ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

اعدام در سکوت

رضا حاجی‌حسینی - در شرایطی که خبر ضرب و شتم دختران میر‌حسین موسوی، به سرعت در رسانه‌های اینترنتی فراگیر می‌شود، اعدام دو تن از زندانیان اقلیت، حساسیت چندانی برنمی‌انگیزد. علت این برخورد‌های دوگانه چیست؟

در جریان موج تازه اعدام‌ها در ایران، ۱۱ نفر، از جمله دو زن، در زندان مرکزی ارومیه اعدام شدند. به گزارش تارنمای بی‌بی‌سی فارسی، به نقل از آژانس خبری موکریان، این افراد سه‌شنبه، هفتم آبان سال ۱۳۹۲ به دار آویخته شده‌اند. در این گزارش اسامی و دلیل اعدام هفت نفر از اعدام‌شدگان ذکر شده است، اما نام‌های چهار نفر دیگر و دلیل اعدام آنها، تاکنون مشخص نشده است.

روز شنبه، چهارم آبان‌ماه ۱۳۹۲ نیز حبیب‌الله گلپری‌پور، زندانی کرد، در زندان ارومیه اعدام شد. همزمان با اعدام او، رضا اسماعیلی (مامدی)، دیگر زندانی کرد، در زندان شهرستان سلماس به دار آویخته شد. این دو به اتهام محاربه و عضویت در حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) به اعدام محکوم شده بودند.

این در حالی است که به گزارش سایت رسمی سازمان حقوق بشر ایران، تا پیش از این و در سال ۲۰۱۲، حداقل ۵۸۰ نفر در ایران اعدام شده‌اند. آمار اعدام‌ها در سال ۲۰۱۲ جزو بالاترین آمار اعدام سالانه در ۱۵ سال گذشته است و احتمال می‌رود تعدادی اعدام اعلام نشده و مخفیانه نیز وجود داشته باشد. ایران در سال ۲۰۱۰ هم رتبه دوم اعدام در جهان را داشته است.

در طول دهه ۶۰ خورشیدی نیز بیش از ۱۵ هزار نفر در ایران اعدام شده‌اند. گر‌‌چه اعدام‌های آن دهه در همان زمان امکان انعکاس فراگیر نیافت، اما در حال حاضر پرونده آن در رسانه‌های مختلف پیگیری می‌شود.

اجرا شدن حکم اعدام در ایران معمولاً ارزش خبری بالایی دارد. با وجود این، در روزهای گذشته و پس از اعدام دو زندانی کرد، در کنار اعدام تلافی‌جویانه ۱۶ زندانی بلوچ در ایران، برخی رسانه‌ها که خود را مقابل حاکمیت تعریف می‌کنند، تلاش چندانی برای پرداختن به این موضوعات از خود نشان ندادند.

در فضاهای مجازی هم در شرایطی که خبر ضرب و شتم دختران میر‌حسین موسوی (یکی از رهبران جنبش اعتراضی موسوم به سبز که پس از انتخابات جنجال‌برانگیز سال ۱۳۸۸ شکل گرفت)، به سرعت فراگیر می‌شود، اعدام زندانیان (به‌خصوص زندانیان مربوط به اقلیت‌ها)، حساسیتی چنانکه باید برنمی‌انگیزد. علت این برخورد‌های دوگانه چیست؟ آیا پرداختن به حقوق بشر، با چنین معیارهای دوگانه و حتی چند‌گانه‌ای سازگار است؟

اعدام و بیشتر از اعدام

آمار چندان دقیقی از شمار اعدامیان در مناطق اقلیت‌نشین وجود ندارد. پیگیری اخباری هم که به بیرون درز می‌کند، معمولاً با دشواری‌هایی روبه‌رو است.

محسن کاکارش، روزنامه‌نگار مقیم آلمان که مسائل مربوط به اقلیت‌ها را پیگیری می‌کند، درباره این دشواری‌ها می‌گوید: «خانواده و وکیل زندانیان، تحت فشار نیروهای امنیتی از مصاحبه با رسانه‌ها منع می‌شوند یا در پی تهدید نیروهای امنیتی از گفت‌وگو با رسانه‌ها خودداری می‌کنند.»

