ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

پی‌آمدهای تفاوت جنسی

کتاب "سکسوآلیته": ‌‌‌‌‌‌‌بخش پنجم از فصل سوم (معناهای تفاوت جنسی)

جفری ویکس – امر سکسوآل تبدیل به عرصه‌ای شده است که جنگ‌های مختلفی در آن صورت می‌گیرد تا امر پذیرفته یا ناپذیرفته و راست یا غلط را برسازند.

ما حالا دو تا مفهوم داریم که با آن‌ها می‌توانیم سرسختی‌های جبرگرایی زیست‌شناختی را به چالش بکشیم: «امر اجتماعی» (شبکه‌ای از نهادها و روابط و باورها) و «ناخودآگاه» (که گرچه تاریخ خاص خودش را دارد اما از راه‌های بسیاری بین بایسته‌های اجتماعی و ظرفیت‌های زیست‌شناختی میانجی‌گری می‌کند). هویت‌های جنسی ما (به‌عنوان مرد یا زن، هنجار یا ناهنجار، دگرجنسگرا یا همجنسگرا) از سازه‌های متنوعی فراهم آمده، سازه‌هایی که ما در دوره‌های مختلف زندگی با آن‌ها برخورد می‌کنیم و وراثت زیست‌شناختی ما آن‌ها را محدود ساخته و تنظیم‌گری و کنترل اجتماعی و احتمالات نیز آن‌ها را دگرگون کرده و از سوی خواسته‌ها و تمایلات ناخودآگاه نیز در معرض اختلال و گسست قرار می‌گیرند. با این حال اما به نظر نمی‌رسد که بتوان به‌آسانی از دست این تفاوت‌های جنسی گریخت. همان‌طور که دنیس رایلی گفته است: «در این گفته‌ی فروید که "بدن ما تقدیر ماست" حقیقتی وجود دارد که مطلق و تثبیت‌شده است. بدن یا پیکر، هر چه که باشد، سرسختانه ما را به مسیرهای خاصی و به انتخاب‌های مشخصی رهنمون می‌کند».

ساختارهای از-پیش-موجود تفاوت‌های جنسیتی و جنسی و جایگاه‌های سوژگانی‌ای که آن‌ها تجویز و توصیف می‌کنند، ضرورتا بازی آزاد میل و پیگیری تفاوت‌های دیگر (شیوه‌های دیگر انسان‌بودن) را محدود می‌سازند. ما در این جایگاه‌ها قفل شده‌ایم، جایگاه‌هایی که قطعی و حتمی نیستند اما به نظر می‌رسد که از نیروهای اجبارگرانه‌ی آن‌ها راه فراری وجود ندارد. همین هم موجب بقای ساختارهای دگرجنسگراهنجاری (یا هنجاریت دگرجنسگرایانه) بوده، موجب بقای پیش‌فرض‌های حاکم و آرمان تنظیم‌گر و ماتریس اجتماعی و فرهنگی‌ای بوده که پایه و اساس نظم جنسیتی را تشکیل می‌دهد و فرهنگ‌های جنسی را ارزش‌گذاری می‌کند (و بعضی فرهنگ‌ها را پذیرفته و بعضی دیگر را مشکوک یا کاملا ناپذیرفته قلمداد می‌کند). اما به‌رغم چیزهایی که تا الان گفته شد، یعنی به‌رغم این‌که گفتیم ماهیت ساختارهای اجتماعی خلل‌ناپذیر است، ما هم‌چنین باید این واقعیت متقن را در دنیای معاصر به رسمیت بشناسیم که تغییرات قابل‌اندازه‌گیری در روابط بین مردان و زنان و در نگرش‌هایی که به سکسوالیته می‌شود، روی می‌دهد. ساختارهای تفاوت که چنین پردوام و مقاوم هستند چه‌طور می‌توانند مستعد واژگونی یا دگرگونی شوند؟ چه‌طور می‌توان بین شناخت‌مان از جبرگرایی آگاهانه و ناآگاهانه‌ی این ساختارها و واقعیت تاریخی عاملیت فردی و جمعی که دست‌آوردهای پرواضحی داشته است، تعادل ایجاد کنیم؟

