چریکهای بد، چریکهای خوب؛ تحریف تاریخ با گرفتن دستمزد کافی
کاوه کوهیار - فیلم «چ» ساخته ابراهیم حاتمیکیا، بر موضوعی مهم دست میگذارد، اما نه به قصد باز کردن لایههای پنهان مانده و روایت نشده پارهای از تاریخ معاصر ایران، بلکه با هدف پوشاندن واقعیتهای تاریخی.
فیلم «چ» آخرین ساخته ابراهیم حاتمیکیا، بر موضوعی مهم دست میگذارد، اما نه به قصد باز کردن لایههای پنهان مانده و روایت نشده پارهای از تاریخ معاصر ایران، بلکه درست برعکس، با هدف پوشاندن واقعیتهای تاریخی و تثبیت روایت نظام اسلامی از خود و مخالفانش.
در روایت سراسر مخدوش یک واقعه تاریخی که با ما فاصلهای تنها سی و سه ساله دارد و بسیاری از شاهدانش هنوز زنده و حاضرند، چمران به همراه تیمسار فلاحی، فرمانده وقت نیروی زمینی به پاوه میرود. او به عنوان نماینده دولت موقت میکوشد با سران احزاب دموکرات کردستان و کومله گفتوگو کند تا از تصرف پاوه چشم بپوشند و مطالباتشان را از راه مذاکره با دولت مرکزی پی بگیرند؛ اما رهبر چریکهای کرد، که از قضا دوست قدیمی و دوران تحصیل چمران در آمریکا بوده این درخواست را رد میکند.
پیشمرگههای کرد به جای رفتن پای میز مذاکره، به بیمارستان شهر حمله میکنند، بیماران و پاسداران را قتل عام میکنند، هلیکوپتر حامل مجروحان کرد را ساقط میکنند، شهر پاوه را برای ساکنان کرد شهر ناامن میکنند.
چمران هنوز امید به مذاکره دارد اما در این میان و برای همین، با اصغر وصالی، فرمانده پاسداران دستمال سرخ که در همان آغاز رو در روی فرمانده نیروی زمینی هم ایستاده، همراهی نمیکند. او حتی همچون جیمز باند، در میانه جنگ خود را به خودرو رهبر کردها، فردی مجعول به نام دکتر عنایتی میرساند و باز هم او را به صلح و مذاکره دعوت میکند و با آنکه فرصتش را دارد، او را نمیکشد.
سرگشتگی چمران، با حمله پیشمرگههای کرد به پایان میرسد. او ناگهان امیدش به میز مذاکره را از دست میدهد، مسلسل به دست میگیرد و میفهمد اصغر وصالی درست میگفته و درست عمل میکرده و میرود کنار او میایستد. او در حالی که در زیرزمین پاسگاه منتظر است پیشمرگهها هر لحظه سر برسند در نهایت حیرت و شگفتی میبیند که صدای شلیک قطع شده، از مهاجمان خبری نیست و بانگ اللهاکبر به گوش رسد. بعد باز در نهایت حیرت میفهمد که پیشمرگههای کرد به محض پخش اعلامیه آیتالله خمینی فرار را بر قرار ترجیح دادهاند.
سنت مألوف و فرمول موفق
ابراهیم حاتمیکیا در این بازسازی تصویری تاریخ دروغین، عیناً از سنت مألوف نظام اسلامی پیروی میکند و مو به مو فرمول آشنا، شناختهشده و البته متأسفانه مؤثر مصادره مفاهیم، افراد، رویدادها را به کار میگیرد و در حذف نیمی از روایت، گزینش و چینش هدفمند رویدادها و قلب وقایع هیچ پروایی از خود نشان نمیدهد.
برادران همفکر ابراهیم حاتمیکیا در سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و دیگر نهادهای امنیتی در تمام سالهای گذشته کوشیدهاند ثابت کنند که جریانهای چریکی از همان اساس و آغاز کار دچار مشکلات بنیادین بودهاند؛ از نگاه نظام اسلامی، جریانهای چریکی اگرچه با نظام شاهنشاهی مبارزه میکردند، اما در نهایت جریانهایی «تروریستی و گانگستری» و جدا از امت و امام امت بودهاند و نقشی در پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام اسلامی نداشتهاند.
