ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

گسست و پیوست در احکام شریعت

اسلام آغازی نو؛ در تداوم سنتهای کهن − ۲

حسن یوسفی اشکوری – در این قسمت به گسست-پیوست بخشی از احکام شریعت اسلام از شرایع پیشین و متداول در عربستان (نمازه، روزه و حج) اشارت می‌شود.

در قسمت نخست به چگونگی پیوند و تأثیرپذیری دین اسلام از آداب و سنن اعراب حجاز در سده هفتم میلادی به طور کلی اشاره شد و به طور خاص نوع ارتباط و در واقع گسست-پیوست مفهوم خدا و الله و الهیات توحیدی اسلام با الهیات نوع ادیان ابراهیمی و نیز بت پرستانه پرداخته شد. اینک در این قسمت به گسست-پیوست بخشی از احکام شریعت اسلام از شرایع پیشین و متداول در عربستان (نمازه، روزه و حج) اشارت می‌شود.

اما مهم‌ترین و گسترده‌ترین اثرپذیری شریعت اسلامی از شرایع پیشین و از احکام حقوقی و مدنی اعراب حجاز در زمان ظهور اسلام است که این مدعا با مطالعه دقیق قرآن و روایات نبوی مربوط به قلمرو شریعت و نیز سیره‌ها و تواریخ پیش از اسلام و نیم قرن اول اسلام به روشنی به دست می‌آید. با نگاه قرآنی و اسلامی، «دین» یکی است اما «شریعت» مختلف و از این رو در قرآن واژه دین گاه به صورت عام و کلی و تهی از بار مثبت و نفی به کار رفته (آنجا که حتی به بت پرستی هم دین اطلاق شده: لکم دینکم و لی دین-کافرون، ۶) اما در هر صورت به صورت مفرد و یا اسم جمع استعمال شده و حداقل نام عام دینهای توحیدی «اسلام» است («انّ الدین عندالله الاسلام»-آل عمران، ۱۹ -) -اسلام به معنای تسلیم در برابر اوامر و نواهی خداوند و یا به معنای صلح و سلم-اما شریعت «شرعه» و «منهاج» -هر دو به معنای راه و جاده- دانسته شده (مائده، ۴۸) که مختلف و متنوع‌اند و از این رو در ادبیات دینی و فقهی جمع بسته شده و به آن «شرایع» گفته می‌شود.

گرچه تقریبا تمام احکام شریعت اسلام امضایی هستند و می‌توان درباره تمام آنها تحقیق کرد و موارد مستند آنها را نشان داد اما در اینجا از باب نمونه در هر دو بخش عبادی و اجتماعی به طور جداگانه به چند موضوع مهم‌تر اشاره می‌شود. ابتدا احکام عبادی.

الف- احکام عبادی

گفته شد که شریعت اسلام به دو گروه متفاوت تقسیم می‌شود: احکام عبادی و احکام اجتماعی (=معاملات) و این هر دو به شکلی تداوم و یا توسعه و در مواردی تکامل شرایع و شعائر آئینی آئین‌های پیشین توحیدی و غیر توحیدی هستند. در عین حال در امور عبادی اسلام هم ابداع بیشتر است و هم تغییر و تحول محتوایی و شکلی افزون‌تر و عمیق تر رخ داده است.

نماز

 از ارکان مهم عبادی و آئینی دین اسلام «حکم نماز» است. گفتن ندارد که در هر دینی به شکلی و به ترتیبی «نیایش» یعنی پیوند با خداوند و مکالمه و مفاهمه بین بنده و معبود و خالق وجود دارد که شاید بتوان هدف و غایت اصلی و مشترک آن تربیت و رشد معنوی و تصعید روحانی و تزکیه اخلاقی در جهت رستگاری آدمی باشد. تنوع این نیایش‌ها و دعاها و آداب و شعائر آئینی آن به غایت متفاوت است اما روح و جهت‌گیری و غایت‌القصوای آن یکی است. در اسلام این نیایش اشکالی دارد که مهم‌ترین رکن آن نمازهای پنجگانه روزانه است. نمازهای صبح (دو رکعت)، ظهر (چهار رکعت)، عصر (چهار رکعت)، مغرب (سه رکعت) و عشاء (چهار رکعت). نماز اسلامی (صلات=ارتباط و پیوند) نخستین حکم شرعی عبادی است که در سال دوم بعثت تشریع شده و نوکیشان مسلمان را به انجام و اجرای آن فراخوانده‌اند و از آن زمان تا پایان عصر نبوت این سنت دینی با جدیت رعایت و عمل می‌شده و در قرآن و سخنان پیامبر درباره اهمیت و فلسفه و آثار عملی و تربیتی و اجتماعی نماز بارها اشاره شده است. اما همین نماز بیش از همه با نمازهای پنجگانه دین زرتشتی (عصر ساسانی) شباهت دارد و این البته، با توجه به دوری محمد و اسلام عربی-حجازی از ایران و سکوت قرآن و پیامبر اسلام در مورد زرتشت به مثابه پیامبر یکتاپرست و حداقل عدم صراحت در این مورد، جای تأمل بسیار دارد. در کتاب سوم (قسمت شریعت زرتشتی) گفته شد که نمازهای زرتشتی درست مانند نمازهای روزانه مسلمانی است. حتی با رعایت شرعی مقدمات و مقارنات آن. از جمله وضو. نیایش صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء. صبح هنگام بر آمدن آفتاب، ظهر گاه اوج درخشش و فروزندگی خورشید، عصر (چند ساعت مانده به غروب) زمان میل خورشید به غروب، مغرب زمان فروشدن خورشید عالمتاب در پس دیوارهای مغرب و عشاء (ساعتی مانده به صبح) هنگام پایان گرفتن تاریکی و آغاز طلوعی دیگر. روایت شده نیایش‌های سه‌گانه صبح و ظهر و مغرب در میان قوم آریایی مهاجر، که خورشید و نور را تقدیس می‌کردند وجود داشت اما زرتشت دوگانه نماز عصر و عشاء را بر آن افزود.[1]روشن است که مضمون و محتوا و جهت‌گیری دو نوع نماز زرتشتی و اسلامی با هم متفاوت است چرا که اولی در چهارچوب جهان بینی و هستی‌نگری خود در برابر نور (خورشید و یا آتش به مثابه دو کانون پر فروغ نور) نیایش می‌کند و دومی باز بر وفق جهان بینی و مقاصدالشریعه خود در برابر خداوند یکتا می‌ایستد و به ذات باری غیر متعین در اشکال خاص نماز می‌برد و به نیایش می‌پردازد و از این منظر گست عمیقی بین این دو نوع نماز وجود دارد.[2]استعمال واژه «محراب» در اسلام و نفوذ این اصطلاح به معنای زرتشی و ایرانی آن نیز در قرآن، جای تأمل دارد.[3]

