نامه ابراهیم گلستان به انجمن آسیایی
نامه ابراهیم گلستان به انجمن آسیایی، طرز تفکر حاکم بر جشنوارههای سینمایی در غرب در رویکرد به سینمای ایران را به چالش میکشد. ترجمه این نامه را میخوانید.
پرویز جاهد - انجمن آسیایی در نیویورک، در برنامه ویژهای که برای مرور سینمای ایران تدارک دیده، در نظر دارد برخی از آثار سینماگران ایرانی از جمله بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، پرویز صیاد، کامران شیردل، بهمن فرمانآرا و ابراهیم گلستان را به نمایش درآورد.
فیلم «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستان و فیلم مستند «خانه سیاه است» ساخته فروغ فرخزاد که تهیهکننده آن ابراهیم گلستان است، برای نمایش در این برنامه در نظر گرفته شده بود اما آقای گلستان بعد از دیدن لیست فیلمهای منتخب این انجمن، با ارسال نامهای به خانم لافرانس هوئی، انتخابکننده فیلمها، از حضور در این برنامه انصراف داد و دلایل خود را برای مخالفت با نمایش فیلمهایش در این برنامه اعلام کرد. ترجمه نامه آقای ابراهیم گلستان را اکنون میخوانید.
نامه ابراهیم گلستان به خاطر نگاه ویژه او و رویکرد انتقادیاش به طرز تفکر حاکم بر فستیوالها و انجمنهای غربی و برگزارگنندگان برنامههای سینمایی ویژه ایران که غالباً با بیدانشی و غلفت و ناآگاهی از تاریخ و وضعیت دیروز و امروز سینمای ایران و افراد مؤثر در تحول آن همراه است، اهمیت دارد.
به خانم لافرانس هوئی
انتخاب کنندۀ فیلم انجمن آسیائی
۷۳۷ پارک اونو - نیویورک
۲۲ سپتامبر ۲۰۱۳
خانم گرامی
شما برنامهای ترتیب دادهاید برای نمایش چند فیلم ایرانی زیر یک عنوان مشخص. زیر چنان عنوان عدهای فیلم وجود دارد که شما آنها را در طرح خود جا ندادهاید. این فیلمها، بعضیشان خوب بعضیشان نه چندان خوب، اما به لحاظ تاریخی اساسیاند برای برگزیده شدن زیر چنان عنوانی که شما دارید. اساسیاند زیرا بیهیچ گفتگو اثر داشتهاند روی زمانه خودشان و روی ساختن فیلم در ایران از آن روز به بعد، در دورهای که شما برای عنوان طرح خودتان برگزیدهاید.
این فیلمها به علت مضمون و نوع پرداختشان نباید ندیده گرفته شوند اما شما ندیدهشان گرفتهاید برای اینکه در جمع فیلمهائی باشند که شما نشان بدهید، و این خواه از روی قصد بوده است یا غفلت به علت فقدان اطلاع کافی از کل موضوع، و شاید، به علت تکیه کردن به مشورت کسانی که وانمود میکنند و به فراوانی هم ادعا میکنند که استاد یا حرفهای هستند و حال آنکه در واقع بیشترینشان کارچاقکنهائی هستند که به بینوائی دارند تکهای از ممکنات حقیری به دست بیآورند که در ظلمات همسایگی اوضاع سیاسی روز بویش به مشامشان رسیده است. هنر و ادبیات و سینما برای آنها میدان ناشناخته گشادهایست که آسان و بیمهار در آن به تاخت و تاز درآیند.
این فیلمها هم در قسمت فیلمهای بلند و بازیدار است و هم در طبقهبندی مستندها و کوتاهها. خواهش میکنم به قدر کافی لطف داشته باشید که تصور نفرمائید من از فیلمهای خودم حرف میزنم زیرا من گزارش شما را خواندهام که برای تهیه نسخهای از «خشت و آینه» به دانشگاه شیکاگو مراجعه کردهاید و آنها چه توضیحی به شما دادند که چرا نمیتوانند نسخه این فیلم را برایتان بفرستند.
اشاره من به نبودن فیلم «قیصر» مسعود کیمیائی است در این مجموعه شما در قسمت فیلمهای بلند، و این فیلمی است که درها را برای فیلمهای تجارتی که به دلسوزی ساخته شوند شل و باز کرد، فیلمهائی که درباره مقاومت و رودرروئی با بیعدالتی باشند حتی اگر درباره حرکتهای بیقانونی وقتی که جامعهای بیقانون است، یا فیلمی درباره بیدار شدن اجتماعی یک فرد، هر چند که آن فرد در چهرهای دگرگون شده و از ریختافتاده در کار گرفتن انتقام باشد، نمونه آدم «دسپرادو» و از امید افتادهای باشد که ضد بیعدالتی از جا برخاسته باشد - اینها یعنی آرمانی کردن خشن و ناآگاه است، تناسخ سبعیت است و نشان دادن آنچه در صحنه وسیع روزگار داشت دَم میکشید و به بار میآمد.
