ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مدخلی بر آیینِ ویرانی: ایمان، هجرت و جهاد

اسد بودا − داعش و دیگر بنیادگراها و مجاهدانِ معاصر مسلمان کاری نکرده‌اند که نشود برای آن مرجعی در قرآن و سنت و تاریخ اسلام پیدا کرد.

خشونت‌های اخیری که در دنیای اسلام رخ داده یا توسط مسلمانان در کشورهایِ غیر اسلامی اجرا می‌شوند، تکان‌دهنده و قابلِ تامل هستند. از تخریبِ آثار فرهنگی بامیان و حمله به ساختمان‌ تجارتِ جهانی تا گروگان‌گیری در سیدنی و حمله به شارلی‌ابدو و کشتارهای طالبان و داعش بوکوحرام، همگی خشونت‌هایی هستند که کاملاً جنبه‌یِ نمایشی‌ـ‌آیینی دارند. خشونت‌گران در واقع در پیِ احیایِ خشونتِ آغازینی‌اند که در زمان حیاتِ محمد رخ داده است. نحوه‌ی کشتن و بعد آیینی‌ـ‌نمایشی کشتن مهم‌تر از خود کشتن است. خشونت‌‌گران جهانیان را به دیدنِ صحنه‌های خشونت‌بار روایت‌شده در قرآن و احادیث و مغازی‌ها و کتاب‌های دینی فرا می‌خوانند. تندروانِ اسلامی، در خلق صحنه‌های وحشتِ افغانستان و عراق و کوبانی، همان‌قدر اصولِ تکنیک‌های آیینیِ اجرای نمایش و تاثیرِ آن بر مخاطبان را در نظر می‌گیرندکه حمله‌کنندگان به ساختمانِ تجارتِ جهانی و گروگان‌‌گیران سیدنی و شارلی‌ابدو. آن‌ها فقط نمی‌کشند، با خلقِ این صحنه‌های ترس‌ناک می‌خواهند پیامی را به جهان ابلاغ نمایند: ما مسلمان‌ایم و به خاطر بازگرداندنِ تاریخْ به‌عقب و صدر اسلام می‌کشیم و کشته می‌شویم. «در هر صورت برنده و غازی یا شهیدـ‌ایم (سوره نساء: ۷۴)».

دو نوع تحلیل

پیامِ خشونت‌گران از هرجهت روشن است و ارجاعِ قرآنی دارد: «کشتن و کشته‌شدن هردو ما را به سعادتِ اخروی می‌رساند. اجر و پاداشِ ما در آخرت بزرگ‌تر خواهد بود (قرآن، توبه: ۵۲ و نحل:۴۱)». دو نوع تحلیل توجیه‌آمیز از این خشونت‌ها صورت می‌گیرند:

− یکم، قرائتِ خطا از اسلام،

− دوم، برخورد تبعیض‌آمیز جهان کفر با جهانِ اسلام.

تحلیلِ اول پارادایمِ مسلمانانِ نوگرا و میانه‌رو است که با قراردادنِ این رخدادها در چارچوبِ کلیشه‌یِ تفکیکِ اسلام و مسلمانان، صورتِ مسئله را پاک می‌کنند. تحلیلِ دوم پارادایمِ تحلیل‌گرانِ اجتماعی است که اغلب بنیادهای الاهیاتیِ خشونت در اسلام و قرآن را نادیده می‌گیرند.

پرسش از پی نسبت اسلام و خشونت

کم‌تر تحلیلی وجود دارد که به این حوادثِ از چشمِ خشونت‌گران بنگرند و با قراردادنِ این خشونت‌ها در چارچوبِ «منطق موقعیت‌نگر»، پیامِ خشونت‌گران را، آن‌گونه که خودشان می‌خواهند و از آموزه‌های قرآنی استنباط کرده‌اند، درک و فهم نمایند. دو برخورد رایج، که به آنها اشاره کردیم، قادر به توضیحِ پیوندِ اسلام و این خشونت نیستند و با تطهیر دین از خشونت و فروکاستِ آن ‌در قرائت خطا از اسلام و نابرابری‌های اجتماعی، منطقِ قرآنی و الاهیاتیِ خشونت را نادیده گرفته و مسئله‌ی اصلی را مسکوت می‌گذارند.

برخورد معقول‌تر آن خواهد بود که به‌جای انکارِ رابطه‌ي این خشونت‌های نمایشی و از نظر کیفی ترس‌ناک با اسلام، یا فروکاستِ آن‌ها در قرائت خطا و صرفاً نابرابریِ اجتماعی، به ریشه‌ها برگردیم و پرسش‌هایی را در بابِ پیوند خشونت و اسلامِ عهد تاسیس طرح و آن ‌را بر اساس شواهدِ قرآنی و تجربی‌ـ‌تاریخی تحلیل نماییم. به‌بیانِ روشن‌تر، ما همزمان به عنوانِ مخاطب و قربانیِ این خشونت‌ها، ناگزیریم به این صداها گوش فرادهیم، پیامِ آن را دریابیم و از خود بپرسیم که: نسبت اسلام و خشونت چیست و چه آموزه‌های دینی‌ـ‌عقیدتی در پشتِ این صداها و نمایش‌ها وجود دارد که آدمی را به موجودی تا این پیمانه بی‌رحم تبدیل می‌کند؟

ارجاع و میان‌جی تحلیلِ ما هم باید سنجش‌پذیر، و در واقع آموزه‌هایی باشند که باور و کردار خشونت‌گران را شکل و پویایی می‌بخشند. به جای فرضِ قرائتِ خطا از اسلام، باید فرضِ بدیل مطرح گردد؛ فرضِ بدیلی که در عین‌حالی که با شواهد تجربی قابل رد و اثبات باشد، رهایی‌بخش نیز باشد. فرض بدیل می‌تواند این باشد:

قرائتِ طالبان و داعش و بنیادگرایانِ مسلمان از اسلام خطا نیست؛ اسلام قرائتِ خطا از زندگی است. این نوع قرائت از زندگی باید مورد پرسش، بازنگری و تجدید نظر قرار گیرد. فروکاستنِ خطای متن، در خطای تفسیر و تفکیک اسلام و مسلمین و انتزاع اسلام از تجربه‌یِ تاریخی بحران‌ها را عمیق‌تر خواهد کرد. به موزاتِ تلاش برای نوکردنِ اسلام، کهنه‌گرایی و نوستالوژیای بازگشت به صدر اسلام قدرت‌مندتر شده است. یکی از مهم‌ترین دلیل همگانی‌شدنِ سلفی‌گری، تفسیرهای نوگرایانه‌‌ای هستند که اسلام و مدرنیسم را − که در واقع در برابر هم قرار دارند − زورکی به هم پینه می‌زنند. در شرایطی که خشونت‌های اسلامی، جهان را می‌بلعد، فرض گذار از اسلام و «بدل‌کردنِ آن به بحثِ بابِ روز» به‌مراتب ضروری‌تر از فرض گذار از تفسیرهای خطا از اسلام است.

تخطئه‌ی اسلام و نفی و انکار ریشه‌های قرآنی‌ـ‌اسلامیِ این خشونت‌ها، نه معقول است و نه راه‌گشاه، فقط بحران‌ها را عمیق‌تر و طولانی می‌تر می‌کند. ایده‌ها و عمل‌کردهایِ خشونت‌گرانِ معاصر تا حد زیادی با واقعیت‌های تاریخی و آموزه‌های اسلامی و قرآنی همخوانی دارند و می‌توان بر اسلامی‌بودن آن‌ها در اسلام عهد تاسیس و قرآن و سنت و احادیث و تاریخ، شواهد نظری‌ـ‌تجربی پیدا کرد.

فرمول "ایمان، هجرت و جهاد"

جنبش‌های اسلامیِ معاصر و خشونت‌های فرقه‌ای، معمولا در پیوستاری جهادِ اسلامی علیه غرب و "کفار"، و سرمایه‌گذاریِ غرب و "کفار" برای خراب‌کردن و بی‌آب‌رو کردن جهان اسلام، تحلیل می‌شوند و بحثِ ناکارایی اسلام در دنیای معاصر را مسکوت می‌گذارند. این رویکرد از آن‌جا که انتزاعی و فاقد شواهد تجربی است، توان تحلیلِ خشونت‌ها را ندارد. تحلیلِ تجربی‌تر اما تفحص و تامل در منابعِ دینی و تاریخیِ این خشونت‌هاست؛ چرا که چنین خشونت‌هایی در تاریخِ اسلام بی‌سابقه نیستند. اشکالِ خشن‌تر از آن‌ها در اسلام در عهدِ تاسیس دین و غزوه‌های دورانِ محمد رخ داده‌اند. هم‌چنین، صرفْ بازگفت این خشونت‌ها، اما به درک وضعیت سودی ندارد، تنها با انتخابِ مفاهیم مرتبط و قرار دادنِ آن‌ها در فرمولِ نظریِ که شواهد تجربی آن را تصدیق به‌نظر می‌رسد با توجه به منابعِ دینی، خشونت‌های اخیر را می‌توان با فرمولِ «ایمان، هجرت و جهاد» توضیح داد.

جهاد لب و لبابِ آموزه‌ها و غایتُ‌القصوای ِ اسلام عهد تاسیس است. هر عملی در نهایت با سنجنیدارِ جهاد محک می‌گردد. اگر به قرآن به عنوانِ یگانه کتابِ جامع و تحریف‌نشده و منبعِ اصلی شکل‌گیری تمدنِ اسلامی نگاه کنیم، صورت‌بندی تمدنِ اسلامی در قرآن چنین است: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (قرآن، انفال: ۷۲)». ترجمه‌ی فارسیِ این آیه چنین می‌شود: كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده‌اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نموده‌اند و كسانى كه [مهاجران را] پناه داده‌ا‌ند و يارى كرده‌اند آنان ياران يك‌ديگرند و كسانى كه ايمان آورده‌اند ولى مهاجرت نكرده‌اند هيچ‌گونه خويشاوندى [دينى] با شما ندارند مگر آن‌كه [در راه خدا] هجرت كنند و اگر در [كار] دين از شما يارى جويند يارى آنان بر شما [واجب] است، مگر بر عليه گروهى باشد كه ميان شما و ميان آنان پيمانى [منعقد شده] است و خدا به آن‌چه انجام مى‌دهيد بيناست».

