• دیدگاه
خامنه ای و نابودی اسرائیل
اکبر گنجی- تعیین سیاست جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل جزو اختیارات مسلم خامنهای است. پس برای درک واقعی از مسئله و رسیدن به حقیقت چارهای جز رجوع به آرای وی در این زمینه وجود ندارد.
*طرح مسأله
نتانیاهو دائماً این مدعا را تکرار میکند که رهبران ایران به دنبال نابودی اسرائیل هستند. او با این مدعا نه تنها به "ایران هراسی" دامن زده و "شدیدترین تحریمهای طول تاریخ" را علیه ایران به تصویب رسانده، بلکه دائماً ایران را به حمله نظامی تهدید کرده و میکند.
او در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل ۷۰ بار واژههای "ایران" و "ایرانی" و ۲۵ بار "روحانی" را به کار برد، تهدید حمله نظامی "به تنهایی" به ایران را تکرار کرد، و افزود که جمهوری اسلامی "بارها عهد کرده ما را از نقشه جهان محو خواهد کرد". او حق استفاده صلح آمیز ایران از انرژی هسته ای- مطابق قوانین آژانس بین المللی انرژی هسته ای- را به رسمیت نمیشناسد. مدعای دیگر نتانیاهو این است که ایران به دنبال هولوکاستی دیگر است.
مسئله این است: آیا مدعای او درباره "عهد ایران برای نابودی اسرائیل" صادق است؟ به تعبیر دیگر، آیا رهبری جمهوری اسلامی به دنبال نابودی اسرائیل به وسیله ایران است؟ اساساً "نابودی اسرائیل" در سخنان رهبری جمهوری اسلامی چه معنایی دارد؟ نابودی یهودیان ساکن اسرائیل و بازتولید هولوکاستی دیگر؟ قتل عام شهروندان اسرائیل؟ محو دولتی به نام اسرائیل و جایگزین کردن دولت فلسطین به جای آن؟
مطابق اصل یکصد و دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی "تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران" با رهبری است. در عمل، حتی مذاکره و عدم مذاکره با آمریکا را هم مصداقی از این اصل به شمار آورده و آیتالله خامنهای پس از سالها مخالفت، به حسن روحانی "اختیار تام" داد تا با اوباما به مذاکره بپردازد، چه رسد به تعیین سیاست جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل که بدون تردید از اختیارات مسلم او به شمار میرود. پس برای درکی واقعی از مسئله، و رسیدن به حقیقت، چارهای جز رجوع به آرای آیتالله خامنهای در این زمینه وجود ندارد.
نمی توان مدعی شد که خامنهای از روز اول- خصوصاً در دوران آیتالله خمینی- درباره معنای نابودی اسرائیل و راههای رسیدن بدان تصور واحدی داشته است. آیتالله خمینی این مدعا را به معانی متفاوتی به کار برده بود. اما دوران رهبری خامنهای با دوران رهبری خمینی از جهات عدیدهای تفاوت دارد. جنگ متجاوزانه عراق به ایران در سال ۶۷ پایان یافت، نیروهای خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی (خصوصاً گروههایی که به روشهای تروریستی توسل میجستند و در کنار صدام حسین با ایران میجنگیدند) در همان دوران کاملا سرکوب شدند، انقلاب ارتباطات دهه ۹۰ میلادی جهان را واقعاً به دهکده کوچک مک لوهان تبدیل کرد و هر حادثهای در هر نقطه زمین در عرض چند دقیقه جهانی میشد، ایدههای حقوق بشر و دموکراسی آن چنان سیطره یافتند که حتی دیکتاتورها هم دیگر نه تنها نمیتوانستند آنها را انکار کنند، بلکه مجبور شدند حکومت خود را دموکراتیک و ملتزم به حقوق بشر بنامند. خامنهای نیز مدعی شد که اسلام به حقوقبشر بیش از غربیان اهمیت داده و میدهد و "مردمسالاری دینی" برتر از "لیبرال دموکراسی" غربیان است. در چنین سیاق/متنی بود که "نابودی اسرائیل" را هم در چارچوب دفاع از حقوق بشر و به زبانی کاملاً دموکراتیک مطرح ساخت. این تغییر سرمشق کاملاً قابل تبیین است.
شواهد طرفداری آیتالله خامنهای از خواست نابودی اسرائیل
بدون شک آیتالله خامنهای به دنبال "نابودی دولت اسرائیل" است. شواهد این مدعا، از آغاز رهبری او تاکنون، به قرار زیر است:
الف- در ۱۳/۹/۱۳۶۹ از اجماع تمامی فقهای مسلمان پیرامون جهاد دفاعی در برابر تجاوز خارجی و اشغال سرزمینهای مسلمین سخن گفته و میافزاید: "در مسئله فلسطين، آنچه كه هدف است، استنقاذ فلسطين است؛ يعنى محو دولت اسرائيل. فرقى بين سرزمينهاى قبل از سال ۶۷ و بعد از آن نيست. هر يك وجب از خاك فلسطين، يك وجب از خانه مسلمين است. هر حاكميتى غير از حاكميت مردم فلسطين و حاكميت مسلمين بر كشور فلسطين، حاكميت غاصب است. حرف، همانى است كه امام راحل عظيمالشأن فرمود: "اسرائيل بايستى محو بشود". يهوديهاى فلسطين، اگر دولت اسلامى را قبول مىكنند، در آنجا زندگى كنند. بحث، بحث يهودىستيزى نيست. مسئله، مسئلهى غصب خانه مسلمين است. رؤسا و زعماى مسلمين، اگر تحت تأثير قدرتهاى جهانى قرار نداشتند، مىتوانستند اين مهم را انجام بدهند؛ ولى متأسفانه نكردند."
ب- در ۲۸/۵/۱۳۷۰ گفت: "حل مسئله فلسطين به اين است كه دولت غاصب متلاشى بشود و از بين برود؛ صاحبان سرزمين بيايند و در آنجا حكومت تشكيل بدهند؛ و مسلمان و مسيحى و يهودى و هرچه هستند، با هم زندگى كنند... نظر ما نسبت به مسايل فلسطين روشن و واضح است. ما راهحل فلسطين را نابودى رژيم اسرائيل مىدانيم. چهل سال گذشته است؛ اگر چهل سال ديگر هم بگذرد، عاقبت دولت اسرائيل نابودشدنى است و بايد نابود بشود".
پ- در ۳/۶/۱۳۷۰ خطاب به رهبران حزبالله لبنان گفت: "آمريكا نمیتواند مسئله فلسطين را بنفع خود حل كند. مسئله فلسطين مانند استخوانی در گلوی آنها گير خواهد كرد و انشاءالله با محو و نابودی اسرائيل حل خواهد شد".
ت- بعد از حمله یک یهودی راست افراطی به مسجدی در شهر الخلیل و کشته شدن ۲۹ فلسطینی و زخمی شدن تعداد زیادی، در ۱۳/۱۲/۱۳۷۲ گفت که این نقض شدید حقوق بشر باید محکوم شود، اما آمریکا و دیگران از "اين غدّه سرطانى كه دردل ملتهاى اسلامى به وجود آمده است" حمایت میکنند.
