اتم و جامعه مدنی؛ گفتوگو با سهراب رزاقی
سهراب رزاقی: گفتار هستهای در متن یک فرا روایت در جامعه ایرانی شکل گرفته است، مقصودم از فرا روایت در واقع داستان یا قصه روابط و مناسبات اسطورهای است.
در ماههای اخیر بحث در مورد سیاست اتمی به مراتب بیشتر از گذشته به میان مردم رفته است. کمپین گفتوگو درباره انرژی هستهای، که مبتکر آن “مرکز حامیان حقوق بشر” به ریاست خانم شیرین عبادی است، در جهت تعمیق و گسترش چنین بحثی تلاش میکند. در راستای تلاشهایی از این دست دور ششم “گفتوگوهای زمانه” به موضوع “اتم و مردم” اختصاص یافته است. خانم دکتر شیرین عبادی، حقوقدان و برنده جایزه صلح نوبل، آقای دکتر سهراب رزاقی، جامعهشناس و آقای دکتر مهران مصطفوی، متخصص اثرات تشعشعات هستهای مهمانان اصلی این برنامه هستند. برای آشنایی بیشتر با دیدگاههای این مهمانان در سایت زمانه، پیشتر مصاحبهای با خانم شیرین عبادی و مقالهای از مهران مصطفوی منتشر شده است. اینک توجه شما را به مصاحبه زیر با آقای سهراب رزاقی جلب میکنیم.
گفتوگو با سهراب رزاقی
زمانه: آیا از زمانی که مسئله هستهای بر سیاست و اقتصاد ایران سنگینی میکند، جامعه مدنی حساسیت درخور توجهی به آن داشته است؟ اگر به این موضوع کم پرداخته شده به صورت تأکید بر حق دانستن و دخالتگری مردم، شما علت را در چه میدانید؟
سهراب رزاقی: مسئله هستهای و وانمود شدن آن به مثابه "حق " یکی از عناصر گفتار سلطه و قدرت درسالهای اخیر در جامعه ایرانی بوده است، گرچه همیشه بطور طبیعی قدرت با آنچه که در موضع ضد آن قرار میگیرد یعنی گفتار مقاومت پیوند برقرار میکند. به قول میشل فوکو "آنجا که قدرت هست، مقاومت هم وجود دارد". اما متاسفانه این گزاره در موضوع هستهای ایران صدق نمیکند، یعنی در برابر گفتارمسئله هستهای به مثابه حق، گفتار مقاومتی در سپهر جامعه مدنی شکل نگرفت و اگر هم در برخی از لحظات تاریخی مقاومت کمرمقی در عرصه جامعه مدنی ظهور و بروزیافته است در ارتباط با نتایج و پیامدهای مسئله هستهای بر جامعه ایرانی بود نه برمبنای به چالش کشاندن آن به عنوان مسئله حق. در این رابطه تنها میتوان به دو اقدام در عرصه جامعه مدنی اشاره کرد اقدام اول، تشکیل شورای ملی صلح با شعار"جنگ نه، صلح و حقوق بشر آری" توسط جمعی از فعالین سیاسی و اجتماعی در سال ۸۷ است زمانیکه شبح جنگ بر فراز ایران در گشت وگذار بود و طبل جنگ از سوی بازیگران گفتمان سلطه نواخته میشد. این اقدام پس از برگزاری چند نشست و حوادث سال ۸۸ پس از چندی رو به افول نهاد. اقدام دوم، کمپینی با عنوان " نه به تحریم" از سوی جمعی از فعالین مدنی و بخش خصوصی است که پس از انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری راه اندازی شد گرچه ارزیابی عملکرد آن کمی زود است اما در گامهای اولیه بسیار کم رمق و کم خون ظاهر شده است.
اما چرا در مقابل گفتار مسلط و قدرت، گفتار مقاومتی در عرصه جامعه مدنی شکل نگرفته است. من فکر میکنم این امر از یکسو ناشی از شرایط سیاسی – اجتماعی، اقتصادی – فرهنگی و فضای سرکوب و امنیتی است و از سوی دیگر مختصات و ویژگی جامعه مدنی درجامعه ایرانی است.
