ابن سینا در بخارا
زندگی ابنسینا؛ راهکارها و کاربردها (۱)
شکوفه تقی – ابنسینا چه راهکارهایی برای تعالی در زندگی علمی و معنوی به خدمت گرفته و زندگیش به لحاظ تکامل علمی و معنوی چه بخشهایی دارد؟
ابوعلى حسين معروف به ابنسينا، يکى از بزرگان جاودانهی عرصهی خرد و تمدن ایرانی اسلامى است، که در زمان تمدن درخشان سامانى، در عهد سلطنت نوح بن منصور، [1] در بخارا بهدنيا آمد. و در سال ٤٢٨ هجرى در همدان در عهد حکومت علاءالدوله از دنيا رفت. بسيارى از اطلاعات مفصلى که امروزه از زندگى او در دست است مبتنى بر مطالب مندرج در رسالهی سرگذشت اوست، که از دو بخش تشکیل میشود؛ بخش اول از زبان ابنسينا اما بهقلم جوزجانى، شاگرد نامدار او، و بخش دوم از زبـان جوزجانى در شرح زندگى استاد خويش. همهی شرححال نويسان ابنسينا در نوشتن تذکرهی زندگى او به اين رساله مراجعه کردهاند. قديمىترها مانند ابن ابى اصيبعه، بيهقى، القفطى و ابن خلکان کوشيدهاند متن رساله را با حداقل حشو و زوائد نقل کنند، که تکرارشان میتواند دلیلی بر مستند بودن متن رساله باشد. اینکه چه چيز ابنسينا را وادار به نوشتن شرححال خود مىکند بر ما معلوم نيست. غیر از آنکه پیش از او استاد اول، ارسطو، از خود رسالهی سرگذشتى بر جا گذاشته است. بعد از آن در کليلهودمنه سرگذشتى از زندگى برزويه طبيب موجود است، که در بسيارى موارد با رسالهی سرگذشت ابنسينا مشابهت دارد.
جوزجانى، با استناد به رسالهی سرگذشت، همواره استادش ابنسينا را، حتى زمانى که شديداً سرگرم امور سياسى بوده، به نوشتن و برجا گذاشتن آثارى از خود، وا مىداشته است. ظاهراً این اوست که از استادش مىخواهد براى راهنمايى شاگردانى که در جلسات درس او حاضر مىشدند يا پس از او راهش را دنبال مىکردند اثرى برجا بگذارد. ابنسينا هم قسمـت نخست ايـن رسالـه را کـه شـامـل مراتـب مختلـف آمـوزشـى ابنسيناست و عموماً در بخارا مـىگذرد، در سالهاى آخر عمر بـه جوزجانى إملاء میکند و جوزجانى قسمت دوم رساله را با تکیه بر مشاهدات و خاطراتش از زندگی استاد در سالهای بعد مینویسد.
آنچه در رسالهی سرگذشت دیده میشود شور بی حد ابنسینا به کسب دانش و جستجوی پایان ناپذیرش برای رسیدن به حقایق است. و برای رسیدن به این معنا همیشه حاضر است از همهی اندوختهها بگذرد. و به هنگام نائل شدن به خواستش با همهی حقشناسی و فروتنی سر تعظیم فرود میآورد. به عبارتی میتوان دید که یگانه خدایی که او میپرستد حقیقت و راه رسیدن به آن دانش با ابزار عقل سلیم است.
از آنجایی که سفر برای رشد ابنسینا اهمیت بسیاری داشته و هر مرحله از زندگی پربار او در شهری تحقق پیدا کرده است در این مقاله که در سه بخش منتشر میشود، نه تنها قصد است راهکارهایی که ابنسینا برای تعالی در زندگی علمی و معنوی به خدمت گرفته و کاربردهای امروزی آنها نشان داده شود که زندگیش به لحاظ تکامل علمی و معنوی به شش قسمت تقسیم و هر بخش با شهری معرفی شود.
