گونتر گراس: «گمان نمیکنم بتوانم باز هم رمان بنویسم»
گونتر گراس، نویسنده نامآشنای آلمانی در گفتوگویی که یک روزنامه آلمانیزبان با او انجام داد اعلام کرد که به دلیل کهولت سن گمان نمیکند بتواند از این پس رمان تازهای بنویسد.
گونتر گراس، نویسنده نامآشنای آلمانی و برنده نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۱ در گفتوگویی که روزنامه آلمانیزبان «نویه پاساوا تسایتونگ» با او انجام داد اعلام کرد که به دلیل کهولت سن گمان نمیکند بتواند از این پس رمان تازهای بنویسد.
گونتر گراس گفت: «من ۸۳ سال دارم و گمان نمیکنم از عهدهام بربیاید رمان تازهای بنویسم.»
گونتر گراس برای تحقیق پیرامون یک رمان به پنج الی شش سال وقت نیاز دارد. او گفت با توجه به کهلوت سناش نمیتواند یک برنامه پنج – شش ساله برای خودش در نظر بگیرد.
گونتر گراس آخرین رمان پربازتابش را در سال ۲۰۰۷ با عنوان «پوست کندن پیاز» انتشار داد. گراس در این رمان به پیشینهاش در جنگ جهانی دوم اشاره کرده بود و نوشته بود: ««من در پانزدهسالگی، در گرماگرم جنگ جهانی دوم داوطلب خدمت در نیروی دریایی آلمان شدم اما درخواستم پذیرفته نشد. ولی دوسال بعد در ۱۹۴۴به عضویت در نیروهای مسلح "اس اس" فراخوانده شدم.»
نیروهای مسلح «اس اس» به عنوان بخشی از تشکیلات شبهنظامی بزرگ «اس اس»، توسط حزب نازی به رهبری هیتلر سازماندهی شده بود و دوشادوش ارتش منظم آلمان در جبهههای جنگ جهانی دوم فعالیتی گسترده داشت.
اعتراف گونتر گراس بازتاب بسیار گستردهای در جهان داشت. برخی بر این گمان بودند که اعتبار ادبی و فرهنگی او یکسره بر باد رفته و حتی خواهان آن شدند که نوبل ادبی را از او پس بگیرند. در همان حال عده زیادی هم این اعترافات را نشانهای از شجاعت اخلاقی گونتر گراس در بازنگری گذشتهاش دانستند.
پس از این رمان جنجالبرانگیر، گراس رمان دیگری هم در سال ۲۰۰۸ با عنوان «جعبه» که یک اثر خودزندگینامهای است انتشار داد و همزمان با هشتاد و پنجمین زادروزش، مجموعه اشعاری هم از او منتشر شد. گراس در این مجموعه به موضوعاتی مانند سالخوردگی و مرگ پرداخته است.
با وجود کهولت سن اما گونتر گراس قصد دارد به فعالیتهای دیگر هنریاش مانند نقاشی و مجسمهسازی ادامه دهد. او به روزنامه «نویه پاساوا تسایتونگ» گفته است که به خاطر اینکه مدتی در بیمارستان تحت درمان قرار داشته، نتوانسته به کارهای هنریاش ادامه دهد. اما اکنون مجموعهای از سیاهقلمها و آبرنگها را به دست گرفته که این تصاویر حاشیهنویسیهایی هم دارد.
گونتر گراس در سال ۲۰۱۲ شعری هم نوشت که جنجالبرانگیز شد. او در این شعر با عنوان «آنچه باید گفت» اسرائیل را خطری علیه صلح جهانی قلمداد کرده بود. او در این شعر ساختن بمب اتم از سوی ایران را مورد تردید قرار داد و حمله نظامی به ایران را بهدلیل آنکه «مشکوک به ساختن بمب اتم» است عامل از بین بردن «مردم اسیر یک قلدر» در ایران دانست. گراس همچنین سیاست خارجی آلمان در قبال اسرائیل را نیز به باد انتقاد گرفت و ادعا کرد که دولت آلمان با پرداخت غرامت جنگی به اسرائیل کمک میکند.
دیتر گراومن (Dieter Graumann)، مدیر مرکز یهودیان آلمان در آن زمان شعر گراس را «جزوه نفرت» نامید و گفت: «یک نویسنده برجسته بههیچوجه یک کارشناس برجسته سیاسی نیست.»