ث- در ۲۹/۴/۱۳۷۳ گفت که اسرائیل از آغاز یک "دولت تروریستی" بوده است. این "غده سرطانی" همیشه کارش را با تجاوز و اشغال و ترور پیش برده است.
ج- در نمازجمعه ۱۴/۱۱/۱۳۷۳ گفت که دفاع ایران از مبارزات ضد اشغالگری فلسطینیان را "حمایت از تروریسم" قلمداد میکنند. اما در واقع فلسطینیان میپرسند:
"چرا شما اسرائيلِ غاصب، صهيونيستهاى بىوطن و دولت جعلى غلطِ اسرائيل را آورديد و بر لبنان و فلسطين مسلط كرديد؟ " اين موضوع، به ايران چه ربطى دارد؟! آيا اگر عدّهاى از ميهنشان دفاع كنند، به معنى تروريسم است و اين به اصطلاح تروريسم را ايران صادر كرده است؟! "
چ- خامنهای در ۴/۲/۱۳۸۰ گفت: "يقين بدانيد كه اگر همه امكانات جهان اسلام و حتّى بخشى از آن در اين مسير[انتفاضه] به كار گرفته شود، ما شاهد زوال و نابودى رژيم صهيونيستى خواهيم بود".
ح- در ۱۱/۱۱/۱۳۸۰ گفت که پایداری "غده سرطانی صهیونیسم" از ابتدأ تاکنون، معلول حمایتهای دولتهای بزرگ- خصوصا آمریکا- است. آنان اسرائیل را ساختند تا علیه کشورهای اسلامی از آن استفاده کنند.
خ- در نمازجمعه ۱۴/۱۱/۱۳۹۰ گفت: "ما در قضاياى ضديت با اسرائيل دخالت كرديم؛ نتيجهاش هم پيروزى جنگ سى و سه روزه و پيروزى جنگ بيست و دو روزه بود. بعد از اين هم هر جا هر ملتى، هر گروهى با رژيم صهيونيستى مبارزه كند، مقابله كند، ما پشت سرش هستيم و كمكش میكنيم و هيچ ابائى هم از گفتن اين حرف نداريم... اسرائيل رفتنى است، نبايد بماند و نخواهد ماند."
د- در ۱۴/۶/۱۳۹۲ در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری، از ایستادگی و صراحت آیتالله خمینی سخن گفت و برای تأیید مدعای خود به چند نمونه اشاره کرد و سپس افزود: "امام بزرگوار همان كسى است كه در مورد مسئله رژيم صهيونيستى از هيچ كس تقيّه نكرد؛ اين كه رژيم صهيونيستى يك غدّهى سرطانى است و بايد از بين برود، اين حرف امام است".
شواهد و قرائن این مدعا را تأیید میکنند که خامنهای به دنبال "نابودی دولت اسرائیل" است. اما این مدعایی کلی و بسیار مبهم است. چارهای جز "ایضاح مفهومی" وجود ندارد.
یکم- خامنهای به هیچوجه "یهودستیز" نبوده و نیست. هرگز از نابودی یهودیان و دینشان سخن نگفته است. اگرچه دین اسلام را دین حق به شمار میآورد، اما دین "یهودیت اصلی" و "مسیحیت اصلی" را هم وحی خداوند و برحق به شمار میآورد. در مورد یهودیان ایران هم در ۱۹/۴/۱۳۷۹ خطاب به سران جمهوری اسلامی گفت: "ما در داخل كشورمان خوشبختانه از همزيستى اديان گوناگون برخورداريم؛ يهوديان، مسيحيان، زردشتيان؛ اينها هم در كنار مسلمانان و در ظلّ نظام اسلامى زندگى مىكنند؛ با ما همكارى و همزيستى دارند و نقش ايفا مىكنند. البته وظيفه هم دارند؛ دولت اسلامى هم نسبت به آنها به عنوان شهروندان ايرانى داراى وظايفى است كه اين وظايف را بايد انجام دهد و انجام هم مىدهد. ما هيچ گلهاى از شهروندان اقليتهاى مذهبىِ خودمان نداريم".
در ۱۷/۳/۱۳۹۲ هم به سفرای کشورهای اسلامی در ایران می گوید که اسرائیلیها همیشه مبارزه با اشغالگری را "یهودستیزی" قلمداد کردهاند، در حالی که این یهودستیزی نبود و نیست: "در كشورهاى اسلامى، يهودىها هم مثل ديگر اديان - يهودى، مسيحى، مسلمان - در كنار همديگر زندگى میكنند. امروز در كشور ما يهودى هست، مسيحى هست، مسلمان هست، بعضى از اديان ديگر حضور دارند و در زير سايهى امنيت اسلام، همه باهم زندگى میكنند. بحثِ يهودىستيزى نيست، بحثِ مقابلهى با صهيونيسم غاصبِ متجاوزِ ظالمِ قسىالقلب است؛ اين را بدروغ تحريف میكردند، میگفتند يهودىستيزى؛ اما امروز خود غربىها مبتلا به اسلامستيزى و مسلمانستيزى هستند. در دنياى غرب شما مشاهده كنيد؛ امواج مسلمانستيزى را تحريك میكنند، از آنها حمايت میكنند، از اهانتكنندگان به اسلام و پيامبر اعظم پشتيبانى میكنند - اين اسلامستيزى است".
نماینده یهودی پارلمان ایران که به همراه حسن روحانی به نیویورک رفت، به واشنگتن پست گفته است ما در ایران مستأجر نیستیم، بلکه ۳ قرن است که در ایرانی زندگی کرده و در حال حاضر یهودیان ۶۰ کنست فعال در سرتاسر ایران دارند که بیش از ۱۰ کنست آن در تهران قرار دارد.
دوم- خامنهای هرگز از نابودی "اسرائیل" یا "دولت اسرائیل" توسط ایران سخن نگفته است، این مدعای نتانیاهو کاذب است. حتی به صراحت گفته است که منظورش از نابودی دولت اسرائیل، نابودی آن توسط ارتشهای کشورهای اسلامی نیست.
سوم- او مردم ساکن اسرائیل را به دلیل اشغال سرزمینهای فلسطینیان دوست مردم ایران به شمار نمیآورد. در نماز جمعه ۳۰/۶/۱۳۸۷ گفت دوستی با "مردم اسرائیل"، غیرمنطقی و غلط است، برای این که آنان خانه و مزرعه دیگران را غصب کردهاند. پس مسئله عدم دوستی ناشی از اشغالگری است، نه یهودی بودن آنان: "نه، ما با يهودىها هيچ مشكلى نداريم، با مسيحىها هيچ مشكلى نداريم، با اصحاب اديان در دنيا هيچ مشكلى نداريم؛ اما با غاصبان سرزمين فلسطين چرا؛ مشكل داريم. غاصب هم فقط رژيم صهيونيستى نيست. اين موضع نظام است، اين موضع انقلاب است، موضع مردم است...اين با كشورهاى ديگر فرق میكند كه مردمش روى سرزمين غصبىاى ننشستند. شهركهاى يهودىنشين، امروز به وسيله همين مردمى كه گفته میشود مردم اسرائيل هستند و به وسيله همينها پر شده؛ همينهايند كه دولت جعلى صهيونيست، اينها را مسلح كرده است عليه مردم مسلمان فلسطينى، كه فلسطينىها جرأت نكنند نزديك اين شهركها بشوند".
