به مناسبت روز جهانی صلح
۲۵ سال پس از پذیرش قطعنامه آتشبس
جنگ هنوز ادامه دارد
پس از ۲۵ سال، هنوز عوارض جنگ در زندگی روزمره مردم و روان آنها، بر اقتصاد ایران و چهره ظاهری شهرها و روستاها مشهود است.
امروز روز جهانی صلح است و فردا در صفحات تاریخ معاصر ایران، جنگی آغاز میشود: سی و یکم شهریور روز آغاز جنگی است که هنوز تمام نشده است. جنگی که حتی برچسب «مقدس» هم نتوانست از سوزش زخمها و فشار رنجهای آن بکاهد.
هشت سال تمام، مردم ایران، به خاک افتادن مردان و زنانی را تماشا کردند که حتی اگر با پای خود به سمت میدانهای جنگ میدویدند و آن را دفاع از وطن و شرافت و اعتقادات خود میدانستند، در برابر آرزوهای برباد رفته، جوانیهای سوخته و عشقهای ناکام، پاسخی نداشتند.
دیوارهای فروریخته، خمپارههای نشسته بر تن زمین و اشکهایی که هرگز بند نیامدند، خاطره شهرهایی است که شرمساری جنگ را تجربه کردند. ذهنهای بیشماری این خاطره را هر روز در خود تکرار میکنند؛ تجربه ملموس اینکه جنگ هرگز مقدس نیست.
۲۵ سال پس از جنگ
جنگ ایران و عراق، طولانیترین نبرد کلاسیک در قرن بیستم و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود.
این جنگ ۲۸۸۷ روز طول کشید که از این روزها هزار روز نبرد فعال جریان داشت. در ۷۹۳ روز آن سربازان ایرانی حمله کردند و در ۲۰۷ روز ارتش عراق. هزاران ایرانی به اختبار خود یا به اجبار در این جنگ جنگیدند، اما قربانیان جنگ از میان هردو گروه بودند. تلفات این جنگ براساس آمار رسمی حکومت ایران، ۲۱۳ هزار کشته، ۳۳۵ هزار معلول، ۴۲ هزار و ۶۱۸ اسیر و هفت هزار مفقودالاثر و هزارمیلیارد دلار خسارت برای جامعه ایران بوده است.
آمارهای دیگر از کشته شدن۲۲۱ هزار و ۶۸۲ نفر از جوانان و فرماندهان ایرانی و معلولیت ۵۵۴ هزار و ۸۵۸ رزمنده جانباز خبر میدهند. ۶۰ درصد جانبازان زیر ۲۵ درصد و ۴۰ درصد باقی مانده ۲۵ درصد و بالاتر هستند.
این جنگ هرچند پس از حدود هشت سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل روی کاغذ پایان یافت، اما پس از ۲۵ سال، هنوز عوارض و اثرات آن بر زندگی روزمره مردم و روح و روان آنها، بر اقتصاد ایران و چهره ظاهری شهرها و روستاها باقی مانده است.
خاکستر جنگ بر فراز شهر
برای جستو جوی نشانههای جنگ در ایران لازم نیست تا جنوب و غرب سفر کنی و مناطق جنگزده و درگیر را ببینی. بسیاری از کوچهها و خیابانهای شهرهای ایران به نام مردان و زنانی نامیده میشوند که جان خود را در طول هشت سال نبرد از دست دادهاند و بر بسیاری از دیوارها تصاویری از مردان جنگ و فرماندهان نظامی هست که حکومت ایران میکوشد با حفظ آنها در خاطره شهر، بر ارزشهای تبلیغی جنگی که آن را «دفاع مقدس» مینامد تاکید کند.
تلویزیون ایران هنوز برنامههایی برای یادبود جنگ میسازد و سازمانها و نهادها برای بزرگداشت آن کنفرانس و نشست برگزار میکنند. نویسندگان تشویق به نوشتن درباره جنگ میشوند و کتابهای درسی هم ارزشهای جنگ را به بچهها میآموزند.
