تحصیلکردههای بیکار به روایت مردم و آمار؛ گزارش میدانی
تعداد کل بیکاران مطلق کشور از سوی مرکز آمار ایران دو میلیون و ۵۰۰ هزار نفر اعلام شده است. معاون وزیر کار میگوید ۳۱ درصد از این افراد یعنی ۷۷۵ هزار نفر، دارای تحصیلات دانشگاهی هستند.
تعداد کل بیکاران مطلق کشور از سوی مرکز آمار ایران دو میلیون و ۵۰۰ هزار نفر اعلام شده است. معاون وزیر کار میگوید ۳۱ درصد از این افراد یعنی ۷۷۵ هزار نفر، دارای تحصیلات دانشگاهی هستند.
مقامات وزارت کار همچنین اعلام کردهاند که به زودی پنج میلیون و ۳۰۰ هزار کارجوی فارغالتحصیل دانشگاه، راهی بازار کار خواهند شد و مسئولان باید در اینباره برنامهریزیهای جدی داشته باشند.
در مورد درستی این آمارها اما تردیدهایی در میان مردم و خود افراد بیکار وجود دارد. زیادند کسانی که معتقدند تعداد بیکاران در ایران حدود ۱۰ میلیون نفر و تعداد دانشگاه رفتههای بیکار حدود پنج میلیون نفر است،اما کسی سند و مدرکی برای ادعایش ندارد.
بیشتر بخوانید: افزایش نرخ بیکاری در رشتههای پرطرفدار دانشگاهی
پشتوانه تصور افراد از تعداد بیکاران در ایران، معمولا مشاهدات آنان از خانواده، فامیل، همسایگان، مردم خیابان و اخبار است. اما بیکارها چه میکنند و دیگران چه نگاهی به آنها دارند؟
یک دبیر بازنشسته و شناخته شده در شهر اصفهان میگوید: «مایه خجالت است ولی همه تقصیر به گردن آنها نیست. با ۳۰ سال سن، سنی که باید بچه داشته باشند و زندگی از خودشان داشته باشند، مینشینند پای بازیهای کامپیوتری و .... من غصهام بیشتر از این است که چند سال پیش خجالت میکشیدند، این کارها را مخفیانه داخل اتاق خودشان یا در خانه دوستانشان میکردند ولی الان دیگر شرمی ندارند. احساس خجالت نمیکنند. میگویند تو کار معرفی کن، اگر پیشخدمتی هم باشد میرویم.»
او در ادامه میگوید: «متاسفانه کار نیست و آنقدر بیکار در کشور زیاد شده و هر سال هم بیشتر میشود که یک سری از این جوانها به طور کامل از دست رفته محسوب میشوند.»
فارغالتحصیل دانشگاه و قاچاق کالا
یک جوان کرد و اهل سقز که فارغالتحصیل یک رشته مهندسی از دانشگاه تهران است میگوید: «من دیدم روی نت که گفتهاند بیکاری ده درصد است، اما در مناطق کرد نشین مطمئن باشید که بیکاری از مناطق فارسنشین بیشتر است. شما را میبرم اگر خواستید نشانتان میدهم. همشهری خودم از پیامنور مدرک دارد اما قاچاق میکند.»
او در ادامه میگوید: «من زیاد سراغ دارم از دانشگاه آزاد، از تبریز، ارومیه، مشهد، از همه دانشگاههای کشور مدرک دستشان است اما بیکار هستند. من کار میکنم با مدرک دانشکده فنی دانشگاه تهران، آن هم با حقوق یک کارگر. این چهار سال اگر بدون مدرک میآمدم و کار میکردم حالا شاید سرکارگر شده بودم و حقوقم بیشتر بود و اندازه چهار سال از زندگی جلو بودم.»
این جوان کرد میگوید: «همه برای کار میروند کردستان عراق. اینجا راهی برای زندگی نیست. آنجا به کارگر ساده دو هزار دلار حقوق میدهند. فامیل خود من اینجا در دانشگاه آزاد درس خواند. دو سال در ایران با حقوق ۸۰۰ هزار تومان کار کرد. رفت آنجا و حالا با حقوق سه هزار و ۵۰۰ دلار سر کار است.»
