• دیدگاه
پیامدهای نامطلوب این "هزار روز" برای خامنهای
اکبر گنجی- ستمدیدگی و ایستادگی و سالخوردگی محصورین، شخصیت آنان را محبوبتر کرد و تجربه آیتالله منتظری تکرار شد. خامنهای این را نمیخواست و نمیخواهد. اما آنان اینک به "شخصیتهای ملی" تبدیل شدهاند.
زندانی و در حصر کردن افراد به دلیل "باورهای دگراندیشانه" یا "اعتراض سیاسی" با هیچ ترفندی موجه نمیشود. مهمترین جرم زهرا رهنورد، مهدی کروبی و میرحسین موسوی "اعتراض سیاسی" است، اعتراضی که با مخالفت با نتایج اعلام شده از سوی حکومت برای انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ آغاز شد.
آن اعتراض، حرکتی اجتماعی پدید آورد که توانست صدها هزار نفر را به خیابانها بکشاند. آن حرکت، "جنبش سبز" نام گرفت که موسوی و کروبی رهبرانش بودند. سرکوب به آن حرکت پایان نبخشید، برای این که موسوی و کروبی با تغییر مطالبه "تجدید برگزاری انتخابات" با خواست اصلاح بنیادین و دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی، مسیر را تغییر دادند و شجاعانه ایستادند تا اعتراض سیاسی مسالمتآمیز به اهداف خود دست یابد.
تا حدی که من میفهمم، خطرناکترین شعار موسوی، تأکید بر تشکیل "شبکههای اجتماعی" واقعی بود. اگر چنان شبکههای اجتماعیای شکل میگرفت، مهمترین خیز به سوی دموکراسی برداشته شده بود.
این گونه بود که با تصویب آیتالله خامنه ای، موسوی و کروبی و رهنورد به حصر درآمدند. خامنهای از این امتیاز برخوردار است که توانست به خوبی بحران را مدیریت کرده و به آن حرکت پایان بخشد. ربع قرن رهبری سیاسی، تجربه فراوانی به او در اداره کشور بخشیده است. اما این موفقیت بزرگ و حصر هزار روزه، پیامدهای بسیاری داشت که خامنهای آنها را نمیخواهد.
یکم- زوال مشروعیت: به فرض محال که احمدینژاد با بیش از ۲۴ میلیون رأی در آن انتخابات پیروز شده باشد. اما نحوه برخورد رژیم با معترضان موجب شد تا آن انتخابات به جای آن که مشروعیتبخش نظام سیاسی باشد، مشروعیت زدا از کار در آید. خامنهای خود بارها بر این نکته انگشت نهاد که حضور ۸۵ درصد مردم در پای صندوقهای رأی مهمترین عنصر مشروعیتبخش به نظام بود که معترضان آن را به امری علیه نظام تبدیل ساختند. خامنهای نمیخواست چنان شود، اما عملکرد خود و پیروانش چنان کرد.
دوم- احمدینژاد بیکس: کارنامه کاملاً مخرب و مفتضح ۸ ساله احمدینژاد چنان است که هیچ کس مسئولیت آن را نمیپذیرد. هیچ کس- از جمله آیتالله خامنه ای- او را نمیخواهد. خامنهای باید سالهای بسیاری را سپری کند تا شاید وضع را به نقطه سال ۱۳۸۴ باز گرداند. کوشش مریدان "آقا" این است که بگویند نه تنها حمایتهای "مقام معظم رهبری" از احمدینژاد با دولتهای قبلی تفاوتی نداشته، بلکه نقدها و برخوردهای "معظمله" با احمدینژاد بیشتر از بقیه بوده است.
سوم- موسوی و کروبی: خامنهای و پیروانش گمان میکردند که حصر موجب فراموش کردن این دو خواهد شد، اما چنین نشد. ستمدیدگی و ایستادگی و سالخوردگی و بیماری، شخصیت آنان را محبوبتر کرد و تجربه آیتالله منتظری تکرار شد. خامنهای این را هم نمیخواست و نمیخواهد. اما آنان اینک به "شخصیتهای ملی" تبدیل شدهاند.