چهارم- دولت اسرائیل همیشه ایران را تهدید به حمله نظامی پیشگیرانه کرده و میکند. خامنهای همیشه گفته است که اگر اسرائیل به ایران تجاوز کند، در موضع دفاعی، پاسخی کوبنده وارد خواهد آورد. در سال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ که تهدیدهای اسرائیل به حمله نظامی به ایران اوج گرفت، در ۱/۱/۱۳۹۲ گفت: "سردمداران رژيم صهيونيستی، ما را تهديد به حملهی نظامی میكنند؛ اما بهنظرم خودشان هم میدانند، و اگر نمیدانند، بدانند كه اگر غلطی از آنها سر بزند، جمهوری اسلامی تلآويو و حيفا را با خاك يكسان خواهد كرد".
در ۱۳/۷/۹۲ هم گفت: "ما تهديدهاى مكرّر و مشمئزكننده دشمنان ملّت ايران را ميشنويم؛ پاسخ ما به هرگونه شرارتى عليه ملّت ايران، پاسخى جدّى و سخت خواهد بود؛ اين را همه كسانى كه عادت كردهاند ملّت ايران را با زبان، تهديد كنند، بايد مطّلع باشند و بدانند". او هیچ گاه از تهاجم نظامی پیش گیرانه به اسرائیل توسط ایران سخن نگفته است، تمامی سخنان او در این زمینه "دفاعی" است در برابر تجاوز نظامی احتمالی دولت اسرائیل به ایران.
پنجم- نظریه خامنهای درباره روابط آمریکا و اسرائیل، برخلاف نظر نوآم چامسکی، به نظر جان میرشایمر و استفن والت در مقاله "لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا" نزدیکتر بوده و حتی نظریه آن دو را از سیاست خارجی به سیاست داخلی آمریکا هم بسط میدهد. او در ۱۳/۷/۹۲ گفته است که دولت آمریکا "دولتى سخت در پنجه تصرّف و اقتدار شبكه صهيونيسم بينالمللى - كه بهخاطر رعايت خواستهها و منافع نامشروع شبكه صهيونيستى بينالمللى مجبورند با رژيم غاصب و جعلى اشغالكننده فلسطين مماشات كنند، در مقابل او نرمش نشان بدهند؛ اسمش را میگذارند منافع آمريكا، در حالى كه بكلّى منافع ملّى آمريكا با آنچه امروز اينها در حمايت از [آن] رژيم جعلى انجام میدهند، منافات دارد؛ از همه دنيا دولت ايالات متّحده آمريكا باج میگيرد و به رژيم جعلى صهيونيستى باج میدهد؛ اين حقايق را ما داريم مشاهده میكنيم".
طرح عملی خامنهای برای نابودی اسرائیل
دولت نهادی است که حداقل دارای مرز و جمعیت است. یعنی قلمرو و ساکنان. اما دولت اسرائیل فاقد این دو مشخصه است. این دولت براساس قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۷ به وجود آمد. مطابق قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل - که براساس آن دولت اسرائیل به رسمیت شناخته شد- ۴۵ درصد فلسطین به فلسطینیان تعلق دارد، ۵۴ درصد فلسطین به اسرائیل واگذار میشود و یک درصد باقی مانده به عنوان منطقه بینالمللی در نظر گرفته میشود. دولت اسرائیل فقط بخش حق موجودیت این قطعنامه را پذیرفته و به مرور زمان، در عمل، تقسیم سرزمین آن را به کلی رد کرده است.
دولت اسرائیل میزان زمینهای در اختیار فلسطینیان را با جنگ ۱۹۶۷ به ۲۲ درصد کاهش داد. قطعنامه ۴۶۵ شورای امنیت سازمان ملل نه تنها دوبار از "اراضی فلسطینی و یا عرب اشغال شده از سال ۱۹۶۷" سخن گفته است، بلکه شهرک سازی دولت اسرائیل در سرزمینهای اشغالی- از جمله بیت المقدس- را "نقض معاهده چهارم ژنو" به شمار آورده است. حتی وزارت امورخارجه بریتانیا گفته است که نقض معاهده چهارم ژنو توسط اسرائیل "جنایت جنگی" به شمار میرود.
دولت اسرائیل، پس از مذاکرات اسلو، دست به اقداماتی زده است که طرح صلح ۴ جانبه را به فراموشی بسپارد. با شهرکسازی ۶۰۰ هزارتن را در سرزمینهای اشغالی ساکن کردهاند تا طرح دو دولت را منتفی سازند. پرسش اساسی این است: با حدود ۴ میلیون فلسطینی ساکن نواره غزه، کرانه باختری و... چه باید کرد؟ اگر اسرائیل طرح دو دولت را نمیپذیرد، معنایش این است که از نظر اسرائیل یک دولت بیشتر نمیتواند وجود داشته باشد. با این که ۴۶ سال از ۶۷ گذشته است، اما این ۴ میلیون، همچنان شهروند به شمار نمیروند و فاقد حقوق شهروندی هستند. حق رأی ندارند، حق پاسپورت ندارند، حقوق مالکیت و حق تحرک شامل حال آنان نمیشود. در مناطقی هم که ساکن هستند، زندگی انسانی نداشته و تحت رژیم آپارتاید- به تعبیر جیمی کارتر در کتاب فلسطین صلح نه آپارتاید - به سر میبرند. آیا این ۴ میلیون شهروند اسرائیل به شمار میروند یا هیچ کشوری نباید داشته باشند و باید نابود شوند؟ دولت اسرائیل تاکنون هیچ مرزی (مرزهای قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل؟ مرزهای ۱۹۶۷، مرزهای فعلی؟ ) را به عنوان مرزهای ملی خود تعیین نکرده است.
استراتژی اسرائیل برای عدم تشکیل دولت مستقل فلسطینی دو گانه است. اول- گذشت زمان، تغییر نسلی، مرگ تمامی نسلهای اولیه فلسطینی و فراموش شدن آرمان تشکیل دولت مستقل فلسطینی. دوم- اسرائیل با دامن زدن به "ایران هراسی" توجه را از فلسطین به ایران دور کرده و طرح دو دولت را رد میکند. در خصوص عدم پذیرش دولت فلسطینی، به عنوان نمونه، مقاله ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۳ نیویورک تایمز تحت عنوان "تصور موهوم راه حل دو کشور"، تشکیل دو دولت را سودایی به تاریخ پیوسته به شمار میآورد. از سوی دیگر، مطابق نظرسنجی اول ژانویه ۲۰۱۳، ۸۳ درصد مردم اسرائیل گفتهاند که بازگشت به مرزهای ۱۹۶۷ برای اسرائیل صلح به ارمغان نمیآورد.
