فصلنامه «باران»، شماره ۳۷ – ۳۸
«باران» در گذر فصلها
«باران»، شماره ۳۷ – ۳۸ انتشار یافت. در گفتوگو با مسعود مافان نگاهی داریم به این شماره باران. بهروز شیدا موضوع شماره آینده باران را مشخص میکند.
فصلنامه «باران»، شماره ۳۷ – ۳۸ انتشار یافت. مهمترین موضوع این شماره باران «روشنفکران و مسئولیت» و همچنین بررسی «نگاهی به شاه» اثر پژوهشی دکتر عباس میلانی و در گفتوگو با این پژوهشگر تاریخ معاصر ایران است.
فصلنامه «باران» فقط یک نشریه ادبی و فرهنگی نیست، بلکه از همان نخستین شمارهاش که در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳) منتشر شد، به موضوعات اجتماعی و سیاسی نیز توجه نشان میدهد، اما چگونگی ورودش به این موضوعات از زاویه «فرهنگ» است.
مسعود مافان: «مسئولیت فردی و اجتماعی انسان امروز با آن تعهدی که در سالهای پیش از انقلاب و دهه ۱۳۶۰ مطرح بود فرق دارد. سئوال کلیدی این است: آیا شهروندان جامعه نیز نسبت به آنچه در جامعه و پیرامونشان میگذرد مسئول هستند یا تنها مسئولان رسمی و حاکمان باید پاسخگوی عملکرد خود در برابر جامعه باشند؟»
مسعود مافان، مدیر نشر باران در سوئد در سرمقاله شماره اخیر فصلنامه «باران» مینویسد: «وقتی واژه مسئولیت را میشنویم، به چه فکر میکنیم؟ شاید از خود بپرسیم: اصلاً چرا باید مسئول باشم و مسئولیت چیزی را بپذیرم؟ مسئول چه چیزی و چه کسانی باشم؟»
شهلا شفیق، محمد رضا نیکفر، الهه بقراط، جلال ایجادی، احمد علوی، زینب میرهاشمی، حسن مکارمی و مهرانگیز کار، هر یک تلاش کردهاند در مقالاتی به این پرسش پاسخ دهند. این مقالات زیر عنوان «مسئولیت فردی – مسئولیت اجتماعی» در شماره ۳۷ – ۳۸ فصلنامه باران منتشر شده است.
پرسش این است که ضرورت انتشار چنین پروندههایی در قالب یک فصلنامه فرهنگی که در تبعید منتشر میشود چیست؟ آیا موضوعاتی مانند «مسئولیت فردی و اجتماعی» از بطن گفتمانهایی برخاسته که در جامعه شکل میگیرند و یا اینکه بیانگر چالشهای فردی است؟
مسعود مافان درباره ضرورت پرداختن به «مسئولیت فردی و اجتماعی» به شکل یک پرونده جداگانه در فصلنامه «باران» میگوید: «نابهسامانیهای اجتماعی و سیاسی در جامعه ایران تنها به حوزه قدرت ختم نمیشود. آسان است تا همه نابهسامانیها را به گردن قدرتمندان انداخت (اگرچه سهم بسیار بزرگی در این زمینه دارند) و مسئولیتهای فردی را نادیده گرفت. در این پرونده جمع و جور، قصد طرح پرسش درباره جایگاه فرد در بهبود شرایط اجتماعی را داشتیم. جامعه ایران، با همه تفاوتهای زبانی، قومی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آن، جامعه بسیار پیچیدهای است که نه تنها برای مخاطب خارجی، بلکه حتی برای ایرانی نیز قابل هضم نیست که چگونه در کشوری که در عرصه روشنفکری آن، سالانه دهها جلد کتاب شعر و داستان مدرن و پست مدرن منتشر میشود و نقد ادبیاش با معیارهای فلسفی - نظری نوین و مکاتب ادبی پیوند میخورد، هزاران نفر اول صبح برای تماشای صحنه حلقآویز شدن یک مجرم جمع میشوند. یا در حالی که زنان ۶۳ درصد از دانشگاههای ایران اشغال کردهاند، سهمی کمتر از ۱۲ درصد در عرصه اشتغال دارند و در کشوری زندگی میکنند که چندهمسری قانونی است و انواع اجحاف بر آدمی اعمال میشود. اینکه در عرصه حقوق اجتماعی، شهروندان ایرانی درجهبندی میشوند یا زبان زهرآگینی درباره اقوام ایرانی به کار بسته میشود، روشی فقط مختص حکومت نیست. این تبعیضها در سطح جامعه، در میان من و ما وجود دارد و همین حکومت مستبد را فربهتر میکند.
