خواهرم! حجابت رزمگاه توست
شبنم سیفی - زنان پشت حجابهایشان، دختران نوجوان در کلاس درس و خیابان و زنانی که باید برای زندگی بهتر مهاجرت کنند موضوع عکسهای مستند و روایی کیانا حائری است.
زنان پشت حجابهایشان، دختران نوجوان در کلاس درس و خیابان و زنانی که باید برای زندگی بهتر مهاجرت کنند موضوع عکسهای مستند و روایی کیانا حائری است؛ عکاس جوانی که خودش در نوجوانی به کانادا مهاجرت کرد اما عکسهایش هنوز در حال و هوای ایران و زنان ایرانی است و فرقی نمیکند در کانادا عکاسی کند یا در خیابانهای تهران.
کیانا متولد سال ۱۹۸۸ در ایران است. وقتی در هفدهسالگی به کانادا رفت هیچ چیزی بهتر از دوربین عکاسی نمیتوانست پلی بین او و دنیای جدیدی باشد که هنوز نمیتوانست بهخوبی با فرهنگ و زبان آن ارتباط برقرار کند. او هنگام تحصیلش در مدرسه هنرهای تصویری در دانشگاه ریرسون، کولهپشتی را بر دوشش انداخت تا به قول خودش به جستوجوی «خانه» برود. بنابراین در جستوجوی زنان ایرانی راهی شهرهای مختلف دنیا شد. او که بیشتر شیفته داستان گفتن است، از دوربین عکاسی به عنوان ابزاری روایی استفاده میکند و دنبال پروژههایی مستند است که پیام اجتماعی داشته باشند.
آثار کیانا حائری درباره حجاب نمایانگر لحظه کوتاهی از مواجه شدن با هستی زنانه است؛ نه تنها رها از حجاب، بلکه رها از هر اجبار اجتماعی دیگری که زن را به سوی «زیباتر» ظاهر شدن سوق میدهد.
کیانا به عنوان دختری ایرانی که از محدودیتهای اجتماعی در ایران بهخوبی آگاه بود و همین محدودیتها نیز او را به مهاجرت واداشت، شاید انتخاب موضوع زن و حجاب برایش طبیعی بود. او با این محدویتهای اجتماعی به دنیا آمده، با آن بزرگ شده و هر بار برای بیرون رفتن از خانه روسری سر کرده بود و یا از دست مأموران گشت ارشاد فرار کرده بود، و گاه در مهمانیها نگران شده بود تا مبادا سر و کله مأموران نیروی انتظامی پیدا شود.
دو پروژه از پروژههای عکاسی کیانا به طور مستقیم با حجاب زنان در ارتباط است. پروژه «در پس حجاب» ابتدا به نمایش نافرمانی مدنی ظریفی میپردازد که زنان ایرانی برابر حجاب اجباری از خود نشان میدهند. این مجموعه از عکسهای او حجاب را در زندگی عمومی و خصوصی، در صحنه اجتماع و در میان خانواده نشان میدهد. حجابی که گاه بر عکس نام خودش آشکارکننده دوگانگی رفتار و زندگی ما ایرانیان، به ویژه ما زنان ایرانی است. حجابی که از یکسو گرچه مانع از حضور اجتماعی زنان نشده است، اما از سوی دیگر نحوه تعامل با آن از فرد به فرد و از خانواده به خانواده متفاوت است. کیانا حائری زندگی طیف گستردهای از زنان و دختران ایرانی و ارتباطات آنان را با موضوع حجاب تصویر کرده است.
پروژه بعدی او که در ارتباط با پروژه اول شکل گرفت باز هم زنان ایرانی و نحوه برخورد متفاوت آنان را با حجاب نشان میدهد. او نام این مجموعه را «حجاب تو میدان نبرد است» گذاشت؛ نامی که تحت تأثیر اثر باربارا کروگر، هنرمند آمریکایی، با نام «بدن تو میدان نبرد است» انتخاب شده است.