فعالان مدنی و روزنامه‌نگاران حاضر در مناطق اقلیت‌نشین هم در صورت پرداختن به مسائل مربوط به زندانیان اقلیت، معمولاً با اتهاماتی مانند‌ «تجزیه طلب»، «محارب» و «همکاری با گروه‌های مخالف نظام» و ... رو‌به‌رو می‌شوند. کاکارش می‌گوید: «در چنین فضایی خبر ناقص و غیر دقیق به رسانه‌های فارسی می‌رسد و پیگیری آن برای رسانه‌های فارسی دشوارتر خواهد شد. مثلاً خسرو کردپور و مسعود کردپور دو روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر پس از چندین ماه بلا‌تکلیفی با اتهام محاربه و تبلیغ علیه نظام رو‌به‌رو شده‌اند و هنوز سرنوشت آنان معلوم نیست. در حالیکه فعالیت‌های آنان رسانه‌ای و بیشتر برای پوشش اخبار مربوط به نقض حقوق بشر در مناطق کردنشین بوده است.»

انعکاس اخبار اعدام‌های اخیر در همین شکل و میزان فعلی هم چالش‌هایی را دست‌ کم در فضاهای مجازی ایجاد کرده است. بحث‌ها زمانی بالا گرفت که عکسی با اسلحه از حبیب‌الله گلپری‌پور منتشر شد و عده‌ای با استناد به این عکس، سیاسی بودن او را نفی کردند. مدافعان وجه سیاسی شخصیت او اما معتقدند عضویت او در پژاک گر‌چه با آموزش‌های نظامی همراه بوده ولی او در شاخه نظامی این حزب فعالیت نمی‌کرده و هنگام بازداشت فقط کتاب و مجله‌های تبلیغی همراه داشته است.

از سوی دیگر پیشینه و تاریخچه احزاب کرد نیز در این ماجرا قابل تأمل است و به نظر نمی‌رسد که رو شدن عکسی با اسلحه از یک فرد یا گروه، بتواند سند اثبات فعالیت نظامی باشد.

در مورد اعدام ۱۶ زندانی بلوچ هم هستند روزنامه‌نگاران و فعالان حقوق بشری که معتقدند محکوم کردن این اعدام‌ها بدون محکوم کردن کشتار سربازان جوان و نوجوانی که در یک پاسگاه مرزی خدمت می‌کردند، نشان‌دهنده استاندارد‌های دوگانه در زمینه فعالیت‌های حقوق بشری است.

شهاب شیخی، فعال حقوق بشر مقیم آلمان درباره این اعدام‌‌ها می‌گوید: «باید اظهار تأسف بکنم که خود من حتی هیچ نام و نشانی از این ۱۶ زندانی بلوچ اعدام شده ندارم. این دقیقاً عمق فاجعه است که این انسان‌های کشته شده تنها به صورت یک عدد ذکر می‌شوند. این سرنوشت عده‌ زیادی از انسان‌های این سرزمین است که به دلیل برخورداری از شرایط ویژه (زبان، قومیت، ملیت، مذهب، جنسیت، گرایش جنسی و ...) در نهایت و در بهترین حالت به صورت یک آمار برای گوشه‌های نادیده شده‌ رسانه‌ها و سایت‌های خبری یا سازمان‌های حقوق بشری، ذکر می‌شوند.»

این فعال حقوق بشر درباره روند اطلاع‌رسانی در این زمینه می‌گوید: «حاکمیت اجازه و امکان اطلاع‌رسانی درست نمی‌دهد. آنچه خودش انجام می‌دهد هم در واقع اطلاع‌رسانی دروغینی است که بیشتر گمراه‌کننده است. مثلاً در مورد قومیت‌ها و اقلیت‌ها یکی از مواردی که مطرح می‌شود، تروریست بودن یا عضویت یا هواداری از یک گروهک به ادعای حاکمیت، تروریستی است. در مورد دیگر گروه‌های اقلیت هم ماجرا به همین ترتیب است. مثلاً برای همجنسگرایان اتهاماتی چون شیطان‌پرستی و ... مطرح می‌شود.»

