● دیدگاه
جنگ: کودتای سپاه، زدن برجک آیتالله منتظری و رهبران فتنه
اکبر گنجی- محسن رضایی تصویری قهرمانانه از خود به نمایش میگذارد و خطاها را به گردن دیگران میاندازد. اگر امکانات داده بودند، او صدام را سرنگون کرده و آمریکا را هم از خلیج فارس بیرون میراند.
محسن رضایی به عنوان فرمانده کل سپاه در دوران جنگ، طی دو برنامه در سیمای جمهوری اسلامی به برخی از ناگفتههای جنگ تجاوزکارانه عراق علیه ایران پرداخت. (فیلمها را در اینجا ببینید).
نفس بازگویی ناگفتههای جنگ توسط او و دیگران- به منظور کشف حقیقت، عبرتآموزی و عدم تکرار فاجعه- قابل تقدیر است. چرا که جنگی که صدها هزار کشته و زخمی و حداقل یکصد میلیارد دلار خسارات مالی بر جای نهاد، نه تنها بخش مهمی از تاریخ ایران زمین است، بلکه پیامدهای بلند مدتی بر جای نهاد که ریشه یابی آنها ضروری است.
موسوی فتنهگر و صدام حسین
محسن رضایی در گفتوگوی اول پیشنهاد کرده بود: «از جناب آقای هاشمی هم مصاحبه بگیرید. حتی از آقای میرحسین هم مصاحبه بگیرید، بالاخره ایشان نخست وزیر [دوران] جنگ بوده است.» اما در آغاز گفتوگوی دوم میگوید: «برخی از افراد هم گفته بودند چرا اسم بعضی فتنهگرها را آوردید که من عرض کردم برای حقیقتیابی این مسئله از آقایان تقاضا کردم که سئوالات مربوط به هر کسی را از خودشان بپرسید.
بالاخره برخی از مسئولانِ آن موقع، پرسشهای جدی دربارهشان نسبت به پشتیبانی جنگ مطرح است. به هر حال حقیقتیابی باید محور این بحثها باشد و من به این دلیل عرض کردم. حتی اگر صدام زنده بود و در همان قفس آهنین خودش هم بود، من از شما میخواستم بروید و برخی سئوالات را واقعاً از او به عمل بیاورید، چون برخی مسائل پیش ذهن او بود که آن طرف صحنه حضور داشته است.»
محسن رضایی پیش از این هم تعابیر تندی علیه رهبران جنبش سبز به کار برده و آنان را "عمله آمریکا" خوانده بود که در مقاله "عمله خامنهای" به او پاسخ داده شد. اگر مدعیات قبلی او نبود، شاید تعبیر همدلانهای از سخنان جدید او امکانپذیر میشد، اما فتنهگر خواندن موسوی و مقایسه ضمنی با صدام حسین، اخلاقاً ناجوانمردانه و دور از مروت است. آن هم درباره زندانیانی که بیش از ۱۳۰۰ روز است که از یک کلمه دفاع از خود محروم شدهاند. رضایی قصد دارد تا مسئولیت شکست ها- یا عدم پیروزی در جنگ- را به گردن مهندس موسوی و دیگران بیندازد.
کودتای سپاه و برجک آیتالله منتظری
محسن رضایی و دیگر فرماندهان سپاه با پرسش مهم و همگانی چرایی دخالت سپاه در مسائل سیاسی روبرو بوده و هستند. از زاویه جنگ نیز با این پرسش مواجهاند که فعالیتهای سیاسی برخی از فرماندهان سپاه تا چه میزان در شکستهای نظامی پایان جنگ نقش داشته است؟
رضایی با این که صدها شاهد در این زمینه وجود دارد - از جمله سخنان حسن روحانی، محسن رفیق دوست (وزیر سپاه دوران جنگ و از فرماندهان اصلی سپاه)، و...- به کلی منکر دخالت سپاه در سیاست در دوران جنگ میشود.
توجیهات او خندهدار است. میگوید: اولاً با این که پاسداران بچههای انقلاب بوده و سرشان برای سیاست درد میکرد، اما ما هیچ گاه به آنها نگفتیم این افراد را به مجلس بفرستید. ثانیا من مسائل سیاسی پشت جنگ را حتی از فرماندهانی چون علی شمخانی و رحیم صفوی مخفی میکردم. ثالثاً اگر سپاهیان وارد فعالیتهای سیاسی میشدند، کنترلشان از دست من خارج میشد و "فرماندهی من رو هوا میشد". رابعاً از رأی من هم هیچ کس خبر نداشت. خامساً به این کار اعتقاد نداشتم و امام هم آن را خلاف شرع اعلام کرده بودند.
آنچه رضایی از شمخانی و رحیم صفوی و دیگران پنهان میکرده، میزان کمکهای مالی و تسلیحاتی بوده که نظام میتوانسته در اختیار سپاه قرار دهد. برای این که خودش در همین گفتوگو اذعان میکند که اگر وضعیت را به فرماندهان گزارش میکردم، آنان نیز نگران میشدند.