دنی دنون- معاون وزیر دفاع اسرائیل- نیز در ۳۰ اکتبر ۲۰۱۳، ضمن رد خواست اوباما که مذاکرات صلح اسرائیل با فلسطینیان تا ماه مه ۲۰۱۴ به نتایج روشن دست یافته و پایان یابد، گفت که اگر میتوانست همین امروز با اوباما صحبت کند به او میگفت: "بیایید در تقویم تغییر ایجاد کنیم. من میگویم بیایید تا مه ۲۰۱۴ به تهدیدی که از سوی ایران وجود دارد خاتمه دهیم و بعد به سر میز مذاکره با فلسطین برویم". خطر ایران است و:"در صورت شکست مذاکرات غرب با تهران، اسرائیل به صورت یکجانبه به ایران حمله خواهد کرد". "اسرائیل فاقد مرزهای مشخص" این چنین تعقیب میشود.
آیتالله خامنهای هم- مانند دولت اسرائیل- مرزهای قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل، مرزهای ۱۹۶۷ و وضعیت فعلی را نمیپذیرد (از جمله در نماز جمعه ۱۰/۱۰ ۱۳۸۷). او کل سرزمینها را اشغالی به شمار آورده و خواستار نابودی دولت اسرائیل است. در همین نماز جمعه ضمن ارائه گزارشی تاریخی از اشغال سرزمینهای فلسطینی، می گوید که در جوانی شیفته ژان پل سارتر و فیلسوفانی چون او (برتراندر راسل) بوده است. اما صهیونیستها او را هم فریب دادند تا آنجا که در کتابی نوشت:"مردمی بیسرزمین، سرزمینی بیمردم". در نقد سارتر میگوید که ملت فلسطین ساکن آن سرزمینها بود. برای تأیید مدعای خود به محققان غربی استناد میکند که گفته اند: "در سرتاسر سرزمين فلسطين، مزارع گندم مثل درياى سبزى بود كه تا چشم كار مىكرد، ديده مىشد. سرزمين بىمردم يعنى چه؟! در دنيا اينطور وانمود كردند كه فلسطين يك جاى متروكه مخروبه بدبختى بود؛ ما آمديم اينجا را آباد كرديم! دروغ به افكار عمومى".
بدین ترتیب، پرسش مهم این است: راهحل او برای تأسیس دولت فلسطین در تمامی سرزمینهای اشغالی چیست؟ شواهد زیر تصویری روشن از طرح او ارائه میکنند:
الف- استدلال او برمبنای منطق ضد اشغالگری و ستمگری است. در ۲۹/۱۱/۱۳۷۲ میگوید، با جمع کردن افرادی با ملیتهای روسی، انگلیسی، آمریکایی، آفریقایی، آسیایی و...سرزمینهای فلسطینیان را اشغال کرده و آنان را با خشنترین وضع ممکن سرکوب کرده و دولت اسرائیل را تشکیل دادهاند. سپس میپرسد: آیا مبارزه با اشغال خانه، ستمگری اشغالگران و دفاع از احیای حق ملیت، عادلانه نیست؟ تغییر نام سرزمین فلسطین به اسرائیل برخلاف عدالت و انصاف بوده است. صلح در منطقه هم محصول بازپس دادن خانه فلسطینیان به آنان است: "فلسطين متعلق به فلسطينيهاست. اگر مردم سرزمين فلسطين در داخل فلسطين - يعنى در همه فلسطين، بدون تجزيه - دولتى تشكيل بدهند، صلح خواهد شد. اگر شما راست مىگوييد، و اگر توطئهاى عليه ملت فلسطين و ملتهاى اسلامى و عليه اسلام در نظر نداريد، راهحل اين است".
ب- در ۲۸/۲/۱۳۷۰ هنوز راه حل خود را به صورتی مبهم- بدون ذکر شیوه عملی کردن- دنبال کرده و میگوید: "اعلام راه حلّ مشخص جمهورى اسلامى درباره مسئله فلسطين، كه عبارت است از انحلال رژيم غاصب صهيونيستى و تشكيل دولت فلسطينى، متشكل از خود فلسطينيان و همزيستى مسلمانان و مسيحيان و يهوديان در فلسطين".
پ- آنچه در دوران آغازین رهبریاش گفته است، در ۲۹/۷/۱۳۷۹ معنای روشنی مییابد. در این زمان برای اولین بار راهحل برگزاری رفراندوم را مطرح میسازد. میگوید: "من به كسانى كه مسئله خاورميانه را يك مسئله بحرانىِ دنيا مىدانند و مىگويند بايستى سعى كنيم بحران خاورميانه مهار شود، مىگويم تنها راه مهار كردن يا از بين بردن بحران خاورميانه اين است كه ريشه بحران خشك شود. ريشه بحران چيست؟ رژيم تحميلى صهيونيستى در منطقه. تا وقتى كه ريشه بحران هست، بحران هم هست. راهحل اين است كه آوارگان فلسطينى از لبنان و هر نقطه ديگرى كه هستند، به فلسطين برگردند.
اين چند ميليون فلسطينىاى كه در بيرون فلسطين زندگى مىكنند، به فلسطين برگردند. مردم اصلى فلسطين - چه مسلمان، چه مسيحى، چه يهودى - رفراندوم كنند و تصميم بگيرند كه چه رژيمى بر كشورشان حاكم باشد. اكثريت قاطع مسلمانند؛ تعدادى هم يهودى و مسيحىاند كه اينها ساكنان اصلى سرزمين فلسطيناند و پدرانشان در اين جا زندگى كردهاند. نظامى را كه مطلوب اين جمعيت است، سرِ كار بياورند؛ بعد آن نظام تصميم بگيرد با كسانى كه در طول اين چهل سال، چهل و پنج سال و پنجاه سال به فلسطين آمدهاند، چه كار كند. نگهشان دارد، برشان گرداند، در نقطه خاصى اسكان داده شوند؛ اين ديگر با آن نظام حاكم بر فلسطين است؛ اين راه حلِّ بحران است. تا وقتى اين راه حلِّ اجرا نشود، هيچ راه حل ديگرى كارايى نخواهد داشت".
ت- در ۱۶/۱/۱۳۸۱ دوباره راه حل رفراندوم را به عنوان "راه حل منطقی" مطرح میسازد. میگوید: "راهحلّ نظرخواهى از خودِ مردم فلسطين؛ همه كسانى كه از فلسطين آواره شدهاند؛ البته آنهايى كه مايلند به سرزمين فلسطين و به خانه خودشان برگردند. اين يك امر منطقى است. اين كسانى كه در لبنان و در اردن و در كويت و در مصر و در بقيه كشورهاى عربى سرگردانند، به كشور و به خانه خودشان فلسطين برگردند - آنهايى كه مايلند؛ نمىگوييم كسى را به زور بياورند - و از كسانى كه قبل از سال ۱۹۴۸ كه سال تشكيل دولت جعلى اسرائيل است، در فلسطين بودهاند - چه مسلمانشان، چه مسيحىشان، چه يهودىشان - نظرخواهى شود. اينها در يك نظرخواهى عمومى، رژيم حاكم بر سرزمين فلسطين را تعيين كنند. اين دمكراسى است. چطور براى همه دنيا دمكراسى خوب است، براى مردم فلسطين دموكراسى خوب نيست؟! چطور همه مردم دنيا حق دارند در سرنوشت خود دخالت كنند، اما مردم فلسطين حق ندارند؟!
