رسانهها و قدرت کنترل احساسات
چه چیزی میتواند زمینه کنشها و اقدامات مردم باشد؟
متین احتشام - شرکتهای رسانهای برای ارزیابی روش کنترل احساسات مخاطبین، از کاربرانشان بدون اجازه آنان استفاده میکنند.
با اتفاقاتی که طی دو هفته گذشته در رابطه با درگیریهای خاورمیانه و نحوه پوشش خبری آن توسط رسانههای غرب بهوقوع پیوست، بار دیگر بحث تاثیر رسانهها و شبکههای اجتماعی بر افکار عمومی داغ شده است.
هفته گذشته گزارش جالب توجهی درباره یک شرکت رسانهای انتشار یافت که برای ارزیابی روش کنترل احساسات مخاطبین و کاربران و تحریک آنان به کنشهای معین و احتمالا در پیوند با امکانات و اختیارات مالی آنان، طرحهایی ارائه میداد.
آزمایشات روانی توسط «فیسبوک» روی نزدیک به هفتصد هزار تن از کاربران این شبکه ارتباط اجتماعی، بحثها و نگرانیهای شدیدی را در رسانهها دامن زد.
چند هفته پیش نیز گزارش جنجالبرانگیز دیگری درباره یک رشته آزمایشات روانی توسط «فیسبوک» روی نزدیک به هفتصد هزار تن از کاربران این شبکه ارتباط اجتماعی انتشار یافت که بحثها و نگرانیهای شدیدی را در رسانهها دامن زد.
اما این بار این گزارش جدید، ربطی به فیسبوک ندارد و متعلق است به شرکت «پارتیسیپنت مدیا»(Participant Media) است. شرکتی که هم تولیدکننده فیلمهایی با محتوای کنشگری اجتماعی است مانند «سزار چاوز»(Cesar Chavez)،« نود و نه درصد»(۹۹%)، «تفنگ آمریکایی»(American Gun)، «ملت غذای آماده»(Fast food Nation)، «در انتظار سوپرمن»(Waiting for Superman) و «کمپانی غذا»(Food, Inc)، و هم تهیهکننده فیلمهای سینمایی با هدف آگاهسازی و تاثیرگذاری اجتماعی مانند «لینکلن»(Lincoln) و «سرزمین موعود»(Promised Land(برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به اینجا).
هدف «پارتیسیپنت مدیا» استفاده از سینما، تلویزیون و فیلمهای ویدیویی جهت ترویج دیدگاههای مترقی و آگاهسازی مخاطبین نسبت به مسایل مهم است. به نظر گردانندگان «پارتیسیپنت مدیا»، «داستانگویی»، علاوه بر احساسات روی شکلگیری و جهتیابی منطق و آگاهی ما نیز تاثیر میگذارد.
ماجرای آزمایش روانی فیسبوک روی کابرانش را تقریبا همه شنیدهاند. بر مبنای گزارشهای متعدد، در زمستان ۲۰۱۲، فیسبوک «اخبار روزانه» (News Feed) در صفحات و «دیوار»های ششصد و نودهزار تن از کاربرانش را به مدت یک هفته تحت کنترل گرفت و با خارج کردن تمامی خبرهای ناراحتکننده یا خوشحال کننده، به ارزیابی تاثیر «اخبار روزانه» بر احساسات (و نوشتهها یا اخباری که متعاقبا خود کاربران تحت تاثیر جو منتشر میکردند) پرداخت (نگاه کنید به اینجا).
بعد از انتشار این گزارشات، فیسبوک در معرض انتقادات شدیدی قرار گرفت و نگرانیهای جدی را در این زمینه برانگیخت. با این حال، واقعیت این است که فیسبوک تنها یکی از بازیگران فضای گسترده رسانه است که چندین دهه به چنین کاری مشغول بودهاند؛ چه ارزیابی روشهای تاثیرگذاری بر احساسات و کنش مخاطبان باشد و چه کنترل داوریها وکنش آنان.
مسلم است که منظور اصلی فیسبوک از این آزمایش و اقدامات مشابه، یادگیری و بهکارگیری شیوههای موثرتر برای گسترش تبلیغات و بهرهبرداری مالی است. در این میدان، فیسبوک تنها نیست و دیگر غولهای اینترنتی (به ویژه گوگل) نیز با جمعآوری اطلاعات گسترده از جستوجوها، تماسها و علایق کاربران، دامنه و نوع تبلیغات (و درآمدهای تبلیغاتی خود) را تعیین میکنند. اما نکته اصلی این است که ماجرا به همین جا ختم نمیشود. رسانهها، نه فقط بر نیازهای کاربران به بازار، بلکه بر احساسات، تفکرات، و آگاهی آنان، و حتی بر کنشهای اجتماعی آنان نیز تاثیر میگذارند و میتوانند تحرکات گسترده و سازمانیافته در جهات مختلف را بوجود آورند. مطالعه و ارزیابی اخیر شرکت «پارتیسیپنت مدیا» به همین مسئله میپردازد.