یکی از دلایل مهم آن عقبه و پیشینه جامعه مدنی در تاریخ ایران معاصر است که جامعه مدنی جز لحظاتی کوتاه درعرصه سیاسی-اجتماعی، امکان ظهوروبروز نداشته است؛ به همین خاطرجامعه مدنی به لحاظ تاریخی در ایران ضعیف است.
عامل دیگری که میتوان به آن اشاره کرد گستگی جامعه مدنی در جامعه ایرانی است. گسستگی آن ناشی از شکافهای چندی است که در این عرصه وجود دارد، مانند شکاف جامعه مدنی سنتی و جامعه مدنی مدرن، شکاف سازمانهای جامعه مدنی مذهبی و سکولار، شکاف سازمانهای جامعه مدنی مرکز (تهران ) و پیرامون (شهرستان ) و... بر اثر گسستها و شکافهای بالقوه و بالفعل، گروهبندیهایی در جامعه مدنی شکل گرفته است که عامل درگیریها و نزاعهایی در این عرصه میشود. نداشتن ارتباط ارگانیک با گروهها و نیروهای اجتماعی از مختصات و ویژگیهای دیگر جامعه مدنی در ایران است. جامعه مدنی نمیتواند بطور کارا و کارآمد به نیازها و مطالبات گروههای اجتماعی و جوامع محلی پاسخ دهد.چون به مثابه یک سازمان حرفهای عمل نمیکنند. به همین خاطر جامعه مدنی نمیتواند تقاضاها و مطالبات گروههای اجتماعی را به طور موثر نمایندگی کند.
عامل دیگری که میتوان برشمرد محدود بودن جامعه مدنی در ایران است. علیرغم رشد و گسترش سازمانهای جامعه مدنی در دهه اخیر، جامعه مدنی نسبت به جمعیت ۷۰ میلیونی جامعه ایرانی از عمق و گستردگی چندانی برخوردار نیست و همچنین رشد و گسترش جامعه مدنی در ایران نا موزون و نا متوازن است. سازمانهای جامعه مدنی به صورت پراکنده و نابرابر به طور موضوعی و در سطح جغرافیای توزیع گردیده است به عبارت دیگر رشد و گسترش آن کاریکاتور گونه بوده و باعث شکل گیری "مرکز" و "پیرامون" در عرصه جامعه مدنی شده است.
نکته دیگر اینکه جامعه مدنی در خود است نه برای خود. به عبارت دیگر جامعه مدنی فاقد آگاهی نسبت به نقش، جایگاه، مسئولیتها و وظایفش است و نمیتواند به تعریف خود بپردازد بی سیمایی و بی ریختی از مختصات و ویژگیهای دیگر جامعه مدنی ایرانی است. جامعه مدنی به لحاظ هویتی درهم ریخته و بهم ریخته است. به همین خاطر فاقد هویتی مشخص است که بتوان با آن شناسه آنرا شناخت و تعریف کرد. فقدان خلاقیت و ابتکار اجتماعی از مختصات دیگر جامعه مدنی ایران در سالهای گذشته بوده است همچنین جامعه مدنی توان خلق گفتار، ادبیات و واژگان جدید را ندارد
مجموعه این مختصات وشرایط محیطی باعث شده که جامعه مدنی با فقدان پویایی، شادابی ولکنت زبان مواجه باشد، نتواند در برابر گفتار سلطه، گفتار مقاومتی راشکل دهد و گفتار هستهای و وانمود شدن آن به مثابه "حق " را به حاشیه براند و حقهای دیگر را مانند حقوق بشر و دموکراسی را بر جامعه ایرانی مسلط سازد. از اینرو من معتقدم در عرصه جامعه مدنی مابه یک خانه تکانی اساسی نیاز داریم تا ازاین رخوت و رکود مستولی شده بر آن خارج شویم. این نکته را باید بدانیم که جامعه مدنی ضعیف نمیتواند حامل پروژه دموکراسی، حقوق بشر و صلح بمثابه حق در جامعه ایرانی باشد و گفتارهای حقوق بشر و دمکراسی نیز برای تثبیت شدن و سلطه یافتن لازم است که همان "ابتکار و توان رقابت" قدرت را داشته باشند مثل گفتار مسلط نضج، سامان و انسجام یابد و به طور استراتژی خود را توزیع کنند.
