از انقلاب ایران چه برجای مانده است؟
شماری از اهل نظر به دعوت «زمانه»، دیدگاه خود در باره انقلاب را نوشتهاند: مختصر و مفید تا از حوصله خواننده پرشتاب امروزی عبور نکند و از ملال تکرار نیز پیراسته باشد.
مهدی جامی - کارشناس رسانه
در این روزها در حال انتظاریم. نوروز چه خواهد شد؟ بیش از یک سال است انتظار میکشیم راهی پیدا شود تا مقابله ایران و آمریکا تمام شود. چیزی که بخشی از هویت این سه چهار دهه بعد از انقلاب شده است. انتظار بخشی از فرهنگ ماست. ولی خیلیها هم دیگر منتظر نمانده و مهاجرت کردهاند. یا در همان وطن به کار و باری دلخواسته پرداختهاند.
رشد زنان طبقه متوسط با همه سرکوبها، و رشد تمایل به غرب با وجود تجددستیزی، و رشد فکر فلسفی در عین تسلط نقل و حدیث حیرتانگیز بوده است. سال ۱۳۵۶در مجموع ۱۵۰۰ جلد کتاب بیشتر منتشر نشده بود. زمان شاه بود و ثروت سرشار و بادآورد از نفت گران شده. اما کشش جامعه بیشتر از آن نبود. این روزها بین ۱۰۰۰تا ۱۲۰۰ کتاب در هفته منتشر میشود. جمعیت دو برابر شده است و شمار کتاب ۴۰ برابر. با آنکه بسیاری از نخبگان از کشور رفتهاند و نخبهستیزی سیاست حاکم است.
طبقه متوسط نازپرورد دولت بود در عصر پهلوی. بعد که قدم به قدم قدرت سیاسی را از دست داد به قدرت اجتماعی و فرهنگ روی آورده است. سینما و کتاب دو مظهر اساسی از این قدرت اجتماعی است. این قدرت دوبار خواسته سیاست را تصرف کند. اصلاحات و جنبش سبز را به وجود آورده اما ناکام مانده است و این را جبران خواهد کرد.
من از هم الان به فردای ایران فکر میکنم؛ فردایی که دشمنی با تکاپوگران به صلح و مشارکت و همزیستی تبدیل شده باشد. کارهای زیادی زمین مانده است. نگرانم که آیا تکاپوی ما در داخل و در تبعید آن قدر بوده است که آماده حل معضلات بزرگ کشور باشیم؟ آب و بحران محیط زیست و تورم وحشی و فساد گسترده و شناوری ارزشها و سوال اساسی بازگشت و بازتولید استبداد در صورتی تازه و با حمایت این یا آن قدرت بیرونی. اینها مرا نگران میکند.
سرمایه فکریمان را باید خرج مسئلهشناسی دقیق و برنامه و راهحل کنیم. از اینهمه درد و رنج باید چیزی ارزیدنی به دست کنیم. من امیدوارم رنجی را که بردهایم، سرمایه آبادی و شادی وطن خواهیم کرد.
رسول نفیسی - استاد دانشگاه
یک واقعیت تاریخی - فرهنگی آن نسل و آن فرهنگ کمتر مورد بحث قرار میگیرد. این واقعیت که انقلاب ایران محصول و سرانجام رمانتیسیسم شورشخواه نسلی آرمانگرا بود که تفاوت بین تغییر رژیم و تغییر تمدن را نمیدانست، با سعه صدر امام حسین و چهگوارا را "همسنگر" میدانست، و نهایتا در حالی که در کتابها دنبال "توضیح" انقلاب "مردمی" میگشت، آخوندهای کارکشته که بیش از یک قرن آشکار و پنهان "کباده شاهی" میکشیدند، زدند و بردند.
انقلاب ایران پیروزی روستا بر شهر بود و تبعات خودش را داشت. حتی آخوندهای تهرانی هم به ندرت در راس بودند. خود آقای خمینی هم که روزگاری با لهجه تهرانی تکلم میکرد، ناگهان لهجه روستاپسندی را ارائه داد. رهبر انقلاب در یک جمله تکلیف جامعه ایدهآلی خودش را خلاصه کرد: بالائیها بروند زیر و پایینیها بیایند بالا.
مردم اولین قربانی بنیادگرایان اسلامی بودند و به همین دلیل هنوز پس از ماهها نمی دانستند چه بر سرشان آمده است. ولی سقوط جامعه سکولار ایران، خودآگاهی نسبت به تمدن و آزادی را با سرعتی برقآسا در جامعه پخش کرد. زنان ایرانی که آزادی به آنان "اعطا" شده بود، آن را از دست دادند در این نوبت ناگهان به اهمیت حیاتی آزادی مدنی بیشتر از همه واقف شدند. زن ایرانی امروز در همه جا در حال دفاع از خود و نهایتا از آزادی است.
ناکامی ایرانیان در کسب آزادی و ترفندهای اسلامگرایان ولی درس تاریخ اجباری برای همه شد. جوامع اسلامی دیگر هنگامی که با ترفند "بهار عربی" روبرو شدند، از این نگران بودند که کشورشان "مثل جمهوری اسلامی ایران" بشود.
در میان تصاویری که در خاطرم مانده است دو تصویراز زنانی رشید و مبارز به نوعی آغاز و پایان پروژه اسلامگرایی را اعلام میکند. یکی تصویر دختر جوانی با ژ-۳ به دست برفراز تانکی در تهران در زمان انقلاب است. آن زن برآمده از پروژه صدساله تجدد ایرانی، ناآگاهانه در حال ریشهکن کردن فردیت و جنسیت و آزادی خود است و در تصویری دیگر، ملاله یوسف زی است که با چهرهای درهم شکسته از گلوله تفنگ بنیادگرایان به خبرنگاران جواب میدهد که اگر ضارب خود را ببیند او را به مدرسه میفرستد.
کورش عرفانی - استاد دانشگاه
انقلاب ایران با رویایی خوب آغاز و با کابوسی بد به پایان رسید. جنبش بر خواستهای آزادیخواهانه لایههای متمایل به دمکراسی و مدرنیته مبتنی بود اما در نهایت به دست نیروهای ضد دمکراتیک و کهنهگرا افتاد. این نیروها موفق شدند در طول دهههای بعد قشرهای متمایل به مدرنیته را به عقب رانده و با تقویت تاریکاندیشی عمومیتیافته، بر راس قدرت باقی بمانند.