در اسلام نماز گرچه به صورت انفرادی (فُرادا) نیز خوانده می‌شود اما تأکید شده که نمازهای روزانه بهتر است به جماعت خوانده شوند که طبعا محل آن در مسجد خواهد بود. نیز نماز جمعه از نمازهای بسیار مهم است که طبق صریح قرآن (جمعه، ۸-۱۱) واجب شرعی است و باید در ظهر روز جمعه (روز تعطیل مسلمانان) با آداب و مراسم خاص در مسجد مرکزی شهر خوانده شود و به همین دلیل این مساجد را «مسجد جمعه» گویند که اکنون نیز در بلاد اسلامی در هر شهر بزرگی چنین مسجدی وجود دارد که عموما کهن هستند و شماری از آنها به قرون نخستین اسلامی می‌رسند و در ایران حتی برخی مساجد جمعه بر ویرانه آتشکده ساسانی بنا شده‌اند (مانند مسجد جمعه اصفهان). ظاهرا فلسفه محوری تشریع نمازهای جمعه و جماعت، همان تقویت هویت جمعی امت اسلام و تحکیم اخوت دینی مؤمنان است. این رویکرد به فلسفه و مضمون نمازهای جمعی، در روزگار جاهلیت عرب و در میان قبایل قریش نیز مطرح و متداول بوده است. به گزارش ماوردی سنت نماز جمعه از روزگار کعب بن لؤی بن غالب (جد قُصّی بن کِلاب) رایج بوده که بدین ترتیب به سده چهارم و احتمالا پیش از آن باز می‌گردد. به روایت او کعب قریشیان را جمع کرده و در هر جمعه برای مردم خطبه می‌خواند (سخنرانی می‌کرد)، و روز جمعه در جاهلیت «عُروبه» نام داشت و کعب آن را «جمعه» نامید. مراسم خطبه جمعه از عوامل تجمع قریش بود.[4]گویا به همین دلیل آن روز و آن مراسم را جمعه گفتند. قریش مهاجر در حجاز به وحدت و همبستگی و حفظ هویت قبایلی و جمعی خود نیاز داشت و سنت خطبه خوانی جمعه برای تحقق آن ضرورت می‌یافت و همین انگیزه و فلسفه در تشریع نماز جمعه اسلامی نیز به عیان دیده می‌شود. نیز قابل تأمل است که قبله برای نماز نیز، که عنصر مهمی در حکم و سنت مذهبی نمازهای اسلامی است، حدود چهارده سال بیت‌المقدس یهودی بوده و در سال دوم هجری از آن مرکز به کعبه در مکه تغییر یافت. اذان هم، که باز با نماز ارتباط دارد و در واقع به عنوان اعلام اوقات نماز (به ویژه برای جمعه و جماعت) مورد استفاده است، چند سال بعد از هجرت در مدینه پدید آمد. گویا قرار بود از شیپور و یا ناقوس مسیحیان استفاده شود اما سرانجام طبق روایتی اذان جدید با اوراد و شیوه خاص از طریق خواب تشریع و یا به روایت ابن هشام وحی سنت شد. ماجرای آن در کتاب سیره نبوی با شرح بیشتری آمد.[5]

در مجموع باید گفت که نمازهای اسلامی بسیار ساده است و ساده و آسان برگزار و انجام می‌شوند. با یک لیوان آب هم می‌توان وضو ساخت و اگر هم آب نبود می‌توان تیمم کرد و در هر کجا و هر شرایط به راحتی و تقریبا بدون تکلف و زحمت زیاد نیایش کرد. نه زمان چندان محدود کننده است و نه مکان چندان دخیل و برای نیایش رفتن به مسجد نیز واجب و حتی الزامی نیست. تمام ارکان و رفتار عبادی (از شکل تا محتوا) به شخص نیایشگر و مؤمن بستگی دارد و تنها اوست که در هر جا خواست یا توانست با خدایش راز می‌گوید و رابطه برقرار می‌کند.

روزه

 روزه هم کم و بیش چنین بوده است. روزه (=صوم) اسلامی نیز از عبادات مهم و محترم اسلامی و از شعائر آئینی اسلام است. به ویژه با نمازهای جماعت این ماه و نماز ویژه فطر آن و دیگر آداب مذهبی رمضان که البته اغلب آنها بعدها به تدریج در سنت اسلامی و شیعی ماه رمضان پدیدآمده است. در قرآن بارها از این عبادت اسلامی و برخی از قواعد و آداب آن یاد شده و در باره فلسفه تشریع آن سخن گفته شده و از جمله فلسفه امساک از خوردن و آشامیدن و دیگر مبطلات روزه در ساعات معین را ایجاد یا تقویت و تعمیق پارسایی و تقوا دانسته است (بقره، ۱۸۳).

روزه نیز به گواهی تاریخ و نیز به شهادت قرآن (همان آیه ۱۸۳ بقره) سنتی دیرینه در مذاهب پیشین بوده است. ظاهرا در روزگار جاهلی نیز این ماه بسیار محترم و مقدس بوده است. آورده‌اند که عبدالمطلب، نیای متشخص پیامبر اسلام و بزرگ قریش در زمان خودش، نخستین کسی بوده است که تمام ماه رمضان را در غار حرا معتکف شد. به گفته درست جوادعلی از این امر آشکار می‌شود که در آن عصر ماه رمضان ماه مقدسی بوده است.[6]حتی گفته شده که عقیده به شب قدر در رمضان، که منشاء قرآنی دارد و اکنون از باورهای آئینی مسلمانان است، در میان اعراب پیش ازاسلام رواج داشته است.[7]و در اسلام نیز تا سال دوم هجری مسلمانان کاملا به پیروی از یهودیان در عاشورای محرم روزه می‌گرفتند[8]اما در شعبان همین سال از آن سنت عدول شده و روزه ماه رمضان با آداب ویژه خود تشریع شده است.[9]این رویکرد تازه احتمالا با تغییر قبله و گسست کامل از سنن یهودی بی‌ارتباط نبوده است. اکنون نیز سنت روزه در اشکال مختلف در ادیان مختلف و از جمله یهودی و مسیحی وجود دارد.

حج

 از ارکان مهم اسلام در بخش فروع دین رکن «حج» و سنت و مراسم حج در زمان معین و با آداب معین در مکه است. طبق گزارش تمام منابع تاریخی و روایات اسلامی، این سنت دینی از گذشته‌های دور در مکه و در میان قبائل قریش برقرار بوده و در آستانه ظهور اسلام این مراسم دیرین با قدرت و تعصب تمام اجرا می‌شده است. در اسلام نیز تمام ارکان مراسم آئینی حج تقریبا کامل پذیرفته شده و با تغییراتی شکلی اندکی اصلاح شده و اما به لحاظ محتوایی و مقاصد‌الشریعه به کلی از آئین شرک و بت پرستی و برخی سنتهای ناپسند (حداقل از منظر بینش و اخلاق اسلامی[10]) گسسته و به توحید خالص پیوسته است. برای تبیین این مدعا به اختصار تاریخچه کعبه و مراسم حج را مرور می‌کنیم.

شهرت دارد که شهر مکه در تداوم میراث هجرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل به این ناحیه و این مکان پدید آمده اما از منظر تاریخی محض چنین مدعایی قابل اثبات نیست. اما بیشتر شهرت دارد که بنای کعبه به دست اسماعیل انجام شده که باز از نظر تاریخی چندان روشن نیست. طبق این گزارش‌ها کعبه از همان آغاز خانه خدای یگانه و مرکز توحید بوده اما به تدریج و به ویژه در آستانه ظهور اسلام به بت و بت پرستی آلوده شده و در این مکان مقدس توحیدی انواع بت نهاده شده بود. در واقع به دلیل باور بنیادین اعراب بت پرست به خدای یگانه یک مرکز مذهبی و یک معبد در سراسر عربستان بیشتر وجود نداشت و آن کعبه بود. گرچه می‌توان گفت «در حقیقت بتخانه خدایان عربستان بوده است». ظاهرا همین مرکزیت اصیل توحیدی کعبه موجب شده بود تا پیروان دو دین توحیدی یهودی و مسیحی نیز به آن احترام بگذارند. حتی گفته شده که تندیس عیسی و مریم نیز در کعبه نهاده شده بود.[11]