بیش از اینها اما، مردم ایران، به خصوص آنها که در سالهای دهه ۶۰ جوان بودهاند یا در آن دوران به دنیا آمدهاند، اثرات جنگ را همچنان در زندگی خود احساس میکنند. علاوه بر آنها که بهطور مستقیم درگیر جنگ شدند و عضو یا اعضای خانواده خود را در جبههها یا در جنگ شهرها از دست دادند، بسیاری دیگر هم هنوز با بقایای جنگ درگیرند. خانوادههای زیادی با معلولیتهای ناشی از جنگ دست و پنجه نرم میکنند و بسیاری در آسایشگاهها بستریاند. ازهم پاشیدگی خانوادهها، مهاجرتهای اجباری، از دست دادن سرمایه و درآمد و مشکلات فرهنگی و اجتماعی، تنها بخشی از مسائلی است که جنگ به بار میآورد.
میراث دستنخورده
ردپای جنگ حتی در شهرهایی که دور از جنگ بودند، برجاست: مجموعهای از محرومیتها و فشارهای عصبی.
با این حال شهروندانی که در آن دوران در شهرهای جنوب و غرب زندگی کردهاند، بیش از دیگران از این عوارض آسیب دیدهاند و این عوارض همچنان در محیط زندگی آنها وجود دارد.
روزبه امین، که تا ده سال قبل در اهواز زندگی میکرده و هنوز به آن مناطق رفت و آمد دارد، درباره مشاهداتش از نشانههای جنگ میگوید: «در جنوب ایران همهجا نشانههای جنگ هست و جنگ در طول سالها به بخشی از فرهنگ مردم تبدیل شده و در زندگی آنها جاری است. به این صورت که باید تفاوتی بین فرهنگ مردمی جنگ در جنوب ایران و روایتهای اصلی حکومت یا مصادره زمینهای جنوب ایران از ورودی جاده اندیمشک تا اروند را به عنوان منطقه جنگی توسط حکومت تفاوت قایل شد.»
این روزنامهنگار معتقد است که مردم جنوب سعی کردهاند زندگی خود را از نظر روحی و روانی بازسازی کنند: «میان زندگی روزمره مردم جنوب در اهواز و خرمشهر و آبادان و آنچه حکومت از آنجا به عنوان سرزمین راهیان نور بازنمایی میکند فرق هست. مردم در زمان قدیم جنگ را به عنوان چیزی که از نظر جغرافیایی از سر گذراندند تجربه کردند و فرهنگ بومیشان هم این ظرفیت را داشت تا آن را پشت سر بگذارند. در هر صورت شادی برگشت و کارون همچنان جاری است، اما حتی در طول جنگ نیز کم کم برخی از خوانندگان تلاش کردند بر اساس نیازهای روحی مردم، با ریتمهای بندری از نوحهسرایی صرف جلوگیری کنند. این خیلی مهم است. حکومت اما با مرکزگرایی صرف و به مصادره در آوردن آنچه در خوزستان اتفاق افتاد و اخلال عمدی در توسعه، میخواهد منطقه را جنگ زده و معنوی نگهدارد.»
او در مقایسهای شهرهای جنوب را اینچنین توصیف میکند: «اهواز نسبت به سابق در حال توسعه است، ولی آبادان و خرمشهر توسعه کنترل شده و به کندی انجام میشود. مناطق محروم در همه آنها وجود دارد همچنان ولی حکومت مخصوصا در آبادان و خرمشهر و حمیدیه و سوسنگرد و شادگان سعی دارد ویرانهها و بیابانهای متروکه را به عنوان میراث و هویت دست نخورده نگهدارد.»
