یهودیان و بهائیان و بیدینان با مسلمانان برابر نیستند
اکبر گنجی - شواهد و قراین بسیاری میتوان ارائه کرد که نشان میدهد اسلام و تشیع- آن چنان که ادعا میشود- اصالت و محوریت ندارند و در مواقع مقتضی، امور دیگر بر اسلام و تشیع چیره میشوند.
همسایه دائمالخمری داشتیم که نماز نمیخواند و روزه هم نمیگرفت. میگفت وقتی نماز میخواند و روزه میگیرد، «راست به کارش نمیآید». ولی امام حسین را خیلی قبول داشت و در ایام محرم برایش مراسم عزاداری برگزار میکرد.
همسایههایمان که بسیاریشان مسلمانان عامل به اسلام بودند، با همین شخص روابط حسنهای داشتند. وقتی درگذشت، در مراسم ختماش شرکت کردند و در قبرستان مسلمانان به خاک سپرده شد. این داستان بعد از انقلاب است.
هر ایرانیای چنین رخدادهایی را تجربه کرده است. اگر به جمعیت یک میلیارد و ششصد میلیون نفری مسلمانان نگریسته شود، که طبعاً فقیهان با افتخار از آن یاد میکنند، تعداد زیادی از این گونه مسلمانان یافت شدنی است. میلیونها زن مسلمان در کشورهای اسلامی، بیحجاباند. فقیهان ایرانی آنان را هم از تعداد مسلمان جهان کسر نمیکنند.
اکثریت مسلمانان اهل تسنن بودهاند و هستند و بسیاری از اعتقادت شیعیان را باور ندارند. آنان نه به امام دوازدهم زنده غایب باور دارند، نه یازده امام دیگر شیعیان را معصوم و دارای علم غیب میدانند، نه حکومت را حق الهی آنان میدانند و نه به رجعت آنان به جهان خاکی باور دارند. با این همه، فقیهان شیعه آنان را مسلمان به شمار میآورند، اگر نیاورند، تعداد مسلمانان به حدود ۲۰۰ میلیون مسلمان کاهش خواهد یافت.
به حاشیه رفتن اسلام و مسلمانی در اثر منافع ملی
در گذشته بسیاری از فقیهان علویها را منحرف میدانستند و تکفیر میکردند، اما مصالح سیاسی و منافع حکومت فقیه سالاری جمهوری اسلامی، آنان را به حمایت تمام عیار از علویهای سوریه کشانده است.
شیعه غیر ۱۲ امامی که شیعه واقعی نبود و نیست. مصالح و منافع ملی، اسلام و تشیع فقیهان را دچار قبض و بسط کرده است و میکند. در جنگ جمهوری آذربایجان شیعه با جمهوری ارمنستان، فقیهان در کنار ارمنستان و علیه جمهوری آذربایجان ایستادند. چون شیعیان آذربایجان، کشورشان را آذربایجان شمالی مینامند که به ناگزیر مناطق ترک نشین ایران به آذربایجان جنوبی تبدیل میشود. خطر تجزیه کشور از یک سو، و نزدیکی جمهوری آذربایجان با آمریکا و اسرائیل از دیگر سو، محوریت اسلام و تشیع را به حاشیه رانده است.
شواهد و قراین بسیاری میتوان ارائه کرد که نشان میدهد اسلام و تشیع- آن چنان که ادعا میشود- اصالت و محوریت ندارند و در مواقع مقتضی، امور دیگر بر اسلام و تشیع چیره میشوند. تجاوز صدام حسین به ایران و جنگ هشت ساله ایران و عراق، که صدها هزار مسلمان و شیعه در آن کشته شد، یک نمونه دیگر است. نمیتوان تجاوز یک کشور و اشغال خاک ایران را- حتی اگر متجاوز و اشغالگر مسلمان و شیعه باشد- پذیرفت. در این مورد، مرزهای ملی و خاک، از اسلام و خون مسلمین برتر میشوند. جنگ برای نظامیان «نعمت» بود که قدرت سیاسی و اقتصادی خود را افزایش دادند، نه اسلام و تشیع.