آنچه شما به آن گفتار هستهای میگویید، گفتاری که خود را به صورت تأکید بر "حق مسلم" معرفی کرده است، برای جا انداختن به شعارهای ناسیونالیستی و قدرتطلبانه ملی متوسل شده، و به نظر میرسد که در این امر تا حدی هم موفق بوده؛ به طوری که در خارج از کشور نیز همراهیهایی دارد حتّا در میان برخی از منتقدان حکومت. شما در پاسختان بیشتر به نقد ساختاری جامعه پرداختید؛ در نقد ذهنیت و باورهای جامعه، با نظر به همین قضیه هستهای، چه چیزهایی را قابل تأکید میدانید؟
من در اینجا به نقد ساختاری جامعه نمیپردازم بلکه به نقد جامعه مدنی میپردازم که چرا نتوانسته در برابر گفتار هسته ایی، گفتار مقاومتی خلق کند. بهمین خاطر لازم است قبل از پاسخ به سئوال شما، مشخص کنیم مقصود و منظور ما از جامعه مدنی چیست با توجه به اینکه امروزه تعابیر و تفاسیر متعددی در باب جامعه مدنی مطرح میشود و بد فهمیهایی بویژه در جامعه ایرانی در ارتباط با آن وجود دارد. اگر نتوانیم جامعه مدنی را بدرستی مفهوم بندی کنیم این مفهوم در حد یک شعار سیاسی باقی خواهد ماند. وضعیتی که اکنون مفهوم جامعه مدنی در جامعه ایرانی در بین برخی از کنشگران مدنی بویژه نیروهای سیاسی بدان دچار شده است. منظور من از جامعه مدنی، عرصهای از جامعه است که در آن جنبش ها، گروهها و نیروهای اجتماعی مستقل و خود سازمان یافته برای تحدید قدرت سیاسی، قدرت یابی شهروندان، دفاع از حقوق بشر، حقوق شهروندان و دفاع از منافع صنفی شان فعالیت میکنند. با این رویکرد، من هم موافقم در کنار نقد ساختاری جامعه مدنی، باید به نقد ذهنیت و باورهای جامعه مدنی نیز بپردازیم. چگونه درزمانی که بسیاری از اسطورههای قدرت حکومت دچار فرسایش و زوال شدهاند حکومت توانسته ائتلافی رنگارنگی از نیروهای سیاسی – اجتماعی با طیفهای مختلف در داخل و خارج کشور برمحور گفتار هستهای شکل دهد و گفتار هستهای را به مثابه حق بر جامعه ایرانی مسلط سازد و سایرحقها را مانند حقوق بشر و دموکراسی را به حاشیه براند. درپس گفتار هسته ایی، دولت توانسته مانع شکل گیری ائتلاف بین نیروهای سیاسی اجتماعی برمبنای حقوق بشر و دموکراسی شود. گرچه هژمونیک شدن گفتار هستهای در جامعه ایرانی تنها ناشی از سیاستها و برنامههای دستگاههای ایدئولوژیک دولت نیست بلکه سیاستها و برنامههای دولتهای غربی و ذهنیت و باورهای بخشی از جامعه مدنی نیزدر تبدیل شدن آن بمثابه امرعمومی سهیم بوده است. لازم به توضیح است که جامعه مدنی در ایران دارای دو چهره است وجه اول، چهرهای است که بمثابه ابزار سلطه عمل میکند اندیشهها، روابط و مناسبات قدرت مسلط را باز تولید میکند در ترویج آن میکوشد. من فکر میکنم نقد این چهره جامعه مدنی پیش