تداوم اصلاح ناپذیری پنجاه و هفتی
اکبر گنجی − عبور از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک بدون نفرت زدایی و نگاه واقع بینانه امکان پذیر نیست.
گفت وگو درباره گذشته و عبرت آموزی از تجربیات تاریخی، نه تنها وظیفهای اخلاقی است، بلکه میتواند به عدم تکرار خطاها منتهی شده و رشد و تحول همگانی را فراهم آورد. انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و پیامدهای آن باید به بحث همگانی تبدیل شود. البته هرگونه بحثی، گزینشی و از منظری خاص صورت خواهد گرفت. به تعبیر دیگر، انقلاب همانند جنگل بزرگی است که هر کس نقاشی خود را از آن به تصویر میکشد. هیچ اثری تمامی جنگل را در بر نخواهد گرفت و هیچ اثری بهترین اثر نخواهد بود. همیشه همگان از این امکان برخوردار خواهند بود که نقاشی جدیدی از جنگل انقلاب ارائه کنند. نوشتار حاضر نیز میکوشد تا براساس تجربه انقلاب ۵۷ و پیامدهای آن در مورد چند مسئله مهم گفت و گویی در اندازد.
معنای اصلاح پذیری نظام سیاسی
معنای دقیق اصلاح پذیری و اصلاح ناپذیری یک رژیم سیاسی چیست؟ بعید است که این مفهوم ناظر به حوزه اقتصاد باشد. برای این که در اقتصاد بسیاری از نظامهای غیر دموکراتیک اصلاح و تحول صورت گرفته و میگیرد. آنان هم به دنبال نوسازی اقتصادی و مدرنیزه کردن جوامع خود بوده و هستند. عظمتطلبی توسعهای بخشی از آرزوی دیکتاتورهای جاه طلب است. چین کمونیست، با لیبرالیزه کردن اقتصاد، طی دوره ۲۰۱۳- ۱۹۷۹، میانگین رشد اقتصادی سالانه حدود ۱۰ درصدی را تجربه کرده است.
اصلاح ناپذیری ناظر به فساد هم نیست. اگر چه فساد رژیمهای غیردموکراتیک بیش از فساد رژیمهای دموکراتیک است. با این حال، همه رژیمهای غیر دموکراتیک از نظر فساد در یک سطح قرار نداشته و بسیاری از آنان از طریق اصلاحات توانستهاند میزان فساد را کاهش دهند. به گزارش سازمان شفافیت بین المللی، قطر در سال ۲۰۱۳ با امتیاز ۶۸ در رتبه ۲۸، عمان با ۴۷ امتیاز در رتبه ۶۱ و ایتالیا با ۴۳ امتیاز در رتبه ۶۹ قرار دارد. به تعبیر دیگر، برخی از نظامهای به شدت غیر دموکراتیک، از نظر میزان فساد حتی از برخی از جوامع دموکراتیک پیش افتادهاند. پس اصلاح پذیری و اصلاح ناپذیری ناظر به کدام قلمرو است؟
اصلاحات ناظر به حوزه ساختار سیاسی است. رژیم اصلاح پذیر رژیمی به شمار میرود که زمامداران سیاسی از طریق انتخابات آزاد رقابتی منصفانه برای مدتی محدود انتخاب شده و به روشهای مسالمت آمیز- یعنی از طریق صندوقهای رأی- برکنار میشوند. اما اگر نتوان زمامداران و سیاستها را به روشهای مسالمت آمیز (صندوقهای رأی) تغییر داد، رژیم اصلاح ناپذیر خواهد بود. آزادی نقد قدرتهای سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیک یکی از ارکان نظامهای اصلاح پذیر است.
اصلاح ناپذیری و انقلاب
بسیاری از افراد این مدعای تجویزی/تکلیفی را مطرح میسازند: اگر رژیم سیاسی ای تمامی راههای اصلاحات مسالمت آمیز را مسدود سازد، باید از طریق انقلاب خشونت بار رژیم اصلاح ناپذیر را سرنگون کرد. به تعیبر دیگر، انقلاب خشونت بار در رژیمهای اصلاح ناپذیر اخلاقاً موجه است.
اما گروه دیگری گزاره توصیفی/تبیینی زیر را مطرح کرده اند: "اگر رژیمی اصلاح ناپذیر باشد، انقلاب به وقوع خواهد پیوست".
آیا این گزاره توصیفی/تبیینی صادق است؟
الف- تأیید پسینی : با رویکردی پسینی احتمالاً میتوان این مدعا را تأیید کرد. یعنی، وقتی رژیم سیاسی کشوری از طریق انقلاب سرنگون شد، ادعا کنیم که آن رژیم اصلاح ناپذیر بوده و بدین ترتیب مدعی صدق گزاره کلی مورد ادعا شویم.
ب- تأیید پیشینی: آیا معیار و ملاکهای پیشینی برای اصلاح پذیری یا اصلاح ناپذیری رژیمهای غیر دموکراتیک وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، براساس چه معیارهای پیشینی ای میتوان رژیمی را اصلاح ناپذیر به شمار آورد؟ تا حدی که من اطلاع دارم، تاکنون چنین معیارهایی ارائه نشده است. بدین ترتیب، آن گزاره کلی به این تقلیل مییابد که محققان بنشینند و هر جا انقلابی- از جمله در فرانسه، روسیه، چین، کوبا، ایران- روی داد، مدعی شوند که آن رژیم اصلاح ناپذیر بوده است.
پ- ذات گرایی: از موضع ذات گرایانه هم میتوان درباره صدق این گزاره داوری کرد. یعنی این مدعا ذاتی ثابت و صلب برای برخی رژیمهای سیاسی در نظر گرفته که به هیچ طریقی قابل تغییر و تحول نیست. اما رژیمهای سیاسی- دموکراتیک و غیر دموکراتیک- فاقد ذات و ماهیت، به معنای ارسطویی- هستند. اگر ذات گرایی حداقل در حوزه علوم اجتماعی و انسانی کاذب باشد، همه اشکال رژیمهای غیر دموکراتیک نیز از نظر سیاسی میتوانند- امکان دارد- اصلاح پذیر باشند. به تعبیر دیگر، اصلاح پذیری آنان محال و ممتنع نیست. آیا رژیم ژنرال پینوشه یکی از مصادیق رژیمهای اصلاح ناپذیر به شمار نمیرفت؟ دموکراسی خواهان با ساختن شبکههای اجتماعی بالفعل و بسیج اجتماعی، آن رژیم را اصلاح کرده و راه گذار به دموکراسی را- با همکاری خود پینوشه- گشودند.
اصلاحات دیرهنگام و انقلاب
آلکسی دوتوکویل نخستین جامعه شناسی بود که این مدعا را طرح کرد (در کتاب انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن) که وقتی نظامهای استبدادی پس از دوره طولانی سرکوب دست به اصلاحات میزنند، اصلاحات به جای آن که به دوام آنان بینجامد، به انقلاب منتهی خواهد شد. میگوید:
"انقلابها همیشه وقتی امور از بد به بدتر میگراید رخ نمیدهند. برعکس، غالباً مردمی که طی دورهای طولانی بی هیچ اعتراضی یک حکومت سرکوبگر را تحمل کردهاند وقتی ناگهان میفهمند که حکومت از فشار خویش کاسته است به مخالفت با آن بر میخیزند... تجربه به ما میآموزد که معمولاً مخاطره آمیزترین لحظه برای یک حکومت بد، لحظهای است که آن حکومت در صدد اصلاح شیوه کار خویش بر میآید. آن هنگام که پادشاهی پس از دورهای طولانی از حکومت سرکوبگرانه تصمیم به بهتر کردن وضع و حال اتباع خویش میگیرد تنها کمال هنر سیاستمداری است که میتواند وی را قادر به حفظ تاج و تخت خویش سازد. ظلم و ستمی که در مدتی طولانی که ظاهراً تا ابد ادامه داشت تحمل شده بود همین که امکان از میان برداشتن اش در ذهن انسانها نقش میبندد دیگر غیر قابل تحمل به نظر میرسد" (صص ۱۷۷- ۱۷۶).
