مردم و غمها و شادیهای شب عید
آشفتگی بازار به خصوص در بخش مواد غذایی پیش از جشن نوروز و قبل از ماه رمضان به اوج خود میرسد.
میوه، آجیل و پوشاک از اقلام پرمصرف در جشن نوروز ایرانیان است. هزینه این اقلام بخش اصلی نگرانی مردم را در شب عید تشکیل میدهد. به قول یک رفتگر شهرداری، «همینها برای اینکه تا قران آخر را خرج کنیم، بس است. اندازه یک عروسی خرج دارد. گرانی بیداد است. قیمتها هر کی به هر کی است.»
پیرمرد راست میگوید. نظارت موثری بر قیمتها وجود ندارد و نقش سازمان تعزیرات کشور، نمایشی به نظر میرسد. صاحب یک لباس فروشی میگوید: «قیمتهای ما طبق فاکتور است. اگر ما گران بفروشیم سریعاً جریمه میکنند. آنهایی که شما میبینید قیمتهایشان بالاست، با تعزیرات "تعامل" دارند.» صاحب مغازه میخندد و جای شکی باقی نمیگذارد که منظورش از "تعامل"، پرداخت رشوه به ماموران تعزیرات است.
سخنگوی اتحادیه بارفروشان کشوری میگوید قیمتهای مصوب برای فروش میوه شب عید «هر کیلو پرتقال درجه یک برای مصرف شب عید هزار و ۷۵۰ تومان، هر کیلو سیب دو هزار و ۵۰۰ الی دوهزار و ۷۰۰ تومان و کیوی به نرخ آزاد» تعیین شده است. اما طبق معمول قیمتهای اعلام شده یا قیمتهای واقعی بازار تفاوت فاحشی دارد.
اختلاف قیمتها، آمارها و نرخهای اعلام شده توسط بانک مرکزی، مرکز آمار ایران، وزارت اقتصاد، وزارت بازرگانی، سازمان تعزیرات حکومتی و روسای اتحادیههای مختلف اصناف با قیمتهای واقعی در بازار به خوبی نشاندهنده آشفتگی و نبود نظارت در اقتصاد ایران است.
آشفتگی بازار به خصوص در بخش مواد غذایی پیش از جشن نوروز و قبل از ماه رمضان به اوج خود میرسد. از آنجا که دولتهای مختلف در جمهوری اسلامی برنامه مشخصی برای غلبه بر افزایش قیمتها در شب عید ندارند، فروشندگان توجهی به مصوبات ندارند. به طور مثال هم اکنون قیمت پرتغال مجلسی در ایران بین سه هزار و ۷۵۰ تا چهارهزار تومان است و در صورت جدا کردن میوه در مغازه بر قیمتهای نصب شده افزوده میشود.
به نظر میرسد قیمتهای اعلام شده توسط سخنگوی اتحادیه بارفروشان مربوط به میوههای بیکیفیت است که در مراکز وابسته به شهرداری تهران عرضه میشود. مردم اجازه جدا کردن میوه را در این بازار ندارند. فروشندگان این مراکز خودشان برای مشتری میوه جدا میکنند و امکان ندارد در هر نایلون یک یا چند میوه لکدار، لهیده یا خراب وجود نداشته باشد. متاسفانه راهکار همه دولتها در جمهوری اسلامی برای کنترل بازار در هنگام بالا رفتن قیمتها قربانی کردن کیفیت و تزریق کمیت بالایی از اجناس درجه سه و بنجل است.
یک خانم خانهدار میگوید: «این میوهها برای خوردن خوب است. ما خودمان از این میوهها استفاده میکنیم ولی نمیشود آنها را جلوی مهمان گذاشت. سالی یکبار است. مردم دوست دارند میوه خوب جلوی مهمانهایشان بگذارند. این میوهها را نمیشود نگهداشت. باید همان روز خورد. زود پلاسیده میشوند.»
هزینههای کمرشکن پوشاک
در سایر بخشها نیز مردم در وضعیت نابهسامان اقتصادی که گریبان کشور را گرفته است با مشکلات زیادی که بیشتر ناشی از کمبود درآمد و کاهش قدرت خرید است مواجه هستند.
صاحب یک مغازه پنچرگیری میگوید: «پولی که پای آجیل و میوه میدهیم خیلی زیاد است. هر سال، عیال ما میرود بازار را جمع میکند و میآورد خانه، هر سال هم اضافه میآید. باز دلم نمیسوزد. میوه و آجیل را مهمانها میخورند، زیاد هم بیاید خودمان میخوریم؛ اما امان از لباس. تا سه ماه بعد از عید هر چیزی در میآورم تازه خرج رخت و لباس بچهها صاف میشود. هر چقدر میگویم برای عید یک لباس بخرید برای مهمانی، بقیهاش را بگذارید بعد از عید که ارزانتر است، اصلاً به حرف آدم گوش نمیدهند.»