دانش‌پژوهی معاصر، که عمیقا تحت تاثیر مباحث فمینیستی قرار گرفته، می‌خواهد ماهیت لجوج و سرکش دگرجنسگرایی مردمحور را افشا سازد. خود همین ساختاریافتن سکسوالیته را مسبب نابرابری جنسیتی دانسته‌اند؛ نابرابری‌ای که یک سویش خصوصی‌ترین و شخصی‌ترین نوع نابرابری قرار گرفته و سوی دیگرش عمومی‌ترین نوع نابرابری. یک سکسوالیته‌ی (دگرجنسگرایانه‌ی) سازمان‌ها و مشاغل وجود دارد، و یک سکسوالیته‌ی (دگرجنسگرایانه‌ی) رخت‌خواب. سکسوالیته‌ی سازمان‌ها ابعاد کلیدی مختلفی دارد، برای مثال: زبانی (چه کسی چه چیزی را چه وقت و چه‌طور می‌تواند بگوید)؛ فضایی (چه کسی چه چه چیزی را چه وقت انجام دهد، پایگان رسمی یا غیررسمی‌ای که این تصمیم‌ها را می‌گیرد)؛ و فیزیکی (ما چه‌طور بدن‌مان را بازنمایی می‌کنیم، با تایید چه کسی و برای نگاه‌خیره‌ی چه کسی). در این موقعیت‌ها ما سکسوالیته‌مان را به کار می‌گیریم، اما این موقعیت‌ها عموما شرایط نابرابری (بین مردان و زنان، «هنجار» و «خاطی») دارند. از این دیدگاه، می‌توان پرسش خشونت جنسی مردانه علیه زنان را جزوی از یک فرهنگ فراگیر قلمداد کرد. چنین خشونتی، همه‌گیر است و در موقعیت‌های جنسی‌شده‌ی مختلفی صورت می‌گیرد: از تجاوز جنسی به بزرگسالان و تجاوز به کودکان گرفته تا تعرض جنسی در محل کار و خشونت خانگی.

اگر این باور را نپذیریم که این خشونت محصول ناگزیر یک مردانگی ذاتا متجاوز و سلطه‌جو است (که من باور دارم باید نپذیریم)، و به جای آن تصدیق کنیم که این خشونت (همان‌طور که روزالیند کوارد می‌گوید) «اجرای آیینی معنای فرهنگی سکس» است، آن‌گاه باید توضیحی برای شرایط اجتماعی و روانی‌ای پیدا کنیم که مردانگی در آن شرایط کسب می‌شود. این راه‌حل‌ها چندگانه و پیچیده هستند، و بهره‌ای از سادگی نبرده‌اند. همان‌طور که دیدیم، امر سکسوآل ابزاری است برای انواع مختلفی از احساس‌ها و نیازها. همان‌طور که ایردلی می‌گوید:

«به‌خاطر بی‌سوادی عاطفی‌ای که بخشی از اجتماعی‌شدن مردانه است، [امر سکسوآل برای مردها] عمیقا از نظر عاطفی مساله‌ی حادی می‌شود. بنابراین سکس اغلب تبدیل به تنگنایی برای تمایل‌های سرکوب‌شده و به‌-گمراهه‌-رفته و سرخوردگی‌ها و خشم‌ها می‌شود. ... فشار این توده‌ی عواطف هضم‌نشده و تجربه‌نشده‌ای که پیرامون سکسوآلیته چنبره می‌زنند، شاید همانی است که اسطوره‌ای را می‌سازند زیر عنوان "نیاز فوری و ضروری مردان"، و به آن قدرتی سوژگانی می‌بخشد.» (ایردلی)