بر این مبنا برخی گزاره توصیفی/تبیینی زیر را برساخته اند:
"اصلاحات دیرهنگام رژیمهای سرکوبگر، راهگشای انقلاب خواهد بود".
درباره صدق این مدعا چه میتوان گفت؟
الف- پیشینی :آیا به طور پیشینی معیار و ملاکهایی برای زمان مناسب اصلاحات توسط یک رژیم استبدادی وجود دارد؟ تا حدی که من اطلاع دارم، چنین ملاکهایی تاکنون ارائه نشده است.
ب- پسینی : واقعیت این است که وقتی رژیمهای دیکتاتوری خاصی دست به اصلاحات زده و از طریق انقلاب سقوط کرده اند، محققان گفتهاند که آن اصلاحات دیر هنگام بود و دیکتاتور خودکامه میبایست سالها پیش دست به اصلاح میزد. اما معلوم نیست اگر اصلاحات چه مدتی قبل آغاز میشد، کار به انقلاب نمیانجامید؟ بسیاری از محققان این مدعا را درباره رژیم شاه مطرح کرده و اصلاحات سیاسی او را دیرهنگام و به سود انقلابیون به شمار آوردهاند.
همبستگی انقلاب با رشد اقتصادی
اولین بار توکویل گزارش کرد که حدود سی تا چهل سال قبل از انقلاب فرانسه، دوران "خیز" اقتصادی آغاز شد. وضع مردم بد نبود، اما انتظارات آنها زیاد بود. اتفاقاً انقلاب در مراکزی روی داد که وضعیت اقتصادی بهتری داشتند. میگوید:
"آن بخشهایی از فرانسه که بهبود سطح زندگی در آنها قطعی تر و مشخص تر از همه بود مراکز اصلی جنبش انقلابی را تشکیل میدادند" (ص ۱۹۰).
کرین برینتون نیز برمبنای بررسی ۴ انقلاب آمریکا، فرانسه، روسیه و انگلیس، در کتاب کالبد شکافی انقلاب مدعای توکویل را تأیید کرد و گفت که انقلاب ها:
"زاده جوامعی نیستند که از لحاظ اقتصادی رو به قهقرا دارند بلکه برعکس، در جوامعی رخ میدهند که از لحاظ اقتصادی رو به پیشرفت دارند" (ص ۳۳).
بدین ترتیب، انقلابها پس از دورانی از رشد اقتصادی- که ممکن است با دورهای کوتاه از رکود تورمی همراه شود- صورت گرفته و فاعلان/بازیگران اصلی اش فقرا نیستند. جیمز دیوس نیز در مقاله "نظریهای درباره انقلاب" کوشیده تا علل این امر را تبیین کند. میگوید:
"فقر مستمر نه تنها افراد را انقلابی نمیکند بلکه فرد را نگران خود یا خانواده اش میسازد و این در بهترین حالت به معنی تن دادن به سرنوشت، و در بدترین حالت به معنی یأس خاموش است" (ص ۷ ).
گویی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران نیز این مدعا را تأیید میکند. در طی دوره ۵۵- ۱۳۴۰، میانگین رشد اقتصادی ایران ۸ درصد در سال و میانگین تورم حدود پنج درصد بود. افت سطح زندگی در دو سه ساله منتهی به انقلاب نیز موید این نظریه است. در سال ۵۶ و ۵۷ رشد اقتصادی به منفی ۲.۳ و منفی ۷.۴ کاهش یافت. تورم نیز در پنج سال ۵۷- ۵۳، به ترتیب به ۱۵.۵، ۹.۹، ۱۶.۶، ۲۵.۱ و ۱۰ درصد افزایش یافت. در این دوران طبقه متوسط رشد کرده و میزان شهر نشینی افزایش یافته بود.
اما جمهوری اسلامی شرایط بهتری برای ارزیابی صدق این نظریه پدید آورده است. طبقه متوسط در دوران ۳۵ ساله جمهوری اسلامی- نسبت به دوران شاه- به شدت رشد کرده است (این مدعا مورد تأیید محققان خارجی است). اولاً: جمعیت شهرنشین ایران از حدود ۴۷ درصد در سال ۱۳۵۷ به حدود ۷۰ درصد در سال ۹۲ رسیده است. ثانیاً: در حالی که کل جمعیت کشور از بیش از ۳۵ میلیون تن در سال ۱۳۵۷ به بیش از ۷۷ میلیون تن در سال ۹۲ افزایش یافته، تعداد دانشجویان از حدود ۱۷۰ هزار نفر در سال تحصیلی ۵۶-۵۷ به حدود چهار میلیون و پانصد هزار نفر در سال تحصیلی ۹۱-۹۲ افزایش یافته و ایران را جزو ۱۰ کشور اول دنیا- در نسبت دانشجو به جمعیت- قرار داده است.
برای روشن شدن این تفاوت چشمگیر، میتوان از منظر دیگری هم به مقایسه همین ارقام پرداخت. در حالی که جمعیت ۲.۲ برابر گردیده، تعداد دانشجویان ۲۶.۴۷ برابر شده است. در سال ۵۷ از هر یکصد هزار نفر جمعیت، ۴۸۵ تن دانشجو بودهاند و در سال ۹۲ از هر یکصد هزار تن جمعیت، ۵۸۴۴ نفر دانشجو هستند.
تعداد فارغ التحصیلان قبل و بعد از انقلاب نیز از هیچ نظر قابل قیاس نیست. به عنوان نمونه، دانشگاه تهران در طول تاریخ اش تا سال ۱۳۹۱، حدود ۲۵۰ هزار فارغ التحصیل داشته که ۹۰ درصد آنان متعلق به بعد از انقلاب است. زنان نیز وضعشان تغییر قابل توجهی کرده است. در آستانهی انقلاب، زنان سی و یک و نیم درصد دانشجویان را تشکیل میدادند در حالی که در سال تحصیلی ۱۳۹۱ بیش از ۶۰ درصد راهیافتگان به دانشگاهها را زنان تشکیل میدادند.
در سال ۲۰۱۳، ۳۲ هزار و ۶۰۰ عنوان مقاله ایرانی در پایگاه ISI و ۳۶ هزار و ۶۸۴ عنوان مقاله در پایگاه اسکوپوس ثبت شده است که به ترتیب رتبههای دوم و اول منطقه را بر اساس مقالات نمایه شده در این دو پایگاه علمی برای ایران آورده است. مجله معتبر نیوساینتیست ایران دارای بالاترین رشد علمی در جهان معرفی میکند. مجله نیچر نیز همین مدعا را تأیید کرده است.
میزان سفر نیز یکی از شاخصهایی است که وضعیت طبقه متوسط را نشان میدهد. سفر با دیگر کشورها و ورود به کشور نیز به شدت افزایش یافته است. در ۹ ماهه اول سال ۹۲ تعداد مسافران ورودی به گمرکهای کشور با افزایش شش درصدی نسبت به مدت مشابه در سال قبل به ۱۱ میلیون و ۶۵ هزار و ۱۹۶ نفر رسید. همچنین تعداد مسافران خروجی از گمرکهای کشور نیز با افزایش ۷.۸۰ درصدی به ۱۰ میلیون و ۸۹۶ هزار و ۱۰۷ نفر رسید.
از نظر زیرساختهای اقتصادی نیز دوران ۳۷ ساله شاه با دوران ۳۵ ساله جمهوری اسلامی تفاوتهای چشمگیری دارد. به چند مورد زیر بنگرید:
الف- سدسازی: تعداد سدهای ایران از ۲۷ سد در سال ۱۳۵۷ به ۶۰۸ سد در سال ۱۳۹۰ افزایش یافت.