در پاسخ به سخنان محسن رفیقدوست درباره دخالت سپاه در سیاست میگوید: «خوب برخی از فرماندهان سپاه ممکن است اطلاعات مرا نداشته باشند. من که مسلط بودم، من همه پاسدارها را کنترل میکردم.»
در پاسخ به سخنان عباس ملکی میگوید: «چند وقت پیش دیدم که یکی از این آقایانی که قبلا یکی از معاونین وزارت خارجه بود باز اونهم آمده و همین حرف را زده، دیگران هم همین حرف را میزنند، هیچ سندیتی ندارد.»
در مورد دیدارهای فرماندهان مخالفش با آیتالله منتظری- قائم مقام رهبری وقت- میگوید: «حتی من میفهمیدم که مثلا دیشب کیها رفتند با آقای منتظری صحبت کردند. اگر مصلحت میدیدم کاریشان نداشتم، اگر مصلحت نمیدیدم صدایشان میزدم، باهاشون بحث میکردم، قانع شان میکردم که این کار را بکنیم یا این کار را نکنیم.»
محسن رضایی ناخواسته اعتراف میکند: «برخی از دوستان فکر میکردند که وقتی ما تقاضای امکانات میکنیم، میخواهیم حجم سپاه را بالا ببریم، میخواهیم از این فرصت جنگ برای بزرگ کردن سپاه استفاده کنیم... برخی از دوستان سیاسی ما فکر میکردند که ما هی این نامهها را مینویسم، میخواهیم سازمان سپاه را گسترش بدهیم. در حالی که ما میخواستیم بگوئیم بابا یک خطر جدی دارد ما را تهدید میکند. ما امکانات را برای گسترش سازمان سپاه نمیخواهیم.»
به طور طبیعی گسترش سپاه و به خدمت گرفتن کل امکانات کشور برای جنگ، بر قدرت سیاسی و اقتصادی سپاه میافزود و تجربه نشان داد که واقعاً افزود. رضایی در طول همین گفتوگو بارها تأکید میکند که درخواستشان این بود که کل امکانات کشور را به آنها اختصاص دهند.
البته میدانیم که جنگ اولویت اول آیتالله خمینی و همه رهبران جمهوری اسلامی بود و به همین دلیل اکثر امکانات و منابع کشور به جنگ اختصاص مییافت. اما آنها به همین هم قانع نبودند. در پیوست ۲ نامه به هاشمی مینویسد:
– کلیه نیروهای بین ۱۷ تا ۵۰ سال شرعا مکلف باشند که سالانه چهارماه در جبهه باشند.
- دولت و مجلس در اولویت یکم، بودجه را در اختیار نیروهای مسلح قرار دهد.
- نظارت بر بودجه کشور به منظور تشخیص رعایت اصل فوق به عهده ستاد فرماندهی کل قوا باشد.
- صنایع و کارخانجات کشور در اولویت یکم موظف به تامین مایحتاج رزمندگان اسلام باشند.
- دولت جمهوری اسلامی موظف باشد امکانات آموزشی لازم را در اختیار ستاد کل قرار دهد.
- امکانات تبلیغاتی کشور در اولویت اول در اختیار نیازمندیهای جنگ قرار گیرد.
- قوه قضائیه کشور موظف به دفاع از رزمندگان اسلام و خانوادههای آنها باشد و حقوق آنها باید در سریعترین زمان ممکن تامین شود.
محسن رضایی به طور ناخواسته در این گفت و گو دو اعتراف کرده که موید فعالیت سیاسی سپاه در دوران جنگ است:
اعتراف اول: «همین حرف را درباره دولت هم گفتهاند، گفتهاند سپاه گفته چون دولت با ما هماهنگ نیست، باید دولت را به ما بدهید. من بالاتر از این را به شما بگویم. سال ۱۳۶۳، بعد از عملیات خیبر، انتهای ۶۲ و آغاز ۶۳، یکی از دوستان ما پیش یکی از ائمه جمعه کشور میرود، ایشون در مییاد به ایشون میگه که شما فکر میکنید ما نمیدانیم شما دنبال چی هستید؟ حالا وسط درگیری و جنگ و زد و خورد، میگوید حاج آقا مگر ما دنبال چی هستیم؟ میگوید خوب شما دنبال این هستید که محسن رضایی را رئیس جمهور کنید، مگر از روی خون ما رد بشوید.»
چرا امام جمعه منصوب آیتالله خمینی چنان احتمالی به ذهنش خطور کرده بود؟ آیا مشاهده رفتار فرماندهی سپاه در سیاست آنان را به اینجا نرسانده بود؟ نکته جالبتر این است که محسن رضایی که این مدعای آن امام جمعه را تکذیب میکند، در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ و ۸۸ و ۹۲، کاندیدای ریاست جمهوری شده و از هیچ کوششی برای رئیس جمهور شدن دریغ نکرده است. پس از سه شکست سنگین، هنوز سودای ریاست جمهوری را از سر به در نکرده و آماده کاندیداتوری در انتخابات آینده است.
