«کمی بهار...»؛ شهرنوش پارسیپور- ۱۴
در روزی که عزت ماجرای عشقیاش با شازده ملوک را برای مادرش تعریف کرد، خانم لقا غرق تماشای بدن برهنه زنی بود که عکسش را استاد فرخ عاملی در اختیار او گذاشته بود. او کار نقاشی را از روز بعد آغاز کرد.
در سال ۱۳۱۵ کشف حجاب جوان بود و تاتی تاتی میرفت. در روزی که عزت ماجرای عشقیاش با شازده ملوک را برای مادرش تعریف کرد، خانم لقا غرق تماشای بدن برهنه زنی بود که عکسش را استاد فرخ عاملی در اختیار او گذاشته بود. او کار نقاشی را از روز بعد آغاز کرد. تابلویی که از پارچه درست کرده بود چهل سانتیمتر درازا و سی و پنج سانتیمتر پهنا داشت. ابزار کار او یک مداد و یک پاک کن بود. در درگاهی اتاقش که رو به حیاط باز میشد مینشست و در لابلای سایه روشن شاخههای درخت انار و درخت آلبالو زن لخت را بر پرده میکشید. کارش سه روز به درازا کشید. روز سوم طرح کامل بود. نفس خانم لقا گرفته بود. پیش از این دست دوزیهای زیادی کرده بود که طرح آنها راهم خودش کشیده بود. زرگرهای بغدادی کمالالملک را بر پارچه پیاده کرده و سپس ابریشم دوزی کرده بود. یک نانوایی سنگکی را هم کشیده بود که اصلش به یک نقاش روس تعلق داشت. آن را هم دست دوزی کرده بود. یک سگ شکاری که پرنده مرده ای را به دهان گرفته بود نیز از طرحهای خودش بود که از آن راضی نبود. نسبت میان پرنده و سگ به نظرش معقول نمیرسید. البته آن را هم دست دوزی کرده بود. در مجموع سه جلسه در کارگاه کمالالملک درس نقاشی گرفته بود. اما به دلیل حجاب و به دلیل آنکه به عنوان زن جدی گرفته نمیشد، درس را ادامه نداده بود. بعد سالها دست به قلم نبرده بود تا همین هفتهی پیش که کارهای نقاشی استاد عاملی را دیده بود.
نظرها
نظری وجود ندارد.