جمهوری اسلامی و عوض شدن حامیانش
کورش زعیم، فعال سیاسی قدیمی میگوید که با جمهوری اسلامی اگر در هیچ تولیدی سرآمد نشده نباشیم، در خائن پروری سرآمد شدهایم و در زمان حاضر، دچار فراوانی آن هستیم.
انقلاب ایران سی و ششمین سال عمر خود را پشت سر میگذارد.
در روزهای سالگرد روی کار آمدن جمهوری اسلامی، رادیو زمانه درباره شرایط امروز و آینده حکومت ایران، گفتوگویی کرده است با کورش زعیم، از رهبران پیشین جبهه ملی ایران، ساکن تهران، رضا تقیزاده، تحلیلگر مسائل ایران، مقیم بریتانیا و سیامک قادری، روزنامهنگار ایرانی مقیم آمریکا که چندی پیش، برنده جایزه سالانه آزادی مطبوعات کمیته حمایت از روزنامهنگاران در نیویورک شد.
رادیو زمانه از این سه فعال سیاسی و مدنی پرسیده است در شرایطی که اعتراضات اجتماعی در سطوح مختلف جامعه ایران وجود دارد و حکومت دچار ناکارآمدی است، آیا امکان تغییر و تجربه یک انقلاب دیگر در جامعه ایران وجود دارد؟
در خائن پروری سرآمد شدهایم
انقلاب ۵۷ از سال ۵۴ پیشبینی میشد. این گونه رویدادها ناگهانی رخ نمیدهند و تا زمینه آن فراهم نباشد، حتی نمیشود در آن نفوذ یا مدیریت کرد.
در فراخوانی که جبهه ملی و دیگر نیروهای ملی در سال ۵۷ دادند و میلیونها تن به خیابانها آمدند و به تظاهرات آرام پرداختند، شما به جز دو، سه روحانی عضو جبهه ملی یا نهضت آزادی هیچ روحانی دیگری را نمیبینید. ولی ناگهان شرایط عوض شد. هزاران لاستیک فرسوده از انبارهای ارتش با خودروهای ارتش برای آتش زدن به خیابانها آورده شد و پنجرههای چند مغازه و بانک شکسته شد و جو رعب و وحشت بر راهپیماییهای خیابانی چیره گشت، تا کسانی که میخواستند با خردورزی تغییر نظام را مدیریت کنند به خانههایشان برگردند.
مهدی بازرگان را که یک ملی خوشنام بود، فریب دادند تا مدتی نخستوزیری بیقدرت باشد تا مردم تصور کنند دموکراسی در پیش است. آنگاه بیگانگان از فرصت استفاده کرده، جنگ را بر ایران تحمیل کردند. هر دو نامزد ملی نخستین ریاست جمهوری ایران را فراری دادند.جبهه ملی را با یک انگ مذهبی از میدان بدر و شمار زیادی از اعضای آن را دستگیر و زندانی کردند تا بتوانند جنگ را تداوم بخشند و در تاب و تب و احساسات دفاع ملی، شخصیتهای تابع خود را بلامنازع در لابلای نظام بگمارند.
من آنچه را در افق میدیدم، در یک مقاله مفصل دو شمارهای در روزنامه عدالت سال ۱۳۵۸ نوشتم و همان شد. نتیجه اینکه من هم مزاحم تشخیص داده شده، دستگیر و زندانی شدم و در فهرست اعدامها قرار گرفتم. مشابه این رویداد در جنبش سبز و بروز نارضایتی مردم رخ داد که هیچ ارتباطی با انتخابات و نامزدان آن نداشت به طوری که حتی نامزدان اصلاحطلب که از حق خود محروم شده بودند هم شگفت زده شدند که بیرون چه خبر است. آنان از ترس رویدادی غیرمنتظره مردم را ترغیب کردند به خانههایشان برگردند و بازگشت به دوران طلایی امام (دهه شصت) را که خونینترین دهه تاریخ معاصر ایران بود نوید دادند.
رویداد ۸۸ یک انقلاب حقوق مدنی و قابل پیشبینی بود همانگونه که از سال ۸۴ سقوط آزاد کشور را با آمدن احمدینژاد پیشبینی کرده بودم و در سال ۸۷ یک انقلاب رنگین و بروز تظاهرات اعتراضی مردمی را در پی انتخابات دوره دهم هشدار داده بودم و با تشکیل همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر و انتشار مانیفست «پیشنهاد برای نجات میهن»، درصدد جلوگیری از آشوبهای خشونتآمیز خیابانی و تغییر مسالمتآمیز شرایط برآمدم، بیاینکه کسی آسیبی ببیند و هتک حرمتی شود.
البته نظامهای خودکامه از گذشته دیکتاتوریها عبرت نمیگیرند و خود را «متفاوت» فرض میکنند و نخستین غریزه آنها خفه کردن صدای وجدان، منطق و خردورزی است که فقط سرنوشتشان را کمی به تأخیر میاندازد.