اعتراف دوم: «آقای منتظری رفته خدمت حضرت امام، به امام گفته بودند که شما چرا این قدر از فرماندهان سپاه دفاع میکنید؟ امام گفته بود برای چی دفاع نکنم؟ آقای منتظری گفته بود آخه اینها ممکن است کودتا بکنند. امام یه کمی بهش نگاه کرده بود، [سپس] گفته بود: حالا چون اینها بچههای خودمان هستند، جای دوری نمیرود. زده بود تو برجک آقای منتظری. منظور امام نبود که سپاه کار سیاسی بکند یا کودتا بکند، منظور این بود که اصلا چه حرفهایی است که شما میزنید؟ این بچهها وسط جنگ، تو این همه شهادت و مجروح و زخمی، شما آمدید به من میگوئید چرا این همه از اینها حمایت میکنم.»
نگرانیهای آیتالله منتظری کاملاً بر حق بود و شرح آنها با مستنداتش در خاطرات ایشان آمده است. محسن رضایی که دل پرخونی از آیتالله منتظری- به دلیل مخالفت ایشان با دخالت سپاه در سیاست و سرکوبگریها و شکنجه هایشان- دارد، کار را به اهانت به آن مرحوم کشانده و میگوید امام "زده بود تو برجک آقای منتظری". پرونده جاسوسی حزب توده را محسن رضایی ساخت و شکنجههای وحشیانه آنان تحت نظر تیمی که او تعیین کرده بود انجام میگرفت. با اهانت به آن شخصیت مدافع حقوق زندانیان و قتل عام تابستان ۶۷ نمیتوان تاریخ را تغییر داد.
فعالیت سیاسی سپاه از آغاز تشکیل سپاه شروع شد. برخی از زوایای این امر و پیامدهایش را در مقاله "جنگ ایران و عراق: ابزار قدرت و ثروت" توضیح دادهام. ما همه اینها را به آیتالله منتظری و دیگران گزارش میکردیم و شدت فعالیتهای سیاسی محسن رضایی و دیگر فرماندهان سپاهی عضو جناح راست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به حدی بود که حتی آیتالله منتظری را نگران کودتای آنان کرده بود.
توهمات ۶۰ سالگی
محسن رضایی در ۶۰ سالگی هم دست از توهمات خود و فریب مردم بر نمیدارد. او و دیگر فرماندهان سپاه نه تنها هیچ اشتباهی نداشته اند، بلکه در ۹۰ درصد موارد همه چیز را از قبل پیشبینی کرده بودند. تمامی اشتباهات و شکستهای یک سال آخر جنگ به عدم تأمین بودجه و امکانات توسط دولت مهندس موسوی باز میگردد. اگر آنان همکاری میکردند، سپاه جنگ را با پیروزی تمام میکرد.
البته روشن است که ایران در جنگ شکست نخورد و کمترین چیزی نصیب عراق به رهبری صدام حسین نشد. اما پیروزی در جنگ امر دیگری است. راستی پیروزی در جنگ چه معنایی داشت؟ مطابق طرح محسن رضایی و نامهاش به هاشمی رفسنجانی، اشغال عراق و سرنگونی صدام حسین- و طبعاً تشکیل حکومت اسلامی در عراق که به صراحت گفته میشد- و بیرون راندن نیروهای نظامی آمریکا از خلیج فارس. مراحل عملیات آفندی و پدافندی طرح او به قرار زیر بود:
- تا پایان سال ۶۷، عملیات انهدامی
- تا پایان سال ۶۸، عملیات انهدامی
- تا پایان سال ۶۹، عملیات انهدامی
- سال ۷۰، آغاز عملیات سراسری
- تا پایان سال ۷۱، پایان عملیات سراسری
رضایی به صراحت میگوید که دنیا و خصوصاً آمریکا اجازه نمیدادند تا نیروهای ایران با حمله گسترده به عراق تا فتح بغداد و سرنگونی صدام حسین پیش روند. میگوید که در شروع عملیات گسترده در سال ۱۳۷۰، آمریکا هم همزمان از پشت به ما حمله میکرد و لذا طرح او خروج آمریکا از خلیج فارس را هم در بر میگرفت.
فرض کنیم که رهبری جمهوری اسلامی- و در اینجا خصوصاً مهندس میر حسین موسوی- دارای عصای معجزهگر حضرت موسی بوده و آن را بر زمین میکوباندند و تمامی امکانات و سلاحهای درخواستی محسن رضایی را در اختیار او میگذاشتند. آیا در این صورت امکان فتح بغداد و سرنگونی صدام حسین- بیرون راندن نیروهای امریکایی از خلیج فارس را فراموش میکنیم- وجود داشت؟ پاسخ منفی است. به این دلیل ساده که آمریکا، دولتهای غربی، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و کشورهای عربی اجازه نمیدادند. مگر خود فرماندهان سپاه نمیگویند که جنگ صدام علیه ایران، جنگ جهانی علیه ایران بود؟ پس آنان چگونه اجازه میدادند تا ایران به چنین هدفی دست یابد؟
وقتی عراق کویت را اشغال کرد، آمریکا با ارتش بسیار سازمان یافته و دارای تجهیزات فراوان او چه کرد؟ آمریکا با حمله به عراق آن ارتش را به کلی نابود کرد. همین کار را با ارتش لیبی انجام داد. وضعیت ارتش سوریه هم در پیش ماست. آری ممکن است آمریکا قادر به اشغال ایران نباشد، اما قادر به نابودی ایران هست. لذا توهم جنگ با آمریکا و بیرون راندنش از خلیج فارس فقط و فقط میتوانست از ذهنی چون محسن رضایی بیرون بتراود.