از نگاه نظام اسلامی، تکلیف این جریانها پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ که دیگر یکسره روشن است و جای سؤال و تردیدی در ضد انقلابی بودن آنها وجود ندارد. بنابراین، چرا ابراهیم حاتمیکیا باید شک کند که مردم کرد پاوه، به پاسداران التماس میکردهاند و گروههای کرد مثل حزب دموکرات کردستان یا کومله، شهروندان کرد را قتل عام میکردهاند و هلیکوپتر حامل کردهای مجروح را به رگبار میبستهاند؟ حتی اگر خود مصطفی چمران پس از بازگشت از پاوه در مصاحبهای تلویزیونی به صراحت گفته باشد که هلیکوپتر در زمان بازگشت به کوه اصابت و سقوط کرد.
ویدئو: مصاحبه تلویزیونی مصطفی چمران
حاتمیکیا اما برای اینکه از دل واقعیتی چرک و یکسره متفاوت، تصویر تمیز چریکی آرمانی و مطلوب و همخوان با معیارهای نظام اسلامی را بیرون بکشد، ناگزیر است به همه نشانهها و مؤلفههای همان جریانهای «گانگستری» چنگ بیندازد: اسم فیلمش را از شناختهشدهترین چریک دوران، چهگوارا قرض کند و موسیقیاش را از موسیقی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و ترانه «پرنیان شفق» را که به یاد بیژن جزنی و رفقایش که در تپههای اوین تیرباران شدند، به سود چریک مسلمان مصطفی چمران مصادره کند.
اما حاتمیکیا چرا در یک فیلم که قرار است اثری هنری! هم باشد چنین میکند؟ در کنار همه دلایل احتمالی، دو دلیل مهمتر به نظر میرسد:
اول آنکه این چریکهای عارف مسلمان خود فاقد چنین نشانهها و مؤلفههایی هستند. تصور کنید که به جای همه اینها، حاتمیکیا میخواست از مؤلفههایی استفاده کند که ماهیت و منش و روش فداییان اسلام را نمایندگی میکنند.
دلیل دوم اما مهمتر است: باید برای نسل جوان، نشانههای جریانهای ناهمخوان را از بین برد و یکی از مؤثرترین راهها این است که بر آن نشانهها مهر خود را کوبید.
در نظام اسلامی، البته همه این کارها مباح و حلال است. سنت نظام اسلامی در سه دهه گذشته مصادره بوده است و تحریف.
به این ترتیب، حاتمیکیا، در پرهزینهترین فیلم تاریخ سینمای ایران، میخواهد همزمان هم چریکهای مسلمانی را بزایاند که تا پیش از این کسی آنها را چنین نمیشناخت و هم میخواهد چریکهای دیگر را به خاک بسپارد؛ چرا که لازمه ادامه حیات مولود اول، مرگ موجود دوم است.
بنابراین، حاتمیکیا چرا باید شرمسار باشد که آدمی مجعول به نام دکتر عنایتی را رهبر گروهی با اسم و شناسنامه کند و آن تصویر را از مثلاً دکتر قاسملو، دبیر کل وقت حزب دموکرات کردستان در جریان وقایع پاوه به نسلی ارایه دهد که به منابع مستقلی که بیطرفانه و عینی حوادث کردستان پس از انقلاب را گزارش کردهاند، دسترسی ندارد.
به نام چمران به کام وصالی
اما مشکل این است که مصطفی چمران نمیتواند این بار سنگین را به تنهایی بر دوش کشد. چرا؟ زیرا عیار او برای الگوی تام و تمام شدن هنوز چنان که باید پاک نیست. سابقهاش و موقعیتش در دولت موقت مهدی بازرگان هنوز لکههایی هستند پاک نشده. پس تکلیف چیست؟
هنرمند نظام اسلامی پاسخ را میداند: فیلمی میسازد به اسم چمران اما در حقیقت به کام اصغر وصالیها و پاسداران انقلاب اسلامی.
علی اصغر وصالی، قبل از انقلاب عضو سازمان مجاهدین خلق بود، اما در زندان از این سازمان جدا شد. او بعد از انقلاب، انتظامات زندان قصر را تشکیل داد. در سال ۱۳۵۹ وارد سپاه پاسداران تازه تأسیس شد و از جمله پایهگذاران بخش اطلاعات سپاه شد و برای مدتی، فرماندهی بخش اطلاعات خارجی سپاه را بر عهده داشت. او مسئولیتهای خود در ستاد کل سپاه پاسداران را رها کرد و با تشکیل گروه مسلحی که به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن، به گروه دستمال سرخها معروف بود، برای مقابله با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی به غرب کشور و از جمله کردستان رفت.