بخارا
١.آموزش ابتدایی ابنسینا
ابنسينا شرححال خود را با ذکر سفر پدرش از بلخ به بخارا آغاز مىکند : «پدرم مردى از اهالـى بلخ بود کـه در زمـان نوح بن منصور بـه بخارا نقلمکان کرد.» و سپس با بيان شرح مختصرى از زندگى پدرش مطلب را ادامه داده مىگويد که پدرش صاحبمنصبى در يکى از شهرهاى بخارا به نام خُرميثن بود که با دخترى به نام ستاره از روستايى به نام افشنه، عروسى کرد. از فحواى کلام ابنسينا برمىآيد که او و برادرش در آن قريه به دنيا آمدهاند. پدر ابنسينا وقتى فرزندانش به سن آموزش مىرسند خانواده را به بخارا که بزرگترين مرکز علمى و فرهنگى خراسان آن روز بوده منتقل مىکند. از اين شرح مختصر مىتوان دريافت که پدر ابنسينا هم مردى دائمالسفر، در جستجوى زندگى بهتر و کسب کمالات بوده است.
ابنسينا مىگوید در بخارا در کلاس درس ادب و قرآن حاضر مىشود. در سن دهسالگى هر دو را چنان تکميل مىکند که به تعريف خودش موجب شگفتى ديگران مىشود.[2] در رابطه با محتواى درس ادب ابنسينا توضيحى نمىدهد شاید براى شاگردان او در آن زمان محتواى درس معلوم بوده است. اما امروز براى ما چندان روشن نيست که به کودکان در دوره ابتدايى چه مباحثى را در رابطه با ادب تعليم میدادهاند. مىتوان به قرینه و حدس گفت کليلهودمنه يکى از مواد درسى بوده است. اين کتاب همان طور که از محتوايش برمىآيد نخست به منظور تربيت و آموزش فرزندان پادشاهان هند تأليف شده است. سپس برای تربیت شاهزادگان دربار ساسانى مورد استفاده قرار گرفته است. پس از اسلام وقتى ابنمقفع آن را به عربى ترجمه کرد، در دسترس همگان قرار گرفت. و به دلیل ترجمهی زیبا و ادیبانهی آن تراز ادب و ادبیات شد. این ترجمه بعد از سالیان از میان رفت اما ترجمههای دیگری از این کتاب با نگارش و ترجمهی ادیبانه صورت گرفت که تا امروز در زبان فارسی، عربی و بسیاری از زبانها باقی است. دانش آموزی که ادب را از طریق تماثیل کلیلهودمنه میآموخته است نه تنها با متنی زیبا و بی بدلیل، آشنا میشده است که این تماثیل در مرحلهی تکوین شخصیتی او تأثیری بنیادی در آموزش اخلاق و سایر ارزشها داشته است. به عبارت دیگر کودک از طريق متون برجسته درس ادب مىگيرد و مىآموزد که در زندگى چگونه رفتار کند. به همين دليل براى کودکان سنين پايينتر متونى را انتخاب مىکردند که جنبه قصهگويى آن غلبه داشته و در عين حال داراى پند و آموزشى بوده که موازين اخلاقى کودک را پايهگذارى کند. به احتمال قوی در همين رابطه است که ابنسينا با کليلهودمنه آشنا مىشود. البته تدريس ادب شامـل شعـر و نثر هم مـىشـده اسـت، در هميـن رابطـه است کـه وقتـى دانشآموزان تدريجاً رشد بيشترى در درک مطالب انتزاعى مىيافتهاند به منظور تربيت ادبى آنها از متونى که کمتر جنبه قصهپردازى داشته است استفاده مىکردهاند. چنين شيوهاى را مانويان و پس از آنها اسماعيليه نیز در آموزش فلسفه خود و تعليم و تربيت پيروانشان استفاده مىکردند، يعنى براى آموزش مطالـب از مباحثى نمادين و تمثيلى بهره مىجستند تـا موضوعات فلسفى خود را حتى در ذهن عوام جا بيندازند.
ابنسينا هرگز در هيچ کجاى رسالهی سرگذشت حرفى از اسماعيلى بودن خود نزده است اما در رابطه با باور مذهبى و فلسفى پدر و محيط تربيتىاش مىگويد «او و همچنين برادرم (از اسماعيليان) ذکر نفس و عقل را آن گونه که آنها مىگويند و تعريف مىکنند، مىشنيدند»[3]. او همچنين بيان مىکند که آنها (اسماعيليان) با او و برادرش بحث مىکردهاند: «به اين ترتيب آنها به ذکر آن مطالب بين خود مىپرداختند و من به آنها گوش مىدادم هرچه مىگفتند درک مىکردم اما نفسم آن را نمىپذيرفت.»[4]
ابنسينا به روشنى نمىگويد آنها چگونه با او که احتمالاً کودکى بيش نبوده در باب آن مسائل انتزاعى بحث مىکردهاند و يا براى قابل درک ساختن آن مطالب از چه شيوههايى استفاده مىکردهاند. اگرچه مىتوان به قرينه دريافت که به احتمال قوى همان شيوه استفاده از تماثيل و داستانها بوده است.