پدران بسیاری از این گلایه دارند که دخترانشان خریدِ شال، روسری، مانتو، پیراهن، شلوار، لوازم آرایشی، کفش، عطر، هزینه آرایشگاه، لباس زیر و لباس مناسب برای زیر مانتو و چیزهای دیگر را به عنوان یک دست لباس برای عید نوروز الزامی میدانند.
مادران نیز از افزایش هزینه لباس پسران اظهار گلایه میکنند. یک خانم ۴۹ ساله میگوید: «قبلاً لباس پسرانه از دخترانه ارزانتر بود. نگران لباس پسرها نبودیم. من دو تا پسر دارم. قیمت کفش، شلوار و پیراهن هر دو اینها اندازه خرید دخترم بود، اما چند سال است که قیمتها یکی است. لباس پسر و دختر هم قیمت شده. دخترم دست گذاشته روی یک مانتو که ۱۸۰ هزار تومان است، از آن طرف برای پسرم یک شلوار لی قیمت کردم ۱۳۰ هزار تومان. دیگر پسر و دختر فرقی ندارد.»
یک دختر دانشجو با رد گلایه پدرها و مادرها در زمینه بالا بودن هزینه خرید شب عید دختران میگوید: «تقصیر ما نیست. تقصیر خودشان است که جوگیر شدند و انقلاب کردند. شما مردها نمیدانید چه خبر است. مانتوی مهمانی من با مانتوی دانشگاه و مانتوی خیابان فرق دارد. چیزی که دوست دارم بپوشم را برای مهمانی میخرم، یک مانتوی ساده برای دانشگاه باید بخرم، یک مانتو برای خیابان رفتن، که هم خوشگل باشد و هم اینکه گشت ارشاد گیر ندهد. شما مردها راحت هستید، هر چیزی بپوشید کسی با شما کاری ندارد. زنها و دخترها باید جواب بابا، داداش، شوهر، گشت ارشاد، انتظامات دانشگاه را بدهیم. انگار ما خوشمان میآید مجبور باشیم چند جور لباس بخریم.»
تغییر در فرهنگ مصرف در اثر فشارهای اقتصادی
در شلوغی بازار شب عید، به جز مغازههای لباس فروشی و کفش فروشیها، کاسبی یک صنف دیگر نیز داغ و پر رونق است.
به قول یک سیگار فروش کنار خیابان «تاناکوراها پول پارو میکنند». تاناکورا اسمی است که مردم ایران روی فروشگاههای لباس دست دوم گذاشتهاند. در سالهای ابتدایی ظهور این نوع فروشگاهها در ایران حتی مردم فقیر نیز از خرید لباس دست دوم که تصور میشد حاوی میکروب، قارچ و شپش است خودداری میکردند، اما به مرور زمان این صنف نیز خریداران مخصوص به خود را پیدا کرد. ابتدا جوانان علاقهمند به مد برای پیدا کردن لباسهای مارکدار و برندهای معروف به این مغازهها سرک میکشیدند تا از مدهای روز عقب نباشند و اندک اندک قبح خرید لباس دست دوم در ایران شکسته شد.
با خراب شدن اوضاع اقتصادی در دوران محمود احمدینژاد و افزایش هر روز قیمتها که تا به امروز ادامه دارد، جوانان زیادی ترجیح میدهند با پولی که دارند به جای خرید یک تکه لباس نو، چندین لباس دست دوم خریداری کنند.
یک کارمند زن که یا یک نایلون بزرگ لباس در حال خروج از یک مغازه تاناکورا است میگوید: «به کسی ربطی ندارد بقیه لباسهایشان را از کجا میخرند. بیشتر این لباسها نو است. یکبار آنها را توی ماشین لباسشویی میاندازم و یکبار هم به خشکشویی میدهم تا با بخار ضد عفونی شود. چند سال است از تاناکورا لباس میخرم. راضیام.»
