● دیدگاه
چرا آمریکا از دخالت مستقیم در بحران عراق میپرهیزد؟
آمریکا نزدیک به ده سال عراق را در اشغال خود داشت، اما با بحران داعش رغبتی به حوادث عراق نشان نداد. دلیل واکنش غیرمتنظره آمریکا در قبال وقایع عراق چیست؟
در حالی که نیروهای داعش سابق و «خلافت اسلامی» فعلی در تدارک حمله به بغداد هستند، در حالی که این تشکل از حمایت ضمنی سنیهای عراق برخوردار است، در حالی که کردستان عراق در صدد برگزاری همهپرسی برای استقلال برامده و در حالی که در جنوب عراق، درگیری میان نیروهای مالکی و شیعیان عراق در حال اوج گیری است و سرانجام در حالی که پدیدهای به اسم دولت مرکزی بلاتکلیف مانده، واکنشی متناسب با این رویدادها از جانب واشنگتن احساس نمیشود.
دلیل این انفعال کنجکاوی برانگیز چیست؟ چرا ایالات متحده آمریکا، به عنوان کشوری که نزدیک به ده سال این سرزمین را در اشغال خود داشت، دیگر رغبتی به حوادث عراق نشان نمیدهد؟ چرا واکنشی که بسیاری از آمریکا در قبال وقایع عراق انتظارش را داشتند دیده نشد؟ این نوشتار به بررسی این پرسشها میپردازد.
تاریخچه یک ناکامی
نقش آمریکا در عراق از زمان جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۹۹۰-۱۹۹۱ برجسته شد. پس از بیرون راندن ارتش عراق از کویت، نیروهای آمریکایی میتوانستند تا بغداد به پیش روند، اما نوعی ضرورت برای به هم نزدن بیش از حد تعادل قوا در منطقه، سبب شد که عراق را در کنار ایران نگه دارند.
واشنگتن از آن پس با محاصره و تحریم عراق و برقراری منطقه ممنوعه پرواز در شمال این کشور به طور عملی به یک قدرت حاضر در محل تبدیل شد. این حضور با هجوم نظامی و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ تکمیل شد.
تصرف نظامی عراق به گفته اکثریت مطلق کارشناسان و تحلیلگران آمریکایی، غربی و غیرغربی، خطایی بزرگ قلمداد میشد. بعدها اصرار دولت وقت آمریکا برای اشغال نظامی عراق، یک حماقت سیاسی ارزیابی شد. انگیزههای نخستین این هجوم به تدریج رنگ باخت و یا به چیز دیگری تبدیل شد.
با ورود آمریکا به عراق، زنجیره تصمیمات بیمبنا یکی بعد از دیگری تکمیل شد. یکی از بزرگترین خطاهای «حکومت آمریکایی موقت عراق» فرایندی بود تحت نام «بعثزدایی» از ساختار قدرت در عراق. این امر به مثابه بریدن پای یک نفر و انتظار دویدن از او بود.
تمامی فن سالاران، مدیران و دست اندرکاران اجرایی عراق که در طول چند دهه از میان اعضای داوطلب و اجباری حزب بعث بودند، از حکومت رانده شدند بدون آن که آمریکا پیشبینی نیروی جایگزین آنها را کرده باشد. خطای دهشتناک آمریکا در مسیر «بعث زدایی»، انحلال ارتش عراق بود. تصمیمی سراپا خطا که به یک باره دهها هزار ارتشی عراقی را به صف مخالفان مسلح حضور نظامی آمریکا در این کشور سوق داد.
با چنین اشتباهات فاحشی، آمریکا بخش عمده ای از سنیها را که در زمان صدام از جایگاه طبقاتی و یا اداری خوبی برخوردار بودند به افراد بیخانمان، بدون شغل و بدون آینده تبدیل کرد. آنها نیز در پیوستن به مقاومت مسلحانه علیه اشغالگران کمترین تردیدی به خود راه ندادند. در حالی که جنوب شیعه نشین با اشغالگران بریتانیایی کنار آمد و کردستان عراق مقدم نیروهای بیگانه را گرامی داشت، مرکز سنینشین به ویتنامی برای نیروهای آمریکا تبدیل شد؛ امری که به سرعت بنبست اشغالگران را به نمایش گذاشت.