برندگان اصلی انقلاب سه نهاد روحانیت، بازار و سپاه بودند که موفق شدند مثلث جهل، فقر و ترس را به صورت برنامهریزی شده در جامعه مستقر و مدیریت کنند. گسترش و استقرار این سه در جامعه ایرانی از یک سو به دلیل مدیریت آنها از بالا، و از سوی دیگر به واسطه تقویت مکمل و متقابل درونی خود آنها بود. رشد گرایشهای خرافی مذهبی و سنتی به حدی رسید که تحمل و قبول فقر فزاینده اقتصادی را ممکن ساخت و اعتراض فعال به این فقر به واسطه وجود دستگاه ترس محدود شد و تحت کنترل درآمد. ماهیت طبقاتی رهبری انقلاب به گونهای بود که نظم اجتماعی پس از انقلاب بر جهل تودهها، فقر میلیونی و ترس فراگیر بوده و هست.
شاید اگر ماجراجویی اتمی رژیم و پیامدهای جدی ناشی از آن و نیز کاهش درآمدهای نفتی دولت نبود، جامعه ایرانی در درون این مثلث به اندازه کافی مسخ میشد که نتواند حتی برای چندین دهه دیگر از شرایط توصیف شده خارج شود.
تجربه انقلاب ایران، یک بار دیگر به روشنفکران ایرانی نشان داد که تصور تحول مکانیکی رو به پیشرفت برای جامعه، از زمانی که مدیریت سمت دهی به تحول از بالا اعمال میشود تصوری غیر واقعی است. تحول مثبت درگرو یک چارچوب فکری دقیق و واقعگرا، تبدیل آن به یک گفتمان متناسب با درک اجتماعی اکثریت، وجود یک تشکل سازمانیافته برای تحقق آن و اراده جدی برای مدیریت هوشمندانه این پروژه تحول است. انقلاب سال ۵۷ نشان داد که در نبود چنین مجموعهای، حتی حرکتهای میلیونی و به ظاهر انقلابی نیز جز به بردگی و به فقر کشیدن تودهها نمیانجامد.
انقلابها یا باید هوشمند باشند و یا به نتیجه درخشانی ره نمیبرند. هوشمندی نیز به طور مشخص یعنی وجود یکی قدرت تشخیص نظری در میان کنشگران آزادیخواه جنبش و وجود یک سازماندهی اجتماعی عملی که تحت فشار دشمنان دمکراسی از هم نپاشد.
بهمن نیرومند - روزنامهنگار
منطق تاریخ حکم میکرد که انقلاب ضد دیکتاتوری شاه، راه مصدق را ادامه دهد که با کودتای ۲۸ مرداد در نیمه مسدود شده بود. این دورنما را مرحله اول انقلاب نیز نوید میداد. از شبهای شعر کانون نویسندگان گرفته تا اعتراضات دانشجویان و روشنفکران ، وکلا و کارمندان دولتی و دیگر اقشار میانی جامعه که به میدان مبارزه آمده بودند، همه حاکی از تلاش همگانی برای دستیابی به یک جامعه آزاد، مستقل و دمکراتیک بود.
اینکه چگونه روحانیت موفق شد انقلاب را برباید و مهر اسلام را برآن بکوبد و به جای دموکراسی نظام ولایت فقیه را به جامعه تحمیل کند، مقولهای است که در این متن مختصر قابل توضیح نیست.
به هرحال انقلاب که در واقع میبایست تحولی در پیشرفت به سوی آبادی، رفاه همگانی و آزادی ایجاد کند، به قهقرا کشانده شد - شکستی که درآن چه ملیون و چه نیروهای چپ بخاطر اشتباهات نابخشودنیشان سهم بزرگی داشتند. این اشتباهات هنوز هم آنطورکه باید و شاید، نقد، تحلیل و بررسی نشدهاند و اگر چنین نشود تکرارشان در آینده اجتنابناپذیر خواهد بود.
اکنون ۳۶ سال از انقلاب میگذرد - دورانی طولانی با پدیدههایی گوناگون و اکثرا متضاد: ازیکسو تلاش حکومت عقبگرا و سرکوبگر برای تحمیل دیدگاهها و قوانین اسلامزده که هیچ سنخیتی با جامعه مدرن و امروزی ندارند و از دگرسو مقاومت شجاعانه شهروندان، بهویژه زنان، جوانان، روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان برای حفظ و تکامل دستآوردهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی.
این حرکت متضاد و همزیستی تحمیلی مدرنیته در کنار عقبماندگی میان حکومت و جامعه، شکافی روزافزون و شاید بیسابقه در تاریخ را به وجود آورده است، که دیگر حتی با زور و سرکوب نیز سرپوشپذیر نیست. ازاین رو امید به تحول و دستیابی به اهدافی که مردم میهن ما از دوران انقلاب مشروطه تا کنون دنبال میکنند، دور از واقعیت نیست.
کاظم کردوانی - جامعهشناس
این مملکت به چه کسی تعلق دارد؟ میگویند به همه مردم ایران که اغلب همراه است با تمجید فراوان از این مردم که معلوم نیست کیانند. در نخستین نماز جمعه قم، آیتالله جوادی آملی در تعریف مردم گفت:«مردم یعنی آنها که خداپرستند و در مقابل ولیفقیه خاضعند». چند سال بعد آیتالله مصباح یزدی گفت: «اینکه میگویند که مردم تعیین کردهاند یکی را برای ریاست جمهوری و ... مردم چه حقی داشتند؟ مردم چکارهاند که به کسی حق بدهند؟ مگر خودشان چه کارهاند که هم چو حقی را بدهند؟»
حقوق قانونی و واقعی نزدیک به چهل میلیون زن را در همه ابعادش در نظر بگیرید. حقوق قانونی و واقعی مسلمانان اهل سنت ایران (دستکم ده در صد جمعیت ایران) را در نظر بگیرید. در شهر چند میلیونی تهران یک رئیس دبیرستان سنی نیست، یک مسجد اهل سنت وجود ندارد. وضعیت دیگر اقلیتهای مذهبی هم روشن است. تکلیف دگراندیشان و دینناباوران هم که از پیش تعیین شدهاست. میماند شیعیان دوازده امامی داخل ایران، و عمدتاً مردان. اما از میان اینان نیز کسانی صاحب حق هستند که طرفدار ولایت فقیه باشند. اما «اعتقاد قلبی و التزام عملی» همین طرفداران ولایت فقیه را هم شورای نگهبان باید تشخیص بدهد.
