جنگ سرد ايران و عربستان: ظهور ناتوی عربی
اميد منتظری- ۵۰ سال پس از جنگ شش روزه و پیروزی اسرائیل، کشورهای عربی بار دیگر به فکر تشکیل «یک نیروی مشترک نظامی» افتادهاند. اینبار اما پیکان تهدید به سوی کشوری دیگر نشانه رفته.
بر خلاف تبليغات جريانهای محافظهکار جمهوری اسلامی يا مواضعی که از تريبون نماز جمعه تهران ايراد شد، مرگ ملک عبدالله، پادشاه پيشين عربستان، اتفاق مبارکی برای حکومت ايران نبود.
دو وليعهد پادشاه جديد، يعنی مقرن بن عبدالعزيز و محمد بن نايف آلسعود هر دو از چهرههای شاخص ضد جمهوری اسلامی در عربستان شناخته میشوند.
آنها زمانی در هرم قدرت آلسعود، پستهای دوم و سوم را در دستگرفتهاند که بر اساس اخبار منتشر شده، وضعيت جسمی پادشاه ۸۰ ساله عربستان به سبب بيماری زوال عقل (dementia) نامناسب گزارش میشود.
شايد همين اخبار بود که آيتالله علی خامنهای، رهبر ايران را بر آن داشت تا در نخستين نطق خود پس از بيانيه لوزان، کمتر از تفاهم هستهای اين کشور و بيشتر از اختلافات متعدد سياسی با خاندان سعودی بگويد: «چند جوان بیتجربه، امور آن کشور را در دست گرفتند و دارند آن جنبه توحش را غلبه میدهند بر جنبه متانت و ظاهرسازی؛ اين به ضررشان تمام خواهد شد.»
به عقيده آيتالله خامنهای در دوران ملکعبدالله اوضاع بهتر بود، زیرا به پندار آیتالله رياض دستکم برای «ظاهرسازی»، جانب «وقار و متانت» را حفظ میکرد.
سخنان رهبر ايران درحالی ايراد شده است که حاکمان جديد عربستان علاوه بر اينکه از سياستمداران مخالف ايران محسوب میشوند، پيشينه پررنگی نيز در پستهای نظامی و امنيتی دارند.
شاهزاده مقرن بن عبدالعزيز، رئيس سابق سازمان استخبارات و وزارت دفاع عربستان، فارغ التحصيل کالج سلطنتی نيروی هوايی بريتانيا است. زوج مقرن و محمد بن نايف را چهره سومی نيز همراهی میکند: بندر بن سلطان، از چهرههای امنيتی عربستان که ۲۲ سال سفیر عربستان در آمريکا بود. او طی دهه گذشته رياست شورای امنيت و سازمان استخبارات عربستان را نیز بر عهده داشت.
این حلقه جدید در تلاش است تا استراتژی سردرگم عربستانِ تحت پادشاهی ملک عبدالله در قبال ایران را دوباره سازماندهی کند.
اما اکنون پرسش این است: سیاست جدید عربستان، یعنی مداخله مستقیم نظامی در یمن و تسری ایده اولویت مقابله با ایران در «نیروی نظانی تازه تأسیس مشترک عربی»، آیا میتواند موازنه قدرت را به سوی ریاض تغییر دهد؟
عصر انقلابهای بدون تغيير
با آغاز خيزشهای جهان عرب (بهار عربی)، خاورميانه وارد عصری شد که برخی کارشناسان آن را عصر «انقلابهای بدون تغيير» نام نهادهاند. این انقلابها همچون نمونه مصر به نقطه اول بازگشتند يا به سرعت بدل به جنگ داخلی شدند.
منتهی شدن اين انقلابها به جنگ داخلی و درگيریهای فرقهای، بهسرعت مسائل داخلی کشورها را تبديل به مسائل منطقهای و رقابت دولتها کرد.
اين شکل از تحولات، هم امکانها و منافع تازهای در خاورميانه گشود و هم صفبندیهای پيشين را جدیتر کرد.
همزمان با تغيير شکل انقلابهای بهار عربی به جنگ داخلی، اتفاق ديگری نيز رقابتهای منطقهای را تشديد کرد: مذاکرات هستهای ايران.
نتيجه مذاکرات هستهای ايران و ۱+۵ در لوزان، طرح کلی تفاهمی بود که نگرانیهای کنگره آمريکا، اسرائيل و کشورهای عربی در آن لحاظ نشد.