با توجه به این شرایط و با وجود گسترش چشمگیر ابزارهای ارتباط جمعی، آمار و اطلاعات موجود در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که همچنان عده‌ای از زندانیان مخالف حکومت، گمنام می‌مانند و در نبود فشارهای رسانه‌ای، از بین می‌روند. این قربانیان اغلب در سکوت خبری اعدام می‌شوند و بعد رسانه‌ها آنها را در کوران اخبار و حوادث ناگوار در ایران، فراموش می‌کنند.

در کم‌توجهی رسانه‌ها به زندانیان گمنام اما عوامل مختلفی ایفای نقش می‌کنند که از میان آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد: کمبود یا نبود امکانات لازم برای تهیه گزارش و خبر در مورد زندانیان گمنام در مقابل دسترسی آسان‌ روزنامه‌نگاران به اخبار مربوط به افراد صاحب نام، دسترسی به طیف گسترده مخاطب با تهیه گزارش درباره افراد مشهور و قرار گرفتن در شبکه ارتباطی مفید برای رشد حرفه‌ای، چرخش سریع اطلاعات درباره آن دسته از زندانیان سیاسی و عقیدتی که در شبکه ارتباطات روزنامه‌نگاران و فعالان اجتماعی قرار دارند، تاثیر‌پذیری (هرچند ناخودآگاه) از سیاست‌های تبلیغی حکومت، بی‌توجهی به زندانیان سیاسی - عقیدتی جوامع اقلیتی، مرکزگرایی و نگاه ایدئولوژیک به حقوق بشر و خودی و غیر خودی شدن آن.

اعدام، اطلاع‌رسانی، سکوت

سام محمودی سرابی، روزنامه‌نگار مقیم ترکیه اما درباره اهمیت اطلاع‌رسانی در مورد احکام زندانیان بی‌نام و نشان می‌گوید: «فراموش نکنید که اعدام سکینه محمدی به ‌واسطه اطلاع‌رسانی و پوشش گسترده خبری رسانه‌های مستقل متوقف شد. از این حیث نمی‌توان نقش کلیدی رسانه‌ها را در متوقف کردن احکام اعدام منکر شد.»

محمودی سرابی معتقد است که فارغ از این موضوع خاص، با گسترش جامعه مجازی و فضاهایی که جریان آزاد اطلاعات را ممکن می‌سازند، سکوت خبری در مورد زندانیان سیاسی و عقیدتی تا حد زیادی شکسته است، اما همچنان بسیارند کسانی که با اتهام‌های مربوط به مواد مخدر در زندان‌های مشهد، سیستان و بلوچستان، ارومیه، تبریز و ... در سکوت خبری محض و حتی بدون اطلاع خانواده‌هایشان اعدام می‌شوند. مهم‌تر اینکه در این رابطه آمار مشخص و تائید شده‌ای که حاکی از نحوه دادرسی باشد وجود ندارد.

مشاور سابق سازمان دیدبان حقوق‌ بشر در پاسخ به این سئوال که چرا گاهی رسانه‌هایی که از آنها با عنوان رسانه‌های جریان اصلی یاد می‌شود، از پرداختن به برخی موضوعات امتناع می‌کنند، می‌گوید: «نخست لازم است تعریفی مشخص و در عین ‌حال عینی از مفهوم رسانه جریان اصلی ارائه دهیم. در واقع آنچه از عنوان "جریان اصلی" برمی‌آید ما را یاد رسانه‌هایی می‌اندازد که به حاکمیت وصل‌ هستند، اما در مورد جغرافیای سیاسی ایران و جریانی که ما امروز از آنها با عنوان جریان اپوزیسیون یاد می‌کنیم، این قضیه کمی متفاوت است و نیاز به بررسی دارد و نمی توان قضاوت شتابزده کرد.»

محمودی سرابی با اشاره به رخدادهای پس از انتخابات سال ۸۸، تاکید می‌کند پس از این دوره با برخی از رسانه‌هایی مواجه شده‌ایم که «در اذهان عامه اگرچه رسانه اپوزیسیون نامیده می‌شوند و با نظام تقابل دارند، اما در استراتژی‌های کلی حرفه‌ای، کم و بیش با رسانه‌های آن شباهت هایی دارند» که این نکته نیز البته نیاز به بررسی و تحقیق بیشتر دارد.

