عشق در دو رمان «سهم من» و «بازی آخر بانو»
درگیری انسان ایرانی با خردهفرهنگهای مذهبی و سکولار
مهرک کمالی – درگیری انسان ایرانی با خردهفرهنگهای مذهبی و سکولار به جهان دو رمان «سهم من» و «بازی آخر بانو» شکل میدهد.
عشق در سالهای نوجوانی، عشق ناکام، و عشقی که اسیر سنتهاست و همچنین فقر، جهان دو رمان «سهم من» (۱۳۸۲) نوشته پرینوش صنیعی و «بازی آخر بانو» (۱۳۸۴) نوشته بلقیس سلیمانی را شکل میدهند.
هر دو رمان بر محور زندگی دو دختر جوان شکل میگیرند. آنها درگیر عشقهایی نافرجام میشوند، ازدواجهایی ناخواسته میکنند، و عواقب تصمیماتی را میچشند که در اتخاذ آنها نقشی ندارند. هر دو رمان آشکارا به تأثیر تلاقی خردهفرهنگها در جامعه و جناحبندیهای سیاسی در زندگی روزمره میپردازند و از این لحاظ مثالزدنیاند.
بسیاری از داستانهایی که در سالهای دهه ۱۳۶۰ منتشر میشدند بر پنهان کردن مصداقهای عینی سیاسی - اجتماعی تأکید داشتند. دو رمان «سهم من» و «بازی آخر بانو» نه تنها روشن و مستقیم به این جنبهها میپردازند بلکه همراهی و همدلی با گروههای سرکوب شده در سالهای دهه ۱۳۶۰ را برمیانگیزند.
این دو رمان از دو جهت مخالف حرکت میکنند: سرآغاز «سهم من» عشق ممنوع نوجوانانه معصومه به پسری معمولی است که سرانجام به ازدواج بدون عشق او با یک مبارز چپ منجر میشود و مسیر زندگیاش را کاملاً تغییر میدهد. «بازی آخر بانو» با عشق ناکام یک معلم تهرانی علاقمند به سیاست به گل بانو شروع میشود و با ازدواج بدون عشق و تحمیلی او با یکی از عوامل حکومت ادامه پیدا میکند. تلاقی خردهفرهنگهای سنتی – مذهبی و سکولار در هر دو رمان از عشق شروع میشود و در درگیریهای سیاسی و عقیدتی گسترش مییابد و روایتها را پیش میبرد.
«سهم من» داستان دختری است که خروج از محیط بسته قم و ورود به فضای مدرن تهران امکان مدرسه رفتن، داشتن دوستی خارج از دایره فامیل، خروج هر روزه از خانه، و عشق رمانتیک را برایش فراهم میکند. این عشق همانقدر که برای او هیجانانگیز و لذتبخش است، در نگاه خانوادهاش خطرناک جلوه میکند. رابطه مکتوب معصومه با جوانی که در یک داروخانه کار میکند واکنش خانواده سنتیاش را برمیانگیزد و منجر به زندانی شدن او در خانه و ازدواج سریعش با مبارزی چپگرا به نام حمید میشود که به دربند کردن زنها اعتقادی ندارد اما در قید و بند زندگی مشترک هم نیست. قبل از انقلاب است و مرد درگیر مبارزه مخفی، این مانع از آن نیست که آنها صاحب دو پسر شوند که مسئولیت کامل بزرگ کردنشان به عهده معصومه است. در زندگی مشترکشان، معصومه ناگزیر با دوستان انقلابی حمید آشنا و در رنج و تلاش آنها سهیم میشود بدون آنکه به آنها بپیوندد. نگاه زنانه و مادرانه معصومه معطوف به گذران روزمره زندگی، حفظ و گسترش زندگی مشترک، و حراست از چهاردیواری خانه است؛ نگاهی که در تقابل با دیدگاه انقلابیون مبنی بر تحقیر زندگی روزمره، اولویت آینده نسبت به حال، و ارجحیت جامعه بر فرد قرار میگیرد. انقلاب، حمید را آزاد و دوباره به میدان فعالیت سیاسی پرتاب میکند؛ فعالیتی که منجر به اعدام او میشود.