چهارم- تحریمهای فلجکننده: تیم احمدینژاد/جلیلی، با حمایت تمام عیار خامنهای، ایران را گرفتار "شدیدترین تحریمهای طول تاریخ که علیه کشوری وضع شده" (به تعبیر مشاور باراک اوباما و وزیر خزانه داری آمریکا) کردند. خامنهای این را هم نمیخواست و نمیخواهد. اما "دولت فاقد مشروعیت" و ناآگاه نسبت به "زبان دیپلماسی" چه دستاوردی میتوانست داشته باشد؟
تحریمها به تنهایی جامعه ایران را از درون نابود خواهند ساخت. رکود اقتصادی، کاهش درآمد ارزی کشور به حدود یک سوم، عدم دسترسی به درآمد ارزی کشور، تحریمهای بانکی و نفتی و... بخشی از این پروژه نابودساز است.
بگذارید تا از ذکر دیگر پیامدهای "هزار" خودداری ورزیم. خامنهای که این پیامدها را نمیخواست، ترتیبی داد تا انتخابات ریاست جمهوری میان خودیهای نظام، بدون دخالت سپاه و بسیج و تقلب انجام شود. انتخاب حسن روحانی- با مواضعی که در طول دوران رقابتهای انتخاباتی اتخاذ کرد و وعدههایی که داد- تا حدودی به بازسازی بینالمللی مشروعیت نظام کمک کرد. خصوصاً انتخاب ظریف به عنوان وزیر امورخارجه، تصویر دولتهای غربی از جمهوری اسلامی را تا حدود زیادی تغییر داد.
خامنهای با طرح سیاست "نرمش قهرمانانه" و حمایت همه جانبه از تیم مذاکرهکننده، به دنبال پیروزی است. اما این هدف به سادگی دستیافتنی نیست. به تعبیر دیگر، تمایز سیاست داخلی از سیاست خارجی، نه تنها امکانپذیر نیست، بلکه فقط و فقط سیاست داخلی است که موجب تقویت سیاست خارجی و پیروزی بینالمللی خواهد شد.
اوباما حتی اگر به توافق صد درصدی با جمهوری اسلامی دست یابد، کنگره به شدت تحت نفوذ اسرائیل، عربستان سعودی و دستراستیها را در برابرش خواهد داشت. روحانی/ظریف به تنهایی حریف این میدان نیستند. این میدانی است که حضور فعالانه میلیونها ایرانی را میطلبد که یک صدا فریاد بر آورند: ما مخالف تحریمها هستیم، تحریمهای اقتصادی همه ما را مجازات میکند و این امر (مجازات جمعی مردم ایران) چیزی جز نقض صریح حقوق بشر نیست.
آن "هزار" گرهگشا است. رفع حصر و آزادی کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی مشروعیتساز است. نظامی که حتی یک زندانی سیاسی و عقیدتی نداشته باشد میتواند در عرصه بینالمللی قدرتمند ظاهر شود. آن "هزار" قدرت چانهزنی مذاکره کنندگان را به شدت افزایش خواهد داد.
اگر همه زندانیان آزاد شوند، اگر جنبشی ضد تحریم به راه بیندازند، در آن صورت به جای آن که وزیر امور خارجه در حال مذاکرات سرنوشتساز بگوید که زندانی سیاسی را نمیشناسد، قاطعانه خواهد گفت: از کدام زندانی سیاسی و عقیدتی حرف میزنید؟
نقدی/طائب/مصلحی/جلیلی و... به خامنهای دائماً میگویند که آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر به معنای پیروزی طرف مقابل و شکست ما و شما است. شما با رفع حصر ما را خوار و خفیف نسازید. خامنهای هم سخنان اینان را میشنود و هم نظارهگر اپوزیسیونی است که دائماً از نوشیدن "جام زهر" سخن میگویند. در این میان، "منافع ملی" ایران، مردم و زندانیان قربانی شده و خواهند شد.
اما حقیقت این است که آزادی کلیه زندانیان سیاسی و رفع حصر، پیروزی همگانی است و جمهوری اسلامی هم به شدت از آن بهره مند خواهد شد. آزادی زندانیان و محصورین نه تنها خطری برای نظام ندارد، بلکه قدرتساز است. دموکراتیزه کردن جامعه و ساختار سیاسی، دولت را مشروع و قدرتمند میسازد.
آن "هزار" سرمایه عظیمی است که اینک به کار میآید. زمان بسیاری صرف میشود تا افرادی به "شخصیت ملی" تبدیل شوند. شخصیتهای ملی در بزنگاههای تاریخی که سرنوشت یک ملت رقم میخورد، با سخنان و حرکات خود، مسیر را به سود مردم خود تغییر میدهند.