در سوی دیگر شهر به یک مغازه تاناکورا با مساحتی بیش از هزار متر مربع و انبوهی از لباس و جمعیتی که برای خرید در آن حضور دارند سر میزنم. دختر ۲۴ سالهای که مشغول جستوجو بین لباسهاست دلیل شلوغی این نوع مغازهها را اینگونه توضیح میدهد: «سال گذشته ۲۰۰ هزار تومان از پدرم برای خرید شب عید گرفتم. امسال پدرم همان ۲۰۰ هزار تومان را به من داده است، اما دیگر نمیشود با این ۲۰۰ هزار تومان مثل پارسال خرید کرد. مادرم صد هزار تومان جداگانه به من داد و ۷۰ هزار تومان پس انداز خودم را هم رویش گذاشتم. با این ۳۷۰ هزار تومان فقط میتوانم یک مانتو و یک شوار بخرم. لوازم دیگری که احتیاج دارم را نمیتوانم خرید کنم. دوستم اینجا را نشانم داد. پدر دوست من در سطح خودمان است، اما همیشه لباسهای شیک و با کلاس تنش میکند. هفته پیش که قیمتهای بازار را دیدم داشت گریهام میگرفت. دوستم گفت چرا از تاناکورا خرید نمیکنی؟ گفتم لباس کهنه نمیپوشم. خندید و گفت خیلی از دخترهایی که میبینی تیپ میزنند از تاناکورا خرید میکنند. تا اینجا نیامدم باورم نشد. نگاه کنید همه جور آدمی هست. کلی صرفهجویی میشود. اول هفته یک مانتو از اینجا خریدم که در مغازه ۲۹۰ هزار تومان قیمت زدهاند. من خریدم ۸۵ هزار تومان.»
آنهایی که دیده نمیشوند
صاحب یک پیراهن دوزی میگوید: «باز خدا را شکر قشر ما سرپا هستند. یک بخشی از مردم زمان احمدینژاد له شدند. اینها با مرده فرقی ندارند به نظر من. خدا خودش به داد بدبخت و بیچارهها برسد.»
خانمی که ظاهراً خانوادهاش تنها با طناب یارانه به زندگی متصل است میگوید هزینه آجیل شب عیدش ۵۰ هزار تومان است. باور کردنی نیست. قیمت یک کیلو پسته معمولی در ایران ۵۰ هزار تومان است. از او سوال کردم:
با این ۵۰ هزار تومان چه میخرید؟
− یک کیلو تخمه آفتابگردان، یک کیلو نخودچی و آبنبات.
مهمانهای شب عید زیاد هستند. کم نمیآید؟
− رسم ما فرق دارد. همه را با هم قاطی میکنیم و توی پیاله جلوی هرکس جداگانه میگذاریم.
آجیل شب عید را خریدهاید؟
− نه. بگیرم، بگذارم توی خانه، بچهها تهاش را در میآورند. یک هفته دیگر میخرم.
حقوق همسر شما در ماه چقدر است؟
− کارگر میدان است. معلوم نیست.
همسرتان در میدان میوه و ترهبار کار میکنند؟
− نه. کنار خیابان میایستد؛ هر کسی کارگر بخواهد صدایش میکند.
در ماه چند روز کار گیرش میآید؟
− تابستان ۲۰ روز هم کار میکند. سرما که میزند کار تعطیل میشود.
بیشتر کار همسرتان مربوط به ساخت و ساز ساختمان است؟
− آره. بنایی، اسباب کشی، موازئیک، بار،...
ماهی بوده است که همسرتان نتواند کار گیر بیاورد؟
− امسال یک ماه اینجوری بود. اگر سرما زیاد بشود کار پیدا نمیشود.
وقتی همسرتان کار پیدا نمیکند، از چه طریقی هزینههای زندگی را تامین میکنید؟
− یعنی چی؟
آن ماهی که همسرتان کار پیدا نکرد پول نان و غذا...
− یارانه
همسر شما بیمه است؟
− اسم نوشته ولی اسمش هنوز در نیامده
زمانی که یارانه پرداخت نمیکردند ماههای بیکاری همسرتان چکار میکردید؟
− قرض میکردیم اگر کم میآوردیم. آن موقع ارزانی بود.
چند فرزند دارید؟
− سه تا
هزینه لباس شب عید بچهها چقدر شد؟
− ۱۸۰ هزار تومان برای دو تا بچهام پول دادم خدا شاهده.
بچه سوم چه؟
− خودش کار میکند. هر چیزی دوست داشته باشد خودش میخرد.
پسر است یا دختر؟ چند سال دارد؟
− بچه دوم ما ماشاء الله پسر است. دوازده سالش است.
پسر دوزاده ساله خودش برای خودش خرید میکند؟
− ماشاالله مردی است برای خودش. حقوق دارد.
کارش چیست؟
− توی انبار کار میکند.
کار انبار مناسب بچهها نیست؟
−انبار جا ندارد. کنار هم چیدن. بچهها راحتتر جنس پیدا میکنند. دو نفر دیگر هم هستند.