تعطیل کردن کلیه احکام اولیه اسلام برای حفظ نظام سیاسی
همیشه مصالح و منافع ملی نیستند که اسلام و تشیع را به حاشیه میرانند. رژیم سیاسی هم اسلام و تشیع را کاملاً به حاشیه راندهاند و میراند.
آیتالله خمینی این «اصل تنظیم کننده» را الگوی جمهوری اسلامی قرار داد: «حفظ نظام اوجب واجبات است». بعد هم به تفصیل در پاسخ آیتالله خامنهای نوشت که نظام سیاسی میتواند تمامی احکام اولیه اسلام- عبادی و غیر عبادی- را برای حفظ نظام تعطیل کند. رژیم میتواند تمامی قراردادهایی را که دو طرفه با مردم امضا کرده، اگر حفظ نظام ایجاب کند، یک طرفه ملغی سازد. در این رویکرد، اسلام و تشیع چه جایگاهی دارند؟ اصل و محور و پایه، رژیم سیاسی است که باید حفظ شود و برای حفظ آن، کلیه احکام اولیه عبادی و غیر عبادی اسلام را میتوان تعطیل کرد. در مقاله «خدا مرده است، زنده باد دولت» توضیح داده شد که چگونه آیتالله خمینی نظام سیاسی را جایگزین خداوند کرد (رجوع شود به: بود و نمود خمینی، وعده بهشت، برپایی دوزخ، صص ۴۳۴-۴۱۳).
اسلامگرایی- آن هم با ادعای پیروی از خط امام و روایت خمینی از اسلام- دست گشادهای برای تحول اسلام و تشیع ایجاد میکند. مهم آن است که از این رویکرد چگونه استفاده شود.
روایت آیتالله مصباح از محوریت اسلام
آیتالله مصباح یزدی در روز ۲۸ بهمن سال جاری (۹۲) در دیدار با جمعی از «طلاب و مسئولان مدرسه علمیه رشد» سخنانی ایراد کرده که وبسایت او آن را در روز ششم اسفندماه منتشر کرده است. وی تأکید کرده که دین از نظر برخی از پیروان آیتالله خمینی «یک امر حاشیهای و فانتزی است».
او این روایت را باطل دانسته است و میگوید، اسلام «محوریترین مسئله فکری» آیتالله خمینی بود. البته شواهد و قرائنی از سخنان قبل از انقلاب آیتالله خمینی برای تأیید مدعای خود ارائه میکند.
آیتالله مصباح یزدی میگوید: الف- مقدمه: امری مقدستر از دین وجود ندارد. ب- نتیجه: اگر صدها هزار نفر در راه دین کشته شوند، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه لازم است. برای اینکه «دین امری است که حتی سیدالشهدا و فرزندان و اصحابشان، جانشان را فدای آن کردند».
به گفته آیتالله مصباح یزدی، آیتالله خمینی از سر مصلحت، «شیوه مجادله» و «اقناع طرف مقابل براساس مقبولاتشان»، «از ادبیات سیاسی روز» جهان استفاده کرد و مفاهیمی چون «جمهوری» و «میزان رأی ملت است» را مطرح ساخت. میزان رأی ملت است اما بدین معنا نیست که «اگر ملت دیگر اسلام را نخواستند، ما هم اسلام را کنار بگذاریم». میگوید که آیتالله خامنهای نیز از همین منظر بحث حقوق بشر و نقض حقوق بشر را مطرح میسازد.
نابرابری بهائیان و یهودیان با مسلمانان
آیتالله مصباح یزدی با تأکید بر محوریت و اصل بودن اسلام میگوید: «حقوق بشر غربی و حقوق شهروندی به معنای برابری مسلمان و بهائی، ربطی به اسلام ندارد، چرا که حقوق بشر و حقوق شهروندی به معنایی که در غرب تعریف شده با روح اسلام و قانون اساسی و حرکت امام، کاملاً مخالف است. مردم کشور نیز به خاطر اسلام، این همه شهید و کشته داده و سختیها را تحمل کردند و لذا هرچه با اسلام مخالف باشد را نمیپذیرند. اسلام، هرگز یک یهودی و مسلمان را مساوی نمیداند، هرچند حقوقی را برای یهودی هم در نظر میگیرد، اما این به معنای تساوی آنها در همه حقوق نیست. گاه عدهای نام شهروند درجه دوم بر آن میگذارند. هر اسمی میخواهند بگذارند، اما این واقعیت را تغییر نمیدهند.»