با بازگشت حمید به جامعه، نویسنده تلاقی خرده فرهنگهای سکولار و مذهبی را که در دو قطبی حمید و محمود (برادر متشرع معصومه) متبلور میشود، نشان میدهد.
«سهم من» به خوبی نشان میدهد چگونه این تلاقی به شکافی سیاسی – اجتماعی فرامیروید و جامعه ایران را در تضادی آشتیناپذیر درگیر میکند. سالها بعد، وقتی فرزندان معصومه بزرگ شدهاند، عشق نوجوانی معصومه که حالا مردی میانسال است برمیگردد و از او تقاضای ازدواج میکند. اینبار اما فرزندان معصومه مانع از این ازدواج میشوند.
«بازی آخر بانو» با صحنه دفن جسد یک دختر چپگرا به نام اختر در یکی از روستاهای کرمان آغاز میشود. او که اعدام شده، در شکلگیری شخصیت گل بانو (قهرمان رمان) نقش عمدهای داشته. مادر گل بانو، خدمتکار خانه پدر دختر اعدام شده بوده و گل بانو برای اولین بار در گفتوگو با اختر با حقوق خودش آشنا شده و با راهنمایی و کمک اختر بوده که کتاب در دست گرفته و دنیای اطرافش را معنی کرده است.
سعید، معلم تهرانی که میبایست در روستا خدمت کند، عاشق گل بانو میشود، او را جذب خود میکند، و به او قول ازدواج میدهد. اما هنگامی که برای جلب نظر خانوادهاش به تهران میرود، در اغتشاشات خیابانی ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ گم میشود. عشق در رمان «بازی آخر بانو» عشقی است محصور در فقر و محاسبه مادی. مادر حسابگر و زیرک گل بانو که از بازگشت سعید ناامید شده، ترتیبی میدهد که گل بانو با یکی از عوامل حکومت به نام ابراهیم رهامی ازدواج کند.
رهامی با فعالیتهای امنیتیاش شناخته میشود و گل بانو او را در اعدام اختر مقصر میداند و از او متنفر است. رهامی که زنی نازا دارد، به پدر همسر سابقش قول داده که وقتی از گل بانو بچهدار شد، او را طلاق دهد و همراه با فرزندش به زندگی با زن اولش برگردد. اما ازدواج با گل بانو او را اسیر عشق میکند و تصمیم میگیرد قولش را زیر پا بگذارد؛ تصمیمی که منجر به کینتوزی پدر زن سابقش، گیر انداختن او در پیچ و خمهای اطلاعاتی حکومت و در نهایت تسلیم او به خواست آنها برای طلاق گل بانو میشود. گل بانو هم به زندان میافتد و پسرش، حنیف، را از دستش درمیآورند. تنها چیزی که گل بانو به دست میآورد امکان تحصیل در دانشگاه تا سطح دکتری فلسفه است.
همانقدر که این دو رمان جسورانه، به انقلاب و به درگیریهای سیاسی پس از آن و تشدید نبرد میان خردهفرهنگهای اجتماعی میپردازند، در تصویر کردن عشق محافظهکارند. راوی «سهم من»، معصومه است اما هیچ نشانی از تمنای تن در روایتش دیده نمیشود. در نقل روابطش با همسرش هم هیچگاه به حریم خصوصی قدم نمیگذارد. رمان سخت به قواعد اخلاقی دیکته شده از بیرون وفادار میماند و همین تصویرپردازی از عشق را ناممکن میکند.
«بازی آخر بانو من» هم راوی را کنار میگذارد و میکوشد با تقطیع روایت به چندصدایی دست یابد، اما در این رمان هم هیچیک از راویان به عشق فردیت یافته نزدیک نمیشوند.