چنین توضیحی بی‌شک سوگیرانه و ناکافی است، اما برای نشان‌دادن آمیزه‌ای از عواملی که در قلب این سلطه‌جویی و تجاوزگری مردانه قرار گرفته‌اند می‌تواند مفید باشد: عواملی که از سرکوب روانی و شرایط زیست خانوادگی گرفته تا توقع‌های اجتماعی مربوط به رفتار مردانه. اما اگر قبول کنیم که خشونت جنسی مردانه محصول کنش‌های پیچیده‌ی اجتماعی و ساختاریابی روانی است و نه یک زیست‌شناسی بی‌عیب، آنگاه تغییر و دگرگونی روابط بین مردها و زن‌ها فقط از طریق فرآیندهای پیچیده‌ای حاصل خواهد شد؛ یعنی فرآیندهایی مانند روش‌های نوین تربیت کودکان و ایجاد شرایط کاملا متفاوت اقتصادی و قانونی و اجتماعی برای زنان. ممکن است برخی باور نکنند که این فرآیندها را می‌توان در بازه‌ی زمانی معقول و مفیدی انجام داد. خیلی‌ها سکسوالیته و نابرابری جنسیتی را چنان به هم گره‌خورده می‌پندارند که نگاه خوش‌بینانه‌ای به تغییرات سریع ندارند. از نگاه برخی دیگر از نظریه‌پردازان سکسوالیته (که من نیز در بین آن‌ها هستم) اما واقعیت این است که این تغییرات روی داده و در سطح جهانی هم روی داده است.

باید تصدیق کرد که ساختارهای سنتی وزنه‌ی خود را دارند، که ستم‌ها و جفاهای نابرابری و ناعدالتی ریشه‌های سختی دارند، و نیز باید تصدیق کرد که در کنار پیشرفت‌ها پس‌روی‌هایی هم وجود داشته و دارد. سکسوالیته‌ی جنسیتی‌شده هم‌چنان عرصه‌ی خشونت و درد و بیماری‌های مخوفی است، منظره‌ی روابط نابرابر قدرت است. این شگفت‌آور نیست چون - همان‌طور که بحث کرده‌ام – امر سکسوآل تبدیل به عرصه‌ای شده است که جنگ‌های مختلفی در آن صورت می‌گیرد تا امر پذیرفته یا ناپذیرفته و راست یا غلط را برسازند. این امر هنور هم جاری و ساری است.

اما سکسوالیته تبدیل به مرکزی برای چیزهای دیگری هم شده است: برای تدوین هویت و تعلق جمعی، برای بازاندیشی درباره‌ی ماهیت روابط، برای پیشرفت لذت‌های متقابل و دوطرفه، برای بازانگاری درباره‌ی چیستی انسان. سکسوالیته را نمی‌توان از جنسیت جدا کرد، اما این حرف بدان معنا نیست که این دو در یک زمان هم‌زیستی دارند. سکسوالیته می‌تواند عرصه‌ای برای واژگونی و تخطی از جنسیت باشد، می‌توان دگرجنسگرایی را صرفا یک کنش جنسی در بین بی‌شمار کنش‌های جنسی دیگر دید و نه تعریف‌کننده‌ی ممتاز درستی و نادرستی کنش‌های جنسی دیگر، تا به دلالت‌ها و معناهای پنهانی‌ای تامل کنیم که این نگاه برای جنسیت خواهد داشت.

ادامه دارد

آنچه خواندید ترجمه بحش دیگری از کتاب “سکسوآلیته” (امور جنسی) اثر جفری ویکس بود. مشخصات اصل انگلیسی کتاب:

Jeffrey Weeks: ‌‌‌‌‌‌‌Sexuality، 3rd ed., New York and London: ‌‌‌‌‌‌‌Routledge 2010

بخش‌‌‌‌‌‌‌های پیشین:

فصل یکم: ‌‌‌‌‌‌‌زبان‌‌‌‌‌‌‌های سکس

فصل دوم: ‌‌‌‌‌‌‌ابداع سکسوآلیته

فصل سوم: معناهای تفاوت جنسی

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.