در آمد هرنوع نقدی دراین عرصه است و وجه دوم، چهرهای است که میتوان از آن بعنوان چهره رهایی بخش و آزادی بخش جامعه مدنی یاد کرد. این وجه جامعه مدنی در شرایط کنونی جامعه ایرانی به حاشیه رانده شده و حضور کمرنگی در تحولات و دگرگونیهای اجتماعی دارد. در شرایط کنونی باتوجه به باز شدن فضای نسبی سیاسی – اجتماعی باید به ظرفیت سازی، ترویج گفتارهای دموکراتیک وتقویت باورهای مسلط براین چهره جامعه مدنی پرداخت. در شرایط کنونی باورهای مسلط برجامعه مدنی باورهای ایدئولوژیک، غیر دموکراتیک و سنتی است نمود این باورها را میتوان هم در حاملان گفتارهای دینی وهم سکولار مشاهده کرد. متاسفانه گفتارهای دموکراسی، حقوق بشر و صلح بمثابه حق همچنان در جامعه ایرانی حتی در بین روشنفکران ونیروهای سیاسی در حاشیه قرار دارد.
گفتید که جامعه مدنی ایرانی چهرهای دارد که به مثابه ابزار سلطه عمل میکند. لطفا این چهره آن را با نظر به گفتار هستهای حکومت و تأثیر آن بر جامعه برای ما بازنمایید.
مقصودم از تفکیک دو چهره جامعهی مدنی این است که نشان دهم جامعه مدنی یک پدیده همگن و منسجم نیست، مانند همه پدیدههای اجتماعی دارای چهرههای متعددی است، چهرههای آشکاروپنهان، زشت و زیبا، و ترسیم هریک از چهرههای جامعه مدنی، میتواند مارا در فهم پیچیدگیهای جامعه مدنی یاری نماید و هر یک از آن وجوه نیز، کارویژه یا کارویژههایی را در سطح جامعه برعهده دارند. شناخت هر یک از وجوه آن میتواند ما را در شناخت ماهیت جامعه مدنی، میزان توانایی و اثر بخشی آن در تحولات ودگرگونیهای اجتماعی جامعه ایرانی و ترسیم نقشه راه در برنامه یا برنامههای جامعه مدنی سازی یاری رساند. متاسفانه کنشگران مدنی – سیاسی و روشنفکران ایرانی به جامعه مدنی به مثابه یک کل منسجم و همگن مینگرند و کمتر به چهرههای گوناگون آن توجه دارند و اکثرا آنرا بعنوان یک نیروی پیشبرنده و نشانه خوبیها، زیباییها و... معرفی میکنند. در حالیکه جامعه مدنی هم میتواند در برخی از چهره ها، سد کننده تحولات و دگرگونیهای اجتماعی در جامعه باشد از اینرو باید بدقت نقشه جامعه مدنی را ترسیم کرد. ظرفیت ها، محدودیتها، تواناییها و ناتوانیهای آنرا شناخت.
با این توضیح مهمترین مشخصه جامعه مدنی بمثابه ابزار سلطه، و وجه سنتی بودن آنست. این وجه جامعه مدنی در برابر جامعه مدنی به مثابه نیروی اجتماعی صف آرایی کرده است و این وجه جامعه مدنی ارزشها و گفتار قدرت مسلط را ترویج و باز تولید میکند و در خدمت دستگاههای ایدئولوژیک دولت است، با پلورالیسم، دموکراسی، سنت روشنگری غرب و... سرستیز داشته و در مقابل بر رهبری، انضباط اجتماعی و اخلاقی، ارزشهای سنتی و کنترل فرهنگی تاکید میگذارد.
