کمی بهار؛ شهرنوش پارسیپور- ۴۰
دکتر اعتماد از نیر خواستگارى مىکند، اما زن نگران بچههایش است. دکتر به او مى گوید که هر مرد و زنى نیاز به همسر دارد.
رمان «کمی بهار» در سال ۱۳۱۲ آغاز میشود؛ دو سال پیش از کشف حجاب. اردکان در این رمان صحنهای است که در آن و در قالب یک «ساگای خانوادگی» تاریخ ایران رقم میخورد.
خانم پارسیپور در این رمان میخواهد نشان بدهد که چگونه تحولات زن ایرانی در طول تاریخ، منجر به تحول مردان نیز میشود. «کمی بهار» همانطور که بهتدریج نوشته میشود، در «رادیو زمانه» هم به شکل کتاب گویا در اختیار خوانندگان و شنوندگان قرار میگیرد.
شماره ۴۰ از این مجموعه را میتوانید بشنوید. خلاصه این بخش چنین است: دکتر اعتماد از نیر خواستگارى مىکند، اما زن نگران بچههایش است. دکتر به او مى گوید که هر مرد و زنى نیاز به همسر دارد. چند روز بعد نیر به دکتر پاسخ مثبت مىدهد. دکتر پیشنهاد مىکند که حتماً این مسئله به اطلاع عزت، شوهر سابق نیر برسد و او براى جشن عروسى دعوت بشود. دکتر مىخواهد شرایط زندگى بچهها را عادى کند، اما نیر فکر مىکند که عزت لیاقت آن را ندارد که معاشر آنها باشد. دکتر او را مجاب مىکند که این کار لازم است. یک روز پنجشبنبه دکتر و نیر بههمراه دو شاهد به محضر مىروند و ازدواج مىکنند.
دکتر براى ناهار تمام بچهها را به اتفاق شاهدان ازدواج و زهرا خانم مستخدم به چلوکبابى دعوت مىکند. پس از ناهار او به همه اعلام مىکند که با نیر ازدواج کرده است و از آن پس نیر در اتاق او خواهد خوابید. در خانه میناى کوچک گریه مىکند و مىگوید باید کنار مادرش بخوابد. نیر با او به اتاق مىرود و عاقبت مجبور مىشود تا ساعت یازده کنار او باقى بماند...
نظرها
نظری وجود ندارد.