توضیح و دسته‌بندی نسبتِ ایمان و هجرت و جهاد در آیاتِ بعدی سوره‌ی انفال و دیگر سوره‌ها از هر جهت روشن‌گر است و فرایند شکل‌گیری اسلام‌آوری، جداگزینی و در نهایت خشونت به عنوانِ تصدیقِ عملی باور اسلامی را نشان می‌دهند. آیات بعدی چنین توضیح می‌دهند: «و كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا به جهاد پرداخته و كسانى كه [مهاجران را] پناه داده و يارى كرده‏اند آنان همان مؤمنان واقعى‏اند.كسانى كه بعدا ايمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد كرده‏اند اينان از زمره شمايند و خويشاوندان نسبت به يكديگر [از ديگران] در كتاب خدا سزاوارترند، آرى خدا به هر چيزى داناست (همان: ۷۴ و ۷۵)». هم‌چنین«كسانى كه هجرت كرده و از خانه‏هاى خود رانده شده و در راه من آزار ديده و جهاد کرده و كشته شده‏اند بدي‌هاي‌شان را از آنان مى‏زدايم و در باغ‌هايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان‌اند درمى‏آورم [اين] پاداشى است از جانب خدا. كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جان‌شان به جهاد پرداخته‏اند نزد خدا مقام والاتر دارند و اينان همان رستگاران‌اند (آلِ عمران: ۱۹۵ و توبه: ۲۰)».

آیات فوق به اندازه کافی روشن‌اند و پیوند درونیِ ایمان و هجرت و جهاد و حتا ترتیبِ آن‌ها را در قرآن، که مرجعِ اساسی و برسازنده‌یِ دین اسلام است، آشکارا بیان می‌کند. به جز سوره‌ی انفال/ غنایم این مفاهیم در سوره‌هابی چون بقرهِ، توبه، نحل و نساء نیز به صورت هم‌جوار و به همان ترتیبِ تاریخیِ ایمان، هجرت و جهاد به‌ کار رفته‌اند. واکاویِ این مفاهیم و پیداکردنِ ارجاعِ تجربی و تاریخی آن‌هاـ حتی گذرا و تجربی‌ـ، توضیحِ نظریِ خشونت‌های معاصر را آسان تر می‌کند. این آیات و شواهدتاریخی به ما کمک خواهند کرد که جنبش‌های اسلامیِ معاصر را بر فرمولِ ایمان و هجرت و جهاد صورت‌بندی نماییم.

توان‌مندیِ توضیح‌گری آیات مرتبط با ایمان و هجرت و جهاد در سوره انفال و دیگر سوره‌ها، آن است که از یک‌سو خصلتِ تاریخی و واقع‌نگارانه دارد و از سوی دیگر هم‌بستگیِ عاطفی‌‌ـ‌اسلامی را توضیح می‌دهند. قرآن برای کسانی که این سه‌ویژگی را دارند، تعبیرِ «أُوْلُواْ الأَرْحَامِ/ خویشاوندان (انفال: ۷۵)» را به کار می‌برد. بار عاطفیِ أُوْلُواْ الأَرْحَام در زبانِ عربی و فرهنگِ قبیله‌ای آن زمان به حدی است که برخی از مفسرین بر اساسِ این آیه موضوعِ حقوقی میراث را مطرح و حتا بر این شده‌اند که خویشاوندانِ دینی در میراث بر پدر و برادر تقدم دارند. طرف‌داران این تفسیر معتقدند که پیوند أُوْلُواْ الأَرْحَام پیوند قرار دادی و جعلی نیست، امر وجودی و هستی‌شناختی است و با فطرتِ الاهی و روح خدایی آن‌ها را با هم گره می‌خورند. برای أُوْلُواْ الأَرْحَام‌بودن و خویشاوندیِ دینی، اما، ایمان کافی نیست، هجرت و جهاد نیز باید صورت گیرد:«کسانى كه ايمان آورده‌اند ولى مهاجرت نكرده‌اند هيچ‌گونه خويشاوندى [دينى] با شما ندارند (همان: ۷۲)». در نتیجه، در اسلامِ برسازنده و عهد تاسیس، ایمان و هجرت و جنگ، به ترتیب، آغاز، میانه و پایانِ اسلام‌اند و آن را تکمیل می‌کنند. طبق نصِ صریحِ‌ قرآنْ مومنانِ غیر مهاجر و مکه‌نشین هیچ‌گونه خویشاوندی و قرابتی با مسلمانان ندارند، « مگر آن‌كه هجرت كنند و بر عليه گروهى باشد كه ميان شما و ميان آنان پيمانى [منعقد شده] (همان)» باشد.

تمدن اسلامی و هجرت

باید خاطر نشان کرد تمدن مبتنی بر هجرت، ضرورتاً ویران‌گر نیست. این تمدن، در صورتی به رسمیتِ شناختنِ تکثرمی‌تواند پی‌آیندهای درخشان داشته باشد و به توسعه‌ی نظامِ شهری و اقتصادِتولیدی بیانجامد. تمدنِ اسلامی اما از همان آغاز با همسان‌سازی عقیدتی بر اساس ارزش‌های ضد شهری آغاز گردید. اگر با داده‌های تاریخی و معیارهای تجربی به فتوحاتِ اسلامی بنگریم، در می‌یابیم این فتوحاتْ ویرانی‌های بسیار در پی داشته‌اند.

خطا نخواهد بود اگر مهاجرتِ محمد به‌ مدینه را بنیانِ یکی از ویران‌گرترین مهاجرت‌های تاریخ آدمی بدانیم. این تفاوت در آیاتِ مکی و مدنی نیز مشهود است. آیاتِ مکی زبانِ تاجران و تا حدی کثرت‌گرا و دیگر پذیراند، آیاتِ مدنی، اما، دیگر ستیز‌اند و زبانِ جنگاوران. این تفاوت به‌حدی است که تعدادی از جهادگرانِ‌ مسلمانان تلاش‌کرده‌اند، برخی از آیاتِ مکی را منسوخ اعلام کنند. با استقرار محمد در مکه جنگِ شهر و روستا و تاراجِ کاروان‌های تجاری در ماهِ نهم هجرت آغاز گردید. نخستینِ جنگِ مسلمانانِ مهاجر با کفار جنگ بر سر کالای تجاری بود که از مکه‌ به شام منتقل می‌شدند. در ماه سیزدهم کاروانِ تجاری با هزار و پنج‌صد شتر متوقف و به مدینه برده و بدین‌ترتیب هسته‌ی نظامِ اقتصادی مبتنی بر جنگ و غارت در مدینه پایه‌گذاری شد. جنگِ دینی، بعد اقتصادی پیدا کرد و اقتصادِ جنگ و رهزنی، به عنوانِ عقلیِ عملی، هم‌بستگیِ دینی را تقویت می‌کرد.

اگر هجرت صورت نمی‌گرفت، احتمالا دین اسلام سرنوشتِ دیگر می‌داشت و به ریشه‌کن‌کردن حیاتِ شهری و از بین بردن موسیقی و رقص و هنرهای بصری نمی‌انجامید. اقتصادِ کشاورزیِ مدینه توانِ جذبِ مسلمانان مهاجر را نداشت. اجتماعِ میزبان/ انصار به‌دلیلِ ارزش‌های حاکم در جامعه عربْ باید از مهمان خود پذیرایی می‌کرد، اما مهمان مهاجر نیز ناگزیر بودند در تامینِ معیشتْ همکاری نمایند. یگانه منبعِ دمِ دستْ تاراج کاروان‌های بودکه کالاهایی تجاری را از شهر مکه به بیرون و یا بر عکس انتقال می‌دادند. اسلامِ مدینه، آن‌گونه که در آیات و احادیثِ دینی و کتاب‌های تاریخی چون مغازی و العبر و... آمده، نه تنها با رهزنی و تاراجِ کاروان‌هایِ تجاری مشکلی نداشت، بلکه آن‌را توجیه ایدئولوژیک می‌کرد و ضربه‌زدن به کفار و تامین عدالت می‌پنداشت: «رسولِ خدا فرمود این کاروانِ قریش است. شاید خداوند غنیمتی به شما ارزانی فرماید. مردم در این کار شتاب گرفتند، حتا برای بیرون‌رفتن از مدینه گاهی پدر و پسر بر سر حقِ اولویت با هم قرعه‌کشی می‌کردند (واقدی، ۱۳۶۹: ۱۷)». غارت کاروان‌های تجاری پیوند عاطفی مهاجران و انصار عقلانی و بیش از پیش مستحکم کرد. به بیانِ دیگر پس از تاراجِ کاروان‌ها مهاجران نه تنها بارِ دوشِ انصار نبودند، بلکه به‌ مهم‌ترین منبعِ اقتصادیِ آن‌ها بدل گردید و دهقانانِ مدینه توانستند از این راه به غنایمِ سرشار دست یافتند.

خشونت صدر

باید خاطر نشان کرد که میانِ رهزنی/ تاراج و ساختارِ اقتصادیِ کشاروزی پیوندِ تنگاتنگ وجود دارد و خاص کشاورزان مدینه نیست. مسئله‌ی اصلی این است که ساختارِ اقتصادیِ ویران‌گر در اسلام با خاطرهٴ مقدسی پیوند خورده است که هر نوع طرح گذار و چون و چرا در بارهٴ آن، خواهی نخواهی به تشکیک در اصلِ حقانیتِ اسلام می‌انجامد و سرچشمه‌های دینی‌ـ‌الاهیاتیِ اسلام و کتاب و سنت و احادیث را به‌ چالش می‌کشد. به‌جز تفاسیر و برداشت‌های گوناگون از اسلام، قرآن غنیمت‌گرفتن و باج و خراج از کافران و موالیان را امر مشروع می‌داند. سیره به عنوان یکی از منابعِ استنباط احکامِ فقهی آن را تصدیق می‌کند. موارد تاریخی زیادی هست که خود محمد مستقیما در گرفتن و بخش‌کردنِ اموال کافران میانِ مجاهدان مسلمان شرکت داشته است. بسیار از جنگ‌ها، از جمله جنگِ بدر، جنگ بر سر کالای تجاری بود که از شام به ملکه انتنقال داده می‌شد. برخورد مسلمانانِ مهاجر با پیروانِ ادیان دیگر، به‌ویژه با یهودی‌ها با خشونت‌های بیش‌تری همراه بوده است. می‌توان از یهودیان بی‌قریظه نام برد که از اسلام‌آوردنِ اجباری سرزدند دستور داده شد که «مردانِ شان به‌تیغ کشته‌شوند، و زن‌ها و بچه‌ها اسیر گردند و اموال آن‌ها میان لشکریان اسلام تقسیم شود (واقدی، ۳۱۱)». رفتار با اسیرانِ جنگی هم دقیقا آن‌گونه است که در حال حاضر داعش و طالبان انجام می‌دهند: «پیامبر دستور فرمود تا چندین بارِ خرما میانِ آن‌ها توزیع شود، آن‌ها خرما را مانند خر به نیش می‌کشیدند و گروهی از از ایشان آن شب را به خواندنِ تورات مشغول بودند (همان)». سرانجام نوبتِ کشتن فرا می‌رسد:«یهودیان دسته‌دسته در حضور پیامبر کشته می‌شدند، علی و زبیر عهده‌دار کشتنِ آن‌ها بودند. پیامبر در کشته‌شدنِ حی‌بن اخطب، نباش‌بن قیس، غزال‌بن سموئیل و کعب بن‌اسد حضور داشت. [بعد از آن] برخاستند و به سعد‌بن معاذ فرموردند: دستور بده بقیه را هم بکشند. سعد آن‌ها را گروه‌گروه می‌آورد و دستورِ قتلِ آن‌ها را می‌داد. عایشه گوید: بنی‌قریظه را در سراسرِ آن روز می‌کشتند و شب در کنار مشعل‌ها افروخته به کشتارِ شان ادامه می‌دادند. ثمامه گوید بنی‌قریظه را تا هنگام سرخی روز می‌کشتند، سپس لاشه‌ها را در خندق‌ها انداخته و رویش خاک می‌ریختند. در مورد پسران نوجوان که در بلوغ ایشان شک می‌کردند، زیر شکمش را نگاه می‌کردند، اگر موی رسته بود کشته می‌شد، و اگر موی نرسته بود، جزء زنان و بچه‌های اسیر شمرده می‌شد. (همان: ۳۹۱)».