محسن کاکارش نیز در همین زمینه می‌گوید: «در مورد میزان علاقه‌مندی رسانه‌های فارسی به اقلیت‌ها می‌توان به دو موضوع اشاره کرد. اول، رویکرد رسانه‌های فارسی و دوم، ویژگی مناطق محل سکونت اقلیت‌ها. میزان علاقه‌مندی رسانه‌های جریان اصلی به اولویت‌های آنان برمی‌گردد. به نظر می‌رسد اولویت در اینگونه رسانه‌ها مرکز است. طبیعی‌ است اهمیت پایتخت حجم بیشتری از صفحه‌ها و برنامه‌های رسانه‌ها را به خود اختصاص دهد، اما در ایران این توجه از حد معمول فراتر رفته و به نوعی به مرکزگرایی دامن زده و تقریباً پیرامون به حاشیه رانده شده است.»

کاکارش در توضیح ویژگی مناطق اقلیت‌نشین نیز می‌گوید: «مناطق پیرامونی ایران که بیشتر محل سکونت اقلیت‌هاست، جزو مناطق کمتر توسعه‌یافته یا توسعه‌نیافته هستند. حاشیه‌نشینی، بی‌سوادی و کم‌سوادی از جمله معضلات مناطق توسعه نیافته محسوب می‌شوند که می‌تواند تأثیری مستقیم بر دایره مخاطبان رسانه‌ها در اینگونه مناطق داشته باشد. به همین خاطر شمار قابل توجهی از شهروندان از استفاده از اینترنت محروم می‌مانند و در نتیجه دایره مخاطبان رسانه‌های فارسی در مناطق توسعه نیافته نسبت به مناطق توسعه یافته کمتر خواهد شد.»

جدا از رویکرد رسانه‌هایی که همه گروه‌های اجتماعی را در نظر نمی‌گیرند و صدای حاشیه‌ها را نمی‌شنوند، کاکارش عامل مهم دیگری را نیز مورد توجه قرار می‌دهد: «فشار و سرکوب فعالان اجتماعی‌ در مناطق پیرامونی». او در اینباره می‌گوید: «بازداشت فعالان مدنی در اثر خط قرمزهای حکومتی، راه‌های ارتباطی روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها را با شهرستان‌ها محدود می‌کند. به همین دلیل دایره ارتباطی‌ یک روزنامه‌نگار معمولاً مربوط به مرکز است و در آینده هم از این محدوده فراتر نمی‌رود.»

محمودی سرابی اما معتقد است به رغم وجود این شرایط و با توجه به همه فشارهای ناشی از یکسونگری حاکمیت، نگاه رهبران جنبش اعتراضی ایران با نگاه مدیران و سیاستگذاران پشت پرده رسانه‌های منسوب به آنان متفاوت است چرا که آنچه میر‌حسین موسوی یا زهرا رهنورد یا مهدی کروبی را از دیگران مستثنی کرد، تن ندادن آنان به مصالح حاکمیت استبدادی بود.

به گفته این روزنامه‌نگار مقیم ترکیه، «میرحسین موسوی در مورد اعدام پنج شهروند کرد، سکوت نکرد و همراه با کروبی، اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی و سه تن دیگر از زندانیان سیاسی را محکوم کردند. رهنورد هم با وجود همه اتهام‌هایی که رسانه‌های حکومتی به او می‌زدند، نسبت به اعدام‌های صورت گرفته در ایران پس از انتخابات موضع گرفت و حتی درباره شایعه اجرای حکم اعدام زینب جلالیان سکوت نکرد. حالا اما می‌بینیم برخی از رسانه‌ها نه‌تنها هیچ موضعی نسبت به اعدام ناگهانی دو شهروند کرد نمی‌گیرند که حتی از اطلاع‌رسانی ساده که وظیفه هر رسانه مستقل از نهادهای قدرت است، ابا دارند.»

محمودی سرابی درباره ضرورت‌های یک رسانه مستقل می‌گوید: «رسانه مستقل یعنی رسانه‌ای که بیشترین کارش اطلاع‌رسانی بدون حب و بغض است. به اعتقاد من نخستین گام در این مسیر، تن ندادن به خط قرمز‌های ایدئولوژیک، سیاسی، مذهبی و ... است.»