مصباح یزدی میافزاید، دفاع از تساوی حقوقی بهائیان و یهودیان با مسلمانان به معنای بازگشت به نیم قرن قبل است که نهضت امام خمینی آغاز شد. افرادی حقوق شهروندی را مطرح میسازند که تحصیل کرده غرباند و مبانی علوم انسانی غربی را پذیرفتهاند. «مخصوصاً اگر کسی [حسن روحانی] در انگلیس و نظیر آن نیز تحصیل کند»، بیشتر تحت تأثیر احترام انگلیسیها به حقوق بشر و حقوق شهروندی قرار خواهد گرفت.
از آیتالله مصباح یزدی به دلیل صراحت کلام و بیان روایتاش از اسلام، باید قدردانی کرد. وقتی کلام شفاف و دقیق ایراد گردد و راههای ابهام و ایهام را ببندد، راه نقد گشوده خواهد شد. تا حدی که من میفهمم:
یکم- منافع سیاسی و اقتصادی تظاهر به اسلام نمایی: جهاد فکری و عملی آیتالله مصباح یزدی در دوران رهبری آیتالله خامنهای، تماماً ریشه ایمانی نداشته است و ندارد. منافع سیاسی و اقتصادی ربط وثیقی با اسلامخواهی او دارد.
اولاً: همه میدانند که در بودجه رسمی کشور، سالانه ۱۰ میلیارد تومان به موسسه آیتالله مصباح یزدی پرداخت میشود. این مستقل از بودجه کلانی است که طی ۲۵ سال اخیر توسط بیت رهبری و دیگر ارگانها در اختیار وی قرار گرفته است.
ثانیاً: در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ وی نه تنها امام زمان را حامی محمود احمدینژاد نشان داد، بلکه مدعی شد که امام زمان در شب احیا تا سحر بیدار مانده و برای پیروزی احمدینژاد دعا کرده است. ( داستان دعا کردن امام زمان برای پیروزی احمدی نژاد را در منبع زیر بخوانید: گفتمان مصباح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم: ۱۳۸۹، ص ۸۸۳). منافع سیاسی و اقتصادی دوران ریاست جمهوری احمدینژاد موجب شد تا آیتالله مصباح یزدی امام زمان را تا سحر بیدار نگاه دارد تا برای پیروزی او دعا کند.
ثالثاً: در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ آیتالله مصباح یزدی ابتدأ باقری لنگرانی را اصلحترین کاندیدای روی زمین معرفی کرد که حتی موجب ریشخند بسیاری از اصولگرایان شد. وقتی خبر رسید که شورای نگهبان قرار است صلاحیت لنکرانی را رد کند، او به سود سعید جلیلی انصراف داد. آیتالله مصباح یزدی هم به حمایت از سعید جلیلی پرداخت و او را اصلح کرد.
دوم- انسان و دین: دین برای انسان است یا انسان برای دین؟ آیتالله مصباح یزدی و بسیاری از فقیهان، انسانها را برای دین میدانند. از نظر آنان آدمیان خادم دیناند و اگر میلیونها انسان برای دین کشته شوند، موجه است. رویکرد دیگر اما این است که دین برای انسان آمده است. دین قرار است در خدمت سعادت آدمیان باشد. دین پشتوانه اخلاق است و پیامبر اسلام به صراحت گفتهاند که برای مکارم اخلاقی آمدهاند. قرآن هم بر کرامت آدمیان و عدالت تأکید کرده است.