تحصیل از سر بیکاری؟
۲۷ ساله است. فارغالتحصیل دانشگاهی در شهرستان و اکنون ساکن تهران. درباره بیکاری تحصیلکردگان دانشگاه میگوید: «از این حرصم میگیرد که میگویند اینها −یعنی ماها− از بیکاری رفتهاند درس خواندهاند. روزنامه هم یک بار نوشته بود. یک دفعه هم یک مسافر گفت، میخواستم از ماشین پرتش کنم پایین.»
او میگوید که از یک دانشگاه دولتی، لیسانس کشاورزی دارد اما بیکار است: «نه اینکه برای من یکی نباشد، اصلا من نمیدانم دانشکده کشاورزی را چرا درست کردهاند. یا باید پدرت زمین داشته باشد یا خودت بروی زمین بخری و شروع کنی. پارتی داشته باشی در این ادارههای دولتی استخدام میشوی؛ اما تا خانواده شهید، بسیجیها و آدمفروشها هستند نوبت به ما نمیرسد. چرا اصلا رشتهای درست کردید که کار ندارد؟ داخل آژانس هم کار به من ندادند. از ساعت ۱۱ شب که رانندهها میروند، به من فرصت کار دادهاند تا ساعت شش صبح. کارت سوخت آژانس به من ندادهاند. فقط برای اینکه مشتریهای آژانس نپرند، مرا راه میدهند. به نظر شما این شغل است؟»
این جوان در ادامه صحبتهای خود درباره وضعیت شغل و زندگیاش میگوید: «از آمار آمدهاند در خانه، مادرم گفته بچهام بیکار است. گفتهاند با ماشین مسافرکشی میکند، بیکار حساب نمیشود. مادرم میگوید کاش نمیگفتم مسافرکشی میکنی. میگویم مادر من! تو فکر کردی اگر میگفتی بچه من الان خوابیده خانه برای من کار درست میکردند؟ همهاش الکی است. ما خودمان زمان دانشجویی میرفتیم مثلا آمار جمع میکردیم. فرمها را میدادند دست ما، الکی پر میکردیم و تحویل میدادیم. مادرم طفلکی فکر میکند اینها در مملکت کارهای هستند. نمیداند خودشان دانشجو و بیکارند.»
یک دانش آموخته دانشگاه آزاد هم به ادعای تحصیل از سر بیکاری جوانان اشاره میکند و میگوید که این ادعا را قبول ندارد. او میگوید: «در دانشگاه خودمان کسانی را داشتیم که میگفتند فقط برای دختر بازی و پسر بازی به دانشگاه آمدهاند. کارشان این بود و همه میدانستند اما اینها مگر چند نفر بودند؟ همه که اینطور نبودند. همه ما را ول کردهاند و چسبیدهاند به آنها. یکی از آنها دوست صمیمی من بود. کارش آماده بود. نیاز نداشت دانشگاه بیاید. شرکت پدرش بود و خیلی هم پولدار بودند. این فقط از پدرش پول میگرفت و خرج میکرد اما خیلیها مثل خود من آمده بودند دانشگاه که آینده بهتری داشته باشند.»
او با اشاره به مخارج سنگین دانشگاه آزاد میگوید: «ما با وام درس میخواندیم. موقع شهریه که میرسید اعصاب پدرم خراب بود و خرج و مخارج خانواده به هم میریخت. به این امید رفتم و درس خواندم که یک کار خوب پیدا کنم و زندگی کنم. حالا میگویند ما از روی بیکاری و تفریح رفتهایم و درس خواندهایم.»
هدفگیری نادرست دانشگاهها، نبود برنامه جامع کشوری
یکی از استادان دانشگاه در رشتههای مهندسی معتقد است که فلسفه تشکیل دانشگاهها در ایران از اساس اشتباه بوده است. او میگوید: «از دانشگاههای ما چه چیزی بیرون میآید؟ مقاله. از دانشگاههای کشورهای در حال توسعه و پیشرفته چه چیزی بیرون میآید؟ آنجا همه تولیدات کاربردی هستند. یا مستقیم یا به سفارش جایی که میخواهد از این برونداد برای یک پروژه استفاده کند.»
