انقلاب و سرنوشت اقوام؛ در گفتوگو با خالد توکلی، جامعهشناس
اسماعیل جلیلوند - ردپای مشکلات اقوام ایرانی، تا چه حد به پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ بازمیگردد؟ آنها در مقایسه با دوران پیش از انقلاب، با چه مسائل تازهای روبهرو هستند؟
با گذشت ۳۵ سال از پیروزی انقلاب سال ۵۷ و شکلگیری حکومت اسلامی در ایران، هنوز بخشهای وسیعی از قومیتهای ایران از کرد و ترک گرفته تا بلوچ و گیلک و عرب با محرومیتها و محدودیتهای اقتصادی و سیاسی دسته و پنجه نرم میکنند.
وقوع انقلاب تا چه حد و چگونه بر وضعیت اقوام در ایران تاثیرگذار بوده است؟ این تحولات در مقایسه با سالهای پیش از انقلاب چگونه به پیش رفتهاند؟ قومیتها در روند پیروزی انقلاب و شکلگیری حکومت فعلی ایران تا چه حد ایفای نقش کردهاند و امروزه اقوام چه دیدگاهی نسبت به انقلاب اسلامی دارند؟
این پرسشها را در گفتوگو با خالد توکلی، جامعهشناس و فعال حقوق اقوام در میان گذاشتهایم.
وقوع انقلاب ایران چه تاثیری بر وضعیت قومیتها در مقایسه با پیش از دوران انقلاب داشته است؟
خالد توکلی- انقلاب بر وضعیت قومیتها تاثیری قابل توجه داشت که ابعاد مثبت و منفی آن را امروز میتوان مشاهده کرد.
قبل از هر چیز انقلاب ایران چون عمدتاً ماهیت اسلامی و تا حدی چپ داشت، ناسیونالیسم فارسی را تا حد زیادی تضعیف کرد و این ناسیونالیسم که از دوران رضاشاه شروع شده بود و در دوران محمدرضا شاه هم ادامه داشت، بخصوص در اوایل انقلاب به شدت تضعیف شد. در ارتباط با تاثیر این تغییر در دیدگاه حکومت به عنوان مثال میبینیم در کردستان اهالی فرهنگ اجازه نداشتند در دوران پیش از انقلاب به زبان کردی کتاب یا مجله منتشر کنند، اما با وقوع انقلاب گشایشهایی در زمینه فرهنگی حاصل میشود و با وجود همه مشکلات موجود، نشریات و کتابها به زبانهای محلی چاپ میشوند. امروزه در بخشهای کردنشین برخی از انجمنهای فرهنگی و ادبی نیز فعال هستند و به زبان کردی فعالیت میکنند.
روی دیگر ماجرا اینکه بعد از انقلاب خشونت به شدت در مناطق قومی بخصوص در کردستان و مناطق بلوچنشین افزایش یافت و همچنین تبعیض مبتنی بر مذهب افزایش پیدا کرد که تا قبل از انقلاب این محدودیتها و تبعیضها در اجرای مناسک مذهبی کمرنگتر بود و این مسئله نیز به تغییر ماهیت حکومت در پی پیروزی انقلاب بازمیگردد.
وقوع انقلاب و چرخش حکومت از ناسیونالیسم ایرانی پیش از انقلاب موجب ایجاد برخی از تعارضهای جدید فرهنگی در جامعه ایران شد که از نظر فرهنگی نوعی بدبینی و حس تحقیر ناشی از شکافهای جدید اجتماعی را به وجود آورد که قبل از انقلاب این شکافها فعال نشده بودند.
قومیتها در پیروزی انقلاب و تحولات سالهای ابتدای آن چه نقشی را بر عهده داشتند؟
اصولاً آشکار و برجسته شدن هویت قومی مربوط به بعد از انقلاب است و در دوران پیش از انقلاب بیشتر هویتهای فکری و ایدئولوژیک به چشم میخوردند.
در جریان انقلاب نیز بسیاری از هویتها به نفع شعارهای سلبی انقلاب که نفی و نابودی در آنها موج میزد خاموش شدند؛ و گرنه قومیتها نیز مانند اغلب مردم ایران در انقلاب مشارکت داشتند، اما این حضور مبتنی بر هویت قومی نبود.