امروز، جامعه ایران امکان انقلابی دیگر را ندارد، هر چند شرایط و استعداد آن را دارد. حافظه کژراهه رفتن انقلاب ۵۷ که برای آزادیهای سیاسی برپا شده بود، ولی از مردم دزدیده شده، سیاستهای ضد ایرانی و ضد مردمی حاکم شده بود هنوز از ذهن مردم پاک نشده و اینکه اکنون در اوج بدبختی ناشی از آن زندگی میکنند.
کشورشان که در رفاه و قدرت صنعتی و اقتصادی رو به رشد بود، اکنون به یک کشور ذلیل شده در فقر و بیکاری و اعتیاد و ناامیدی و مبتلا به زشتترین بلایای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فسادی غیرقابل تصور شده است. افزون بر آن، سیاستهای قبیلهای نابخردانه و تاریخ گذشته نظام حاکم، گرداگرد کشور را تبدیل به دشمنان بالفعل و بالقوه کرده است.
اکنون اگر نام انقلاب را هم ببرید مردم تا مغز استخوانشان از ترس میلرزد. واقعیت این است که در کودتای ۳۲ و هم در انقلاب ۵۷ این خیانتکاران داخلی بودند که مرکب بیگانگان شدند و سرنوشت ایران را فدای هدفهای مالی و مقامی آنی خودشان کردند.
ما اگر در هیچ تولید دیگری سرآمد نشده نباشیم، در خائن پروری سرآمد شدهایم و به باور من در زمان حاضر دچار فراوانی آن هستیم. به همین دلیل باید در مورد جنبشهای انقلابی بسیار محتاط باشیم.
یک انقلاب و آشوب خیابانی نه اعتراضات مسالمت آمیز صنفی یا حقوق بشری، نفوذیها را فعال خواهد کرد، انواع ادعاهای ضد منافع و یکپارچگی ملی در برخی نقاط کشور که برخی هم مسلح هستند ظاهر خواهد شد و راه ورود تروریستهایی چون داعش را باز خواهد کرد. در زمان انقلاب ما فقط یک دشمن از یک سوی مرز داشتیم که ترغیب به حمله و جنگ علیه ایران شد ولی اکنون در سراسر مرزهای ما دشمن کمین کرده و منتظر فرصت است.
من میدانم که نارضایتی و خشم مردم، آتش سوزانی در زیر خاکستر است اما باید این نارضایتی را مدیریت کرد که ضمن مجبور کردن نظام به تمکین به خواست مردم، شالوده دفاعی و امنیتی کشور از هم نپاشد. در غیر این صورت، ضمن ناامن شدن شدید مرزها، خشم و سرخوردگی مردم از وعدههای انقلاب ۵۷ و حاکم شدن نادانی و فساد در کشور، باعث انتقامجوییهای خونین، ناامنی مدنی و آسیبهای فراوان به اموال ملی و مردمی میشود.
پیامد این گونه تحرکات تنها میتواند منجر به جنگ داخلی یا حکومت نظامی شود.
جامعه امروز ایران در شرف تغییر است
انقلاب یک رویداد کاملاً پیچیده و غیرقابل پیشبینیست و معمولاً انقلاب در یک کشور با اندازههای کلاسیکش در یک فاصله زمانی کوتاه دو بار صورت نمیگیرد.
انقلاب یعنی عوض شدن کامل زیر ساختهای یک مملکت از نظر سیاسی و حتی اقتصادی و اجتماعی، بنابراین نمیتوان گفت که آیا جامعه امروز ایران آماده پذیرفتن انقلابی دیگر شبیه انقلاب ۵۷ هست یا خیر.
به نظر من این امکان بسیار کم است. یکی از دلایلی که روند تغییرات سیاسی اجتماعی داخل کشور به کندی صورت میگیرد، همین آماده نبودن جامعه است برای تجربه کردن یک انقلاب تازه. هزینههای یک انقلاب برای یک گروه از جامعه بسیار سنگین است و بازده آن در درازمدت نصیب کسانی میشود که نسل بعدی آن انقلاب هستند.
این اتفاق در روسیه رخ داد وقتی که انقلاب سال ۱۹۱۷ شکل گرفت. در انقلاب کبیر فرانسه نیز صورت گرفت و در انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران هم همینطور.
نسل امروز جامعه ایران در حقیقت هزینههای انقلابی را میپردازند که نسل گذشته و پدرانشان تحمیل کردند، بنابراین پیشبینی من این است که تغییر دوباره به شکل یک انقلاب کلاسیک و یک تحول ساختاری که تمامی زیرساختهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را دگرگون کند، رخ نمیدهد. البته پیشبینی تغییر همیشه امکانپذیر است اما این تغییرات نمیتوانند شکل تغییر کلی ساختار سیاسی اجتماعی را پیدا کنند.
