طناب دار، معلق میان بخشش و قصاص
اطلاعرسانی رسانهها در مورد صدور گسترده احکام اعدام، توجه مردم را به تجدید نظر نسبت به سنتهای غلط ولی پذیرفتهشده جلب میکند.
غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضائیه ایران، روز سهشنبه شانزدهم اردیبهشت ماه ۱۳۹۳، در نشست عالی هماهنگی ستاد حقوق بشر گفته است که در سال گذشته، ۳۷۵مورد رضایت اولیای دم صورت گرفته که در نوع خود یک دستاورد بزرگ محسوب میشود.
امسال اما موج گذشت اولیای دم از قصاص در شهرهای مختلف ایران، از روز سهشنبه، ۲۶ فروردین ماه و از شهرستان نور در استان مازندران آغاز شده است و همچنان ادامه دارد.
صبح روز ۲۶ فروردين، وقتی سامره علینژاد از خانه خارج شد تا حکم قصاص قاتل فرزندش را در مقابل چشمان همشهریهايش اجرا کند، در آخرین لحظات تصميمی گرفت که بازتابی جهانی پیدا کرد: او به طرف قاتل رفت، يک سيلی به گوش او زد و بعد طناب دار را از گردنش باز کرد و گفت که او را میبخشد.
این جریان در رسانههای فارسیزبان داخل و خارج از ایران و همینطور در رسانههای بینالمللی انعکاس گستردهای داشت تا آنجا که برخی تحلیلگران، افزایش چشمگیر این نوع بخشش را در دو ماه گذشته، نتیجه این موج رسانهای و استفاده از ظرفیت شبکههای اجتماعی در انتشار این خبر میدانند.
طرح درخواست گذشت از قصاص در این مورد خاص، در محبوبترین برنامه تلویزیون ایران، «نود»، با اجرای عادل فردوسیپور، به این دلیل که پدر مقتول از فوتبالیستهای قدیمی استان مازندران است، از دیگر عوامل جلب توجه عموم به این ماجرا بود که نشان داد رسانههای فراگیر تا چه اندازه میتوانند در تغییر الگوهای رفتاری افراد مؤثر باشند.
روزبه امین، پژوهشگر رسانه، در این زمینه به «رادیو زمانه» میگوید: «موج بخششهایی که شاهد آن هستیم را میتوان از نظر تأثیر رسانهها در ایجاد تغییر فرهنگی مثبت در جامعه مورد ارزیابی قرار داد. اطلاعرسانی رسانهها در مورد این اعدامها، توجه مردم را به تجدید نظر نسبت به سنتهای غلط ولی پذیرفتهشده جلب میکند و افکار عمومی به این نتیجه میرسد که اعدام، تضمینی برای برقراری نظم اجتماعی و راه حلی امروزی برای مقابله با جرم و جنایت نیست. البته نباید فراموش کرد که چنین تغییری مدیون چشمپوشی از تلافی کردن و انتخاب خیر به جای شر رساندن، از سوی خانواده مقتول نسبت به مجرم است.»
روزبه امین معتقد است رفتار سامره علینژاد، بهعنوان مادری که قاتل فرزند خود را بخشید و تنها با یک سیلی نمادین به طناب دار نه گفت، در حقیقت پرهیز از رفتاری ظالمانه، غیر انسانی و تحقیرآمیز بود و پیام روشنی هم داشت.
امین، معتقد است رفتار سامره علینژاد، بهعنوان مادری که قاتل فرزند خود را بخشید و تنها با یک سیلی نمادین به طناب دار نه گفت، در حقیقت پرهیز از رفتاری ظالمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز بود و پیام روشنی هم داشت. او مدارا و کنترل احساساتی که ریشه در رویههایی کهنه شده را دارد، انتخابی بهتر از قصاص دانست.
خانم علینژاد، روز ۲۱ اردیبهشت ماه، به عنوان مادر برگزیده سال شهر استانبول ترکیه انتخاب شد تا همچنان از او تجلیل شود و چهرهای خبرساز باقی بماند.
باید در نظر داشت که برای فراگیر شدن مخالفت با حکم اعدام لازم است تبلیغات رسانهای گستردهتری انجام شود تا حاکمیت تغییراتی را در قوانین مجازات اسلامی و جزایی اعمال کند. سعید آگنجی، فعال مدنی مقیم نروژ با تاکید بر این مسٔله به رادیو زمانه میگوید: «موج رسانهای، کمپینهای مجازی و حضور چهرههای سیاسی و فرهنگی برای مخالفت با حکم اعدام موجب میشود که با گذشت زمان، خانوادههای بیشتری حاضر به گذشت شوند و همین فضا باعث میشود حاکمیت و دستگاه قضائی در صدور چنین احکامی تجدید نظر کنند و احکام جایگزینی صادر کنند.»