اینکه جایگاه سیاسی ایران در منطقه و در میان همسگایگان و در جهان چیست طبیعی است مربوط به قدرت است، اما آیا دلیل همه سکوت در برابر نابهسامانیهای سیاسی - اجتماعی به حضور پررنگ حکومت در سرکوب برمیگردد؟ آیا اینکه به راستی مسبب بسیاری از مشکلات جامعه حکومت مستبد است، شانه ما را از بار مسئولیت خالی میکند؟ مسئولیت را هم خیلی دهان پرکن نبینیم. در همین اتفاقهای روزمره چقدر مسئولیم؟ در اعتراض به فرهنگ نفرتپراکنی، در اعتراض به فرهنگ خردهگیری، در اعتراض به تحقیر جنسیتی، قومیتی و طبقاتی در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگ تا زبان و کاربرد واژگان.
نقش فرد در اجتماع اهمیت ویژه دارد. استفاده مناسب از ابزارهای ارتباط جمعی نوین امکانی است که جامعه را به جلو سوق میدهد. اما انگار الیت و روشنفکر ایرانی، کمتر مسئولیتی در این عرصه حس می کند و دچار روزمرگی شده است. مثال دیگری بزنم: به شعارهای یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران حتماً توجه کردهاید. از میان دهها شعارهای غیر مسئولانه انتخاباتی بد نیست به این یکی توجه کنیم: "بدون هیچ دلیلی خاک تو سر جلیلی". توجه داشته باشیم این شعارها از سوی قشر جوان فعال در یک جناح سیاسی سر داده میشود و نه مردم عادی کوچه و خیابان. جالبتر اینکه رسانهها نیز این شعار را پوشش میدهند. چه مسئولیتی پشت تکثیر چنین شعارهایی نهفته است؟»
نویسندگانی که درباره «مسئولیت فردی و اجتماعی» نظرشان را نوشتهاند، هر یک از زاویه متفاوتی به این موضوع پرداختهاند. محمدرضا نیکفر «مسئولیت» را از زاویه پاسخگویی فرد در پیشگاه یک مرجع عالی مانند خدا یا تاریخ بررسی کرده است، الاهه بقراط مسئولیت روشنفکران در رویکرد به آزادی و قدرت را بررسیده و شرایطی برای روشنفکر قائل شده است. او بر آن است که روشنفکر میبایست «روشنکردار» و «روشنگفتار» باشد. جلال ایجادی هم درباره مسئولیت روشنفکران در برابر جامعه و تاریخ سخن گفته و در همان حال احمد علوی تلاش کرده تعریفی از «مسئولیت» به دست دهد.
بهروز شیدا: «گفتمان سکوت یعنی گفتمانی که مرزهای مجازِ گفتمانهای دیگر را تعیین میکند. گفتمان سکوت یعنی اینکه بیان هیچ سخنی جز در چهارچوبی که گفتمان حاکم تعیین میکند، ممکن نیست. بر مبنای گفتمان سکوت میتوان در مورد پارهای از چیزها هیچ چیز نگفت، اما پارهای از چیزها را هرگز نمیتوان گفت.»
چنین مقالاتی بیتردید در شکلبخشی به گفتمانهایی در عرصه فرهنگی ایران تأثیرگذارند. هرچند حد این تأثیربخشی مشخص نیست، ولی بهراستی این پرسش پیش میآید که آیا «مسئولیت» همان «تعهد» نیست که در سالهای پیش از انقلاب، در محافل ادبی مطرح بود و به گفتار و کردار روشنفکران و نویسندگان و شاعران ایرانی جهت میداد؟
مسعود مافان درباره تفاوت «مسئولیت» با «تعهد» میگوید:«قدرتمندان دیکتاتور معمولاً فضای سیاسی و اجتماعی یک جامعه را محدود میکنند و در این فضای بسته، عرصه برای ابراز اندیشه و خواست شهروندان و روشنفکران بسته میشود. چنین فضایی تو را به سوی یک جهت قالببندی میکند و تو برای گریز از آن تلاش میکنی تا به مفهوم و معنایی دیگر پناه ببری که میپنداری نجاتدهنده است. پس خود را در تلاش برای رسیدن به آن شرایط آرمانی، متعهد میبینی و متوجه نیستی در نهایت در فضایی محدود، همچون همان فضای محدود گذشته نفس میکشی و همان محدودیت و انسداد را به نوعی دیگر بازتولید میکنی. در جوامع استبدادزده این حکایت متأسفانه تکرار میشود و هیچ به دموکراسی منتهی نمیشود.
