چه کسی علفزار را از غاز دزدید؟
بابک نصیری - غصب منابع طبیعی عمومی و در پی آن بیکاری و مهاجرت نیروی کار روستایی به تقویت سرمایهداری انجامید. این آغاز راهی طولانی بود برای رسیدن به اینجا که برای استخدام درخواست دهیم.
کنسرنهای عظیم "نستله" و "کوکاکولا" در حال شکارند. آنها چند سالیست به شکلی گسترده سرگرم خریدن منابع آب در آفریقا و آمریکای جنوبی هستند. تاکنون مردم این مناطق بدون هیچ منع و مشکلی میتوانستند از منابع آب استفاده کنند، اما حالا گروهی با گرسنگی و تشنگی دست و پنجه نرم میکنند و عدهای دیگر با دریافت مزدی نازل در کارخانههای آب معدنی مشغول به کارند تا با بخشی از مزد ناچیزشان آب بستهبندی بخرند.
پدیده "خرید غیرقانونی زمین" (Land grabbing) در حال گسترش است. در نتیجه خرده کشاورزان که نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند، زمینهایشان به تملک کنسرنهای بینالمللی و سرمایهگذارانی از کشورهایی مانند چین، هند و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در میآید که بیش از همه و به شکلی دیوانهوار در حال خرید اراضی هستند.
این شیوه جدید نیست: حدود ۵۰۰ سال پیش هم "ربایش منابع طبیعی" در آلمان و انگلستان (Allmende-Raub / Enclosure Movement) رخ داد که اساس حرکت موفقیتآمیز سرمایهداری شد.
از قرن پانزدهم میلادی، ملاکان بزرگ در آلمان و بیشتر در انگلستان، به تدریج منابع طبیعی را به مالکیت خود درآوردند. این منابع که پیش از آن در اختیار همه قرار داشت به طور جبری از دسترسی عموم خارج شدند. بعد از آن دیگر چشمه آبی در کار نبود، همچنین جنگلی برای تهیه هیزم، شکار و جمعآوری گیاهان شفادهنده، رودخانهای برای ماهیگیری و مرتعی برای چرای دام در دسترس قرار نداشت.
آن زمان جنگلها اهمیت ویژهای داشتند که آن را میتوان با اهمیت نفت در اقتصاد امروزی مقایسه کرد: جنگلها منبع سوخت، میوههای پر از ویتامین، سبزیجات خودرو، خوراک دام و یا پهنه شکار حیوانات وحشی بودند.
برای فهم جهان و سرمایهداری امروز باید ابتدا تاریخ غصب منابع طبیعی را بررسی کرد. ژان ژاک روسو (۱۷۷۸-۱۷۱۲) متفکر فرانسوی این امر را به خوبی درک کرده بود و در کتاب "گفتار در باره منشاء و بنیان نابرابری میان انسانها" نوشت:
«اولین کسی که قطعهای زمین را محصور کرد و به این فکر افتاد که بگوید این مال من است و کسانی را یافت که به اندازه کافی ساده بودند تا او را باور کنند، بنیانگذار جامعه شهروندی (بورژوازی) بود. چقدر انسان میتوانست از جنایت، قتل، بدبختی و وحشت در امان باشد؛ اگر کسی تیرکها را از جا میکند و به همنوعانش ندا میداد که از باور به کلاهبرداران بر حذر باشید، به فنا رفتهاید اگر فراموش کنید که میوهها مال همه هستند اما زمین متعلق به کسی نیست.»
داغ رعیتی
از قرن پانزدهم میلادی، منبع معیشت کشاورزان خرد اروپایی را از چنگشان خارج و به فقر دچارشان کردند. آنها همچون لعنت زدگان به عنوان بردههای مزد، به کار در کارخانههای شهری یا فروش نیروی کار خود به اربابها مجبور شدند. مورد دوم هنگامی رخ داد که اربابها به مشکلات مالی دچار شدند و به سرعت نتیجه گرفتند که خارج کردن زمینها از دست رعیتها و تبدیل آنها به کارگران روزمزد، سودآورتر است.
البته این رخدادها بدون مقاومت نماندند: در حین جنگهای دهقانی آلمان (۱۵۲۶-۱۵۲۴) سباستیان لوتسر و کریستف شاپلر از رهبران دهقانان شورشی خواستهای خود را در «دوازده ماده» مکتوب کردند. مثلا در کنار درخواست لغو نظام رعیتی انتقاد کردند که این امر «نابرادرانه است که انسان فقیر مجاز به شکار وحش و طیور و ماهیگیری نباشد».