انتشار این مجموعه از عکسهای کیانا حائری در «لنز»، وبلاگ عکاسی روزنامه نیویورک تایمز، توجه زیادی را متوجه کارهای او و نوع نگاه ویژهاش به مسائل اجتماعی ایران کرد. اینجا نیز او شیوه مواجه دختران و زنان مختلف با حجاب را نشان میدهد. هر دختری در دو حالت عکاسی شده است: حالت اول عاری از هر پوشش و آرایشی، و در حالت دوم در حالی که به شیوه خود حجاب بر سر و آرایش کرده است.
برای مخاطب غربی شاید دیدن تلاش دختران جوان برای استفاده از حجاب به شکل مد روز و برجسته کردن زیباییهای ظاهری با وجود اجبار به استفاده از روسری، جالب توجه باشد. اما سوی دیگر عکسها، دیدن لحظه خصوصی زن ایرانی و دیدن چهره و نیمتنه پوشانده نشده اوست که برای مخاطب ایرانی مانند لحظه کوتاهی از مواجه شدن با هستی زنانه است؛ نه تنها رها از حجاب، بلکه رها از هر اجبار اجتماعی دیگری که زن را به سوی «زیباتر» ظاهر شدن سوق میدهد. کیانا حائری خودش میگوید شجاعت دخترانی را که حاضر شدهاند بدون آرایش از آنان عکاسی کند میستاید.
در مجموعه دیگری از عکسهایش با نام «خدا به همرات دخترم»، کیانا به سراغ مهاجران میرود؛ زنان و دخترانی که به امید زندگی بهتر، تحصیل، آزادیهای اجتماعی و یا پیگیری شغلها و فعالیتهای مورد علاقهشان ایران را ترک میکنند، یعنی همان کاری که خود او در نوجوانی انجام داد. او با روایت تصویری داستان چند دختر جوان مهاجر در حقیقت داستان شخصی خود را بازگو میکند. پارمیدا، پرستو، ملیکا و سهیلا همگی دختران بسیار جوانی هستند که تنها یا همراه با خانواده مهاجرت کردهاند، و آنجا نه تنها با فرهنگی جدید رو به رو میشوند بلکه از دنیای ساده دخترانگی نیز به جهان پرتلاطم یک زن جوان پا میگذارند. عکسها این دختران را در تهران پیش از مهاجرت و سپس در محیط جدید خود در سیدنی، تورنتو، مونترال، ریچموند هیل، برکلی و نقاط دیگر نشان میدهد.
پارمیدا، دختری که شوق آموختن باله در ایران را داشته است با خانوادهاش به کالیفرنیا مهاجرت میکند. او در تهران در زیرزمین خانه به تمرین باله میپرداخت، اما حالا در آمریکا آرزوی همیشگیاش را به طور حرفهای دنبال میکند. سهیلا دختر دیگری است که به همراه خانواده مذهبیاش به تورنتو مهاجرت کرده، اما آنجا استقلالی نسبی بهدست میآورد. پرستو که در تهران عضو تیم قایقرانی بانوان بود و با سختی فراوان برای پیشرفت در کارش مبارزه میکرد، در حال حاضر در استرالیا تمریناتش را با جدیت ادامه میدهد و همزمان مربی شناست.
کیانا حائری خود را به عنوان یک عکاس روایتگر اجتماعی تثبیت کرده است. با اینحال باید خود را برای روایت لایههای پیچیدهتر زندگی ایرانیان و محدود نماندن در روایتهای کلان اجتماعی نیز آماده کند.
داستان زندگی این دختران نه تنها در عکسهای متعدد روایت میشود، بلکه هر عکس نیز درون قابش روایتهای تأثیرگذار خود را دارد: صحنهای که پدری در تهران و روی قالیهای اتاق نشیمن ایرانی در حال بستن چمدان دخترش است و در پسزمینه آن خانواده حضور دارند، یا دستهای دلار که روی تخت دختر قرار دارد، و سپس آغوش خیس مادری که دخترش را راهی فرودگاه میکند صحنههایی آشنا اما به شدت صمیمی و تأثیرگذار است؛ بهویژه برای برای کسانی که یا خود تجربه مهاجرت داشتهاند و یا کسی را راهی دیار غربت کردهاند. و کدام خانواده ایرانی است که این تجربه عمیق و دگرگون کننده را از سر نگذرانده باشد؟ و بعد، سکوت و غریبگی دختر تازه از راه رسیده بر سر میز غذاخوری دانشگاهی خارجی، یا حضور او در جشنهای پر هیاهوی خیابانی در کانادا.
