درگذشت یاشار کمال، نویسنده نامدار ترکیه
یاشار کمال و پیشبینی خشونت در جوامع اسلامی
یاشار کمال در رمان «پرندهها هم رفتهاند» یک سال پیش از انقلاب ایران، خشونت در جوامع اسلامی را برمینماید و از تعصب مذهبی انتقاد میکند.
قدیمها پاییز که فرامیرسید، پرندههای مهاجر هم از راه میرسیدند و به جستوجوی آب و دانهای بر فراز استانبول و دشتی که پوشیده بود از گلهای نعنا وحشی به پرواز درمیآمدند. پرندهفروشان بنا بر یک آیین کهن این پرندگان را به دام میانداختند و آنها را مقابل دروازه مساجد، کنیساها و کلیساهای شهر به مؤمنان میفروختند. آنها هم در قفس پرنده را باز میکردند و میگفتند: «پرواز کن پرنده کوچک. به آسمانها پر بکش و مقابل دروازه بهشت به انتظار من بایست.»
به مناسبت فرارسیدن نودمین زادروز یاشار کمال در ۶ اکتبر ۲۰۱۳، نشر اونیون (که آثار محمود دولتآبادی را هم منتشر کرده است)، رمان «پرندگان هم رفتهاند» نوشته یاشار کمال را مجدداً منتشر کرده بود. امروز شنبه، ۲۸ فوریه خبر رسید که خالق «اینجه ممد» درگذشت. به این مناسبت با گرامیدشت خاطره این نویسنده بزرگ، نگاهی داریم به رمان «پرندگان هم رفته اند»:
پیرنگ این رمان بر اساس سنت پرندهفروشی در استانبول استوار است. در این رمان سه پسر ولگرد به نامهای سلیم و سلیمان و هایری تلاش میکنند از راه پرندهفروشی خرج زندگیشان را بهدست آورند.
هرچند که دشتهای پوشیده از گلهای وحشی جا باز کرده است برای عمارتهای بتونی و ویلاهای نوساز، اما چون سنت پرندهفروشی برافتاده و این سه پسر ولگرد رقیبی ندارند، بعد از مدتی با یک قفس پر از پرنده به میدانهای شهر میروند و آنها را برای فروش عرضه میکنند، اما جز نگاههای سرزنشآمیز نصیبی نمیبرند. در یکی از صحنههای رمان، وقتی سلیم پرندههایش مقابل مسجدی عرضه میکند، مردی دستار بهسر از مسجد بیرون میآید و او را با چوب میزند و قفساش را هم میشکند. سلیم و سلیمان و هایری کاملاً درمانده میشوند. آنها از وقتی چشم بازکردهاند، میخواستند مثل محمود که چند سالی از آنها بزرگتر است، پرندهفروش شوند. اما این حرفه برافتاده و حالا آنها نمیدانند چگونه روزگار بگذرانند. آنها راهی ندارند جز گدایی یا دزدی و با اینحال هنوز مفهوم زندگی شرافتمندانه را فراموش نکردهاند و غرورشان را از دست ندادهاند. چنین است که رؤیایی دارند و آن هم این است که برای عمویی که راوی داستان هم هست، عقابی را از آسمان به زیر کشند و به او بدهند.
با این ترفند و در چنین پیرنگی یاشار کمال ولگردان رمانش را در محلههای استانبول به حرکت درمیآورد و تصویری شاعرانه از شهر بهدست میدهد. اوج رمان در میدان تقسیم، در قلب استانبول رقم میخورد. پسران ولگرد و گرسنه با همه پنج حسشان زندگی در میدان تقسیم را درک میکنند. صدای روزنامهفروشان و دستفروشان، جلای جعبه کفاشان و بوی کوفتههایی که با دستان چیرهپز آشپزان روی اجاق قوام میآیند. کمال مثل فیلمبرداری که ابتدا نمای دوری از یک تصویر به دست میدهد و سپس به تصویر نزدیک میشود که سرانجام شکل بزرگنماییشدهای از آن را نشانمان دهد، با تکرار و تأکید بر روی برخی تصاویر که در داستان از اهمیت بیشتری برخوردارند و همچنین با کنایههای عرفانی و نیز با اغراقهای گروتسک، خواننده را شریک میکند در تجربه ولگردانی که جامعه آنها را پس میزند.