اما تفاهم سياسی با قدرتهای جهانی بر سر پرونده هستهای، به رهبران ايران فرصت داد تا با حل مسائل «فرامنطقهای»، با خيال آسودهتری به مسائل «منطقهای» رسيدگی کنند.
از سوی ديگر نزديکی ايران و آمريکا از جمله نامهنگاریهای سران دوکشور و گفتوگوهای مستقيم وزرای خارجهشان، نگرانی کشورهای قدرتمند عربی را بيشتر کرد. اين کشورها خاطره چندان خوشی از نزديکی روابط ايران و آمريکا در سالهای پيش از انقلاب ندارند، زمانی که ايران با در اختيار داشتن بزرگترين ارتش خاورميانه از نزديکترين متحدان آمريکا و «ژاندارم» منطقه شناخته میشد.
خاصه اينکه در سالهای اخير واشينگتن و رياض روابط پر تنشی را از سر گذرانده بودند. واکنش ايالات متحده به قيامهای بهار عربی، عدم دخالت مؤثر نظامی آمريکا در سوريه، گفتوگوها با ايران و انتقاد از وضعيت حقوق بشر در عربستان، مقامات اين کشور را مجاب کرد تا نزديک به دوسال پيش از تغييرات عمده در روابط با کاخ سفيد سخن بگويند.
همزمان با اين وضعيت، قدرتگيری جريانهای شيعی تحت الحمايه ايران که حالا در کشورهای بحرانزده عربی دست بالا را گرفتهاند، دلايلی کافی در اختيار ائتلاف کشورهای عربی به رهبری عربستان گذاشت تا درگير و دار مذاکرات سرنوشتساز هستهای ايران و ۱+۵، حمله هوايی به يمن را ترتيب دهند.
علاوه بر اين، ايده ائتلاف کشورهای عربی مقدمهای شد برای شکل دادن به يک «نيروی مشترک نظامی عربی». اگرچه اين نخستينبار نيست که کشورهای عربی تلاش میکنند تا ارتشی واحد را در خاورميانه شکل دهند.
تشکيل ناتوی عربی؟
آخرينباری که کشورهای عربی درهیأت يک نيروی نظامی واحد بر ضد دشمنی مشترک -اسرائيل- وارد جنگ شدند، نتيجه آن شکستی بود که چهرهی خاورميانهی سالهای آينده را تغيير داد.
حالا ۵۰ سال پس از جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷، کشورهای عربی بار ديگر به فکر تشکيل «يک نيروی مشترک نظامی عربی» افتادهاند. اينبار اما پيکان تهديد اين نيرو به سوی کشوری ديگر نشانه رفته است: ايران.
بیجهت نبود که بلافاصله پس از تهاجم گسترده ائتلاف عربی به يمن، نتيجه آخرين نشست اتحاديه عرب در «شرم الشيخ مصر» که با محوريت بررسی تحولات يمن و تهديدهای نيروهای پيکارجو در سوريه و عراق برگزار شد، تشکيل يک نيروی نظامی واحد بود.
خبر تأسيس اين نيرو در حالی اعلام میشود که بسياری از جزئيات آن، از جمله چگونگی تأمين مالی و بودجه اين نيروی نظامی جديد هنوز نامشخص است. همچنين شيوه برنامهريزی و اهداف اين نيرو نيز تبيين نشده است.
از سوی ديگر، برخی کشورهای عربی از جمله عراق با اين طرح موافقتی ندارند. در واقع ارتش واحد عربی همان کشورهايی را شامل میشود که در ائتلافی واحد به يمن هجوم بردهاند.
در ائتلاف فعلی کشورهای عربی به رهبری عربستان، ۱۸۵ فروند هواپيمای جنگی از کشورهای مختلف شرکت دارند. اين تعداد، چندين برابر هواپيماهايی است که عليه داعش در عراق و سوريه استفاده میشود، با اين تفاوت که موفقيت اين عمليات هوايی بدون حمله زمينی تنها چند هفته پس از شروع تهاجم با ترديد روبرو شده است.
اين در حالی است که نبرد فعلی ائتلاف کشورهای عربی به رهبری عربستان در يمن تاکنون نتيجهای جز تخريب گسترده، کشتهشدن غير نظاميان، آوارگی و در نهايت پيشروی حوثیها نداشته است.
از طرفی نيروهای ائتلاف برای حمله زمينی با موانع جدی روبرو هستند. شيعيان زيدی حوثی که بين ۳۰ تا ۱۰۰هزار نفر برآورد میشوند، عمدتاً چريکهايی هستند که میتوانند نيروی زمينی ائتلاف را در يک نبرد پارتيزانی در جغرافيای کوهستانی يمن با تلفات جدی روبرو کنند.