مهمترین ویژگی جامعه مدنی سنتی، دینخویی اوست؛ گفتمانهای سنت گرایی ایدئولوژیک براین وجه جامعه مدنی مسلط است. این چهره جامعه مدنی، در برگیرنده بخش بزرگی از نهادهای صنفی بازار، هیاتهای مذهبی، انجمنهای فرهنگی- دینی و جنبشهای موعود گرا هستند. در سالهای اخیر این وجه ازجامعه مدنی نه تنها تضعیف نشده بلکه در مواردی تقویت نیز شده است.
وجه دیگر این چهره جامعه مدنی، تکنیکی و ابزاری بودن آنست مهمترین کارویژه اش، خدماتی و امدادی بودن آنست وشکل سازمانی شان در برگیرنده اشکالی از انجمنهای سنتی و مدرن است که شامل سازمانهای خیریه، سازمانهای بهداشتی و درمانی، زنان، جوانان و... است. این وجه جامعه مدنی بخش بزرگی از سپهرعمومی را اشغال کرده است. در طول هشت سال گذشته بسیار فربه شده است.
وجه سوم جامعه مدنی به مثابه ابزار سلطه وجه گفتاری آنست که تداوم دهنده و باز تولید کننده گفتار قدرت مسلط در تمامی عرصهها اجتماعی – سیاسی بویژه گفتار هستهای به مثابه حق است این وجه جامعه مدنی بیشترین خدمت را به نظام حاکم در جهت پیشبرد اهداف گفتار هستهای چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی (حضور در مجامع بین المللی مانند شورای حقوق بشر، اجلاس ریو +۲۰) انجام داده است. مهمترین وجه گفتاری آن غیریت سازی یا به عبارت دیگر دگرسازی است. این وجه گفتاری خود را برمبنای دیگری تعریف میکند و "دگر" آن غرب هست که میخواهد مانع دستیابی ایران به پیشرفت شود و تاکید روی همین امر است که توانستهاند ائتلافی رنگارنگی را شکل دهند؛ و وجه دیگر این گفتار مقبول سازی، اعتبار سازی و مشروعیتبخشی به گفتارهای قدرت مسلط در زمینه گفتار هستهای است. یکی از مؤلفههای بارز دیگرگفتار جامعه مدنی بمثابه ابزار سلطه، حقیقتمحوری و صدقمحوری است. این گفتار مدعی است که یک بازنمایی عینی از حقایق خارجی ارائه میدهد. کاربران آن مدعی شناخت حقیقت آنطور که وجود دارد هستند.
در مورد شکنندگی این گفتار چه میگویید، آن هم در جایی که دچار تناقض میشود؟ مثلاً پس از "نرمش قهرمانانه" ولی فقیه و منسی شدن حق مسلم غنیسازی بالا. در شرایطی چون دوره پس از قرارداد ژنو، این گفتار میبایستی نتیجه عکس به بار میآورد، اما نمود چشمگیری از بحران، به جز در برخی محافل تندرو نمیبینیم. مردم ظاهرا بیش از هر چیز از پایین آمدن نرخ دلار خوشحالاند. فکر نمیکنید دلار از گفتار مهمتر است؟
اگر از منظر چپ ارتدوکس به موضوع بنگریم گزاره "دلاراز گفتارمهمتر است" درست به نظر میرسد، اما مقصود من از گفتار همان دیسکورس است. در این رابطه باید به چند نکته توجه کرد. نکته اول، گفتار صرفا به ترکیبی از گفتار و نوشتار اطلاق نمیگردد بلکه این دو، خود به عنوان اجزای درونی جامعیت (کلیت) گفتاری طرح میشوند. به بیان دیگر گفتار همچون مجموعهای معنیدار از علائم و نشانههای زبان شناختی و فرا زبانشناختی تعریف میشود. (به بیان دیگر گفتار هم دربرگیرنده بعد مادی و هم مزین به بعد نظری است). دوم، گفتار در این چارچوب، تاکیدی است بر این واقعیت که پیکربندی اجتماعی دارای معنی است. سوم، گفتار در این بیان نه تنها جای «ایدئولوژی» بلکه جای «اجتماع» مینشیند و آن را به مثابه یک متن (ساختاری مبتنی بر قواعد گفتمان که تاکید بر ویژگی نمادین روابط اجتماعی دارد) تصویر و تحلیل میکند. چهارم، در این رویکرد مرکزیت ا مر سیاسی مفروض گرفته شده است. پنجم، در این رویکرد هویتهای اجتماعی و سیاسی محصول گفتمانها فرض شده و بدینوسیله در تقاطع بین مرزهای اندیشه ـ واقعیت و ایدهآلیسم ـ رئالیسم گشوده میشود.