بخشش، انتقام یا پایان قصاص؟
در روزهای گذشته خبر دو مورد «بخشش پس از اعدام» نیز انتشار یافت. در این موارد مجرم چند دقیقه بعد از اجرای حکم و آویزان بودن از طناب دار، مورد بخشش قرار گرفت و پایین کشیده شد.
تارنمای «خبرآنلاین» با انتشار یادداشتی به قلم آرزو رستمزاد، درباره رواج چنین بخششهایی هشدار داده و از آن با عنوان خطرناکترین شکل بخشش یاد کرده است: «... {چنین بخششی} جا میاندازد که قرار گرفتن در جایگاه ولی دم به معنای فرصتی است که میتوان همه جوره در آن برنده بود. میشود انتقام گرفت، متهمی را ادب کرد. بخشید و تحسین اجتماعی را جلب کرد و در نهایت از معاملهای (عموماً مادی) در ازای این گذشت بهره برد.»
اما این موج بخشش و تلاشهایی که برای گرفتن رضایت از اولیای دم صورت میگیرد، چالشهای تازه و فراگیرتری را در مورد قانون قصاص بهوجود آورده است.
محمود صباحی، جامعهشناس مقیم آلمان، این موج را نشانهای از سست شدن پایههای جزمیت قومی و ذهنی در جامعه ایرانی و مدنیتر شدن رفتار فردی و اجتماعی در این جامعه میداند و میگوید: «آن چیزی که در کنار این موج بخشش همزمان رخ خواهد داد، موج ناپیدای فروکش کردن تهاجمات و قتلهایی است که پیشتر به دلایل خونی، خانوادگی و عصبی رخ میدادند. این جریان پیام دیگری نیز با خود دارد و آن این که جامعه ایرانی از نظام سیاسی و قوانین حاکم بر آن، پیش افتاده است.»
اواین پیشافتادگی را بیش از هر چیز محصول جهانی شدن فرهنگ و گسترش فنآوری و تبادل آگاهیهای سیاسی، اجتماعی و فکری در جهان امروز میداند و میگوید: «میبینید که فنآوری و تکنولوژی چنانکه پیشتر پنداشته میشد، نه تنها به اسارت افزودهتر آدمی نینجامیده، بلکه او را از دگمها و بیخبریهای خود آزاد میکند.»
سعید آگنجی: «موج رسانهای، کمپینهای مجازی و حضور چهرههای سیاسی و فرهنگی برای مخالفت با حکم اعدام موجب میشود که با گذشت زمان، خانوادههای بیشتری حاضر به گذشت شوند و همین فضا باعث میشود حاکمیت و دستگاه قضائی در صدور چنین احکامی تجدید نظر کنند و احکام جایگزینی صادر کنند.»
هستند کسانی که با وجود استفاده از ابزارهای تکنولوژیک و حضور پیوسته در شبکههای اجتماعی، همچنان بر ضرورت وجود حکم قصاص اصرار دارند.
یک شهروند جوان ایلامی با مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران، در پاسخ به این سئوال رادیو زمانه که اگر در موقعیت اولیای دم قرار بگیرد چه میکند، میگوید: «در قرآن آمده که بخشش بهتر است و به خدا نزدیکتر. ولی من جای آن آدمها نیستم و شاید اگر خودم باشم، هرگز نبخشم. دوست خودم یکی را کشت و او را نبخشیدند. من هم دوست داشتم دوستم زنده بماند، اما آن خانواده هم حق داشتند. به نظر من بخشش بستگی دارد به اینکه قتل سر چه بوده و قاتل چه کسی است. این موضوع ربطی به تحصیلات و جایگاه آدمها هم ندارد. من الان یک پسر دارم و تحمل ندارم کسی حتی پدرم بهش بگوید بالای چشمت ابرو. حالا اگر اتفاقی آنچنانی برایش بیفتند چطور میتوانم ببخشم. باید بچه داشته باشی تا حرف من را بفهمی.»