در قرآن بارها از دو نام مکه و کعبه استفاده شده است. وجه تسمیه این دو دقیقا روشن نیست. برای مکه معانی مختلف ذکر کرده‌اند. برخی «مَکّ» را به معنای هلاکت و تنقیص می‌دانند و از این رو شهر «مَکّه» را بدین نام خوانده شد که آنجا «بلدالحرام» و «حرم» بوده و در آنجا گناهان نابود و آمرزیده می‌شدند.[12] این شهر نامهای مختلف دارد که در منابع و از جمله قرآن انعکاس یافته‌اند. مانند «بَکّه» (آل عمران، ۶۹)، «بلدالحرام»، «اُمّ‌القُری» (انعام، ۹۲)، «بلد‌الامین» (تین، ۳)، «بیت العتیق» (حج، ۳۳) و مانند آنها. بَکّ را به معنای ندبه و گریه جمعی نیز دانسته‌اند و مکه را به دلیل وجود کعبه و گریه جمعی حول آن بکه گفته‌اند. عناوین یاد شده دیگر نیز با توجه به معانی و مفاهیم آنها کم و بیش روشن است. ظاهرا شهر مکه را به دلیل وجود کعبه به عنوان خانه مرکزی خداوند «ام القری» خوانده‌اند.[13]در مورد وجه تسمیه «کعبه» نیز آرا مختلف است. شاید مشهورترین و حداقل موجه‌ترین معنا همان مکعب و چهارگوش بودن بنای مقدس قوام یافته در مکه باشد. به گزارش جوادعلی اعراب هر بنای مربعی را کعبه می‌گفتند. به گفته ایشان بنای کعبه زمانی مدوّر و گرد بوده و حُمیدبن زُهیر نخستین کسی بوده که آن را مربع ساخت.[14]به روایت دیگر کعبه جای مقدسی به شمار می‌رفت که بسیار کهن بود. پرستشگاهی بود از سنگهای سیاه که در گوشه آن یک سنگ شهاب یا صاعقه قرار داشت [حجرالاسود]. این سنگ شهابی را خدا می‌پنداشتند و همه خدایان قبایل عربستان زیر حمایت این خدا بودند.[15]نام دیگر کعبه «بیت‌الله» یا «خانه خدا» بود. به گفته فرای در عیلامی و بابلی همه پرستشگاهها را «خانه خدا» می‌گفتند.[16]اما لغت و اصطلاح «بیت» عربی است یا فارسی و یا احیانا وام گرفته از زبانهای دیگر؟ گزارش آلتهایم می‌گوید که بیت فارسی و ایرانی است. او می‌نویسد «بیت» همان «ویس» است که به معنای بودباش خاندان شاهی یا خانه شاهی است و بعدها ویس در زمان اکدّی‌ها [اعراب اکدی] به بیت برگردانده شده است. در نبشته پارسی باستان روی جامی نقره‌ای، که به فرمان خشایارشا در خانه شاه ساخته شده، واژه ویس به کار رفته است.[17]روشن است که مفهوم و معنای «ویس» یا همان «بیت شاهی» با مفهوم «بیت‌الله»ی عربی و «خانه خدا»ی فارسی منطبق است. هرچند چنین انطباقی لزوما به معنای تبدل و نفوذ لغت ایرانی به واژه عربی پیش از اسلام نیست. اما برخی شواهد نشان می‌دهد که نامهای مختلف بیگانه از جمله رومی و عبری و فارسی در زبان عربی و از جمله در در ارکان سنت حج راه یافته و هنوز هم مصطلح است. به روایت جوادعلی «منی»، که یکی از مکانهای مهم و یکی از سنت‌های اساسی مراسم حج در پیش از اسلام و پس از آن است، نام یکی از بتان اسرائیلی بوده و صحرای منی نیز برگرفته از نام این بت اسرائیلی است.[18]

به هرحال سرزمین حرم نزد اعراب جاهلی محترم بود و آن عبارت بود از مکه و پیرامون آن تا حدودی معین که به آن محدوده حرام (بلدالحرام) می‌گفتند. اما حرمی که کعبه و مسجدالحرام را شامل است، در زمان جاهلیت معلوم نیست که چه وضعیتی داشته و تا چه محدوده‌ای را در بر می‌گرفته است. جاهلیان محدوده حرام را با تیر مشخص می‌کردند و دیواری وجود نداشت. در زمان پیامبر اسلام و ابوبکر نیز چنین بود. در زمان عمر مسجد گسترش پیدا کرد و دیوار کوتاهی بر گرد آن کشیده شد. بنابراین عمر نخستین کسی است که دیواری حول مسجدالحرام برآورد. در زمان عثمان باز هم مسجد گسترده‌تر شد و پس از آن ادامه یافت تا به وضعیت کنونی رسید.[19]

شریعت اسلام سنت ابراهیمی حج را به رسمیت شناخت و تقریبا تمام «مناسک»[20]آن را امضا کرد و پذیرفت اما در محتوا و جهت گیری‌ها البته آن را به کلی متحول ساخت. در حج ابراهیمی-اسلامی همه اعمال و اذکار و مناسک محتوا و صبغه توحیدی گرفت. به ویژه سنت کهن قربانی و تلبیه.[21]خانم کارن آرمسترانگ در کتاب «محمد پیامبری برای زمان ما» شرحی مبسوط و مفید از مناسک حج ابراهیمی عصر جاهلی می‌دهد که به دلیل جذاب بودنش بخشی از آن را در اینجا می‌آورم:

«آئین و مناسک حج همچنین به عرب‌های زائر، تجربه عمیقی می‌بخشید. آنها که در پایان چرخه بازار به مکه روی می‌آوردند، احساس پیروزی و هیجان داشتند...آنها همان گونه که راه شان را از کوچه‌های باریک حومه شهر طی می‌کردند، شعارهایی سر می‌دادند، و حضور خود را در پیشگاه خدایان، که در انتظار ورود آنان بودند، اعلام می‌کردند [تلبیه در سنت اسلامی]. پس از مسافرت طولانی اطراف شبه جزیره، این تجدید دیدار با سمبل‌های مقدس قبیله شان، احساسی بود مانند بازگشت به وطن. وقتی آنها به کعبه می‌رسیدند، با ۳۶۰ توتم قبلیه‌ای احاطه می‌شدند و شروع می‌کردند به انجام مراسم سنتی در مکه و اطراف آن که اساسا تدبیری بود برای بارانهای زمستانی. آنها هفت مرتبه میات تپه و دره صفا و مروه در شرق کعبه، به آهستگی می‌دویدند. به طرف مزدلفه مقدس، خانه خدای رعد می‌رفتند، تمام شب را بیدار و به دعا در دشت کنار کوه عرفات، در ۱۶ مایلی بیرون شهر، می‌گذراندند. در وادی منا، سنگ ریزه به طرف سه ستون افراشته، پرتاب می‌کردند. و نهایتا در پایان مراسم، با ارزش‌ترین نر خود را به نشانه تمام دارایی شان و نیز خودشان، قربانی می‌کردند.

مشهورترین آئین حج، طواف بود، هفت مرتبه چرخش بر خلاف حرکت عقربه‌های ساعت. چرخیدن به دور کعبه، سبکی از نمایش چرخه تجارت در اطراف عربستان بود که به فعالیت بازرگانی اعراب، اهمیت روحانی و معنوی می‌بخشید. طواف، به مردمی‌ترین و محبوب‌ترین آئین پرستش تبدیل شده بود، ساکنان شهر و میهمانان شان بایستی در تمام سال، آن را انجام می‌دادند. ترکیب بنای حرم، مانند همان طرح مفهومی اولیه است که در معابد و زیارتگاههای سایر شهرها در دوران کهن، دیده شده بود. بنای کعبه با چهار ضلع و نبش خود، چهار سمت اصلی را که سمبلی است از جهان، نشان می‌دهد. در سمت دیوار شرقی کعبه، سنگ سیاهی قرار گرفته که قطعه‌ای است از نوعی سنگ شهابی و آتش فشان که زمانی به صورت درخشان از آسمان فرو افتاده و نشانه پیوند آسمان و زمین است. زائران، همان گونه که به گرد بنای سنگی و مکعب کعبه می‌گشتند، مسیر خورشید در اطراف زمین را تعقیب می‌کردند، و بدین ترتیب خود را در هارمونی و هماهنگی با بنیادی‌ترین نظام و سامانه گیتی قرار می‌دادند. دایره، عام‌ترین نماد کلیت و تمامیت است و عمل چرخیدن، در حالی که مرتبا به نقطه شروع بر می‌گردد، حس تناوب نظم و قاعده را در شما بیدار می‌سازد. با طواف و چرخیدن پی در پی به دور کعبه، زائر می‌آموزد که سمت و سوی حقیقی و مرکز درونی خود را بیابد. ریتم یکنواخت حرکت و رفتن زائران، ذهن آنان را از افکار حاشیه‌ای رها می‌سازد و به آنان کمک می‌کند تا به احساس آرامش درونی ویژه‌ای دست یابند.