وضعیت مملکت و سرنوشت مردم ایران، نمادی بهتر از «بحران آب» در ایران ندارد. عرصهای که هیچ بهانهای نمیتوانند دستوپا کنند تا پای آمریکا و اسرائیل و «استکبار جهانی» و «ضدانقلاب» را به میان بکشند. عیسی کلانتری، وزیر پیشین کشاورزی و یکی از برجستهترین متخصصان کشاورزی کشور و متعهد به نظام میگوید: «از زمان ساسانیان و هخامنشیان تا حدود ۳۵ سال پیش برداشت اضافه از منابع آبی کشور نداشتیم اما، در این ۳۵ سال فقط ۱۲۰ میلیارد مکعب آبهای شیرین فسیلی صدها هزار ساله که حدود ۷۵% آبهای شیرین زیرزمینی بود را مصرف کردیم که حدود ۷۵ میلیارد متر مکعب آن در ۸ سال گذشته بودهاست. یعنی منابع را تاراج کردیم.»
تنها این سیاست کشاورزی نیست که باید عوض شود. این مملکت از آن همه ماست. سرنوشت همه ماست و با مشارکت همه ما و با دستهای همه ماست که ساخته میشود. حق مسلم ما، مملکت ماست!
محمدرفیع محمودیان - جامعهشناس
نیرنگ مفهوم کلیدی بحثهای جاری دربارۀ انقلاب ۵۷ است. مردم انقلاب را نتیجۀ خودفریبی و نیرنگ مخالفان رژیم شاه میدانند. جامعه شناسان، تاریخدانان و اصلاحطلبان آنرا زادۀ نیرنگ عقل میدانند. انقلاب رخ داد تا زمینۀ حضور تودهها در تاریخ، یگانگی ملت و دولت و شکلگیری هویت ملی فراهم آید. در بحثهای مدافعان انقلاب، نیز، انگارۀ خود فریفتگی و خودباختگی رژیم شاه نقش مهمی ایفا میکند. مهم برای همه آن است که بعد از این، واقعگرائی پیشه کنند و گول رؤیاهای خود، وعدههای آرمانی دیگران و چشمانداز گاه فریبندۀ سیر تحولات را نخورند.
انقلاب امروز به ضد انقلاب دگردیسی یافته است. در سطح گفتنمود دیگر کسی خواستار انقلاب نیست. بسیاری خواستار مبارزۀ جدی با نظم حاکم هستند ولی انقلاب را دیگر یک غایت آرمانی نمیدانند. خواستها نیز دیگر رادیکال نیستند. دموکراسی، آزادی و برابری دیگر خواست کسی نیست. چنین خواستهائی پر هزینه، وهمآلود و دستنیافتنی جلوه میکنند. خواستهائی همچون امنیت، رفاه و همبستگی ملی مهمتر بهشمار میآیند. برای همین نیز آنگاه که مبارزه به اوج نزدیک میشود، کنشگران جنبشهای سیاسی و اجتماعی پا پس میکشند.
آیا انقلاب ۵۷ ایران، پایانی بر انقلاب، بر گفتمان دویست سالۀ انقلاب به سان دامن زنندۀ تحولاتی بنیادین نیست؟ آیا این پایان به پایانهای دیگر پسامدرن، پایان سوژه، انسان و ساختار گره نخورده است؟ گاه این چنین بنظر میآید. ولی در غیاب گفتمان پر وعده و پر طمطراق انقلاب، اینک باید خود را چگونه فریب دهیم؟
واقعگرائی به کار زیست در جهانی پر از انسداد، ساختار و قفس آهنین نمیآید. در پیامد شکست جنبش سبز و قدرتگیری داعش، بیش از پیش مشخص شده که فقط مجهز به شور و آرمانهائی بزرگ میتوان کاری اساسی انجام داد. چالش اصلی امروز ما این است: چگونه خود را بفریبیم و از یک نیرنگ پیرنگ بسازیم.
تقی رحمانی - فعال سیاسی
انفلاب، مردم ایران و منطقه را وارد تاریخ کرد. در انقلاب مشروطیت این ورود ابتر بود. انقلاب ایران مردم را به معنای تصمیمگیرنده شدن وارد تاریخ کرد. چنین ورودی پاستوریزه و بدون صدمات نبود. این ویژگی مهمترین اتفاق در خاورمیانه بود. این یکی از بزرگترین انقلابات قرن بیستم بود و به عبارت دیگر، آخرین آن هم بود.
مردم انقلاب کردند و خودشان هم از سرعت انقلاب غافلگیر شدند. همه از پیروزی زودهنگام انقلاب به معنای سرنگونی پهلوی غافلگیر شدند حتی برندهها هم غافلگیر شدند و وقتی غافلگیر میشوی، نمیتوانی درست به اهداف برسی.
معمولا انقلابها یک دوره ماه عسل دارند، بعد دوره ترور و وحشت و بعد دوره استبداد و بعد ممکن است به دمکراسی برسند. واقعیت این است که این اتفاقات در جامعه ما افتاده و این پرونده هنوز بسته نشده است. معمولا ارزیابیها در دو سه دهه اول انقلابها، ارزیابیهای حماسی است و هرکس تلاش میکند که بگوید انقلابی واقعی او بوده؛ چه آنها که حاکمند چه آنها که محکومند.
معمولا پس از انقلاب جنگ در میگیرد برای تصاحب کامل قدرت. رفته رفته جامعه مدنی میگوید مسئله ما دولت است. مرحله بعد، مرحله تردید در درست بودن انقلاب و مرحله سوم مرحله برائت است. مرحله چهارم، دوره دستاوردهاست که ممکن است هفتاد هشتاد سال بعد باشد؛ شاید الان بتوان با کمک فناوری و روابط جدید این مراحل را کوتاه کرد.
انقلاب ایران در مرحله دوم و نزدیک به مرحله سوم است. مرحله چهارم، یعنی ارزیابی از سوی ناظر بیطرف هنوز فرا نرسیده است.
اگر به اهدافمان رسیدیم؛ به اهدافی که در مرحله برگشتناپذیر باشد نرسیدیم. ما هنوز شاهد عدالت نیستیم اما تاثیرش را در جامعه میبینیم. مارکس میگوید بخشی از خواستههای انقلابیون را حاکمان ضد انقلابی انجام میدهند. آنچه میخواستیم هنوز زود است ببینیم. اما وظیفه نیروهای آزادیخواه و دمکرات این است که رسیدن به این مرحله را با هزینه و صدمه کمتری همراه کنند.