نیازهای عملی طرح دن کیشوتی
رضایی فقط یک بخش از نامه را میخواند که در آن درخواستهایش به قرار زیر بود:
- سال ۶۷؛ افزایش تیپهای پیاده به ۶۰ تا ۷۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۱۰۰۰، هواپیما آموزشی،
- سال ۶۸؛ افزایش تیپهای پیاده ۱۰۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۱۵۰۰، ۷۰ هواپیما،
- سال ۶۹؛ افزایش تیپهای پیاده ۱۶۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۱۷۰۰، ۱۲۰ هواپیما،
- سال ۷۰؛ افزایش تیپهای پیاده ۲۵۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۲۰۰۰،....
- سال ۷۱؛ افزایش تیپهای پیاده ۳۵۰ تیپ، افزایش زرهی (تانک) ۲۵۰۰، ۳۰۰ هواپیما
رضایی بخش دیگر نامه را که درخواستهای بسیار دیگری- از جمله سلاحهای لیزری و اتمی- کرده بود را نمیخواند. منتها آیتالله خمینی زرنگتر از او بود و آن بخش از نامه را با تمسخر در نامه خود به مسئولان نظام- که چند سال پیش توسط هاشمی رفسنجانی افشا شد- آورده است تا در تاریخ ثبت شود.
فعلاً توجه را فقط و فقط به درخواستهای قرائت شده توسط محسن رضایی معطوف سازیم. فرض کنیم دولت دارای بودجه تهیه این سلاحها بود و آنها را در اختیار سپاه میگذارد. اما کدام دولتها حاضر به فروش ۳۰۰ هواپیمای جنگنده و ۲۵۰۰ تانک به ایران بودند؟ ضمن آن که در پایان سال ۱۳۷۱ باید این میزان تجهیزات دراختیار ایران باشد. اما در طی پنج سال بعدی جنگ، یعنی دوره ۷۱- ۶۷، طبعا میزانی از این تجهیزات توسط دشمن نابود میشد. بدین ترتیب برای این که در پایان این میزان وجود داشته باشد، میزان خرید باید حداقل ۴۰ تا ۵۰ درصد افزایش مییافت.
وقتی از محسن رضایی پرسیده میشود که در آن شرایط هیچ کشوری چنان سلاحهایی را به ایران نمیفروخت، دستگاه خیال پردازی را به کار انداخته و میگوید: خودمان آنها را میساختیم، همان طور که آلمان در طی جنگ جهانی سلاح ساخت. اولاً: مقایسه آلمان صنعتی با ایران سال ۱۳۶۷ جالب توجه است. ثانیاً: چگونه امکان داشت در طی دوره زمانی شصت و هفت تا هفتاد و یک، ۳۰۰ فروند جنگنده و ۲۵۰۰ تانک در ایران تولید کرد؟ آیا با گذشت ۲۷ سال از پایان جنگ و با درآمدهای اعجابآور به چنان هدفی دست یافتهایم؟
توجه داشته باشید که فرمانده کل سپاه در سال ۱۳۶۷ این مدعیات متوهمانه را بیان نمیکند، چون در نامه بحث ساخت این تجهیزات در داخل کشور وجود ندارد، بلکه محسن رضایی ۶۰ ساله در مهر ماه ۱۳۹۳ این چنین توهم پراکنی کرده و گمان میکند که قادر به فریب دیگران است.
وضعیت اقتصادی ایران
میانگین رشد اقتصادی ایران در دهه اول انقلاب منفی ۱ درصد بوده است. اما این عدد به هیچ وجه گویای وضعیت اقتصادی کشور نیست، برای این که میانگین است. در سالهای پایانی جنگ منفی بودن نرخ رشد اقتصادی به شدت افزایش مییابد. همچنین درآمدهای نفتی و صادرات غیر نفتی به شدت کاهش مییابد.
برای ارزیابی درست وضعیت اقتصادی کشور به سخنان سه تن از اعضای اقتصادی دولت مهندس موسوی بنگرید:
الف- حسن عابدی جعفری- وزيربازرگانی دوران جنگ- که اتفاقا از سپاه به دولت رفته بود: «ما واردات و اساسا تمام سياستهای خود را براساس ميزان کالری تنظيم کرده بوديم. مثلا میگفتيم بين دو نوع کالا مانند پنير و کره يکی را برای واردات میتوانيم انتخاب کنيم. شاخص اين که در ميان اين دو کالا يکی را انتخاب کنيم، ميزان کالری بيشتر بود. هر کدام کالری بالاتری داشتند وارد میکرديم.