تا توقف اعدام

محسن کاکارش، معتقد است جلب هرچه بیشتر مخاطب، مسئله دیگری است که توجه خبرنگاران را به موضوعات مرکز جلب می‌کند: «برای بسیاری از روزنامه‌نگاران، معمولاً کار روی مسائلی که پیشتر در موردشان کار شده، آسان‌تر است. دیگر اینکه پرداختن به موضوعاتی در پیوند با چهره‌های شناخته شده، اغلب جایگاه حرفه‌ای محکم‌تری را برای آنان فراهم می‌کند.»

شهاب شیخی هم با اشاره به مشهور نبودن برخی زندانیان سیاسی می‌گوید: «عدم شهرت، جسارت و امید کمتری را برای پوشش یک خبر توسط خبرنگاران ایجاد می‌کند و در دنیای حرفه‌ای، امکان خریده شدن چنین خبری توسط یک رسانه، در قیاس با خبری درباره یک فرد مشهور، بسیار  اندک است.»

او البته دلیل اصلی این جریان را وجود گفتمان هژمونیک غیر قابل انکاری می‌داند که از سوی کلیت جامعه نسبت به این افراد وجود دارد. شیخی می‌گوید: «هنوز هم بسیاری از روزنامه‌نگاران و خبرنگاران مرکز‌گرا یا تحت تاثیر گفتمان مرکز، خودآگاه یا ناخودآگاه، شماری از زندانیان سیاسی اقلیت را عده‌ای تروریست، آدمکش، شیطان‌پرست، گمراه و ... می‌پندارند. در واقع باید گفت رابطه‌ای‌ دو سویه‌ میان کلیت جامعه و حاکمیت وجود دارد. این حاکمیت، برآمده از حقیقت و واقعیت همین جامعه است. خبرنگاران هم اغلب انسان‌های برآمده، تربیت‌شده و جامعه‌پذیر شده در همین جامعه هستند و همین تفکر است که در نظر‌‌های فیس‌بوکی آنان و صاحبان رسانه خودش را نشان می‌دهد.»

از سوی دیگر آشنا نبودن با مناطق مختلف کشور که ریشه در سیستم ناکارآمد و مبتنی بر تبعیض آموزش در ایران دارد، به شکاف هر‌چه بیشتر میان گروه‌های اجتماعی دامن زده است. در نتیجه، انتخاب خود روزنامه‌نگار هم در این موضوع دخیل است. کاکارش می‌گوید: «آخرین نمونه این ماجرا که در شبکه‌های اجتماعی هم نقد شد، میزان توجه به موضوع دختران موسوی و اعدام‌ها در کردستان بود. برای یک روزنامه‌نگار، نوشتن در مورد دختران میر‌حسین موسوی و نسرین ستوده (تنها به عنوان نمونه)، به دلیل وجود انبوه اطلاعات و راه‌های متعدد کسب خبر تازه، آسان‌تر است و بازخوردهای بیشتری به دنبال خواهد داشت تا پیگیری خبر اعدام یک زندانی گمنام مانند رضا اسماعیلی در کردستان.»

به نظر کاکارش مهم‌ترین کاری که خبرنگاران مستقل می‌توانند انجام دهند این است که خود را از قید گرایش‌های سیاسی رها کنند و از طرح موضوعات غیرحرفه‌ای بپرهیزند. گاهی روزنامه‌نگاران متأثر از این نوع گرایش‌ها که تا حدودی گرایش غالب هم هستند، از پرداختن به مسائل اقلیت‌ها خودداری می‌کنند یا به‌طور ناقص به پوشش اخبار می‌پردازند.

او اضافه می‌کند: «البته در سال‌های گذشته به دنبال نقدهایی که شده، تغییراتی در رسانه‌های فارسی دیده می‌شود، اما به گمانم هنوز کافی نیست. ضمن اینکه گرفتن ارتباط با فعالان و روزنامه‌نگاران حاضر در منطقه یا آگاه به مسائل اقلیت‌ها، می‌تواند یاری دهنده روزنامه‌نگاران رسانه‌های فارسی باشد. نمونه موفق این همکاری که می‌توان به آن اشاره کرد توقف اجرای حکم اعدام حبیب‌الله لطیفی در سال ۱۳۸۹ بود. در رسانه‌های فارسی، خبر احتمال اجرای حکم اعدام این زندانی سیاسی مورد توجه قرار گرفت و در کنار دیگر تلاش‌ها، زمینه را برای اجرا نشدن این حکم فراهم کرد.»