ایالات متحده آمریکا در ابتدا با باور بر برتری نظامی خویش، ترجیح داد که مقاومت سنیها را با سلاح و آتش در هم شکند. دیری نپایید که کارشناسان نظامی آمریکا به شکست ارتش این کشور در مقابله با یک شورش مسلحانه فراگیر پی بردند. تلفات سنگین آمریکاییها و موضوعاتی مانند فاجعه «فلوجه» برای آمریکا جای تردیدی باقی نگذاشت که نمیتواند از پس مخالفان مسلح سنی در عراق برآید.
آمریکا و شرایط کنونی
دولت آمریکا درس خود را در عراق فرا گرفت: گذر زمان یک کار نادرست را درست نمیسازد و نیز این که تکرار یک امر اشتباه آن را به یک امر درست تبدیل نمیکند. احتمال این که با قیام گسترده مسلحانه سنیها علیه حکومت شیعی و انحصارگرای «مالکی»، آمریکا بخواهد بار دیگر به صحنه درگیریهای عراق بازگردد بعید است.
آمریکا حاضر نیست در حالی که شرایط به مراتب بی ثباتتر از زمان ترک عراق است، خود را به میانه یک دعوای قومی، مذهبی و سیاسی بیاندازد. دعوایی که چشماندازی هم برای پایان کوتاه یا حتی میان مدت آن قابل تصور نیست.
با چنین دورنمایی میتوان حدس زد که دخالت آمریکا در شرایط کنونی و آینده عراق، بیش از آن چه نظامی باشد سیاسی خواهد بود. اگر هم اقدام نظامی از جانب واشنگتن پیشبینی شود این اقدام محدود و نمادین خواهد بود. در عرصه سیاسی نیز آمریکا به پیشنهاد و مذاکره و سفارش و موضعگیری در این یا آن باره اکتفا خواهد کرد و چندان برای تهیه پشتوانه اجرایی آن چه گفته است تلاش نخواهد کرد.
چرایی پرهیز آمریکا از دخالت در عراق
آمریکا در عراق آموخت که دیگر نمیتواند به مثابه کره و ویتنام امکانات بزرگی را صرف یک هدف کوچک کند زیرا ضرر آن به مراتب بیشتر از سودش خواهد بود. به عبارت دیگر، پی برد که بهتر است از امکانات و توانایی های خود برای مصارفی مهمتر بهره برد.
عراق جز نفت چیز دیگری نداشت و ندارد و نفت این کشور هم به هر روی نصیب شرکتهای بزرگ غربی و بازارهای جهانی است؛ پس، این نفع مستقیمی برای دولت ایالات متحده آمریکا ندارد که بخواهد به خاطر آن میلیاردها دلار هزینه روی دست اقتصادی بگذارد که دارد برای برون رفت از بحران مزمن سرمایهداری دست و پا میزند.
اوباما نشان داده است که ارجحیت کار خود را بر روی داخل کشور گذاشته است. برای وی بیشتر از صلح و آرامش در عراق، سلامت آمریکاییها و تامین حداکثر شغل برای آنها اهمیت دارد. اوباما با هدف به جای گذاشتن یک راهبرد درازمدت برای ایالات متحده آمریکا در جهان، نمیخواهد که به هنگام ترک کاخ سفید از خود جنگی ماندگار به جای گذارد.
این همان گرایشی است که حتی بخشی از حاکمیت ایران را به این باور رسانده است که در صورت نرسیدن به توافق جامع اتمی، آمریکای اوباما آماده برخورد نظامی با ایران نخواهد بود.
رویکرد آمریکا نسبت به عراق اما نباید به عنوان تعطیل استراتژی دخالتجویانه واشنگتن در امور دیگر و پرهیز از ایفای نقش پلیس جهان تعبیر شود. برعکس، آن چه در جریان است یک تغییر بنیادین در سیاست خارجی آمریکاست. یعنی جابجا کردن مرکز توجه سیاست خارجی آمریکا از خاورمیانه به سوی آسیای جنوب شرقی، جایی که خطری عمده برای اقتصاد و سیادت آمریکا در حال تقویت است.