امـا در رابطـه بـا اسماعيليان در رساله سرگذشت دو نکته بـه طور غيرمستقيم استنباط مىشود، يکى اينکه ابنسينا بين آنها تردد داشته است و آنها دائم در حال بحث و فحص و مجاب کردن يکديگر بودهاند و ديگـر اينکـه ابنسينا نمىگويـد عقلـم نمـىپـذيرفت. مىگـويد نفسـم نمىپذيرفت. يعنى حرفشان به دلم نمىنشست. علاوه بر همه اينها اشاره نمىکند که در آن زمان با ايشان مخالفت داشته يا مخالفت خود را به ايشان ابراز کرده يا دعوت ايشان را رد کرده است. چرا که بعد مىگويد آنها شروع به دعوت او به اسماعيليه کردند. و در شرح چگونگى تحصيلش تصويرى ارائه مىدهد که منطبق بر تعليم و تربيت اسماعيليان است.
ابنسينا در رابطه با تحصيلات ابتدائیش و ارتباط آن با اسماعيليان مىگويد: «بر زبانشان ذکر فلسفه، هندسه و حساب هندى جارى بود.»[5] ابنسينا تحصيلاتش را با فراگيرى حساب هندى نزد يک بقال شروع مىکند. پس از آن براى تحصيل فقه در جلسات درس اسماعيل زاهد حاضر مىشود. او در اين مرتبه خود را چنين معرفى مىکند: «من ماهرترين سؤالکنندگان بودم و شيوههاى اعتراض به جوابدهنده را به آن گونه که در ميان آن جمع شايع است (در علوم فقهى) مىدانستم.»[6] از متن رساله بر مىآيد در ايامى که ابنسينا تحصيل فقه را شروع کرده و در نزد اسماعيل زاهد تلمذ مىکرده است ابوعبدالله ناتلى نيز به بخارا آمده است. پدر ابنسينا مطابق رسم بزرگان آن روز فيلسوف معـروف اسماعيلى را در منزل خود جـا مىدهد. و از او مىخواهد که ابنسينا را آموزش بدهد.[7] از شرح ابنسينا برمىآيد که او ظاهراً اين عبدالله ناتلى را قبول نداشته است چرا که تأکيد مىکند ناتلی درکى از فلسفه نداشته بلکه دعوى آن را مىکرده است.
٢.آموزش متوسطه اینسینا
ابنسينا تحصیلات متوسطه را با عبداللٌه ناتلى آغاز مىکند. شروع اين مرتبه با خواندن (تحصيل) ايساغوجى[8] است. در اين رابطه ابنسينا مىگويد معلم او، ناتلى، وقتى به مبحث حد جنس در کتاب ايساغوجى مىرسد در جواب ماهو؟ جوابى از شاگرد جوانش دريافت مىکند که تا قبل از آن نشنيده است.[9] ابنسينا اشاره به محتواى جواب خود نمىکند فقط به بيان شگفتزدگى استادش مىپردازد و اينکه ناتلى به پدر ابنسينا سفارش مىکند که او را تنها به تحصيل علم وادارد. در اينجا ابنسينا نشان مىدهد که تنها درس استاد کافى نيست. دانشجو بايد از قوه نقّادى، تحليل و مکاشفه نيز برخوردار باشد و به مسائلى که حتى به وسيلهی استاد اول ارسطو مطرح شده نيز با نگاهى تازه روبرو شود.