مسئولیت فردی و اجتماعی انسان امروز با آن تعهدی که در سالهای پیش از انقلاب و دهه ۱۳۶۰ مطرح بود فرق دارد. در حال حاضر انسان مسئول با پرسشهای دیگری روبهرو است؛ پرسشهایی جزئی و در عین حال مهم؛ از جمله: مسئولیت فرد در برابر شکنجه زبانی که در فرهنگ ما ایرانیان ریشهای عمیق دارد چیست؟ مسئولیت فرد در مبارزه با تبعیض و تحقیر جنسیتی، قومی و ... چیست که در کلام و گفتار ما ایرانیان نمودی بسیار پررنگ دارد؟ مسئولیت ما در برابر محیط زیستمان چیست؟ برای گریز از دروغ و نفاق در روابط اجتماعی تا به امروز چه کردهایم؟ در واقع سئوال کلیدی این است: آیا شهروندان جامعه نیز نسبت به آنچه در جامعه و پیرامونشان میگذرد مسئول هستند یا تنها مسئولان رسمی و حاکمان باید پاسخگوی عملکرد خود در برابر جامعه باشند؟»
«نگاهی به شاه» نوشته عباس میلانی یکی از بحثبرانگیزترین کتابهای منتشر شده در فصل گذشته بود. بیش و کم در همه رسانهها مقالاتی درباره این کتاب انتشار یافت و گفتوگوهایی هم با دکتر عباس میلانی انجام شد. در این شماره باران با آقای میلانی درباره «نگاهی به شاه» گفتوگو شده است.
«معمای هویدا» نوشته عباس میلانی تاکنون بیش از ۳۰ بار تجدید چاپ شده و یکی از خوشاقبالترین آثار در بازار کتاب ایران است. «همنشینی با واقعیت» عنوان گفتوگوی دیگر این شماره باران است و با محسن حسام، داستاننویس تبعیدی گستره آثار او را با نویسنده به بحث گذاشته است.
مسعود مافان: «فصلنامه باران یک نشریه تبعیدی است و آگاهانه بر انتشار آثار نویسندگان گمنام تأکید دارد. علاوه بر این، همیشه نیز این اصرار وجود دارد تا حدود نیمی از مطالب این فصلنامه به قلم زنان نویسنده باشد.»
محسن حسام از ۲۰ سال پیش تاکنون در پاریس زندگی میکند و به تازگی مجموعه داستانهای کوتاه او با عنوان «کوچه شامپیونه» توسط نشر باران منتشر شده است.
یکی از دستاوردها و خدمات فرهنگی نشر باران از همان آغاز تأسیساش در سال ۱۹۹۱ تا امروز، معرفی نویسندگان و شاعران تبعیدی ایران و انتشار آثار آنان است، فارغ از آنکه آیا این آثار بازدهی اقتصادی دارند یا نه. بسیاری از رمانها و مجموعه داستانهایی که در تاریخ ادبیات معاصر ایران ماندگار خواهند بود توسط ناشران تبعیدی منتشر شده است.
مسعود مافان درباره تجربه نشر باران از انتشار آثار نویسندگان تبعیدی و انگیزهاش از اینکار میگوید: «فصلنامهی باران یک نشریه تبعیدی است. اینکه گاهی شعر، مقاله و یا داستانی از نویسندهای منتشر میشود که در داخل از کشور زندگی میکند، این نکته را نفی نمیکند. وقتی یک اثر هنری در زادگاه و محل زندگی یک هنرمند به دلیل سانسور امکان انتشار پیدا نمیکند، به نوعی تبعیدی است. دیگر اینکه فصلنامه باران آگاهانه بر انتشار آثار نویسندگان گمنام تأکید دارد. علاوه بر این، همیشه نیز این اصرار وجود دارد تا حدود نیمی از مطالب این فصلنامه به قلم زنان نویسنده باشد.»
مسعود مافان در سرمقاله این شماره باران مینویسد که حکومت اسلامی، حکومت کتابسوزان است و در ادامه به وعدههای تحقق نیافته علی جنتی، وزیر ارشاد در دولت یازدهم و سخنان پرتناقض او درباره سانسور اشاره کرده است.