اگر رهنورد و کروبی و موسوی علمدار جنبش ضد تحریم شوند، همه به میدان خواهند آمد. اگر آنان بگویند که مذاکرهکنندگان نمایندگان ما هستند، میلیونها ایرانی این سخن را تکرار خواهند کرد. آن "هزار" به درد عبور قهرمانه از این گردنه به شدت خطرناک و سرنوشت ساز میخورد. کنگره آمریکا نمیتواند آن جنبش را نادیده بگیرد. اگر هم بخواهد، اروپا را همراه نخواهد یافت. همه چیز به آزادی زندانیان و دیگر آزادیها بستگی دارد.
نگاه ابزاری به زندانیان و محصورین شجاع در خور شخصیت آنان نیست. آنان آدمیان فینفسه دارای ارزش هستند. اما وقتی پای سرنوشت یک کشور و ملت در میان است، آزادیخواهان و دموکراتها در صف مقدم قرار خواهند داشت. زندانیان و محصورین بدون ارتکاب هیچ گناه و جرمی زندانی شدهاند. آزادی همه آنان- بدون در نظر گرفتن هر امر دیگری- مطلوب و نشانه التزام به حقوق بشر است.
بدون "آشتی ملی" قدرتی در کار نخواهد بود. "آشتی ملی" با آزادی و گفتوگوی همگانی آغاز میشود. "استحکام ساخت داخلی قدرت" این گونه ساخته میشود. نخبگان ایران زندانیان را فراموش نکردند. همه در برجسته کردن آن "هزار" شرکت کردند. خامنهای هم آن "هزار" را نمیخواهد، اگر میخواست، رسماً مسئولیت آن را میپذیرفت. "نرمش قهرمانانه خارجی" بدون "نرمش قهرمانانه داخلی" به دست نمیآید. حکومت مدعی پایگاه مردمی، نباید از آزادی دهها زندانی سیاسی و عقیدتی بهراسد.
نظرها
محسن
البته باید مواضب این شخصیت های ملی بود که بلایی که سال 57 بر سر کشور با نادانی و لجاجت افسار گسیخته همراه شد بار دیگر گریبان ملت را نگیرد.جناب گنجی زیاد خوشبینانه نباید بود و هر کس را در هر جای باید نقد کرد موسوی و کروبی تا قبل از 88 هیچ نبودند و به برکت دموکراسی خواهی باید به انان احترام گذاشت ولی اسم و رسم مهم نیست فقط دموکراسی با تمام جزییات ان فارغ از شکل نظام چه جمهوری چه مشروطه انتخاب با مردم.
Samad
با تمام انتقاداتی که از خامنه ای میشود ایشان آخوندی بیسواد و یکتا و بی نظریند. چرا که از خود سئوال کردند که این ملت هنگامیکه جاهلانی چون محمد رضا سوادکوهی و روح الله خمینی را به رهبری خود پذیرفته چرا نباید جاهل معظم!؟! و خود شیفته ای چون او را به رهبری بپذیرد؟ و انگاری که آقای گنجی و موسوی و کروبی و امثالهم جزو همین ملت نبوده و نیستند که بجای بررسی کارنامه های خود طبق معمول سنواتی و با فرصت طلبی یا نیزه را روزی به سوی محمد رضا گیرند و یا روزی بسوی سید علی. اما کاشکی که این نیزه دو سر میداشت که شاید این ملت به خود می آمد.
javad
به این میگویند, بن بست سرنگونی ! چه خامنه ای شل کند و چه سفت , چه زندانیان سیاسی را آزاد کند و چه نکند. عواقب ان موجب سقوط رژیم خواهد شد. این واقعیاتی است که خامنه ای بهتر از شما ان را درک میکند, و الا که کار را با خاتمی پیش میبرد! شما به درستی آقای گنجی اشاره کرده اید که اپوزیسیون ایرانی اجازه نخواهند داد به شما که دست های این رژیم را از جنایات پاک کنید. اجازه نخواهند داد خاطره دهه ٦٠ کمرنگ و محو شود (ولو اینکه شما روزی هفت تا مقاله بنویسید!) و به درستی از شکاف بین منافع غرب با رژیم استفاده میکنند!