هيچ كس شك ندارد رژيمى كه امروز در فلسطين بر سرِ كار است، رژيمى است كه با زور، با حيله و ترفند و با فشار روى كار آمده است؛ در اين كسى شك ندارد. صهيونيستها با مسالمت نيامدهاند؛ مقدارى با حيله و ترفند و مقدارى با زور سلاح و فشار بر سركار آمدند ؛ لذا يك رژيم تحميلى دارند. خيلى خوب؛ مردم فلسطين جمع شوند، رأى بدهند و نوع رژيمى را كه در اين كشور بايد حاكم باشد، انتخاب كنند. آن رژيم و آن دولت، تشكيل شود و درباره كسانى كه بعد از سال ۱۹۴۸ به سرزمين فلسطين آمدهاند، تصميمگيرى كند؛ هر چه تصميم گرفت. اگر تصميم گرفت بمانند، پس بمانند، اگر هم تصميم گرفت بروند، پس بروند. اين، هم آراءِ مردم است، هم دمكراسى است، هم حقوق بشر است، هم منطبق با منطق فعلى دنياست. اين راه حل. خوب؛ اين راه حل بايد اجرا شود".
او سپس توضیح میدهد که اسرائیل این راه حل را نمیپذیرد. پس باید کشورهای اسلامی از سلاح نفت استفاده کرده و صادرات نفت به کلیه کشورهایی که با اسرائیل رابطه دارند را- فقط به مدت یک ماه- قطع کنند. بعد دنیا این راه حل را خواهد پذیرفت. قطع تمامی روابط با دولت اسرائیل، راه حل مکمل او برای رسیدن به مقصود است.
ث- دو ماه بعد، در ۱۴/۳/۱۳۸۱، دوباره راهحل برگزاری رفراندوم را به عنوان "تنها راه حل" مطرح میسازد: "تنها راه حلّ مسئله فلسطين اين است كه مردم واقعى فلسطين - نه مهاجران غاصب و اشغالگر - چه آنهايى كه در داخل فلسطين ماندند، چه آنهايى كه در بيرون فلسطين هستند، خود نظام حاكم بر كشورشان را تعيين كنند. اگر اتّكاء به آراءِ يك ملت از نظر مدّعيان دمكراسى در دنيا حرف راستى است، ملت فلسطين هم يك ملت است و بايد تصميم بگيرد. رژيم غاصبى كه امروز در سرزمين فلسطين بر سرِ كار است، هيچ حقّى بر اين سرزمين ندارد؛ يك رژيم جعلى، دروغين و ساخته دست قدرتهاى ظالم است. بنابراين از مردم فلسطين نبايد بخواهند اين رژيم را به رسميت بشناسند. اگر كسى در دنياى اسلام اين اشتباه را بكند و اين رژيم ظالم را به رسميّت بشناسد، علاوه بر اينكه براى خود روسياهى و ننگ به وجود خواهد آورد، كار بىفايدهاى هم كرده است؛ چون اين رژيم قابل دوام نيست. صهيونيستها خيال مىكنند توانستهاند بر فلسطين مسلّط شوند و تا ابد فلسطين متعلّق به آنهاست! نخير؛ اينطور نيست. سرنوشت فلسطين اين است كه قطعاً يك روز كشور فلسطين خواهد شد. ملت فلسطين در اين راه قيام كرده است. وظيفه ملتها و دولتهاى مسلمان اين است كه اين فاصله را هر چه بيشتر كم كنند و كارى كنند كه ملت فلسطين به آن روز برسد".
ج- به دنبال عقبنشینی نیروهای نظامی اسرائیل از غزه، در ۲۸/۵/۱۳۸۴، مجدداً تأکید میکند که مذاکرات صلح بدون نتیجه بوده، هیچ دستاوردی برای فلسطینیان نداشته و در طول ۷۰ سال اسرائیل از یک وجب از سرزمینهای فلسطینیان از طریق مذاکره عقبنشینی نکرده است.اما مبارزه و مقاومت حزب الله اسرائیل را وادار به عقبنشینی از لبنان کرد، اینک نیز مبازره و مقاومت فلسطینیان اسرائیل را مجبور به عقبنشینی از غزه کرده است.
مسئله فلسطین با واگذاری اندکی از سرزمینهای اشغالی حل نخواهد شد. بلکه: "مسئله فلسطين فقط يك راه دارد؛ همان چيزى كه ما چند سال پيش اعلام كرديم: از فلسطينىهاى اصيل - چه آنهايى كه داخل فلسطين هستند، چه آنهايى كه در اردوگاهها هستند، چه آنهايى كه در كشورهاى ديگر هستند؛ چه مسلمان باشند، چه يهودى باشند، چه مسيحى باشند، فرقى نمىكند؛ فلسطينى باشند - نظرخواهى كنند؛ هر دولتى كه آنها خواستند، سر كار بيايد. آن دولت اگر مسلمان باشد، اگر مسيحى باشد، اگر يهودى باشد، اگر مخلوط باشد، چنانچه برخاسته از آراء خود فلسطينىها باشد، مورد قبول است و مسئلهى فلسطين را حل خواهد كرد. بدون اين، مسئله فلسطين حل نخواهد شد".
چ- استراتژیاش برای محو دولت اسرائیل و تشکیل دولت فلسطینی از طریق برگزاری رفراندوم، یوتوپیایی قلمداد میشود. یکی از فعالیتهای او پاسخ گویی به این سخن است که واقعیت ۶۰ ساله دولت اسرائیل را نمیتوان به هیچ طریقی نابود کرد. پاسخ او این است (از جمله در ۱۴/۱۲/۱۳۸۷): روسیه کشورهای بسیاری را اشغال کرد و اتحاد جماهیر شوروی را ساخت. چه کسی گمان میکرد آن کشورها دوباره استقلال خود را باز یابند؟ فلسطین هم چنین خواهد شد و اسرائیل به سرنوشت شوروی دچار خواهد شد. تنها نتیجه مذاکره با اسرائیل، پذیرش اشغالگری، تن دادن به تحقیر و ذلت، و خدمت به اصطلاح حکومت خودگردان به دولت اسرائیل است.
مسئله دیگر قدرت اسرائیل و پشتیبان اصلی آن آمریکا است که تأسیس دولت فلسطینی را ناممکن میسازد. خامنهای این مدعا را هم انکار کرده و میگوید با استقامت میتوان به هدف دست یافت، تنها راه حل مقاومت است (از جمله در ۸/۱۲/۱۳۸۸).