اما در قسمت فیلمهای مستند و کوتاه، فیلمهائی که حتی جایزه بردند نه در آن گردهمآئیهای دست دوم و دهاتیمآب اخیر بلکه برعکس از ونیز و کان در اوایل سالهای ۶۰ میلادی، از این تنها دو فستیوال حیثیتدار آن زمان. میان این فیلمها کار بسیار حساس «طلوع جدی» ساخته احمد فاروقی (فستیوال کان). و البته، فیلمهای خود من، «یک آتش» (ونیز. مرکور طلا - ۱۹۶۱)، «موج و مرجان و خارا» (ونیز. مدال سن مارکو ۱۹۶۲)، «تپههای مارلیک» (ونیز. لوح نقره سان مارکو ۱۹۶۴). شما از اینها غفلت کردهاید به دلائل ناشناخته، و به جای آنها فیلمهائی گذاشتهاید که انتخابشان هیچگونه قبول و اعتبار و حیثیت به نام «خانه آسیا» و شما نمیدهند.
من در بالا به شما اسمهائی از فیلمها و همچنین اعتبار جایزههائی که بردهاند دادم که برای خود من نه اهمیتی دارد و نه افتخاری. اما اینها کارهائی بودهاند که توجه دیگران را جلب کردند به سوی امکانات سازنده و اجتماعی فیلمسازی و فیلم مستندسازی. اینها انگیزهای دادند به آغاز فیلمسازی جدٌی و سازنده. من اینجا از فیلمهای کوتاه و مستندی میگویم که پیش از سال ۱۹۶۵ ساخته شدند، همه پیش از تاریخ فیلمهائی که شما برگزیدهاید. من از فیلم «خرمن و بذر» خود نمیگویم که در سال ۱۹۶۶ ساخته شد اما پیش از آنکه به نمایش درآید ضبط شد و به توقیف افتاد. چون «اصلاحات ارضی» شاه را به صورت تحلیلی از آبرو میانداخت. من، باز به فیلم خودم «اسرار گنج دره جنی»، ۱۹۷۲ اشاره نمیکنم که فیلم بلندی است که اگرچه با لبخندی از غیظ بود و ناچار پنهانی گوشه میزد اما به واقع چشماندازی غمناک و انتقادی بود ازسراسر جامعه ایرانی روز با پیشگوئی دقیق سقوط و به همریزی فاجعهای که در راه روی دادن بود - که روی هم داد، هشت سال بعد.
من از نبودن این فیلمها در پروژه شما حرف میزنم فقط برای آنکه گفته باشم که چگونه و چرا اقدام شما را نارسا و معیوب و همه به وجه بیتوجهی و یک طرفه و سرخود میبینم. تا بگویم چرا من نمیخواهم و نمیتوانم و نمیکنم که در کار شما باشم و بگذارم که کارهای من همراه باشد با سرهمبندی یک دسته فیلم که بعضی از آنها هیچ ارزش ندارند.
آنچه را که میگویم و اینجا گفتم شاید به گوش شما پرباد و پرصدا بیآید. اما من امیدوارم که شما حس انصاف و جهت داشتن را و داوری مثبت فعال را پشت این تصمیم من ببینید - این نکتهها و خصوصیاتی که من همیشه کوشیدهام در کارم داشته باشم و حفظ و رعایت کنم در کل کارهایم چه در نوشتن و چه در فیلم ساختن.
و امیدوارم که شما هم به یاد بیاورید که به درخواست اولیه شما که در کارتان شرکت کنم پاسخ قبول دادم. من جادرجا پذیرفتم که فیلمهایم را به شما بدهم و راهنمائیتان کردم که نسخههای آنها را درکجا میتوانید پیدا کنید ولی این پس از دیدن محتوای برنامه شماست که نمیپذیرم در آن باشم.