یقیناً ایران دچار تغییر است چنانچه روسیه با نوعی از تغییر البته در زمانی طولانی روبهرو شد. انقلاب کبیر فرانسه نیز به تغییرات داخلی در آن کشور انجامید و گروه بعدی که روی کار آمدند، عملاً ضد انقلاب بودند و این انقلاب ۱۰ سال بیشتر دوام نیاورد.
جامعه امروز ایران هم در شرف این تغییرات است ولی بسیار بعید میبینم که این تغییرات، شکلی انقلابی داشته باشد و شبیه اتفاقی بشود که در سال ۱۳۵۷ رخ داد. ضمن اینکه یک عامل دیگر را هم باید به آن اضافه کنیم، انقلاب تنها در نتیجه تحولات داخلی یک جامعه صورت نمیگیرد بلکه تحولات منطقهای و پیرامونی و شرایط تاریخی در شکل گرفتن یک انقلاب بسیار موثر است.
در حقیقت باید عوامل متعددی به صورت همزمان دست به دست هم بدهند تا بتوانند زمینه شکل گرفتن یک انقلاب را فراهم کنند. آن شرایط در ایران یا حتی در وضعیت محیطی ما دیده نمیشود، البته دورتر در منطقه خاورمیانه شاهد چیزهایی شبیه انقلاب بودهایم که از آن به عنوان «بهار عربی» یاد میکنند ولی هیچیک از تغییرات سیاسی که در سه کشور مصر، تونس و لیبی صورت گرفت، انقلابی کلاسیک شبیه آنچه سال ۵۷ در ایران اتفاق افتاد، نبود. آنها فقط تغییرات سیاسی زیرساختی بودند و اگر چیزی در ایران تغییر کند هم بیشتر شبیه تغییرات کشورهایی است که بهار عربی را تجربه کردند.
حامیان تازه جمهوری اسلامی، صاحبان پول و اسلحه
باید به این سوال یک جواب تاریخی داد، اگر انقلاب سال ۵۷ و تنشهای ایجاد شده در پی آن را در نظر بگیریم و نیز تعداد آدمهایی که خواستار تغییر بودند، بله! این احتمال وجود دارد که دوباره یک خیزش انقلابی صورت بگیرد چون تحولات انقلابی بود که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد.
شما هیچوقت سه میلیون نفر را در خیابان ندیدید که مثلاً بیایند و خواستار یک تغییر حتی جزییتر از تغییر نظام بشوند، ولی ما این شرایط را پنج سال پیش دیدیم که سه میلیون نفر به خیابان آمدند و خواستار یک تغییر جزیی شدند.
بنابراین اگر شرایط یک انقلاب را در نظر بگیریم، ممکن است عدهای آدم ناراضی بخواهند وضعیتی تغییر کند. ممکن است هر آن، این اتفاق در ایران رخ دهد. اگر منتقدان شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جمهوری اسلامی از طیفهای مختلف را در نظر بگیریم، تعداد این افراد بیشتر از تعداد کسانی است که در انقلاب ۵۷ دست به انقلاب زدند، اما اینکه آیا شرایط برای انقلاب مهیاست، من معتقدم به همان میزان که در حال حاضر مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی برای تغییر در چارچوب یا خارج از چارچوب نظام و تغییر سیاستها تلاش میکنند، به همان میزان هم جمهوری اسلامی کسانی را دارد که یا منافع دارند یا باور دارند که این سیستم باید بماند.
اما چیزی که مشخص است این است که اگر حکومتی هیچ بنیان و مشروعیتی نداشته باشد، به طور حتم ممکن است با کوچکترین تظاهرات یا بروز اعتراضی به شرایط سقوط نزدیک شود ولی جمهوری اسلامی به مدد پیوندهای اقتصادی که با گروههایی خاص برقرار کرده، توانسته است حاکمیت خود را حفظ کند.
اگر برگردیم به وقایع پنج سال گذشته باید تاکید کنم آن شرایطی که به وجود آمد مخصوصاً در روز عاشورا، علیالقاعده اگر حکومتی مثل حکومت شاه یا حکومتی مشابه آن بود باید دچار تغییر میشد ولی نشد. از یک طرف هم باید در نظر گرفت که به هر حال حکومت دست به اسلحه برد و مقابل جمعیت معترض ایستاد و به اعمال خشونت دست زد.
در واقع طرف مقابلش اگر انقلابیونی از صنف و سنخ تغییرخواهان سال ۵۷ بودند، به طور حتم دچار سقوط میشد ولی طرف مقابلش در آن دوره خواستهها و اهداف مشخصی داشتند و به دنبال تغییر حکومت نبودند. بنابراین این شرایط منجر به فروپاشی نشد. آن اعتراضها توفنده بود ولی منجر به تغییر حکومت نشد، اما در حکومتی که دچار ناکارامدیست، هر آن امکان تغییر شرایط به وضعیت انقلابی و تغییر رژیم وجود دارد.