اگر انسان اصل باشد، اگر کرامت او مد نظر قرار گرفته شده باشد، اگر امور باید بر مبنای عدالت سامان یابند، در این صورت سخن گفتن از اینکه صدها هزار نفر باید فدای اسلام شوند، توجیهی نخواهد داشت. دین باید در خدمت آدمی باشد. دین اگر عادلانه، اخلاقی و عقلانی نباشد، مردود است. کانت از دین در محدوده عقل سخن میگفت، اینک باید «دین در محدوده صلح» را بر رویکرد درست کانت افزود. مولوی درست میگفت: «تا جنینی کار خونآشامی است».
سوم- شهروند برابر و آزاد: همه آدمیان- فارغ از قومیت و جنسیت و مذهب- «شهروندان برابر و آزاد» باید به شمار روند.
بهایی و یهودی و مسیحی و بیدین و مسلمان، زن و مرد، کرد و فارس و بلوچ و لر و ترک و غیره همه باید از حقوق شهروندی برابر برخوردار شوند. ممکن است پیروان ادیان مختلف دین خود را حقیقت مطلق و مطلق حقیقت به شمار آورند، اما زندگی جمعی صلحآمیز ربطی به این نگرشهای ایدئولوژیک ندارد. این ادعا که «اسلام آخرین دین است» با این ادعا که «بهائیت آخرین دین است»، هر دو در یک سطح قرار دارند و هر دو فاقد دلایل موجهکننده عقلی و تجربیاند. تاریخ گشوده است و دینهای دیگری هم ساخته خواهد شد.
فقیهان مسلمان چه دستاوردی داشتهاند که خود را برتر از دیگر انسانها به شمار میآورند؟ تخصص در فقه- یعنی برساختههای اعراب پیش از اسلام و سبک زندگی آنان- حداکثر آدمی را باستانشناس میکند، نه دارای «برتری» بر دیگران. حتی انسان شریفی که فضایل اخلاقی را در خود ملکه کرده است، از نظر اخلاقی در جایگاه بالایی قرار میگیرد، اما از نظر حقوقی، با دیگر شهروندان هیچ تفاوتی ندارد. پارسایی اخلاقی را- حتی اگر واقعاً وجود داشته باشد- نمیتوان در جامعه به برتری حقوقی تبدیل کرد. چرا در میان مراجع تقلید شیعیان یک مادر ترزا یافت نمیشود؟ اینان از دست رنج مردم شهر و روستا میستانند، و او همه وجودش را در اختیار فقرای هندی قرار داده بود.
اصل بر عدم تبعیض است. یعنی هیچگونه تبعیض و نابرابریای پذیرفته نیست، مگر آنکه دلایل موجهی برای آن وجود داشته باشد. به عنوان مثال، وقتی ساختار اقتصادی تبعیض آفرین و فقیرزا است، از طریق تبعیض مثبت، به فقرا کمک میشود.
ساختار اقتصادی آمریکا به گونهای است که طی چند دهه گذشته دائماً شکاف طبقاتی افزایش یافته و بر تعداد فقرا افزوده شده است. به همین دلیل، دولت به فقیرترین اقشار، 47 میلیون تن، کوپن غذایی پرداخت می کند (البته میزان پرداختی در آمریکا بسیار پایین است. حد اکثر دریافتی برای یک نفر در سال جاری ۱۸۹ دلار در ماه است، برای دو نفر ۳۴۷ دلار در ماه، سه نفر ۴۹۷ دلار در ماه، چهار نفر ۶۳۲ دلار در ماه و پنج نفر ۷۵۰ دلار در ماه است. این مقدار بستگی به درآمد خانواده دارد. متوسط دریافتی برای همانها به ترتیب ۱۵۲، ۲۷۱، ۳۹۶، ۴۸۸، و ۵۷۷ دلار در ماه است).
راست گراترین دولت اروپا- دولت انگلیس- در کمک به فقرا بسیار سخاوتمندانه تر از آمریکا عمل کرده است. تعداد فقرا در بریتانیا حدود 13 میلیون نفر (21 درصد جمعیت) است. حدود 20 درصد از 11 میلیون دریافتکنندگان حقوق بازنشستگی نیز در فقر به سر می برند. در واقع، بیش از 20 میلیون خانواده (یعنی 63 درصد از کل خانواده ها) در بریتانیا به نوعی کمک مالی میگیرند. در 30 درصد از کل خانوادهها این کمکهای مالی نیمی از کل درآمد آنها را تشکیل میدهد. میانگین کمک مالی به فقرا(حدود پنج میلیون نفر)، هفتهای 87 پوند است. در سال مالی 2012- 2011، کل این کمکها به 210 میلیارد پوند رسید. اوضاع در کشورهای اسکاندیناوی به کلی متفاوت است.