نظرها
Farshid Bamdad
مایه خجالت است که حتی از یک زن این سوال را نپرسیده اید. ------------------ توضیح تحریریه: پرسش برای عدهای که در میان آنان زنان بسیاری وجود داشتند، فرستاده شد. در مهلت مقرر فقط از کسانی که میبینید، پاسخ دریافت کردیم.
حمید
جابجایی تاج با عمامه با تغییر نام سلطنت به ولایت اگر معنایش انقلاب است پس دیگر اینهمه تجزیه و تحلیل از برای چه؟ مگر خمینی صریحأ فتوا نداده بود که "مستضعف باید مستکبر بشّه و مستکبر مستضعف" ؟ حال اگر مملکت در واقع چون مزرعه بزرگی از برای چراندن گاو و گوسفندان نبود چگونه میشد به چنان نوایی گوش فرا داد و خطر نزدیک شدن گرگان درنده خون آشام را حس نکرد؟
hasani
ازانقلاب ایران هشتاد میلیون ایرانی شدیدا سرخورده و یک اقلیت چندمیلیونی به مال و منال و پست و مقام رسیده خوشحال باقی مانده....
farid
در زمان شاه گروهبان هم با پشتیبانی ساواک خدایی میکرد و... بعدازانقلاب بسیجی خدایی میکند با حمایت دهها گروه امنیتی !
nader
سحابی می گوید که خط اصلی ولایت فقیه را در جلسات خبرگان حسن آیت می داد که در سال ۱۳۶۰ با شلیک ۶۰ گلوله در تهران ترور شد. او زمانی عضو حزب زحمتکشان به رهبری نام مظفر بقائی بود. مهندس سحابی که خود از اعضای مجلس خبرگان بود می گوید که هدف آیت این بود که با گنجاندن اصل ولایت فقیه لیبرال ها و آنها را که دموکرات بودند از صحنه خارج کند و راه را برای حضور مظفر بقائی باز نماید. در سال ۱۳۶۸ قانون اساسی مورد بازنگری قرار گرفت. در قانون جدید، شرط مرجعیت برای ولی فقیه حذف و نیز ولایت فقیه به "ولایت مطلقه فقیه" تبدیل گردید!!. تعریفی که خامنه ای از ولایت مطلقه فقیه ارائه می دهد حائز نکته بسیار مهمی است. او می گوید: "تصمیمات و اختیارات ولی فقیه در مواردی که مربوط به مصالح عمومی اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است.!" او می افزاید: "مسلمانان باید از اوامر ولائی ولی فقیه اطاعت نموده و تسلیم امر و نهی او باشند، و این حکم شامل فقهای عظام هم میشود، چه رسد به مقلدین آنان."!! این تعریف، اختیارات ولی فقیه را به طور نامحدودی گسترش می دهد
faryad
از همان روزهای نخستین استقرار حکومت اسلامی، چماقداران به دکه های روزنامه و کتابفروشی و خانمها حمله و شعار حزب فقط حزب اله و "یا روسری یا توسری" میدادند. حالها انها وزیر و وکیل و سفیر شده اند......
nasim
بدالله حاج صادقی، جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران ایران، روز دوشنبه ۹ فوریه در مراسم سالگرد انقلاب ایران گفت که ولایت فقیه همان ولایت خداست!!
nick man
اقای تقی رحمانی نمونه خوبی است ا*** که همچنان در تاریکخانه ایدیولوژیکشان وامانده اند.
مومن
احتیاج نبود که این سوال در 400 کلمه بیان شود. اگر رهبر انقلاب هم زنده بود ، این سوال شما را که " از انقلاب ایران چه برجای مانده است؟ " را با یک کلمه جواب میداد، و آن " هیچی " بود. یعنی از اولش هم " هیچی " نبود که حالا قرار باشد چیزی از آن باقی مانده باشد. یک آشوب و هرج و مرج و نافرمانی مدنی بود بدون هیچ برنامه و چشم انداز . حماقتی بود شگرف و غیر قابل تصور که بعد از 36 سال هنور کسی شهامت آنرا ندارد که مسولیتی در قبال آن قبول کند نمونه اش (آن 75 درصد ) از روشنفکران ما، که حتی دعوت شما را برای نظر خواهی اجابت ننموده اند .
مومن
کجا هستیم ؟ نا کجا آباد. کجا بودیم؟ جلو تر از ترکیه و دوبی و امارات و ... در بزرگراهی برای رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ. چه میخواستیم؟ ایرانی سربلند و آباد و آزاد. چه گرفتهایم؟ ایرانی سرشکسته و ورشکسته و خشک و اسیر در چنگ استبداد. چه دادهایم؟ همه چیزمان را، جوانی و شادابی و عمر و هستی مان را.