الان شما این ناکارآمدی را در حوزههای مختلف از اقتصاد گرفته تا نفس کشیدن مردم در هوای آلوده میبینید. آسیبهای اجتماعی ویرانگر تقریباً همه جامعه را در نوردیده. اگر تمام اینها را در نظر بگیرید، میبینید که حکومت دچار ناکارامدی در سطوح مختلف است.
از آن سو مشروعیت حکومت پیوند جدی با مقبولیتش دارد. به هرحال باید مردم این موضوع را بپذیرند که بعد از سال ۸۸ به نوعی همان مشروعیت نصفه و نیمهای که حکومت داشت، دچار خدشه و خلل شد و هیچگاه این مشروعیت بازسازی نشد. بنابراین حکومت به لحاظ ناکارآمدی و مشروعیت در سطح پایینی قرار دارد.
علاوه بر این، مجموعهای از اعتراضات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، قومی، زبانی و ... در سطوح مختلف وجود دارد. در این شرایط گرچه امکان یک تغییر عمده وجود دارد، اما در سمت مقابل، حکومت بعد از سال ۸۸ گروه مرجع و حامی خود را عوض کرد .
حکومت تا چند وقت اساساً وحشت داشت از اینکه مردم را برای راهپیمایی در خیابانها جمع کند. این خاصیت جمهوری اسلامی بعد از انقلاب بود که هر بار مردم را به خیابانها میآورد و اعلام میکرد اینها تأییدی بر مشروعیت ما هستند. بعد از سال ۸۸ تا مدتها جرأت نمیکرد این کار را بکند چون مناسبتها توسط مردم اشغال شده بود و در واقع هر بار که میخواست این کار را بکند، دچار مشکل میشد چون طرف مقابل به خیابان میآمد و نمیتوانست از این فرصت بهره ببرد.
به این ترتیب باید پرسید در شرایطی که اعتراضهای اجتماعی در سطوح مختلف وجود دارد و حکومت دچار ناکارآمد است، پس چه اتفاقی افتاده که تغییر ایجاد نمیشود؟
حکومت بعد از سال ۸۸ گروه حامیان سنتی خود را تغییر داد که نمونههای بارزی نظیر نماز جمعه، تظاهرات ۲۲ بهمن و ... هستند و به یک گروه حامی سوق پیدا کرد که این گروه عملاً جای حامیان اصلی را پر کرد. این گروه دربرگیرنده بخش زیادی از نهادهای نظامی، ارادتمندان حکومت در سطوح مختلف نهادها و سازمانها و یک شبکه امنیتی در سراسر کشور است که در محله تا کوچکترین واحد از ۱۰ تا ۱۵ خانه نفوذ دارد و نهادهایی مثل سپاه و قوه قضاییه نیز در سطح کشور فعالند.
این گروه حامی بسیار قدرتمند که پول و اسلحه در اختیار دارد، به عنوان گروه حامی حکومت برگزیده شد. این گروه هوشیار است و به لحاظ امنیتی، آموزش دیده. از نظر اقتصادی، پشتیبانی و لجستیک هم به شدت از سوی حکومت تقویت میشود. این گروه در تلاش است تا جلوی هر گونه تغییر را بگیرد.
بنابراین میتوان گفت جامعهای که حکومت اسلامی نماد قدرت آن است، از یک ساز و کار سنتی شیفت کرده به یک گروه قدرتمند که منافع اقتصادی و امنیتی آن در پیوند با یکدیگر است و به این ترتیب توانسته حکومت را نگه دارد.
در این شرایط اما با هر تلنگر و بحرانی ممکن است کفه تغییرخواهان آنقدر سنگین بشود که قدرتهای مکانیکی حکومت برای سرکوب، نتواند پاسخگو باشد و تغییر ایجاد شود.
سوال دوم مطرح شده در گفتوگوی رادیو زمانه با این سه فعال سیاسی و مدنی این است که اگر انقلاب سال ۵۷ رخ نمیداد، امروز ایران چگونه کشوری میتوانست باشد؟
اگر شاه تن به جمهوری میداد
ما اکنون میدانیم که سیاست راهبردی بینالمللی به رهبری غرب و اسرائیل این بود که ما این شویم. شاید به علت بلندپروازیهای کودکانه ولی ترسناک شاه در آخرین سالهای حکومتش بود که میخواست بمب اتمی داشته باشد و یکی از پنج ارتش بزرگ جهان باشد. او کشور را تک حزبی و عرصه را بر مردم تنگ کرد و ملت که با حافظه زنده کودتای بیگانگان علیه دولت مردمی و ملی مصدق و تبدیل شاه به دیکتاتور به او اعتماد نداشتند، او را مدیون و سرسپرده بیگانگان میدانستند.