رفرم در انجام آئین‌های مذهبی، مکه را به مرکز عربستان تبدیل نمود. در حالی که سایر زائرین بایستی وطن خود را برای زیارت ترک می‌کردند و به محل‌های دوردست مسافرت می‌کردند، عرب‌ها نیازی نداشتند که شبه جزیره را ترک کنند و این خود تبدیل به قانون شد. همه این عوامل مکه را به مرکزیت اصلی تمرکز جهان عرب تبدیل نمود.»[22]

ادامه دارد

بخش پیشین

پانویس‌ها

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مهرای

    اصرار آقای اشکوری به وارد کردن برخی فرضیاتی که کاملا در آنها شک است بعنوان نظریه علمی چیست؟ اگر منظور از اریاییان اجداد امروزی هندوایرانیان امورزی است که اختلاف زیادست. نظر یا فرض جدیدتر اینست اینان هماره در ایران بوده اند و مهاجرات از داخل فلات ایران به جاهای دیگر بوده از جمله به غرب اسیا و میانرودان مثل هیتتی، میتانی، کاسی، پارسی و پارثی و مادی و غیره. اکدی بر طبق نظریان زبان شناسی قرن نوزدهم با ابداع کلمه سامی جزو این گروه شمرده است ولی عربی نبودند. عربها بعدها اسمشان در تاریخ امده است ---- پاسخ: با درود؛ مورد نخست: اولا- در باب آریاییان و تاریخ آن در فلان ایران، من هیچ نظریه ای خاص را به عنوان «نظریه علمی» مطرح نکرده ام؛ آنچه گفتم نظر رایج و مشهور و تا اینجا اجماعی عموم تاریخ نگران غربی و شرقی و ایرانی است، و ثانیا- هیچ اصراری هم در این باب ندارم و در مقاله من نیز چنین اصراری وجود ندارد. با این همه می‌دانم برخی اخیرا (حتی از طریق ژنتیک) مدعی شده‌اند نظریه شایع درباره کوچ (در واقع کوچ‌های متوالی) اقوام موسوم به آریایی از استپ های جنوب روسیه به فلات ایران نادرست است و به زعم اینان که آریایی گفته می‌شوند مردمان بومی این فلات گسترده بوده‌اند. اما می‌دانیم این نظریه تازه هنوز چندان مدلل و مستند و استوار نشده که بتواند با نظریه شایع و مقبول رقابت کنند. باید منتظر ماند تا سیر تحقیقات علمی در این مورد به کجا می‌رسید. اما روشن است اگر این فرضیه ثابت شود باید تاریخ ایران و غرب آسیا را بازنویسی کرد و به عبارتی تاریخ به کلی دیگری پدید خواهد آمد. مورد دوم: در منابع موجود مطالب متفاوت و متناقضی درباره اکدّ دیده می‌شود و هیچ چیز دقیقا دانسته نیست (مانند دیگر اقوام کهن) اما اگر این روایت را قبول کنیم که «سام» از سام بن نوح است (روایتی که احتمالا اسطوره است)، زبان سامی زبان عربی (و عبری نیز) هست، در این صورت اکدّ ی ها عرب بوده‌اند، چرا که گفته‌اند آنان سامی نژاد و سامی زبان بوده اند. در هرحال تخصصی در این باب ندارم و اصراری هم بر هیچ نظری نیست. اشکوری

  • امیرحلیلی

    آقای اشکوری : " آورده‌اند که عبدالمطلب، نیای متشخص پیامبر اسلام و بزرگ قریش در زمان خودش، نخستین کسی بوده است که تمام ماه رمضان را در غار حرا معتکف شد " قریشی ها از هراکلیوس در جنگ بیزانس علیه ایران پشتیبانی کردند. از این پشتیبانی سنگ نبشته ای خبر می دهد که اخیرا باستان شناسان دانشگاه هایدلبرگ ( آلمان ) در حفاری های خود در یمن به دست آوردند: Oddly enough, the scrawled rock inscription could be interpreted to mean that the tribe of the Kuraish, to which the Prophet belonged, sometimes fought for the Christians (*) این سنگ نبشته از قبیله قریش نام برده است که ” برای مسیحیان می جنگیدند.” به طور قطع منظور از ” مسیحیان “ بیزانس است. قریشی ها خود پیرو دین مسیحی بودند و در حیره حکومت می کردند. دولت حیره را خسرو دوم پرویز در سال 602 متلاشی کرد و از بین برد. به قریشی ها لقب ” foederati ” (متحد ) داده شده بود، متحد بیزانس. Spiegel Online International, Fortress in the Sky, 12.21.2012 (*) http://www.spiegel.de/international/world/buried-christian-empire-in-yemen-casts-new-light-on-early-islam-a-874048.html#ref=rss ------- پاسخ: با سپاس از انتشار این خبر علمی. اما در مورد متن مورد اشاره طبعاً نمی‌توانم نظری داشته باشم چرا که ندیده و از آن اطلاعی ندارم. اما چند نکته: اولاً روشن نیست این دعوی، با فرض صحت، چه ربطی به خبر مربوط به عبدالمطلب دارد؟ این دو مانعه الجمع نیستند. ثانیاً-از کجا معلوم مراد از مسیحیان بیزانس بوده است؟ ثالثاً-سند این دعوی کجاست که قریشی‌ها مسیحی بوده‌اند؟ آیا این در متن سند مورد استناد است؟ رابعاً-قریشی‌ها در حیره حکومت می‌کرده‌اند؟ این نیز در متن همان سند است؟ یعنی «آل منذر» قریشی بوده‌اند؟ داستانی است شنیدنی و جذّاب!! باید ضرب‌المثل خودمان را به یاد آورد که: «به حق چیزهای نشنیده»! آنچه تا کنون تمام محققان گفته‌اند قبایل متعدد قریش در مکه می‌زیستند و اصنام (بتان) را می‌پرستیدند و هیچ ارتباط خاصی با رومیان نداشتند (هرچند که از جهات مختلف تحت تأثیر رومیان و ایرانیان نیز بوده‌اند). البته طبق قول مشهور عرب غسّانی در شمال عربستان و در همسایگی بیزانس می‌زیستند و متحد و در واقع تحت‌الحمایه امپراتوری بودند همان گونه که عرب آل منذر در حیره عراق بوده و دست نشانده ایران و حافظ منافع ساسانی بودند. با فرض این که این مطالب جملگی در همان سند آمده باشد، که بسیار بعید است، با کدام منطق علمی و عقلی می‌توان به استناد چند خط سنگ نبشته (که روشن نیست درست خوانده شده باشد)، چنین قاطع اظهار نظر کرد و عملاً هزاران گزارش نقلی و اسناد مکتوب و احیانا کتیبه و سنگ نبشته را به دریا ریخت؟ گفتن ندارد هر سندی، پس از اثبات وثاقت آن، باید با اسناد فراوان و مربوط دیگر مقایسه شود و مورد راست آزمایی قرار گیرد و باید از آزمون‌های مختلف بگذرد. آنچه من آورده‌ام ابداع من نیست بلکه نقل از منابع معین است و صد البته می‌تواند درست باشد یا غلط اما رد آن نیز محتاج دلیل و سند است. اما گفتنی است که طبق منابع اسلامی در جریان جنگ‌های خسرو دوم با بیزانس، بزرگان قریش حامی ایران بوده و پیروزی شاه ایران را آرزو می‌کردند و مسلمانان از بیزانس جانب داری کرده و خواهان پیروزی رومیان مسیحی بودند. در چند آیه نخست سوره روم در قرآن به این موضوع اشاره شده است. اشکوری