mo
لطفا اجازه بدهید نظر متفاوت منم منتشر شود. شاید در نگاه اول نظرم خییل عجیب باشد. ولی اجازه بدهید این نظرات منتشر شود. این چیزی که میگویم به ظاهر ربطی نداشته باشد ولی ریشه وقع انقلاب یا شورش و براندازی رژیم سلطنتی پهلوی است. ریشه این براندازی، از نظر من: در درجه اول فقر اکثریت آحاد است فقر در: 1- سکس 2- معاش 3- معلومات سکولار دموکراسی من در مورد 2 و 3 چیز زیادی نمیگویم چون امروزه اکثریت صاحب نظران بر آن واقفند. ولی در مورد فقر سکس، جماعت ایرانی، طی قرون بعد از اسلام و البته با میراث داری از محیط مذهب زده ساسانی، عادت به سیستم تامین سکس از راه ازدواج در سنین پایین بود. ولی بهم ریختگی شدید شیوه معاش از کشاورزی سنتی به سیستم شبه صنعتی(از جمله کشاورزی نیمه مکانیزه)، و همچنین رواج تحصیلات مدرن، موجب افزایش سن ازدواج شد. در این سیستم تامین سکس جدید، میان سن بلوغ و سن توانایی ازدواج، موجب بروز عقده جنسی شد. چون مذهب و عرف عقب مانده و غیر مدرن ایرانی پاسخگوی این اختلاف نبود. در نتیجه "فقر سکس" به صورت تظاهر نارضایتی از وضع موجود خودنمایی کرد! عجیب است که نظام شاهنشاهی داشت وضع فقر سکس اصلاح میکرد ولی شتاب فقر سکس و تاثیرات مخربش بیشتر از آن بود که عقده جنسی عمومی پاسخ بدهد. اکنون فقر سکس، جماعت ایرانی بیمار کرده است. ما مردمی عموما بیمار روحی طرف هستیم که دچار حقارت جنسی هستند. این حقارت آنها از شجاعت لازم برای یک براندازی انداخته است. در این حقارت و فقر سکس شدید، آحاد جامعه دخیل هستند. رواج وسیع خودارضایی موجب میشود بخش بزرگی از توان پسرها و در نتیجه شجاعت از میان برود. دخترها عملا عامل موثر فقر سکس هستند. یک عده قلیل از پسر به دخترها و زنهای زیادی دست رسی دارند در حالیکه اکثریت پسرها دچار فقر سکس هستند. واضح تر، اکثریت پسرها و مردها مجرد ایرانی به دلایل تربیت مذهبی-سنتی عقب مانده و متحجر زنهای مجرد و دخترهای ایرانی دچار فقر سکس هستند. این دخترها و زنهای مجرد یا تن به سکس خارج ازدواج نمیدهند (اقلیت) و یا با مردها و پسرها جذاب از نظر ظاهر و مالی و منال سکس میکنند (اکثریتشان). از آنجا عقده جنسی و حقارتها و رنجهای ناشی از آن خیلی شدید بر جسارت و قدرت تمرکز و قدرت تصمیم گیری اثر میگذارد در نتیجه، نیروی اصلی مردم ایران یعنی نیروی مردهای جوان و مجرد توان کافی و از جمله شهامت برای براندازی ندارند. نسل جوان امروز ایران بیمار روحی است و از فقر سکس به زانو درامده است. از آنجا فقر سکس به صورت بیمار مزمن درآمده، این بیماری به صورت تولید و مثل موجودات ضعیف النفس ادامه دارد، دیکتاتوری مثلثی شیعی (آخوندی-نظامی-سرمایه داری) همچنان ادامه خواهد یافت. شاید صد سال دیگر مردم ایران و جهان از شر این رژیم هیولایی نجات نیابند. نکته جالب اینست از لحاظ ظاهر ور وی کاغذ رفع فقر سکس ساده مینماید ولی موانع مذهب و سنت نمیگذارد جماعت ایارنی زا معضل مخرب و متحجرانه نجات یابد. یکی از کارها موثر برای نجات ایران، ترغیب دختران و زنان مجرد برای دوستی وبرقراری سکس با پسرها و مجردهاست. که اینها سخت گیری نکنند در سکس کردن و اگر پسر و مرد جوانی را فهمیدند دچار فقر سکس هست با او سکس کنند. این را وظیفه انسانی و ملی خودشان بدانند.
از انقلاب ایران چه برجای مانده است؟ — خودرهاگران
[…] از انقلاب ایران چه برجای مانده است؟ […]
شاهد
داستان نبافید اقایان . انقلاب قرار بود بهشت برین شود و ره به جهنم برد دردی از کسی وا نمی کند . انقلاب 57نبردی بود بین خرده فرهنگ ها .نبرد اسلام و ایران . در این نبرد با پیشبرد مدرانسزیون شاهی- ایرانی جمعیت اسلامیون جنبشی هویت خواه اسلامی شیعی براه انداختند که سرنیزه ان علی شریعتی شد که با شعار "انان که رفتند کاری حسینی کردند انان که ماندند باید کاری زینبی کنند" نیروی هویت خواهی زخم خورده را پیش راند . سپس نیروی یکپارچه امت " عکس آقا را در ماه دید" و خرده فرهنگ اسلامی بر خرده فرهنگ ایرانی پیروز شد . انسان ایرانی -اریایی با روحیه انارشیستی خود ویرانگرجنبشی را شکل داد که به تدریج وجه شبه توتالیتر ان تا انقلاب 57گسترش یافت . پس از پیروزی انقلاب حکومتی سهامی از روحانیون -بازار شکل گرفت که با اتکا به شعار " چپو به هرقیمت در کوتاهترین زمان " بتدریج سهم شیر را بین خود تقسیم کردند . دوره ای کوتاه با اتکا به رهبری کریزماتیک امام مهندسان اسلامی در حاکمیت سهیم شدند و پس از امام غلطک انقلاب با رانندگی روحانیون -بازار برادران مهندس را با همان شعار دی 57 "حزب فقط حزب الله " از صحنه بیرون راند تا خرده فرهنگ اسلامی را در همه زوایایی زندگی ایرانیان جا بیندازد .