او در ادامه میگوید: «اینکه میبینید رتبه ایران در تولید مقالههای علمی بالا میرود ولی در عمل میبینیم دانشگاه تاثیری روی صنعت و جامعه ندارند، برای این است که استاد دانشگاه و دانشجو وقت اضافه دارند. کتابها را میریزند جلوی خودشان و مدام مقاله تولید میکنند. آمار تقلبهای علمی هم روز به روز بالاتر میرود.»
این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه ایراد از دانشجویان نیست، میگوید: «تعداد دانشجویانی که در دانشگاههای تراز اول جهان پذیرفته میشوند چقدر است؟ تعدادش بالاست. این یعنی هوش و استعداد و علاقه دارند. اینجا ماندن برایشان فایده ندارد چون شغلی ندارند. دانشجویان خود بنده در آمریکا و کانادا مشغول طراحی و ساخت هستند. در حساسترین مراکز تحقیقاتی- صنعتی مشغول به کار هستند. یکی از این دانشجویان در آمریکا فرد بسیار موفقی شده است. اینجا روی پروژهای کار میکرد. همکار من برای درسی که داشته، به او پروژه ترجمه داده بود. دانشجو اعتراض کرده که من روی این پروژه کار میکنم و اجازه بدهید من کارم را ادامه بدهم. هیچ کمکی به دانشجو نکردهاند و جلوی پای او سنگانداختهاند. همین دانشجو پروژهاش را با خودش برده آمریکا و آنجا با وجود این فاصلهای که صنعت هوا فضای آمریکا با کشور ما دارد، آن پروژه مورد توجه قرار گرفته، حمایتش کردهاند و پروژه را به نتیجه رسانده است.»
او معتقد است که مشکل در نحوه طراحی سیستم دانشگاهی است و اینکه از دانشگاه توقع انجام کارهایی را داریم که به آن منظور ساخته نشده است.
این استاد دانشگاه در پایان صحبتهایش میگوید: «به همین خاطر است که نخبههای ما از ایران میروند و دانشجویانی که باقی میمانند صرفا نقش کارمند دولت یا شرکتهای وابسته به دولت را بازی میکنند و نقشآفرینی علمی و فنآورانه ندارند.»
نسبت تحصیل با کار
یک روزنامهنگار ۲۶ ساله که فارغالتحصیل رشته اقتصاد است معتقد است تناسبی بین رشتههای دانشگاهی و نیاز کشور وجود ندارد و به همین دلیل «وقتی دانشجویان فارغالتحصیل میشوند، در بازار کار شغلی متناسب با رشته آنها در انتظارشان نیست.»
این روزنامهنگار میگوید: «نمونهاش خود من. مدرکم را که گرفتم از خودم پرسیدم که کجا باید بروم؟ باور کنید نمیدانستم کجا باید دنبال کار بگردم. روزنامه گرفتم و در سایتهای کاریابی ثبتنام کردم. به چند نفر آشنا زنگ زدم و همه قول دادند اگر کاری پیدا شد خبرم کنند. به اسم رشته اقتصاد جایی استخدام شدم اما در اصل منشی بودم.»
این فارغالتحصیل رشته اقتصاد میگوید: «فکر نمیکنم کار سختی باشد که مراکز آمار و پژوهشی دست به کار شوند و تعداد دانشجویان هر رشته را در سطح کشور مشخص کنند. بعد بررسی کنند و ببینند که این صندلیها باید کم شود یا زیاد. در رشتههایی مثل حقوق و قضاوت که نیاز مردم است و مدت رسیدگی به شکایتها طولانی شده است، بسته عمل میکنند و اجازه نمیدهند افراد معمولی وارد قوه قضاییه شوند اما در برخی رشتهها به صورت مازاد دانشجو میگیرند. همهاش به این خاطر است که برنامهریزی درست وجود ندارد.»