  • بی نیاز

    آقای اشکوری گرامی با درود فراوان! آن گونه که از عنوان نوشتار شما برمی‌آید می‌بایست شما به «محیط پیدایش اسلام» یعنی خاستگاه جغرافیایی آن می‌پرداختید. شوم‌بختانه در همین دو بخش هیچ اثری از این موضوع اعلام شده توسط شما به چشم نمی‌خورد. البته این بی‌انصافی است اگر کسی از شما به عنوان متکلم (Theologe) انتظار داشته باشد که تاریخ اسلام را از منظر انتقادی - تاریخی (به منابع تاکنونی) بررسی کنید. آن چه در این جا قاعدتاً - طبق عنوان نوشتار شما- می‌بایست مورد پژوهش قرار گیرد، «محیط پیدایش اسلام» است، یعنی نخست باید دید که از لحاظ تاریخی به چه منطقه‌ی جغرافیایی «عربستان» گفته می‌شد. آیا منظور همین شبه جزیره‌ی عربستان است که ما امروز می‌شناسیم یا خیر؟ تازه پس از تعیین خاستگاه اسلام آن گاه باید روشن شود که آیا در این محیط شرایط پیدایش یک «دین» جدید وجود داشت یا خیر؟ سوم: شما تاریخ شفاهی را که حدود دویست سال پس از حاکمیت عرب‌ها به نگارش در آمده، به عنوان «اسناد خدشه‌ناپذیر» می‌نگرید. این که چه بخش‌هایی از این تاریخ شفاهی - که گل سر سبد آن طبری است- با واقعیت تاریخی سازگار است، نیازمند یک پژوهش مقایسه‌ای است. شما از واژه «دین» سخن می‌گویید بدون آن که به خواننده بگوئید که این واژه نه یک واژه‌ی عربی بلکه از واژه‌ی فارسی «دئن یا دئنا» گرفته شده است. زیرا اگر چنین باشد- که زبان شناسان بر آن توافق دارند- پس چگونه این واژه برای «دین» نوین اسلام به کار گرفته شده است و طی چه فرایندی؟ احادیث اسلامی تمام تاریخ اسلام را در یک حفره سیاه زمانی - بین 622 تا 662 - بنا کرده‌اند. ما از این حفره‌ی سیاه‌‌ زمانی تقریباً هیچ مدرک یا شاهد واقعی نداریم. و این زمانی است که نیروهای نظامی خسرو دوم در سال 622 میلادی به دلیل جنگ با هراکلیوس (بیزانس) از مصر، اورشلیم، فلسطین و شام عقب نشینی کردند و آن مناطق در دست عرب‌های غسانی (که مسیحیان منوفیزیت یا یعقوبی بودند) افتاد. از این مرحله‌ی آشوبی که چهل سال طول کشید شما - اگر از احادیث و تاریخ شفاهی بگذریم- چه مدارک واقعی می‌توانید ارایه دهید؟ پرسش‌های فراوانی وجود دارند: چرا معاویه (نام آرامی او ماآویا است) نخستین کسی است که ما از او مدرک واقعی در دست داریم؟ پیش از آن چرا هیچ مدرک واقعی به جا نمانده است؟ از خلفای به اصطلاح راشدین چه مدرک واقعی به جا مانده است؟ سنک‌نبشته؟ کتیبه؟ سکه؟ وقایع‌نگاری همزمان از کسان دیگر؟ به هر رو، انتقاد من به شما این است که شما در واقع می‌بایستی به توضیح عنوان مقاله تان یعنی «محیط پیدایش اسلام» می‌پرداختید، که شوم‌بختانه من را به عنوان خواننده مأیوس کردید. www.eslamshenasi.net ------- پاسخ: دوست عزیز جناب بی نیاز. با سلام و سپاس از شما. در مورد عنوان مورد اشاره شما. اول بگویم که عنوان «محیط پیدایش اسلام» در نوشته من نبود و ویراستار زمانه به تشخیص خودشان چنین عنوانی انتخاب کرده‌اند؛ و گرنه حق با شماست و می‌بایست در این زمینه در حد ضرورت سخنی می‌گفتم. اما در مورد بقیه فرمایش شما. باید عرض کنم که در ارتباط با طرح همین دعوی در پای مقاله نخست شرح کوتاهی نوشته‌ام. نمی‌دانم آن را ملاحظه کرده‌اید یا نه. اگر دیده‌اید باز حدیث مکرر می‌کنید، بسی جای تأمل و پرسش است، و اگر ندیده‌اید، که بعید است چنین باشد، همان نوشته کوتاه را که، دقیقاً ناظر به همین دعاوی شماست، عینا در اینجا می‌آورم: «اولاً-من در مقام اثبات واقعیت و یا عدم واقعیت تاریخی شخص محمد و یا وقوع اسلام و یا وثاقت باستان شناسی قران و یا تعیین میزان اعتبار منابعی چون طبری نبوده‌ام تا محتاج سند و مدرکی از آن زمان باشم، موضوع گفتار من تحلیلی از» اسلام واقعاً موجود کنونی است که قدمت چهارده قرنه دارد و حداقل عموم مسلمانان و پژوهشگران (اعم از مسلمان و غیر مسلمان، شرقی و غربی) چنین می‌پندارند و چنین می‌کنند. اگر هم مدعای شما وجهی داشته باشد، مربوط می‌شود به سطح دیگری از بحث. ثانیاً-این مدعا که چون تاریخ اسلام برآمده از اقوال شفاهی دو قرن نخست است و ما از قرن اول تقریباً اسناد مکتوبی در دست نداریم، پس، این مجموعه عظیم به کلی بی اعتبار است و باید به کناری نهاد، به کلی بی اعتبار است چرا که نه معقول است و نه مقبول. گرچه در مجال کنونی نمی‌توان پاسخ‌هایی حلی ارائه داد (بماند برای وقتی دیگر) اما به عنوان پاسخ نقضی عرض می‌کنم اگر چنین باشد، پس باید تمام تاریخ بشر (به ویژه تاریخ عمومی) را به کناری نهاد و به دریا ریخت چرا که تاریخ به ویژه تاریخ باستان و حتی تا حدود پانصد سال قبل تاریخ تمام اقوام و ملل غالباً برآمده از اقوال شفاهی مردمان است که بعدها (چه بسا قرن‌ها بعد) به وسیله نویسندگان و کاتبان (غالباً حکومتی و درباری که منطقاً چندان معتبر و موثق نیستند) نوشته و تدوین شده و تازه پس از آن نیز دچار انواع تحریف و دگرگونی‌های عمدی و سهوی شده‌اند. از باب مثال اگر چنین باشد، تمام تاریخ مکتوب ایران از عصر باستان (پیشاتاریخ تا پایان ساسانی) و پس از آن نیز مطلقاً بی اعتبار است و چند سنگ و گل نبشته و حتی باستان شناسی‌های قابل توجه نیز در حدی نیستند که تصویری معقول از تاریخ ایران باستان ارائه دهند. تاریخ پس از اسلام نیز (حداقل دو قرن اخیر) کم و بیش همین گونه‌اند. ثالثا-در هرحال به رغم همه اما و اگرها و شبهات ستبری که در باب وثاقت منابع موجود از تاریخ عمومی جهان و ایران و از جمله اسلام، برای درک گذشته های دور و نزدیک و جدا کردن سره و ناسره البته به طور نسبی، راهی جز اعتماد به همین منابع بازمانده از روزگاران کهن و البته با رویکرد انتقادی نداریم. اگر شما راهی دیگر می‌شناسید بفرمایید. بیفزایم نظریات تازه و جدیدی که برخی محققان نورسیده آلمانی حول دعوی برساختگی شخصیت محمد و ظهور اسلام و چگونگی تدوین منابع اسلامی در قرون نخست اسلامی عرضه کرده‌اند، با پرسش‌ها و چالش‌های عظیمی مواجه اند و در واقع تا این لحظه چندان سست اند که قابل اعتنا نیستند و بعید می‌دانم حتی به مقبولیت نسبی هم برسند و افکار پژوهشگران جدی را به خود جلب کنند. درباره جمله شما «یک سینه سخن» هست اما در این مجال نمی‌توان حتی بدان‌ها اشارت هم داشت اما فقط محض اطلاع شما عرض می‌کنم که: اولاً-من در این سلسله مقالات از قضا از منظر کلامی و اعتقادی سخنی نگفته‌ام، هرچه گفته‌ام مستند به منابع است (درست یا غلط) و در مقدمه بخش نخست به این نکته تصریح کرده‌ام. این روش علمی و ممدوحی نیست هر سخنی که با آقای اولیک و چند محقق مورد نظر شما سازگار نبود با عنوان منفی تئولوگ و متکلم پیشاپیش محکوم شود. در این صورت تمام اسلام شناسان غیر مسلمان بزرگ غربی و از جمله آلمانی متکلم اند و لابد بی اعتبار. ثانیا-از کجای سخنانم استنباط کرده‌اید که من منابع عصر اسلامی را «اسناد خدشه ناپذیر» دانسته‌ام؟ اگر چنین بود این سلسله مقالات نوشته و منتشر نمی‌شد. ثالثا-شبه جزیره عربستان در آستانه ظهور اسلام کم و بیش تعریف روشن و محدوده ای تا حدودی مشخص دارد که در منابع موجود است (از جمله در کتاب مهم جوادعلی «المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام»). رابعاً-دین از ریشه دئنای ایرانی، یکی از دعاوی است و دعاوی دیگری هم هست؛ ولی هرچه باشد، قطعاً مثبت مدعای باطل برآمدن دین اسلام از ایران و مرو نیست. اشکوری