روزبه امین معتقد است که به یک معنا میتوان جنگ را موضوعی تمام شده برای مردم جنوب قلمداد کرد: «الان داشتم یک تبلیغ میدیدم از شبکه پنج تهران در مورد نوشت ابزار ملی با عکس شهدا و جنگ و دانشمندان هستهای. به واقع میشود گفت دیگر جنگ برای مردم اهمیتی ندارد و تبدیل به یک مسئله تاریخی شده، اما برای حکومت "ارزشهای دفاع مقدس" یک مسئله هویتی و نقطهای برای احساس وجود است که میخواهند اثراتش را به مردم تحمیل کنند و مفهومسازیاش را تا ابد ادامه بدهند، اما هیچ چیز قدرت ابژههای زندگی روزمره و معمولی را ندارد.»
مهدی هاشمی، فعال سیاسی عرب، معتقد است که تاثیرات ظاهری یا ملموس آثار جنگ در شهرهای خرمشهر و آبادان همچنان دیده میشود و بازسازی به معنی اینکه اثری باقی نمانده باشد صورت نگرفته است: «از اینها مهمتر اما، اثرات اقتصادی باقیمانده از جنگ است. خرمشهر پیش از جنگ، بندر تجاری مهمی بود و مردم عرب ساکن منطقه از آنجا که جایی در شرکتهای صنعتی و نفتی نداشتند، بیشتر در کارهای آزاد و بندر فعال بودند. مهمترین راه درآمد آنها بندر بود، اما در جنگ، کاملاً نابود شد. بعد از جنگ هم تلاش کردند جاهای دیگر را توسعه دهند نه خرمشهر را و به این ترتیب این راه اقتصادی برای مردم عرب بسته شد.»
چیزهایی دیگری هم به شکل غیر مستقیم راه درآمد مردم را بسته است: «مثلاً طرحهای توسعه نیشکر و احداث سدها و تونلهای انتقال آب رودخانهها باعث شد رودها به خصوص کارون خشک شوند. آب شور دریا پیشروی کرد و نخلستانهایی از جنگ که جان سالم به در برده بودند یا مردم آنها را ترمیم کرده بودند به علت بحران آب نابود شدند. حالا این طرحها مانع برداشت آب از رودخانهها توسط کشاورزان میشود. کمبود و سختی انتقال آب و... سبب شده کشاورزی هم از کار بیفتد. به این ترتیب خیلی از مهاجران جنگی، مثلاً کسانی که رفته بودند شاهین شهر یا مرودشت یا مناطقی در بوشهر یا هرمزگان، هیچکدام برنگشتند. آنهایی که در کار لنج و بندر بودند یا کارهای اداری داشتند، در شهرهای دیگر ماندند چون در خرمشهر کاری نمانده بود.»
خاطره دیوارهای تیرخورده
علیرضا، شهروند دیگری که حالا در کرج زندگی میکند، شهرهای جنوبی ایران را اینطور توصیف میکند: «از عوارض فیزیکی جز محلهایی که بهعنوان موزه و یادمان و محدودههای گردشگری درست کردهاند چیزی باقی نمانده، اما هنوز اطراف شهرهایی مثل شوش، آبادان، خرمشهر، قصر شیرین، هویزه و.... میتوانید چند ساعته کلی پوسته خمپاره و پوکههای تفنگ و غیره پیدا کنید. البته نسبت به سالهای پیش خیلی کم شده است. یادم هست سال ۶۹ که جنگ تمام شده بود، توی شهر ما شوش، همهجا مملو از ترکش بود. شایعه شده بود – نمیدانم چقدر صحت علمی داشت- که خراش برداشتن پوست با آن ترکشها که بهمرور زمان زنگ زده بود، خطرناک است و ممکن است آدم را سه روز دچار تب کند.
من و دوستانم که ده ساله بودیم، برای پایگاه سپاه نزدیک خانهمان، حلبیهای پنج کیلویی و ۱۷ کیلویی روغن را پر از ترکش میکردیم و پول میگرفتیم. برای یک حلبی پنج کیلویی، پنج هزارتومان برای ۱۷ کیلویی ۲۰ هزار تومان. برای ما که کارگزرزاده بودیم کار خوبی بود. اما اینکه چرا سپاه پول خرج میکرد تا منطقه را پاکسازی کند نمیفهمیدیم؛ آن هم با آن حجم و وسعت جغرافیایی.»