ب- تولید فولاد: ایران در سال ۱۳۵۷ سالانه یک میلیون تن فولاد تولید میکرد، که در سال ۱۳۹۲ به ۱۵.۴ میلیون تن افزایش یافت. به گزارش اتحادیه جهانی فولاد، ایران در سطح جهانی در سال ۲۰۱۲ با تولید ۱۴.۵ میلیون تن در رتبه پانزدهم قرار داشت.
پ- تولید برق: تا سال ۱۳۵۷، ۷ هزار و ۲۴ مگاوات برق به وسیلهی نیروگاههای کشور تولید میشد، در سال ۹۲ این میزان به ۷۰ هزار مگاوات افزایش یافت. ایران در چند سال اخیر به کشورهای همسایه خود برق صادر میکند. به گزارش آژانس بین المللی انرژی، ایران از نظر تولید برق در رتبه هجدهم جهانی قرار دارد.
ت- تعداد فرودگاه ها: به گزارش سازمان CIA ایران با داشتن ۳۱۹ فرودگاه در رتبه ۲۲ جهانی قرار دارد.
ث- صنعت پتروشیمی: ظرفیت تولید پتروشیمی ایران رشد چشمگیری داشته و به ۵۷.۱ میلیون تن در سال ۱۳۹۱ رسیده است. ایران در سال ۱۳۹۰، ۱۸.۲ میلیون تن محصول پتروشیمی و فرآورده پلیمری به ارزش تقریبی ۱۴.۲ میلیارد دلار به بیش از ۶۰ کشور جهان صادر کرده است. تحریمهای اقتصادی موجب شد تا در سال ۹۰ از ۷۸ درصد و در سال ۹۱ از ۷۲ درصد ظرفیت تولید استفاده شود.
ج- تلفن: در بهمن ۱۳۹۲ شرکت مخابرات ایران ۵ /۶۱ میلیون مشترک تلفن همراه، ۸ /۲۷ میلیون مشترک تلفن ثابت، ۳۰ میلیون کاربر اینترنت و ۸ /۱ میلیون مشترک ADSL دارد. اگرچه در دوران شاه تلفن همراه و اینترنت وجود نداشت، اما افزایش چشمگیر تلفنهای ثابت منازل نیز قابل توجه است (کل تلفنهای ثابت ایران در سال ۱۳۵۷، ۸۵۰ هزار و ۸۰۰ بود).
چ- تعداد نفت کش ها: ایران در سال ۱۳۹۱ با داشتن ۴۷ فروند کشتی نفت کش- که ۴۳ فروند آن مربوط به حمل نفت خام، سه فروند مربوط به حمل فرآوردههای نفتی و يك فروند آن مربوط به حمل گاز مايع است- چهارمین قدرت حمل و نقل نفت در جهان بود. ۲۸ کشتی نفت کش دیگر هم در داخل و خارج در حال ساخت است. به گزارش رویترز ایران دارای ۳۷ سوپر نفتکش و ۱۴ نفتکش کوچکتر است.
ح- فناوری نانو: ایران در سال ۲۰۰۵ میلادی مقام ۳۵ تولید علم در حوزه فناوری نانو را به خود اختصاص داده بود که در سال ۲۰۱۳ به رتبه ۷ تولید علم فناوری نانو دست مییابد (منبع خارجی رتبه ایران را نهم جهانی میداند). ایران از سال ۲۰۰۷ به این سو، در بین کشورهای اسلامی و منطقه خاورمیانه جایگاه نخست تولید علم در حوزه فناوری نانو را در دست دارد. رتبه اول تا ششم به ترتیب از آن چین، آمریکا، کره جنوبی، هندوستان، آلمان و ژاپن است. ترکیه در جایگاه ۲۲ قرار گرفته است.
ایران فقط در نانوتکنولوژی پیشرفت نکرده است. به عنوان مثال، در حالی که دولت جرج بوش بودجه دولتی برای تولید استم سل، که سل بنیادین برای تولید سلهای دیگر است، را به دلایل مذهبی قطع کرد، ایران بودجه بسیار وسیعی در این مورد دارد که در جهان دارای شهرت است. روزنامه واشنگتن تایمز گفته است که ایران پیشتاز این نوع تحقیقات پیشرفته است. سایت مجله قانون، تکنولوژی و جامعه نیز توضیح داده، در حالی که مسیحیان در آمریکا مانع این پژوهش شده اند، دولت اسلامی ایران در این زمینه سرمایه گذاری عظیمی کرده است.
تئوری ریسمان مهمترین تئوری برای توضیح ساختار جهان است. این نظریه یکی از مهمترین موضوعات تحقیق دانشمندان فیزیک جهان- از جمله آمریکا- است. به نوشته مجله نیچر، دانشمندان ایرانی ساکن ایران در این حوزه تحقیقاتی دارای جایگاه بالایی در جهان هستند. به طوری که در کنفرانسهای برگزار شده در ایران در باره این موضوع، مهمترین فیزیک دانان جهان شرکت میکنند.
خ- شاخص توسعه انسانی: گزارش سازمان ملل نشان میدهد که ایران در سال ۱۹۸۰ از نظر شاخص توسعهی انسانی زیر متوسط جهانی قرار داشته و طی سه دههی گذشته با رشدی بهتر از بسیاری از کشورها به "کشورهای با توسعهی انسانی بالا" صعود کرده است. نمودار پیوست نشان میدهد که ایران در سال ۱۹۸۰ در زمینهی توسعهی انسانی از سه کشور کرهی جنوبی، ترکیه و مالزی عقب مانده تر بود، اما اینک از ترکیه جلوتر است و فاصله اش با کره و مالزی همچنان حفظ شده است. مطابق گزارش سازمان ملل در ارزیابی شاخص توسعهی انسانی (بر اساس معیارهایی چون امید به زندگی، کیفیت نظام آموزشی، درآمد واقعی و درآمد سرانه ملی)، ایران در سال ۲۰۱۰ در جایگاه ۸۷ و در سال ۲۰۱۱ در رتبهی ۸۸ قرار گرفته و همچنان در میان "کشورهای با توسعهی انسانی بالا" قرار دارد. "ارزش شاخص توسعه انسانی جمهوری اسلامی ایران از ۰.۴۴۳ به ۰.۷۴۲ افزایش یافته است، که رشدی ۶۷ درصدی، یا میانگین افزایش سالانه ۱.۶ درصد را نشان میدهد".
تولید ناخالص داخلی اسمی ایران در سال ۲۰۱۱ - مطابق گزارش صندوق بین المللی پول- ۴۸۲,۴۴۵ میلیارد دلار بوده و در رتبهی ۲۵ جهان قرار گرفته است. مطابق همین گزارش سرانهی هر نفر در حدود ۶,۳۶۰ دلار شده و ایران در میان ۱۹۲ کشور جهان به رتبهی ۷۹ دست یافته است. اگر تولید ناخالص داخلی با توجه به شاخص قدرت خرید در نظر گرفته شود، مطابق گزارش صندوق بین المللی پول، کل تولید ناخالص داخلی ایران ۹۹۰,۲۱۹ میلیارد دلار بوده و در رتبهی ۱۷ جهانی قرار دارد. سرانهی هر ایرانی- براساس این شاخص- حدود ۱۳,۰۵۳ دلار بوده و در رتبهی ۶۹ جهانی قرار دارد. تولید ناخالص داخلی ترکیه با توجه به قدرت خرید، ۵۶۵/۰۷۳/۱ میلیارد دلار بوده و با یک مرتبه بالاتر از ایران، در رتبهی ۱۶ جهانی قرار دارد. سرانهی ترکیه ۵۱۷/۱۴ دلار بوده و با ۵ رتبه بهتر از ایران در رتبهی ۶۴ جهانی قرار گرفته است.