تاریخ‌نگارانِ اسلامی، شمار کشته‌شدگانِ اسیر بنی‌قریظه را شش‌صد تا هفت‌صد و پنجاه‌نفر تخمین زده‌اند. علاوه بر کمیتِ کشتن، کیفیتِ کشتن نیز وحشت‌ناک و شبیهِ همان کشتن‌های آیینی‌ـ‌نمایشی هستند که طالبان و داعش و دیگر گروه‌های گرای اسلامی در حال حاضر در برابر رسانه‌ها انجام می‌دهند و آن را پخش و نشر می‌کنند. در این‌جنگ و جنگ‌های دیگر به صحنه‌هایی بر می‌خوریم که از نظر عاطفی به‌شدت دردناک‌اند. پس از هرکشتاری نوبت تقسیم غنایم و فروش و زنان و دختران و کودکان فرا می‌رسد. مالک ساعدی از زبان پدربزرگ خود روایت می‌کند که «هنگام که زنان اسیر بنی‌قریظه را می‌‌ُفروختند، به‌حضور پیا مبر رسیدم، ابوالشحم یهود آمد و دو زنِ یهودی را که هریک سه‌ پسربچه و دخترانی داشتند، به یک‌صد و پنجاه‌ دینار خرید. او به آن‌ها می‌گفت: مگر شما بر دین یهود نیستید؟ و آن‌ها در حالی که می‌گریستند، می‌گفتند ما از دین قوم خود دست‌بردار نیستیم تا بر آن آیین بمیریم (همان)». هدف از آوردنِ این شواهد تاریخی و ضمیمه‌کردنِ آن‌ها با آیات قرآن این است که از یک‌سو به عمل‌کرد تاریخیِ اسلام عهد تاسیس که آیینی را بر بنیاد ایمان، هجرت و جهاد پایه‌گزاری نمودند، به اجمال اشاره داشته باشیم و از سوی دیگر ادعای آن‌هایی را که نسبتِ خشونت‌های دینی و کشتارهایِ نمایشی با اسلام را انکار و بر همین مبنا اسلام و مسلمانان ر از هم تفکیک می‌و اسلامِ میانه‌رو و صلح‌گرا را به عنوانِ اسلام اصیل معرفی می‌کنند، مورد نقد و سنجش قرار دهیم. تمامی این خشونت‌ها در عهد خود پیامبر، با حضورِ خود او و توسط کسانی صورت گرفته است که یا مومن و مهاجر و مجاهد بوده‌ یا به عنوانِ انصار آن‌ها را پناه داده‌اند.

تداوم رابطه‌ کین‌توزانه با شهر و حیاتِ مدنی

به‌رغمِ ادعاهای بسیار، در بیش هزار و سه‌صدسال مسلمانان نتوانستند خاطره هجرتِ آغازین را پشتِ سرگذاشته و فرمولِ دیگری را به عنوان جایگزینِ ایمان، هجرت و جهاد کشف کنند. پس از در گذشتِ محمد خشونت و ویران‌گری بیرون از قلمروِ جهان عرب و در ابعاد وسیع‌تر ادامه یافت. در تمامیِ این خشونت‌ها رابطه‌ی کین‌توزانه با شهر و حیاتِ مدنی مشاهده می‌شود. خشونتِ ویران‌گر و نگرشِ خصمانه به شهر به عنوانِ صورتِ آغازینِ دین اسلام، در مرورِ زمان توسعه یافت و غارتِ کاروان‌های شهری و کشتنِ تاجران به غارتِ خود شهر و کشتنِ نظامِ اقتصادیِ تولیدی‌ـ‌تجاری دگردیسی پیدا کرد و قاعده فتوحاتِ اسلامی شد. فتوحاتِ اسلامی در هرکجای جهان با غارت و ویران‌گری و نمایشِ خشونت‌های بی‌حد و حصر همراه بود. بخش‌های ناچیزی از این ویران‌گری‌ها و خشونت‌ها در تاریخ طبری، فتوح‌البلدان، معجم‌البلدان، تاریخ بخارا و از همه‌ مهم‌تر با یک صورت‌بندی نظریِ بسیار روشن در مقدمه تاریخ «العبر» عبدالرحمن ابن‌خلدن توضیح داده شده‌اند. معروف است که جهادگرانِ اسلامی در بخارا «جورابِ زنی را که از طلا ساخته شده بود، از پایش بیرون کشیدند. عبیدالله زیاد دستور داد درختان بکنند و دیه‌ها و شهرها را ویران‌کنند و به آتش کشند (نرشخی، بی‌تا: ۴۶)». ویران‌گری‌هایی که نیشابور و خراسان و بلخ و سیستان و تخارستان صورت‌گرفته‌اند، در برخی از کتاب‌های تاریخی و حدیثی شرح و نقل شده‌اند. فرهنگِ‌چادرنشینی عرب از یک‌سو و خاطراتِ اخراجِ اجباری محمد و پیروانش از مکه از سوی دیگر، به درونی‌ترین فرمولِ تاریخ ویران‌گری در تاریخ بدل گردید. ویران‌گری و تخریب آثارِ تاریخی پایه‌ی اخلاقی معرفت قرار گرفت. مسلمانان به یاد دارند که محمد پس از فتح مکه از این شهر انتقام گرفت و خود شخصا علی را بر شانه‌هایش بالا کرد، تا آثار تاریخی را از بالا به‌زیر اندازد و از بین ببرد. از آن پس از بین‌بردن شهر و آثار تاریخی، به قاعده‌ی فتوحاتِ اسلامی بدل گردید و هم‌ارزِ گسترشِ اسلام در جهان، ویرانی نیز گسترش یافت. لشکریان اسلام نه تنها آدم‌ها را کشتند و مال و اموالِ آن‌ها را غارت کردند و خوردند و برای خلیفه در بغداد بردند، بلکه خود آدم‌ها را نیز فروختند: شهری نیست که مسلمانان آر فتح کرده باشد، اما ویران نشده باشد.

بازگشت به صدر و کینه به شهر

تحلیلِ اسلامِ سیاسی معاصر در مجموع، و تحلیلِ خشونت‌های دینی گروه‌های افراطی که هر روز شکل خشن‌تر پیدا می‌کنند،‌ی بدون در نظر گرفتن فرمول تاریخی ایمان و هجرت و جهاد ناممکن و راه حل‌هایی که اسلام و مسلمین را از هم تفکیک و خشونت‌ها و ویران‌گری‌های صدرِ اسلام را از روی سهو یا عمد انکار نماید، معطوف به شکست خواهد بود. سلفی‌گری، به عنوان جریانِ غالب و قرائتِ پر طرف‌دار از قرن هفت به دین‌سو، در روشن‌ترین تعریف بازگشت به دورانِ آغازین است و مبنا قرار دادنِ ایمان و هجرت و جهاد دنیا را ویران و تجاربِ انسانی را ضرب صفر می‌کند. در سراسر اسلام فرماندهی نیست که در دفاع از شهر جنگیده باشد. از جنگ خیبر تا جنگ‌های کابل و بغداد و سوریه، این شهرهاست که خراب و دیوارهایِ آن‌ها روی هم تلنبار می‌شوند. ذاتِ ضد شهری این جریان که مرجع اصلیِ آن اسلام آغازین است سبب گردیده که پس از هفت‌قرن در همان خرابه‌ها و ویرانی‌های بایستیم که بودیم.

رفتار تند روانِ اسلامیِ معاصر شباهتِ عجیبی به تاریخِ صدر اسلام دارد. کمین طالبان در سر راهِ کاروان‌های تجاری و نظامی در شاهراه هرات و قندهار تداعی‌گر خاطراتِ مهاجران مسلمانی است که بر سر راه کاروان‌های تجاری شام و مکه، در مدینه به‌کمین می‌نشستند، کالاها را به یغما می‌بردند و صاحبانِ آن‌ها را به خشن‌ترین شکل ممکن به‌ قتل می‌رساندند. گروهِ داعش اغلب ویژگی‌های اسلام عهد تاسیس را دارد و در واقع تصویر مجاهدانی را در برابر چشمانِ ما مجسم می‌کند که دینی را بر اساسِ ایمان و هجرت و جهاد بنا نهادند و در شام و عراق و بغداد کارناوال‌های دینی خشونت به‌راه می‌انداختند. خطر فراگیر شدنِ داعش را نباید دستِ کم گرفت. از یاد نبریم که هسته‌یِ اصلی گروهِ داعش را مهاجران تشکیل می‌دهند، همان‌گونه که هسته‌ی اصلیِ مجاهدین و طالبان در افغانستان را مهاجران تشیکل می‌دادند.

