دائرةالمعارف در جمهوری اسلامی: پروژه قدرت و پرستیز
از جلد نوزدهم دانشنامه جهان اسلام رونمایی شد. در عرصه دانشنامهنویسی هم تورم و کشاکشی به وجود آمده است. دانشنامهنویسی یک پروژه ملی یا تورمزایی فرهنگی؟ دو نظر در این زمینه.
چهارشنبه ۲ اردیبهشت غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی از جلد نوزدهم دانشنامه جهان اسلام رونمایی کرد. این دانشنامه را «بنیاد دائرهالمعارف اسلامی» که در سال ۱۳۶۲ بنیان نهاده شده، منتشر کرده و به آموزههای دین اسلام، تاریخ و جغرافیای کشورهای اسلامی، علوم قرآنی، حدیث و فقه اختصاص دارد. در جلد نوزدهم این دانشنامه ۲۵۱ مدخل وجود دارد و ۵۳ دانشنامهنویس برای تدوین آن به کار گرفته شدهاند.
ظاهراً در عرصه دانشنامهنویسی هم تورم و کشاکشی به وجود آمده است. دانشنامه امام علی، دانشنامه امیرالمومنین، دائره المعارف تشیع، دائرهالمعارف قرآن کریم، دانشنامه امام رضا، دانشنامه سیره نبوی، دانشنامه پیامبر اسلام، دانشنامه اسلام معاصر، دانشنامه ثقلین، دانشنامه جغرافیای تاریخی جهان اسلام و اسلامپدیا فقط برخی از دانشنامههای متعددیست که در دوره تورم دانشنامهنویسی تولید میشوند.
داریوش آشوری (زبانشناس) میگوید: «جنبوجوش زیادی در زمینه دایرةالمعارفنویسی و لغتنامهنویسی در ایران هست. از جمله، در "حوزه علمیه" با امکانات بودجههای دولتی طرحهای فراوانی در دست اجراست.»
به گفته مهدی جامی (نویسنده و روزنامهنگار) در ایران تا ۱۰ سال پیش ۱۱۰ دائرهالمعارف در دست تدوین یا برنامهریزی بوده است.
از میان این دانشنامهها اما همچنان دانشنامه جهان اسلام (زیر نظر غلامعلی حداد عادل) و دایرهالمعارف بزرگ اسلامی (زیر نظر کاظم بجنوردی) اعتبار بیشتری دارند.
بودجهای که دولت حسن روحانی به بخش فرهنگ اختصاص داده است بالغ بر ۷۶۹ میلیارد تومان است. بودجه بنیاد دائره المعارف اسلامی را سازمان تبلیغات اسلامی از ۲۶۰ میلیارد تومانی که به این مؤسسه تخصیص یافته، تأمین میکند. افزون بر این در «جدول ۱۷» بودجه ایران نام ۵۱ نهاد و سازمان آمده است. این نهادها و سازمانها از جمله «مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی» بالغ بر ۱۱۹ میلیارد تومان از بودجه دولت را به خود اختصاص دادهاند.
غلامعلی حداد عادل در مراسم رونمایی از جلد نوزدهم دانشنامه جهان اسلام به وزارت علوم پیشنهاد داد که در سطح کارشناسی ارشد رشته دانشنامهنویسی را در برخی دانشگاههای کشور بنیان بگذارد.
غلامعلی حداد عادل اما گلایهمند است. او میگوید دانشنامه جهان اسلام شناختهشده نیست و در مجلات و کتابها بدان چندان استناد نمیکنند و برخی حتی «خجالت میکشند» به مقالات دانشنامه او ارجاع دهند.
ظاهراً تعدد دانشنامههای اسلامی و همگانی شدن «دانشنامهنویسی» در ایران به نقیض خود بدل شده است. دائره المعارفنویسی آیا یک خیزش ملی فرهنگی است یا کتابسازی؟ آیا دوره دانشنامهنویسی سپری شده است؟ فایده دانشنامهنویسی به شکل انبوه و متورم چیست؟ دو نظر در این زمینه:
صفحه بعد:
مهدی جامی: نخستین مرکزهای سکولار در یک انقلاب دینی
مهدی جامی: نخستین مرکزهای سکولار در یک انقلاب دینی
دائرةالمعارفها هم محصول تحولاتی در علم و فرهنگ و نیازهای تحقیقیاند و هم نشانهای برای شناخت فرهنگ و علم در جامعه. برای مثال دائرةالمعارف نشان میدهد که کتابخانههایی جامع فراهم آمده است. زیرا بدون کتابخانه نمیشود دائرةالمعارف نوشت. دیگر اینکه نشان میدهد گروههایی از متخصصان گرد هم آمدهاند و کسانی را تربیت کردهاند تا بتوانند مقاله دائرةالمعارفی بنویسند. چرا که این مقالات را یا اهل فن مینویسند یا زیر نظر آنها تربیتشدگانشان مینویسند. نوشتن چنین مقالاتی ارجهای بسیار دارد. یکی از آنها این است که مقاله هر کلمه و هر جملهاش باید مستند باشد. در مقاله دائرةالمعارفی نمیتوان کلیگویی کرد یا احکام بیسند آورد و این درمانگر بسیاری از مشکلات در نوشتههای فارسی است.