مارتین لوتر (۱۵۴۶-۱۴۸۳ پیشوای نهضت اصلاحات پروتستانی در آلمان) از جمله مخالفان دهقانان شورشی بود که سرکوب آنها را به شاهزادهها توصیه کرد: «باید آنها را خرد کرد، گلویشان را فشرد و به سیخ کشید؛ در خفا و در انظار عموم، از توان هر کسی که برمیآید، آنگونه که سگی هار را باید کشت.»
قیام دهقانی با شکست شورشیان پایان یافت: قشون دوکنشینها که در کنار اشراف قرار داشتند بیش از ۱۰۰ هزار دهقان را کشتند. تنها در قتلعام "فرانکنهاوزن" در ماه مه ۱۵۲۵ بیش از ۶ هزار نفر به قتل رسیدند و رهبر آنها توماس مونتسر بعد از ۱۲ روز شکنجه گردن زده شد.
در انگلستان هم منابع طبیعی عمومی (commons) به تدریج و به طور سیستماتیک از مالکیت عموم خارج و خصوصی شدند. در سال ۱۷۰۰ میلادی حدود نیمی از خاک انگلستان دارای مالک خصوصی بود؛ زمینهایی که قبلا مردم آزادانه و به صورت تعاونی از آها استفاده میکردند محصور (enclosures) شدند. اما چه چیزی انگیزه این کار بود؟
آن زمان نساجی جزء صنایع پیشتاز بود و منسوجات در سال ۱۵۶۵ بیش از ۸۰ درصد صادرات انگلستان را تشکیل میداد. سال ۱۷۶۴ جیمز هارگریوز اولین دستگاه ریسندگی صنعتی را اختراع کرد که پشم را تبدیل به الیاف میکرد. به کمک این دستگاه و بهبود ماشین بخار (جیمز وات ۱۷۸۸-۱۷۶۹) تولید چند برابر شد. اما پیش شرط افزایش تولید، بالا رفتن مقدار پشم گوسفند و نیاز به چراگاهها و مراتع بیشتری بود. برای این کار هکتارها زمین از چنگ مردم خارج شدند.
اتفاقی نیست که منابع اصلی، زمان رخداد ماجرای رابینهود را همین دوران ذکر کردهاند. حدود سال ۱۴۵۰ ترانه "Robin Hood and the Monk" بر سر زبانها افتاد. رابین هود و همراهانش از "منابع عمومی" و جنگلهای آزاد دفاع میکردند و آنچه را که اعیان ربوده بودند، به فقرا بازمیگرداندند.
با این وجود اعمال قهرمانانه، رابین هود نتوانست مانع ربایش منابع طبیعی و عمومی شود. در بسیاری از مناطق، روستاها به دستور اربابها و برای خلاص شدن از دست رعیتها به آتش کشیده شدند. جان به در بردگان، آواره و خانه بهدوش شدند. تنها تعداد بسیار کمی از "آزاد"شدگان موفق شدند که زمین کشاورزی را جهت کشت و کار اجاره کنند البته نه به شیوه مرسوم فئودالی بلکه به شیوه سرمایهداری.
گروهی هم تبدیل به کارگران مزدبگیر شدند. اما اکثریت به دربهدری و گدایی افتادند. قانون هم نه تنها از آنها حمایت نمیکرد بلکه غیرمستقیم اجازه قتل آنها را میداد. در دوران پادشاهی هاینریش هشتم (۱۵۴۷-۱۴۹۱) تعداد ۷۲ هزار نفر و اغلب به جرم "دزدی" اعدام شدند. اکثر اینها قربانیان تغییرات یاد شده بودند.
گروهی از لشکر بیچیزها هم دست به فروش نیروی کار خود در کارخانهها زدند. مشخصه گذار از جامعه قرون وسطایی به عصر جدید، تبدیل مهاجران روستایی به فروشندگان نیروی کار بود که به نوبه خود، منجر به تغییر الگوی کارخانه و اقتصاد مالی شد. غصب منابع طبیعی و عمومی، گروه اجتماعی جدیدی بنام کارگر / پرولتاریا به وجود آورد. افراد به معنی واقعی کلمه بیریشه و بیچیز شدند. این گروه مجبور شدند نیروی کار خود را به عنوان کالا بفروشند.