با این توضیح برای به کارگیری گفتار در این بحٍث، لازم است تاکید کنم گفتار هستهای آن چنان بر فضای فکری جامعه ایرانی در دهه اخیر سلطه هژمونیک یافته است که هر مقوله گفتاری دیگر متاثر از این سطه هژمونیک بوده و در سایه آن گفتار فهمیده میشود. گفتار هستهای بر اساس نوع رابطه «در زمانی»، «هم زمانی»، «جانشینی» و «همنشینی» با گفتار سنتی، بر جامعه ایرانی در سالهای اخیر سلطه هژمونیک یافته است.
بحران مشروعیت و مقبولیت و عدم قابلیت حصول یا در دسترس بودن دو عامل اصلی عدم تداوم سلطه هژمونیک گفتار هستهای خواهد بود در حال حاضر علیرغم بروز چالشهای چندی اما همچنان به حیاتش تداوم میدهد و نکته دیگر اینکه زمانی یک گفتار دچار بحران مشروعیت میشود و به حاشیه رانده میشود، که گفتار مقاومتی وجود داشته باشد و بتواند همان "ابتکار و توان رقابت" قدرت را داشته باشند مثل گفتار مسلط نضج، سامان و انسجام یابد و به طور استراتژی خود را توزیع کنند. در حال حاضر چه درداخل مرزهای ایران و چه بیرون از آن در برابر گفتار هسته ایی، گفتار مقاومتی مشاهده نمیشود در مطلوبترین حالت نیروهای اجتماعی – سیاسی سکوت پیشه کردهاند. ولی امیدوارم با توجه به باز شدن فضای سیاسی – اجتماعی جامعه ایرانی پس از انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری، وجه رهایی بخش جامعه مدنی امکان ظهور و بروزی بیشتری داشته باشد و بتواند گفتار، ادبیات و واژه گان جدیدی خلق کند و گفتمان مقاومتی برمبنای حقوق بشر و دموکراسی به مثابه حق شکل دهد.
منظورم از وجه رهایی بخش جامعه مدنی چهرهای است که به جامعه مدنی در آن وجه بمثابه یک نیروی اجتماعی و حامل تغییربرای ایجاد جامعه باز، مبتنی بر عدالت، بدون تبعیض و خشنونت و... نگریسته می شود. در این چهره، جامعه مدنی" در خود" به جامعه مدنی"برای خود" ارتقا یافته و جامعه مدنی به نقش و مسئولیت اجتماعی – سیاسی خویش آگاهی داشته و برای آزادی و رهایی پیکار می کند. گفتارهای مسلط براین وجه جامعه مدنی، گفتارهای دموکراسی، حقوق بشر و صلح است. مهمترین کارویژه اش، دفاع از حقوق انسانی، صنفی وبسط زندگی انجمنی است. این چهره جامعه مدنی در برگیرنده بقایای سازمانهای جامعه مدنی در دهه ۷۰ و ۸۰، جنبشهای اجتماعی زنان، دانشجویان، کارگران و جنبش حقوق مدنی – سیاسی ایران است. این وجه جامعه مدنی علیرغم سرکوب گسترده در سالهای اخیر با قبض وبسط هایی، با امید وناامیدیهایی به حیات وپیکار اجتماعی خود، همچنان ادامه میدهند.