  • یک کاربر ساده

    با این اوصاف شریعت دین اسلام، مخلوطی از نوعی آداب و رسوم عربی، عاریه گرفتن از نیایش زرتشتی، روزه‌های یهودی_مسیحی‌ و توریسم سالانه حجاج در مکّه حتا قبل از پیدایش اسلام است. در سال ۱۹۲۱ هم، کاسبان روحانی مصر، نوشته‌های جمع آوری شده از عثمان را بصورت کتابی وحی شده از جانب الله به مومنین و پرهیزکاران تجویز کردند. فرق ما نامسلمانان با مسلمین در اینست که این موارد را دلیلی‌ بر جعلی بودن دین اسلام و سیاستی برمبنای انسجام و جهانگشایی قوم عرب زبان با کمک فکری مافیای کهن یهود و کابالیست‌ها و بدنبال آن فراماسونی بمثابه حزبی جهان وطن با مدیریت سلطه گران انگلیسی‌_آمریکایی_اسراییلی میدانیم ولی دینداران اسلام، همه موارد بالا را فرموده پیغمبر خدا و قوانین غیر قابل شک و تردید میدانند و در پراکتیک سیاسی_اجتماعی_اخلاقی‌ به مفلوک ترین، غیر قابل انعطاف‌ترین و بی‌ اراده ترین مردم روی زمین تبدیل شده اند.

  • مهرای

    جناب اشکوری، پاسخگو بودن شما تقدیر مینمایم. اینجا در خصوص مهاجرت شما میگویید روایت مشهور، ولی عملا روی کی از ضعیفترین روایاتها انگشت میگذارید در حالیکه روایات ایرانی و فرنگی و دیگران مشهورترند از جمله روایت آناتولی و آسیای مرکزی. اما روایت مهاجرت از داخل فلات ایارن- که میتواند نقطه شروع شرق یا جنوب بوده باشد- کسانی چون جهانشاه درخشانی طرح کرده اند با کتاب و اسناد و رفرنسهای متعدد و تحقیات فراوان. بدیهی است نظریه علمی وحی منزل نیست میتواند بخشهایی از آن قوی یا ضعیف یا نادرست باشد. بنگرید ویکی پدیا: «آقای درخشانی در مصاحبهٔ خود دربارهٔ اعتبار این کتاب در محافل علمی چنین گفته‌اند: با توجه به آن که در این کتاب به مدارک دست اول استناد شده و هیچ سلیقه‌ای در آن به کار نرفته، بسیار سریع در محافل معتبر دنیا تأیید شد. دانشگاه وین که مرکز بزرگ ایران‌شناسی و زبان‌شناسی دارد و سپس هاروارد، هایدلبرگ، ایروان و چندین مؤسسهٔ پژوهشی دیگر این کتاب را کتباً از طریق نامه و یا مقاله در مجلات علمی تأیید کردند، که بسیار دلگرم‌کننده بود. در کنار آن کنفرانس‌های متعددی برگزار شد و از من دعوت کردند که این ایده را مطرح کنم که بحث‌های بسیاری صورت گرفت و تا به حال هیچ مخالفت علمی‌ای از طرف هیچ سازمان یا شخصی با این کتاب انجام نشده‌است. یا تأیید کامل شده و یا سکوت که به معنی آن است که حرفی برای رد این ایده نبوده‌است. همچنین در کتاب‌های دیگر اروپایی هم به پژوهش من اشاره شده حتی در دایرةالمعارف مصر که در آلمان چاپ شد به این کتاب اشاره شده‌است. در بعضی پژوهش‌های مصر و بین‌النهرین به عنوان یک مدرک معتبر اشاره شده و می‌توان گفت این کتاب در مدت کوتاهی جای خود را در محافل علمی باز کرده‌است. دکتر پرویز رجبی ایران‌شناس برجستهٔ ایرانی در ترجمهٔ بخش‌هایی از نوشتار آلمانی به فارسی مشارکت کرده و کوشش‌های درخشانی را سودمند شمرده‌است.[۱] او در جایی دیگر نوشته: در کتاب گران‌مایهٔ درخشانی به نشانه‌های فراوانی دربارهٔ تبار ایرانیان امروز برمی‌خوریم. اگر هم برخی از این نشانه‌ها هنوز شناورند، قابل تأمل و جالب توجه هستند. در هر حال درخشانی راه‌های نزدیک شدن به هزاره‌های گمشده را به‌خوبی و با موفق‌ترین وجه ممکن نشان داده‌است. من به نام کسی که منتسب به ایران‌شناسی است به این اثر گران‌مایه ارجی بسیار می‌نهم و اگر هم اغراق تلقی شود آن را از نخستین کارهای جدی ایرانیان در زمینهٔ ایران‌شناسی می‌دانم.[۲] همچنین پرویز رجبی بر این باور است که درخشانی موفق به اثبات حضور آریاییان تا نیمه‌های هزارهٔ سوم قبل از میلاد در ایران شده‌است.[۳] افزون بر این کتاب فارسی درخشانی توسط پروفسور سیف‌الدین نجم‌آبادی استاد زبان‌های ایران باستان در دانشگاه هایدلبرگ ویرایش شده‌است. فریدون جنیدی آن را بازخوانی، تصحیح و حاشیه‌نویسی کرده‌است. رضا مرادی غیاث‌آبادی پژوهشگر ایرانی نیز کتاب او را اثر پرارزش و ماندگار و یکی از عالی‌ترین پژوهش‌ها در حوزهٔ مطالعات ایرانی و یک مرجع مهم و صرف‌نظرنشدنی دانسته‌است.[۴] از دیگر استادان و پژوهشگرانی که پژوهش‌های جهانشاه درخشانی را سودمند دانسته و در نامه‌هایی به نگارندهٔ اثر آن را ستوده‌اند می‌توان به این اشخاص اشاره کرد: پروفسور مانفرد مایرهُفِر (Manfred Mayrhofer) رئیس کرسی ایران‌شناسی دانشگاه وین و نویسندهٔ آثار پرشمار علمی در زمینهٔ زبان‌های ایرانی و آریایی پروفسور روبرت شْمیت‌برانت (Robert Schmitt-Brandt) استاد زبان‌های هندواروپایی دانشگاه هایدلبرگ آلمان و نویسندهٔ کتاب‌های تخصصی در رشتهٔ زبان‌های هندواروپایی پروفسور پیوتر شْتاین‌کلر (Piotr Steinkeller) رئیس کرسی آشورشناسی دانشگاه هاروارد پروفسور اِما خانزادیان رئیس کرسی باستان‌شناسی دانشگاه دولتی ایروان پروفسور گُرگین مِلیکیان رئیس دانشکدهٔ خاورشناسی دانشگاه دولتی ایروان پروفسور گارنیک آساتوریان (Garnik Asatrian) رئیس کرسی ایران‌شناسی دانشگاه دولتی ایروان و رئیس «مرکز ایران‌شناسی قفقاز» ویرجیل سْترومایر (Virgil Strohmeyer) استاد خاورشناسی دانشگاه آمریکایی ایروان» در مورد عرب دانستن امدیها شما اشتباه فرموردید امیدوارم بدون اصرار این اشتباه اصلاح کنید. این اشکالی ندارد هر چند اصل و اهم مطالب شما درست باشد ولی بهر حال در جزئیاتی اشتباه باشد. ببینم اگر اص وجود تبار آریای را هم بپذیریم باز هم نمیتواند گفت آریایی ها پارسی زبان بودند! چون پارسیها به اقول یک طبقه یا قوم آریایا بودند و نه همه و در ضمن انچه به نام پارسی در تاریخ آمده مربوط به چند نام در ادبیان سومری است مربوط پرشی و به عنوان طبقه حاکمه یا قوم از واسط هزار اول قبل از میلاد است هر چند نام خلیج فارس بصورتهای دیگر از پارس به حدود سه هزار قبل برمیگردد ولی اینها دلیل نمیشود بگوییم آریاییها پارسی زبان بودند بلکه پارسی زبانها آریای زبان یا آریایی تبار بودند. اکدی زبان خودشان داشته و چون در قرن نوزده دانشمند میان زبان عبری و عربی و زبانهای مرده اکدی و بالی تشابه دیدند انها زبان سامی نامیدند و بعبارت دیگر عربی در طبقه بندی از قزن نوزدهم همخانواده اکدی است و نه اینکه اکدی همان عربی است! ------- پاسخ: شاید حدود ده سال قبل بود که آقای درخشانی در یک گفتگوی طولانی با یکی از روزنامه های ایران از تحقیق و کتاب خود سخن گفته بود و وعده داده بود که به زودی تحقیق او به فارسی ترجمه و منتشر خواهد شد. در آن زمان گفتگوی ایشان را با علاقه خواندم و از آنجا که «لکلّ جدید لذّه» بسیار جذاب به نظر آمد و همواره منتظر بودم تا کتاب را بخوانم. اما تا کنون متوجه نشده‌ام که کتاب منتشر شده و از گفتارتان چنین بر می‌آید انتشار یافته از این رو حتماً تهیه کرده و خواهم خواهند و از خبرتان نیز سپاسگزارم. اما نمی‌دانم از کجا نتیجه گرفته‌اید که نظریه کوچ آریایی‌ها به فلات ایران «یکی از ضعیف‌ترین روایت‌ها» ست. آنچه تا کنون در تمام منابع ایران شناسان غربی و ایرانی دیده می‌شود (حداقل من دیده‌ام) همان نظریه کهن و رایج کوچ متوالی قومی به عنوان آریایی (البته با تلفظ‌ها و کتابت‌های متفاوت) به نجد ایران است. در تمام دایره المعارفها و فرهنگ نامه های حداقل فارسی چنین است (از جمله مدخل «آریاییان» در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی). نظریه جناب درخشانی هنوز یک نظریه است و هرگز جانشین نظریه اجماعی شایع نشده و در بهترین حالت نظریه ای است تازه و قابل توجه و مهم. از مطالبی که خود ایشان از نظریات دیگران نقل کرده چیزی بیش از این استنباط نمی‌شود. از باب مثال اگر زنده یاد دکتر رجبی نظریه درخشانی را جانشین نظریه رایج می‌دانست، که نمی‌دانست، باید بخش‌هایی از آثار پیشین خود را منتفی و مردود اعلام می‌کرد. در هر حال آنچه من گفته‌ام، نظریه مشهور و در واقع اشهر است نه یکی از ضعیف‌ترین روایات. با این همه من نه تنها بر نظریه رایج اصراری ندارم بلکه شخصاً (به دلایلی) مشتاقم که نظریه جدید به اثبات برسد. اما در باره اکدّ احتمالا اطلاعات شما از من بیشتر است و اصراری بر هیچ نظری ندارم. اما مطالبی که درباره تبار آریایی و یا زبان پارسی فرموده‌اید که در حرف‌های من نبود و در هرحال درست می‌نماید و مخالفتی ندارم. اشکوری.