درس ديگرى که ابنسينا با ناتلى مىخواند ظواهر منطق يا مقدمات آن است. و در همانجا او تأکيد مىکند که ناتلى از دقايق منطق يعنى مباحث عميقتر و مراتب پيشرفته منطق چيزى نمىدانسته است. در نتيجه ابنسينا بقيهی کتاب يا دقايق آن را پيش خود مىخواند.[10] درس سوم از مرتبهی دوم تحصيل دبيرستانى او با کتاب اقليدس شروع مىشود. ابنسينا تأکيد مىکند که ناتلى پنج شش شکل را به او مىآموزد و او بقيهی کتاب را خودش مىخواند. کتاب المجسطى[11] چهارمين درسى است که مىبايست نزد ناتلى فرابگيرد. ابنسينا مىگويد وقتى مقدمات را تمام کرده و به اشکال هندسى رسيده ناتلى به او گفته است که: «خودت آن را بخوان و حل کن پس آن را به من نشان بده تا غلط را از درست جدا کنم.»[12] ابنسينا باز هم در ردّ ناتلى مىگويد اما او کسى نبود که از پس آن کار برآيد، و تاکيد مىکند که خودش آن را حل مىکند. در ادامه مىآورد که ناتلى اصلا شکلها را نمىشناخت و وقتى ابنسينا شکلها را به او نشان مىداد او براى اولين بار با آنها روبرو مىشد و مىفهميد. در اینجا چنین به نظر میرسد ابنسينا نقش معلم را زندگی علمی خود ضعیف اما نقش مکاشفه و مطالعه را بسیار قوی میداند.
ابنسينا پس از آنکه که در رسالهی سرگذشت اشاره مختصرى به جدا شدن از ناتلى و بازگشت او به گرگانج مىکند، مىگويد که مشغول مطالعهی کتابهای فراوانى در طبيعيات و الهيات مىشود. و اين مطالعات درهاى دانش را به روى او مىگشايد. در رساله روشن نيست اين دوره چه قدر طول مىکشد، اينکه در چه سنى ابنسينا ناتلى را ملاقات مىکند و در چه سنى از او خداحافظى مىکند نيز روشن نيست.
در اين مرتبه ابنسينا شاگردانش را با عامل تازهاى که در رشد و موفقيت او تاثير فراوان داشته است آشنا مىکند و آن اهميت تجربه است. او نخست در باب فراگيرى علم طب مىگويد: «همه کتابهايى را که در زمينهی پزشکى نوشته شده بود خواندم، علم طب از علوم دشوار نيست. پس من در مدت کوتاهى چنان در آن مبرز شدم که پزشکان فاضل براى فراگيرى به نزد من مىآمدند». پس از آن به نقش پراهميت تجربه مىپردازد: «به پرستارى بيماران همت گماشتم و درهاى معالجات بر اثر تجربه به روى من چنان باز شد که به وصف درنمىآيد.»[13] نتيجه اىنکه ابنسينا با بيمارانش و بيماريهايشان برخورد انفرادى داشته و از هر بيمار طريق درمان آن بيمارى را مىآموخته است. اين شيوه را خود تجربه مىنامد که بسيار مشابه شيوهی برخوردش با ساير مسائل فلسفى، منطقى، فقهى و هندسى است که پيشاپيش ذکرش رفت. يعنى او در برخورد با مسائل نگاهش بسته نيست و خـودش را مقيـد به تـعاليم استاد و يـا حتـى يادداشتهاى يک کتاب نمىکند. با هشياری ذهن همواره از عقل فعال مدد مىگيرد. او عقل فعال را معلم اصلى مىداند که مىتوان گاه به واسطهی کتاب و گاه بىواسطه با آن سرچشمهی دانش ارتباط برقرار، و مشکل را حل کرد. در اینجا ابنسينا میگوید در شانزده سالگى فقه را تکمیل و پزشکی را به اتمام رسانده است.
٣.آموزش عالی ابنسینا مرحلهی نخست
و فنون کاربردی در تحصيل فلسفه
به روايت رسالهی سرگذشت، آموزش عالی ابنسینا در سه مرحله صورت میگیرد. مرحلهی اول یک دورهی يک سال و نيمه است. در این دوره او منطق و همهی اجزاء فلسفه را مطالعه مىکند. و به منظور درک مستقيم مطالبى که در جستجوى فهم آنهاست شيوههاى تازهاى را به کار مىگيرد.