صدر اسلام، مشکل اصلی اسلام

رهایی از این شر همگانی که تاریخ طولانی و ریشه‌ی قرآنی دارد و از همه مهم‌تر با خاطراتِ اسلام پیوند خورده است، تنها با دل‌کندن و تصفیه حسابْ اسلام آغازین میسر است. داعش و دیگر بنیادگراها و مجاهدانِ معاصر مسلمان کاری نکرده‌اند که نشود برای آن مرجعی در قرآن و سنت و تاریخ اسلام پیدا کرد. مسئله‌ اصلی جهان اسلام در حال حاضر تفسیر اصیل و انحرافی از اسلام نیست، روشن‌کردنِ نسبت خود با اسلامِ آغازین است. یا اسلامِ آغازین را معیار قرار می‌دهیم و به عنوانِ دین رهایی‌بخش می‌پذیریم یا مثلِ دیگر مردمانِ جهان با این باورِ ویران‌گر وداع گفته و به علم و آگاهی پناه می‌بریم. نالیدن از داعش خطاست و تقلیلِ خشونت‌ها به قرائتِ خطا از اسلام بی‌معنا و گمراه‌کنند. در صورت دوم هم باید منطقِ‌تجربی و علمی جهان مدرن روی‌آوریم و به‌جای پناه‌بردن به تجربه‌ی شکست‌خورده فارابی و ابن سینا و دل‌خوش‌کردن به اشعار مولوی و عطار و فردوسی، باید کوشش صورت گیرد که به آخرین یافته‌ها و دست‌آوردهای بشری نایل آییم.

انتخابِ گزینه‌یِ اول بی‌هیچ تردیدی به شکست می‌انجامد و جز ویران‌گری و تباهی و ابداعِ فرم‌های جدید خشونت‌های سیاسی در دنیای اسلام و جهان پی‌آیندی دیگر نخواهد داشت. اسلامِ آغازین راه حل معقول و کارایی برای بیرون‌ٰفت از بحران و پاسخی درستی به‌زندگی نیست. پناه‌گاه ویرانی که تا هنوز ما را پناه نداده، پس از این هم پناه نخواهد داد.

تلاش برای استقرارِ اسلامِ آغازین در جهانِ اسلام، این جهان ویران را ویران‌تر خواهد کرد و دود روشن‌کردن آتش وحشت در سیدنی و پاریس و نیورک، فقط چشمِ خود مسلمانان، به‌ویژه مهاجرانی را که از خشونت‌های اسلامی به آن کشورها پناه برده‌اند کور خواهد کرد. انتخابِ گزینه‌ی اول از جهت دیگر نیز محکوم به‌زوال است. دین اسلام همان‌گونه ابن خلدون به درستی دریافته بود حامل و ناقلِ غارت و خشونت‌های نخستین است که با زندگیِ شهری همخوانی ندارد. شهرنشینی باورِ ویران‌گر را خراب، آدمی را تجمل‌گرا، سودنگر، راحت‌طلب و در نتیجه از ارزش‌های دینی‌ـ‌اسلامی دور می‌کند. در زمانه‌ی که شهرنشینی شکلِ غالبِ زندگی است، پناه بردن به ارزش‌های ضدشهری و تسلای دل با ایمان و هجرت و جهاد تلاش مذبوحانه و از اساس محکوم به شکست است. اگر در عهد تاراج‌ ویران‌گری بدوی‌ها شهری‌ها را شکست می‌دادند، در دنیای جدید این شهرهاست که برای روستاها برنامه‌ریزی می‌کنند و کوچک‌ترین رفتارِ آن‌ها را زیر نظر دارند. به‌نظر می‌رسد زمانه تغییر کرده است. مسلمانان اگر می‌خواهند در صلح و امنیت زندگی کنند، ناگزیرند با ایمان و هجرت و جهاد و اسلامِ عهد آغازین وداع گویند. باید پذیرفت که قرائت بنیادگرایان از اسلام خطا نیست، اسلام زندگی را خطا تفسیر می‌کند.

رمانتیزه‌سازی عهدِ ترجمه توسط روشنفکرانِ اسلامی نیز، بدون وداع با خاطراتِ آغازین و باورِ ویران‌گرِ مبتنی بر ایمان و هجرت و جهاد، مشکلی را حل نخواهد کرد. عهد ترجمه به‌رغم دست‌آوردهای بزرگش نتوانست در باور ویران‌گر و نظام اقتصادی مبتنی غارت رخنه ایجاد کند. فقط حیات یک باور ناکار ودر حالِ مرگ را تمدید کرد. منابعِ مالی ترجمه‌ی آثار یونانی ودر مجموع تولید فکر نیز نه از راه کار و تولید و تجارت و تولید، بلکه از طریق غارت و مالیات بر موالی تامین می‌شدند. با باورهای فکری عهد ترجمه نیز باید خدا حافظی کرد. فلسفه سیاسی امامت‌گرای فارابی و منطقِ قیاسی ابن سینا در صورتی که با اسلام تصفیه‌ حساب نشود، فقط به ظهور و دوامِ حکومت‌های خشونت‌گر چون جمهوری اسلامی می‌انجامد. حجم زیاد تولید متن و ترجمه آثارِ فلسفی و تاریخی و ادبی در مصر و عراق و دنیای عربْ و در این اواخر در ایران، از آن‌جا که با وداع با اسلام آغازین همراه نبود، گره از کار فروبسته‌ی جهان اسلام نگشود. اکنون طوفانِ ویران‌گر جهاد ویران‌گر تر از هرجایی در سرزمین‌های ترجمه ـ بلخ و بغداد و شام و عراق و قاهره‌ـ می‌وزد، کتاب‌ها را می‌سوزاند و آدم‌ها و مترجم‌ها را درو می‌کند.

ویران‌گری‌های صدر اسلام، ضربه‌ی عظیمی را بر پیکر تاریخِ‌ وارد کرد. آن بخش از دنیای انسانی که توسطِ این تمدنِ ویران‌گر زخم خورده، تا هنوز زخم‌هایش التیام نیافته و از بند بندش خون تازه می‌چکد و عمیق‌تر می‌گردد. مرکز خلافت اسلامی و شهر بغداد که تمام جهان را خورد و بلعید، اکنون چیزی برای خوردن ندارد و فقط آدم‌هایش را می‌بلعد. وضعیت شام و دمشق نیز همین‌طور است. درست است که غربی‌ها در خلقِ مشکلات کنونی نقش دارند و روی جهاد و قبیله و دیگر عناصرِ ویران‌گر اسلام سرمایه‌گذاری می‌کنند، مسئله‌ی اما نه شرق و نه غرب، بل وفاداری مسلمانان به تمدنِ ویران‌گری است که هزار و چهار صدسال است شهرها را ویران و هنرها را نابود می‌کند. تا زمانی‌که به این تمدنِ ویران‌گر وفادار باشیم، ویرانی هم ادامه خواهد داشت. یکی از معروف‌ترین ویران‌گری این تمدن ویران‌گری را در بامیان دیدیم که لشکریان مدافع تمدن بر هجرت به چه سبکی آدم‌ها را از خانه و کاشانه‌شان آواره و میراثِ فرهنگیِ شان را بر سر آن‌ها آوار کردند. ویران‌گری‌های داعش در راه است و مطابقِ برنامه‌های اعلام‌شده از سویِ آن‌ها قرار است شهرها و مکان‌های بسیاری را ویران و غارت و مردمان زیادی را بکشند و به بردگی و اسارت گیرند.

لزوم تأمل بر فرمول الاهیاتیِ "ایمان، هجرت و جهاد"

به‌هرحال برای فهم بحران‌های جاری در جهان اسلام، فرمولِ الاهیاتیِ ایمان، هجرت و جهاد اسلامِ آغازین باید از نو موردتامل قرار گیرد. توجه به این موضوع از منظر جامعه‌شناختی اهمیتِ بنیادی دارد. قطع نظر این که داستان‌های تاریخی مربوط به صدر اسلام تا چه حد درست است و یا ظاهر قرآن از نظر دینی چه‌قدر اعتبار دارد، درکِ عمومی و ذهنیتِ جمعی مسلمانان، از اسلام ظاهر قرآن و قصه‌ها و جنگ‌ها و ویران‌گری‌هاست که ملاهای مساجد، رسانه‌های مذهبی مدام در گوشِ آن‌ها می‌خوانند. برای هر مسلمانی داستانِ شکل‌گیری اسلام و هجرت و غزوات محمد و پیروانش مرجعِ اصلی و حقیقی اسلام به شمار می‌رود. علاوه بر این فرمول ایمان و هجرت و جهاد خاص زمانِ پیامبرنیست، تاریخ تمدنِ اسلامی بر همین مبنا توسعه پیدا کرده است. ایمان، هجرت و جهاد سه‌ اصلِ اساسی تخریب‌اند و به عنوان آیه‌های ویرانی عهد تاسیس تا هنوز باورها و خشونت‌ها را جهت می‌دهند. احیاگری اسلامی نیز بربنیاد هجرت استوار است. مدعیانِ احیاگری پس از هجرت در دنیای کفر به فکر جنگ و جهاد افتادند و خاطره خشونت‌های آغازین را سر زنده کردند. جهاد افغانی نیز با هجرت به پاکستان و ایران و در نهایت جهاد و ویران‌گری ختم شد. حکومتِ مجاهدین در سرزمین انصار و در پیشاور پایه‌گذاری گردید. انصار پاکستانی و ایرانی با پناه‌دادن مجاهدان مهاجر به‌ ثروت‌ها هنگفت و بی‌شمار دست‌یافتند. بن‌لادن هم محصول ایمان و هجرت است. حیاتِ سیاسی او در جهاد و هجرت گذشت در هجرت کشته شد. طالبان و ملاعمر هم همین‌طور. در حال حاضر، بنیانِ اصلی جنگِ طالبان امکان مهاجرت به پاکستان است. دولت پاکستان صنعتِ ترور خود را بر مبنای ایمان و هجرت و جهاد توجیه و از نظر اقتصادی سر پا نگه می‌دارد. داعش به عنوان آخرین مظهر خشونت ویران‌گری نیز با همین فرمول قابل توضیح است:ایمان، هجرت و جهاد. نتیجه‌ اینکه باورِ اسلامی یک باور ویران‌گر است و از یک‌باور قطعی و کمال‌گرایی که اسلام کامل‌ترین دین و اخرین دست‌آورد بشر است شروع و به‌ویران‌گری و پاک‌کردنِ زمین از آدم‌ها و شهرها پایان می‌یابد و صحرای محشر خلق می‌کند. صحرایِ محشر اسلامی، تنِ عریان و پناهِ آدمی در میانِ ویرانه‌هایی است که نمونه‌ی معاصر آن را در کابل و دمشق و بغداد و بامیان و کوبانی به چشمِ سر می‌بینیم.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • يعقوب

    مقاله اي بسيار زيبا، تحليلي و با نگرش جامعي نوشته شده است. سوالي كه خواننده مطلب پاسخش را پيدا نميكند نقش ايمان در بين أفراد غير اسلامي و بعضا غير سني است. عنوان مقاله و در بيشتر موارد راجع به إيمان بشري صحبت مي كند كه به نظر مي أيد منظور نويسنده در مورد افرادي است كه يا إيمان إسلامي دارند، تربيت اسلامي ديده أند و يا به نحوي با مسلمانان در ارتباط جمعي، فكري -نظري اختلاط داشته أند. أديان غير إسلامي از بابت خشونت زايي از اسلاميستها متعادل تَر و نرمتر هستند كه به ان اشاره اي يا مقايسه اي نشده است. جا داشت كمي تحليل جغرافيايي هم ميشد يا چاشني كار. مسلمانان تركيه، تونس و اسياي ميانه به مراتب آرامش خواه تر و صلح طلبتر از جاهاي ديگري مثل يمن، چچن ، سورية و عراق هستند. هر چند كه اينها هم دستخوش تأثير زمان شده أند. تركيه كشتار ارامنه داشته است، جنگ بوسني و هرزي گويين هم مثال ديگري است. در كنار تحليل جناب آقاي بودا براي ريشه خشونت خواهي در اسلام،دو مولفه ديگرهم بايد أضافه كرد:١-تأثير دولت و سياستهاي حاكمان اين كشورهاي مسلمان و ٢- اقتصاد.