مثال سیاسی در مورد تبعیض علیه زنان است. سوسیالیستها زمانی که در اسپانیا قدرت را در دست داشتند، قانونی به تصویب رساندند که مطابق آن، 40 درصد نامزدهای احزاب برای پارلمان، میبایستی از زنان باشند. سوسیالیستها وقتی در سال 2008 مجدداً برنده انتخابات شدند، نخست وزیر، خوزه لوئیس زاپاترو، بر مبنای تبعیض مثبت، 9 وزیر زن و هشت وزیر مرد انتخاب کرد.
در ایران قطعاً باید با بهائیان تبعیض صورت پذیرد. برای این که از زمان قاجار تاکنون به شدت مورد تبعیض بودهاند و سرکوب شدهاند. مطابق تبعیض مثبت، اگر آنان را به دانشگاهها راه ندادهاند، برای برابری فرصتها، اینک میبایست بدون کنکور وارد دانشگاه شوند تا به فرصت برابر دست یابند. اگر از مشاغلی محروم شدهاند، اینک باید آن مشاغل به طور تبعیضآمیز در اختیار آنان قرار گیرد تا به برابری فرصت ها دست یابند.
چهارم- اصلاح کلام آیتالله خمینی: آیتالله خمینی گفته بود حکومت «مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است... حکومت میتواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی... جلوگیری کند».
در نگاه او، حکومت و نظام سیاسی اصل بود. اگر انسان را اصل میگرفت- که باید میگرفت، باید مینوشت: «حفظ انسانها اوجب واجبات است» و برای حفظ انسانها و مصالح آنها میتوان «کلیه احکام فقهی را تعطیل کرد»(با این تبصره که احکام عبادی زیانی برای انسانها ندارند و برای رشد معنوی آنان جعل شدهاند).
پیروان آیتالله خمینی حتی اگر مانند او حفظ نظام سیاسی را اوجب واجبات بدانند، تجربه بشری نشان داده است که نظامهای دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر پایدارند، اما نظامهای غیر دموکراتیک دائماً گرفتار جنگ، درگیریهای داخلی، خشونت، سرکوب و بی ثباتی سیاسی هستند.
حفظ نظام سیاسی در گروه دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی است. ساختار سیاسی دموکراتیک، ساختاری است که همه شهروندان را «آزاد و برابر» به شمار میآورد. حقوق بشر مهمترین برساخته آدمیان برای تأمین زندگی «انسانی» و «خوب» است. برابری و عدم تبعیض، اساس دینداری اخلاقی و عقلانی است. بدینترتیب، حفظ نظام اوجب واجبات است، به دموکراتیزه کردن نظام و برابر کردن شهروندان اوجب واجبات است تحویل می شود.
نظرها
مرتضی
آقای گنجی سند بیدار ماندن امام زمان از زبان مصباح یزدی رو چرا نذاشتین
Tooraj
آقاى گنجى، شما رفته رفته و بطور آهسته از اسلام به انسان نزديك ميشويد كه قابل تحسين است، ولى بهتر است در اين مورد نيز تعمل كنيد كه بدون نقد مذهب و اسلام و گذار وطوران از آن ، به شأن واقعى انسانيت نميتوان رسيد و حتمأ در جايى متوقف خواهيد شد. چون مذهب خودش ساخته و پرداخته انسان است، پس نميتواند در ماوراى او بايستد و لزومآ خودش در زمانى ميبايست رفته رفته محو شود. البته اين به معنى ضديت با مذهب و اعتقاد به خدا نيست كما آنكه حق ديندارى و عمل به اعتقادات مذهبى و همه انواع ايده ها و افكاربايد در جامعه كاملآ محفوظ و مود احترام باقى بماند.