اما حمله به يمن به نحوی توضيحی شده است برای ظهور يک نيروی نظامی مشترک عربی. هرچند همزمان بيم آن میرود که تشکيل چنين نيرويی، شکاف شيعه-سنی و جنگهای فرقهای را در منطقه تشديد کند. بهويژه اينکه شماری از مؤسسان اين نيروی نظامی مشترک عربی، نام «تولد دوباره» را به آن دادهاند.
بنابر اين گمان میرود مؤسسان چنين نيرويی بخواهند تا اهدافی شبيه سازمان پيمان آتلانتيک شمالی(ناتو) را در منطقه خاورميانه پيش ببرند؛ خصوصاً قلب پيمان ناتو، يعنی ماده پنجم آن که حمله به يک يا چند کشور عضو، به مثابه حمله به تمامی کشورهای عضو ناتو تلقی میشود و در اين صورت تمامی اعضا موظفند تا به مقابله برخيزند.
هرچند قرار شده است که طی هفتههای آينده جزئيات اين نيروی جديد توسط مؤسسان اعلام شود.
نيروی نظامی متحد عربی که اکنون با محوريت عربستان و مصر پیريزی شده، با يک تناقض تاريخی و درونی مواجه است:
تلاش برای تقويت همکاری نيروهای عرب با تأسيس اتحاديه عرب در سال ۱۹۴۵ آغاز شد و با شکست «تحقيرآميز» ارتشهای مصر، اردن و سوريه در برابر ارتش اسرائيل در سال ۱۹۶۷ ادامه يافت. سپس مصر و سوريه به دنبال تنظيم معاهدات صلح اسرائيل با اردن و مصر در سال ۱۹۷۳ توسط ديگر کشورهای عرب پسزده شدند.
از آن زمان به بعد، تلاشهای نظامی منطقهای کشورهای عربی بيشتر توسط آمريکا يعنی خارج از منطقه صورت میگرفت که نمونه آن جنگ ۱۹۹۱ عليه صدام برای آزادسازی کويت بود. پس از آن هم تلاش نيروهای نظامی کشورهای عربی فقط در حکم امری تشريفاتی محسوب میشد؛ همانند حضور آنها در جنگ آمريکا عليه عراق برای پاکسازی نيروهای تروريستی.
نبايد از ياد برد که عبدالفتاح سيسی، رئيسجمهوری مصر، فردی نظامی است که میکوشد اقتدار ارتش اين کشور را بازگرداند. با اين حال سيسی در وضعيتی دوگانه گير افتاده است. از يک سو، او تثبيت دولت خود را مديون کمکهای مالی عربستان میداند و از سوی ديگر تلاش میکند تا با پيشبردن طرح نيروی متحد نظامی، در نگارش استراتژی اين ارتش تازه تأسيسشده ابتکار عمل را به دست گيرد.
اما تا آنجا که به حمله ائتلاف به يمن بازمیگردد، عربستان سعودی حملات خود به يمن را پيش از موافقت رسمی مصر يعنی پيش از اجلاس اتحاديه عرب آغاز کرده است. تا آنجا که میتوان از تلاش عربستان برای کمکردن نفوذ مصر در خاورميانه سخن گفت، به گونهای که دخالتهای قاهره درمنطقه به حداقل برسد.
دستکم میتوان گفت که اين دو قدرت عربی اولويتهای متفاوتی را در پاسخ به چرايی تأسيس يک نيروی متحد عربی دنبال میکنند.
اولويت برای مصر، مبارزه با پيکارجويانی است که آنها را تروريست میداند. يعنی آنچه در سخنان سران حکومت اين کشور با عنوان لزوم مهار خطر «اخوان المسلمين» و درگيریها در ليبی ياد میشود. عبدالفتاح سيسی درحالی که از نيروی «ناسيوناليسم عرب» صحبت میکند، میکوشد تا اين دغدغه را به عنوان دغدغهای منطقهای جا بياندازد.
از جنگ نیابتی تا جنگ سرد
اما برای عربستان، اولويت مهار ايران و قدرتگيری بيش از پيش شيعيان تحت حمايت اين کشور است.