وضع مالی دولت آن اندازه خوب نبود که هر کالايی میخواهيم وارد کنيم. يا به طور نمونه در يک دوره ديگر روغن نباتی در اختيار داشتيم ولی دولت امکان واردات ظرفهای حلبی برای بسته بندی اين روغنها را نداشت. برهمين اساس يکی از دلمشغولیهای ما اين شده بود که اين روغنها را چه طور به دست مردم برسانيم... منابع ارزی که به شدت محدود بود. با همين منابع محدود هم بايد جبههها و زندگی مردم را اداره میکرديم.»
ب- مسعود روغنی زنجانی- رئيس وقت سازمان برنامه- میگويد: «سال ۱۳۶۴ همه چيز تمام شده بود. میگفتيم این شیوه اداره کشور و جنگ راه به جایی نمیبرد. فرماندهان جنگ اعتقاد داشتند که باید تدارک یک حمله دیده شود. این جریان هم به منابع ارزی و ریالی نیاز داشت. وقتی به ما مراجعه میکردند ما داراییهایی که داشتیم و خواستههای آنان را همخوان نمیدیدم. به یاد دارم عملیات کربلای ۵ را آقای هاشمی و میرحسین موسوی برای بررسی امکانات مالی به سازمان برنامه و بودجه ارجاع دادند.
در سازمان برنامه جلسهای تشکیل دادیم که تمام نیازهای این عملیات مانند اسلحه، آذوقه، نیازهای جنگی و.. محاسبه شود. به افرادی که به این جلسه آمده بودند گفتیم که ما منابع نداریم و ازمنابع دیگران میزنیم تا نیازهای شما را تامین کنیم. حتی به آنها گفتیم که از بهداشت مردم و آموزش و پرورش برای هزینه جنگ کسر میکنیم. شرایط به گونهای شده بود كه آقای مرندی وزیر بهداشت در یکی از جلسات کابینه گفتند کچلی که در ایران ریشهکن شده بود به علت بحران تامین شوینده بازهم شیوع پیدا کرده است. به اینها میگفتیم در کشور چنین اتفاقاتی رخ میدهد.»
روغنی زنجانی میگوید: «با استدلالهای منطقی گفتیم منابع کشور برای ادامه جنگ کافی نیست.» او میافزاید: «فرماندهان جنگ با امام جلسه داشتند و مواضع خود را بیان میکردند. حتی شنیدم که آقای محسن رضایی برای ادامه جنگ بمب هستهای خواسته بودند. به هر صورت ما در تدارکات معمولی جنگ درمانده بودیم که چنین درخواستهایی هم مطرح میشد.یعنی سیستم قفل شده بود. استراتژیها با منابع در تعارض بود.» (گفت وگو با ماهنامه صنعت و توسعه، ۱۳۸۶)
پ- بهزاد نبوی- وزیر صنایع سنگین وقت - گفته است : «یکی از اتفاقاتی که در همین دولت رخ داد، بحرانهای سه سال پایانی دولت بود. قیمت نفت کاهش یافته بود. از سوی دیگر به دلیل بمبارانهای شدید میزان صادرات هم کاهش یافته بود. در آن زمان به سختی میشد، روزانه یک و نیم میلیون بشکه نفت صادر کرد و قیمت هم از مرز ده دلار عبور نمیکرد. درآمدهای ارزی در این سه سال به طور متوسط حدود ۷ میلیارد دلار بود. از این رقم سه میلیارد دلار به صورت مستقیم صرف جنگ میشد، سه میلیارد دلار صرف خرید کالاهای اساسی میشد، یک میلیارد دلار هم برای کل اقتصاد کشور باقی میماند. نتیجه این میشد که به طور مثال خط تولید پیکان متوقف میشد و بسياری از فعالیتهای تولیدی متوقف میشد.»
نبوی علت تصمیم آیتالله خمینی برای پایان جنگ را نه کمبودهای عظیم مالی، که عدم فروش تجهیزات نظامی به ایران ذکر کرده و میگوید: «امام نامهای را به مسئولان نوشتند که در آن دلایل پایان جنگ به صورت روشنی آمده است. ایشان گفتند برای ادامه جنگ تسلیحات و امکاناتی درخواست میشود که از توان کشور خارج است. هیچ گاه اشاره نشد که کشور از نظر اقتصادی توان تهیه آن را ندارد. اساسا کشوری این تجهیزات را به ایران نمیفروخت. در پیام امام هم به این موضوع اشاره شده است. در آن زمان برای هر حملهای که انجام میشد مانند مورچهها تمام امکانات را جمع میکردیم تا یک حمله صورت دهیم. پس از آن حمله بعدی میرفت تا سال آینده. طبیعی است در چنین شرایطی وضع اقتصادی خوبی نمیتوانستیم داشته باشیم. هیچ زمان هم دولت در این مورد بحثی را با امام مطرح نکرده بودند. تنها یکبار آقای روغنی زنجانی گزارشی را برای امام فرستاده بودند. بعدها اعلام کردند که مشکلات اقتصادی سبب شده بود تا جنگ پایان یابد.