دائرةالمعارفها نشان میدهند گروههایی پیدا شدهاند که با جدیت کتاب میخوانند. اهتمام به دایرهالمعارفنویسی نشانه فرهنگ عالی کتابدوستی و کتابشناسی و کتابداری و اعتنا به کتاب و دانش و مهارتهای وابسته به آن است. کتاب به تنهایی شاخص مهمی از یک جامعه فرهیخته است. من سالها پیش که خود در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به کار تحقیق و تألیف مشغول بودم مقالهای در باره دائرةالمعارفنویسی در ایران منتشر کردهام (کیهان فرهنگی، مرداد ۱۳۶۸). در آن زمان جنبش دایرهالمعارفنویسی تازه شروع شده بود. امروز به جرأت میتوان گفت دهها اثر دایرهالمعارفی در ایران منتشر شده است (۱۰سال پیش صحبت از ۱۱۰ دایره المعارف بود که در دست تدوین یا برنامهریزی است.)
گرچه اینجا و آنجا می توان نشانههایی یافت که برخی از این دائرةالمعارفها از روش علمی دور شده باشند و یا صرفاً به دلیل رانتهای مالی شکل گرفته باشند و به هر تقدیر کمیت در آنها بر کیفیت بچربد، اما انصاف باید داد که مهمترین دائرةالمعارفهای ایرانی اکنون خود به مرکزهای مهمی برای گردآوری دانش و ارزیابی سنت علمی و پرورش نسل تازهای از پژوهشگران تبدیل شدهاند؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (زیر نظر کاظم بجنوردی) که یک دانشنامه تمدنی است و دانشنامه جهان اسلام (زیر نظر غلامعلی حداد عادل) که برخلاف ناماش یک دانشنامه عام است و همه جوانب زندگی را در بر میگیرد از بهترین نمونههای شکل گرفته در دهههای اخیر در حوزه مطالعات آکادمیکاند و فرهنگنامه کودکان و نوجوانان (زیر نظر توران میرهادی) از بهترین نمونههای عمومی دانشنامههاست.
به نظر من، این واقعیت ساده که تا وقوع انقلاب، ایران هنوز یک دوره دائرةالمعارف نداشت و دو کار بزرگ اصلی یعنی دائرةالمعارف فارسی مصاحب و لغتنامه دهخدا – که نوعی دائرةالمعارف محسوب است – تنها پس از انقلاب تکمیل شد و انتشار یافت و دانشنامه ایران و اسلام هم که عمدتاً ترجمه انسیکلوپدی اسلام فرنگیان میبود تنها ۸-۹ جزوه منتشر کرده بود، بهخوبی نشان میدهد که انجام چنین کارهایی صرفاً به پشتیبانی پول نفت ممکن نیست؛ نیرویی نیاز است که اندیشه دائرةالمعارفنویسی پیدا کرده باشد و تحولی در فضای فکری و نیاز عمیق به بازشناسی و بازتعریف سنت علمی در بایست است. این در سالهای انقلاب ممکن شد. نیروی عظیمی که برای شناخت تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام برانگیخته شده بود راه خود را در دائرةالمعارفنویسی یافت. چنانکه نهضتی هم برای ترجمه کارهای سنگین علمی پیدا شد و نهادهایی مثل مرکز نشر دانشگاهی پدید آمدند تا این کارها را عهده کنند.