در هر دو رمان، عشق تظاهر بیرونی و کلامی دارد اما بیان درونی و تصویری ندارد.
«سهم من» در ترسیم دوره پرتنش دهههای ۱۳۴۰ تا ۱۳۷۰ ایران موفق است. ورود خانوادهای با خردهفرهنگ سنتی – مذهبی به تهران، نه تنها معصومه را با عشق رمانتیک آشنا میکند بلکه به برادرانش هم امکانات جدیدی برای عرض اندام میدهد. احمد با لذت زن و شراب آشنا میشود و محمود به حلقه بازاریها و مذهبیون میپیوندد. تضاد رفتارهای خانواده معصومه که او را از تحصیل محروم میکنند و همسرش که او را به تحصیل و «راهی برای خود پیدا کردن» تشویقش میکند، یکی از نمودهای تضاد میان خردهفرهنگهای مذهبی و سکولار در رمان است. نمود دیگر را باید در تضاد میان خردهفرهنگ انقلابی که حال و خوشیهای زندگی روزمره را فدای آینده و آرمانها میکند و خردهفرهنگی که به رتق و فتق مسائل کوچک زندگی و زندگی در اکنون میپردازد، جست. حمید و رفقایش نماینده خردهفرهنگ اولاند و در کشاکش با خردهفرهنگ مذهبی حاکم خرد میشوند. معصومه نماینده خردهفرهنگ دوم است و با همه سختیها به حرکت خود ادامه میدهد و موفقیتهایی هم بهدست میآورد، اگرچه در نهایت نمیتواند شخصاً سهم خود را از زندگی بگیرد.
«بازی آخر بانو» مستقیماً به دل سیاست در سالهای دهه ۱۳۶۰ میزند. صحنه به خاک سپردن جسد اختر که رمان با آن آغاز میشود، خواننده را آماده خواندن روایتی از نبرد دو خردهفرهنگ مذهبی و سکولار میکند. این روایت با گرایش گل بانو به سعید، معلم تهرانی که او هم کم و بیش دستی در سیاست دارد، و گم شدن سعید در حوادث ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ صحنهپردازی میشود. اما آنچه تصویر را کامل میکند، ورود حسابگرانه رهامی، لودهنده اختر و عامل امنیتی حکومت به صحنه و درخواست ازدواج او از گل بانوست. واکنشهای گل بانو به زندگی مشترک با این نماینده خردهفرهنگ حاکم، بیانگر انزجار اوست اما راهی برای رهایی نمییابد. ابراهیم رهامی در روایت خود داستان عشق روزافزونش به گل بانو را میگوید و نشان میدهد که چگونه در زنجیره به هم پیوستهای از حوادثی که مأموران امنیتی حکومت به دستور پدرزنش برایش میسازند گرفتار و مجبور میشود گل بانو را طلاق دهد. اینجا هم عشق است که در هزارتوی روابط امنیتی – حکومتی قربانی میشود. «بازی آخر بانو» شاید تنها رمان فارسی باشد که چنین موقعیت هولناکی را که در یک سویش دستگاه امنیتی حکومت قرار دارد، به طور کم و بیش روشنی توصیف میکند.
«سهم من» و «بازی آخر بانو» شاید در مقام اثر ادبی نمره خوبی نگیرند اما به عنوان دو شاهد زمانهای که بر ما گذشته است جایگاه خود را دارند. عشق ترسیمشده در این دو رمان، عشقی است در بحران و خود زمینهساز بحران است و البته ناکام میماند.
این دو رمان نشان میدهند که در هنگامه تلاقی خردهفرهنگهای آشتیناپذیر و درگیریهای سیاسی و اجتماعی برخاسته از آن، نخستین و مهمترین چیزی که قربانی میشود فردیت انسانها و توان تصمیم گیری آنها درباره زندگی خودشان است.
نظرها
مهرناز
نکته جامعه شناختی قابل ملاحظه ای داشت. ممنون