این در حالی است که پس از عملیات فاو ما یکی پس ازدیگری مواضع خودمان را از دست میدادیم. این گونه نبود که دوستان میگویند. دوستان نمیخواهند اشاره کنند که ما در دورهای شکست خوردیم. به هیج عنوان دلیل پایان جنگ اقتصادی نبوده است. در آن زمان عراقیها ۸ ساعته فاو را تصرف کرده بودند ولی تا ۳۶ ساعت وارد شهر نمیشدند چراکه تصور میکردند این یک تله است.»
سقوط فاو و بمب اتمی
حسن روحانی گفته است که وقتی فاو در حال سقوط بود، من به هاشمی رفسنجانی اطلاع دادم و او گفت که از محسن رضایی پرسیده و او پاسخ داد که " فاو سقوط نخواهد کرد، مگر این که عراق بمب اتمی به کار ببرد. (رجوع شود به مقاله "جنگ ۸ ساله ایران و عراق و نزاع هستهای")
محسن رضایی در همین مصاحبه با سیمای جمهوری اسلامی این خبر را تأیید میکند که به هاشمی رفسنجانی چنین گفته بود. اما دلیل ذکر این مدعا را این گونه توجیه میکند که چون تماس تلفنی بوده و دشمن میتوانسته آن را بشنود. یعنی میخواسته دشمن را فریب دهد. این مدعا کاذب است. چرا؟
اولا: اکثر تماسها تلفنی بود. حتی دستور شروع عملیات. اما تلفنهای مخصوص. راه دیگری وجود نداشت. تلفنها امنتر از بیسمها بودند.
ثانیاً: محسن رضایی به سرعت ادعای کاذب خود را فراموش کرده و "تلفنگرام" خودش به آیتالله خمینی را به بینندگان نشان میدهد. او تلفن کرده و احمد خمینی لیست نیازهای او را با خط خود برای آیتالله خمینی نوشته بود. اگر تلفن امنیت نداشت، چرا او تقاضاهای مهم نظامیاش را تلفنی به اطلاع آیتالله خمینی میرساند؟
ثالثاً: نکته دیگری دروغ فاحش محسن رضایی را بر ملا میسازد. پرسش: او سقوط فاو را تلفنی از چه کسی پنهان میکرد؟ پاسخ: از دشمن (عراق). خوب صدام و ارتش عراق که فاو را گرفته بودند زودتر از هاشمی رفسنجانی و آیتالله خمینی از آن اطلاع داشتند.
واقع مطلب این است که محسن رضایی سقوط فاو را باور نمیکرد، مگر آن که از بمب اتمی استفاده شود. حالا برای توجیه آن خطای مهلک خود، به دورغ دیگری متوسل میشود.
گفت و گوی سیاسی
در ابتدای نوشتار از این گونه گفتوگوها استقبال کردیم تا زوایای پنهان جنگ روشن شود. اما محسن رضایی تصویری قهرمانانه و بزرگ از خود به نمایش میگذارد. همه خطاها را به گردن دیگران میاندازد. اگر امکانات داده بودند، او صدام را سرنگون کرده و آمریکا را هم از خلیج فارس بیرون میراند و جنگ را با این پیروزی بزرگ در سال ۱۳۷۱ پایان میبخشید.
سخنان او عبرتآموز نیست، برای این که سیاسی است و حقایق را بازگو نمیکند. نمیگوید که دخالت سپاه در سیاست و اقتصاد اشتباه بود و هست و برای کشورهای پیامدهای زیان باری به همراه داشت. نمیگوید که بسیار زودتر از اینها- مثلاً پس از صدور قطعنامه ۵۹۸ توسط شورای امنیت سازمان ملل- میشد جنگ را به نحو بهتری پایان داد. از "حماسه ملی جنگ" برای آینده خود لباس میدوزد.
میگوید: «مثلا من ارتباطم با آقا اگر بیشتر از آقای هاشمی نبود، کمتر نبود، حتی بعضی از این آقایانی که الان آمدند روزنامه درست کردند، اینها به من میگفتند شما چرا نسبت به آیتالله خامنهای این طوری برخورد میکنی؟ چرا از ایشون نقد نمیکنی؟ که حالا خودشان طرفدار آقا شدند و من هم همه را تشویق میکنم، حرفم نیست. بکنند، اما سابقه خودشان را یادشان بیاید که به من انتقاد میکردند.»
مستقل از این که بدین ترتیب مقام و منصب دیگری نصیب محسن رضایی خواهد شد یا نه، مردم ما به حقایق جنگ محتاجاند. چون هزینه بسیار بزرگی بابت آن پرداخت کردهاند. چون نمیخواهند دوباره کشور درگیر جنگ دیگری شود. من به نوبه خود، شبانه روز در هراس تبدیل ایران به عراق و لیبی و سوریه دیگری "زندگی" میکنم. خبرهای ایران و منطقه سوهان روح آدمیاند. در این شرایط به شدت محتاج عقلانیت و درایت هستیم.