پس از پیروزی انقلاب قومیتها در سرنوشت و مسیری که انقلاب طی کرد تا چه اندازه تاثیرگذار بودهاند؟
در این مورد شاید بیشترین تاثیر را کردها داشتند. در آن سالها در مناطق کردنشین درگیریهای زیادی به وجود آمد که اگر در ابتدا دو طرف درگیر که حکومت و گروههای کرد بودند، به توافق میرسیدند، این مسئله میتوانست نقشی مثبت در دمکراتیک ساختن نظام سیاسی ایران داشته باشد، اما بعدها که روند مذاکرات میان کردها و حکومت به بنبست رسید و به تدریج خشونت بر آن حاکم شد - صرف نظر از اینکه کدام طرف مقصر بود– وقفه جدی در فرآیند دمکراتیزاسیون ایران به وجود آمد. شاید یکی از دلایلی که موجب شد برنامههای توسعه از جامعیت لازم برخوردار نباشد نیز همین امر بوده است.
در طول سی و پنج سال گذشته مسائل قومیتها با چه فراز و نشیبهایی روبهرو بوده است؟
در طول سی و پنج سال گذشته دو نگرش کلی نسبت به مسئله قومیتها از جانب حاکمیت وجود داشته است.
جناح راست و شاخههایش معمولاً دیدگاهی امنیتی نسبت به مسائل قومیتها داشتهاند، اما نگرش جناح مصطلح به چپ به مسائل قومیتها به نسبت بیشتر سیاسی و علمی و تا حدی شرقشناسانه بوده است.
قبل از آغاز جنگ به دلایل مختلف سیاست کلی نظام حذف و نادیده گرفتن گروههای قومی نبود؛ در آن سالها در رأس نظام اجماع نظر نسبت به نحوه برخورد با مسائل قومیتها وجود نداشت و برخی از مسئولان دولت موقت و شورای انقلاب بر مذاکره و راههای مسالمتآمیز تأکید داشتند. علاوه بر این در آن سالها دولت مرکزی از قدرت کافی برای برخورد نظامی با گروههای قومی برخوردار نبود و همراهی برخی از نخبگان گروههای قومی با انقلاب و داشتن سابقه دوستی آنها با مسئولان و رهبران انقلاب نیز مانع از اتخاذ برخی سیاستها در حوزه قومیتها میشد.
پس از سال ۱۳۶۰ اما وضعیت قومیتها دگرگون شد. در این سالها از یک سو حکومت تا حدی زیاد یکدست شد و گرایشهای رادیکال قدرت را به دست گرفتند و از سوی دیگر رهبران میانهرو و معتدل یا کناره گرفتند یا به مخالفت با نظام پرداختند؛ لذا در این دوران سیاست قومی حاکمیت مبتنی بر برخورد جدی و سرکوب و حذف گروههای فعال قومی قرار گرفت که نتیجه آن هزینههای فراوان جانی و مالی برای طرفین درگیر بود.
در نتیجه این برخورد اکثریت گروههای فعال قومی که نیروهای مسلح زیادی را در اختیار داشتند، از سر ناچاری ایران را ترک کردند و به کشورهای همسایه یا اروپایی پناه بردند.
در این سالها که عراق جنگ را بر ایران تحمیل میکند و مناطقی چون کردستان، خوزستان، کرمانشاه و بخشهایی از آذربایجان غربی که به لحاظ قومی بحرانی بودند، به میدان و منطقه جنگی تبدیل میشوند، سیاست قومی تحتالشعاع این وضعیت جدید قرار گرفت.
علاوه بر این با وقوع جنگ توسعه و سازندگی مناطق قومیتها در این سالها دچار وقفه جدی شد؛ به گونهای که شاخصهای رشد و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در استانهایی مانند کردستان و سیستان و بلوچستان در میان دیگر استانهای ایران همواره در پایینترین میزان خود بوده است. در نهایت میتوان گفت که تحت تأثیر شرایط جنگی، اولویت اصلی در این مناطق، تقویت نهادها و مراکز نظامی، انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی و برقراری امنیت تعریف شد.
به طور خلاصه از اوایل انقلاب تا اواخر دوره آقای رفسنجانی این نگرش، نگرش امنیتی بود و مسائل مربوط به قومیتها را نادیده میگرفتند، ولی از دوران اصلاحات میبینیم که نگاه حکومت به قومیتها تا حدی علمی شد و در این دوره دولت اصلاحطلب کوشید حداقل به لحاظ اقتصادی بخشی از مشکلات مردم حل شود و طرحهایی نیز برای توسعه مناطق قومی در نظر گرفته شد، ولی در دوران محمود احمدینژاد باز ما شاهد این هستیم که نگرش امنیتی شکل گرفت. اکنون نیز آقای روحانی در اظهارات خود به ضرورت رعایت حقوق قومیتها و توسعه مناطق آنها تاکید دارد.