این پیشینه، از هرجهت مطلوب نظام اسلامی و فیلمساز آن است: بنابراین، چرا باید تعجب کرد که در فیلمی درباره مصطفی چمران، قهرمان واقعی فیلم «چ»، چریک نمونه و الگوی نظام اسلامی نه حتی مصطفی چمران، بلکه علی اصغر وصالی و پاسداران دستمال سرخ هستند. آنها قهرمانان واقعی و مورد ستایش ابراهیم حاتمیکیا و نظامی هستند که سرمایه شش میلیارد تومانی صرف ساخت این فیلم میکند، وگرنه چمران عارف مسلکی است واله و حیران که خودش هم نمیداند چمران خمینی است یا بازرگان.
تنها پتک گران واقعیت که در هیئت اصغر وصالی و فرمان آیتالله خمینی تجلی مییابد، البته چمران ابراهیم حاتمی کیا را از آن تحیر و سرگشتگی بیرون میکشاند و مسلسل را به دستانش مینشاند.
هنرمند نمونه نظام اسلامی
ابراهیم حاتمیکیا، برای ساخت این فیلم شش میلیارد تومان بودجه داشته، اما در تلویزیون به فیلمهای مستقل سینمای نحیف مستقل و غیر حکومتی حمله میکند و میگوید ریال ریال پول فیلمهایش را از نظام اسلامی گرفته نه از این و آن جشنواره و سفارتخانه.
او محبوب نظام اسلامی است. هنرمند نظام اسلامی است. اجازه دارد در بیمارستان به عیادت برود و دست در دست علی خامنهای بگذارد. در جشنواره مقاومت کنار سرداران سپاه بایستد و با آنان جایزه بگیرد. برای فیلم «چ» نامه ستایشآمیز از قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس بگیرد.
حتی میتواند به حسن روحانی و دولتمردان امر و نهی کند و به آنان دستور بدهد که جواب حرفهای عباس کیارستمی را بدهند.
پس مشکلش چیست؟ چرا وقتی از همه مواهب و امکانات برخوردار است، باز هم ناموفق است و میخواهد این ناکامی را در حمله به دیگران و حذف آنان جبران کند؟
علی معلم، از منتقدان و تهیه کنندگان سینمای ایران، ابراهیم حاتمیکیا را بچه لوس سینمای ایران لقب داده؛ این لقب ممکن است در سطح فردی تا حدودی خصلتهای کسی مثل ابراهیم حاتمیکیا را بنمایاند، اما در سطحی عمومی مسأله فراتر از لوسی و ننری و همیشه طلبکار بودن است.
هنرمند نظام اسلامی، در آفرینش هنری توفیقی نداشته است. هنرمندان مستقل با وجود همه موانع و دشواریها در داخل با اقبال و در خارج با استقبال مواجه میشوند. پس هنرمند نظام اسلامی در حسرت این توفیق راه و چاره را در حذف مستقلها میداند.
ابراهیم حاتمیکیا، چهره سینمایی لباس شخصیهایی مثل کاظم و پاسدارانی مثل اصغر وصالی است. با اسلحه راحتتر میتواند حرف بزند. اگر هم دوربین یا میکروفون دستش باشد میخواهد با آنها هم مثل اسلحه رفتار کند و طرف مقابل را نابود کند.
خودش اقرار میکند که تلاش کرده مانع ارسال فیلم آبادانیها ساخته کیانوش عیاری به جشنواره لوکارنو شود، زیرا به گفته او این فیلم که بیش از ۲۰ سال پیش ساخته شده، ایران را به ایتالیای دوران فاشیستها شبیه کرده است.
فهرست دشمنی ابراهیم حاتمیکیا طولانی است از فیلم گیلانه و رخشان بنیاعتماد گرفته تا جدایی نادر از سیمین و اصغر فرهادی تا دشمن همیشگی و اصلی عباس کیارستمی.
او سینماگران ایرانی را به سه گروه تقسیم میکند و از زدن هیچ تهمتی به دیگران و ستایشی از خود ابا ندارد: سینماگرانِ سینمای بدنه که به گفته او سینما «دکان» آنهاست. سینماگرانی که به گفته او به سینمای جشنوارهای و روشنفکری متعلق هستند و با آن طرف آب در ارتباطاند و همیشه دلارشان میرسد و مارکوپولو هستند و در آن سوی آبها رنگ عوض میکنند، و گروه سوم کسانی هستند که از روی «درد» به وادی سینما قدم گذاشتهاند و مظلوم واقع شدهاند.