  • reza

    مقاله تحقیقی ست عقلانی و بدون تعصب ؛ جامع که خواندنش هرذهن جستجوگر وپویا را به وجد می آورد؛ ممنون ازاستاد فرهیخته وبزرگوار اسد بودا.

  • بهزاد

    « تا زمانی‌‌که دعوت به جهاد که از سوی محمد، پیامبر اسلام و خلفای دیگر بیان شده، برای همیشه از اعتبار نیافتد، اسلام قادر نخواهد بود که مشکل خشونت را از قامت خود بزداید. » (کریستینه شیرماخر، اسلام‌شناس آلمانی)

  • kevin

    اقا بهتر از این نمی شد این دین مبین و پراز رحمت را تشریح کرد. اینقدر این دین سراپا پر از آیات رحمانی و بخشش است و اینقدر پیامبر  و سایر اقوام و پیروان اولیه اش پر از رحت و لطف و گذشت هستند که اصلا حد و حساب ندارد. اصلا پیامبر این دین فقط با ناز و نوازش و آوای دل انگیز دعوت انسانها همه را مسلمان کرد. کی گفته که اسلام اصلا جنگ دارد و خونریزی و تجاوز و غارت زن و ناموس کفار و ایرانیان زرتشتی و مسیحیان و یهودیان را به انجام رسانده؟ این ها همه توطه های انگلیسی هاست؟ کی گفته که روش زندگی محمد و شخصیت او شبیه ملا عمر طالبان و یا  ابوبکر بغدادی است ؟ این ها همه شایعه و تهمت است. این ها اسلام واقعی نیست . اسلام واقعی در ایران و عربستان و چچن و پاکستان و اندونزی و........... هرگز اجرا نشده . اسلام واقعی اسلام محمد و علی و بقیه است که چقدر لطیف و پر از مداراست. در قران هم حتی  یک ‍آیه در رابطه با کشتار کفار و مسیحیان و یهودیان ندارد. تعدد زوجات و به همسر گرفتن دختران به سن ۷-۹ ساله  اصلا سابقه دینی در صدر اسلام ندارد.  آقایی که این مقاله رانوشتی زنده باد بر قلم زیبا و موشکافانه ات و درود بر وجود آزاده ات.

  • محمداکرام اندیشمند

    آقای بودا تحلیل یک جانبه ارائه داشته اند. مولفه های خشونت گری مسلمانان ستیزه جو تنها به تعالیم و احکام خشونت گرایانه در نصوص اسلام (قرآن و حدیث) بر نمیگردد، عوامل و مولفه های زیادی را در خود نهفته دارد. از عوامل درونی جوامع مسلمان تا عوامل بیرونی که به سیاست سلطه، استعمار و اشغالگری غربی ها بر میگردد. اگر این دو الجزایری در شارل ابدو جنایت می کنند، بودا از یاد نبرد که فرانسوی ها سالهای طولانی الجزایر را در اشغال داشتند و جنایات عظیمی انجا م دادند. کینه و خصومت از آن دوران ا شغال و جنایت ممکن است نسل های آیندۀ الجزایری را که هر چند در فرانسه تولد یافته و بزرگ شده باشند، بشوراند و تحریک به انتقام کند. در غزه چه؟ یک شهری را که فقط چند کیلو متر مربع مساحت دارد و از چهار طرف هم محصوراست، نیرومند ترین ارتش مدرن اسرائیل از زمین، دریا و هوا ویران می کند و می کُشد نکتۀ دیگر این است که این تحلیل اسد بودا، راه حل این معضل نیست. اگر متن قرآن به باور اسد بودا به ویرانگری و کشتار ترغیب می کند و اسلام نخستین با پیامبرش، ممثل این کشتار و غارت اند، درک و باورمندی به این امر از سوی مسلمانان دنیا که گویا تکلیف خود را با این اسلام نخستین یکطرفه سازند و رابطۀ خود را با آن قطع کنند، به این زودی و کم از کم در ده ها سال آینده محقق شدنی نست. این تحلیل و توصیۀ اسد بودا به این معنی است که یک ملیارد و سیصد هزار مسلمان دنیا ، قرآن را و اسلام را با پیامبرش بگذارند کنار و یک قرآن دیگر با پیامبر دیگر بیاورند و یا بسازند. اسد بودا فراموش کرده است که تحول در مسیحیت هم با چنین فورمولی انجام نیافت. اگر این توصیه و تحلیل اسد بودا محقق نشود، پس منتظر این خطر باید بود که یک ملیارد و سیصد هزار مسلمان دنیا تبیدل شوند به یک ملیارد و سیصد هزار تروریست که مانند داعش و القاعده و طالبان و بوکو حرام عمل کنند. از سو دیگر، این سوال ایجاد می شود که چرا این اسلام نخستین و قرآن تمام مسلمانهای دنیا را یا حد اقل در یک سطح وسیع به جنگ و کشتار نمی شوراند و صد ها ملیون یا ده ها ملیون مسلمان، همچون داعش و القاعده و طالبان فکر نمی کنند و دست به اعمال آنها نمی زنند. اگر پیام قرآن و عملکرد صدراسلام و پیامبر موجب فکر و عملکرد این گروه ها شده است، چرا این پیام و عملکرد صدر اسلام چنین تأثیر و نقشی را در تمام مسلمانان ایجاد نمی کند؟

  • فيروز

    دست نبشته داراي گواهي هاي نادرست و كژ در باره رخدادهاست. بيشتر ناسره گيها و دروغ زنيهاي آفريده نويسنده در باره آغاز اسلام است محمد از اهل مكه انتقام نگرفت بلكه برخلاف خواهش علي همه را بجز شش تن بخشيد و آن روز را (يوم المرحمة ) ناميد عبيدالله و اسلام هم اگر در فرارود آن سيه كاريها را كه شما ميگوييد كه البته برخلاف آموزههاي محمد در نحوه جهاد ميباشد انجام داده اند چرا و چگونه است كه قرنها بعد در آنجا وساير مناطق اشغالي مسلمانان پيروان اين آيين اينچنين عاشقانه به اين آيين و مناسك آن عمل ميكنند و خواهند كرد كاشكي قلمتان منحرف از صداقت و راستي نبود در جاي جاي مقاله اين نفرت و كژانديشي را ميتوان ديد

  • قاسم

    آقای علی میرفطروس که ایرانی ها او را فراموش کرده اند، سال‌ها قبل بسیار مفصل‌ و تحلیلی‌ به موضوع‌ ویرانگری اسلام به شکل تاریخی پرداخته، در کتاب‌هایی که اینجا ست: https://mamnoe.wordpress.com/category/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%81%D8%B7%D8%B1%D9%88%D8%B3/

  • یاسین رسولی

    مقاله اسد بودا مستدل و با استناد كافي تاريخي همراه است، "ايمان، هجرت و جهاد" مبناي گسترش خلافت اسلامي بوده است و دليلي ندارد كه مسلمانان تندرو امروز آن راه و روش توصيه شده در قرآن را كه هزار سال سروري و جهان‌گشايي را به ارمغان آورده است را كنار بگذارند و به گونه ديگر ببينند. اما اشتباه يا انحراف تندروان در اين نكته است كه خشونت را با قدرت يكي گرفته‌اند، قدرت خشونت دارد اما خشونت كور قدرت نيست! اما تمدن اسلامي دو عنصر ديگر نيز داشته است كه نهضت ترجمه و رونق تجارت است. درست است كه انباشت ثروت اوليه را جهادگران با غارت، جزيه و فتح سرزمين‌هاي ديگر بدست مي‌آوردند، اما رونق اقتصادي، آبادي و مدنيت‌ها مديون خصلت تجاري اسلام است كه اسد بودا به آن هيچ اشارت نكرده است، حتي وعده بهشت و رفتار خدا و مومن بر مبناي اخلاق تجاري در قرآن استوار است. برخلاف ستايش‌هاي مشهور كتاب دوستي دانشمندان اسلامي كه علم را در كتاب‌هاي مكتوب يا در دور دست‌ها- مانند چين مي‌جستند و جرات فراتر رفتن از آن را نداشتند! در واقع، علم در تفكر است كه هيچ‌گاهي به معناي واقعي آن در هزار سال تمدن اسلامي پا نگرفت. ترجمه آثار يوناني تنها منبع دانش نزد مسلمانان بوده است، فارابي تمام تلاش خود را براي جمع كردن افلاطون و ارسطو به كار بست، و اين ذهنيت يگانه‌گرايي معرفت راهي به دگم‌انديشي است و به "انقلاب علمي" نمي‌رساند. همين موضوع تاريخي دانستن صدر اسلام و قرآن، ايده‌اي نيست كه انديشمندان مسلمان پرورده باشند، برعكس مبنا دانستن "سنت" پيامبر و صدر اسلام و نص قرآن تنها مبناي احكام اسلامي بوده است. اختلاف در برداشت‌ها در ميان فرق كلامي و فقهي اسلامي در حدي نبوده كه مرجعيت صدر اسلام كنار گزارده شود. اما اسد بودا مقاله را با طرح پرسش بدون ارايه راه‌حل‌ها براي زدودن ذهنيت خشونت از مسلمانان به پايان رسانده و تنها نتيجه گرفته كه "اسلام قرائت خطا از زندگي است"، اين گونه به نتيجه رسيدن شايد پاسخي براي خود اسد بودا باشد اما راه‌حلي براي زدودن ذهنيت خشونت در جهان اسلام را ارايه نمي‌دهد. گذر از ذهنيت صدر اسلامي تنها با حقانيت "حقوق بشر" و تفسير تاريخي انتقادي از صدر اسلام ممكن مي‌شود. ايمان اسلامي بايست فراتر از واقعات صدر اسلام و بر مبناي انسان‌محور تعريف كرد. اسلام به معناي "صلح" نيست، به معناي "خشونت" نيز نيست، خداي اسلامي، آفريننده رحمت و عشق است كه در عرفان اسلامي تجلي درخشاني دارد، ايمان اسلامي ما مي‌تواند ايمان و راه و روش حافظ و مولانا باشد كه ايمان انساني است و ارزش‌هاي حقوق بشري را در خود دارد. "شارلي عبدو" قرباني دفاع از حق "كفرگويي" شده است، همين حق كفر گويي را در خيام به مراتب روشن‌تر و با وضوح بيشتر داريم، حتي در آثار مولانا و حافظ و ... نيز حق كفر گويي يا انتقاد از خدا و عدالت و ... ديده شده است. ميان گرايش مسلمانان به خشونت و يافتن مبناي اسلامي در كتاب و سنت يك "رابطه انتخابي" به تعبير ماكس وبر قابل بررسي است. جوانان نسل دوم و سوم مسلمان در غرب به خشونت رو مي‌آورند و بايد غرب پاسخ دهد كه ريشه اين‌همه نفرت عميق از كجاهاست؟ آيا اين جوانان - كه متولد غرب اند و در متن جامعه غربي كلان شده‌اند فقط با خواندن قرآن و تاريخ صدر اسلامي تا اين حد خشن و بي‌رحم شده‌‌اند؟