باز کردن اولین پرونده
یک کارمند اداره مالیات و دارایی که با فوق لیسانس مدیریت به استخدام دولت در آمده است میگوید: «من کار مشخصی در اداره ندارم. کارمندهای قدیمی بعضی کارها را به من میدهند و میگویند انجام بده. من هم آن کارها را انجام میدهم. کارهایی که من انجام میدهم ربطی به رشته مدیریت ندارد. راستش را بخواهید به جز چهار نفر از همکارانم که کارشان به حسابداری مربوط است و حسابدار هستند، کار بقیه مدرک دانشگاهی لازم ندارد. یک سری ایرادها در پروندهها هست که خود نرمافزار تشخیص میدهد و ما همان ایرادها را بالای برگهها مینویسیم و از مردم کپی مدارک میگیریم.»
او در ادامه میگوید: «من دلم میخواست یک کار مفید انجام بدهم. با خودم گفتم پروندهها را نگاه میکنم و مچ کسانی که از مالیات فرار میکنند را میگیرم. اولین پرونده را که باز کردم متعلق به یک شرکت واردات و صادرات بود. همکاران قدیمی دور مرا گرفتند و گفتند تو پول گرفتهای و میخواستی از این پرونده مدرک بدزدی. خیلی برخوردشان بد بود. بحثمان شد. رییسمان مرا برد اتاق خودش و سر بسته توضیح داد که تو هم میتوانی از این کارها بکنی اما هنوز جوانی و اول راه هستی. فعلاً از مردم معمولی بگیر تا سابقهات بیشتر شود. وقتش که رسید خودمان خبرت میکنیم.»
این کارمند اداره مالیات میگوید: «دلم میخواهد کارم را عوض کنم اما اگر کارم را ول کنم دیگر کار پیدا نمیکنم. مجبور هستم بین آدمهای فاسد کار کنم و از این بابت احساس خوبی ندارم.»
ازدواج و کار ثابت
یک خانم ۲۵ ساله که خواهرش کار میکند و برادرش مثل او در جستوجوی کار است، میگوید: «خواهر من در رشته روانشناسی درس خوانده است اما با مدرک دیپلم برای کار در بانک فرم پر کرد و استخدام شد. پدر و مادرم خیلی مخالف بودند ولی او تصمیمش را گرفته بود و حالا هم از کارش راضی است.»
او درباره برادرش هم میگوید: «برادر من در رشته ریاضی محض درس خوانده است و تنها کاری که برایش هست، تدریس خصوصی است. چندین بار برای استخدام شدن در آموزش و پرورش اقدام کرده اما در گزینش رد شده است. مدتی هم در مدرسه غیر انتفاعی درس داد اما حقوقش کم بود. خودش میگوید پول تدریس خصوصی از درس دادن در مدرسه غیر انتفاعی بیشتر است.»
برادر این خانم حالا میخواهد ازدواج کند و خانواده عروس میگویند که باید کار ثابت داشته باشد. او هم چند ماه است دنبال کار میگردد ولی به گفته خواهرش، کارهایی که پیدا میکند همه در حد افتضاح هستند: «یا ساعت کارش زیاد است یا مسیر رفت و آمدش طولانی است و باید نزدیک ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار تومان در ماه هزینه رفت و آمد کند. خودش میگوید در نهایت هر کجا مشغول کار شود، آخر ماه همان ۵۰۰ هزار تومان برایش میماند.»
این خانم دلیل بیکاری را «حکومت» میداند و مانند بسیاری دیگر، با ضمیر «آنها» از مقامات حکومتی یاد میکند: «بیکاری تقصیر مردم نیست، تقصیر آنهاست. به ما چه مربوط است که یک کارهایی کردهاند که تحریم شدهاند. چرا الان مردم باید جوابش را بدهند؟»
یک دانشجوی ۲۲ ساله هم با ناامیدی و بیمیلی درباره آینده میگوید: «حرف زدن دربارهاش فایده ندارد. دلم میخواست میتوانستم و میرفتم خارج ولی پول میخواهد. فعلاً دارم زبانم میخوانم تا ببینم چه میشود. دیگر بعید میدانم شرایط کشور ما خوب بشود. سال آینده از این هم بدتر خواهد شد.»
نظرها
ghorub
گزارش سوزناک و واقعی