نظرها
حسین
عالی بود... واقعا من که دهه شصت به دنیا اومدم این حقایق رو نشنیدم ممنونم اقای گنجی
رضا
آقای رضایی با عرض معذرت , شما یک مهره سوخته وبی خاصیت برای نظام هستی عیار شما برای نظام مشخص گردیده شما فقط و فقط دنبال مطرح شدن خود و منافع شخصی خود باشید ونگران اقتصاد مملکت نباشید دست پرورده های شما در جنگ میلیاردرهای فعلی مملکت هستند . اگر آقای نقدی در مسجد سلیمان که همیشه کاندید مجلس بود و10 رای هم نمی آورد ایشان انتخاب شدند شما هم به ریاست جمهوری خواهید رسید . تورا زادگاه خودت هم قبول ندارد.
پیمان
انتظارت سپاه برای تجهیز امکانات جنگ کاملا بیاساس و از روی نادانی بوده است، غیر از مواردی که آقای گنجی گفتند تعلیم این افراد برای استفاده از آن امکانات چند سال طول میکشد، برای مثال تربیت یک خلبان حد عقل ۴ سال طول میکشد، پس آنها ادامهٔ جنگ را خیلی بیشتر از سال ۷۱ میخواستند، و انتظار داشتند که با فروش نفت زیر قیمت ۱۰ دلار همهٔ امکانات به وجود میامد. این افراد نه با مسایل جنگ آشنا بودند و نه مسائل اقتصادی و برای همین نه تنها در آن زمان، بلکه در حال نیز کشور دارد چوب نادانی این افراد را میخورد، به جای اینکه بگویند تقصیر از ما بود سعی میکنند به گردن دیگران بی اندازند، کاری که از قبل از انقلاب تا به حل انجام دادهاند. بی دلیل هم نیست که ارتش مخالف سپاه بود.
ناصر اهوازی
سلام عليكم؛ اینجانب از جانبازان جنگ هستم و هنگام پذیرش قطعنامه در بستر مرگ در بیمارستان بسر می بردهم.0 برادران وهموطنان گرامی تنها عامل حفاظت و پیروزی هر ملت یا قوم یا کشوری ایمان آنان به خذاوند متعال وپایبندی به احکام دین مقدس اسلام است . اگر همه ما ایرانیان بخصوص افرادی که در صدر مسولیت ها قرار دارند ابتدا از این که در حق اسلام و مسلمین کوتاهی نموده استغفار وتوبه کنیم و مجددا همچون زمان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام رحمت الله علیه فکرمند گسترش تعالیم اسلام در کشور باشیم خداوند متعال خود مساله دشمنان را با طوفانی همچون طوفان طبس فیصله خواهد داد ونیاز به این همه هزینه برای دست یابی به این همه جنگ افزار میلیارد دلاری نداریم 0 البته داشتن نیروی نظامی قدرتمند ضروری است اما کسب نصرت اللهی بوسیله افزایش ایمان ملت بخصوص سوق مردم بسوی مساجد وبرپایی آرمان های اسلامی بویزه نماز از همه چیز بالا تر است . نا گفته نماند به جای انتقاد از مسوولین زمان جنگ و یا مسوولین کنونی بهتر است خوش گوی یکدیگر بوده و محبت والفت را در جامعه رواج دهیم 0 از خداوند متعال خواهان حفظ ملت مسلمان ایران و مقام های این کشور و تمامی مسلمانان جهان بوده و امیدوارم ملت مسلمانان ایران به رهبری کنونی سبب گشایش دروازه های اسلام به سوی کفار جهان شود.0
farid
چقدر از جنگ و ادمکشی و فرستادن نو جوانان روی مین و زیر بمب شیمیایی و زندانهای صدام میخواهید بهره برداری کنند . با شعار جنک جنگ بیش از ۲۰۰ هزار کشته و نیم میلیون مجروح و میلیاردها خسارت بالا اوردند و حالا همه صاحب پست ومقام و بساز و بفروش و دلال میلیاردر شده اند و دارای قصر در تهران و ویلا در شمال شده اند.!
بهمن
الان میفهمم که محسن رضایی کاندید ریاست جمهوری میشه که اگر رای آورد تمام بودجه و امکانات کشور رو در اختیار سپاه بزاره
Majid
اگر آقای اکبر گنجی تا به آخر عمر به نوشتن تکرار مکررات خود بپردازد و اگر آقای محسن رضایی هم تا لحظه انتهای نفس کشیدنش به کذایی گویی مشغول باشد هیچکدام و هیچکدام گذشته را بر نخواهد گرداند که نخواهد. و همچنانکه پرونده واقعی جنایات و اعمال و کردار شاه و خمینی و صدام و خامنه ای و مالکی و اسد و بوش و پادشاه عربستان و غیره و غیره در بایگانی الهی ثبت و محفوظ است دفترچه اعمال و گفتار حقیقی گنجی و رضایی و اینجانب و غیره و غیره.که حقایق گذشته و این زمانه و آینده به زودی زود در روز برانگیزی روشن خواهد گشت چون آبی زلال و بدون هیچ شک و تردید.