شاخص خدمات نیز دارای اهمیت است. بخش مهمی از تولید ناخالص جوامع توسعه یافته به خدمات تعلق میگیرد، اما در جوامع توسعه نایافته معمولاً بسیاری از این امور را خود مردم انجام داده و بدین ترتیب سهم این بخش پائین است. به عنوان نمونه، سهم بخش خدمات در تولید ناخالص آمریکا ۶/۷۹ درصد، ترکیه ۶/۶۲ درصد و ایران ۸/۵۱ درصد است.
چرا انقلاب نمیشود؟
با توجه به گستردگی طبقه متوسط، زیرساختهای اقتصادی و حجم نارضایتی، چرا در این ۳۵ سال انقلابی صورت نگرفته و رژیم جمهوری اسلامی سرنگون نشده است؟
انقلاب در "وضعیت انقلابی" صورت میگیرد. در این وضعیت :
الف- روشنفکران و نخبگان رژیم را اصلاح ناپذیر قلمداد کرده و تنها راه نجات را سرنگونی رژیم به شمار میآورند. برای این مدعا دست به مبارزه میزنند.
ب- جمع زیادی از جمعیت کشور در پشت سر آنان بسیج شده و "نارضایتی" به "اعتراض سیاسی" تبدیل میشود.
پ- رژیم "توان" یا "اراده" سرکوب- یا هر دو- را از دست میدهد. ممکن است در ابتدأ دارای هر دو ("توانایی سرکوب" و "خواست سرکوب") باشد، اما رفته رفته یکی از آنها یا هر دوشان را از دست دهد.
در دوران شاه، اکثریت روشنفکران و نخبگان رژیم را اصلاح ناپذیر قلمداد کرده و خواهان سرنگونی به اصطلاح "ژاندارم امپریالیسم آمریکا" در منطقه یا "سگ زرد امپریالیسم" بودند. ایدئولوژیهای "جهان سومی"، بلشویکی و اسلامی پشتوانه فکری آنان بود. میلیون ایرانی از طریق شبکههای اجتماعی بالفعل بسیج شده و "اعتراض سیاسی" شان را ماهها در خیابانها به نمایش گذاردند. شاه نیز توان و اراده سرکوب داشت. به همین دلیل در دوران انقلاب حدود ۳ هزار تن را در سراسر کشور کشت. اما با تداوم وضعیت انقلابی، توان و اراده سرکوب مضمحل شد، به طوری که در شب انقلاب وقتی برژینسکی- مشاور امنیت ملی دولت آمریکا- با سفارت شان در تهران تماس گرفته و دستور کودتای ارتش را صادر کرد، با دشنامهای سفیرشان مواجه شد.
در دوران شاه نوارهای کاست آیت الله خمینی باید دانه دانه تکثیر شده و در سراسر کشور توزیع میشد. اما مخالفان جمهوری اسلامی از نظر اطلاع رسانی، هزاران برابر بهتر از موقعیت زمان شاه قرار دارند. انقلاب ارتباطات دهه ۱۹۹۰ میلادی و تحولات پس از آن این امکان را برای آنان فراهم آورده است.
در بهمن ۱۳۹۲ شرکت مخابرات ایران ۵ /۶۱ میلیون مشترک تلفن همراه، ۸ /۲۷ میلیون مشترک تلفن ثابت، ۳۰ میلیون کاربر اینترنت و ۸ /۱ میلیون مشترک ADSL دارد. نسل دهه چهل و پنجاه فاقد چنین امکاناتی بود. علاوه بر اینها، طرفداران انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق تلویزیونهای BBC و VOA و رادیوهای فردا، بی بی سی، فرانسه، آلمان، زمانه، و...و دهها رسانه دیگر صدای خود را به گوش میلیونها مردم داخل کشور میرسانند، در حالی که در زمان شاه گروههای چریکی اعلامیهای در چند صد نسخه نوشته و با هزار زحمت پخش میکردند. اما هواداران سرنگونی جمهوری اسلامی با همه نظریه پردازیهای شبانه روزی- که به راحتی به گوش مردم ایران میرسانند- نتوانستهاند انقلابی برپا کنند. چرا؟
یکم- رقابت اصلاح طلبی و انقلابی گری: در دهه چهل و پنجاه اگر افرادی چون خلیل ملکی حاضر به گفت و گوی با شاه میشدند، طرد میگردیدند، چه رسد که مانند پرویز نیکخواه با "دستگاه" همکاری کرده و "خائن" به شمار روند. زمینه و سیاق، زمانه انقلاب بود، نه اصلاحات. اما اینک هر دو رویکرد انقلابی و اصلاح طلبانه دارای طرفدار بوده و در حال رقابت با یکدیگرند. روشنفکران و نخبگان زمان شاه حاضر به شنیدن صدای ارول، میلوان جیلاس، هانا آرنت، کارل پوپر، و...نبودند. ارول میگفت:"همه انقلابها شکست هستند، اما همه شکستها یک گونه نیستند". به موارد زیر بنگرید:
میلوان جیلاس: "انقلاب همواره یک تراژدی در زندگی بشری است دوست ندارم آن را رویایی جلوه دهم. انقلاب[روسیه، یوگسلاوی] هم اهریمنی بود، هر چند اگر بگوییم که کسی میتوانست از آن جلوگیری کند اشتباه کرده ایم...هیچ توهینی بیش از این وجدان و شعور مرا نمیآزارد که گفته شود انقلاب[روسیه] مسیر تاریخ را دگرگون کرد. تاریخ هرگز چنین دگرگونیهای ناگهانی و بی همتایی را به یاد ندارد. و نمیتوانم بفهمم که جنایات خونین و رنجهای بزرگ را چگونه میتوان انسانی خواند" (سه دیدگاه درباره اصلاحات در شوروی، چین و یوگسلاوی، مصاحبه با میلوان جیلاس، آندره ساخاروف، ولیو بینیان، گردآوری و ترجمه هرمز همایون پور، انشتارات آگاه، صص ۶۰- ۵۹).
کارل پوپر: "انقلابهای خشونت آمیز انقلابیها را میکشند و آرمانهایشان را تباه میسازند...اگر نظم اجتماعی را با انقلاب خشونت آمیز ویران سازیم، آن گاه نه فقط در پیدایش قربانیهای سخت انقلاب گنهکاریم، بلکه حالتی پدید خواهیم آورد که القای نا خوشیهای اجتماعی، ناعدالتی و اختناق را ناممکن میگرداند" (انقلاب یا اصلاح، گفت و گو با هربرت مارکوزه و کارل پوپر، ترجمه هوشنگ وزیری، خوارزمی، ص ۴۷). "بسیاری از انقلابها، اگر نه همه آنها، جوامعی ایجاد کردهاند که با آنچه خواسته انقلابیون بود تفاوت بسیار زیادی دارد" (کارل پوپر، اسطوره چارچوب، ترجمه علی پایا، طرح نو، ص ۱۵۱).
هانا آرنت: "باید به این حقیقت غم انگیز توجه کرد که بیشتر وقایعی که انقلاب نام گرفتهاند نه تنها از ایجاد "اساس آزادی" بلکه از تضمین حقوق و آزادیهای مدنی و تأمین نعمت "حکومت محدود" بر پایه قانون اساسی نیز عاجز بوده اند" (هانا آرنت، انقلاب، ترجمه عزت الله فولادوند، خوارزمی، ص ۳۱۳).