شهاب شیخی اما می‌گوید: «وقتی باور پذیرفته‌ شده‌ای وجود دارد که اقلیت‌ها در ایران عده‌ای تروریست، تجزیه‌طلب، آدمکش، بمب‌گذار، خائن و جاسوس هستند که با پول کشورهای دیگر نقشه‌ تجزیه‌ ایران را در سر دارند، فکر می‌کنید کدام روزنامه‌نگاری که قاعدتا باید صفت وطن‌‌پرستی و نه انسان‌دوستی یا انسان‌گرایی را یدک بکشد، سعی خواهد کرد به خبر و وضعیت زندانیان سیاسی چنین گروه‌هایی بپردازد؟ در دیگر موارد هم ماجرا به همین ترتیب است. شما گمان می‌کنید با این همه تابوی فرهنگی و اجتماعی، فرصت و جرئتی برای پرداختن درست به مسئله همجنس‌گرایان، وجود خواهد داشت؟»

این فعال حقوق بشر درباره نقش خبرنگاران و رسانه‌های مستقل در پرداختن به مسائل اقلیت‌ها می‌گوید: «نکته‌‌ای که در مورد روزنامه‌نگاران مستقل وجود دارد این است که همزمان با تلاش برای کسب اطلاعات، لازم است تغییر گفتمان حاکم بر رسانه‌ها را مورد توجه قرار دهند و آهسته و پیوسته در این زمینه کار کنند و این جریان را پیش ببرند.»

او در ادامه می‌گوید: «روزنامه‌نگاران و خبرنگاران مستقل باید یادشان باشد که توسط فرهنگ، عرف، اجتماع و در نهایت توسط یک حاکمیت، در معرض تبعیض و تبلیغات مسموم هستند. در واقع حاکمیت مردم را به عنوان بلوچ، کرد، عرب، ترک، همجنسگرا، زن و ... مورد تبعیض قرار می‌دهد و روزنامه‌نگاران نیز دقیقا با همین عناوین با آنها برخورد می‌کند. پس باید بپذیریم که آنها نیز دقیقا با همین عناوین علیه این تبعیض‌ها واکنش نشان دهند.»

سام محمودی سرابی اما می‌گوید: «با گسترش بحث حقوق ‌بشر در فضای مجازی مثل فیس‌بوک و توییتر و شکستن تابوی اعدام، کم‌کم راه برای اطلاع‌رسانی اعدام‌های غیر سیاسی باز خواهد شد. اعدام‌هایی که رخ ‌داده، فارغ از بزه، از حیث حقوق ‌بشری و بر اساس موازین بین‌المللی محکوم هستند و می‌بایست بدون هیچگونه موضع‌گیری سلبی یا ایجابی در اطلاع‌رسانی آنها کوشید.»

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • Bahram

    کشتن یک انسان به هر بهانهٔ آدم کشیست.گروهی تروریست، مرزبانان را به گلووله میبندند،تروریستهای دولتی ۱۶ زندانی را بدار میکشند.هیچ تفاوتی نیست بین این دو گروه.هر دو آدم کشند.باید عالیه آدم کشی مبارز کرد،مقاله نوشت،و تظاهرات بپا کرد.صد‌ها نوشته‌های بلند و کوتاه در سایت‌های مختلف هر روز منتشر میشود ،و در ایران روزانه چند نفر اعدام میشوند و کم‌تر کسی‌ به این موضوع میپردازد.رژیم وحشت زده از آگاهی مردم وحشیانه برای ترساندن آنها کشتار جمعی را چون سال۶۷ شروع کرده است.باید به‌‌ هر وسیله جلو آنرا گرفت.

  • رضا

    نویسنده ی محترم همچون بسیاری دیگر از ایرانیان هنوز نمی توانند باور کنند که در این کشور تنها فاکتور مهم در اثرگذاری اخبار حقوق بشری، خودی بودن یا نبودن یا بقولی درون حلقه بودن است. اگر یک میلیون ایرانی را دار بزنند صدای هیچ کس از چپ و راست بر نمی خیزد ولی اگر نورچشمی یکی از این جلادها و جاهل های درون حلقه یک اردنگی نوش جان کند همه به فغان می آیند. زهی دنائت، زهی نامردمی.