Majid
در تمام مقاله بالا نام خدا فقط و فقط یکبار و آنهم بصورت سر مقاله «خدا مرده است، زنده باد دولت» نوشته خود آقای گنجی ذکر شده که خود دال بر جایگزینی «خدا» دارد با «اسلام» در حکومت آخوندی.که اسلام پرستی شرک مطلق است و بس. و این حربه و شگرد آخوند است که لفظ کاملأ بی معنای «روحانیت» را اختراع نموده و در زیرپرچم آن از هر گونه حیله و مکری از برای گمراه نمودن ساده لوحان کوتاهی و دریغ نمیکند. در حالیکه دین خالص خدا که آخوند معظم!؟! خامنه ای به غلط آنرا اسلام ناب محمدی مینامد از برای بزرگداشت خداست و بطور مثال قضاوت بین یهودیان و بهائیان وبیدینان و مسلمانان را بعهده خدا واگذار کرده و نه به جاهلی بنام مصباح یزدی! "همانا خداوند در ميان مؤمنان و يهوديان و صابئين و مسيحيان و مجوس و مشركان در روز قيامت داورى خواهد كرد، بى گمان خداوند بر همه چيز گواه است" (آیه ۱۷ از سوره ۲۲ در قرآن)
شهرام
مقاله بسیار با ارزش و مفیدی است که در صورت توجه به مفاد با ارزش و انسانی آن، توسط مسولان امر ، میتواند گره بسیاری از مشکلات جامعه ایران را باز نماید. به نظر من مسئله " خاتم النبیین " در اسلام ، نقش بسیاری در نوع تفکر ما به دنیا و دیگر مذاهب و عقاید داشته است و بی شک باعث عدم تساهل و مدارا ما ایرانیان با دیگر اقوام و مذاهب ، و دگماتیسم بودن فرد مسلمان شده است. اینکه از کودکی به ما آموخته باشند که «اسلام آخرین دین است» کار ما را در بزرگی ودر روابطمان با دیگران و دگر اندیشان بسیار صعب و دشوار کرده است. بخاطر رشته درسی و همینطور علاقه شخصی که داشته ام، مطالعات بسیاری در مورد ادیان و مذاهب نموده و به این نتیجه رسیده ام که هیچ مذهبی مانند اسلام بر کامل بودن خود و جهان شمول بودن احکام خود چنین اصرار و ادعائی ندارد. برای مثال بهائیت دین خود را آخرین دین نمیداند. طبق آموزه های بهائیت ، انسان همیشه محتاج راهنمائی و هدایت از طرف پروردگار است و هر از چند گاهی مصلحی ظاهر میشود و مردم را به یگانگی و صلح و آشتی دعوت میکند. چرا که انسان در ذات خود و برای پالایش روح و روان خود همواره محتاج نفثات روح القدس است. در مورد مسئله تقدم وتأخر که آیا دین برای انسان آمده است و یا انسان برای دین، تاریخ چندین هزار ساله حیات انسان و مذهب و یا بطور کلی تمام ایدئولوژیها (چه زمینی و چه آسمانی آن) نشان میدهد که هر هنگام که ما انسان را برای دین قرار دادیم صفحات تاریخ را با خون او رنگین نمودیم و جنایاتی مرتکب گشتیم که حتی خداوند طاقت دیدن و تحمل شنیدن آن را نتوانست و سر در پرده کشید و از ظلم و شقاوت انسان گریست. اینکه شما بدرستی از اهمیت اصل بودن انسان یاد میکنید و " کانت از دین در محدوده عقل سخن میگوید و «دین در محدوده صلح» و این حقیقت که" دین اگر عادلانه، اخلاقی و عقلانی نباشد، مردود است. " و مولوی میسراید که سختگیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خونآشامی است ناطر بر این حقیقت مهم و اساسی میباشد.. در همین راستا ، شارع دیانت بهائی مضمونی دارد به این معنا که " دین برای الفت و محبت است و اگر دین باعث جنگ و اختلاف شود بی دینی بهتر است " موفق و پیروز باشید.