آقای مافان درباره جایگاه این آثار در تاریخ ادبیات معاصر ایران و تفاوت آنها با مجموعه داستانها و رمانها و اشعاری که زیر سقف سانسور در سالهای پس از انقلاب انتشار یافته میگوید: «برخلاف نظر برخی نویسندگان باور من این نیست که سانسور خلاقیت نویسنده را بارور میکند تا راهی برای دور زدن آن بیابد. حتی فکر نمیکنم در کشوری که سانسور بیداد میکند، کشوی میز نویسندگان پر از کتابهای منتشرنشدهای باشد که خاک میخورند و اگر منتشر شوند دنیا را تکان خواهند داد. سانسور، ذهن را افسرده و خلاقیت را میسوزاند. سایه سانسور آنقدر بر ذهن و روان نویسندگان ما سنگین شده که بسیاری از آنها به گفته آنچه در سخنرانیها و یادداشتهایشان مطرح میکنند، دچار خودسانسوری شدهاند و این افسردگی در حوزه ادبیات داستانی ما قابل بررسی است. به هر حال مقاومت درونی در برابر سانسور حکومت و عرف آسان نیست. با همه این موانع ریز و درشت، ما شاعران و نویسنگان و منتقدان زیادی داریم که تلاش دارند مغلوب وضعیت موجود نشوند و به خلق آثاری زیبا در داخل ایران دست زدهاند. بیشک آثار منتشر شده در تبعید نیز جایگاه ویژهای در خلق آثاری به دور از فشارهای سانسور حکومتی و عرفی دارند و توانستهاند در مبارزه علیه سانسور همسنگ نویسندگان داخل، فضاهای تازهای را به پیکره ادبیات فارسی بیافزایند.»
در این شماره باران داستانها، اشعار و خاطراتی از زهرا باقریشاد، انوش صالحی، شکوفه آذر، نعیمه دوستدار، مرجان کاظمی، سلماز بهگام و شیدا محمدی منتشر شده.
همچنین مقالاتی از علی محمد اسکندریجو، بهروز شیدا، نسیم خاکسار، شکوفه تقی، رویا خوشنویس انصاری، شهرنوش پارسیپور، س. سیفی، رضا کاظمزاده و پویا عزیزی انتشار یافته.
در این میان یکی از تأملبرانگیزترین و خواندنیترین مقالات، « گنجهای خراسان، تأملی بر تاریخ بیهقی» از نسیم خاکسار، نویسنده سرشناس تبعیدی ماست که از بدو انقلاب تاکنون در هلند بهسر میبرد.
نسیم خاکسار با بازخوانی ادب کهن ایران تلاش میکند به مشکلات فرهنگی امروز ما پی ببرد. او در «گنجهای خراسان» با زبان و لحنی خودمانی و داستانی به دوران پادشاهی سلطان محمود غزنوی با تکیه بر روایت بیهقی میپردازد و نکتههای بسیار قابل تأملی را آشکار میکند.
گزارش سفر به کراکوف، از شهرهای مهم لهستان که به خاطر دانشکده ادبیات فارسیاش اهمیت زیادی برای ما ایرانیان دارد و همچنین معرفی چند کتاب از دیگر مطالب این شماره فصلنامه باران است.
بهروز شیدا، نویسنده و پژوهشگر سردبیری شماره آینده فصلنامه باران را به عهده خواهد داشت.
بهروز شیدا درباره موضوع شماره آینده «باران» میگوید: «شماره آینده نشریه باران بر محورِ گفتمان سکوت چیده خواهد شد؛ که از جمله از دوران مشروطیت تاکنون بر جهانِ متنهای ما حاکم بوده است. میگویم شماره آینده نشریه باران بر محورِ گفتمان سکوت چیده خواهد شد تا بگویم جستارها، قصهها، شعرها، قطعهها، طرحها، تصویرهای شماره آینده نشریهی باران با گفتمان سکوت، به اشکال گوناگون رابطه خواهند داشت؛ گاه عریان؛ گاه بطئی؛ گاه استعاری. در شماره آینده باران هر مطلب بخشی از متن بلندی است که با موضوع گفتمان سکوت از تمامیتِ نشریهی باران ساخته خواهد شد.»
و در ادامه «گفتمان سکوت» را به این شکل معنی میکند: «گفتمان سکوت یعنی گفتمانی که مرزهای مجازِ گفتمانهای دیگر را تعیین میکند. گفتمان سکوت یعنی اینکه بیان هیچ سخنی جز در چهارچوبی که گفتمان حاکم تعیین میکند، ممکن نیست. بر مبنای گفتمان سکوت میتوان در مورد پارهای از چیزها هیچ چیز نگفت، اما پارهای از چیزها را هرگز نمیتوان گفت.»
نظرها
نظری وجود ندارد.