نخست، ابنسینا بسيارى از شبها تا صبح بيدار است. و اگر بخوابد مدت آن بسيار کوتاه است. دوم در طول روز به هيچ کارى مگر خـواندن و مطالعه نمىپردازد. سـوم، پروندهاى از حجتها فراهم مىکند. پس از امتحانِ هر حجتى، به آنها نگاه کرده، مقدمات قياسيه، ترتيب و نتايج آنها را ثبت مىکند. سپس از آن شرايط مقدمات مسئله را با تعمق بررسى مىکند. تا جايى که حقيقت مطلب براى او روشن شود. چهارم، وقتى قدرت درک مطلبى را ندارد به مسجد مىرود و خاضعانه به درگاه خدا روى مىآورد، تا به درک مسئله فوق نائل شود. پنجم، در شب چراغى در پيش روى مىگذارد و به خواندن ادامه مىدهد. وقتى خستگى بر او چيره شده، حس مىکند نيرويش به آخر رسيده پيالهاى شراب مىنوشد و مابقى شبِ خود را در کار خواندن مىگذارد. ششم، از خواب براى پاسخ گرفتن سؤالاتش بهره مىگيرد. بدين ترتيب که با سؤالى مىخوابد و در خواب پاسخ را گرفته هشيار بيدار مىشود. هفتم، در مطالعه و فراگيرى مطالب مصّر است. و به يک بار خواندن و نفهميدن دست از تلاش باز نمىدارد، اگرچه از هوشمندى و نبوغ خود مطمئن است. به همين دليل اگر با يک بار خواندن مطلب را نفهمد، آنقدر به خواندن ادامه مىدهد تا بفهمد.
ابنسینا در تأييد مطلب بالا در رسالهی سرگذشت مىگويد وقتى علم منطق و طبيعى و رياضى ملکهی ذهنش شد به علوم الهى روى میآورد. از آنجاييکه هر دانشجوى الهيات مىبايست کتاب مابعدالطبيعه ارسطو را مطالعه مىکرده، او نيز به خواندن کتاب مورد نظر که ترجمهاى عربى از يک متن سُريانى بوده مىپردازد. ظاهراً ابنسينا به دليل نارسايى ترجمه يا هر دليل ديگرى چهل بار متن مورد نظر را چنان مرور مىکند که همه کلمات کتاب را حفظ مىشود. اما محتواى مطلب را نمىفهمد. تا يک روز که در بازار کتابفروشها مىگردد، دلّالى به اصرار از او مىخواهد کتابى را که به ثمن بخس مىفروخته بخرد. ابنسينا نخست او را پس میزند، اما وقتى مرد مىگويد صاحبش به پول آن احتياج دارد او قانع میشود. غافل از آنکه کتاب مورد نظر در اغراض مابعدالطبيعه به قلم فارابى است. به خانه برمىگردد و کتاب را مىخواند و جواب سؤالات خود را مىگيرد و به شکرانهی آن پاسخ گرفتن، فقراى بسيارى را اطعام مىکند.[14] فنى که ابنسينا در اينجا به شاگردانش مىآموزد از کوشش دست نکشدن در راه فهم مطلب است. چون جايى که مشتاق گرفتن جواب است و صداقت و پشتکار خود را نيز براى درک حقيقت نشان داده است جواب مىرسد. اما نه الزاماً از جايى که فرد انتظارش را دارد.
با استناد به رسالهی سرگذشت، ابنسينا در ادامه به شاگردانش مىآموزد چگونه هديهی آسمانى را با إطعام فقراء و تقسيم شادى پاسخ گويد. او گویا بدین وسيله سپاسش را تقديم هستی مىکند که جواب را با وسيلهاى جديد به او رسانده است. پس از اين تلاش فراوان در دانشجويى و پايان بردن درس إلهيات با جشن و شادى است، که درِ مرحلهی نوينى را به روى ابنسينا میگشاید. اين هفت فنى که ابنسينا در فراگيرى مطالب در مرتبهی عالی آموزش خود بکار گرفته است در واقع بيان باور ابنسينا از فراگيرى است. او با زندگى خود نشان مىدهد که تلاش فراوان و خلوص و عشق در راه کسب دانش هميشه راهگشاست. اما وقتى کوشش فراوان راه به جايى نمىبرد فرد مىبايست شعورش را به شعور عالمِ غيب يا همان عقل فعّال وصل کند و جواب را از معلمِ حقيقى جهان که پايگاهش در خرد انسان است بگيرد.