و البته بر همه واضح و مبرهن است که ابراهیم حاتمیکیا و دیگر هنرمندان نظام اسلامی، فقط از روی درد حرف میزنند و آثارشان را به خورد خلقالله میدهند و آنچه که در این میان برای آنها هیچ اهمیت نداشته، همانطور که سطح زندگیشان و مناسباتشان نشان میدهد، دستمزدی است که میگیرند تا تاریخ مصادره و تحریفشده یک ملت را در لفافه چیزی شبیه هنر ماندگار کنند.
نظرها
عبداله
حاتمی کیا گفته است که از لحاظ حسی با حزب اله ای ها تندرو نزدیک است و از لحاظ فکری با آن ها اختلاف دارد و چون جایزه ها را به فکر میدهند حاتمی کیا در هیچ جشنواره داخلی و خارجی جایزه نبرده است الا در جشنواره همان حزب اله ی ها که جشنواره دفاع مقدس است فیلم چه برای کسی که تاریخ را بداند سرتاسر دروغ و تحریف است مثل فیلم معراجی ها و اگر کسی تاریخ را نداند چمران در این فیلم یک ابله بنظر میرسد مثل فیلم معراجی ها که سرتاسر تمسخر همه چیز است با اطمینان 100درصد و بی هیچ شکی میتوان گفت که نه حاتمی کیا میتواند یک فیلم براساس فکر و خارج از هیجانات سیاسی و یا جنگ بسازد و نه ده نمکی میتواند یک فیلم جدی بسازد این دو تن فقط با دریافت بودجه های کلان میتوانند فیلم های مزخرف تحویل جامعه دهند
چریکهای بد، چریکهای خوب؛ تحریف تاریخ با گرفتن دستمزد کافی | Rojpress/ ڕۆژپرێس
[…] کاوه کوهیار- رادیو زمانە […]
mansour
فیلم های اجتماعی همیشه انتقادی (علیه دولت و مسئولین)و فیلم های جنگی و ملّی همیشه تبلیغی و با بزرگ نمایی و تحریف همراه است(معمولأ به نفع کل جامعه و نیز به نفع حکام ).نگاهی به فیلم های هالیودی مورد علاقه نژادپرستان امریکایی -اروپایی در رابطه با قتل عام سرخ پوستان و همچنین فیلم های کمونیستها بعد از انقلاب اکتبر روسیه در رابطه با معترضین و انقلابیون مارکسیست(چگوارایی و مائوئیستی)در تبعید گاه های سیبری ،برخورد های غیر انسانی کمونیست های روسی(سوسیالیست ها) با رفقای پناهنده از کشور ایران( توده ای ها ایران )و یا رفتار های وحشیانه کمونیستهای روسی،چینی و غیره... با مذهبیون و اقلیت های قومی،متوجه خواهیم شد که روش همه فیلمبرداران حکومتی شبیه هم است. لذا انتقاد نویسنده مقاله به اقای حاتمی کیا تقریبأ غیر طبیعی است.چون اگر کارگردان حامی دولت قادر به تحریک و تشویق بینندگان فیلمش در ربطه با حمایت از دولت نباشد،هم پول مردم و هم زحمات خود را به باد داده است. هر چند که پول و زحمت در جهت روشن شدن واقعیات نباشد.