من واقعاً امیدوارم که درست حدس میزنم که نه پرویز صیاد و نه عباس کیارستمی و نه بیضائی نمیدانند که شما آنها را با چه گروهی همپالگی کردهاید. چگونه چنین برنامه با چنین عنوانی میتواند مهیا شود برای چنین دستگاه صاحب اعتباری مثل دستگاه شما اما بیآنکه کاری از غفاری و شهید ثالث و حاتمی و اربی اونسیان در آن گذاشته شده باشد؟ چگونه چنین برنامهای میشود باشد بینشانهای از مسعود کیمیائی یا حتی بی«شهر زیبا» و «چهارشنبهسوری» فرهادی؟
با احترام شاینده
ا. گلستان
عکس: پرویز جاهد
نظرها
شاهد
درود بر ابراهیم گلستان چشم بیدار جامعه روشنفکری ایران . اگر از دهه چهل بجای گروه هو چی های کم مایه نسل روشنفکری ایران گلستان را الگو کرده بود اکنون جامعه ایران و روشنفکران صدها گام در نفد و شناخت جلوتر بودند ! گلستان در مقایسه ای با جامعه روشنفکری المان به گوته بزرگ می ماند که با چشمانی باز سطوح گوناگون زندگی را می دید و انرا را در پای هیچ عقیده و باوری قربانی نمی کرد ! همان کسی که گفت "دوست من تئوری خاکستری است اما سبز درخت همیشه سر سبز زندگی است " واگر مجالی به گلستان داده می شد باید همان در وصفش گفته می شد که گوته در بستر مرگ گفت . "ا ای مردم آلمان انگاه که از این سرای رخت بر بستم مجسمه های مرا بسازید و در میدانگاه شهر هایتان بر پا دارید که شما را از بربریت نجات دادم "
نادر
نامهٔ گلستان سرشار از *** است. پیش از هر چیز، او نفهمیده که این انجمن حق کامل دارد در گلچین و نمایش آثار ایرانی (چه گلستان چه هر سینما گر ایرانی دیگری خوشش بیاید چه نیاید). دوم، آوردن نام دیگر سینماگران غایب در این نامه، بهانهای بیش نیست: گلستان گاهی با عصبانیت و گاهی *** میکوشد فقدان *** را پشت این نامها مخفی کند. من واقعاً هیچوقت نفهمیدم گلستانی که *** چطور توانسته چنین وزنهٔ سنگینی در فرهنگ ایران به شمار آید. و در باب خوانندهای که با قلم سرشار از مرشد پروری و مریدزدگی، گلستان را با بزرگترین ادیب نیمهٔ دوم قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم مقایسه کرده فقط باید تأسف خورد: مجموعهٔ کامل اثر گوته از صد جلد هم فراتر میرود و تاثیری قطعی بر تفکر مدرن داشته؛ مردی که تقریبا، به علت زیستن در یک برههٔ تاریخی کاملا ویژه و تنوّع آثار، اساسا همتایی در دیگر کشورها ندارد (دانته در ایتالیا؟ شکسپیر در انگلستان؟ مولیر یا بالزاک در فرانسه؟ ده وگا در اسپانیا؟)، چه رسد به ایران معاصر و گلستان با کارنامهای معمولی هم در ادبیات هم در سینما. کی از این حاشیههای *** رها خواهند شد... ؟
رهگذر
متن ترجمه شده با ان چه ابراهیم گلستان با ادبیات خاص خودش به فارسی می نویسد و میگوید تفاوت فاحشی دارد ولی بهتر است یاداوری کنم گلستان از زمانی که تصمیم به مهاجرت گرفت بیشتر تماشاچی سخت گیری بوده که ترکش کلماتش به همه برخورد کرده و کمتر کسی از گزند نیش تند او در داخل و خارج در امان مانده ولی کاش به جای منفعل شدن و افتخار به سینمای گذشته و فیلم های دیگران از انزوا خارج میشد و قدم های عملی بر میداشت ،از این که می بینم یکی از اساتید سینمای ایران که بخش مهمی از تاریخ سینمای این کشور هست این گونه فقط در گوشه ی لندن روزگار می گذراند متاسف هستم .
شاهد
باید به حال افراد *** تاسف خورد که چون گلستان از پیشوایان کم فهم فکریشان انتقاد کرده است چنین به عصبانیت و ***گشایی افتاده اند ! من به و ضوح از نگرش گلستان گفتم و نه انچه می توانسته انجام دهد نه گلستان را به شخصه می شناسم و نه مرید اویم ! اما گلستان کوشیده است زندگی را در پای هیچ ارمانی قربانی نکند ! پس به مراد هایتان بگویید به نقد ها پاسخ دهند به انان که حاصل اندیشه و عمل شان به نظام مقدس جمهوری اسلامی انجامیده است ! از *** گشایی بیرهیزید و بگدارید اربابان شما خوذ به نقد هایی که به قول شما در حد غروغر بوده است پاسخ دهند لازم نبست شما برای دفاع از انان شمشبر از نیام بر کشید !
رهگذر
کسی که تاب تحمل نقد دیگران را ندارد بیشتر به استراحت مطلق احتیاج دارد تا صدور بیانیه !!
پرویز جاهد
به آقای نادر: گلستان اگر به قول شما فحش می دهد این شهامت را دارد که علنا این کار را بکند اما شما چی که پشت اسم مستعار قایم شده اید و به ایشان توهین می کنید و این نامه را که از روی درد و درایت نوشته شده، ***می دانید. شما اگر شهامت دارید با نام واقعی تان این جا بنویسید. در ضمن گلستان به چه کسی حسادت می کند؟ چرا او باید به قول شما با «آوردن نام دیگر سینماگران غایب در این نامه ... با عصبانیت و گاهی *** میکوشد فقدان خود و آثارش را پشت این نامها مخفی کند.»؟ چرا؟ مگر نخوانده اید که این انجمن می خواست فیلم «خشت و آینه» او را و فیلم «خانه سیاه است» را که او تهیه کرده برای فروغ در برنامه خود نمایش دهد اما گلستان در اعتراض به همان «گلچینی» که شما می گویید و از آن دفاع می کنید، از این برنامه انصراف داده است؟