روابط ایران و آمریکا، ۶۰ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد
چهارمین دور از "گفتوگوهای زمانه" به بحث بر سر روایت ۲۸ مرداد اختصاص داشت. این روایت به عنوان ایدئولوژی یررسی و نقد شد.
چهارمین دور از "گفتوگوهای زمانه" در غروب روز ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۳ در آمستردام برگزار شد. موضوع گفتوگو "روابط ایران و آمریکا، ۶۰ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد" بود. در آن حمید آقایی، مهران براتی و بهزاد کریمی، هر سه فعال و تحلیلگر سیاسی، شرکت داشتند. گرداننده بحث محمدرضا نیکفر بود.
محمدرضا نیکفر با این مقدمه درباره "داستان ۲۸ مرداد"، بحث را گشود:
«درفضای رسانهای ایران هر سال به مناسبت ۲۸ مرداد تعداد کثیری مقاله و مصاحبه منتشر میشود. موضوع گویا همچنان داغ است. امسال به مناسبت ۶۰مین سالگرد کودتا به صورت ویژهای داغ بود. دو-سه سال است که بحث درمیگیرد در این باره که چه نیرویی کودتا کرد و آیا آنچه سالهای سال درباره ماجرای کودتا و انگیزهها و نیروهای پیشبرنده آن گفته میشد، درست بوده است یا نه. این هنوز واسازی داستان نیست، تنها ارائه تفسیری دیگری از آن است و تغییر نقشهایی در آن. تا کنون توافق عمومی این بوده که آمریکا و انگلیس کودتا کردند، دولت ملی را برافکندند و قدرت را برگرداندند به عوامل خود که در رأس آنها شاه قرار داشت. اما در این میان عدهای پیدا شدهاند که به آنها میتوانیم رویزیونیست بگوییم، آنان خواهان تجدید نظر اساسی در چهرهها و حوادث داستان شدهاند. در این تجدید نظر به آمریکا و دربار حیثیت داده میشود؛ به ویژه شاه ارجمند میگردد، شاهی که در روایت غالب تا کنون خوار و ذلیل بوده است.
به نظر میرسد که کودتای ۲۸ مرداد صحنهای گسترانده که نبرد در آن همچنان ادامه دارد. این امر چندان غیرعادی نیست و به خودی خود اشکالی ندارد. اشکال در این است که افراد و گروهها زیر پرچمهای دروغینی میجنگند. مثلا در نظر گیرید اقدام اخیر مجلس شورای اسلامی را. تصویب کردند که ایران باید از مسببان کودتا غرامت بگیرد. اما مگر این نمایندگان در خط روحانیتی نیستند که ایستگاههای حرکت آن با نامهای شیخ فضل الله، کاشانی و خمینی مشخص میشود؟ مگر این روحانیت، زمانی که رهبری آن با کاشانی و بروجردی و مرتجعان دیگر بود، خود از عوامل کودتا نبوده است؟ و حالا عجیب است که در حالی که کینه خود را به مصدق پنهان نمیکنند، برای کودتا اعلام عزاداری میکنند، در حالی که بایستی خوشحال باشند و واقعیت این است که در روز ۲۹ مرداد در خانههای مراجع سور میدادهاند.
داستان ۲۸ مرداد، داستانی پر از تحریف و غلو است. از جمله ناراستیها، تحریفهایی درباره نیروهای ملی و خود مصدق است. ملت به قهرمان نیاز دارد و هر چه نیروهای مذهبی به غلو بیشتر در مورد قهرمانشان خمینی گراییدند، ملیون هم بیشتر مصدق را بزرگ کردند. از او قهرمان دموکراتیسم ساختند، چیزی که با واقعیت نمیخواند و صرفا با مقابلهی مصدق با دربار پهلوی و در موقعیتی با قدرتهای امپریالیستی نمیتوان او را با چنین صفتی معرفی کرد. نیروهای ملی نوری قوی بر مصدق افکندهاند، چنان قوی که خودشان در سایه قرار میگیرند. آنچه در سایه قرار میگیرد جریانی بیعرضه، جبون و پر از کشمکش و تضاد و ناراستی و کژی است.
کودتای ۲۸ مرداد، کودتایی بود در دوران جنگ سرد. به راستی میتوانیم آن را مظهر جنگ سرد بدانیم. دوران جنگ سرد با دو ایدئولوژی متضاد و به اعتباری مکمل هم مشخص میشود: ایدئولوژی کمونیسمستیز و ایدئولوژی غربستیز. موجهکننده کودتا ایدئولوژی آنتیکمونیسم بود، اما این کودتا باعث رواج ایدئولوژی ضد غرب شد و این ایدئولوژی مشخصات و ملازماتی دارد که از جمله آنهایند مخالفت با مدرنیته، جهانسومگرایی، تمرکز غلوآمیز روی فاکتور امپریالیسم به عنوان دشمن خارجی، و غفلت از عوامل داخلی. چپ ایران گرفتار این ایدئولوژی شد و درست به خاطر آن به موضعی درغلتید که با مدرنیته و دموکراتیسم مشکل داشت.
درباره مضرات داستان کودتای ۲۸ مرداد به همین روال میتوان صحبت را ادامه داد. توجه کنید که انتقاد ما متوجه داستانی است که ما برای خود روایت میکنیم، داستانی که ما به خودمان در آن نقش قربانی میدهیم و با بازگفتن و شنیدن آن دلمان بسیار برای خودمان میسوزد. این داستان را فقط نمیتوان با رجوع به سند تاریخی باطل کرد. باطل کردن سحر آن فقط کار مورخان نیست. باید آن را واسازی همهجانبه کرد. باید آن را به عنوان ایدئولوژی مورد نقد قرار داد. نقد آن شاید باعث شود ما بهتر موقعیت خود را دریابیم، از جمله در رابطهای که با آمریکا داریم یا میخواهیم با آن بگیریم.»
نظرها
نظری وجود ندارد.