هوشنگ
خمینی می گفت این ملی گرایی(گرایش به مردم و منافع مردم)است که اساس بدبختی مسلمین است به زبان اوردن این جمله از طرف خمینی مانند این است که پدری به فرزندان خود بگوید این خانواده دوستی است که اساس بدبختی انسانها است و من درامدم رابه مردم خواهم داد (با وجود گرسنه بودن بچه های خود)و در نظر بگیرید فرزندان این پدر با داشتن این دیدگاه در اینده از لحاظاقتصادی چه وضعیتی خواهند داشت حال حکایت ایران و سرنوشت ایران که اخوندها بر ان حاکمند حکایت ان پدر بی مسئولیت و بی مرام است کما اینکه خامنه ای این نظر خمینی را به زبانی دیگر و جمله ای دیگر در یکی از خطبه های نماز جمعه سال 1379 می گوید ملت ایران تصور نکند نفت و منابع طبیعی تنها متعلق به ملت ایران است نه متعلق به کل مسلمین است و کما اینکه چفیه فلسطینی که همیشه بر گردن می اویزد هویت و افکارش را نشان می دهد و این حکومت با این درجه از خیانت به ایران و ایرانی فقط در ایران می تواند حکومت کند چون متاسفانه بسیاری از مردم ایران با داشتن افکار روشنفکرانه و گاه منفعت شخصی ( که به افغانها کار می دهند) و گاه اجنبی پرستی باعث ماندگاری 35 ساله چند میلیون افغانی در ایران شدند و بین افکار مردمی که باعث ماندگاری افغانها در ایران شدند و افکار اخوندها نقطه اشتراک وجود دارد و ان اجنبی پرستی انان است و حکومتها نیز برایند فرهنگ مردم ان کشور هستند
هوشنگ
خمینی می گفت این ملی گرایی (گرایش به مردم و منافع مردم)است که اساس بدبختی مسلمین است به زبان اوردن این جمله از سوی خمینی مانند اینست که پدری به فرزندان خود بگوید این خانواده دوستی است که اساس بدبختی انسانهاست و من درامدم را به مردم خواهم داد(با وجود گرسنه بودن بچه های خود)و در نظر بگیرید فرزندان این پدر با داشتن این دیدگاه در اینده از لحاظ اقتصادی چه وضعیتی خواهند داشت حال حکایت ایران و سرنوشت ایران که اخوندها بر ان حاکمند مانند حکایت ان پدر بی مسئولیت و بی مرام است کما اینکه خامنه ای این نظر خمینی را به زبانی دیگر و جمله ای دیگر در یکی از خطبه های نماز جمعه سال 1379می گوید ملت ایران تصور نکند نفت و منابع طبیعی تنها متعلق به ملت ایران است نه متعلق به کل مسلمین است و کما اینکه چفیه فلسطینی که همیشه بر گردن می اویزد هویت و افکارش را نشان می دهد و این حکومت با این درجه از خیانت به ایران و ایرانی فقط در ایران می تواند حکومت کند چون متاسفانه بسیاری از مردم ایران با داشتن افکار روشنفکرانه و گاه منفعت شخصی(که به افغانها کار می دهند)و گاه با داشتن افکار اجنبی پرستی باعث ماندگاری 35 ساله چند میلیونن افغانی در ایران شدند و بین افکار مردمی که باعث ماندگاری افغانها در ایران شدند و افکار اخوندها نقطه اشتراک وجود دارد و ان اجنبی پرستی انان است و حکومتها نیز برایند فرهنگ مردم ان کشورها هستند.
از انقلاب ایران چه برجای مانده است؟ | سعید جعفری
[…] از انقلاب ایران چه برجای مانده است؟ […]
nasim
یک اقلیت حاکم تندروی دزد غیرمتخصص که هیچ برنامه ای برای کشورایران ندارد غیر از دروغ و تکذیب و سرکوب و چماق و تبعید و زندان و اعدام و متهم کردن اکثریت بجان امده ودر خارج هم بدنبال تنش و ترور و ماجراجویی و صدور بمب و موشک!
Farshid Bamdad
پاسخ هیات تحریریه قابل قبول نیست. مسولیت شما تامین نمایندگی حداقل زنان است.
مهدی م
دوستان زمانه توی سایتتون حایی برای تصاویر و تحلیل راهپمایی عظیم مردم ایران در روز ۲۲ بهمن نبود من کاری به انقلاب و استکبار و روشنفکری و این دست اندیشه ها ندارم اما شما که تجمع ۵ نفر رو فوری گزارش میدید چرا نسبت به این گونه راهپیمایی ها ساکتید همین برخورد سلیقه ای شما به ماها یاد می ده با همه انتقاداتی که به نظام ایران داریم اما روی دیوار شماها نمیشه یادگاری نوشت.
بهزاد
زنده یاد استاد " نادر نادر پور " پرسش فوق راحدود 15 سال پیش به روشنی پاسخ داده اند: روزي كه تركتازي انديشهء عرب بار دگر ، ديار اهورايي مرا پيش از دراز دستي صداميان گرفت : تصوير من در آينه پنجاه ساله بود وز نيشخند آينه دريافتم كه من جز طفل سالخورده به چشمش نبوده ام، زيرا كه بي گمان : از لحظهء ولادت من در شبي سياه تا آن پگاه سرد پنجاه سال ، كودكي من ادامه داشت پنجاه سال ، روز و شبم در گمان گذشت وان طفل ني سوار ( كه جز من كسي نبود ) بر اسب بالدار خود از آسمان گذشت. پنجاه سال ، نيمه شبان ، در غياب ماه وقتي كه از دريچه به شب خيره مي شدم خوش بود خاطرم كه نگارندهء ازل تاريخ مرز و بوم پر آوازهء مرا _ با خامه اي سپيد و حروفي ستاره وار _ بر لوح آسمان سيه نقش كرده است ، وانگاه ، چون سپيده دم از راه مي رسيد : مي ديدم آشكار كه در زير طاق ابر باران ، حروف ميخي از ياد رفته را _ گويي به ياد شوكت ايران باستان _ بر سطح آبهاي فرو خفته در سكون _ همچون كتيبه هاي كهن سال واژگون _ باز آفريده است و سپس پخش كرده است. من سرخوش از خيال : بي اعتنا به گردش هر روزهء زمين آسوده از شتاب هراس آور زمان چونان كتيبه تكيه به تاريخ داشتم وز راه دور خيره بر آثار گونه گون _ بر نقش بيستون و بر ايوان تيسفون _ مست غرور بودم و مفتون افتخار : چشم از زمين به جانب مريخ داشتم. اما شبي در آخر پنجاهمين خزان زان خواب كودكانه پريدم بناگهان ديدم كه خاك ايزدي زادگاه من قرباني تهاجم اعراب خانگي ست اعرابي از سلالهء "وقاص" و ديگران ديدم كه در قلمرو "تازي تبارها" : سيماي آفتابي زن در حجاب رفت ماه دو هفته : آينهء روي ديو شد مو : لاي درز معجزه هاي كتاب رفت وانگاه ، بر بسيط زمين : خون به جاي آب گسترده گشت و موج زنان تا سراب رفت. ديدم كه كورچشمي باطل ، زمانه را بيمار كرد و ديدهءبيدار تيره شد وانگه ، خداي نامهء موزون تازيان با جلد زرنگار ، به شهنامه چيره شد. ديدم كه بر سراسر آن سرزمين سبز نور سپيد و سرخ از آن پس فرو نتافت ديدم كه در سپيده دمش : آفتاب مرد وآن شير پير گم شد و شمشير خود نيافت. آري ، در آن پگاه زمستان كه ناگهان با دومين هجوم عرب روبرو شدم : تصوير من در آينه پنجاه ساله بود وينك بر آستانهء هفتاد سالگي ست اما ، به چشم دل : اين روزگار دوزخي بيست ساله را كي ميتوان ادامهء عمر گذشته ديد من ، پرسشم از آينه جز اين نبوده است كان فتنهء شگفت چه نامي به خود گرفت ؟ آشوب تازه بود و يا نظم نو ظهور يا ضربتي كه رفته و آينهء مرا از هم گسست و خاطره ها را به خون كشيد...