samad
خمینی، دومین بنیان گذاری هندی تبار یک جمهوری اسلامی در تاریخ معاصر (بعد از پاکستان)، خواسته یا ناخواسته با ارجح دانستن مصالح نظام سیاسی کشور بر احکام دین اولین گام را در اعلام سکولار بودن نظام ایران برداشت. به این معنی که تصمیمات نهاد سیاسی را عملا از مبانی شرع جدا کرد. گامهای بعدی هم با فشار مردم در راه هستند و چند سالی طول می کشد تا انفکاک کامل این دو نهاد در تاریخ ثبت شود. هم اینک عملاً تصمیم سازی های ایران هیچ ارتباطی با مبانی شرع ندارند و پس از اتخاذ تصمیم تلاش می شود برای آن قبای شرعی بدوزند. مشکل اصلی این است که همین تصمیم های غیر شرعی عموماً در راستای مصالح ملک و مردم نیستند و تابعی از فشار سیستم فاسد هستند.
حسين
"مرد و زن, کرد وبلوچ و فارس و لر و ترک و غيره همه بايد از حقوقشهروندى برابر برخوردار شوند." معلوم نيست اون "غيره" به کيا اشاره مى کنه. اميدوارم که عرب ها و ترکمن ها جزيى از همين "غيره" باشن. تعجب مى کنم که نام عرب ها و ترکمن ها براى آقاى گنجى اينقدر دور از ذهن است که به خاطرشون نمى رسه تا بشون اشاره کنن. اگه غرضى ندارين يا بگين همه اقوام و ديگه اسم نبرين از هىچ کدوم يا اينکه اسم همه رو رديف کنين تاسوء تفاهم نشه.
arass
نمونه آماری از مجلس خبرگان! ۲ نفر خواب، ۱ نفر با میگرن حاد و ۱ نفر هم مرده! (تصویر http://news.gooya.com/didaniha/archives/2014/03/176455.php
ابراهیم ورسجی
اسلام درطول تاریخ مسلمان هاابزاری خوبی برای توجیه حکومت های مستبدشده است،حکومت های که اعتنای به ارزش های انسانی اسلام نکردندونمی کنند.بطورنمونه،حمله صدام به ایران وتاکیدخمینی به ادامه ی جنگ درحالیکه یکسال پس ازآغازآن جنگ غیراسلامی ،عرب ها آماده بودندکه25میلیارد دلارخساره بپردازند.اما،خمینی باادامه ی جنگ هم جنایت کردوهم سرانجام جام زهرنوشیدومرد.پس ازخمینی،خامنه ی بابوش دربراندازیی حکومت صدام حسین کمک کردکه وضع کنونی عراق نتیجه ی آن می باشد.ازسوی دیگر،آقای خامنه ی درسوریه به کمک فرقه ی علوی رفته آتش جنگ های شیعه وسنی رادرخاورمیانه دامن زده است.درسوی دیگراین داستان ننگین،حکومت های نفت دارعرب ،هم به مخالفان تندروشیعه کمک می نمایندوهم به نظامی های وحشی مصری12میلیارد دلارکمک کرده اندتااخوان المسلمین راومصری های معترض علیه نظامی گری رابکوبند.حکومت های مسلمان حق دارند که ستم کنند؛به این خاطرکه،باکشتارفرزندان پیامبردرکربلا،آغازبکارکردند.ازبدِ رخدادها،برخی ملاهای سنی قاتلان فرزندان پیامبرراخلیفه ی اوساختندوملاهای شیعه هم پیامبرراپادشاه فکرکرده برایش امام زمان ومکان درست کردند.نتیجه همین است که می بینیم.خمینی درایران توحیدراتعطیل کردکه تاکنون ادامه داردووهابی های عربستان به کمک نظامی پاکستانی،طالبان راایجادکردندتاپاکستان وافغانستان راتروریزه نمایند.درهردوحالتِ کمک ایران به شیعه های افراطی درعراق وفرقه ی علی درسوریه وکمک عربستان به مخالفان آنها وطالبان درپاکستان وافغانستان،اسلام ومسلمان هاراقربانی سیاست های ضداسلامی حکومت های تهران وریاض و...نموده است.