آنتونی گیدنز: "انقلابها به نام آزادی صورت میگیرند، اما اغلب به دنبال آنها یک دوره سرکوب شدید اجتماعی به وجود میآید. در انقلاب آمریکا چنین نشد و استثنائات دیگری نیز وجود دارد. برای مثال در کوبا اگرچه برخی از ثروتمندان از کشور گریختند، حبس و کشتار خودسرانه توسط مقامات حکومتی جدید کمتر وجود دارد. اما در موارد بیشتری به دنبال انقلابها دورههای حبس و اعدامهای گسترده خودسرانه و سانسور شدید آمده است. بعضی از انقلابها خشونت زیادی در پی داشتهاند. اصطلاح "وحشت انقلابی" که اولین بار برای توصیف پیامد انقلاب سال ۱۷۸۹ فرانسه به کار رفت به معنای استفاده منظم از خشونت برای تحمیل اطاعت نسبت به مقامات حاکم جدید است" (آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، نشر نی، ص ۶۶۶).
آلن تورن: "تنها ارمغان آن [انقلاب] قدرت مطلق رهبران انقلابی بود که وجود خود را ترجمان خلوص و انسجام انقلاب قلمداد میکردند...انقلابها همیشه به دموکراسی پشت کرده و انسجامی را، که نمیتوانسته است جز انسجام یک دیکتاتوری باشد، بر پراکندگی یک جامعه تکه شده میان طبقات تحمیل کردهاند...عصر انقلابها از راههای پر پیچ و خم به سمت ترور، سرکوب مردم به نام مردم، کشتار انقلابیون به نام انقلاب راه پیمود...مهمترین وظیفه روشنفکران عصر ما اعلام این است که سنتز بزرگ تاریخ گرایی خواب و خیال خطرناکی بود و این که انقلاب همواره نقطه مقابل دموکراسی بوده است" (الن تورن، نقد مدرنیته، ترجمه مرتضی مردیها، گام نو، صص ۱۵۶- ۱۵۴).
تورن به طنز درباره جشنهای دویستمین سال انقلاب فرانسه مینویسد:
"فرانسویها تمامی خاطرات خود از انقلاب را به حوزه اعلامیه حقوق بشر محدود کردند و به این ترتیب چیزی را جشن گرفتند که کمترین نزدیکی را با انقلاب و بیشترین فاصله را با اندیشه تاریخ گرا داشت" (ص ۱۱۰).
اریک هابسبام- مارکسیست برجسته انگلیسی- در فصل " سوسیالیسم واقعی" عصر بی نهایتها به تعارض انقلاب و دموکراسی اشاره کرده و نشان میدهد که "خلقی" بودن یا "خلق گرایی" نیز دموکراسی آور نیست. چرا که خلقیها لنینیست بودند و "لنین مارکسیستی راست کیش و حتی بنیادگرا بود...اگر لنین زنده میماند، بی تردید مخالفانش را محکوم میکرد و عدم تحمل پراگماتیستی اش مانند زمان جنگ داخلی مرزی نمیشناخت" (اریک هابسبام، عصر بی نهایت ها، ترجمه حسن مرتضوی، نشر آگه، ص ۴۹۰).
سپس در توضیح مدعای خود میافزاید:"انقلابی ها، از جمله سوسیالیستهای انقلابی، به مفهوم انتخاباتی کلمه دموکرات نیستند، هر چند صادقانه اعتقاد داشتند که به نفع "خلق" عمل میکنند" (اریک هابسبام، عصر بی نهایت ها، ص ۴۹۱).
نگرش به انقلاب ها- از جمله انقلاب ۵۷- بسیاری را اصلاح طلب کرده و اجماعی میان روشنفکران و نخبگان در این زمینه وجود ندارد. به عنوان نمونه، یوسف اباذری- از نیروهای سکولار چپ و ناقد شدید فون هایک و "لیبرالهای وطنی" (مهرنامه شماره ۱۸ و ۳۱)- در مقاله "حل مسئله" از رویکرد اصلاح طلبانه در برابر رویکرد انقلابی دفاع کرده است. علی میرسپاسی نیز چنین خط مشی ای را تعقیب میکند.
دوم- پایگاه اجتماعی: در دوران شاه با این که انقلابیون فاقد رسانههای اطلاع رسان کنونی بودند، اما در داخل کشور به دنبال پایگاه اجتماعی و بسیج مردم رفتند. شبکههای بالفعل اجتماعی را به وجود آوردند. اما بسیاری از هواداران کنونی سرنگونی جمهوری اسلامی از راه دور- اروپا و آمریکا- و صرفاً از طریق رسانهها به دنبال سرنگونی رژیماند. گروهی نیز استدلال سادهای را مطرح میسازند:
الف- جمهوری اسلامی رژیمی اصلاح ناپذیر است که باید سرنگون شود. مهمترین دلیل اصلاح ناپذیری رژیم، اسلام گرایی آن است (برخی از افراد هیچ عنایتی به واقعیتها و شواهد مبطل مدعای خود نداشته و صرفاً بر مبنایی ایدئولوژیک معیارهایی اختراع میکنند که به هیچ وجه قابل دسترسی نباشد. مثلاً دنیای ممکنی را در نظر بگیرید که دین در آن هیچ نقشی نداشته باشد و نام آن را سکولاریسم بگذاریم. اما در نظامهای دموکراتیک اگر چه به درستی نهاد دین از نهاد دولت جداست، اما دین در قلمرو عمومی حضوری فعال داشته و دارد. مدارس و دانشگاههای دینی در آمریکا و دیگر کشورهای دموکراتیک وجود داشته و دولتهای دموکراتیک به دنبال نابودی آنها نیستند. دامن زدن به کینه و نفرت از اسلام و مسلمانان، یا اسلام هراسی، به سود گذار به دموکراسی نیست).
ب- زور ما به سرنگونی جمهوری اسلامی نمیرسد.
پ- جمهوری اسلامی باید از طریق دخالت خارجی (تحریمهای اقتصادی کمرشکن و جنگ عادلانه پیش گیرانه) سرنگون شود.
دولتهای غربی شدیدترین تحریمهای طول تاریخ را علیه جمهوری اسلامی وضع کردهاند. میچل فلورنوی، مشاور کمپین رئیسجمهور، گفت: "اگر شما به عملکرد رئیسجمهور نگاه کنید، خواهید دید که او جامعه جهانی را به اعمال شدیدترین تحریمها، که تاکنون علیه کشوری وضع شده، بر ضد ایران هدایت کرده است". جک لو، وزیر خزانهداری آمریکا، نیز در ۱۱ تیر ۹۲ گفته است: "تحریمهای علیه ایران، سختترین تحریمهای تاریخ است".
چنین تحریم هایی، نتایج به شدت زیانباری برای فرایند گذار به دموکراسی و انقلاب پدید آورده است. تحریمها طبقه متوسط را به طبقه فقیر تبدیل میکند. فرایند رشد اقتصادی را معکوس ساخته، به طوری که رشد اقتصادی سال ۹۱، منفی ۵.۸ بوده و تورم به حدود ۴۰ درصد رسیده است. اگر گروهی خواهان انقلابند، باید به طور همزمان خواهان رشد اقتصادی باشند، نه این که از طریق شدیدترین تحریمهای طول تاریخ، ضد توسعه عمل کرده و انقلاب را عقب بیندازند.
سوم- توان و اراده سرکوب: آیت الله خامنهای دارای سازمان سرکوب و اراده سرکوب است (رجوع شود به مقاله "رفتن بن علی، ماندن سید علی" در لینکهای ۱ و ۲ و ۳ که در آن درباره "سرکوب افقی" و "سرکوب عمودی" نیز سخن گفته ام) اما در کاربرد آن هم مهارت دارد. کل حرکت اعتراضی سبز در طول چند ماه، به گفته مخالفان کمتر از ۱۰۰ تن و به گفته رژیم ۳۳ کشته داشت که تعدادی از آنها بسیجیان بودند. از سوی دیگر، سرشت پوپولیستی رژیم و دستگاههای سرکوب اش مانع از آن میشود که به طور قاطع ادعا گردد که این دو (توانایی و اراده سرکوب) همیشگی خواهد بود و در هر شرایطی کاربرد پذیر است.