محمد
ممکن است همه در کار خودشون اشتباهاتی هم داشته باشن و لی انصاف داشته باشین ببینین در شرایط پایانی یک جنگ فرسایشی و با این گستردگی و در مقابل تیر و شرایط جنگی و با امکانات کم نیرو و تسلیحات و عیره معلومه اگه پشتیبانی و حمایت و تامین نشه هیچ کاری نیشه کرد .ضمنا برآورد محسن رضایی و نظر عمومی ستاد فرماندهی اون هم با توجه به شرایط جنگ و توانایی های عراق این اقلامی بود که اعلام نموده لذا این که بد نیست . حالا اگه با یک لاف ابادانی میگفت با دوتا تانک و یک کیلو تی ان تی جنگ رو تمام میکنم خوب بود ؟ به نظر من باید توی اون شرایط و اون مسئولیت باشیدد تابتونی موقعیت رو درک و قضاوت درست بکنیم.
میرزا
با سلام، بنده هم اوایل جنگ (سال 61 و 62) و هم اواخر جنگ (زمان قبول قطعنامه) در جبهه بودم. یکی از مسایلی که امثال اقای رضای از مردم پنهان میکنند این است که اواخر جنگ (بر خلاف اوایل جنگ) نه سربازها و نه پاسداران و بسیجی ها (که درصد بالایی از انها را در اواخر جنگ کارگران کارخانه و کارمندان ادارات مختلف تشکیل میدادند که به اجبار یا وعد و وعید به جبهه ها اعرام میشدند) روحیه جنگیدن و ادامه ی جنگ را نداشتند. یکی از دلایل پیشروی برق اسای عراقیها در خاک ایران بعد از قبول قطعنامه هم همین بود. مخلص کلام اینکه حتی اگر امثال اقای رضایی میخواستند هم نمیتوانستد به جنگ ادامه بدهند.بنده طرفدار اقای رفسنجانی نیستم ولی یکی از کارهای خیری که ایشان کرده اند ( در کنار هزاران کار شرری که کرده اند! ) همین کوششان در اقناع اقای خمینی به قبول قطعنامه است.
حمید
از مقاله تون خوشم اومد.کاملا منطقی بود.من که چیزی از اینا نمیدونستم وقتی صحبتهای رضایی رو گوش میکردم احساس کردم که منطقی نداشت و خیلی سست بود. به هر حال ممنون از بحثتون . ولی اینم بگم که کلا همه حرفاتون منطقی و درست نیست آقای گنجی.
reza
یک مشت آدم بی سواد شدند همه کاره این مملکت! نه سیاست بلد بودند نه تاریخ می دانستند و نه اقتصاد. از روابط بین الملل و جایگاه قدرتهای بزرگ و همچنین جایگاه کشورمان هیج نمی دانستند و همین باعث شد لطمات جبران ناپذیری به میلیونها نفر از این مردم وارد شود. هزینه این اقدامات نابخردانه و نسنجیده همچنان در حال پرداختن است. مردمی که خون خود و فرزندانشان را در این مسیر دادند تا این آقایان امروزجایگاهی پوچ داشته باشند و برای خود اینطور حرف های بی پایه و غیر علمی بزنند. تاریخ تکرار می شود ، متاسفانه ! و مردمی که فراموشکارند بی تردید در چرخه تکرار تاریخ سر درگم خواهند ماند.
حقیقتگو
جناب محسن رضائی دردوران حکومت پهلوی شغل شان چوپانی بوده است ....قاسم سلیمانی بنای ساختمانی ...احمدی نژادها و بابک زنجانی ها چه لعبتی بوده اند؟ رفسجانی اخوند را چه به جنگ ؟ ..تمامی قشونی که جوانان ایرانی را درجنگ به کشتن میداند و درحقیقت ازکشته شدن و مجروح و مفقود شدنشان برای داشتن پست ومقام های انچنانی سوء استفاده میکرده اند اززمره همین چوپان ها ...بنای ساختمانی ها ...پارکاب اتوبوس ها ...سریداران مساجد ...و طلبه ها و غیره بوده اند ...فقط شکل وشمایل ها را ببینید که درحقیقت دات و فهم وشعورشان را می بینید ....سرگذشت آخوندروحانی ازمادرش درگویا بخوانید ...اگر سرگذشت های اقشار حکومتی آخوندی را بخوانید تعجب و حیرت برشما حاکم میشود که چگونه انکلیس وفرانسه وشرکاء اینها را درایران یافته اند که نه سوادی داشته اند ونه خلاقیتی ونه تحصیل و نه سیاستی وصفر متلق بوده اند ولی آنچه میدانستند که بهرشکل وفرمی مانع ازظهور حکومت مردمی با اقشار فهمیده و تحصیل کرده و سیاست دان شوند و این اقشار را برای حکومت کردن انتخاب کرده بودند وهمچنان ازانها حمایت می کنند ...