کاپیتالیسم به این دلیل توانست جان بگیرد و گسترش یابد که ملزومات تولید یعنی "زمین زراعی، ابزار، مسکن و منابع طبیعی عمومی" قاطعانه از نیروی کار جدا شده بودند، این جداسازی سرمایه و نیروی کار تا کنون هم ادامه دارد.
اولین کارگران کارخانهها با اکراه تن به کار دستمزدی دادند. بسیاری از آنها برای میزان مشخصی از درآمد کار میکردند و تا وقتی که اموراتشان میگذشت بر سرکار حاضر نمیشدند. برای مردم آن زمان کار دستمزدی ناشایست و خجالتآور بود.
اخلاق کاری پروتستانی در واقع "دعای آخر" را بدرقه راه لشکر بیچیزها کرد تا به مزدبگیران کارخانهها مبدل شوند. از آن جایی که مزدبگیران مطابق شرایط جدید کار نمیکردند، صاحبان موسسات به کمک حکومتهای مورد حمایتشان دست بکار شدند. ابتدا دستمزدها چنان تنظیم شد که فقط برای حداقل معیشت کافی بود، بعد با وضع قوانینی، اجبار به کار قانونی شد. مارکس و انگلس در "کاپیتال" قانونی را از سال ۱۵۴۷ نقل میکنند که "ادوارد ششم" در اولین سال حکومت تصویت کرد:
«اگر کسی از کار کردن سر باز زند، بایستی محکوم به بردگی برای کسی شود که بطالت این فرد را لو داده است. استادکار بایستی بردهاش را با نان و آب تغذیه کند؛ با آب زیپو و چنان آشغالگوشتی که در شان اوست. استادکار حق دارد او را به کارهایی هرچقدر کراهتبار با شلاق و به زنجیرکشیدن مجبور کند. اگر برده برای ۱۴ روز غیبت کند محکوم به بردگی مادامالعمر است و بایست بر پیشانی یا گونههایش حرف "S" داغ زده شود، اگر برای سومین بار فرار کند بایست به عنوان خائن به وطن اعدام شود. استادکار میتواند او را بفروشد، وقف کند، شرط بگذارد مانند بقیه اموال منقول و احشام.»
اوایل قرون وسطی بسیاری از مردم از طریق صدقه زندگی میکردند و گدایی کردن سرزنشآمیز نبود بلکه برعکس کلیسا معتقدان را موظف کرده بود که داوطلبانه کمک کنند تا رستگاری بدست آورند. در دوران اصلاحات مذهبی همه اینها به سرعت تغییر کرد.
مجازات بیکارها و "علافها" از دوران رفرمیستهای پروتستان "لوتر" و "کالون" که اهمیت بسیاری برای کار قائل بودند مدام به اوج بیشتری میرسید. در انجیل از قول "پولس مقدس" آمده «کسی که نمیخواهد کار کند، نبایست هم بخورد». بیش از پیش گدایان در مکانهایی به نام "خانههای کار" زندانی و در مواردی شکنجه یا اعدام میشدند. یکی از این خانههای کار بیشمار در سال ۱۵۸۹ در آمستردام افتتاح شد. هدف آن بود که «پرهیز از کار را علاج کنند.»
روش معالجه بیشتر به شکنجه شباهت داشت: تهیدستانی را که مایل به کار نبودند در سیاهچالی زندانی میکردند و به تدریج در آن آب میریختند. زندانیان در آب فرو رفته میبایست به کمک تلمبهای از میزان آب بکاهند و مانع غرقشدن خود شوند. با این روش وحشیانه میخواستند "تنبلی" را از بیعارها دور کنند و به آنها بیاموزند که تلاش و زحمت مسئلهای حیاتیست.
نان مقدس
اصلاحطلبان پروتستان نقش مهمی در تبدیل تودهها به کارگران مزدبگیر داشتند. کتاب "عهد عتیق" مسیحیان، اخراج آدم و حوا از بهشت را به این جمله کتاب اول (سفر پیدایش) تورات رجوع داده است: «نانت را بایست زمانی بخوری که عرق بر جبین داری.» هرچند کار در دوران باستان و قرون وسطی هم با تلاش و رنج همراه بود اما گفته میشد که ضرورتی بشری و جریمه جمعیست: دلیل آن هم گناه بزرگ انسان و اخراج از بهشت و محکوم شدن به کار و خدمت بر روی زمین بود.