چین و آینده آن امروزهدف عمده کار تیم اوباما در عرصه سیاست خارجی هستند. واشنگتن میخواهد اطمینان یابد که با هدر ندادن امکانات ونیروهای خود در عراق و افغانستان و این سوی و آن سوی، بتواند روی این احتمال تمرکز کند که اگر غول چین از بطری رشد اقتصادی بیرون آمد و به سوی توسعه نظامی، سیاسی و جغرافیایی رفت، آماده دفاع از خود در مقابل تهدید این غول بزرگ باشد. امروز دیگر نه خاورمیانه که آسیای جنوب شرقی پایگاه اصلی تمرکز نیروهای نظامی وتواناییهای ژئواستراتژیک ایالات متحده آمریکاست.
به نظر میرسد که آمریکا بیتمایل نیست که با بیرون کشیدن پای خود از خاورمیانه در آن جا نیروهای تندرو مذهبی به خود مشغول باشند و به او آسیبی وارد نکنند. این امر البته بهایی سنگین دارد و خاورمیانه را برای دورهای به جنگهای مذهبی و قومی و منطقهای خواهد کشاند. در این میان البته قدرتهای بزرگ منطقهای مانند اسرائیل و عربستان سعودی سپاسگذار انفعال واشنگتن خواهند بود.
حمایت بی دریغ آشکار وپنهان اسرائیل از طرح استقلال اقلیم کردستان عراق بیانگر نقشههای درازمدت تلآویو برای جایگزینی ابرقدرت سابق در منطقه خاورمیانه، یعنی ایالات متحده آمریکاست. واشنگتن از این فرصتطلبی اسرائیل آگاه است، اما آن را فعلا خطری مهم برای منافع خویش ارزیابی نمیکند و ترجیح میدهد که به طور عمده به مهار مثلث خطرساز چین-روسیه-هند بپردازد.
این سه کشور نیز با اطلاع از این که آمریکا در پی استقرار بنیادین در آسیای جنوب شرقی است در صدد خواهند بود که زمینههای خنثی سازی این استقرار را فراهم کنند. اگر آمریکا نتواند نقش ژاندارم منطقه را برای خود در آنجا جا بیاندازد، بی تردید باید این پدیده را به عنوان آغاز پایان ابرقدرتی این کشور قلمداد کرد.
نتیجهگیری
در این چشمانداز شاید بتوان گفت که انفعال واشنگتن در عراق شروع یک دوره افول برای کشوریست که بین ایفای نقش پلیس در جهان و یا ضرورت قراردادن پلیس ضد شورش خود در مقابل تظاهرکنندگان خشمگین بالقوه آمریکایی ترجیح داده است که با چشمپوشی از اولی از روبه رو شدن با امر دوم پرهیز کند.
اوباما میداند که مصرف مالیات آمریکاییها برای جاده و مدرسه، میتواند صلح اجتماعی و پیروزی انتخاباتی برای دمکراتها را به دنبال آورد، حال آن که اختصاص آن به عدم پیشروی سنیها برای کسب قدرت در عراق میتواند مشکلات امنیتی در داخل آمریکا را رقم زند و هم آینده حزب او را به شدت زیر سئوال برد.
جان کلام این که عدم دخالت آمریکا در شرایط فعلی عراق بیش از آن چه حاصل پشت کردن به یک ارزش اخلاقی باشد، محصول یک محاسبه عقلانی و مبتنی بر واقعگرایی سیاسی است و بس.