کیانا حائری گرچه به طور مشخص داستانهایش را پلانبندی کرده و روایت آنها را از پیش تدوین کرده است، اما بسیاری از تصاویر خاصیت فیالبداهه بودن دارند و همین تأثیرگذاری آنها را بیشتر میکند. در بسیاری از عکسها دوربین عکاس از پشت دیوار، از لای پردهها و یا از روی شانه کسی که دیگری را در آغوش گرفته سرک میکشد. او مدام میخواهد دست ما را با خود بگیرد و درون زندگیهایمان را نشانمان دهد.
کیانا در جدیدترین کارهایش به سراغ دختران ۹ ساله ایرانی رفته است؛ دخترانی که طبق شرع اسلامی، دیگر زن به حساب میآیند و وظایف شرعی را باید انجام دهند. مجموعه «روزی که زن شدم» که نامش از فیلم مرضیه مخملباف اقتباس شده است، نه تنها دختران ۹ ساله، بلکه پیچیدگیهای جامعه ایرانی و فرهنگ آن در مواجهه با بلوغ زن را نشان میدهد. برخوردی که در هر طبقه اجتماعی و هر خانوادهای ممکن است متفاوت باشد. با ارائه این چند مجموعه جدید، کیانا حائری خود را به عنوان یک عکاس روایتگر اجتماعی تثبیت کرده است. با اینحال باید خود را برای روایت لایههای پیچیدهتر زندگی ایرانیان و محدود نماندن در روایتهای کلان اجتماعی نیز آماده کند.
گالری زمانه:
آثاری از کیانا حائری
نظرها
مهرای ساغشکی
کلمه یی شما معمولا سانسور میکنید خودم سانسور کردم زحمت کم شود: داغی بر سانسور سرد حالا که سانسور را نپذیرفتیم، جمع کنید حواستان بر زندگیمان، این طبقهبندی انسانیت را همراه نشویم نگذارید خودکامگان، ما را فرمان رانند تنمان را زندان جان و ما را بیهوده میرانند چه میدانی این زندگی را، برای یک بار گفتن حق میارزد! درد خودکامگی که جان سبز را به سُرخی تنید لال شدن ناچاری آن را که به بَد زبانی خویید در باتلاق خودکامگی گر ما فرو رویم در تقلای تنهایی، ما همی بالا نرویم آنقدر که جاهلیم سیگارمان را چنین شیشهٔ بیکاری و اشکهایمان را چنین شیشهٔ بیآبرویی کنیم حالا که **** و ارتجاع هر دو را تقدسی باجهت حالا که زن خدا و مردانگی را قربانی، دانی **** را چون ننگی بکارت حالا که زن، مرد را جیب زندگیاش قلمداد میکند حالا که منفعتطلبی کار مشترک آدمهاست حالا که سیاست روی پلید جهالت زندگی ماست دانا که عشق را مشق انسانی همی سکس از طبیعت ماست دانا که سکس را عشق دوستاری همی سوءتفاهم از جهالت ماست حالا که خانهها شبیه زندانست حالا که مخدر مُسکن حماقت ماست حالا که زندگی را برای بُردن داریم حالا که طبیعتمان حق زندگی میخواهد تنها نمیشویم دردمندان اگر دردهایمان را با هم بگوییم باور پس از دانایست اگر این را بدانیم آنگاه بَرندهایم
آرمان شهر | Armanshahr| بنیاد آرمان شهر | هفتروز نامه حقوق بشری زنان ـ شماره 16
[…] خواهرم! حجاب رزمگاه تو است؛ پروژهی عکاسی رادیو زمانه ۴ مهر ۱۳۹۲ زنان پشت حجابهایشان، دختران نوجوان در کلاس درس و خیابان و زنانی که باید برای زندگی بهتر مهاجرت کنند موضوع عکسهای مستند و روایی کیانا حائری است؛ عکاس جوانی که خودش در نوجوانی به کانادا مهاجرت کرد اما عکسهایش هنوز در حال و هوای ایران و زنان ایرانی است و فرقی نمیکند در کانادا عکاسی کند یا در خیابانهای تهران. […]