با اینحال گونتر گراس در آثارش همواره به مهمترین چالشهای سیاسی هم پرداخته است. او در دهه ۸۰ میلادی بهمدت ۱۰ سال عضو حزب سوسیال دمکرات آلمان بود.
مشهورترین رمان او «طبل حلبی» نام دارد که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد. از روی این رمان فیلمی با همین نام به کارگردانی فولکر شلندورف (volker schloendorff) ساخته شد که اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان و نخل طلای کن را از آن خود کرد.
از دیگر رمانهای مشهور گونتر گراس میتوان به «سالهای سگی»، «موش و گربه»، «مادهموش» و «قرن من» اشاره کرد.
نظرها
بهنام 1
( شعر گونتر گراس ) آنجه باید گفت، گونتر گراس چرا سکوت میکنم؛ چنین طولانی پنهانش میسازم آنچه آشکار است و در نقشههای جنگی، تمرین شده و ما جان بهدربردگان، در پایانش، سرانجام جز پانوشتی نیستیم. ادعای حق حملهی پیشدستانه، که میشود ایرانیانی را که پهلوانپنبهای دروغین به یوغشان کشیده و سازمانیافته به شادی و هلهلهشان واداشته، نابودکرد؛ چون درسرزمینشان، شاید که بمب اتمی ساخته میشود! چرا خود را بازمیدارم، آن سرزمینی را به نام یاد کنم، که آنجا سالهاست – هرچند در نهان - توان هستهای فزایندهای در دسترس است اما لجامگسیخته، که هیچکسی را به آزمونی بدان راه نیست؟ این همگانی نهانکردن واقعیتی آشکار را، که سکوت من، فرمانبردار اوست، دروغی خفتبار میبینم؛ و اضطراری که تنبیه در یکقدمی است، هرگاه که فرمانش نبری؛ که فتوای «سامیستیزی»، اتهامی آشناست. اما اکنون، که از سرزمین من، با آن دیرگناهی که هیچش مثال نیست، و همیشه و دوباره، به یادش میآورند و سرزنشش میکنند، – وزان سوی دیگر، تاجرانه و مزورانه، به امید رستگاری و به تاوان گناه– میگویند زیردریایی دیگری باید به اسراییل فروختهشود؛ ویژهگیاش آن است که کلاهک همهویرانگرش، آنجایی را نشانه میگیرد، که وجود حتا یک بمب اتمی هم درآن اثبات نشده؛ از بیم درستی آن، میخواهم که گفتهباشم، آنچه باید گفت. چرا دیرزمانی سکوت کردم؟ چراکه میاندیشیدم، پیشینهی من، – که دامانش از آن لکهی ننگ هیچگاه پاک نخواهدشد– بازم میدارد، این حقیقت را، علیه اسراییل –که به آن وفادارم و وفادار خواهمماند– بر زبانرانم و به چرایی بازپرسم. چرا اما اکنون لب به سخن باز میکنم؟ سالخورده با آخرین قطرههای مرکب: اسراییل اتمی، به خطر میاندازد، صلح جهانی به خودی خود شکننده و ناپایدار را. باید گفت آنچه گفتنیست، شاید که فردا دیر باشد؛ چراکه ما – آلمانیهای کمرخمکرده زیر بار گناه - همدست جنایتی میتوانیمشد، که از پیش دیدنی است و همدستی ما، با هیچکدام از بهانههای آشنا، توجیه نخواهدشد. اعتراف میکنم: بیشتر سکوت نخواهمکرد، که از فربیکاری و دورویی غربیان، بهتنگ آمدهام؛ باشد که دیگران بسیاری هم، خویشتن از بند این سکوت برهند؛ بانی این خطر شناخته را به ترک این خشونت بخوانند و بخواهند مهار بیمانع و پایدار توان اتمی اسراییل و سازههای اتمی ایران را، به یاری نهادی جهانی، که دولتهای هر دو کشور، پذیرفتهاش باشند. تنها اینگونه میشود همگان را، اسراییلیها را، فلسطینیها را، بیش از آن، همهی مردم را، – در این زمینی که توّهم اشغالش کرده و در آن همه تنگ در کنار هم به دشمنی زندهاند– و سرآخر ما را هم، یاریکرد. نظر کامنت گزار : از این قسمتش خیلی خوشم آمد : ( ایرانیانی را که پهلوانپنبهای دروغین به یوغشان کشیده و سازمانیافته به شادی و هلهلهشان واداشته، ) براستی هم خامنه ای پهلوان پنبه ای بیش نیست .