شاه برای اینکه ثابت کند مستقل است دست به کارهایی میزد و سخنانی میگفت که قدرتهای بزرگ متقاعد شدند ترمزش بریده. از جمله قراردادهای پنهانی با آفریقای جنوبی و پاکستان بست برای تأمین اورانیوم غنی شده و سانتریفیوژها. هزینه کردن درآمد افزایش یافته نفت برای خرید تسلیحات نظامی دیگر برنامهای بود که او اجرا کرد.
ولی اگر شاه به اطاعت از قانون اساسی برمیگشت یا مسالمتآمیز به تغییر حکومت به یک جمهوری دموکراتیک تن میداد، نه تنها خودش یک قهرمان ملی میشد بلکه رشد اقتصادی کشور هم میتوانست به سطح هفت یا هشت قدرت جهان برسد.
سطح اشتغال آنقدر بالا بود که کشور بهشت مهاجرت برای پزشکان، مهندسان و کارگران بیکار کشورهای آسیایی، استرالیا و اروپا بود. من خودم به علت کمبود مهندس در ایران سه نفر از هندوستان و فیلیپین و استرالیا استخدام کرده بودم.
ارتش از مجهزترین و زبدهترین ارتشهای جهان و نیروی هوایی در مهارت بینظیر بود. پس از انقلاب، با توان منابع بالقوه کشور میتوانستیم به پیشرفت در بسیاری از رشتهها دست یابیم. اگر بهترین و زبدهترین فرماندهان ارتش و خلبانان بینظیر نیروی هوایی را نمیکشتند و قراردادهای خرید لوازم و تجهیزات نظامی که پولش را هم داده بودیم لغو نمیکردند، هرگز جنگ بر ما تحمیل نمیشد و حمله عراق در کمتر از دو ماه عقب رانده شده و صدام را در بغداد گوشمالی میدادیم. اما بنا بر اعتراف سفیر بریتانیا در ایران، همه اینها عمدی بود تا با جنگی فرسایشی هر دو طرف را تضعیف کنند.
پس از انقلاب هم میشد که ما به پیشرفتمان ادامه بدهیم اما دستهایی پنهان نگذاشتند. خودروسازی ما که سال ۵۵ مورد غبطه کره جنوبی بود، میتوانست به راهش ادامه بدهد. پتروشیمی ما یکی از سه تولیدکننده صنایع پتروشیمی جهان بود. صنعت پولاد ما میتوانست جای خالی صنایع پولاد کشورهای غربی که از این صنعت بیرون میآمدند را بگیرد. هواپیمایی ایران امنترین هواپیمایی جهان بود زیرا هرگز حادثهای نداشت.
صنعت نفت ما در چین فعال شد و اکتشاف و استخراج و پالایش آن کشور را به دست گرفت و توانستیم یکی از نخستین تولیدکنندگان تلفن موبایل و تکنولوژی مربوط به آن شویم. با طرحهایی که مردم خودشان برای ایران داشتند، بندرعباس یک قطب مهم کشتیسازی در ایران میشد. هواپیماسازی ما با همکاری سازندگان مهم جهان پیشرفته میکرد و ما با طرح مسخره آنتونوف روبهرو نمیشدیم که خود اوکراینیها گفتند خودمان طرح را به علل فنی کنار گذاشته بودیم.
ما همچنین قطب مهم الکترونیک و تکنولوژیهای پیشرفته میشدیم. فهرست بسیار بلند است که من خود خالق یا آغاز کننده برخی و شاهد برخی دیگر از آنها بودهام.
همه طرحها و پروژههای بزرگ ملی که برخی ستایش رسانههای خارجی را برانگیختند، دستهایی پنهان از عملی شدنشان جلوگیری میکرد. هنوز بیست سال از انقلاب نگذشته بود که من اعلام کردم ۸۰ هزار کارخانه خوابیده، رها شده یا ورشکسته هستند. وزیر وقت آن را ۳۰ هزار اعلام کرد و وزارت تعاون ۵۰ هزار. یعنی یک آلمان بالقوه را در کشور خوابانده بودند.
میلیونها ایرانی کارآفرین، دانشور، صنعتگر و هنرمند را از کشور فراری دادند و در نهایت دولت نهم و دهم را تحمیل کردند تا آنچه را باقی مانده بود ویران و داراییهای ملت را غارت و کشور را نیست و نابود کنند و برای یک جنگ داخلی تحویل بدهند. ولی ما ملتی نیستیم که به این آسانی بمیریم. همین ویژگی بار دیگر پس از دوران خانمانسوز قاجار به کمک ما آمد و بازسازی کشور دوباره آغاز شد. این بار نیز پس از ویرانی ۳۵ ساله، میهن را خواهیم ساخت.