غولهای اینترنتی (به ویژه گوگل) با جمعآوری اطلاعات گسترده از جستوجوها، تماسها و علایق کاربران، دامنه و نوع تبلیغات (و درآمدهای تبلیغاتی خود) را تعیین میکنند.
به گزارش نیویورک تایمز(New York times)، «پارتیسیپنت مدیا» در همکاری با «بیل اند ملیندا گیتز فاندیشن» (Bill & Melinda Gates Foundation)، «نایت فاندیشین»(the Knight Foundation)، و «آموزشگاه ارتباطات و روزنامهنگاری اننبرگ»(Annenberg School for Communication and Journalism ) از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، بیسر و صدا مشغول مطالعه اندازهگیری تاثیرات رسانهای روی افراد است. از جمله و بهویژه تاثیر فیلمهایی با محتوا و فرم داستانی مد نظر است، تا تاثیر این فیلمها روی مخاطبین و کاربران (از بازنشر مجدد فیلمها گرفته تا دست زدن به کنش فردی و اجتماعی بر اساس فیلمها) مشخص شود(نگاه کنید به اینجا). این ارزیابیها دامنه گستردهای دارند: از میزان تماشای فیلمها و کلیپهای انتشار یافته در تلویزیون یا سایتهای اینترنتی گرفته تا بازنشر آنها در شبکههای اجتماعی و بحث دربارهی آنها در تویتر و فیسبوک و امثال آن. در ادامه، تاثیر روی دیدگاه و زندگی افراد و واکنشهای احتمالی (نظیر بایکوت برخی فرآوردهها یا شرکتها، یا برگزاری مراسم، تظاهرات و مانند آن) نیز مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد.
جی روزن، استاد روزنامهنگاری در دانشگاه نیویورک و منتقد رسانهای، صریح و روشن میگوید که کاربران فیسبوک باید بدانند که «فیسبوک تمام قدرت را در اختیار دارد و شما تقریبا هیچ قدرتی ندارید.
جی روزن(Jay Rosen)، استاد روزنامهنگاری در دانشگاه نیویورک و منتقد رسانهای در مصاحبهای با نشریه «آتلانتیک»(Atlantic) صریح و روشن میگوید که کاربران فیسبوک باید بدانند که «فیسبوک تمام قدرت را در اختیار دارد و شما تقریبا هیچ قدرتی ندارید و این نکته را همیشه باید در خاطر داشته باشید که هر حرفی که میزنید، هر بحثی که با دوستان و آشنایانتان میکنید، هر احوالپرسی با خانواده و عزیزان، یا هر مطلبی که منتشر میکنید، در هر حال روی فیسبوک است و در محدودهی اختیارات آن».
اما روزن در عین حال این نکته را هم تصریح میکند که «رفتار و کنش به هیچ وجه یکسان و دارای یک معنا نیستند»(نگاه کنید به اینجا). به گفته وی، اولی کشش انسانی ماست و دومی انتخاب آگاهانه فردی یا اجتماعی ما. جهان رسانه (چه از جنبه مالی و بازار و تبلیغات، چه از جنبه خبری و سیاسی) به هر دو وجه توجه داشته و از آن بهره میبرد. وی آگاهسازی شهروندان نسبت به جهان پیرامون و آمادهساختن ایشان برای بهتر کردن آن را از وظایف اصلی روزنامهنگاری و رسانهها بهشمار میآورد.
در عین حال، روشن است که این «وظیفه»، تنها چیز یا مهمترین چیزی نیست که رسانههای جهان امروز به آن مشغول هستند. تا آنجا که تبلیغات، بازار و بهرهوری مالی مد نظر باشد، توجه به احساسات و رفتارهای روزمرهی فردی و تاثیرگذاری بر آن، در روشها و ارزیابیهای رسانهها جنبه محوری دارد.
اما وقتی قضیه از این فراتر میرود و پای کنش اجتماعی به میان میآید، رسانههای وابسته به نهادهای سیاسی، قدرتهای بزرگ مالی و دولتها خود را شریک و ذینفع میدانند. صد البته میان این دو، دیوار چین کشیده نشده و بین نهادهای مالی و سیاسی پیوندهای مستحکمی برقرار است. اما بحث و نگرانی اصلی بر سر این است که با نفوذ روزافزون رسانهها و شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک و تویتر و یوتیوب، خطر جهتبخشی به کنشهای متشکل سیاسی اجتماعی روز به روز آنچنان افزایش مییابد که خطر تبلیغات بازاری و جهت دادن به نیازهای فردی و «جیب» افراد در برابر آن رنگ میبازد. به قول یک ضربالمثل انگلیسی، تا «حقیقت» بخواهد بلند شود و کفشهایش را بپوشد، «دروغ» دو بار دور دنیا رفته و برگشته است.
نظرها
نظری وجود ندارد.