عبداله
فیلم شجاع دل ساخته گیبسون که در مورد اسکاتلند است سرتاسر دروغ اغراق و بزرگنمایی جهت تحریک حس استقلال خواهی اسکاتلندی ها بود اما همین سناریو دروغ و اغراق آمیز دارای ارزش هنری و وحدت بود و شما میتوانستید شخصیت اول فیلم را یک قهرمان بنامید اما ساخته حاتمی کیا چیزی جزء یک ابله از چمران تحویل نمیدهد و ثانیا ارزش هنری فیلم جدا از خواسته تهیه کنندگان فیلم میباشد اگر کسی فیلم شجاع دل را ببند حتی اگر نداند اسکاتلند کجاست و یا خواسته مردم اسکاتلند در آن تاریخ چه بوده میتواند داستان را همراهی و بپذیرد اما چه حاتمی کیا برای یک غیر ایرانی که از داستان مطلع نیست یک روایت داستانی مجهول بوده و فاقد ارزش هنری است و برای ایرانیان که میخواهند به قول خود حاتمی کیا آخرین حرف حاتمی کیا را بشنوند یا باید حرف دروغی و مبهمی را بشنوند و یا اصلا نفهمند حاتمی کیا چه گفته است به همین دلیل این فیلم پول دور ریختن است هم برای سازندگانش و هم برای کسانی که آن را میبینند ما بسیاری فیلم های جنگی داریم که انتقادی میباشند و مو به مو با واقعیت تطابق دارند اگر حاتمی کیا اینقدر سر این فیلم شلوغ نمیکرد همه میگفتند که حاتمی پول گرفته تا روایت فلان گروه را به نمایش در بیاورد و حرفی هم نبوداما حاتمی کیا با سر و صدا از روایت و حرف خود دم میزند
کاوه
سلام ۱- نویسنده نمیکوشد نخست تاریخ را بیتحریف به خواننده بنمایاند سپس برنهد که در بازگویی کدام بخش تاریخ فیلمساز ناتاریخی --- تحریفی --- عمل کرده است. ۲- اینکه فیلمساز با چه کسی دشمن یا دوست است یا از کجا پول گرفته دلیلی بر اثبات ادعای نگارنده نمیشوند. ۳‐ کند‐و‐کاو انگیزهی فیلمساز --- نه برای اثبات ناتاریخی بودن فیلم شرط کافی است --- نه آگاهیای درست به خواننده میدهد. نمونهای از یک نوشتهی بد کاوه
مسعود
ضمن این که با حرف های اخیر حاتمی کیا کاملا مخالفم اما فکر می کنم این مقاله هم حرفه ای نیست و بیشتر به دفاعی بد می ماند. نظرات کاوه را قبول دارم و فکر می کنم بهتر باشد که اول به اشتباه های تاریخی اشاره کرد و بعد نیت خوانی.
عبداله
خمینی نفرت عمیقی از مصدق داشت مخصوصا از رفراندوم مصدق برای انحلال مجلس ناراحت بود و تعابیر بدی را بکار برد رفراندم مصدق در 12 مرداد در تهران برگزار شد خمینی نیز انتخابات خبرگان را در 12 مرداد برگزار کرد کودتا علیه مصدق در 28 مرداد صورت گرفت خمینی نیز عملیات کردستان را در 28 مرداد انجام داد دیکتاتور ها برای سرکوب از بازنمایی غیر استفاده میکنند مثلا کرد سنی تجزیه طلب مناسب است و وقتی توانستند همه را متحد کنند بتدریج این دایره کوچک و کوچک تر میشود در خصوص داعش هم خامنه ای همین نقشه را داشت با ایجاد و بزرگنمایی داعش همه را علیه بحرانی که خودش ساخته است بسیج میکند اسماعیل رایین نام پدر خمینی را جزء حقوق بگیران انگلیس می آورد البته هر کسی که از انگلیس حقوق میگرفت سرسپرده انگلیس نبود بلکه انگلیس به دلایل مختلفی به افراد مبالغی پرداخت میکرد خمینی گفته است که در زمان طاغوت عده ای از آخوند ها فکر میکردند که اگر آخوندی سیاس و زیرک باشد کاسه ای زیر نیم کاسه دارد و در ادامه میگوید که وقتی فرزندش از کاسه ای آب خورد کاسه را آب کشیدند جالب است زمان شاه عده ای آخوند اعتقاد داشتند خمینی کاسه ای زیر نیم کاسه دارد در نمونه جراحی خامنه ای دیدیم که چقدر خامنه ای دوست داشت ساده بیخبر صمیمی بنظر برسد مشکل اینجا بود که مردم خمینی را رهبری بی شیله پیله دیدند و هنوز هم این نگاه غالب است مصباح یزدی کسی است که به قول هاشمی خامنه پس از انقلاب 10 سال با او قهر بوده است و مصباح مبارزه را حرام میدانسته است خامنه ای پس از شکست 76 و تغییر آگاهی مردم مصباح را به عنوان هواداران جدید وارد میدان کرد تا جایی که همه مطمئن بودند که مصباح و خامنه ای مثل هم فکر میکنند اما در انتخابات 90 قدرت به لاریجانی رسید و در انتخابات 92 قدرت به روحانی رسید و مصباح ناکام ماند مصباح برای خامنه ای فقط تولید هواداران جدیدی میکند کسانی که بی هیچ فکری خامنه ای را دلبر خود ببینند مساله اصلی این است که بین خامنه ای و هاشمی اختلاف وجود دارد خامنه ای در سال 84 باعث شکست هاشمی و در سال 92 رد صلاحیت او در انتخابات ریاست جمهوری شد بین این دو انتخابات نیز در سال 88 فرزندان هاشمی گرفتار دادگاه شدند سوال اینجاست علت گرفتاری جریانات سیاسی در چنگال خامنه