گفتید که در دهه اخیر گفتار هستهای بر جامعه ایران سلطه هژمونیک یافته است. و حال امید دارید که جامعه به رهایی برسد، یعنی "برای خود" شود. مشخصتر بگویید این "شدن" چگونه رخ میدهد. اما پیش از آن توضیح دهید که در دوره سلطه هژمونیک گفتار هستهای، این جامعه "برای دیگری" بوده است یا "در خود". به سخن دیگر توضیح دهید که این سلطه چه علل و اسبابی داشته است، و آیا آن علل و اسباب اکنون از میان رفته است؟ آیا "دیگری" یعنی حکومت نفوذش را از دست داده، یا این که جامعه نیرومندتر و مستقلتر شده است؟
گفتار هستهای در متن یک فرا روایت در جامعه ایرانی شکل گرفته است، مقصودم از فرا روایت در واقع داستان یا قصه روابط و مناسبات اسطورهای است؛ قصهای آنچنان عظیم، فراگیر و با معنی که قادر است فلسفه، سیاست، دین، فرهنگ، هنر، ادبیات، نظریههای اجتماعی و فرهنگی، نظریه و نقد ادبی و دیگر شاخههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی را کنار هم قرار داده، همه را با هم مرتبط ساخته و میان آنها پیوند منطقی و رابطههای ضروری و اجتنابناپذیر برقرار میسازد و تأثیر و تأثرات متقابل آنها بر همدیگر، میزان نفوذ و حوزه تداخل آنها در یکدیگر، دامنه و حیطه عملکرد و کارایی آنها را نشان میدهد و از همه مهمتر سمت و سوی معنادار و واحدی به آنها میبخشد. مانند «قصه دینی» اسلام درباره تحقق اراده و مشیت پروردگار در زمین، «قصه سیاسی» مارکسیسم درباره تضاد طبقاتی و انقلاب، و قصه فکری «روشنگری» درباره پیشرفت عقلانی و..... گفتار هستهای که در متن یک فراروایت شکل گرفته است خود را اساسا برمبنای تقابل و تضاد "دیگری" تعریف میکند و دگر آن غرب هست که میخواهد مانع رشد و توسعه جامعه ایرانی شود و از همین ابزار توانسته بهره بگیرد و ائتلاف رنگارنگی را از اسلامیستها تا سکولارها، از نیروهای ملی گرا تا چپ گرا و حتی سلطنت طلب را شکل دهد و هنوز این ائتلاف تداوم دارد گرچه بسیاری از اسطورههای قدرت رژیم دچار فرسایش و زوال شده است اما همچنان قدرت نفوذ و قدرت بسیج را داراست
نکته دیگری که باید اضافه کنم این است که متاسفانه از زمانی که گفتار هستهای در بطن فراروایت مسلط بر جامعه ایرانی (قصه دینی) در این سرزمین مجالی برای طرح یافته است از سوی هیچ یک از نیروهای اجتماعی – سیاسی اعم از سکولار – دینی، دموکرات و اقتدارگرا، تلاش و اقدامی برای دگرگون کردن، تعدیل و یا حتی تعطیلی گفتار هستهای انجام نشده است. به عبارت دیگر، در دوران گذشته، گفتار هستهای نقش «دال متعالی» وبه تعبیر دیگر نقش «نقطه آغازین و گرهی» را در نظام معنیدار تاریخ دو دهه اخیرایران زمین بازی کرده است اما برای رهایی پیدا کردن از این وضعیت و به حاشیه راندن گفتار مسلط باید طرحی نو در انداخت به همین خاطر من معتقدم دو پروژه " جامعه مدنی سازی" و" قدرت یابی شهروندان" مهمترین پروژه ما ایرانیان برای رهایی از سلطه و رسیدن به آزادی است.