  • بهزاد

    " اگر پیام قرآن و عملکرد صدراسلام و پیامبر موجب فکر و عملکرد این گروه ها شده است، چرا این پیام و عملکرد صدر اسلام چنین تأثیر و نقشی را در تمام مسلمانان ایجاد نمی کند؟ " ( محمد اکرام اندیشمند) این درست است که تمام مسلمانان تروریست نیستند، اما تمام تروریست ها مسلمان هستند. نگاه کنید به کتاب " سیره محمد " از ابن اسحاق که به دستور محمد اول یک یهودی را شکنجه دادند ( با آتش هیزم ) و بعد ، باز هم به دستور محمد، گردن یهودی را با شمشیر از تن حدا کردند. گردن زدن داعش و در عربستان سعودی با رجوع به " سیره محمد " است و نه قران. ابن اسحاق به بیش از 30 قتل که محمد دستور آنها را داده است اشاره می کند.

  • reza

    هرکجا نفت هست اسلام عزیز هم هست.... “ قاتِلُوا اّلَذينَ لايُؤمنُونَ بِاللهِ وَ لا بِاُلَيْومِ اْلاخَرِ…” بكشيد كسانی را كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمي‌آورند. “ما كانَ لّلنَبِيَّ وَاّلَذينَ آمنُوا اَنْ يَسْتَغْفِروُاَ لِلمُشْرِكينَ…” پيغمبر و مؤمنان را با مشركين مدارايی نيست و آن‌ها را نمي‌بخشند. “يا اَيُّهَا اّلنَبيُّ جِاهد اْلكُفّارَ وَ اِلمنُافقيِنَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ و مَأويهُمْ جَهَنّمُ وَ بِئسَ اْلَمصيُر” ی پيامبر با كفار و مشركان جهاد كن و بر آ‌ن‌ها شدت به خرج ده جی آن‌ها در دوزخ است. “يا اَيّهُاَ اّلَذيَنَ آمنُوا قاتلُوا اّلذَينَ يَلُونَكُمْ مِنَ اْلكُفّارِ وَ لْيَجِدُواَ فيكُمْ غِلْظَهً” گروه مؤمنان بكشيد كافران را يكی پس از ديگری (هر كه نزديك‌تر و بيشتر در دسترس است) آنان بايد سخت‌گيری و عدم گذشت و ملايمت را در شما احساس كنند. امر به شدت عمل در سوره تحريم كه از سوره‌هی اواخر سال‌هی هجرت است نيز ديده مي‌شود: “يا اَيُّهَا النَّبيُّ جاهد اْلكُفّارَ وَاْلمنُافِقينَ وَ اغْلُظَْ عَلَيْهمْ” با كافران و منافقان بجنگ و با آن‌ها شدت به خرج ده مردی كه در مكه با چنين لحن گيرا و سرشار از رأفت و روحانيت سخن مي‌گفت در مدينه بتدريج تغيير روش مي‌دهد چون درمدینه رسمأ به قدرت پیامبری رسیده و مي‌فرمايد: “كُتِبَ عَلَيْكُمُ اْلقِتالُ” جهاد (قتل و كشتار) بر شما واجب مي‌شود”. “قاتلُوا اّلَذينَ لا يؤمنُونَ” با غير مؤمنان مبارزه كنيد. (بكشيد غير مؤمنان را). “وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاسلامِ ديناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ” “جز اسلام دينی پذيرفته نيست” “فَاذِالَقيتُمُ اّلَذينَ كَفَرُو و افَضَرْبَ الرَّقابِ حَتّی اِذا اَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدّوُا اْلوَثاقَ” “كفر را هر كجا يافتيد گردن بزنيد تا زمين از خونشان رنگين شود. اسيران را محكم ببنديد كه قادر به فرار نباشند” “ماكانَ لنَبَّيِ اَنْ يَكُونَ لَهُ اَسْری حَتّی يُثْخَنِ فی اْلاَرْضِ تُريدُونَ عَرض اّلدُنيا وَ اللهُ يُريُدَ الَاخِرةَ” پيغمبر را (شايسته نيست) نرسيده است كه اسيران را با گرفتن فديه آزاد كند. خون ناپاكان ريخته شود. شما (صاحبان اسيران) استفاده از وجه فديه آن‌ها را مي‌خواهيد و خداوند سری آخرت را برای شما” نِساؤُكُمْ حَرْثُ لَكُمْ فَاْتُوا حْرَثَكُمْ أنّی شِئْتُمْ. يعنی زنان شما كشت شمايند و در هر کجای كشت خود مي‌توانيد وارد شويد”. جلالين در تفسير جمله انّی شئتم به هر سوی مزرعه مي‌نويسد: “مَنْ قيامِ وَ قُعُودْ وَ اضْطِجاع وَ اقِبال و اِدبار” يعنی نشسته، ايستاده، خوابيده از پيش (قُبْل) و از پس (دُبْر). “وَ الّلاتی تَخافُونَ نُشُوزِهُنَّ فَعظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فيِ الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ…” اگر زن شما در مقام نافرمانی و سركشی برآمد نخست او را پند دهيد، اگر به راه نيامد از هم‌خوابگی محرومش سازيد و اگر باز تسليم نشد و اطاعت نكرد او را بزنيد

  • فرهاد

    من اصولن جزء انسانهای باورمند به ادیان متافیزیکی ؛ نیستم ولی یک پرسش همیشه ذهن مرا درگیر خود کرده و میکند : که گیرم اسلام نسبت مستقیم با خشونت داشته باشد ...نسبت وست دموکراسی با خشونت چیست؟؟؟ با وجود تولید انبوه ادوات خشونت در کشورهای دموکراتیک که سالیانه سود سرشاری را نسیب سیستم کاپیتالیزه ی جهان پست مدرن میکند ؛ زندان گوانتانامو و رندانیانی بدون محاکمه زندانی شده ؛ ناوهای هواپیمابر ؛ میلیاردها بوجه نظامی ؛ گیرم با تخظئه اسلام پیروز میدان شدیم ؛ با خشونت کاپیتال دموکراتیزه غربی چه میکنیم؟ کاش کسی پاسخ سوال مرا میداد، شفاف و واضح بدور از فلسفه بافی های رایج

  • سروش

    1- مقاله حرف جدیدی نداشت همین چیزهایی است که هر روز از شبکه های ماهواره ای می شنویم. 2- زبانی تند و هتاک برای برانگیختن مومنین قرص ایمان و تشکیک در مومنین سست عنصر. 3- پر از پیشفرضهای اثبات نشده. مثل علّت مهاجرت، علّت خشونت ورزی در این 30 سال اخیر، رابطه استعمار و توطئه قدرتها در تشکیل داعش، سندیت مراجع تاریخی! 4- قضاوت یک طرفه، نادیده گرفتن تمدن های اسلامی اندلس، ایران، عراق، سوریه (بزانس روم) و ... در همین حد نوشتن درباره این نوشته سبک و تنک کافی است!

  • شاهد

    تاکید بر نشان دادن خشونت مستقیم در این مقاله و سایر گفتگو ها موجب شده است بخش عمده ای از خشونت واقعی و غیر مستقیم که هدف ان شکل دادن به ایده لوژی توتالیتر است نادیده گرفته شود . هر دو کمونیسم و اسلام گرایی می کوشند تا با کنترل زندگی خصوصی و عمومی مردم از طریق گسترش ارعاب و وحشت و گسترش جهانی خود وبا یکی ساختن عدالت قانونی و فردی انسان های نوینی بیافرینند که لایق حضور در بهشت زمینی یا بهشت اسمانی باشد . حمایت کلامی پایوران اسلامی و مارکسیسم لنینیسم از یکدیگر نشان از باور هردو به ایده ای "توتالیتاریسم" دارد که ناخوداگاه دو قطب به ظاهر متضاد را به هم وصل می کند .

  • خلیل

    اسدبودا به روشنی، واقعیت کتمان شده را بر آفتاب افکنده است. اما مقاومت در برابر پذیرفتن آن حتا با نگاهی به مستندات تاریخی فراوانی از کشتار صدر اسلام، کاملا عادی است. زیرا، متأسفانه در طی 1400سال، به اندازۀ کافی، در کنار واقعیت عینی خشونت و کشتار، واقعیت خیالی «ترحم و رأفت و مهربانی» را تبلیغ کرده اند و کوشیده اند از محمد انسان قدسی بسازند. بدین سان، به موازات خشونت علمی، رأفت و رحمت گفتاری-تبلیغی را نیز با همان حدت و جدیت، در ادبیات دینی-سیاسی اسلام بارگذاری شده است. از این منظر، برای بسیاری از مسلمانان پذیرش این که اسلام دین خشونت بوده، دشوار است. به هرترتیب، مادامی که جسارت ایستادن در برابر این واقعیت تلخ و «ممتنع نما» را نیابیم، امکان یافتن جهانی نسبتا امن نیز منتفی است.