ای چیست علت این است که این گرفتار شدگان بی اطلاع های هستند که زمانی مجذوب دلبری های رهبران عالی ایران خمینی و خامنه ای بوده اند و ناگهان در یک ماجرا چهره اژدها را دیده و بلعیده شده اند چرا فرماندهان عالی سپاه که همه میدانند آن ها به خامنه ای وفادارند اینقدر بی دلیل تملق آقا را میگویند و بار ها تاکید میکنند که به آقا وفادارند چون این ها هم اژدها را دیده و جز تسلیم و رضا چاره ای ندارند و ممکن است این افعی خونخواره با کمترین تحریکی آن ها را بگزد اما چرا با اینکه این مار بوآ دور هاشمی حلقه زده اما او را خفه نمیکند به این علت است که او فعلا به هاشمی نیاز دارد و مساله دیگر این است که اکنون این اژدها سیر است و آنکه این مار غاشیه فعلا میخواهد آرام باشد خامنه ای که در ماجرای قتل های زنجیره ای بسیاری از روشنفکران را کشت در این زمان سعی دارد که به روشنفکران نزدیک شود و حتی کیمیایی را به برنامه هفت در تلویزیون می آورد اینکه چرا فیلم چه و چرا چمران خمینی و چرا چمران بازرگان چرا؟؟؟یعنی ببینید که چمران بازرگان در پاوه چمران خمینی شد بحران کردستانی باید باشد تا چمران بازرگان چمران خمینی شود جنگ در سال اول باید گره بخورد تا بنی صدر خائن شناخته شود بحران هسته و مذاکرات نباید حل شود تا روحانی و هاشمی و ایضا مردم به غرب اعتماد نکنند حقیقت این است که حل و ایجاد تمام این بحران ها با خمینی و خامنه ای بوده است مذاکرات بازرگان نباید با کرد ها بنتیجه برسد روحانی نیز همین را میداند و به هر زبانی که شده به غرب میگوید که شما لااقل مذاکرات را به نتیجه برسانید
محمود دلخواسته
سخن بر سر این است که تحریف تاریخ تنها از طرف مافیای حاکم صورت نمی گیرد، بلکه مخالفان هم جنس رژیم نیز در این تحریم نقشی بس فعال دارند. برای مثال: - هنوز بعد از 34 سال حزب کومله مسئولیت خود را در ایجاد جنگ اول و دوم سنندج در سال 58 و 59 بر عهده نگرفته است، - هنوز سخن از این نمی گوید که چرا و در حالیکه شورای انقلاب طرح خود مختاری کردستان را تصویب و بنی صدر آن را اعلام کرده بود و قرار بر اجرا بود، با راه انداختن جنگ دوم سنندج ، مانع اجرای ان شد. - هنوز نمی گوید که ترور در کردستان را این سازمان بود که شروع کرد و مخالف خود را بر روی تخت بیمارستان در برابر پزشک و پرستار به رگبار بست(اسمش الان از ذهنم پرید، اول او و پسرش را در خیابان ترور کرده بودند ولی زخمی شده بود و به بیمارستان بردند و آدمشکان کومله به بیمارستان رفتند و کار را تمام کردند.) -هنوز سخن از این نمی گوید که چرا تنها تجربه دموکراتیک کردستان که انجمن شهر سنندج بود و وقتی در انتخابات معلوم شد که اقلیتی بیش نیستند و تنه دو نماینده از یازه نماینده از کومله بود(آنهم با تقلب) با انداختن نارنجک در خانه بعضی از نمایندگان آنها را مجبور به استعفا کردند و این تجربه را از بین بردند. - هنوز این حزب با مظلوم نمایی هیچ نمی گوید که در |آتشی سوخت و کر دستان را سوزاند که جرقه اش را خودشان زدند. - هنوز کومله مسئولیت خود را در باز سازی استبداد در بعد از انقلاب ( از طریق ایجاد جنگ داخلی و در نتیجه ایجاد بحرانی که خمینی را قادر کرد به بهانه از بین بردن بحران دست به خشونت برده و توجیه گر بکار گیری آن و از بین بردن آزادی ها شود. هم نسلان من خوب به یاد دارند که در توجیه سرکوب ها گفت که آزادی دادیم و سوء استفاده کردند و پس گرفتیم.) بر عهده نگرفته است و هنوز دست به تحریف و جعل وقایع می زند. - هنوز کوشش می کند تا خشونتها و جنایتهای خود را در پشت خشونت ها و جنایتهای خلخالی و خمینی پنهان کند و هنوز هیچ نمی گوید که خود نیز خلخالی ای خود را داشته اند و هنوز نمی گوید که چه تعداد از اسیران و زندانیان را شکنجه و اعدام کرد و اینگونه هنوز نسل جوان هوادار خود را فریب می دهد. خلاصه اینکه برای روشنگری و عرضه امور واقع کاری بسیاری باید انجام شود . البته اینکار با سرعت پیش خواهد رفت اگر نسل جوان هوادار این جریانها روایتهایی را که رژیم و نیز این سازمانها به آنها عرضه کرده اند از طریق بکار گیری عقل نقاد و کوشش در ایجاد بحث ازاد( آنکه را حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ بنی صدر بارها انجام بحث ازاد را با رهبران کومله پذیرفته است و همیشه این رهبران بوده اند که نپذیرفته اند. چرا؟) کوشش کنند تا امور واقع را انگونه که رخ داده اند بیابند .