در دانشنامهی علايى، در رابطه با اثرپذيرى از عقل فعّال، ابنسينا مىگويد مجهولات را به وسيلهی «حد اوسط» که به دو وسيله در اختيار فرد قرار مىگيرد مىتوان درک کرد. يک وسيله تيزفهمى است. و آن عبارت از حدسى است که از عقل فعّال سرچشمه گرفته و در نفسِ انسانى نقش مىپذيرد. در توضيح اقسام آن مىگويد که پارهاى از حدسها به تدريج و درنگ و پارهاى با سرعت تحقق مىيابند. وسیلهی دوم يک معلم است.[15]
ابنسینا در عین حال میگوید اگر کسی همهی مطالب را از معلم آموخته باشد و به حدس هيچ مطلبى را خود درک نکرده باشد بايد باور داشت که از معلم هيچ چيز نفهميده است. او در توضيح کسانى که به حدس مىآموزند و معلمشان عقل فعّال است مىگويد: «شايد که يکى بود، که بيشتر چيزها را به حدس به جاى آورد و اندکى حاجت بود ورا به معلم، و شايد که کسى بود نادر، که چون بخواهد، بىمعلم اندر يک ساعت از اوائل علوم به ترتيب حدسى تا آخر برسد از نيک پيوندى وى به عقل فعّال.»[16]
ابنسينا يادآورى مىکند که در پايان دورهی يک سال و نيمه از سومين مرحلهی آموزش دبيرستانيش به مرتبهاى رسيده که همهی آن علوم را به کمال فرا گرفته است. در اين باره مىگويد: «تا اينکه تمام علوم در من به کمال عمق و ريشه پيدا کردند و من بر آنها به اندازهی نهايت ظرفيت انسانى وقوف يافتم. هر آنچه من آن روز مىدانستم همانند آنست که امروز مىدانم و من تا امروز هيچ بر آن نيفزودهام.»[17]
ابنسينا در اينجا بر مطلبى تاکيد دارد که حکايت کمال دانش در او و يادآور مطلبى است در دانشنامه علايى: «ما کس ديديم که ورا اين منزلت نبود و چيزها به انديشه و به رنج آموختى، وليکن به قوت حدس از رنج بسيار مستغنى بود و حدس وى در بيشتر چيزها موافق آن بودى که اندر کتابهاست. پس ورا به بسيار خواندن کتابها رنج نبايستى بردن. و اين کسى را به هژده سالگى يا نوزده سالگى علوم حکمت از منطق و طبيعيات و هندسه و حساب و هيأت و موسيقى و علم طبّ و بسيار علمهاء غامض معقول شد. چنانکه ديگرى چون خويشتن نديد پس از آن سالها بماند و چيزى بيشتر نيفزود بر آن حال اول، و دانند که هر يکى از اين علمها سالها خواهد به آموختن.»[18]
٤.آموزش عالی ابنسینا مرحلهی دوم
کتابخانهی نوح بن منصور
به روایت رسالهی سرگذشت مرتبهی دوم آموزش عالی ابنسينا در دربار نوح بن منصور، در کتابخانهی بىنظير پادشاه آغاز مىشود. ابنسينا در چگونگى راه يافتنش به کتابخانهی شاهى میگوید: اطرافيان نوح بن منصور ابنسينا را به عنوان کسى که بسيار باسواد و بامطالعه بوده به امير معرفى میکنند. پادشاه با نام ابنسيناى جوان پيش از ديدار با او آشنا بوده است. به همين دليل وقتى بیمار مىشود براى معالجهاش از ابنسينا هم کمک گرفته مىشود. وقتى امير بهبودى مىيابد ابنسينا بهعنوان پاداش به تقاضاى خودش اجازهی ورود به کتابخانهی شاهى را پيدا مىکند.
ابنسينا در آن کتابخانه کتابهايى را مىیابد که نه هرگز آنها را جايى دیگر ديده و نه هرگز وصفشان را جايى شنيده و نه پس از آنکه طعمهی حريق مىشوند نظيرشان را جايى ديگر يافته است. دورهی دوم آموزش عالی ابنسينا یا به تعریف امروزی گذراندن مرحلهی دکترا، در اين کتابخانه که خود دانشگاهى عظيم است آغاز مىشود. او مىگويد در آنجا در طبّ، فقه و شعر کتب فراوانى به عربى و در زمينههاى گوناگون ديده است. او اول فهرست این کتابها را که در صندوقهای بی شمار نگهداری میشده، مىخوانده و سپس آنها را سفارش مىداده است. وقتی ابنسینا توقیف کامل در خواندن کلیهی این کتب مییابد، متأسفانه این مجموعهی عظیم که یکی از بزرگترین گنجینهها و ذخایر علمی بشری تا آن روز بوده به تمامی طعمهی حریق میشود و جز خاکستر چیزی از آن نمیماند.