چهارم- از گفتمان ایثار به گفتمانهای خودخواهانه: فرهنگ سیاسی قبل از انقلاب مدافع شهادت بود. از شهید سیمایی تاریخ ساز و مظهر قداست و حقانیت بر میساخت. زندانیان سیاسی نیز مبارزان تاریخ ساز بودند. اما اینک نه تنها چنان گفتمانی وجود ندارد، بلکه زندانیان سیاسی نیز توسط برخی حتی تحقیر شده و باید حساب پس دهند که چرا رژیم آنان را زنده گذارده است. زنده ماندن به طور ضمنی یا صریح به معنای مشکل دار بودن قلمداد میشود. به میزان دفاعی که در ۲۵ بهمن- آغاز چهارمین سال حصر رهبران حرکت سبز- از موسوی و کروبی و رهنورد در خارج از ایران به عمل آمد بنگرید، واقعیتها روشن میشود.
پنجم- تفاوت رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی: این دو رژیم از جهات عدیدهای با یکدیگر تفاوت دارند. به عنوان مثال به عنصر فساد در هر دو رژیم توجه کنید. در دوران شاه هیچ امکانی برای سخن گفتن پیرامون فسادهای رژیم- خصوصاً خاندان سلطنت- وجود نداشت. به همین دلیل شایعه تنها رسانه موجود در این زمینه بود. همه، شریف امامی را "مرد ۵ درصدی" میخواندند. درباره فسادهای عظیم خاندان سلطنتی شایعههای بسیار گستردهای مطرح میشد. همه آنها بی اساس نبود. به عنوان نمونه، سفارت انگلیس در ۵ اکتبر ۱۹۷۸ (۱۳ مهر ۱۳۵۷) طی گزارشی خبر داد:"شاهدخت شمس و اشرف و خانواده هایشان حدود یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار از ایران خارج کردهاند...این بیش و کم عین مبلغی است که به گفته مقامات بانکی سوئیس اخیراً از حسابهای آن بانکها سر درآورد است" (عباس میلانی، نگاهی به شاه، صص ۴۳۷- ۴۳۶). دولو قاجار که دوستان شاه او را "چاپلوس...و جاکشی زبده" مینامیدند که "یکی دیگر از وظایف او تدارک اسباب عشرت ملوکانه بود"، در سال ۱۹۷۱ به همراه شاه به سوئیس رفت و چون تریاکی بود، مقدار زیادی تریاک به آنجا برده بود. دولت سوئیس به دنبال بازداشت او بود و شاه- به نوشته اعلم- "صدها هزار دلار صرف" کرد تا او را نجات داده و با هواپیمای ویژه خود او را به کشور بازگرداند (نگاهی به شاه، صص ۴۶۵- ۴۶۴). رابرت فراست در مصاحبه اختصاصی پس از انقلاب به شاه گفت:"گفته میشود که خود شما چیزی بالغ بر ۲۰ میلیارد دلار" از ایران خارج کرده اید. سپس به فسادهای تیمسار خاتم- داماد شاه و فرمانده نیروی هوایی که در سال ۱۹۷۵ در یک سانحه هوایی کشته شد- پرداخت. شاه به علم گفته بود که ثروت تیمسار خاتم ۱۰۰ میلیون دلار است، اما علم نوشته بود که فقط در یک قرارداد که نوعی "غارت" بود، "۶۰۰ میلیون دلار" غارت کرده است (نگاهی به شاه، ص ۲۹۹).
مخالفان شاه فقط میتوانستند شایعه سازی کنند، نه آن که در رسانهها پیرامون این فسادها گفت و گو کنند. اما در جمهوری اسلامی، قوه مقننه و مجریه و قضائیه خود فسادهای ۳ هزارمیلیارد تومانی و ۹ هزار میلیارد تومانی را افشا کرده و در رسانههای رژیم پیرامون آنها گفت و گو صورت میگیرد. احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور در مجلس با نشان دادن فیلم، فسادهای خاندان روسای قوه قضائیه و مقننه را افشا میکند. در ۲۶/۱۱/۹۲، اکبر ترکان- مشاور رئیس جمهور- وعده داد تا به زودی فساد "دهها هزار میلیاردی" را افشا کند. وزیر نفت جمهوری اسلامی در ۲۹/۱۱/۹۲ از فساد اقتصادی "۴۰۰ میلیارد تومانی" در وزارت خانه خود خبر می دهد. بدین ترتیب، انقلابیون، با رژیمی روبرو هستند که خود فسادهای بزرگش را افشا کرده، فاسدان را محاکمه و محکوم میکند. این رویکرد- افشای رسانهای و محاکمه و اعدام- به نوعی مردم را تخلیه میکند که گویی رژیم خودش در حال مبارزه با فساد است.
این تفاوت در دیگر حوزهها نیز قابل مشاهده است. انتخابات جمهوری اسلامی تفاوت چشمگیری با انتخابات زمان شاه دارد. در سال ۱۹۶۵ وزارت امورخارجه آمریکا درباره شاه طی گزارشی نوشت:
"شاه فقط پادشاه نیست بلکه عملاً شغل نخست وزیر را نیز از آن خود کرده. فرمانده ارتش است و همه تصمیمات مهم دولت تابع نظر و تأیید اوست. هیچ انتصاب مهمی در دستگاه دولت بدون تأیید او صورت نمیگیرد. دستگاه امنیت مملکت را مستقیماً اداره میکند. سیاست خارجی در دست اوست. سفرا را او انتخاب و انتصاب میکند. ارتقاء درجه در ارتش، بالاتر از سطح ستوان، مستقیماً در دست اوست و بدون تأیید او تحقق نمیپذیرد. تصمیمات مهم اقتصادی، از چند و چون وامهای خارجی تا محل مناسب برای تأسیس کارخانه را به او تأویل میکنند. مدیریت دانشگاه ها[ و انتصاب روسای دانشگاه ها] با اوست. چند و چون مبارزه با فساد را او تعیین میکند. نمایندگان مجلسین شورا و سنا را او بر میگزیند. کیفیت فعالیت مخالفت مجلسین[شورا و سنا] و نیز لوایحی که از تصویب آن میگذرد با اوست" (عباس میلانی، نگاهی به شاه، ص ۵۱۰).
شاه یک دفعه در نیمه دهه ۵۰ تصمیم گرفت همه احزاب دست ساخته را منحل کرده و حزب واحد رستاخیز را به دبیرکلی هویدا بسازد. سپس افزود همه یا عضو این حزب شوند و یا پاسپورت گرفته و از کشور خارج شوند.
انتخابات استبداد دینی جمهوری اسلامی هم میان خودیهای مورد تأیید شورای نگهبان است، اما این کجا و آن کجا. در انتخابات اخیر ریاست جمهوری، با این که چهرههای شاخص اصلاح طلب حق کاندیداتوری نداشتند و هاشمی رفسنجانی رد صلاحیت شد، اما در میزگرد تلویزیونی درباره مهمترین پرونده امنیت ملی- یعنی پرونده هسته ای- افشاگریهای زیادی صورت گرفت.
وضعیت شاه و آیت الله خامنهای نیز تفاوت چشمگیری دارد. نه تنها زندانیان سیاسی در بیانیههای سرگشاده - که برخی دیگر که در زندانها نیستند- به شدت از آیت الله خامنهای انتقاد میکنند.
واقعیت این است که طبقه متوسط از فرصتهای جمهوری اسلامی به سود اهداف خود استفاده کرده و میکند. این فرصت ها، فقط و فقط فرصتهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی نیستند، بلکه فرصتهای سیاسی هم هستند. آنان روشهای مسالمت آمیز تحول سیاسی را تعقیب میکنند.