شاهد
هوادران نظام مقدس با بزرگنمایی بخشی از واقعیات و پاشیدن خاک بر چشم مردم می کوشند چنان جلوه دهند که انچه در ایران تحت سیطره نظام مقدس شبه توتالیتر می گذرد همان است که در سایر کشور های لبیرال می گذرد .اینان می کوشند نشان دهند که در همه کشور ها امثال حاتمی کیا هستند که که به نفع عقیده شان فیلم می سازند . اتکا به اینگونه توجیهات در خدمت سرکوب است و نشان از افکار سرکوب گر اینان دارد . چرا که حتی اگر در سراسر جهان سرکوب انجام شود توجیح سرکوبگری کاری زشتر از سرکوب است . ماجرا ی پلیدی کار حاتمی کیا در انجاست که در خواست می کند سینماگران مخالف عقیده او سرکوب شده واز فیلم سازی منع شوند همچنان که جعفر پناهی به شش سال زندان محکوم گردیده و بهرا م بیضایی با فشار و بازجویی مکرر از ایران رانده شده است .
عبداله
برای یک هنرمند شایسته نیست خود را در این تحریف ها بیندازد سیاستمداران میتوانند هرگونه که میخواهند تاریخ را بگویند اما رسالت هنر اجازه نمیدهد که یک کارگردان وارد این بازی ها شود حاتمی کیا برای اینکه بگوید وارد این بازی های سیاسی نشده است میگوید که فیلم حرف اوست اما وقتی که فیلم با دقت دیده میشود میفهمیم که نخیر فیلم فیلم سفارشی است حاتمی کیا میتواند قرارداد ببندد و فیلم برای جایی بسازد اما حق ندارد هیاهو بپا کند مخصوصا در خصوص بحران کردستان که جنگ ایرانی با ایرانی بوده است اگر سلحشور این حرف ها را میزد مساله ای نبود چون او مشخصا به یک جریان سیاسی تعلق دارد کسی مثل سلحشور اصلا سینما را قبول ندارد ولی بدلایل خودش فیلم میسازد حتی در رسانه میگویند اخلاق رسانه ای ایجاب میکند رسانه بیطرف باشد کومله دموکرات و ارتش یا سپاه هر کدام میتوانند روایت خود را داشته باشند اما کارگردان و محقق نمیتواند اینگونه بیندیشد هدف هیچ فیلم سینمایی بازگویی تاریخ نیست تاریخ کار تاریخدان است وظیفه سینما بازگویی روایت به شکل تصویر است حالا اگر روایت واقعی نباشد باید نویسنده این را بگوید روالی که رایج است ما باید بدانیم با داستان مواجه هستیم و نه روایت مستند نویسندگان همیشه داستان های خود را بر اساس پس زمینه ذهنی خوانندگان مینویسند شخصی ممکن است اصلا نداند اسکاتلند کجا ست و یا دعوای انگلیس و اسکاتلند سر چه مساله ای بوده است اما داستان با ذهن او و مفاهیم آن منطبق است چون گیبسون داستانی را روایت میکند که اگر در آن برهه واقعی نبوده باشد اما ما میتوانیم فکر کنیم که واقعی است حالا فرض کنیم گیبسون از ملکه انگلیس پول میگرفت و فیلمی میساخت که فرمانده نیروی زمینی ارتش پادراز به پادگانی در اسکاتلند میرود تا اوضاع را بررسی کند اما ارتش او هیچ برنامه ای برای آزادی اسکاتلند ندارد و کاملا منفعل است و نهایتا با رسیدن نامه پادراز به اسکاتلند شورشیان طی چند ساعت متواری میشوند و یا نماینده دولت پادراز برای مذاکره به اسکاتلند میرود و در پادگان چند زندانی اسکاتلندی میبیند و به آن ها میگوید شما واسطه شوید و به رییس تان خبر دهید من میخواهم با او مذاکره کنم آدم عاقل نمیگوید آیا دولت