او با تأکید بر حق قصاص میگوید: «پس این حق را به کی باید بدهند؟ بچه آدم است دیگر. شما حاضری تصمیم در مورد کاری که برایش زحمت خیلی زیادی کشیدهای را به کس دیگری بدهی و خودت هیچ حقی نداشته باشی؟ آنهایی که از این حرفها میزنند خیلی از آتش دورند.»
او در عین حال به دو مورد بخشش در سال ۱۳۹۲ با میانجیگری امام جمعه شهر و سپاه پاسداران اشاره میکند که به دو دهه جنگ میان دو طایفه خاتمه داده است.
در مقابل این نوع نگاه و در برابر پرسشهای اینچنینی، صباحی معتقد است که اصولاً مسأله قتل و قصاص از منظر جامعهشناسی، یک مقوله قومی است که با ذهن و زندگی قبیلهگرا سازگار است. یعنی با گونهای از زندگی که وفاداری به رئیس و اعضای قبیله تا سر حد مرگ در آن درخواست میشود.
این پژوهشگر دانشگاه لایپزیک میگوید: «بگذارید صریحتر بگویم. آنانی که دست به قتل میزنند، میخواهند به قبیله و خانواده خود خوشخدمتی کرده باشند و وفاداری خود را به آنها نشان داده باشند و آنهایی که دست به بخشش میزنند باز هم با همان چشمانداز قبیلهنگرانه به کار بخشش دست مییازند اما در هر حال، وقتی که پای بخششهای گسترده به میان میآید، ردی از فروکش کردن خونخواهی قبیلگی را نیز میتوان مشاهده کرد و به آینده ترمیم رفتار اجتماعی در جامعه امیدوار شد.»
او البته تأکید میکند که واکاوی دقیقتر جامعهشناسانه نشان میدهد قتلها و قصاصها بلادرنگ به طرز تلقی قبیلهنگرانه نهان در فرهنگ ایرانی مربوط نمیشوند بلکه فسادهای سیاسی و افتصادی خرد و کلان نیز از همین سرچشمه آب میخورند، چرا که هر کس تنها میخواهد ایل و تبار خودش را به بهای بدبختی دیگران، خوشبخت کند و البته این روند چیزی جز نکبت به بار نیاورده و هرگز به بار نخواهد آورد.
«خبر مرگ خدایان»: قانون به جای همه چیز
یکی از پرسشها و چالشهای موجود در مورد قصاص این است که تکلیف قاتل در جوامعی که چنین قانونی در نظام حقوقی آنها وجود ندارد، چگونه روشن میشود؟
محمود صباحی در پاسخ به این پرسش میگوید: «آغاز تحقق راستین یک جامعه نو و مدرن، با غلبه قانون و نشستن آن بر جای خونخواهی خانوادگی و قبیلگی آغاز میشود. بزرگترین و شاخصترین اثری که این موضوع را در قرن پنجم پیش از میلاد طرح کرده است، نمایشنامه اورستیا، اثر آیسخولوس، است که در آن راه راست و درست زندگی اجتماعی نشان داده شده است. در این نمایشنامه، قتل و خونخواهی پیدرپی تا آنجایی ادامه مییابد که یک وضع مدنی یعنی تشکیل دادگاه، جایگزین روش بدوی انتقامگرفتن میشود. این اثر هنوز امروزین و بیهمتا میگوید که دادگاه باید سرنوشت متهم به قتل یا هر متهم دیگری را مشخص کند و نه خدایان انتقام یعنی اولیای دَم! وگرنه، کل زندگی انسانی ما به چرخهای از قتل و قصاص بدل خواهد شد.»
صباحی معتقد است که در جامعه ما بر اثر نفوذ ناخودآگاه و درونی شدن آموزههای قبیلهای قرآن، هنوز هم لحنها، استدلالها و رفتارها چنان است که گویی هرگز خبر مرگ خدایان انتقام به گوش کسی نرسیده است: «آنانی که میبخشند و آنانی که از تماشای این بخشش دچار شور و نشئگی میشوند، در حقیقت هنوز هم خود را اولیای دم و در زمره الههگان انتقام میپندارند، در حالی که بدون تردید، شایستهتر و بهتر آن است که بساط این نمایش زیاده زشت جاهلانه از بیخ و بن برچیده شود: چه نمایش بیشرمانه اعدام و چه نمایش بیشرمانهتر بخشش در صحنه اعدام که در آن مرگ، این جدیترین و تلخترین بازی زندگی، به مضحکه و نمایش کسانی بدل میشود که از کنه و غایت این بازی کثیف بیخبرند.»
نظرها
نظری وجود ندارد.