نظرها
علی کبیری
ممکنست از نظر خیلی ها اشغال عراق کار اشتباهی بنظرآید. ولی اشغال کویت وعراق توسط آمریکا بنفع خاندان بوش وکمپانیهای نفتی بین المللی تمام شده و از آن طریق قیمت نفت وفرآورده های نفتی درجهان بشدت بالارفت وسود هنگفتی را نصیب خاندان نامبرده، کمپانی غول هالیبرتون وسایر کمپانیهای نفتی کرد. درکشورهای حوزۀ خلیج فارس، سبب سرازیرشدن پترودلارها و درمورد ایران سبب درآمد هنگفت وعرض اندام بیشتررژیم دستاربندان درمقابل آمریکا وکشورهای جنوب ایران شد. درمقابل، کشورهای مزبورکه متوجه تهدیدهای دستاربندان شده بودند، با پولهای زیاد حاصل از درآمد فروش نفت اقدام به خرید اسلحه های بیشتر از غرب وبخصوص آمریکا نمودند. از این بابت نیز باز اشغال کویت وعراق بنفع غرب وآمریکا تمام شد. از سوی دیگر، بالارفتن قیمت نفت درجهان امکان استخراج نفت از لایه های نفتی دراعماق زمین را برای آمریکا ومتحدانش مقرون بصرفه کرد. بهمین خاطر اکنون این فرصت سبب شده است تا استرالیا و آمریکا حرف اول را درقیمت گذاری نفت وفرآورده های نفتی، بزنند. بخصوص که هم اکنون آمریکا میرود تا دوباره به غول صادرکنندۀ نفت تبدیل شود که البته این هم از پی آمدهای اشغال کویت وعراق از سوی آمریکا ومتحدانش است. دیگر آنکه کشورهای چین وهند خطری برای آمریکا ندارند چون هردوی آنها بجای خطر، شریک آمریکا هستند. نویسنده حمایتهای اتمی آمریکا از هند وسرمایه گذاریهای هنگفت اروپا وآمریکا در چین وهند ونیزحمایت ازبازار فروش محصولات آنها درآمریکا واروپا رادرنظرنگرفته است. بازگذاشتن دروازه های آمریکا واروپا وتسهیلات گمرکی برای ورود کالاهای چین وهند به این کشورها نتیجۀ همین سیاست است. درمورد افراطیون مسلمان درسوریه وعراق، آمریکا وغرب واسرائیل وعربستان وسایر کشورهای جنوب ایران در یک جبهه قراردارند. ادامۀ این وضع سبب تجزیۀ عراق وسوریه شده ودرنتیجه ایران را نیزدرمعرض تجزیه قرارخواهد داد. درنتیجه خطرآخوندها در ترویج مذهب شیعه وراه انداختن جنگهای مذهبی در کشورهای حوزۀ خلیج فارس تا شمال آفریقا هم ازبین خواهدرفت. به دست وپاافتادن آخوندها درمقابل آمریکا واروپا بخاطر آنست که آنها بخوبی متوجه خطر پیشِ رو شده اند. بنابه دلائل بالا، تحلیل نویسنده درمورد سیاستهای آمریکا در منطقه درست نبوده ومتکی برشواهد موجود نیست.
منوچهر
امریکا وضعی درجهان اینده دارد که انگلیس پس از جنگ جهانی اول داشت زمان بسرعت سپری شده است و تراز منفی درامدهای مالی داخلی همگام با تراز منفی تجارت خارجی نه تنها امریکا بلکه سراسر غرب را به چالش کشیده است و سرمایه گزاری نظامی نمیتواند این مشکلات را حل کند . امریکا با مشکل نظامی چین و روسیه و هند روبرو نیست بلکه بجهانی روبروست که قدرت پرداخت محصولات امریکائی را ندارد و در سالهای پیش رو حتی کشورهای نفت خیز نیز نمیتوانند بهای سلاح ها ی خریداری شده را بپردازند تجربه فرانسه در تولید جنگنده های رافائل و نا فروش ماندن انها نشان دهنده انست که نسلهای اینده شکاریهای امریکائی در جهان نافروش خواهد ماند بنابرین ماندن امریکا در عراق نه از زیاده خواهی اسرائیل خواهد کاست و نه کشور مینیاتوری قطر میتواند اقائی کند و نه عربستان سعودی را قانع میکند که بدنبال امپراطوری نباشد . امریکا در عراق چکار میتواند بکند که قبلا نکرده است ایا توانست پیمان امنیتی با این کشور امضاکند ایا جلو نفوذ ایران را سد کرد و ایا توانست نسخه دموکراسی را انچنان که در غرب رایج است باین کشور ارائه کند .