پادشاهی انگلیس هیچ ابزاری جزء این روش برای مذاکره ندارد خوب آدم میفهمد که این روایت متناقض اگر بخواهد واقعی باشد دروغ است الان اسراییل و حماس مذاکره میکنند ولی فرض کنید که وزیر کابینه اسرییل که دست به اسلحه هم است ناگهان در غزه به قصد مذاکره همراه رییس ستاد مشترک ارتش اسراییل دیده شود و سپس فرمانده برگردد و وزیر هم در یک پادگان وارد شود و دو روز بعد نتانیاهو با یک دستور غزه رابگیرد آیا مسخره نیست؟
عبداله
یادمان رفت که اصل مطلب را بگوییم که چرا این فیلم توهین به مخاطب است ما میتوانیم فیلمی در مورد کردستان بسازیم که در کردستان داریم با یک عده زامبی و یا بدتر از آن کافر بیگانه میجنگیم و اگر بما گفتند چرا اینگونه روایت کردی ما بگوییم چون اینگونه دیدییم واقعیت هم این است که بسیاری از افراد که در جنگ کردستان شرکت کردند طرف مقابل خود از کومله یا هر گروه دیگری را اینچنین چیزی میدیدند آن ها فکر نمیکردند که دارند کردها را سرکوب میکنند و بنا بر عقیده شان 90 درصد کردها با خمینی بودند و یک عده بیدین قصد غتشاش داشتند مثل فیلم 300 که سازنده از نگاه مردمان یونان 2500 سال پیش که با تخیل هم آمیخته بوده است فیلم را ساخته و چندان هم اعتنایی به مستندات تاریخی نکرده است ولی چیزی و نگاهی را ساخته که وجود داشته است راست یا دروغ!! ولی حاتمی کیا تصویری از نقش عنایتی نشان میدهد که دوست و هم فکر چمران در گذشته بوده و اکنون بخاطر هویت خودش که هویت کردی است روبروی چمران قرار گرفته و اتفاقا چمران جواب منطقی برای سخنان عنایتی ندارد در نگاه انقلابی اغتشاش گران کرد یک عده یاغی بی دین وابسته به شرق و غرب بودند که با حکومت اسلام میجنگند حاتمی نخواسته این نگاه را بسازد و آخر سر هم ما نمیفهمیم که چرا عنایتی با چمران مخالف است و چرا اصلا این دو راهشان از هم جدا شده است و یا چرا عنایتی باید در مقابل چمران کوتاه بیاید و اصلا چرا چمران پاوه رفته است هرچه باشد عنایتی کرد بوده و حق بیشتری در آن منطقه دارد جنگ و صلح چمران با عنایتی بر سر چیست چرا حاتمی کیا واضحا نشان میدهد فرمانده سپاه پاوه با کرد ها بیگانه است و حتی به کرد ها ی حاضر در شهر پرخاش هم میکند و برسرشان منت میگذارد رمز چه که دال چگوارا است چرا در فیلم استفاده شده است معلوم است که فیلم نخواسته یک روایت را بسازد بلکه خواسته یک روایت را تغییر دهد و آن روایت جدید موفق به روایتگری نمیشود عنایتی به چمران میگوید که حرف هایت برای سخنرانی خوب است و نه مذاکره و همین صحبت عنایتی اشاره است که گویا مذاکرات چمران مذاکرات واقعی نیست فیلم در باتلاق گرفتار است و در آن دست و پا میزند
مرداویج
در مورد کردستان فقط حکومت دروغ نمی گوید گروه های کرد هم دروغ می گویند گروههای طرفدار حکومت هم در کردستان بودند اما این گروهها با کلماتی مانند جاش آنها را سرکوب می کردند جالب اینجا ست که این صف بندیها خیلی مواقع طایفه ای بود نه سیاسی ، ضمن آنکه نقش صدام در این ماجراها ندیده گرفته می شود اگر اینها با دروغ تاریخ می سازند آنها هم با دروغ ساختند