چشم انداز آینده
چرا جمهوری اسلامی رژیمی اصلاح ناپذیر است؟ آیا تجربه شیلی درباره جمهوری اسلامی قابل تکرار نیست؟ چرا؟
نیروهای خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی اگر نخواهند که توسط حمله نظامی خارجی و تحریمهای فلج کننده جمهوری اسلامی را ساقط کنند، باید انقلابی برپا سازند. اما انقلاب محصول صرف تصمیم و اراده افراد یا گروهی انقلابی نیست. باید "وضعیت انقلابی" پدیدار شود. رژیم غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی نشان داده که میتواند در صورت و سیرتهای متفاوتی بیابد. دورانهای هاشمی رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی یکسان نبوده و نیستند.
برای دموکراسی خواهان، همچنان مسئله اصلی گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. آنان مجبورند به دقت تمام نه تنها به پیامدهای تجربههای انقلابهای کلاسیک و انقلاب ایران بنگرند، بلکه به پیامدهای تجربههای افغانستان، عراق، لیبی و سوریه هم بنگرند. میدانند که واقعیت پیچیده و پر از تعارض و تفاوت است و نمیتوان با ساده سازی فراوان، شکاف اجتماعی اصلی ایران را به سکولار/اسلام گرا تبدیل کرد و این شکاف را هم به شکاف غیر مذهبیها و مذهبیها فروکاست که یک سویه آن نماد مدرنیته و سوی دیگرش نماد سنت است.
مگر دانشگاه یکی از نمادهای مدرنیته نیست؟ مگر هم رژیم استبداد دینی این همه دانشگاه نساخته و شمار دانشجویان را تقریباً ۲۷ برابر نکرده است؟ میدانیم که همه دانشگاه ها- از جمله دانشگاه آزاد اسلامی- دولتی بوده و هستند.
سنت و مدرنیته نیز برساختههای ذهنی و فرا روایتهای بسیار بزرگاند. فاشیسم و نازیسم و استالینسیم و مائوئیسم و خمینسیم هم برساختههای دوران مدرناند. جنگ جهانی اول و دوم و فاجعه هولوکاست هم برساختههای دوران مدرناند. بمب اتمی برساختهای مدرن بود که در دوران مدرن بر سر مردم بیچاره ژاپن توسط مدرنیستهای سکولار آمریکایی ریخته شد. بازگشت به دوران ماقبل مدرن امکان پذیر نبوده و نیست و همه ما در دوران مدرن زندگی میکنیم. از یاد نبریم که بنیادگرایی دینی هم پدیدهای مدرن است. بخشش، عدم خشونت، اعتماد و همکاری راه دموکراسی را هموار میسازند، نه نفرت پراکنی نسبت به دیگرانی که با ما تفاوت دارند. عبور از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک بدون نفرت زدایی و نگاه واقع بینانه امکان پذیر نیست.
نظرها
شاهد
یکم :جناب گنجی چندین بار تاکنون به مقایسه "نظام مقدس" و حکومت پینوشه دست زده است .اکبر گنجی اگر صادق باشد چیزی در ناخود اگاه خویش دارد که نمی تواند اورا به شباهت واضح تری رهنمون سازد .فقط نشان دادن یک تفاوت بین "نظام مقدس" و حکومت پینوشه کافی است تا کل بحث را دگرگون کند .حکومت پینوشه هرگز زنان شیلی را در آپارتاید قرار نداد http://shahrvand-yar.com/media/5139 اما برای گنحی که زندگی زنان به شیوه اسلامی طبیعی است این آپارتابد به چشم نمی اید و اگر زمانی چیزی هم بر ضد ان گفته باشد از سر خالی نبودن عریضه بوده است دوم :اما "حکومت مقدس" به حکومت دیگری شبیه است که گنجی انرا لاپوشانی می کند. به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به حکومتی شبه توتالیتر که ارزشهای حکومت رابر زندگی خصوصی مردم تحمیل می کند .هرچند بسال 1956پس از بر امدن خورشچف در شیوه بکارگیری ارزشهای توتالیتر حکومت اتحاد جماهیر شوری در مقابل "حکومت مقدس" بس لبیرال تر ومردمی تر بود . سوم"اکبرگنجی می کوشد مخالفان فکری خود را به دو فرض انقلابیگری یا هوادار حمله نظامی از یکسو و اصلاح گری از سوی دیگر به تله استدلال مغالطه بکشاند و با شعر بلندی که به هواداری پیشرفت های نظام مفدس می سراید انان را به هوداری ان مقید سازد !اما به استناد بر همان وقایع تاریخی کسان دیگری را می توان به پیشخوان مقایسه و داوری اورد .اکبر گنجی امروز در پایوری و هواداری نظام مقدس در جایگاه روشنفکران هودار نظام اتحاد جماهیر شوروی بسال 1956است و مخالقان فکری او که در مقاله پیشین به نام انان را خطاب کرده بود در جایگاه آندره ساخاروف و الکساندر سولژنستین هستند ! ما می دانیم که اندو نه هوادار انقلابیگری نه حمله نظامی بودند و از سرنوشتی که اتحاد جماهیر شوروی پس از چندین کوششش به اصلاحات برای خود رقم زد نیز اگاه هستیم . در مقایسه`
شاهد
در مقایسه وقایع تاریخی هر قیاسی یک قیاس مع الفارق است اما اکبر گنجی خود اغاز کننده این قیاس است .از اینرو بنظر میرسد بهتر است ایشان به صراحت پایوری خودرا به پایداری "نظام مفدس" ابراز دارد و اجازه دهد دیگران راه خود بروند چراکه اکبر گنجی اکنون در معرض بدل شدن به جناب ازقندی است که به دلیل خارجه نشین شدن می کوشد مدرنتر و لبیرال تر سخن بگوید.اما هرکوششی برای پی بردن به ذات انسانی درحوزه سیاست به تولتاریسم و شکنحه گری می انجامد چنانکه هانا ارنت گفت از اینرو بهتر است خود را الوده ان نسازیم
nader
گزارشی تکاندهنده از خرید و فروش کودکان در دروازهغار تهران در محله دروازه غار تهران بازاری مانند والاستريت وجود دارد، با این تفاوت که "اینجا با بچه تجارت میکنند". کودکانی که از صد هزار تومان تا پنج ميليون تومان خرید و فروش میشوند. روزنامه "اعتماد" در گزارشی با عنوان "بازار بچهفروشان" که سهشنبه ۲۹ بهمن در این روزنامه منتشر شده، به خرید و فروش گسترده کودکان در "دروازه غار" تهران اشاره کرده است. در این گزارش آمده این بازار مانند والاستريت است، با این تفاوت که اینجا با بچه تجارت میکنند. مسعود یک مددكار اجتماعی که در دروازه غار کار میکند به "روزنامه اعتماد" گفته است که سال گذشته در این محله خانهای را یافته که حدود ۴۰ تا ۵۰ کودک در آن نگهداری میشدند. این مددکار اجتماعی درباره این خانه گفته: «هرروز صبح عدهای میآمدند و این کودکان را اجاره میكردند و دوباره آخر شب آنها را برمیگرداندند.» "از صد هزار تومان تا پنج ميليون تومان"، قیمت کودکانی است که بنا بر این گزارش در دروازه غار خرید و فروش میشوند.
hasani
محمد ملکی: خمینی فریبمان داد محمد ملکی، نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب، در نامه یی سرگشاده، سیاست های جمهوری اسلامی را جزء به جزء، و موبه مو، به نقدی صریح و بی پروا کشیده است. محمد ملکی، هشتاد ساله، و از مدافعان فعال آزادی های مدنی، در این نامه بیسابقه، پس از پرداختن به رویدادهایی که در ایران به انقلاب و قدرت یافتن آیت الله خمینی انجامید، می نویسد: "گذشته از شعار اصلی انقلاب که استقلال، «آزادی، جمهوری اسلامی» بود، متأسفانه بقیه ی شعارها بوی «مرگ» میداد. از جمله «مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ برشاه»، «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر امپریالیسم» و انواع و اقسام طلب مرگها. "کلمه «مرگ» در ذهنمان جا گرفت و تا امروز که ۳۵ سال از تغییر نظام شاهی به نظام شیخی میگذرد، این کلمه ی منحوس هنوز گریبان ما را رها نکرده است. مگر آن روزها فریاد نمیکردیم «تا شاه کفن نشود، این وطن، وطن نشود؟» ولی دیدیم شاه کفن شد ولی وطن، وطن نشد!!
