کمی بهار؛ شهرنوش پارسیپور- ۳۸
عترت همچنان که در بیمارستان است باز به یاد گذشته مىافتد. نظامى جوان قصد داشت هرچه زودتر با همسرش عروسى کند که یکى از برادرانش به نام حسینعلى در هنگام شکار گورخر در باطلاق فرومىرود و مىمیرد.
رمان «کمی بهار» در سال ۱۳۱۲ آغاز میشود؛ دو سال پیش از کشف حجاب. اردکان در این رمان صحنهای است که در آن و در قالب یک «ساگای خانوادگی» تاریخ ایران رقم میخورد. خانم پارسیپور در این رمان میخواهد نشان بدهد که چگونه تحولات زن ایرانی در طول تاریخ، منجر به تحول مردان نیز میشود.
«کمی بهار» همانطور که بهتدریج نوشته میشود، در رادیو زمانه هم به شکل کتاب گویا در اختیار خوانندگان و شنوندگان قرار میگیرد.
شماره ۳۸ از این مجموعه را میتوانید بشنوید. خلاصه این بخش چنین است:
عترت همچنان که در بیمارستان است باز به یاد گذشته مىافتد. نظامى جوان قصد داشت هرچه زودتر با همسرش عروسى کند که یکى از برادرانش به نام حسینعلى در هنگام شکار گورخر در باطلاق فرومىرود و مىمیرد. باید براى عروسى دست نگه داشت. عاقبت عروس که سیزده ساله مىشود مراسم ازدواج سر مىگیرد. عترت پانزده ساله است که به اتفاق شوهرش به همدان مىرود. در یک شب زمستانى، هنگامى که او و یاور نبیلى و همسر یکى از دوستان که با حجاب است پاسور بازى مىکنند عترت تصمیم مىگیرد سر به سر شوهرش بگذارد. شوخى او که یاور نبیلى را بسیار مىترساند باعث خنده شدید زن همسایه مىشود. اکنون در بیمارستان نظامى ارتش سرخ، عترت سعى مىکند با به خاطر آوردن این نکات به شوهرش کمک کند تا روحیهاش را دوباره به دست آورد، اما اینکار بیهوده است.
هنگامى که عصر عترت به خانه مىرود متوجه مى شود که آن را غارت کردهاند. در روز بعد که سرهنگ را سوار اتوموبیل مىکند تا به تهران ببرد در راه در قهوهخانهاى تمام عکسهاى خود و خانواده را پیدا مىکند. قهوه چى ادعا مىکند که اینها اقوام خودش هستند...
نظرها
نظری وجود ندارد.