انقلاب همیشه یک حرکت رو به رشد نیست
بستگی دارد که شما در کدام بخش از جامعه قرار گرفته باشید، عدهای بودند که در ابتدا ضد انقلاب بودند و عدهای هم به عنوان طرفدار انقلاب به شکل گرفتن انقلاب کمک کردند.
آنهایی که به شکل گرفتن انقلاب کمک کردند با میراثی که انقلاب باقی گذاشت نظر خود را تغییر دادند. بعضی از آنها اصلاحطلب شدند و بعضی از آنها عملاً به ضد انقلاب تبدیل شدند ولی کسانی که مخالف انقلاب بودند و شمار آنها کم هم نبود، حالا زیانها و خسارات انقلاب را بررسی و ارزیابی میکنند یا میخواهند آن را با نسل بعدی که هیچ نقشی در انقلاب نداشتند، در میان بگذارند.
اگر واقعاً انقلاب در ایران شکل نمیگرفت ممکن بود که روند تبدیل شدن ایران به یک دموکراسی نوع غربی با کندی ادامه پیدا کند ولی زیرساختهای اقتصادی ایران باعث میشد که ایران در جمع پنج کشور قدرتمند دنیا قرار بگیرد.
۳۴ سال پیش ایران در جمع ۱۰ کشور قدرتمند دنیا قرار گرفت و با روند رشد صنعتی و اقتصادی که داشت، به راحتی میتوانست به جایگاهی در بین پنج کشور قدرتمند جهان دست پیدا کند.
ایران میتوانست با امکانات جمعیتی و جغرافیایی و همینطور منابع بسیار غنی زیرزمینی به راحتی از نظر اقتصادی پیشرفتهتر از ژاپن امروز باشد، ولی این فرصتها از دست رفت.
مسأله این است که انقلاب همیشه یک حرکت رو به رشد نیست. تحولات تغییردهنده بله، ولی انقلاب به علت وضعیت ویرانگرش که همه چیز را نابود میکند تا بر پایه ویرانهها یک بنای تازه بسازد و از ساختن این بنای تازه باز میماند، همیشه شکل مخرب دارد. حتی انقلاب کبیر فرانسه هم برای فرانسویها با اینکه موجهترین انقلابی است که میتوان از آن یاد کرد، بارورنبوده برای محیط اطرافش.
بله! شاید رشد دموکراسی امروز اروپا به نوعی میراث انقلاب کبیر فرانسه است ولی مردم فرانسه برای آن هزینه سنگینی دادند. این هزینه سنگین را به مردم ما هم تحمل کردند. بیش از یک میلیون کشته، تبدیل شدن به یک دیکتاتوری از نوع دیگر و عقب ماندگی اقتصادی بخشی از هزینههای سنگینی است که مردم در طول این سی و چند سال پرداختهاند.
اگر انقلاب صورت نمیگرفت ایران در مسیر دموکراسی هم میتوانست حرکت متشابهالتغییری را ادامه دهد ولی با بروز انقلاب، همه این فرصتها از دست مردم ایران رفت.
با روحیات شاه، حالا وضع بدتر بود
در آن شرایط یعنی نظام سلطنتی که از نظر ما هیچ تفاوتی با نظام ولایی ندارد (به لحاظ تثبیت قدرت و بیتوجهی به اراده و خواست عمومی)، اگر انقلاب اتفاق نمیافتاد و آن نظام ادامه پیدا میکرد، به احتمال زیاد ممکن بود در حوزه اقتصادی و کارآمدی افزایش توان و قدرت ایران در منطقه، ایران وضعیت بهتری پیدا کند. کما اینکه حکومت پهلوی از یک دوره که به سمت توسعه و نوسازی رفت موفق شد در سطح منطقه خودش موتور حرکت باشد و دیگران را ترغیب کند به توسعه در منطقه و به طور حتم به لحاظ کارآیی اقتصادی آن حکومت، حکومت کارآمدی بود، اما به لحاظ قبضه کردن قدرت و آنچه آزادیخواهان از آن به عنوان استبداد یاد میکنند و نمادش را در زندانها میشد دید، احتمالاً قتل مخالفان گسترش مییافت و حضور ساواک در شئون مختلف جامعه مثل وضعیت امروز بود.
اگر تصور کنیم که آن روند ادامه پیدا میکرد، به لحاظ سیاسی ما با وضعیتی بدتر از شرایط کنونی مواجه میشدیم. یعنی به لحاظ سیاسی به طور حتم فضا بستهتر بود و مشکلات معترضان و کسانی که به دنبال تغییر بودند، مطمئناً بیشتر میشد و شاید ما همین اندازه که الان در جاهایی قدرت تنفس اجتماعی داریم و نهادها و سازمانهای مردمنهاد فعالیت میکنند هم دیگر امکان کار پیدا نمیکردیم.