  • بی نیاز

    آقای اشکوری گرامی، با سپاس فراوان از پاسخ‌تان. لازم است در این جا توجه شما را به چند نکته جلب کنم. 1- همان گونه که نوشتم از نظر من شما یک متکلم (مدافع دین) هستید. ولی بر خلاف استنباط شما، برای من این مفهوم هیچ گونه بار منفی ندارد. زیرا به اعتقاد من، ادیان یک بخش بزرگ از تاریخ تکامل مغز ما انسان‌ها یا به عبارتی شیوه‌ی نگاه ما انسان‌ها به جهان در دوران معینی است. بنابراین، کسی یا کسانی که «تحقیرآمیز» به تاریخ تکامل فکر انسانی می‌نگرند، در مرتبه‌ی نخست دست به «خودتحقیری» ندانسته‌ای زده‌اند. از این رو، اگر جمله‌بندی من به گونه‌ای بوده که این احساس را در شما بوجود آورد، از شما پوزش می‌خواهم. 2- شما نوشته‌اید: «این مدعا که چون تاریخ اسلام برآمده از اقوال شفاهی دو قرن نخست است و ما از قرن اول تقریباً اسناد مکتوبی در دست نداریم، پس، این مجموعه‌ی عظیم به کلی به اعتبار است و باید به کناری نهاد، به کلی بی‌اعتبار است چرا که نه معقول است و نه مقبول.» اگر شما یک بار دیگر به کامنت توجه کنید، من نگفتم که «این مجموعه عظیم» به کلی بی اعتبار است، نوشتم که باید تاریخ شفاهی از طریق یک فرآیند انتقادی - تاریخی مورد بازخوانی قرار گیرد تا واقعیت را از داستان و اسطوره تمیز داد. هرودوت را هم پدر تاریخ خوانده‌اند و هم پدر دروغ. امروزه می‌دانیم - در گذشته چنین نبوده- که بسیاری از گزارشات هرودوت نادرست و افسانه است. رسیدن به این نتیجه چند سده طول کشید. شاید برای شما «چند سنگ و گل‌نبشته» باستان‌شناختی بی‌اهمیت باشد، ولی برای من یک نقطه‌ی شروع واقعی است. برای نمونه: وقتی از جنگ قادسیه یا جنگ یرموک [علیه بیزانس] گزارش می‌شود و گفته می‌شود که در این جنگ‌ها بیش از 200 هزار سرباز کشته شدند و جنگ‌های سختی در گرفت، از خودم می‌پرسم چرا تا کنون باستان‌شناسی هیچ مدرک موثقی از این جنگ‌ها نیافته است. در صورتی که در تاریخ، ما از بسیاری از جنگ‌ها یافته‌های باستان‌شناختی در دست داریم، جنگ‌هایی که قدمت آنها بسیار طولانی‌تر از جنگ‌های مسلمانان علیه ایرانیان و بیزانس بوده. 3- شما به خوبی می‌دانید که تاریخ را «پیروزمندان» [کسانی که قدرت را در دست دارند یا گرفته‌اند] می‌نویسند. هنوز هم همین‌گونه است. شیوه‌ی من نسبت به تاریخ رسمی، انتقادی است، با شک است، از خود می‌پرسم و به اصطلاح چراغ رهنمای من «شک رهایی‌بخش» [سارتر] است. ولی باز هم این بدان معنا نیست که هر چه در گذشته بوده یا ما انسان‌ها بدان دست یافتم، نادرست بوده است. «شک» و «پرسشگری» - برای من- به معنای زیر سوآل بردن همه چیز نیست، بلکه وارسی و ارزیابی مجدد آن چیزی است که ما اکنون در اختیار داریم. از این رو، اختلاف من و شما در یک نقطه - تعیین‌کننده- است: شما اساس و بنیاد الگوی غالب (پارادایم) تاریخ شکل‌گیری اسلام را که از احادیث و تاریخ‌نگاری اسلامی به ما رسیده می‌پذیرید ولی من (یا امثال من) آنها را نیازمند یک وارسی دوباره [با شیوه و متدولوژی انتقادی و تطبیقی] می‌دانم. و در این جا نه عمل شما (به عنوان متکلم) منفی است و نه عمل‌ِ من به عنوان «شکاک» گناه‌آلود. شاد و تندرست باشید بی‌نیاز