ح- در ۹/۷/۱۳۹۰، ضمن رد طرح نابودی یهودیان و جنگ ارتشهای کشورهای اسلامی با اسرائیل، دوباره طرح رفراندوم را مطرح میسازد. او میگوید: "طرح جمهورى اسلامى براى حل قضيه فلسطين و التيام اين زخم كهنه، طرحى روشن، منطقى و منطبق بر معارف سياسىِ پذيرفته شده افكار عمومىِ جهانى است كه قبلاً به تفصيل ارائه شده است. ما نه جنگ كلاسيكِ ارتشهاى كشورهاى اسلامى را پيشنهاد ميكنيم، و نه به دريا ريختن يهوديان مهاجر را، و نه البته حكميت سازمان ملل و ديگر سازمانهاى بينالمللى را؛ ما همهپرسى از ملت فلسطين را پيشنهاد میكنيم. ملت فلسطين نيز مانند هر ملت ديگر حق دارد سرنوشت خود را تعيين كند و نظام حاكم بر كشورش را برگزيند. همه مردم اصلى فلسطين، از مسلمان و مسيحى و يهودى - نه مهاجران بيگانه - در هر جا هستند؛ در داخل فلسطين، در اردوگاهها و در هر نقطه ديگر، در يك همهپرسىِ عمومى و منضبط شركت كنند و نظام آيندهى فلسطين را تعيين كنند. آن نظام و دولتِ برآمدهى از آن، پس از استقرار، تكليف مهاجران غير فلسطينى را كه در ساليان گذشته به اين كشور كوچ كردهاند، معين خواهد كرد. اين يك طرح عادلانه و منطقى است كه افكار عمومى جهانى آن را بدرستى درك میكند و میتواند از حمايت ملتها و دولتهاى مستقل برخوردار شود".
او می گوید البته دولت اشغالگر اسرائیل این طرح را نمیپذیرد "مقاومت سازمان یافته" فلسطینیان در برابر اشغالگران- که "در همه ميثاقهاى بينالمللى به رسميت شناخته شده و مورد تحسين و تجليل قرار گرفته"- تنها راه رسیدن به انجام رفراندوم است.
خ- در ۹/۶/۱۳۹۱ در اجلاس غیر متعهدها در تهران دوباره "راه حل دموکراتیک" خود را مطرح ساخت و گفت: "ما راهحلى عادلانه و كاملاً دموكراتيك را پيشنهاد كردهايم: همه فلسطينىها، چه ساكنان كنونى آن، و چه كسانى كه به كشورهاى ديگر رانده شده و هويت فلسطينى خود را حفظ كردهاند، اعم از مسلمان و مسيحى و يهودى، در يك همهپرسیی عمومى، با نظارتى دقيق و اطمينانبخش شركت كنند و ساختار نظام سياسى اين كشور را انتخاب نمايند و همه فلسطينيانى كه سالها رنج آوارگى را تحمل كردهاند، به كشور خود باز گردند و در اين همهپرسى و سپس تدوين قانون اساسى و انتخابات، شركت نمايند. آنگاه صلح برقرار خواهد شد".
چه باید کرد؟
در خصوص رویکرد آیتالله خامنهای چند نکته مهم وجود دارد:
یکم- سخن گفتن از "نابودی اسرائیل" آسیبهای فراوانی به ایران و ایرانیان وارد آورده است. نتانیاهو و همفکرانش آگاهانه این مدعا را به مدعای "نابودی اسرائیل به دست ایران" تقلیل داده و از آفرینش هولوکاستی جدید به دست ایران سخن گفتهاند. آنان به کمک لابی قدرتمند اسرائیل در آمریکا، فضای جهانی را علیه ایران بسیج کرده، در چنین فضایی شدیدترین تحریمهای تاریخ را علیه ایران به تصویب رسانده، حتی زیربار استفاده صلح آمیز ایران از انرژی هستهای نمیروند. خامنهای همیشه گفته است که "آرمانگرایی" را باید با "واقع گرایی" سازگار کرد. واقعیت این است که ضدیت با دولت اسرائیل به زیان منافع ملی ایران تمام شده و میشود. "تنشزدایی" در این خصوص بخشی از "نرمش قهرمانانه" باید به شمار رود (رجوع شود به مقاله "نرمش قهرمانانه خامنهای و واکنش اوباما").
دوم- آیتالله خامنهای در این زمینه مطلقا خردمندانه عمل نکرده است. وقتی هدف او برگزاری رفراندوم با شرکت تمامی فلسطینیان است، خوب چرا فقط و فقط در این خصوص سخن نگفته است؟ سخن گفتن از "نابودی اسرائیل" هیچ گوش شنوایی در سطح بینالمللی پیدا نمیکند، اما سخن گفتن از "برگزاری رفراندوم" حداقل شنیدنی و غیر تحریکآمیز است. او میتوانست، و میتواند، دائماً بگوید که مدل من، مدل افریقای جنوبی است. به همان شیوهای که در آنجا با انتخابات قدرت از اقلیت سفید پوست به اکثریت سیاه پوست انتقال یافت، در اینجا نیز با برگزاری رفراندوم، قدرت به اکثریت فلسطینی انتقال خواهد یافت و آنان نام دولت را هم به فلسطین تغییر خواهند داد.
سوم- طرح رفراندوم خامنهای واقعاً یوتوپیایی است. وقتی اسرائیل زیر بار طرح دو دولت- طرح آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا، سازمان ملل- و بازگشت به مرزهای ۱۹۶۷ نمیرود، و با تبدیل مسئله ایران به مسئله اصلی جهانی عملاً مسئله فلسطین را به حاشیه رانده است، چه جای سخن گفتن از جایگزین کردن دولت فلسطینی به جای دولت اسرائیل است؟
چهارم- آیتالله خامنهای اگر به دنبال کمک به فلسطینیان بود، هرگز نباید از "نابودی اسرائیل" و "افسانه هولوکاست" سخن میگفت. او به همراه محمود احمدینژاد و هاشمی رفسنجانی بیشترین خدمت را به اسرائیل و نتانیاهو کردند تا با استناد به این سخنان کاذب، دن کیشوتوار و غیر انسانی، صلح با فلسطینیان را به فراموشی بسپارند. خامنهای با دفاع از طرح دو دولت در جبهه آمریکا، اروپا، روسیه و سازمان ملل قرار میگرفت، و صلح ستیزانی چون نتانیاهو را در انزوا قرار میداد. محققان اروپایی هم گفتهاند که برنامه هستهای ایران هدف اصلی اسرائیل نیست، بلکه هدف اصلی حفظ هژمونی، برتری نظامی بر منطقه و به حاشیه راندن مسئله فلسطین است.