اگر انقلاب نمیشد، با توجه به روحیات شاه که هر از چند گاهی به خود غره میشد به طوری که همین غره شدن باعث میشد حتی همپیمانان نزدیکش هم ناراحت شوند، ممکن بود شرایط برای تغییر خواهان و کسانی که در ایران به دنبال مبارزه سیاسی هستند، خیلی سختتر و بدتر بشود.
نظرها
جواد
من نفهمیدم چی میگه شاه که افکار کودکانه داشت پس چطور این افکار کودکانه موجب این همه پیشرفت میشه؟ بعدم اقای بازرگان و امثال شما چرا افق که 57 دکتر بختیار از جمهوری اسلامی نشون داد ندیدید؟ و چرا خیانت خودتون به کشور رو دزدیدن انقلاب کزاییتون میدونید؟ و چرا نام دکتر مصدق رو جار میزنید در صورتی که هیچوقت مصدق با اخوند و اخوندیسم کاری نداشت ولی اربابتون بازرگان افسارشو داد دست خمینی؟ جوابش ساده است شما هیچوقت به چیزی که فکر نکردید ایران بوده الانم همون داستان هست ازموده را ازمودن خطاست پس لطفا *** شوید.
سرباز ایران
در مورد اینکه ملت ایران بالاخره از دست این شر بزرگ تاریخی به نام جمهوری اسلامی خلاص خواهد شد که به نظر من بزرگترین طاعون همه تاریخ این کشور عزیز است ولی از اینکه پس از این حکومت چه چیزی باقی بماند، به شدت هراس دارم. مهمترین چالش ایران عزیز در دست کم 50 سال آینده، نابودی منابع آب و محیط زیست و حیات وحش و از سوی دیگر رشد گروه های آدمخوار در اطراف ایران است. نمیدونم باید برای این موضوع چه کرد؟؟؟ به نظرم یکی از موضوعاتی که رادیو زمانه باید بیش از پیش بهش بپردازه، موضوع کم آبی و نابودی محیط زیست در ایرانه یعنی شمار بیشتری مجموعه ویژه مانند «مسئله آب در ایران»
m
هیچ مدرک هویتی برای من نمیتونه اثبات هویتی ام باشه. پس نگید تو دروغ میگی در مورد هویتت! من بعنوان یه شیعه زاده فارسی زبون، میگم : اکثریت قاطع مردم ایرون وارث متعصب و وفادار جماعت منحط و عقب مانده از همه لحاظ فرهنگی و تمدنی و فکر و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی... هستند و به هر حال نسل امروز ایرانی باس بدونن آنها هیچ شانسی برای بهره بردن از یه کشور متمدن و دموکراتیک ندارن و شاید نسل های بعدی با تجزیه و نابودی ایران و البته اضمحلال اسلام از جمله شیعه طعم خوشبختی رو احساس کند
farid
مشکل انست که این حکومت را انگلیس و امریکا بوجود اوردند و تا نخواهند مانند خرچنگ گلوی ایرانیها را میفشارد: خمینی روز هفت دی ۵۷ در ویلای محل اقامتش در نوفل لوشاتوی فرانسه میهمان غریبی داشت. ریچارد کاتم، استاد روابط بین الملل دانشگاه پیتسبورگ و نویسنده کتاب «ناسیونالیسم در ایران»، اولین چهره آکادمیک آمریکایی بود که با خمینی دیدار میکرد. خمینی به پروفسور کاتم میگوید: «کارتر میرود اما میزان ملت آمریکاست. ما میخواهیم تمام بشر زندگی در صلح کند و ما با ملت حسن ظن داشته باشیم. کارهای کارتر ملت ما را به بدبینی به ملت آمریکا میکشد.» او میافزود: «شما باید چارهای بیندیشید.»!! ملاقات کننده که خود از منتقدان سرسخت شاه بود، نیازی به این توصیهها نداشت؛ او مدتها بود که چاره کار را در کنار آمدن هرچه سریعتر آمریکا با مخالفان شاه میدانست و برای معرفی ابراهیم یزدی، دستیارخمینی به مقامات دولت کارتر تلاش میکرد. آقای کاتم پس از آن دیدار، از پاریس عازم تهران شد و ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا را به تماس مستقیم با محمد بهشتی، «رهبر سازمانی اصلی اعتراضات در داخل کشور» تشویق کرد. حدود دو سال بعد از پیروزی انقلاب معلوم شد کاتم در دهه ۱۹۵۰ میلادی مامور مخفی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) بوده است. کاتم در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی به مقامات و آشنایانی چون ارنست اونی توصیه میکرد به جای حمایت بیقید و شرط از شاه، برای باز کردن فضای سیاسی و بازگرداندن چهرههای ملی به