عبدالله توابu
آهای؛ ای که در خواب گرانی ؛دنیا میگذرد باهمه فریبایی و دلربایی آن،باید آماده بود برای روز حساب. نیمه شب امشب یا فردا شب ،بپاخیز از خواب گران. خلوت کن با او تنهای تنها.هیچکس نباشد. به او بگو:آیا راه رسیدن به تو همین است که میروم یا این راه مرا از تو دور میکند و به جای بدی میبرد. یقینا از او،پاسخ را خواهی شنید.به راستی هرچه قلبت شنید بازبان وقلمت و عملت همان کن. در نیمه های شب،راز ونیاز عاشقانه با معبود ،روح را صفا میدهد وقلب را جلا میدهد ونیروی محرکه عظیم ایجاد میکند برای حق جویان وحق روان وحق گویان واقعی. طلب پاک شدن از هر آلودگی فکری و قلبی و عملی و بازگشت به سوی او،قطعا راه درست را نشان میدهد. شکر انچه داریم و استغفار و توبه و دعا برای هرخیری که میخواهیم ویقینا استجابت میشود . راه سعادت، فقط اسلام ناب است ولاغیر. حقانیت اسلام قطعا برهمه اثبات خواهد شد . هر کس به اسلام کمک کند خودش بهرمند میشود وهر کس کمک نکند خودش ضرر میکند. یقین داشته باشیم او به هیچ کس نیاز ندارد وهمه به او نیازمندند. او مارا میبیند و از قلب ما و اندیشه ما آکاه است وصدای ما را میشنود . واقعیت ریاکاری ونفاق وشرک ما را از اخلاص وصداقت وتوحید مارا کاملا میداند. فقط به او نمیتوان دروغ گفت . اگر بسوی او برویم او بسوی ما می آید . اگر بیاد او باشیم بیاد ما خواهد بود. اگر او را فراموش کنیم او هم ما را فراموش میکند. اگر او را دوست بداریم ما را دوست میدارد. اگر هدایت اورا بخواهیم ما را هدایت میکند. در وجود ما،نسبت به او؛ موسی وجود دارد و فرعون مسئله اینست :با او بودن(موسایی بودن) یا با او نبودن(یعنی ،فرعونی بودن).
Masoud
میگویند که سیاست خارجی دنباله سیاست داخلیست. اینکه آقای خامنهی در سیاست خارجی راه مصالحه و در داخل راه سرکوب و تشدید اعدامها را برگزیده باید در پیوند دید. آقای گنجی، در این معادله، ایشان نقشی برای مردم در نظر ندارد که با آزادی رهبران جنبش سبز بخواهد آنها را وارد معادله کند.
safdar
آقای گنجی یک بحث درون فامیلی را در رسانه هایی که در دسترس عموم ایرانیان است با تست موضوع در رادیو زمانه و سپس انتشار وسیعتر آن در جاهای دیگر باز می کند. جالب اینکه از دورن خانواده کسی به ایشان پاسخی نمی دهد چون خوب به زبان هم وارد هستند و می دانند چه وقت کسی در حال استغاثه و توبه است و نباید مزاحم مراسم بازگشت او به کانون داغ خانواده شد. ولی بسیارند کسانی که حتی مخاطب او نیستند اما با سعی تمام خود را قاطی بحث می کنند. در تمام این نوشته و بسیاری دیگر از نوشته های ایشان هیچ جایی برای حق و حقوق میلیونها ایرانی که دلبستگی و وابستگی به این سیستم فاسد ندارند وجود ندارد. موضوع کلام ایشان و همتایان او تنها بر سر چگونگی توزیع قدرت و ثروت باد آورده بین سران چپ و راست نظام و مردمی است که به هر نوعی به یکی از این دو فرقه ی فاسد آویزان شده اند. تمام این نوشته را میشود در این خلاصه کرد که ای آغا و مولا: موسوی و کروبی را ببازی بگیرید که برای فرار سیستم از تله ای که در آن افتاده از همه کاراتر هستند و ای مردمی که در هچل ج ا افتاده اید و به هر حشیشی می آویزید که با فلاکت و نکبت زنده بمانید شما هم بدانید که برای فرار از مصیبت های آخوند ساخته راهی جز آویختن به دامان همین مسببین بدبختی خود ندارید. در هر صورت کسی به فکر تغییر سیستم نباشد.