پنجم- تیم حسن روحانی و ظریف به شدت نتانیاهو را عصبانی کردهاند. این دو نه از "نابودی اسرائیل" سخن گفتند و نه به انکار فاجعه هولوکاست پرداختند. ظریف به صراحت هولوکاست را جنایت علیه بشریت به شمار آورد. زبان دیپلماتیک آنان نتانیاهو را برای بازتولید "ایرانهراسی" تنها گذاشت. راجر کوهن هم در نیویورک تایمز نوشته است نتانیاهو بازی امسال را باخت، تا آنجا که بسیاری از متحدان یهودیاش در آمریکا- از جمله دیوید هریس، مدیر اجرایی کمیته یهودیان آمریکا- رویکرد او را زیر سوال برده و بازی علم کردن ایران برای فراموشی حل مسئله فلسطینیان دیگر خریدار چندانی ندارد.
ششم- حقوقبشر آرمانی جهانی است. سخن گفتن از نقض حقوقبشر وظیفه همگانی است و دخالت در امور داخلی هیچ کشوری به شمار نمیرود. همانگونه که نتانیاهو حق دارد از نقض سیستماتیک حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی انتقاد کرده و آن را محکوم کند (البته نه این که دروغگویانه مدعی شود:"من فکر میکنم اگر مردم ایران آزاد بودند، شلوار جین میپوشیدند، به موسیقی غربی گوش میدادند". در صورتی که لباسها و موسیقیهای غربی در میان نسل جوان ایران بسیار گسترده است) و با دروغ کشوری را که طی ۱۵۰ سال گذشته به هیچ کشوری حمله نکرده "رژیم نازیستی" قلمداد میکند (برای نمونه به لینکهای ۱ و ۲ و ۳ و۴ و ۵ و ۶ و ۷ بنگرید)، رهبران ایران هم حق دارند از نظام آپارتایدی که اسرائیل علیه فلسطینیان ساخته (به توضیح جیمی کارتر، و...)، انتقاد کنند. رابطه ایران با مسئله فلسطین، صرفاً باید از موضع دفاع از حقوق بشر باشد. ما فلسطینیتر از فلسطینیان نیستیم. اگر فلسطینیان گفت و گو و صلح با دولت اسرائیل را پذیرفتهاند، مخالفت با آن توسط ایران نابخردانه به شمار خواهد رفت.
هفتم- دولت ایران حتی میتواند با دولت اسرائیل رابطه داشته باشد. رابطه ترکیه و اسرائیل یک مدل برای چنین روابطی است. مگر حماس و حزبالله- حالا فرض کنیم به طور غیرمستقیم- با دولت اسرائیل مذاکره و توافق نداشتهاند؟ چرا دولت ایران و دولت اسرائیل نتوانند چنین کرده و نزاعهایشان را کاهش دهند؟
هشتم- خبر خروج اکثر نیروهای حزبالله از سوریه، احتمالاً معلول فرایند گفت و گویهای ایران و آمریکا و توافق بر سر حل دیپلماتیک مسئله سوریه باشد. بدین ترتیب، برخلاف خیال نتانیاهو، مذاکره ایران و آمریکا و برقراری روابط دوستانه، بر کل مسائل منطقه تأثیر مثبت خواهد نهاد.
* این نوشته پیشنویس فارسی مقالهای است منتشر شده در بوستون رویو
نظرها
محسن
با سپاس از اقای گنجی با تمام نقدی که به شما در نگاهتون به مسله اسرایل و فلسطین دارم ولی این مقاله رو پسندیدم چون به لحاظ عقلی محکم بود زیرا نگاهتان از یکجانبگری به دور بوده و مشکل را بخوبی ترسیم کرده اید. ایران دشمن اسراییل نیست از فلسطینیان هم فلسطینی تر نیست همانگونه که دولت های قبل انقلاب نگاه عاقلانه ای به این مسله داشتند امروز نیز با حمایت از طرح صلح و اطمینان به اسرایل که ایران دوست اسراییل است و به0 3 واندی سال دشمنی بی ثمر با مردمانی که هیچوقت در کل تاریخ به ما صدمه ای نزده اند پایان دهیم همانگونه که زمانی عراق دشمن ما بود و الان مردم شاهد همان مردم در جاهای دیدنی ایرانند و در کنار هم خوش.سعیدی سیرجانی سخن گوهر باری در مقاله ای که به بررسی روابط اسراییل و اعراب میپرداخت گفت و ان قدرت اسراییل بود که نه بمب وجنگ افزار بلکه دموکراسی در این کشور مذهبی بود امروز دموکراسی میزان قدرت کشورهاست نه بمب یا تعداد جمعیت یا پهناوری و این درس اسراییل به تمام خاور میانه است.
cyrus
اگر رهبر شما با اسراییل مشکل دارد٬ چرا مرد م ایران باید تاوانش را بدهند!؟
kamal
نه غزه نه لبنان - جانم فدای ایران
omid
اول بهتر است رفرندام در ایران انجام شود حکومت خامنه ای - بلی یا خیر؟
Samad
کاشکی میشد یکبار و از برای همیشه آقای گنجی حداقل یکدونه از سخنان سید علی خامنه ای معظم اله را ارائه مینمود که این عالیقدر خود را جزو قوم و ملت ایران دانسته و گفته باشد «قوم من» و یا «ملت من» و یا «ما ایرانیان» و یا «ملت ما» و امثالهم. حتی بعید است که ایشان عبارت «ما مسلمانان» را هم هرگز بکار برده باشد! واقعیت درونی ایشان را فقط و فقط خدا میداند اما شواهد برونی حکایت از تافته جدا بافتگی ایشان کرده و شاید عبارت فریبنده و دروغ عظیم «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است» که هر جمعه در دانشگاه تهران زیر تریبون امام جمعه و در جلوی چشمان نابینای نمازگذران بر پا میدارند قدری آقای گنجی و دیگر خوانندگان ارجمند را به قدری تأمل وا دارد. «طیب الله انفاسکم« و «ایول» و «کش ندید» و بگیر و ببندهای دیگر!
خامنه ای و نابودی اسرائیل
[…] منبع: تارنمای زمانه […]
nima
دانشجوی معماری دانشگاه رشت به اعدام محکوم شد!! فعالان در تبعید: آرمان پرویزی دانشجوی معماری دانشگاه رشت و از فعالان کرد شهر مهاباد، در دادگاهی در رشت به اعدام محکوم شد. بنا بر اطلاع “کمپین صلح فعالان در تبعید”اتهام آقای پرویزی که از اواخر سال 91 در بازداشت به سر می برد؛ اقدام علیه امنیت ملی و محاربه از طریق همکاری با یکی از احزاب کرد اعلام شده است. ”کمپین دفاع از زندانیان سیاسی ومدنی”، با انتشار این خبر اعلام کرد: “حکم صادره در تاریخ 31/10/2013 به وی ابلاغ شده است.” طبق گزارش این کمپین، لیست فعالین سیاسی و مدنی استان کردستان که در زندانهای جمهوری اسلامی در انتظار اجرای حکم به سر می برند؛ 25 نفر و به شرح زیر است: ۱. حبيب الله لطيفی ، ۲. رشيد آخکندی ، ۳. مصطفی سليمی ، ۴. شيرکو معارفی ، ۵. سمکو خورشيدی ، ۶. سيروان نژاوی ، ۷. ابراهيم عيسيپور ، ۸. رزگار (حبيب) افشاری ، ۹. علی افشاری ، ۱۰. سامان نسيم ، ۱۱. زانيار مرادی ، ۱۲. لقمان مرادی ، ۱۳. هوشنگ رضايی ، ۱۴. رضا اسماعيلی ، ۱۵. بهروز آلخانی ، ۱۶. سيد سامی حسينی ، ۱۷ . سيد جمال محمدی ، ۱۸. بختيار معماری ، ۱۹ منصور آروند ، ۲۰ ، صابر مخلد موانه ، ۱ ۲ ، “محمد عبدالهی ، ۲۱، علی احمد سلیمان ، ۲۲، هوشنگ رضایی ، ۳ ۲ ، رضا ملازاده ، ۴ ۲ ، حسین فروهیده و آرمان پرویزی
nader
و آنها جمهوری اسلامی را ساختند تا با ایجاد تنش در منطقه سبب غارت ارزان نفت و فروش میلیاردی اسلحه شوند و در دراز مدت با قردادهای بزرگ به منطقه برگشت و خرابیها را درست کنند.؟!