به نظر علیرضا در طول این سالها، بسیاری از چیزها تغییر کرده اما گاهی بقایای خطرناکی از جنگ دیده میشود: «شما اگر ۲۰ سال پیش به دزفول، خرمشهر، آبادان و... میرفتید، دیوارهای آجری سوراخ سوراخ را توی هر کوچهای میدیدید. الان دیگر بهندرت هست، چون تعمیر شده. من فقط در این سالها چندجا در سنندج دیدم که هنوز بوی آن سالها را میدهد و دیوارهای سوراخ سوراخ دارد.
در مناطق خیلی خاصی مثل ایلام در شهرهایی مثل موسیان یا درخوزستان شهرهایی مثل هویزه و شلمچه، یا فکه و شوش که بسیار به مرز نزدیک است و از مناطق استراتژیک بوده، هنوز گاهی تلفات مینگذاری وجود دارد. بیشتر چوپانان کوچنشین یا حفاران سپاه که دنبال نفت هستند قربانی میشوند.»
مهدی هاشمی هم از این مرگهای تراژیک میگوید: «مینگذاریها در نوار مرزی از هویزه تا هندیان و... به خصوص جاهایی که جنگ در جریان بود، تا الان پاک نشده و هنوز اخبار کشته و مجروح شدن کشاورزان و چوپانان منتشر میشود. این موضوع امنیتی است چون سپاه میخواهد زمینها را از کشاورزان بگیرد. تحرکات نظامی و مداخله در جنوب عراق و در درازمدت قطع ارتباط فیزیکی مردم استان با مردم عرب، از هدفهای دیگر این موضوع است.»
علیرضا اما اثرات روحی باقیمانده از جنگ را ریشهایتر از مین و خمپاره و دیوارهای تیرخورده میداند: «در مورد عوارض روحی خیلی حرف هست. این مسئله خیلی ریشهای است. من گاهی که عصبانی میشوم و با کسی دعوا میکنم، دقیق که میشوم، میبینم رگههایی از استرسها و ترسهای کودکی ناشی از جنگ در من هست. خودم شبی بهدنیا آمدم که خانواده در حال فرار بودند. من توی مسیر فرار، در آذر ۵۹ به دنیا آمدم. عمه مرحوم من دوتا بچهاش را در جنگ از دست داد. دختر عمه من که بچهای همسن من داشته سر چهارراه شوش با توپ باران شهر مواجه میشود. ترکش سر بچهاش را برید و خودش هم گوشش کنده شد. او الان جانباز و قهرمان تیراندازی معلولان آسیاست.»
از یاد بردن خاطرات جنگ، اختیاری نیست. صدای آژیر قرمز دو دهه پس از جنگ هنوز در گوش میلیونها ایرانی میپیچد و آژیر سفید صلح و روز جهانی صلح هم نتوانسته به آنان اطمینان دهد که جنگ تمام شده است.
نظرها
darya
بجایش لبنان را بازسازی کردند.
Majid
تذکر ۲ تا نکته: صفت «مقدس» مختص و منحصر خدا است و نه احدی و نه چیزی دیگر. با حلوا حلوا کردن و شکر خوردن یک مشت *** دهان شیرین نمیگردد. انصاف بود که از قربانیان کشور همسایه مان عراق و مصایبی که به آنها وارد آمد و هنوز هم دچارش هستند ذکری میشد. خون آنها هم سرخ رنگ است.
Samad
حدیث ملت ما حدیث ملت اسرائیل است. ما تا ابد الدهر جنگ ایران و عراق را سر شاخ خواهیم داشت و آنها هلو کاست را. و این ۲ ملت وانمود هم میکینند که دشمن یکدیگرند و دنیا را به بازی گرفته اند!