jamal
سرلشکر پاسدار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تازه ترین سخنرانیش، سوریه را "محور جدال اساسی" خوانده و از نقش جمهوری اسلامی در آن کشور قویاً دفاع کرده است. فرمانده «نیروی قدس»، بازوی عملیات نظامی برونمرزی سپاه پاسداران، با اشاره به آنچه "موفقیت تفکر ایران بر پایه منطق ایران در سوریه" خوانده، گفته است: "[در] سوریه که الان محور جدال اساسی است، در یک طرف، همه دنیا قرار دارد، و [در] یک طرفش ایران. بعضیها تز روشنفکری میدهند که حالا این آقا [بشار اسد] برود و یک نفر دیگر بیاید و میگویند فرض کنید مرده، زیرا حقیقت موضوع را نمیدانند."!!
سینا
مقاله پرمحتوا و خوبی بود. کمتر از این مقالاتی بود که کمتر الان نوشته می شود.
محسن
مقاله خوبی بود هرچند همیشه اکبر اقا راست راستم نمیگه ولی با این تفکر که باید گذار به دمکراسی کرد و انهم بصورت مسالمت امیز موافقم ولی باید انروی سکه را هم دید 37 درصد دانش اموز امسال از اموختن درماندند و این زنگ خطر برای کشور ماست که میخواهد گذار به دمکراسی کند فرصت ها منتظر ما نمیمانند.
Neda
ایشان نوشته: رژیم غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی نشان داده که میتواند در صورت و سیرتهای متفاوتی بیابد. دورانهای هاشمی رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی یکسان نبوده و نیستند.!! جواب : در همه شان بیت تصیم گیرنده بوده و سرکوب و اعدام و چپاول و سانسور ادامه داشته فقط اندازه دزدی ها به اندازه در آمد نفتی کم و زیاد میشده.
farid
برادر گنجی سالهاست دین وکلیسا از سیاست جدا شده است . اخوندها بهتر است به مساجد و حوزه برگردند و مملکت را به دولتهای برآمده از اننخابات واقعی بدهند. .
sina
ــ ارزیابی سالانة شاخص کیفیت زندگی در بین ١٩۴ کشور جهان نشان میدهد که کیفیت زندگی مردم ایران در سال ٢٠١٠ رتبة ١۵٠ جهان را داشته است. ــ از نظر شاخص رفاه اجتماعی، در میان ١۴٢ کشور، ایران در رتبة صدویکم است. ــ ایران جزو ده کشور پرمشقت جهان است. ــ ایران از حیث احساس شادی و رضایت شهروندانش در رتبة صدوپانزدهم جهان است؛ و ایرانیان از افسرده ترین مردمان جهان اند. -وضع درمان و دارو اسفناک است و بسیاری از خانوادهها برای تأمین هزینههای یک عمل جراحی برای همیشه به زیر خط فقر سقوط میکنند. وزیر بهداشت جمهوری اسلامی میگوید: هزینة سرسام آور درمان هر سال هفت درصد جمعیت ایران را به زیر خط فقر میبرد. ــ رتبة جهانی ایران در زمینة بهداشت نودوسوم است = در سال ۲۰۱۳، گذرنامة ایران در میان گذرنامه های ۹۳ کشور جهان از نظر اعتبار در رتبة ۸۶ بوده است. پاکستان، سومالی، عراق، و افغانستان نیز در انتهای این جدولاند - بر اساس آمار و اطلاعات بنیاد ملی نخبگان و صندوق بین المللی پول، ایران اولین کشور در بین ۹۱ کشوری است که دچار عوارض خروج نخبگان و تحصیلکردگاناند - به گزارش خبرگزاری مهر، در سال ۱۳۵۸، جمعیت ایران ۳۶ میلیون نفر و عدة زندانیان در حدود هشت هزار نفر بوده است؛ اما اکنون، در حالی که جمعیت ایران دو برابر سال ۱۳۵۸ شده، عدة زندانیان ۲۷ برابر شده است. جمهوری اسلامی ایران جزو ده کشور اول دنیا از لحاظ عدة زندانیان است - ایراد اصلی به حکومت محمدرضاشاه نبود آزادیهای سیاسی بود. اگر در سال ١٣۵۵ تنها در حدود بیست کشور جهان «آزاد» به حساب میآمدند؛ امروزه، بر اساس آمار مؤسسة فریدوم هاوس، ۱۴۸ کشور جهان آزاد یا نیمه آزاد محسوب میشوند و ایران در میان این ۱۴۸ کشور نیست ــ از لحاظ فضای کسب و کار، رتبة ایران در جهان ۱۵۲ است. ــ ارزش پول ملی، که پیش از جمهوری اسلامی از معتبرترین واحدهای پولی جهان بود، به شدت کاهش یافته و پول ایران جزو سه پول بی ارزش جهان شده است. ــ فساد مالی، مانند سرطان، همة اندام جامعه را فراگرفته است؛ و در رأس هرم این فساد رهبر قرار دارد که، علاوه بر تسلط بر همة شریانهای اقتصادی کشور، به تنهایی صاحب اختیار ٩۵ میلیارد دلار سرمایه است ــ سرمایهای که هیچ نهادی بر آن نظارت ندارد. رهبر هیچ کشوری در جهان چنین ثروتی در اختیار ندارد. ــ از حیث فساد دولتی نیز، ایران رتبة ١۴۴ را در جهان دارد. ــ از نظر آزادی اقتصادی، رتبة جهانی ایران ١٧٣ است در دوران ٣۵سالة جمهوری اسلامی، جایگاه جهانی ایران در درآمد سرانه به رتبة حدود ۱۰۰ نزول کرده است. ــ اقتصاد کشور سقوط کرده و فقر و گرانی فراگیر شده است. در سال ۲۰۱۲، در میان ۲۲۱ کشور جهان، تورم ایران در رتبة ۴ بوده است. ــ ایران یکی از پنج زندان بزرگ روزنامه نگاران در جهان است و، از حیث آزادی مطبوعات، در رتبة ۱۹۱ جهان قرار دارد. ــ ایران از نظر آزادی اینترنت در میان شصت کشور در رتبة آخر است؛ و به همراه چین و کوبا بیشترین محدودیتها را بر اینترنت اعمال میکند. از نظر سرعت دانلود از اینترنت نیز، رتبة جهانی ایران ١٧٠ است. ــ ایران، به نسبت جمعیت، بیشترین اعدامی را در جهان دارد و، از نظر تعداد، بعد از چین است. ــ انتخابات ایران، حتی در مقایسه با انتخابات کشورهای اسلامی ای مانند مراکش، تونس، لیبی، اردن، لبنان، عراق، ترکیه، پاکستان، و افغانستان، غیردموکراتیک است. در همة کشورهای مذکور، انتخاباتهایی آزاد یا نیمه آزاد برگزار میشود و همة طیفهای سیاسی، از چپ تا راست و از سکولار تا مذهبی، میتوانند در آنها شرکت کنند. سخن گفتن از امکان شرکت نیروهای سکولار در انتخابات ایران بیشتر به طنز میماند! ـ درصد دانشجویان دختر در ایران نشان میدهد که زنان ایران از تواناترین زنان جهاناند؛ اما «رتبة ایران در دسترسی زنان به فرصتهای اقتصادی و سیاسی، در بین ۱۳۶ کشور، ۱۳۰ است.». سعید بشیرتاش