من فکر میکنم اصلاحطلبان با محافظهکاران از نظر نحوه برخورد با مسائل و مطالبات قومی با هم تفاوت کیفی دارند و نمونه عینی و اخیر این مسئله هم طرح آموزش زبان مادری است که دولت روحانی میخواهد آن را اجرا کند، ولی دیدیم که فرهنگستان که تحت سلطه محافظهکاران و آقای حدادعادل است، چه موضعی در این زمینه اتخاذ کرد و به جای اینکه آن را به صورت علمی در فرهنگستان بررسی کنند از توطئه و اینکه دست خارجی در این زمینه فعال هست حرف میزنند و این نشان میدهد محافظهکاران همچنان نگاه امنیتی نسبت به مسئله اقوام دارند.
دلیل این تفاوت نگرش در دو جناح حکومتی ایران که به تدریج در سالهای پس از پیروزی انقلاب شکل گرفتند، نسبت به مسائل اقوام چیست؟
این تفاوت به تفاوت در نگرشی که آنها نسبت به دموکراسی و مدیریت جامعه دارند، برمیگردد. محافظهکاران به دلیل اصولی چون عدم اعتقاد به قواعد دموکراتیک، عدم پذیرش تنوع قومی و مذهبی و اعتقادی که به توسل به برخورد امنیتی با مسائل مختلف دارند، نمیتوانند تنوع و تمایز موجود در جامعه را تحمل کنند؛ ولی اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدهاند که براساس پذیرش تنوع و رعایت قواعد دموکراتیک میتوانند جامعه را اداره کنند.
اگر ما به این دو جریان در حاکمیت نگاه کنیم، میبینم اصولگرایان در تمامی زمینهها به همین شکل عمل میکنند و در رابطه با احزاب و هر مسئلهای که بخواهد در جامعه تنوع و تغییر ایجاد کند، واکنش امنیتی نشان میدهند.
در مورد اشتراکات نیز باید گفت که هر دو جناح سیاسی امروز ایران از موضعی فرادست به مسائل قومیتی نگاه میکنند و حاضر نیستند قومیتها آنچنان که خود میخواهند، در تعیین سرنوشت خویش مشارکت داشته باشند. البته در این زمینه شدت و ضعف وجود دارد و اصلاحطلبان بیشتر در جهتی حرکت میکنند که نیازها و مطالبات قومیتی را دریابند و امکان تحقق را برای آنها فراهم آورند.
امروزه شاهد برخی از تنشهای اجتماعی در میان قومیتها هستیم. آیا این تنشها پیش از انقلاب نیز میان اقوام وجود داشت و وقوع انقلاب تاثیری بر تشدید یا کاهش این تنشها داشته است؟
قبل از انقلاب به دلیل اینکه هویت سیاسی اقوام در وضعیت خاموش قرار داشت و هویت ملی یا ایرانی برجستهتر شده بود، تنشهای میان اقوام به شکل امروزی نمایان نمیشد.
امروزه نه تنها هویتهای قومی در حالت تقابل و رویارویی با هویت ملی قرار دارند، بلکه اقوام با همدیگر نیز مشکلاتی فراوان دارند. برای نمونه میتوان به نحوهی برخورد نمایندگان و برخی از مسئولان و فعالان قومی ترک در ارتباط با نطق نماینده مهاباد مبنی بر تشکیل استانی جدید در مناطق جنوبی استان آذربایجان غربی اشاره کرد. علاوه بر این اختلاف شیعه و سنی هم بر تمامی تعارضهای دیگر اضافه شده است.
در حال حاضر در مناطق متعلق به قومیتهای غیر فارس نسبت به انقلاب و تحولات ناشی از آن چه دیدگاهی وجود دارد؟
در زمان پیروزی انقلاب، قومیتهای مختلف احساس میکردند تغییری که در راه است منجر به بهبود وضعیت سیاسی و اقتصادی آنان خواهد شد و در سایه رعایت قواعد دینی با آرامش بیشتری زندگی خواهند کرد، ولی به تدریج با تداوم تبعیضها و عدم تحقق آرمانها و شعارهای انقلاب، این خوشبینی کم رنگ شد و نوعی سرخوردگی و ناامیدی در بین مردم ایجاد کرد.
برای مردمی که درمیان قومیتها زندگی میکنند این ناامیدی شاید بیشتر رواج پیدا کرده باشد. اگرچه هنوز مردم قومیتها در ایران میکوشند از طریق منفذهای موجود برای تحقق حقوق خود تلاش کنند.