پس از تبديل انقلابهای بهار عربی به جنگهای داخلی، «مرز سياسی» ايران و عربستان از لبنان و فلسطين به سوريه وعراق و بحرين و يمن کشيده شد. به گونهای که اين مرزهای سياسی، تعيين کننده «جنگ نيابتی» اين دو رقيب منطقهای و ايدئولوژيک شده است. مقامهای ارشد نظامی دو کشور نيز در موضعگيریهای خود، بر وجود جنگ نيابتی صحه گذاشتهاند.
امروز اين مرزهای گسترده سياسی از شمال خاورميانه تا جنوب آن امتداد يافته است؛ آنقدر که ناوهای جنگی ايران در خليج عدن فاصله کمی تا نيروهای ائتلاف ضد حوثی به رهبری عربستان دارند.
علاوه بر اين سياست جديد آمريکا در خاورميانه به عاملی برای تشديد بحران در روابط ايران و عربستان تبديل شده است. آمريکا ديگر همانند سابق در منطقه خاورميانه مداخله نظامی مستقيم ندارد. اين موضوع وضعيت دو قطبی بين ايران و عربستان را تشديد کرده است.
رقابتهای کمسابقه منطقهای، روابط ايران و عربستان را در چنان وضعيتی فرو برده که چگونگی بازگشت به حالت پيش از اين تنشها در هالهای از ابهام قرار گرفته است.
حالا ابعاد اين مناقشه تنها به دولتها محدود نمیشود، بلکه جنگ لفظی شهروندان دو کشور نيز آغاز شده است. اگر تا پيش از اين درگيریها ميان ساکنان مرزهای سياسی دو کشور ايران و عربستان يعنی لبنان و سوريه و عراق و بحرين، صورتی فرقهای-شيعه و سنی- پيدا کرده بود، امروز به هیأت يک تخاصم نژادی ميان شهروندان ايرانی و عربستانی در آمده است.
حتی در سال ۱۳۶۶ نيز اين حد از تهديدات نظامی سابقه نداشته است؛ زمانی که در پی درگيری نيروهای ضدشورش عربستان سعودی با تظاهراتکنندگان مراسم «برائت از مشرکين»، بيش از ۲۷۵ تن از زائران ايرانی کشته شدند و روابط تهران و رياض قطع شد.
خطر اين کينتوزی و نفرتپراکنی، خود بدل به سويهای ديگر از جنگ سرد ايران و عربستان شده که بسيار ديرتر از رقابت منطقهای و تسليحاتی قابل جبران است.
بیشتر بخوانید: شجره خانوادگی و هرم قدرت در خاندان آل سعود
نظرها
شاهین امینی
((((((( این در حالی است که نبرد فعلی ائتلاف کشورهای عربی به رهبری عربستان در یمن تاکنون نتیجهای جز تخریب گسترده، کشتهشدن غیر نظامیان، آوارگی و در نهایت پیشروی حوثیها نداشته است )))) مثل اینکه نویسنده مقاله اطلاعاتش را از سایت های جمهوری اسلامی بدست می اورد
شاهین امینی
و همچنین : ((((( امروز این مرزهای گسترده سیاسی از شمال خاورمیانه تا جنوب آن امتداد یافته است؛ آنقدر که ناوهای جنگی ایران در خلیج عدن فاصله کمی تا نیروهای ائتلاف ضد حوثی به رهبری عربستان دارند )))) اقای امید منتظری کشتی های ایران در ابهای ازاد رفت وامد می کنند ( قبلا هم به خاطر دزدان دریایی سومالی در منطقه بودند) مانند تمام کشورهای دیگر و این هیچ ربطی به نفوذ جمهوری اسلامی ندارد
Farid
دبی-العربیه.نت فارسی منابع رسانه ای روز شنبه ۱۸ آوریل گزارش دادند که ایران پیش از آغاز عملیات توفان قاطعیت، نیروهایی از حزب الله لبنان را از سوریه و عراق به یمن منتقل کرده بود تا در جنگ کودتاچیان حوثی شرکت کنند. روزنامه فرا منطقه ای الشرق الاوسط گزارش داد که بخشی از عملیات انتقال، از طریق جزایری در دریای سرخ، در نزدیکی سواحل یمن که ایران اجاره کرده، صورت گرفته است. بر اساس این گزارش، ایران زمانی نیروهای حزب الله لبنان را به یاری خود فراخواند که فعالیت های نیروهای سپاه پاسداران در یمن، با مشکلاتی روبرو شده اند. منابعی از مخالفان فاش کردند که عناصری از حزب الله لبنان که به نفع ایران در حومه بغداد و دمشق به فعالیت می پرداختند، به یمن منتقل شدند و جای آنها را نیروهایی از شیعیان افغانستان گرفتند.