علی کبیری
پس از 36 سال از گذشت واقعۀ 57، بازهم عده ای از روشنفکرنماها همچون مردمی عامی آنرا "انقلاب" مینامند. درصورتی که هر واژه ازنظر کارآئی آن بکار میرود و واژۀ انقلاب نیز ازاین قاعده مستثنی نیست. البته همۀ مواردی که کارآئی واژۀ انقلاب را بدست میدهد را نمیتوان دراین مختصرتوضیح داده ومورد بررسی قرارداد. ولی مایلم دراینجا تنها به چند نکتۀ کلیدی اشاره کرده وبرپایۀ آنها سؤالاتی را مطرح کنم. یکی از آن نکات وسؤالات اینست که اگر هرکسی باهر شعاری بپا خاسته و عدۀ زیادی ازمردم ناآگاه را بدنبال خود روان ساخته و برآن اساس حکومتی درست کند، آیا انقلاب کرده است؟ بطور مثال آیا هیتلر که در کتاب نبرد من آرزوهایش درمورد حکومت کردن و قلع وقمع یهودیان وکولیها را به روشنی بیان کرده و برهمان اساس نازیهارا به حکومت رساند، انقلاب راه انداخته بود؟ پس خمینی که سالها مدافع بحکومت رساندن آخوندها بوده و آرزوها وافکارارتجاعیش را بروشنی در کتاب حکومت اسلامیش بیان کرده بود نیز نمیتوانست انقلابی بوده و انقلاب راه بیاندازد. دیگر آنکه کتاب حکومت اسلامی خمینی درتاریخ سوم مهر 1356 در کتابخانۀ ملی بشمارۀ 1052 به ثبت رسیده ودرپیشخوان کتابفروشیها درمعرض فروش بود. آیا رهبران گروههای سیاسی چه چپ، چه میانه یا مذهبی درسال 57 از وجود کتاب خمینی بی خبر بوده ونسبت به افکار ارتجاعی و آرزوهای وی دربرپاکردن حکومت اسلامی بی اطلاع بودند؟ اگر ادعای ناآگاهی نسبت به آن کتاب بکنند، جز بی شرمی چه نامی میتوان برآنها گذاشت؟ مهمترین بدبختی اینست که پس از 36 سال از گذشت آن واقعه ودراختیارداشتن منابع ومآخذ معتبر وغیرقابل انکار، هنوز هم عده ای روشنفکر نما آن واقعه را انقلاب وانمودمیکنند. سؤال من از این جمع آنست که اگر درسال 56 آن نامۀ منسوب به احمد رشیدی مطلق در روزنامۀ اطلاعات بچاپ نرسیده بود، آیا بازهم انقلابی این چنینی برهبری خمینی وآخوندها راه میافتاد؟ باتوجه به واقعیتهای پیش گفته به این نتیجه میرسیم که 1- آن واقعه یک انقلاب نبود. 2- روشنفکرنماها ورهبران گروههای سیاسی درسال 57 با اطلاع کامل از منویات خمینی وآخوندها، مردم را به این ورطۀ هولناک کشاندند. 3- باتوجه به تحلیلهای گوناگون، هنوز هم که هنوزاست ما دراین مملکت روشنفکر بسیارکم داشته ولی روشنفکرنما بسیار داریم. از این روست که میتوان ادعا کرد «این قافله تابحشرلنگ است!»
شاهد
برای برخی دیواری کوتاه تر از "روشنفکر" نما ها و جود ندارد . انان در که در حکومت بگیر و ببند شاه فاقد ارتباط با توده ها و نظام اسلامی زیر سرکوب اند . برای متهم کنندگان که بار مسولیت از شانه خالی کرده اند و ترس از متهم کردن "خلق " یا "مردم" یا" توده" دارند کاملا مطلوب است . درمورد اشکال به قدرت رسیدن هیتلر توتالیتاریسم هانا ارنت یکی از منابع است . "در هرکجا که توده هایی وجود داشته باشند که به دلایلی به سیاست گرایش پیدا کرده باشند شکل گیری جنبش های توتالیتر امکان پذیر است . این توده ها بر اثر اگاهی از یک مصلحت مشترک گرد هم نمی ایند . ان ها فاقد ان احساس تمایز ویژه ای اند که در هدف های معین و محدود و دسترسی ناپذیر بیان می شود ..... این مردم به گونه ای بالقوه در هر کشوری وجود دارند و اکثریت عظیم افراد خنثی و از نظر سیاسی بی تفاوت کشور را تشکیل می دهند ." ص 48 ترجمه محسن ثلاثی . در وقوع هر پدیده ای علت های متعدد با ضریب احتمالی متفاوت وارد میدان می شوند که با تاثیر گداری این علت ها بر هم ضریب موثر احتمالی انها تغییر می کند . روشنفکر" نما ها" هم نقش خود در وقوع تحولات 57 داشتند . اما با اتکا به همان کتاب توتالیتاریسم و نطریه تئوری اقتدار ماکس وبر حکومت شاه و شخص خود بزرگ بین و سرکوب گر و در عین حال ترسوی اعلی حضرت همایونی یکی از بانیان اصلی "انقلاب اسلامی " بودند و این انقلاب مدال دیگری بر مدال های ایشان افزوده اند .
علی کبیری
بازگوئی وتکرارطوطی وار مطالب دیگرانی که در شرائط زمانی ومکانی متفاوت با ما زیسته اند وتلاش درتطبیق اندیشۀ آنها با شرائطی متفاوت به منظور به کرسی نشاندن استدلالی بی پایه، یکی از مشخصات "روشنفکرنماها" است. این گونه تلاش با توسل به استدلالی ازنوع قالبی یا Stereotype صورت میگیرد که نزد اهل فلسفه به عنوان یکی از انواع مغالطه های شناخته شده است. دراین نوع استدلال، گوینده کوشش دارد تا باآوردن شواهدی از گفته های دیگران به اثبات ادعای خودبپردازد. این موضوع براین واقعیت گواهی میکند که گوینده کسی جز پیام آور سخن دیگری نبوده و عملاً نقش ضبط صوت یا نامه رسان را ایفاء میکند. درواقع همچه کسانی قائم به ذات خود نمیباشند و توجه به اظهارات ونتیجه گیریهای بی اساس آنان بدون آگاهی به منطق میتواند همچون جام زهری کشنده برای تودۀ مردم باشد. دراین میان همه گونه افرادی ازاین دست درمیان ما وجود دارند، چه چپ، چه راست، چه میانه رو یا مذهبی و لامذهب. مادر هر برهه ای وبخصوص دربرهۀ بحرانی کنونی به روشنفکر نیازداریم که از جنس دیگریست و فعلاً درجامعۀ ما حکم کیمیا راپیداکرده است.