مگر مدرسه نمیرود؟
− نه
چقدر در ماه دستمزد میگیرد؟
− ۱۵۰ هزار تومان
شادی و غم با هم در خیابانها جاری است
در وضعیتی که صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز به فشار اقتصادی بر مردم معترف است، پدران و مادرانی که متعلق به طبقات متوسط و پایین جامعه هستند درگیر ترسها و استرسهای زیادی در رابطه با آینده اقتصادی خود هستند.
این نگرانی در بین فرزندانی که خود شاغل نیستند به اندازه سرپرستان خانواده نیست و به نوعی برای کودکان و نوجوانان شرایط به کلی متفاوت است. در حالی که مسئولان خانواده نگران مشکلات خاص شب عید هستند، فرزندان از فضای متفاوت جامعه، خانه و خیابانها استقبال میکنند.
دختری ۱۷ ساله میگوید: «تا حالا شش بار با خواهر، دخترهای فامیل و دوستانم برای خرید آمدهایم و هر چند بار دیگر بتوانم میآیم. خیلی خوش میگذرد.»
پسری ۱۸ ساله میگوید: «من اهل خرید کردن نیستم. بیشتر دوست دارم خواهر بزرگم برایم لباس بخرد. سلیقهاش خیلی خوب است. خودم نمیتوانم انتخاب کنم، همیشه دست خالی بر میگردم.»
این جوان ایرانی درباره دلیل حضورش در خیابان میگوید:«خوب چی بگم؟ خوبه. مردم زیاد هستند. شلوغه. نمیدونم... خوشم میاد شب عید توی خیابان قدم بزنم.»
یک کارمند دولت که به همراه همسر و دو فرزندش برای خرید آمدهاند میگوید: «هر کس نداند فکر میکند وضع ما خیلی خوب بوده که از الآن آمدهایم خرید. هنوز عیدی ما را به حساب نریختهاند ولی نزدیک عید بازار پر از جنس آشغال میشود. پولی که برای رنگ کردن خانه کنار گذاشته بودم را آوردهایم خرج کنیم. بعدش را خدا بزرگ است.»
صداهای مهیب و گاه و بی گاه
چهارشنبه سوری، از هم اکنون اعلام وجود میکند. گروههایی از نوجوانان و جوانان پیشاپیش به استقبال این جشن رفتهاند.
صدای ترقه گاه و بیگاه سکوت محلهها را در هم میشکند. صداهای مهیب که از دور دست هم شنیده میشوند مربوط به ترقههای دست ساز یا ترقههای قدرتمند ساخت چین است که به صورت قاچاق وارد ایران میشود.
یک تعمیرکار لوازم برقی از این وضع گلایه میکند و میگوید: «بچههای این دوره و زمانه آدم بشو نیستند. زمان ما نه کامپیوتر بود، نه اینقدر توجه و رسیدگی اما بچهها فهم داشتند. چند تا بچه مدرسهای از جلوی مغازه رد شدند و همه سلام دادند. اولش گفتم عجب بچههای با ادبی؛ ولی یکدفعه انگار کپسول گاز ترکیده باشد مغازهام را دود گرفت. تا دو روز پوشم گِز میزد. خدا را شکر تن سالم داریم، خدا به داد آنها که مریضی قلبی دارند برسد.»
یک خانم خانهدار که او نیز با ترقهبازی بسیار مخالف است میگوید: «کوچکترها هم یاد گرفتهاند. نزدیک مدرسه دخترم یک مدرسه پسرانه است. میآیند جلوی پای دخترها ترقه میاندازند. اینها بزرگ بشوند چی میشوند؟»
کارگر یک کابینتسازی معتقد است نباید به بچهها سخت گرفت. او میگوید: «بچههای الان مثل مرغ بزرگ میشوند. توی خانه مادرها خط و نشان میکشند که تکان نخورید. خیابان هم هزار یک مشکل دارد. آنهایی که پول داشتند بچهشان را میگذاشتند باشگاه، برایشان بازیها میخریدند اما آخرش است. با این گرانی از سال دیگر همه چیز تعطیل است. دولت آب و برق را گران کرده. بنزین هم بعد عید آزاد میشود. دارد میشود مثل زمان قدیم. بچهها را باید پنجم ابتدایی از مدرسه بگیریم بفرستیم سر کار. بچهها و نوجوانها دلشان به ترقهبازی خوش است، خبر ندارند از وضعیت. هرچی دیرتر خبردار شوند بهتر است. مردم به خاطر بچهها شب عید میگیرند، وگرنه به خاطر گرانی جمع میکردند و میگذاشتند کنار.»
نظرها
محسن
تاسف برانگیزه