ابنسينا در شرح همهی مقاطع تحصيلى زندگيش به دو نکته همواره اشاره دارد يکى بىواسطهی معلم آموختن، و دوم شوق بسيار در خواندن و کشف حقايق به طور مستقيم. در توضيح اين مطلب مىتوان گفت که اگر فرد به واسطهی معلمى دانشى را تعليم بگيرد در واقع تعبيرها و تعريفهاى معلم را نيز فرا مىگيرد. به عبارت ديگر چون مطالب را از دريچهی فهم معلم درک مىکند هرگز به درک مستقيم حقيقت نائل نمىشود، چرا که تعريفى که معلم از آن مطلب ارائه داده است حجاب درک او مىشود. حال آنکه بىواسطه خواندن، به شرط داشتن شرايطى که ذکرش رفت، فرد را به سرچشمه دانشى وصل مىکند که در کشف و شهود را به روى او مىگشايد.
ابنسينا در پايان نخستين مرتبهی آموزش دانشگاهى خود به سنش براى بار سوم اشاره دارد. او مىگويد در اين ايام هيجده ساله بوده است. اگر اين حرف واقعاً درست باشد به آن معنا است که او در ظرف شش ماه موفق به خواندن همهی آن کتابها شده است. و در تعريف توانايى فکرى خود آنچنان که عادت او در رسالهی سرگذشت است و در پايان هر دورهاى خاطرنشان مىسازد مىگويد که: «پس من از همهی اين علوم فارغ شدم و در آن وقت من حافظهی بهترى براى فراگيرى دانش داشتم. اما امروز دانشٍ من پختهتر است، وگرنه همه همانست، هيچ مطلب تازهاى پس از آن بر من وارد نشده است.»[19] اين مطلب بعينه تکرار مطلبى است که ابنسينا در پايان دورهی متوسطه تحصيلات خود نیز يادآور مىشود: «من به آن ادامه دادم تا همهی علوم در من عميقاً ريشه کردند و من آنها را آن اندازهاى که ظرفيت بشرى اجازه مىدهد فهميدم. هرچه من آن روز مىدانستم همانست که امروز مىدانم و تا امروز چيزى بر آن نيفزودهام.»[20]
اگرچه ابنسينا در پايان دوره متوسطه و عالی آموزش خود اشاره دارد که به کمال علوم رسيده تا جايى که تا آخرين روزهاى زندگيش هيچ چيز بر آن افزوده نشده است، اما زندگی او نشان میدهد که همواره در حال یادگیری و گشودن درهای تازهی علوم و مکاشفات به روی خود بوده است. و هرگز دمی از یاد گرفتن و یاد دادن فارغ نشده است.
اگر چنين باورى از مطالب ابنسينا در رسالهی سرگذشت نداشته باشيم در ادامهی خواندن این رساله وقتى نوبت نقل وقايع به جوزجانى مىرسد هنوز به تناقض بزرگترى برمىخوريم چرا که مىبينيم به شهادت جوزجانى او در دههی پنجم زندگـى خودش به فـراگيرى علم لغت مىپردازد و سـه سال در تحصيل آن مىکوشد و در آن باره کتابى به نام لسان العرب مىنويسد که گويا در زمان ابنسينا پاکنويس نمىشود و پس از مرگش از بين مىرود.[21]
٥.آموزش عالی ابنسینا مرحلهی نهایی
زندگى ابنسينا به روايت رسالهی سرگذشت پس از مقطع کتابخانهی شاهی که در هيجده سالگى پايان مىگيرد وارد مرحلهی عالی مىشود. آن عبارت از ثبت و نگارش علومى است که تا آن روز اندوخته است. به عبارت امروزی او تز دکترایش را در بیست ویک سالگی مینویسد و پس از آن به سفارش کسانى که خود از دانش آن روز بهرهی فراوانى داشتند، به نگارش کتابهای بسیاری در زمينهی علومى که تحصيل کرده دست مىزند. يکى از آنها کتابى است به نام المجموع. اين کتاب به گفتهی ابنسينا به غير از رياضيات حاوى همهی علومى است که تا آن روز کسب کرده است. او اين کتاب را به نام حسين العروضى کرده است. کتابى ديگر به نام الحاصل والمحصول به سفارش فقيهى به نام ابوبکر البرقى خوارزمى، در بيست جلد در تفسير کتب مىنويسد. بعد از آن دست به تأليف دو کتاب در اخلاق به نام کتاب البّر والإثم مىزند که گويا نزد سفارشدهنده (البرقى) براى هميشه مىماند و ابنسينا از آن نسخهاى هم براى خود تهيه نمىکند.