  • امیرحلیلی

    آقای اشکوری: " اما گفتنی است که طبق منابع اسلامی در جریان جنگ‌های خسرو دوم با بیزانس، بزرگان قریش حامی ایران بوده و پیروزی شاه ایران را آرزو می‌کردند و مسلمانان از بیزانس جانب داری کرده و خواهان پیروزی رومیان مسیحی بودند. در چند آیه نخست سوره روم در قرآن به این موضوع اشاره شده است." طبق این سنگ نبشته در عمان که معتبر تر از منابع اسلامی است قریشی ها برای مسیحی ها می جنگیدند و نه برای زرتشتی های ساسانی. اما نقل شده است که خسرو پرویز دوم در زمان اقامت خود ( تبعید- 590 ) در بیزانس در قبال تئوفیلاکت سیموکاتاس ( Theophylaktos Simokattes ) ،تاریخ نویس و منشی هراکلیوس، این پیشگویی را کرده : ” قوم بابل 21 سال بر بیزانس حکمفرمایی خواهد کرد. اما در سال 35 بیزانس بر ایران مسلط می شود. ” : The Babylonian race will hold the Roman state in its power for a threefold cycle hebdomad of Years (twenty-one years). Thereafter you Romans will enslave Persians for a fifth hebdomad of years (* سوره ” الروم ” در قران نیز اشاره ا ی است به پیروزی نخست ساسانیان بر بیزانس و بعد شکست ارتش خسرو دوم در ارمنستان و نینوا : ” 2 – بیزانسی ها شکست خوردند، 3 – در منظقه ا ی نزدیک، اما آنها بعد ار اینکه شکست خوردند پیروز خواهند شد، 4 – در سال های بعد . تصمیم با خدا است. از قدیم و در آینده. در این روز مومنان خشنود می شوند.” J. Reinik, Alexander the Great in 7th-century syriac ‘ Apocaliptic ‘ texs, in: Syric Christianity, IV, P. 158-* )160

  • منوچهر

    آقای اشکوری آیا "عرب های جاهلی" نامیدن مردمی که درعربستان آن روزگار می زیستند نامیدنی شایسته در نوشته ای ست که ادّعای علمی بودن دارد؟ یعنی مردمی که اکنون درآن سرزمین می زیتد دیگر "جاهل" نیستند و آگاه اند ؟ اجهل یعنی چه؟ اجاهل کیست؟ مسلمانان دانای اند؟ به گمانم برای این که نوشته تان به ادعای "علمی" بودن اش نزدیک تر شود بهتر است از تعریف های سنتی اسلامی از اسلام و پیش از اسلام بپرهیزید. پاینده باشید منوچهر ----- پاسخ: جناب منوچهر عزیز. گویا شما قسمت نخست مقاله را ندیده و نخوانده‌اید. لطفاً مراجعه کنید. در آنجا در حد لزوم به واژه شناسی «جاهلیت» و معانی مختلف لغوی و اصطلاحی آن پرداخته شده است. در اینجا می‌افزایم که در هرحال چنین اصطلاحی، خوب یا بد و به هر معنا که باشد، برساخته من و مانند من نیست، که بخواهیم دلبخواه و سلیقه ای تغییرش بدهبم و یا اساسا نادیده‌اش بگیریم؛ جاهلیت به هر تقدیر یک اصطلاح است که در عالم واقع به مرحله ای از تاریخ اعراب مسلمان اشاره دارد و هیچ محقق و تاریخ نگاری گریزی و گزیری ندارد که از آن استفاده کند. دیری است که این اصطلاح در ادب تاریخ نگاران و ادبیات مسلمان و بیشتر خود عربان عمدتاً به عنوان یک اصطلاح مطرح است و واجد هیچ بار مثبت و یا منفی خاصی نیست. با سپاس. اشکوری

  • K9

    اقای اشکوری: اولا اسن رسم شما از اینکه به سئوالات کاربران پاسخ می دهید و در بحث ها شرکت می کنید قابل تقدیر است و از این بابت از جنابعالی متشکرم. امیدوارم که بقیه روشنفکران و نحبه گان فرهنگی جامعه هم از شما یاد به گیرند برای انکه فقط در این این گونه فضاهای اعتماد متقابل وگفتگ و گو است که اعتماد بین آحاد مردم بر قرار می شود. فرق اصلی بین انسان و حیوان هم در این است که حیوانات د انسته ها و مهارت های خود را با همدیگر به شراکت نمی گذارند. یکی از تئوری های پیدایش زبان و گسترش فرهنگ و تمدن و علم و فلسفه هم در این شراکت و همکاری بین انسانهاست. می توانید به اثار متفکر بر جسته المان Michael Tomasello رجوع کنید. ثانیا:بنده وقتی در ایران بودم و مانند اکثریت مطلق ایرانی ها با اسلام از زبان آخوند های شیاد و دو و رو شارلاتان و دروغگو و مریض روانی اشنا شده بودم به شدت هر چه دین و اسلام بود نفرت می کردم و یک آئتیست کامل بودم. وقتی به خارج آمدم با دسترسی به انواغ و اقسام کتابها و موضوعاتی که توسط افراد با صداقت و با شرف نوشته شده بودند عیر مستقیم به آن هسته مرکزی سلام پی بردم و تازه فهمیدم که این اخوند هایساخت انگلستان بوده اند که آگاهانه و یا از روی بی خردی و بی دانشی اینهمه خرافات را به اسلام چسبانیده اند و دور آن هسته اصلی و مروارید اسلام رابا خروار ها اشغال و چرندیات و خرافات و تناقضات احاطه کرده اند و مردم را به این روزی انداخته اند که امروز شاهدش هستیم. من با اینکه سعی می کنم مقالات امثال شما و دکتر مجتهدی و ابوزید را بخوانم اما متاسفانه وقت کافی برای همه اینها را ندارم و بخاطر اینهم نمی توانم در باره اندیشه و ائده و نوشته های شما داوری کنم و احتیاجی به داوری هم ندارم فقط از اینکه امثال شما به آن غار ترسناک و مخوفی که این آخوند ها از اسلام درست کرده اند نوری می تابانید و در های بحث و برداشت های مختلف را برای مردم باز می کنید کافی است. انسانها حتما نباید با صد در صد نظریه و اندیشه دیگران موافق باشند. همچو پدیده ای اگر هم وجود داشته باشد خود نشانه عدم استقلال فکری و داشتن رابطه مرید و مرادی بین انسان هاست. که امری است نکوهیده که در شان و مقام انسانیت نیست. با احترام

  • K9

    قابل توجه کاربرانی که به سایت اقای ب.بی. نیاز( داریوش) سر می زنند. اقای ب.بی نیاز ( داریوش) در یکی از پیامهایشان ادرس سایت " اسلام شناسی" شان را درج کرده اند که اگر بهش مراجعه کنید تصور خواهید کرد که این فرد خودشان مسلمان هستند و دارند در باره دین اسلام تحقیق می کنند و می نویسند. اما من این جناب را سالها است که از طریق نوشته های مغرضانه و ضد اسلامی شان در سایت اخبار روز می شناسم و خودشان هم انکار نمی کنند که یهودی هستند و نه مسلمان. در اینجا باید تذکر دهم که من نه با یهودی ها و نه با دین یهودی اصلا و ابدا مشکلی ندارم و بحث مسلمانان با غیر مسلمان ها را خیلی مثبت می دانم برای اینکه چه بسا غیر مسلمان ها می توانند از پرسپکتیو دیگری به اسلام نگاه کنند که خود مسلمانان از این پرسپکتو بی بهره باشند. اعتراض من به اقای ب.بی نیاز( داریوش) بخاطر شیوه موذیانه ایشان می باشد.