  • احمد

    تاریخ طبری را مطالعه بفرمایید ببینید آیا داعش کاری به جز کارهایی که محمد می کرده داره انجام می دهد. نمی دونم چرا یک عده از دوستان بعد از 1500 سال جنایت هنوز خودشون را به خواب زده اند.

  • سروش

    برای بنده جالب است کتابی سیصدسال بعد از پیامبر نوشته شده! بر اساس اقوال نه مستندات! نه با روش شناسی مدون! نزدیک 11 جلد! این یازده جلد بعد هزار سال تمام و کمال به دست ما رسیده! این در حالی است که صنعت چاپ و نشر صد سال نیست وارد مملکت ما شده و اصلا سیصدسال است که در دنیا ماشین چاپ تختراع شده! این همه کتاب و آثار ادبی و فلسفی و... در تاریخ از بین رفته! و تحریف شده یا قسمتهایی از آن به ما رسیده اما تاریخ طبری تمام و کمال و سر و مر و گنده در دسترس ماست! بعد داعش و طالبان و بوکو حرام عینا از روی همین کتاب طبق سنت نبوی عمل میکنند!! مدلسازی هم میشود! باشه!

  • سید رضا الف

    مدت ها بود چنین مقاله ایی نخونده بودم ، نتیجه ی یک پژوهش و کار تحقیقی هست امیدوارم شاهد نوشته های بیشتری باشیم که بدون تنفر به نقد اسلام میپردازه به نظر من در حال حاضر این یک مشکل اساسی از جانب نو اندیشان مذهبی هست که اصرار دارن جلوی نقد و بررسی متن (قرآن)را بگیرند و اذهان عمومی را به سمت ادرس های اشتباه هدایت می کنند از سوی دیگر تعدادی از آن ها که به نقد قرآن پرداخته اند با تنفر همراه بوده و نقد را به تنفر تبدیل کرده ، اما نویسنده این مقاله توانسته بدون تنفر شفاف به نقد و تحلیل متن(بپردازد) سپاس

  • critic

    خیلی برای من جالب است که این آقایان مدافع اسلام و محمد هر چه خوبی و شکوه در ایران و عراق و سوریه و ترکیه و سایر بلاد اشغالی اسلام میباشد را به اسلام مربوط می سازند و فراموش می کنند که این آقای محمد و سایر اعقابش نه بر اساس وهم و خیال پردازی و حرص و جاه طلبی بلکه دقیقا و عینا و گواها بر اساس آنچه محمد بود و آنچه قران و اسلام به صراحت لهجه و بی شرم آزرم موعظه می کنند دست به این جنایات می زنند.  بابا دیگه چقدر تعصب و کوری آقایی که نویسنده این مقاله را به تند گویی و تعصب متهم می کنی برو خودت قران را  بخوان و سیره محمد را از کتب خود اهل سنت و اهل تشیع بخوان تا ببینی که ایراد در خود این باباست و کلامی که  به عنوان کلام خدا به مردم داده.

  • نادر

    برای بنده هم جالب است که برخی از دوستان به خود اجازه می دهند که به کتابی که بعد از 300 سال پس از مرگ پیامبر نوشته شده شک کنند اما به قران که بعد از مرگ پیامبر نگاشته شده و حتی احادیثی که به نقل از 500 راوی از 1500 سال پیش نقل شده شکی نداشته باشند.

  • داود

    دوست عزیز احمد مگر قران و کتب احادیث بر اساس مستندات و نه اقوال و بر اساس روش های کاملا علمی نوشته شده. مگر اصول و پایه های دین چیزی بیش است مشتی نقل قول از این فرد و ان فرد است. اگر قرار است به عقل نقاد باور داشته باشیم دیگر نمی توانیم گزینشی عمل کنیم. نتیجه، اگر تاریخ طبری تحریف و دروغ است پس خیلی چیزهای بنیادی تر هم می توانند تحریفی و دروغ باشند

  • آریا

    استدلال های برخی از دوستان فوق العاده هستند؟! کتابی به دلیل اینکه سیصد سال پس از مرگ محمد نوشته شده تحریف است ولی کتاب دیگری که سیصد سال پیشتر از این تاریخ نوشته شده - قران - کاملا صحیح، واقعی و صدای خدا ست؟!!

  • سروش

    ما در این بحث برای محاجه به قرآن استناد نکردیم و نگفتیم که فلان چیز بر اساس قرآن صحیح یا غلط است و چون قرآن در اینجا موضوع و محک معیار نیست پس ادعای شما در بحث حاضر باطل است. این ادعای شماست که تاریخ طبری و ابن اثیر و مغازی را حجّت گرفته و حتی روایات ضعیف و محتمل آن را همچون واقعیت مطلق می پندارید. سراسر این مقاله پر است از جهت گیری و موضع گیری های خصمانه. یک نمونه آن: "مسئله‌ اصلی جهان اسلام در حال حاضر تفسیر اصیل و انحرافی از اسلام نیست، روشن‌کردنِ نسبت خود با اسلامِ آغازین است. یا اسلامِ آغازین را معیار قرار می‌دهیم و به عنوانِ دین رهایی‌بخش می‌پذیریم یا مثلِ دیگر مردمانِ جهان با این باورِ ویران‌گر وداع گفته و به علم و آگاهی پناه می‌بریم. نالیدن از داعش خطاست و تقلیلِ خشونت‌ها به قرائتِ خطا از اسلام بی‌معنا و گمراه‌کنند. در صورت دوم هم باید منطقِ‌تجربی و علمی جهان مدرن روی‌آوریم و به‌جای پناه‌بردن به تجربه‌ی شکست‌خورده فارابی و ابن سینا و دل‌خوش‌کردن به اشعار مولوی و عطار و فردوسی، باید کوشش صورت گیرد که به آخرین یافته‌ها و دست‌آوردهای بشری نایل آییم." در این بند جز موضع گیری غیر مستدل و حتی همان استنادهای ضعیف چیز دیگری دیده نمی شود. این نوشته جز ایجاد مرزبندی، عدم همدلی، بستن راه گفتکو و پراکندن تخم کینه چیز دیگری نیست. ببینید من مسلمان و شماهای غیر مسلمان سر یک بند آن می توانیم توافق کنیم؟ آیا حذف اسلام راه چاره است؟ حذف اسلام یعنی حذف مسلمین!

  • عبدالله

    متاسفانه از شخصیکه نمیخواهد بخود زحمت فهمیدن حقایق دین حنیف اسلام را بدهد وخطاهاواشتباهات فردی افراد را صرف بخاطر اینکه در جامعه اسلامی بزرگ شده اند وازمادر وپدر مسلمان بدنیا آمده انداما هیچگاه زحمت فهم دین را مانند منتقدین گرامی بخود نداده اندرا به دین میبندند توقع غیر ازین نمیرود. حضرت علی علیه السلام میفرماید: اول حقیقت را دریابید پیروان حقیقت را میابید. جنابان محترم باید بخاطر دانش خودشان هم که شده درباره اسلام واقعی مطالعه فرمایند ودرصورت پیداکردن کدام نادرستی آنرابروی مسلمان بکشند. اگرغزوات زمان پیامبر اسلام رامطالعه کنید میابید که این کفارقریش بود که تا دروازه های مدینه برای جنگیدن با مسلمانها می امدند.احد، بدر ،خندق در کجا قرار دارد؟ متاسفم برای کسانیکه برای نجات خود به مطالعه حقایق نمی پردازند وعقده چنان سردرگم شان کرده است که با فهم حقیقت حساسیت پیدا کرده اند. این روش روش روشنفکرانه نیست.

  • آریا

    دوست بزرگوار جناب سروش چرا سفسطه می فرمایید؟!! کاری به این ندارم که در این جا شما می خواهید راجع به چه چیزی بحث کنید یا نکنید. به قرآن استناد کنید یا نکنید یا .... موضوع بسیار روشن و ساده است. چیزی که به آن اشاره شد پیامد منطقی یک مفروض است. اگر جنابعالی و سایر باورمندان به طور منطقی و عقلایی می توانید فرض کنید بسیاری از تاریخ های موجود به دلیل آنکه پس از مرگ پیامبر نوشته شده اند تحریف شده هستند، پس چرا این فرض را در خصوص قرآن که به باورمعتقدانی نظیر شما پایه و اساس اسلام است، روا نمی دانید؟ چطور می توان فرض کرد کتابی که در 11 جلد و 300 سال پس از مرگ پیامبر نوشته شده و به قول دوستمان سر و مر و گنده بدست ما رسیده تحریف است، اما کتاب دیگری با 300 سال قدمت بیشتر در یک جلد سر و مر و گنده تر و بدون تحریف به دست ما رسیده است؟ مفروضات ما پیامدهای منطقی دارند. اگر چیزی فرض گرفته می شود باید آماده پیامدهای آن نیز بود. اشاره فرموده اید به تاریخ ها یا روایت های ضعیف و محتمل اما در مقابل اشاره نکرده اید چه روایتی را و بر چه مبنایی قوی و غیر محتمل می پندارید؟ احتمالا روایت هایی که به باور و مفروضات ذهنی شما نسبت به اسلام و پیامبر نزدیک تر است! در نقد مقاله هم صرفاً مرقوم فرموده اید این مقاله پر است از جهت گیری و موضع گیری های خصمانه و یا غیر مستدل و با استنادهای ضعیف اما به خود زحمت نداده اید تا مرقوم فرمایید، چرا و چگونه و بر اساس چه معیاری به این نتیجه رسیده اید؟ در کل مقاله به آیات قرآن استناد شده آیا حرفی در این خصوص ندارید؟ به عنوان یک معتقد در جواب صرفاً می توانید بگویید غیر مستدل و ضعیف بود؟ خوب در مقابل شما حرفی مستدل و قوی بفرمایید. بعد از سپری شدن بیش از 1500 سال همچنان سر و پا گوش هستیم.