شاه فشار بیاورند. این راهکار اما در آن دوران در واشنگتن خریداری نداشت تا اینکه در سال ۱۹۷۸ میلادی اعتراضات ضد سلطنتی در ایران آغاز شد. با شدت گرفتن بحران و پس از آنکه مقامات آمریکایی در نوامبر آن سال به این نتیجه رسیدند که شاه رفتنی است و باید در اردوی خمینی دوستانی پیدا کنند، طبیعی بود که ریچارد کاتم با دوستانی چون مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده، یکی از اولین رابطان وزارت خارجه آمریکا با انقلاب شود!! بنا بر اسنادی که پیشتر منتشر شده، آقای کاتم به سفارت آمریکا گفته بود که محمد بهشتی، روحانی ساکن قلهک، «رابط اصلی (مخالفان) با پاریس و رهبر سازمانی اصلی» اعتراضات در داخل کشور است. چند مکاتبه دیپلماتیک سفارت که در اواخر نوامبر ۲۰۱۳ از حالت طبقه بندی خارج شده، حاکیست ریچارد کاتم از حدود پنج سال پیش از پیروزی انقلاب، محمد بهشتی را میشناخت؛ هرچند بعید است این آشنایی، دوستی نزدیکی بوده باشند.!! چارلز نس، معاون ویلیام سالیوان، نیز پیشتر به نگارنده گفته بود که آقای بهشتی یکی از افرادی بود که کاتم به سفارت معرفی کرد. دیپلمات بازنشسته به خاطر میآورد: «کاتم گوشی تلفن را برداشت و با این افراد صحبت کرد. همان طور که گفتم یک آشنایی به آشنایی دیگر منتهی میشود. بنابراین ما زمانی که این گروه به قدرت رسید کاملا بدون آمادگی قبلی نبودیم!! از بی بی سی
شاهین امینی
اقایون شما دیگر توان خدشه گردن چهره شاه را ندارید
ali
من موندم این به اصطلاح کارشناسان از ملی تا اصلاحطلبش چرا مردم را از انقلاب میترسانند . میگویند ممکن است جنگ داخلی شود خب پس فکر کردین انقلاب بدون هزینه است گیریم جنگ داخلی شد با بودن این حکومت که تا چند سال دیگه از کشور و مردمش چیزی باقی نمیمونه که شما از جنگ داخلی میترسانید .تاراج مملکت و منابع آن چیزی واسه نسلهای آینده البته اگر نسلی باقی بماند نخواهد گذاشت همین دیروز عیسی کلانتر اعلام کرد برداشت آبهای زیرزمینی یک نسل کشی است و کشور در حال کویر شدن است حالا شما به اصطلاح کارشناسان از جنگ داخلی میترسانید . جنگ داخلی هزار بار شرف دارد به ماندن این حکومت که روی مغولها رو روسفید کرده اند. البته من درباره نیروهای اصلاحطلب دینی شکی ندارم که منافعشان گره خورده به این سیستم است و از هر راهی حاضرند جلوی تغییر سیستم را بگیرند حتی شده با ترساندن مردم از جنگ داخلی که اصلا معلوم نیست چند درصد احتمال وقوع است و این نیروها احتمالشو صد در صد میگیرند بعد بر مبنای اون تحلیل میبافند
بيژن رحمانيان
راستش گذرا به اين صفحه سرکشيدم و خواندم پارههای از صفحه را. آن پايين بهخواندن جملهای همه سر چشم شدم! و به بار خواندم! آقای زعيم نوشتهاند: " توانستیم یکی از نخستین تولیدکنندگان تلفن موبایل و تکنولوژی مربوط به آن شویم."! و راستش يک ساعتی است با اين انديشه نشستهام که آقای زعيم از چه دورانی میگويد؟ گاهتان خوش
کورش
... من آنچه را در افق میدیدم، در یک مقاله مفصل دو شمارهای در روزنامه عدالت سال ۱۳۵۸ نوشتم و همان شد... ... همانگونه که از سال ۸۴ سقوط آزاد کشور را با آمدن احمدینژاد پیشبینی کرده بودم و در سال ۸۷ یک انقلاب رنگین و بروز تظاهرات اعتراضی مردمی را در پی انتخابات دوره دهم هشدار داده بودم ... ... من میدانم که نارضایتی و خشم مردم، آتش سوزانی در زیر خاکستر است ... ... من خودم به علت کمبود مهندس در ایران سه نفر از هندوستان و فیلیپین و استرالیا استخدام کرده بودم... ... من خود خالق یا آغاز کننده برخی و شاهد برخی دیگر از آنها بودهام... ... هنوز بیست سال از انقلاب نگذشته بود که من اعلام کردم ۸۰ هزار کارخانه خوابیده، رها شده یا ورشکسته هستند... این آقای زعیم چقدر مَن، مَن می کنند! همه چیز را هم ظاهراً پیش بینی می کرده و هشدار داده اند! ***م!