دو پروژه " جامعه مدنی سازی" و" قدرت یابی شهروندان" پروژههایی درازمدت هستند، و طبعا به این یا آن موضوع محدود نمیشوند. در رابطه با مسئله مشخص اتمی چه میتوان کرد؟ به نظر شما چگونه میتوان سلطه هژمونیک گفتار هستهای را شکست و یا اکنون که بحرانزده شده است، به جای آن اندیشه درباره فلاکت، انزوای سیاسی، و همچنین محیط زیست و لزوم تفکر عقلانی درباره مشکل انرژی را نشاند؟
من با این رویکرد چندان موافق نیستم و معتقدم یکی از معضلات کلیدی در جامعه ایرانی این است که فعالان و نیروهای اجتماعی – سیاسی، رویکرد و نگاه کوتاهمدت نسبت به مسائل دارند و به آینده بلند مدت نمیاندیشند یا کمتر میاندیشند و همین امر هم یکی از دلایل مهم توسعه نیافتگی و عقب ماندگی جامعه ایرانی است، از اینرو بهتر است بجای رویکرد کوتاه مدت، به روند بلند مدت بیندیشیم و توجه کنیم که گفتارها یکشبه شکل نمیگیرند. در هر جامعه و عصری هر گفتاری که خود را تجسم کمال و تمام معرفی کند لزوما پذیرفته نمیشود پذیرش یک گفتار به مقبولیت و مشروعیت (مردمی) آن بستگی دارد و در دسترس بودن قابلیت استفاده یک گفتار نمیباید به سادگی معادل «مهیای در دست بودن» تعبیر و تفسیر شود، بلکه میباید بر پروژه در دسترس و قابل بهرهبرداری دلالت نماید. از اینرو جامعه مدنی سازی و قدرتیابی شهروندان مهمترین پروژههای ما برای مشروعیتزدایی و رهایی از فراروایتها و گفتار مسلط برجامعه ایرانی است. تجربه دودهه آخر قرن بیستم در اقصی نقاط جهان نشان میدهد که چگونه این دوپروژه منجر به تحولات و دگرگونیهای عمیق در جوامع مختلف شده است. اما متاسفانه در بین نیروهای اجتماعی – سیاسی و روشنفکران ما، توجه جدی به منطق این تحولات و دگرگونی اجتماعی نشده است. در حالی که بدون فهم و درک عمیق از جامعه مدنی نمیتوان منطق تحولات و دگوگونی اجتماعی دراقصی نقاط جهان بویژه اروپای شرقی، امریکای لاتین و... درک کرد و بالعکس.
اما با این رویکرد موافقم که در حالی که نیروهای جامعه مدنی باید رویکرد و برنامههای بلند مدت داشته باشند − چرا که استراتژی جامعه مدنی برای ساختن گفتار مقاومت و جامعه، استراتژی راهپیمایی بلند مدت است −، اما جامعه مدنی میتواند برای رسیدن به اهداف بلندمدت، برنامه کوتاه مدتی را نیز طراحی کند.
با این رویکرد دوبرنامه در اولویت قرار دارد، برنامه اول، مداخله در فرایند گفتوگوهای هستهای که توسط دولتها در حال انجام است. مداخله از دو منظر بسیار مهم است: یک – شفافیت بخشی به مباحث و گفتوگوها، معامله و بده و بستانها و... است و همچنین پاسخگو نمودن دولت در برابر هزینههایی که برجامعه ایرانی تحمیل نموده و در نهایت منجر به توسعه نیافتگی، فقر و فلاکت درجامعه گردیده است. و برنامه دوم، برنامه ادوکسی ((advocacy است برای پادگفتار سلطه و شکل دهی گفتمان مقاومت برای مشروعیت زدایی از کفتار مسلط، منظورم از ادوکسی، یک فرآیند استراتژیک برنامه ریزی شده است که کنشگران و سازمانهای جامعه مدنی برای ایجاد تغییر از آن استفاده میکنند. مجموعهای از تاثیر گذاری بر تغییر فرآیندهای سیاسی و بوروکراتیک به نفع افراد یا گروه ها، فرآیند استفاده استراتژیک از اطلاعات برای تغییر سیاستهایی که بر زندگی افراد محروم تاثیر گذار هستند ویا طرفداری به نفع گروههای حاشیه نشین و به حاشیه رانده شده که صدایشان به جایی نمیرسد.
نظرها
نظری وجود ندارد.