اقلیتی سنی و اقلیتی کوچکتر بعثی طی دوران 90 ساله حاکم جان و مال مردم بودند و در تمام ادوار هیچگاه عقل و منطق در حکومت این اقلیت بر اکثریت خاموش حاکم نبود انچنانکه هم اکنون در بحرین شاهد ان بوده ایم و در سوریه که از بجان مردم افتاد ن هم دریغ ندارند ولی بازی زمانه نقشی دیگر را برای ایران ترسیم کرده است تا حرف اول را در این کشور بزند اعم از انکه پیروز باشد و یا شکست بخورد. انگلیس بعنوان استعمار گر دیروزی بدنبال جا پا در عراق میگردد ولی حاضر بهیچ گونه سرمایه گذاری نیست و با اینکه تولیدی برای عرضه و فروش ندارد بدست و پا افتاده تا جا پائی باز کند و تمام شرط و شروط برای باز گشائی سفارتخانه در تهران از خیابانها بغداد میگذرد و در هرصورت در اینده نزدیک امریکا و انگلیس دست دوم و سوم در صحنه عراق خواهند بود و نقش ترکیه و اسرائیل در مرحله های بعدیست. منافع شرکتهای نفتی غربی که اغلب ان امریکائی هستند فعلا در عراق حفظ میشود ولی در دراز مدت با نضج گرفتن حکوکت که شکلی خاورمیانه ای دارد با چالش روبرو خواهد شد و شاید تا انزمان که به دهه های 40 و50 خواهد رسید نفت هم ارزش کنونی خود رااز دست خواهد داد و نفوذ در کشورها در بعد مصرفی ارزیابی خواهد شد ناوگانهای دریائی نیرومند و نیروی هوائی قدرتمند در جنگ تکنو لوژی اینده کم بها خواهند بود و از هم اکنون برای نبرد ها به پشرفتهای نرم افزاری تکیه میکنند و در این مرحله هنوز در دورنمای اینده امریکا حرف اول را میزند و زیاذ نگران نفرات جنگنده نیست ولی بیکار شدن ارتشی ها که شمار ان مثلا در این کشوربیش از 2ملیون نفر است و افرادی که درصنایع وابسته ان کار میکنندنگرانی بیشتری بر سیاستگزاران امریکائی دارد تا نفوذ ایران و داعش در عراق و حتی عربستان که هم اکنون در معرض خطر است زیرا همه زمینه های گرفتاری در دام داعش در این کشور فراهم شده است .
ahmad
چندتا بحث هست یکی اینکه امریکا اگر ارتش عراق و صدام رو منحل نمیکرد عراق تبدیل به مصر و ارتش تبدیل به سیسیلی میشد و مشکل امریکا در عراق همیشه با شیعیان و گروه های تروریستی شیعه بود که توسط جمهوری اسلامی حمایت میشدند مثل مقتدی صدر در اون دوران و شرایط فعلی و امریکا در سوریه و عراق مداخله نظامی نکرد و نمیکنه به خاطر اینکه جنگ داخلی و شرایط که نوری المالکی و بشار اسد و جمهوری اسلامی و عربستان در سوریه و عراق ایجاد کردند فرقه ای و جنگ بین شیعه و سنی و در قدرت نگه داشتن شیعیان و علویان در قدرت توسط حکومت جمهوری اسلامی به هر قیمتی هست از طرف دیگه نوری المالکی به هیچ وجه و ثمل بشار اسد تمایلی به ترک قدرت و تشکیل حکومت وحدت ملی ندارد و میخواد به هر قیمت و وسیله ای و با استفاده از مسال دینی و حمایت شیعیان و گروه های مسلح و تروریستی شیعه و جمهوری اسلامی به حکومت خودش ادامه بده و اگر امریکا چه در سوریه و چه در شرایط فعلی در عراق مداخله نظامی میکرد تبدیل به هدف مشترک گروه های تروریستی شیعه و سنی و حکومت های منطقه ای حامیشون میشد و تاثیر و نتیجه ای هم نداشت.
farid
عامل دیگر برنامه کاهش بدهی های امریکا بوده که ازدوران اوباما هر سال سیر نزولی داشته.
reza
این قصه ی اشتباه کردیم، اشتباه بزرگی کردیم و و و ، دیگر برای ساده لوح ترین آمریکاییها هم حنایش رنگی ندارد. نویسنده مقاله بهتر است *** به کتب قابل دسترس در هر کتابخانهای دربارهٔ سیاستهای دولتهای مختلف آمریکا رجوع کند. از آقای کبیری بخاطر نوشته ی دقیق و خیلی نزدیکتر به آنچه واقعا اتفاق افتاده است تشکر میکنم.
چرا آمریکا از دخالت مستقیم در بحران عراق میپرهیزد؟ — خودرهاگران
[…] چرا آمریکا از دخالت مستقیم در بحران عراق میپرهیزد؟ […]