محمد
"مشکل اساسی شاه این بود که به مردم اجازه استفاده از اینترنت نداد. او حتی نگذاشت آنها موبایل داشته باشند. شاه نمی خواست مردم چیزی درباره حادثه یازده سپتامبر بدانند... ما بعد از انقلاب به همه اینها دست یافتیم. پیشرفت های دیگری هم در راه است..." بخشی از دست نوشته های یک دانشجوی نخبه علوم سیاسی در سال 1393
hasani
در جواب مهدی م: اجازه راهپمایی به منتقدان و ناراضیان بدهند تا ببینی راهپمایی عظیم مردم ایران یعنی چی ! به بزرگی سالهای ۵۷.
hasani
چی فکر میکریم ؟ چی شد؟! حکومت مشروعه ولایت فقیه مطلقه !
nader
باروشدن اسناد محرمانه روشن میشود که سقوط سریع شاه بواسطه توافق بین انگلیس و ملاقاتهای تیم ریچارد کاتم مامور ارشد سیا با خمینی در سال ۵۷ در ویلای محل اقامتش در نوفل لوشاتوی فرانسه و قبل از ان ماموران امریکا در سفارت امریکا در تهران با بهشتی انجام گرفت و توافق بر حکومت اسلامی و سرکوب نیروهای میانه رو بود. بهمین منظور در بهمن ۵۷ بلافاصله دهها ژنرال بیگناه شاه مثل جهانبانی را اعدام کردند تا امکان کودتا را از بین ببرند . بعد با حمله به کردستان و ترکمن صحرا به کشتار فله ای ترکمن ها و اکراد ها پرداختند و با با نا دیده گرفتن ملاقات شورای انقلابتان از روز اول با امریکاییها سند از سفارت ساختید تا بازرگان برکنار و تند روها را حاکم کردند و بلافاصله به کشتار روشنفکران و اعدام هزاران نفر شامل زنان حامله در دهه شصت پرداختند و با بولدوزر جسدها را شبانه دفن کردند. بعدا با ادامه جنگ بیحاصل هزاران نوجوان را بر روی میادین مین و بمب شیمیای در خاک عراق فرستادند. تا کشور را شهید پرور کنندو بعدا بلافاصله فروهر و فرخزاد و بختیار ها را تکه تکه کردند و مختاری و سیرجانی ها را کشتند. بعد به کوی دانشگاه حمله کردند و دانشجویان را به خیابان پرتاب کردند. بخاطر حمایت از نوچه شان در انتخابات قلابی ۸۸ به تجاوز و دست شکستن جوانان در کهریزک و کشتار نداها در خیابان کردند. تمام اینها با توافق کشورهای غربی و برای ایجاد تنش در منطقه بوده که منطقه را بخرابی و یک قرن بعقب بکشند و میلیونها تحصیلکرده را از زندان حکومت اسلامی جذب کار کردند و میلیونها دلار پول اختلاس را با اغوش باز در بانکهایشان ذخیره کردند و میلیونها دلار اسلحه فروختندو و قیمت نفت را به سی سال پیش برگردانند!:
شاهد
برخی روشنفکران از لحاظ تفکر به سنخ فکری توتالیتر تعلق دارند چون مهمترین منبع فکریشان روانشان است و نه ذهن شان . اینان در وقوع وقایع اجتماعی به دنبال یک و فقط یک عامل "گناهکار " می گردند و باور ندارند در وقوع هر پدیده ای همچون انقلاب علت های بسیاری دست اندر کار است و در وقوع "انقلاب ایران " یکی از این عوامل روشنفکران دیگری تودها و سوم نظام سیاسی و عوامل بسیار دیگر دست اندر کاربوده است . دیگر خصلت روشنفکر توتالیتر باور به وجود یک و فقط یک عامل در وقایع اجتماعی اسن .این روشنفکران چنان حامل اندیشه فاشیستی هستند که انگار در فاشیسم شنا می کنند . جماعتی هستند که حتی وقتی طوطی وار از " فاشیسم" سخن می گویند و سپس به اینان کتابی معرفی می کنی - توتالیتاریسم هانا ارنت -که یکی از کتاب پایه در شناخت فاشیسم و توتالیتا ریسم است خود را از مراجعه به ان بی نیاز می بینند چون خودشان منبع لایزال اندیشه و فکر محسوب می کنند و ناراحت می شوند که چرت فاشیستی شان بهم زده شده است . در بالا بخشی از خصوصیا ت روشنفکران توتالیتر ذکر شد که که خصوصیات روشنفکران در مقطع "انقلاب ایران" بود . " انقلابی " که در واقع " جنبش شبه توتالیتر هویت خواهانه " بود . "شبه روشنفکران توتالیتر" هنوز گروه بزرگی در سپهر "کنشگری سیاسی ایران " تشکیل می دهند که ناخود اگاه به همان طیفی تعلق دارند که هانا ارنت در همان کتاب کذا خصوصیات انان را شرح می دهد . اکنون بخش بزرگی از اینان در طیف نوکران فکری آعلی حضرت همایونی محمد رضا شاه پهلوی هستند که سی و شش سال پس از سقو ط او هنوز حاضر نیستند کوچکترین انتقادی از ارباب به خاک رفته شان تحمل کنند . همو که یکی از عوامل وضعیت کنونی بود اینان کودکانی هستند که اگر به انتقاد از اربابشان بپر دازی کودک درونشان که با ارباب مرده شان همذات شده است دچار اسیب می شود و انا واکنش نشان می دهند . برای درک وقایع ایران و شناخت "شبه روشنفکران توتالیتر" خواندن کتاب هانا ارنت درمان خوبی است .
علی قلندی
من نگاه رسول نفیسی به سقوط انقلابی ایران را سخت بجا، دقیق، مطابق با واقعیت و فارغ از احساسات مخل رویکرد صحیح یافتم. او به کوتاهی آنچه را که دیگران با همه پرنگاری نگفته اند، گفته است. آفرین.