  • حبیب حکیمی

    کسانی که میان اسلام و عملکرد مسلمانان تفکیک قایل می شوند از اسلام تاریخی نه که از اسلام مجرد و انتزاعی سخن می گویند که تنها در ذهن خود شان وجود دارد و هیچ مصداق تاریخ- تجربی ندارد. اسلام ایشان روی دیگر سکۀ اسلام نابی است که اسلامگرایان مطرح می کنند و یک رویکرد ایدیولوژیک و پوپولیستی به دین برای به دست آوردن منافع سیاسی و اقتصادی و جایگاه اجتماعی است. اسلام ناب محمدی که سلفی گری و بعد از آن خمینی آن را مطرح کرد و الآن گروه هایی مثل ذاعش و طالبان و ... آن را مطرح می کنند نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. اسلام واقعی و تاریخی که در دوران تاسیس عینیت یافت همین است که در این جستار تبلور یافته است.

  • سروش

    جناب آریای عزیز: ما به عنوان مسلمان به قرآن اعتقاد و ایمان داریم و برای این ایمان استناد تاریخی نمی آوریم. اصلا ایمان با استناد و استدلال میسر نمی شود. اینکه من چگونه ایمان دارم و چرا ایمان دارم یک امر شخصی و سابجکتیو است و مسلماً جنابعالی به دنبال تفتیش عقیده بنده نیستید! اما درباره سخن مستدل بایستی بگویم استدلال در واضح ترین شکل خود استنتاج مدعا از پیش فرضهایی مفروض یا مشترک بین طرفین است. در این نوشته تنها ادعا هایی مطرح شده است که اگر از خود بپرسید چرا؟ و به دنبال دلیل آن باشید، دلیل را از متن نمیتوانید استخراج کنید. مثلا در همان بندی که در کامنت پیش آوردم : چرا " باید منطقِ‌تجربی و علمی جهان مدرن روی‌آوریم و به‌جای پناه‌بردن به تجربه‌ی شکست‌خورده فارابی و ابن سینا و دل‌خوش‌کردن به اشعار مولوی و عطار و فردوسی، باید کوشش صورت گیرد که به آخرین یافته‌ها و دست‌آوردهای بشری نایل آییم.” ؟ یا منظور از تجربه شکست خورده ابن سینا و فارابی چیست؟ یا در جای دیگر نویسنده اسلام را بر هم زننده نظام شهری می داند در حالی که در شبه جزیره نظام قبیله ای حاکم بوده و جامعه مدنی بر اساس حق تفرد افراد بعد از اسلام شکل گرفت و دعواهای قبیله ای حداقل به صورت ظاهری برچیده شد. دومین خطای نوسینده و امثال او تاویل و تفسیر اتفاقات صدر اسلام بر اساس شرایط امروز است. هر انسانی در زیست جهان خود می زید، نه افراطیون مسلمان در جایگاه پیامبر هستند و نه دگراندیشان امروز همردیف کفار مکه و مدینه. از نگر روشنفکری دینی معاصر که ریشه در تفکرات معتزله دارد اخلاق مقدم بر دین است و این دین است که به محک اخلاق آزموده می شود چون دین جز سنتی (پرابهام) و کتابی (بس غامض) چیز دیگری نیست. قتل، شکنجه، تجاوز و... از هر حیث اشتباه است. دومین بحث بنده زدودن تجربه دینی و غیبت امر قدسی در جامعه امروز ایران است. فضای مسموم علیه دین اسلام و هجوم گسترده به آن باعث شده جامعه از لحاظ هویت فرهنگی دچار سردرگمی شود. نمی توان منکر این شد که بخش اعظم دینداری یک کنش روانشناسی در شخص است و افراد بر حسب خصوصیات روانشناسی، در دینداری شدت و ضعف دارند. در فضایی که دبن و دینداری از هر حیث مورد هجمه است، دینداران جز سردرگمی هویتی و عدم آرامش خاطر طرفی نمی بندند و این می شود که هویت دینی شان را در خشونت و بر هم زدن نظم اجتماع می بینند. به جای مرزبندی، بستن راه گفتگو و یک طرفه به قاضی رفتن بهتر است همدلی و مدارا چه از سوی دینداران و چه از سوی بی دینها در جامعه گسترش یابد.

  • سخی خالد

    تحلیلی بی طرفانه و عاری از تعصب. دست ات را به گرمی می فشارم، استاد بود!

  • سید درویش

    این نوشته در نوع خود یک قرائت داعشی و طالبانیست. اگر با دقت به عملکرد طالبان و داعش بنگریم و آنرا مقایسه نمایم با برداشت بودا از اسلان یک موضوع مشترک بین این دو میبینیم و آن اینکه بودا معتقد است که اسلام اساسآ دین خشونت و جنگ است ، طالبان و داعش آنرا در عمل نشان میدهند. این نقطۀ مشترک انسانرا وامیدارد تا فکر کند که آیا طالبان و داعش نسخۀکاپی شدۀ این قرائت است یا این نوشته رهکاری برای تفویت خشونت علیه اسلام؟

  • سید درویش

    این نوشته در نوع خود یک قرائت داعشی و طالبانی اسلام است اگر با دقت به عملکرد طالبان و داعش بنگریم و آنرا مقایسه نمایم با برداشت بودا از اسلام یک موضوع مشترک بین این دو میبینیم و آن اینکه بودا معتقد است که اسلام اساسآ دین خشونت و جنگ است ، طالبان و داعش آنرا در عمل نشان میدهند. این نقطۀ مشترک انسانرا وامیدارد تا فکر کند که آیا طالبان و داعش نسخۀکاپی شدۀ این قرائت است یا این نوشته رهکاری برای تفویت خشونت علیه اسلام؟

  • شاهد

    استدلال را به شکل زیر در می اوریم تا سید درویش جواب دهد ! الف :اسلحه عامل جنایت است . ّب: جنایتکار حس می کند که اسلحه بدرد جنایت میخورد . او از اسلحه سود می جوید تا جنایت کند . ج: مخالف سلاح می داند که از اسلحه برای جنایت استفاده می شود و می خواهد فروش آن ممنوع شود . آیا استدلال فوق موجب می شود که : الف: از عامل جنایت بودن اسلحه کاسته شود واسلحه بدل به عامل صلح گردد ؟ ب:یا باعث می شود مخالف اسلحه و جنایتکار بدلیل اینکه هردو اسلحه را از عوامل جنایت می دانند یکسان انگاشته شوند ؟

  • فرزاد سلطانپور

    بسیار زیبا و عالی نگاشته شده، مؤفق و کامگار باشی، بودایِ عزیز!

  • aezat

    بودای عزیز قلمت توانا تر باد نویسنده توانا وجسوری هستی که قلمت بنیان این بنیاد کج را به لرزه می اندازدبراستی بشریت به کجا میرودوچرامیلیاردها انسان قرن بیست ویگ در شرایطی که مشغول جستجووکشف در فاصله میلیون ها سال نوری از زمین میباشیم نمیتوانندخودرا ازمدعیات خرافی ودروغین شیادان تمامیت طلب گذشته رها سازند شانس بشر که تمامیت طلبان بی عقلند وگرنه با امکا نات امروزی آینده ای جز انقراض وفنا برای بشر متصور نبود

  • رضایی

    بنا داشتم پاسخ مستدل و اثبات پذیر و تجربی به بودا بنویسم لیکن دیدم مطالب ایشان تقریر مقاله شعبانی در سایت کمونیست های ایران است از پاسخ منصرف شدم. لینک زیر مطالعه شود. http://cpiran.org/archive/2014/09/mataleb/page4.html

  • اسد بودا

    تشکر از رادیو زمانه بابت نشر این مقاله و تشکر از دوستانی که آن را خوانده‌اند و اظهار نظر کرده‌اند. خدمت آقای رضایی هم گفته شود که شما می‌توانستید پاسخ مستدل تان را ارائه کنید. بعد از کامنت شما من رفتم به مقاله آقای شعبانی سرزدم و البته تاریخش را هم یدا نتوانستم که در چه زمانی بعد یا پیش از مقاله من نوشته اند. مسئله البته سخن در باب خشونت در صدر اسلام و یا تفکیک آیات مکی و مدنی نیست. در تمامی منابع از این موضوعات سخن رفته‌اند. روشن‌ترین سخن در باره غارت‌گری عرب را ابن خلدون گفته است و نو ترین صورت بندی البته صورت‌بندی جابری که آن را جلوه‌ی از عقل عربی می‌داند. نفس پیوند زدن این خشونت‌ها با صدر اسلام هم مسئله نیست، چرا بیش از هرکسی خود داعشی ها و خشونت‌گران اسلامی به این امر اعترف دارند. موضوع پیوند زدن خشونت های اخر با خشونت صدر اسلام در چارچوب یک فرمول مشخص است: فرمولی که بتوان آن را توضیح داد. من تا هنوز شخصن به کسی بر نخورده‌ام که موضوع را با صورت‌بندی مشخصی، ایمان، هجرت و جهاد توضیح دهد. صورت‌بندی آقای شعبانی هم که امروز خواندم بیش‌تر همان چارچوب کلاسیک مارکسی سخن گفته است: نه از ایمان و هجرت و جهاد. تمامی این تلاش‌ها به ان خاطر صورت می‌گیرد که ریشه‌های خشونت پیدا و بیان کنیم. اعتراف به این خشونت‌ها و اینکه اسلام دین رحمت نیست، دین خشونت است، یک گام پیش‌‌رفت است ولی این ادعا باید روشن‌تر توضیح داده شود. به‌هرحال تشکر از اینکه مقاله‌ی آقای شعبانی را معرفی کردید.

  • mohsen

    ضمن تشکر از نویسنده برای مقاله روشنگرشان بنظر می‌رسد که اسلام پژوهان در طول تاریخ حیاتشان از دیدن و بیان حقایق عریان که در نام و رسم اسلام و مسلمانیست طفره رفته‌اند بجز موارد معدود مثلا آقای طباطبایی در تفسیر المیزان وجه تسمیه مسلمان شدن و تسلیم شدن را گفته‌اند. امروزه کاملا آشکار است از آنجا که شیوه پیروان محمد بر غارت و خشونت و کشتن استوار بوده و هست. تسلیم شدن در برابر الله را اسلام می‌نامند، مسلم و مسلمان هم با تسلیم از یک ریشه هستند. ایمان و مومن نیز با امان خواستن همریشه‌اند معنای آنها پناه جستن از شر خصم در دامان خود اوست.

  • رضایی

    درود بر بودای عزیز مستندات قرآنی جنابعالی را در نقدی تحت عنوان «اسد بودا و فهم وارونه در مدخلی بر آیین ویرانی » در سایت طرح نو به بحث گرفته ام. امید است مارا از نظرات تان بی نصیب نگذارید.