کمال در این رمان، در همه حال با شخصیتهایش همدردی میکند. در پایان یکی از این سه پسر ولگرد که درماندهتر از دوستانش است، در کنار یکی از شیرهای آب خیابان صدها پرنده را که دیگر خریداری ندارند، گردن میزند و به این ترتیب این رمان در حد نشانهای از روابط غیر انسانی در استانبول فراز میآید.
«پرندگان هم رفتهاند» در سال ۱۹۷۸، یک سال پیش از انقلاب ایران نوشته شده است. کمال نشان میدهد که چگونه در یک کشور اسلامی، خودبینی و خودخواهی جایگزین مهربانی و نوعدوستی میشود و چگونه اسلام سیاسی و تعصبات مذهبی به جامعه راه پیدا میکند.
افزون بر این «پرندگان هم رفتهاند» تصویری کلی از شیوه نویسندگی یاشار کمال بهدست میدهد و به اصطلاح یک اثر نمونه است.
یاشار کمال نه تنها زندگی پرماجرایی را از سر گذراند، بلکه مجموعهای عظیم از رمانهای حماسی، شعر و جستارها و مقالات ژورنالیستی از خود به جای گذاشت.
یاشار کمال که در سال ۱۹۲۳ در جنوب آناتولی بهدنیا آمد، در کودک در سانحهای چاقو به چشمش فرورفت و چشم راستش را از دست داد. در پنجسالگی مقابل چشمان او، برادرخواندهاش پدرش را مقابل مسجد با چاقو به قتل رساند. او در ده نخستین کسی بود که خواندن و نوشتن را فراگرفت و بهزودی استعدادش در داستانگویی و شعر آشکار شد. مادرش فقط یکبار اشعار او را ستود و آن هم شعری بود در رثای یک یاغی که هرچند گاه یکبار به دیدار مادر میآمد، اما بهزودی به قتل رسید.
بعد از جنگ جهانی دوم، هنگامی که به کمک آمریکاییها در دشت چوکوروا در آناتولی کشت و صنعت بهراه افتاد و هزاران تراکتور به ترکیه صادر شد، یاشار کمال علاقهاش به تراکتور را کشف کرد.
او مینویسد: «شب که میشد و ستارگان که در پهنه آسمان درخشیدن میگرفتند، همچنان نور تراکتورها دشت را روشن میکرد. تا صبح نور این تراکتورها دیده میشد.»
یاشار کمال با چهارگانهای درباره یک یاغی به نام «اینجه ممد» به شهرت جهانی رسید. در این چهار رمان نویسنده زندگی و سرنوشت اینجه ممد و نبرد او با زمینداران را در دامنه کوههای «توروس» در آناتولی را روایت میکند.
یاشار کمال بارها به خاطر عقاید سیاسیاش به زندان افتادو آخرین بار در سال ۱۹۹۵ به خاطر مقالهای که در هفتهنامه اشپیگل، چاپ آلمان منتشر کرد و از سیاستهای کردستیزانه دولت ترکیه بهتندی انتقاد کرده بود. کمال در آن زمان به ۲۰ ماه زندان محکوم شد، اما در اثر اعتراض فعالان حقوق مدنی در جهان و آزادیخواهان از زندان رهایی یافت.
یاشار کمال در آثارش شیوه سنتی داستانگویی در آناتولی را با شیوههای مدرن رماننویسی درهممیآمیزد و طرحی کلی از چالشهای سیاسی، بحرانهای اجتماعی و فجایع زیستمحیطی و پیامدهای آن در روزگار ما بهدست میدهد. از او بارها با جوایزی تقدیر شده است: جایزه صلح کتابفروشان آلمان در سال ۱۹۹۷ و همچنین مهمترین جایزه فرهنگی ترکیه در سال ۲۰۰۸ از مهمترین این جوایز بهشمار میآیند.
او در یکی از سخنرانیهایش گفته بود: «من یک نویسنده و شاعرم و از وقتی که به داستاننویسی و شعر روی آوردم، همه تلاشم را کردم که کارم را به بهترین نحو به انجام برسانم.»
نظرها
نظری وجود ندارد.