به اين ترتيب ابنسينا مرحلهی نهايى زندگى تحصيلى خود را در بخارا با ثبت علومى که فرا گرفته به پايان مىبرد و در علوم آن زمان به کمال میرسد. پس از آن به دنبال مرگ پدر و از هم پاشيدن سلسله سامانيان به گفتهی خودش ضرورت ايجاب مىکند که بخارا را ترک گويد.
ابنسينا بعد از اين چيزى از زندگى تحصيلى خود نمىگويد در واقع آنچه را که مىخواهد در اين مورد بگويد و مىبايست جنبهی آموزنده براى شاگردانش داشته باشد در همان مقطع بخارا مطرح مىکند. پس از آن در رسالهی سرگذشت ديگر حرفى از تحصيلات ابنسينا به زبان خودش نيست. مابقى از زبان جوزجانى است که بر آن شرح مطالب و خاطراتی خود که از استادش داشته، افزوده است.
در مطالب جوزجانی میتوان دریافت بخارا شهری است که در آن نخستین مرتبهی آموزشی ابنسینا به کمال رسیده است. او به دنبال حملهی محمود غزنوی و فروپاشی حکومت سامانیان این شهر را میگذارد و راهی خوارزم میشود تا در آنجا مرتبهی نوینی از تحصیل کمال را آغاز کند.
ادامه دارد
نظرها
behnam
بادرود به شکوفه تقی ...چون ایشان نوشته اند ، خرد -ایرانی اسلامی خواستم از ایشان خواهش کنم که در باره ی اینگونه خرد ودیگر خردها مانند ..خرد مصری --اسلامی---خرد---یمنی **اسلامی....و به ویژه خرد ---حجازی---اسلامی برای نا آشنیان با اینگونه خردها و اگر میتوانند در باره خردهای مسیحی خط تیره آلمانی، فرانسوی ،روسی، ارمنی،ایتالیایی،و دیگر کشورهای مسیحی ویا باورهای مردمان دیگر کشورها...مانند چین کنفوسیوسی یا هند ،هندویی و براهمایی بمن آگاهی دهند که چند گونه خرد داریم وخرد چه پیوندی با دین آدمها دارند...با سپاس از ایشان
شکوفه تقی
آقای بهنام، با سلام، «ابوعلى حسین معروف به ابنسینا، یکى از بزرگان جاودانهی عرصهی خرد و تمدن ایرانی اسلامى است، که در زمان تمدن درخشان سامانى، در عهد سلطنت نوح بن منصور، [۱] در بخارا بهدنیا آمد. » اگر اسم خود را نوشته بودید لااقل می دانستم که مخاطبم کیست. به هر حال برای اینکه خوانندگان عزیز مرتکب اشتباه شما نشوند عین جمله را ذکر کردم. متاسفم که در این مقاله نتوانستید از خط اول جلوتر بروید. اگر با کمی دقت بخوانید اولا کلمه ی تمدن را خواهید دید و سپس متوجه خواهید شد که ایرانی اسلامی صفت تمدن است. با تجدید احترام، شکوفه تقی
منوچهر پرشاد
دانشمند گرامی خانم دکتر شکوفه تقی با سلام واحترام سالهاست خواننده آثار ژرف و آموزنده شمایم.تشکرات مرا قبول فرمایید.شادمانم این بار از مسایل شیرزنان گذشته و اکنون ایران-به شرح زندگی ویژه و خواندنی بزرگ بزرگان دانش های کلیدی دنیای هزاره های گذشته و آینده-یست می آزید و بس شیرین و بس سودمند.من ده شرح حال از این همیشه بزرگ تاریخ بشر خوانده ام.نوشته مستدل و زیبای شما چیز دیگری است. دست مریزاد باز هم بنویسید منوچهر \رشاد
مینا
سلام و سپاس از خانم نویسنده گرامی. میخواستم بدانم که این رساله سرگذشت به زبان فارسی نوشته شده است یا عربی؟ اگر عربی است آیا ترجمه ای از آن در دست هست یا خیر؟ دیگر اینکه تلفظ نام شاگرد ایشان «جوزجانی» به چه شکل است؟ و اندکی معرفی کنید او را لطفاً خیلی ممنونم