جمهوریخواه
گمراه کننده است که به ما عوام اینطور نشان داده شود که جمهوری اسلامی و اسرائیل دشمن همدیگر هستند، جنگ عراق با ایران بدون دلالی اسلحه و حفظ منافع استراتژیک اسرائیل در منطقه، به شکست ایران در اوایل جنگ منتهی میشد، شایعات قوی وجود دارد که قتل افرادی چون بختیار و ترور میکنوس بدون همکاری تنگاتنگ ج.ا. ایران با یک کشور خارجی که احتمالا اسرائیل است، هرگز بوقع نمیپیوست، سعید امامی ، مقام عالی رتبه امنیتی و جاسوس دوجانبه که گویا مجبور به خوردن داروی موبر شد ؟، از نو مسلمانان یهودی تباری بود که از طریق انجمن اسلامی آمریکا جذب رژیم شد و از طرف حجاریان، عضو حجتیه به ارگانهای امنیتی پیوست و ... جنگ زرگری نتانیاهو با ج.ا. از اینجاست که او اتحاد نامقدسی با شیخهای سعودی و خلیجی دارد و تئاتر سیاسی که فعلا در خاورمیانه بازی میشود مابین افراطیون القاعده (مخالفین اقلیت رادیکال مذهبی) ، محافظه کاران عرب (اردن،مراکش،سعودی،خلیجی ها) ، مرتجعین سلفی و چپ نماهایی چون سوریه و ج.ا. ایران است , در این تنش بین المللی، برنده اصلی آمریکاییها و اروپاییهایی هستند که با تاراج درآمدهای نفتی و عقب نگه داشتن کشورهایی چون ایران اهداف تاکتیکی و استراتژیک بلند مدتی را به پیش میبرند. مسلماً نقش زیرمجموعههایی چون اتاقهای گوناگون فکری رژیم ج.ا.، محفل سابق کیان، رسانههای فارسی زبان خارج از کشور و... که نقش راهبردی و فریبنده ایی در راستای تحمیق توده مردم ایران بازی میکند را نباید از خاطر دور ساخت !!
nader
خامنه ای سه هفته است در انظار دیده نشده ؟!
رضا
بر عکس برخی کامنت گذاران دیگر من روح یهود ستیزی را نه تنها در بیان و کردار خامنه ای بلکه در تمایلات و تحرکات فرهنگی *** و بالاخره در تمام نسوج فرهنگ ایران زمین حس می کنم. استناد هدفمند به تعدادی از سخنرانی های آقای خامنه ای تنها با هدف منطقی جلوه دادن مخالفت نهادینه شده ی ایران با اصل دولت یهود است و سر و سامان دادنی از جنس اصلاحاتچی ها به یک نقطه ی ضعف این ملت مردم مسلمان ایران دشمنی دیرینه ای با یهودیان داشته و دارند و چنانچه بر حسب شرایط زمانه با روشنقکر نمایی بخواهند آن را مخفی کنند هم فایده ندارد. در کتاب خاطرات علم می بینیم که حتی شاه هم با چه تحقیری از یهودیان و حتی نماینده های اسراییل در ایران و یا در آمریکا یاد می کند. با ظهور بهاییت یهودی ها از خط مقدم نفرت خارج و به خط عقب تر منتقل شدند. جالب اینکه ایرانی های وهم زده ارتباطی بین بهاییت و صهیونیزم می بینند که هیچ کس دیگر نمی بیند و حالا یکی دیگر از جرایمی که برای بهاییان قایل می شوند وابستگی به صهیونیزم است. مهمترین نکته ی انحرافی این مقاله آن است که با استنباط ادراکات قلبی آقای خامنه ای قصد دارد سیاست ایران را در همین راستا نشان دهد در حالیکه اگر خامنه ای دشمن یا دوست اسراییل هم باشد نهایت توان سیاسی او در ایران به 40 درصد هم نمی رسد و همیشه تاثیر گذاران مهم دیگری هستند که دوستی یا دشمنی این دو را ورای خواست یه نفر یا یک جناح رقم بزنند.
Majid
آقا رضا: با نوشته شما کاملأ موافق بوده اما با ذکر چند نکته : ۱) مسلمان و یهودی هر دو عنوانی بیش نیستند. نه میتوان ملت ایران را ملت مسلمان ایران نامید و نه ملت اسرائیل را ملت یهود اسرائیل.۲) دشمنی و کینه ایرانیان با مسلمانان عرب و یهودیان بنی اسرائیلی سابقه دیرینه ای دارد که ذکر دلایل بیشمارش در این محدوده نمیگنجد. ۳) خامنه ای هرگز ادعای ایرانی بودن نکرده و فقط عنوان مسلمان بودن را مانند دیگر مسلمانان حمل میکند. اما چقدر ایمان در قلب دارد را فقط خالق قلب به آن واقف است.
داوری
نابودی *** از روی نقشه جغرافیایی با حمله نظامی و یا قطعنامه های شورای امنیت محقق نمیشود. این نکته ایست که در سخنان رهبر انقلاب اسلامی ایران هم مکررا تکرار شده است.همانگونه که با حملات نظامی و قطعنامه های شورای امنیت نیز در این مدت 50 ساله نتوانسته اند برای این رژیم غاصب مشروعیت کسب کنند. پس راه حل آن کاملا مطابق فرامایشات ایشان از طریق رفراندم است.حال چرا دولتهای غربی به این راه حل روی خوش نشان نمیدهند. معلوم است. زیرا مطابق اصل" تفرقه بیانداز و حکومت کن "غربیها منافعشان در ادامه درگیریها در خاورمیانه است. اما درباره تروریست و آدم کش حرفه ای نتانیاهو که تنها هنرش کشتن زنان و کودکان بی دفاع فلسطین است، همین بس که از ترس سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله حتی یکبار جرات تعدی به جنوب لبنان را نکرده است، حمله به ایران پیش کش. "ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری"
رضا
خمینی هم ازاین زرزرها خیلی کردونتونست غلطی بکنه واسراییل قویترازگذشته باقیست