تاثیر انقلاب اسلامی بر مسئله استقلالطلبی که در میان اقوام تا حدودی قابل مشاهده است، تا چه حد قابل توجه بوده است؟ آیا پیش از انقلاب نیز چیز تمایلاتی در این مناطق وجود داشته است؟
تحقیق مشخصی در این زمینه انجام نشده است، ولی ظاهرا این مسئله فراز و نشیب و نوسان بسیاری داشته و بستگی به رفتار حاکمیت با قومیتها از یک سو و شرایط سیاسی بینالمللی از سوی دیگر تغییر میکند.
در بعضی از مواقع که حاکمیت به شدت امنیتی برخورد میکند، نگاههای واگرایانه بیشتر میشود. مثلا در دوران احمدینژاد این جریانهای واگرایانه و متقاضی ایجاد دولت مستقل در کردستان خیلی رشد پیدا کردند و توانستند گوشهای شنوایی برای خودشان پیدا کنند. در بین ترکها هم من فکر میکنم با توجه به اینکه حکومت ترکیه و آذربایجان در نزدیکی مناطق ترکنشین وجود دارد، این مسئله ممکن است تا حدی مطرح شده و طرفدار پیدا کرده باشد.
جایگاه ایران در منطقه و ارتباطاتی که با کشورهای دیگر دارد نیز مؤثر است، ولی در کل فکر میکنم حضور این افکار در جامعه و رواج آنها بیشتر واکنشی است به رفتار حاکمیت در داخل و خارج و اگر رفتار حاکمیت بر دموکراسی و رعایت حقوق اقلیتهای قومی استوار شود، به نظر من دیدگاههای واگرایانه طرفداران چندانی در میان قومیتها نخواهند داشت.
و سخن آخر...
به طور کلی امروزه مشکل مشترک تمام اقوام در ایران، عدم رعایت حقوق اساسی آنها از یک سو و عدم توسعهیافتگی مناطق آنها در تمام ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از سوی دیگر است.
اکثر مردم قومیتها در اوایل انقلاب قربانی خشونت شدند و از این نظر زخمهای عمیقی روح و جسمشان را آزار داده و همچنان میدهد. اگر در جامعه ما به حقوق قومیتها احترام گذاشته شود و یک توسعه پایدار بوجود بیاید، بخش بزرگی از مشکلات اقوام حل میشود. این مشکل مشترک و عمومی اقوام در ایران است، اما هرکدام از اقوام هم به نوبه خود مسائل و مشکلات خاص خود را دارند. مثلا برای ترکها، لرها و گیلکها بیشتر مسئله فرهنگی و تحقیر فرهنگی مهم هست و توجه به برخی از عناصر فرهنگی مانند زبان یا آداب و رسوم محلی از مطالبات آنهاست و منجر به این شده است که نتوانند در جامعه ایران حس امنیت و آرامش داشته باشند.
برای کردها و عربها مطالبات بیشتر سیاسی (هویتی) و اقتصادی است و اگر توسعه و عزم لازم برای رعایت حقوق و به رسمیت شناختن هویت قومیتها در کشور به وجود آید، بخشی از مشکلات کردها و عربها حل خواهد شد.
البته هرکدام از این قومیتها برای رسیدن به اهداف و برآورده شدن انتظاراتشان راه حلهایی را هم ارائه میکنند. برخی به مبارزه سیاسی روی آوردهاند و برخی دیگر همبستگی درونگروهی را تشدید کردهاند و برخی دیگر در جهت پررنگ کردن شکافهای دیگر گام برداشتهاند و تمرکززدایی از قدرت در قالب خودمختاری و فدرالیسم را پیگیری کردهاند. برخی دیگر تقویت بنیه اقتصادی یا نزدیکی بیشتر به حاکمیت را برگزیدهاند. بلوچها و کردهایی که اهل سنت هستند، مبنای اینکه به اقلیت تبدیل شدهاند مذهبشان هست و مسائل فرهنگی و مذهبی بیشتر برایشان مهم است؛ مثلا احترام به ارزش های مذهبی، داشتن مساجد اهل سنت در شهرهای بزرگ، توانایی اجرای مراسم مذهبی خود در فضای آزاد از این جملهاند.
در همین زمینه: دوسیه سی و پنجمین سالگرد انقلاب بهمن
نظرها
تقی
این رادیو زمانه هم که تا ایران تجزیه نشه دست بردار نیست!
محمد
آقای تقی شما متنو واقعا خوندی؟
irma
مطالبات قومی در جهان سوم یعنی وطن ستیزی، نژاد (قومیت) پرستی، ارتجاع، خشونت، دروغ ... یعنی عقب ماندگی محض... تا به امروز که اینطور بوده