چیزی که آن زمان جریمهای برای بشریت بود، بزودی تبدیل به خدمت فرد به خدا شد: اما فورا شرط گذاشته شد که باید لیاقت جلب بخشش خدا را هم کسب کرد. زین پس، موفقیت اینجهانی، نشانه این بود که فرد، نظرکرده خداست و به بهشت میرود. بعد از اصلاحات دینی که مارتین لوتر سال ۱۵۱۷ اعلامیه حاوی نظراتش را با میخ بر در کلیسای قصر "ویتنبرگ" کوبید، تعداد روزهای تعطیل از ۱۵۶ به ۲ روز رسید.
در طی دوران از قرار سیاه قرون وسطی، افراد نیمی از سال یله میدادند و پاهایشان را دراز میکردند و بقیه سال به طور متوسط روزی ۵ تا ۶ ساعت کار میکردند. بعد از اصلاحات دینی به جز یکشنبهها فقط روزهای کریسمس و عید پاک تعطیل بودند و بقیه سال را میبایست عرق بریزند.
«کار ما، امرار معاش ما، مقدس و خدمت به خداست. تنآسایی و هرزگی هستند که انسانها را فاسد میکنند. به همین خاطر با سختکوشی کار و قانع زندگی کنید، از نشئگی، رقص و بازی بپرهیزید. اینها وسوسههای شیطان هستند.»
کلمات بالا چکیدههای قلم یک متعصب کاردوست دیگر است: یوهانس کالون (۱۵۶۴-۱۵۰۹ مصلح دینی فرانسوی) که مبلغ رادیکال افکار "مارتین لوتر" بود. چهار قرن بعد جامعهشناس آلمانی ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴) در اثر کلاسیک خود "اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری" (۱۹۰۴) نشان میدهد که به چه میزان درسهای "اصلاحات پروتستانی" بر تفکر و رفتار سرمایهداری تاثیر داشته است: روشهای خداوند اسرارآمیز و غیرقابلتوضیح هستند. چه کسی رستگار میشود و چه کسی نمیشود؟
خسته نباشید
زینپس موفقیت اقتصادی، کوشایی با نظم و کار بدون استراحت در اینجهان، تنها شاخصهای رستگاری در آنجهان بودند. بدین وسیله لوتر و کالون اولین کسانی بودند که به کار عنوانی کاملا مثبت اعطا کردند. در حالیکه مسیح یک بیکار خوشبخت بود، تنبلی و وقت هدر دادن به معنای واقعی "گناهی مهلک" و انتقاد از اخلاق کاری سرمایهداری گناهی بزرگتر بود.
اما در واقع گناه مهلک را سرمایهداری مرتکب شده بود؛ چنانکه "ربایش منابع عمومی" نشان میدهد. با "حصار کشیدن" بر عرصههای دیگر، این داستان امروز هم ادامه دارد، حال چه خرید منابع آبی یا خرید و غصب زمین و یا "حقامتیاز"های مضحک باشد مانند حقامتیاز کلم بروکلی (1069819EP ) که سال ۲۰۰۲ اعطا شد.
تاریخچه غصب منابع طبیعی عمومی و در نتیجه بیکاری و مهاجرت نیروی کار روستایی، به تقویت سرمایهداری انجامید. این آغاز راهی طولانی بود تا اینک به آنجا رسیده باشیم که باید برای استخدام درخواست دهیم و به مزدبگیرانی همیشهنگران بیکاری تبدیل شویم.
شعر یک منتقد ناشناخته "ربایش منابع عمومی" که در سال ۱۷۶۴سروده شده، همچنان معتبر است:
قانون حبس میکند، چه مرد یا زن را
کسی را که غازی از علفزار برباید
اما کاری به راهزن بزرگ ندارد
که علفزار را از غاز دزدیده است...
منبع: تلهپولیس
نظرها
یک کاربر ساده
نویسنده آلمانی این نوشتار که مسلما یکی از خریداران همان کوکاکولا، آب در بطری پلاستیکی و محصولات نستله است در یادآوری تاریخی رفتار زبردستان با زیردستان و تاثیرگذاری آئین پروتستان در تبلیغ و بیداری وجدان کاری مردم در جامعه، در این مقاله موفق بوده است ولی عقل سلیم هم میگوید که امروزه با داشتن دانش و تکنیک بار آوری زمین، سالم سازی بذر و روشهای نوین کاشت- داشت- برداشت میتوان، برای معضل قحطی و گرسنگی در جهان، راه حلی پیدا کرد. اگر آفریقاییها تاکنون بدلیل خاصی که در اینجا جای صحبتش نیست، نتوانستند ، دیگران باید آستین بالا زده و مشگل گشا باشند.