آخرین بدرود با هرمز میلانیان، زبانشناس برجسته
ژیلبر لازار - هرمزمیلانیان، زبانشناس برجسته، هم دوستم بود هم همکارم در زمینه های ایرانشناسی، از دست دادنش اندوه بزرگی ست.
«پیش سنگتراش
دیدمش
آمده بود تا
اندازه هاش را بگیرند
برای آیندگان .»
ژاک پره ور
اوایل بعد از ظهر از گورستان برگشتیم .گورستان «مون پارناس» − که در وسط شهر پاریس قرار دارد و بسیاری از مشاهیر هنری و ادبی فرانسه از جمله بودلر، موپاسان، ژان پل سارترو سیمون دو بوآر در آنجا آرام گرفته اند − در این سال ها آرامگاه ابدی چهرههای پرشماری از ایرانیان از عرصههای فرهنگ و هنر، و سیاست و اجتماع شده است.
روز چهار شنبه بیستم نوامبر (بیست وهفتم آبان ۱۳۹۳) در زیر آسمان خاکستری و ابر گرفته پاریس، گروهی از ایرانیان و فرانسوی ها در مون پارناس گردآمده بودند، برای آخرین بدرود با هرمز میلانیان، زبانشناس برجستهی ایرانی، استاد و مدیر پیشین بخش زبان فارسی دانشگاه سوربن، دانشمندی از بنیانگذاران زبانشناسی در دانشگاه تهران. او شاگرد ندره مارتینه، زبانشناس بزرگ فرانسوی بود. میلانیان آثاری از این آموزگارش را فارسی برگردانده است.
هرمز میلانیان در ایران زبانشناسی و زبان های باستانی درس میداد؛ بیشتر دانشجویانش حالا استادان زبانشناسی اند.
به گفته ی لادن یکی از دخترانش: «برای من بابا یک روشنفکر واقعی بود یاد دادن و درس دادن برای او خیلی طبیعی بود، نیاز طبیعی او بود در مورد زبانشناسی، زبان فارسی و ساختن واژه های تازه …او دیدگاه های مهمی در زمینه ی زبانشناسی داشت . پدرم پس از بازگشت به ایران دچار افسردگی شدید شد بعد به پاریس برگشت و به دلیل افسردگی شدید پس از مدتی در خانه ی سالمندان زندگی می کرد، که دیگر مثل خانه خودش شده بود؛ همچنان مقاومت و مبازه می کرد برای بازگشت به زندگی طبیعی و مرتب لغت می پرسید. در خانه سالمندان خیلی ها او را دوست داشتند و به او به خوبی می رسیدند با همه دوست شده بود و با آنها رابطه عاطفی داشت به ویژه با روانشناسش که ماهی دوبار هم را میدیدند.»
در مراسم آخرین بدرود جمعی کثیری از دوستان فرانسوی و ایرانی میلانیان حضور داشتند، از جمله پروفسور ژیلبرت لازار، نویسنده دیکسیونر فارسی−فرانسه، داریوش آشوری، سیروس آموزگار، محمد سحر، و حمیده سیار.
زمانی که تابوت هرمز را می آورند عکس های او از زمان کودکی تا بزرگ سالی و دوران دوری و غربت در روی آن قرار داده شد زنان که لباس های سیاه پوشیده بودند و مردانی که دوست وفامیل بودند دور آن حلقه میزنند، دخترانش لادن پونه و پاپلی از خاطراتشان از پدر باحسرت واشگ می گویند برادرش هومن نیز از خاطرات کودکی و شیطنت های آن دوران می گوید . بعد نوبت به پروفسور ژیلبر لازار می رسد، زبانشناس، ایران شناس واستاد پیشین سوربن : « ما بیش از چهل سال باهم کارکردیم، از فرهنگ فارسی−فرانسه که هرمز میلانیان تمام متن کامل دستنویس راکلمه به کلمه بازخوانی کرد و نیز در کتاب دستور زبان فارسی معاصرکه توضیحات و حواشی برآن نوشت . به جز این همکاری ها او دوستی صمیمی بود خنده رو وشوخ طبع، هرمزمیلانیان هم دوستم بود هم همکارم در زمینه های ایرانشناسی، از دست دادنش اندوه بزرگی ست.»
تابوت زبانشناس ایرانی در جایی قرار داده میشود که پیشتر همسر فرانسوی دخترش لادن در آن آرمیده. لادن می گوید: « پدرم با شوهر من بسیار دوست بودند و همدیگر را دوست داشتند و حالا در کنار هم قرار می گیرند .»
مراسم به پایان رسیده، آسمان بالای مون پارناس همچنان خاکستری و ابری است، باران هم نمی بارد، اما دلگیراست . با دوستم جهان و همسرش زیبا سیار از گورستان مون پارناس بیرون میرویم تا به خانه ی پونه یکی از دختران هرمز برویم در اتومبیل به دوستم می گویم :« هربار هنگام برگشتن از گورستان و خاکسپاری کسی که او را دوست داریم و خاطرات بسیاری با او داریم فکر می کنم این بار هم نوبت ما نبود، ازاین موضوع، احساس دلگیری می کنیم .»
لینک مطلب در تریبون زمانه
نظرها
ladanmokhtari
یادش گرامی!