یک ارزش دیگر دائرةالمعارفنویسی توجه به نخبگان علمی بود که در دوره پیش از انقلاب پرورش پیدا کرده بودند. اگر به نویسندگان مقالات اصلی و بلند این دائرةالمعارفها توجه کنید میبینید که امضای نامآوران بسیاری پای آنها ثبت شده است که لزوماً با مشی رسمی انقلاب همسو نبودند اما دل به ایران و فرهنگ و تاریخ ایران داشتند. این موضوع وقتی در فضای نخبهستیزی اوایل انقلاب گذاشته شود ارزش دوچندان پیدا می کند. به عبارت دیگر، دائرةالمعارفها نخستین مرکزهای سکولار در یک انقلاب دینی بودند. در این مرکزها تخصص حرف اول را میزد. دانشوری اهمیت داشت و دانشمندان حرمت داشتند. به کمک همین مراکز این نخبگان و دانشوران گرد آمدند و به تربیت جوانان مشتاق پرداختند. انتقال علم از نسل دانشوران پیش از انقلاب به نسل جوان پس از انقلاب از طریق همین دائرةالمعارفها ممکن شد. زیرا دیگر نهادها خاصه دانشگاه دیگر قوت و نفوذ پیشین خود را نداشتند چرا که انقلاب فرهنگی سبک چینی آنها را بسیار محدود کرده بود و تکرار آن قصه اینجا اسباب ملال است.
دائرةالمعارفها بودند که محققان وابسته به حکومت و ایدئولوژیمداران را وادار میکردند به اینکه وسیعتر بنگرند و منابع مختلف را ارزیابی کنند. در همان سالها کتابخانههای بزرگی در قم نیز بر پا میشد و گسترش مییافت و منابعی از فرنگستان در آنها جمع میشد که در کمتر دانشگاهی امکان داشت سفارش و نگهداری شود. همین وضع در کتابخانه دائرةالمعارفها نیز حاکم بود. آنها اجازه داشتند همه نوع مدرکی را جمع آورند از جمله مجلات و کتابهایی که در خارج از ایران به فارسی منتشر میشد و چه بسا در مخالفت آشکار با سیاستهای رسمی در جمهوری اسلامی بود. به این ترتیب، دائرةالمعارفها آزادیهایی داشتند که طبعاً باعث میشد افراد با دید بازتری پرورش پیدا کنند. دائرةالمعارفها خزانههای فکری جمهوری بودند. از این منظر، اغراق نیست اگر بگوییم دانشگاه واقعی در سالهای پس از انقلاب همین محیط های امن علمی بودند که دست سانسور به آنها نمیرسید.
اتفاق دیگری که افتاد و ناگزیر هم بود این بود که دانش سطح عالی از حیطه نخبگان معین خارج شد؛ نیازهای وسیع دائرةالمعارفنویسی بسیار فراتر از آن بود که تنها گروهی اندک شمار از نخبگان هر رشته آن را بر عهده گیرند پس ناچار به همگانی شدن روشهای تحقیق و تألیف مقالات علمی تن دادند. نخست شاگردان خاص استادان این امتیاز را پیدا کردند که مقالهنویس دائرةالمعارف شوند و سپس این حلقه وسیعتر شد و به شاگردان شاگردان رسید و بهتدریج کار دائرةالمعارفنویسی رازهایش را یک به یک آشکار کرد و به امری روتین و آموخته تبدیل شد. این به نظر من اگر تنها دستاورد دائرةالمعارفنویسی در ایران باشد کافی است.
اما دائرةالمعارفها بسیار بیشتر از این حوزه علم و دانششناسی را در ایران متحول کردهاند و پروژه های کوچک و بزرگ بسیاری در کنار آنها رشد کرده و همراه با خود گروهی از دانشجویان و دانشوران را رشد داده است. یکی از دلایلی که هر گروه علمی که دور هم جمع میشد طرحی برای دائرةالمعارفنویسی پیشنهاد میکرد این بود که قالب کار نزدیکترین مدل به یک محیط علمی مطلوب بود. در زمانی که دانشگاه داشت به دبیرستان تبدیل میشد گروههای نخبه علمی به دائرةالمعارفنویسی گراییدند.
قدم بعدی چیست؟ اگر این ارزیابی شتابزده تا اینجا چند نکتهای را برجسته کرده باشد حال میتوان گفت قدم بزرگ بعدی برای اصحاب دائرةالمعارف در ایران این است که خود را با مقتضیات عصر دیجیتال یکسره هماهنگ کنند. اصحاب دائرةالمعارف بنا به طبیعت این کار روحیهای محافظهکار دارند و اگر پیوسته هم کار میکنند اما آهسته کار میکنند. تنها در همین سال جدید شمسی است که مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی گنجینه دایرهالمعارفهای خود را آنلاین و رایگان کرده است. این کار با همه اهمیتاش هنوز کافی نیست زیرا همچنان باید دائرةالمعارف را روی وب ورق زد. یعنی که تا مرحله متنی شدن هر مدخل فاصله داریم. بنیاد دانشنامه جهان اسلام هم باز همین تازگی اعلام کرد که وبسایت تازهای طراحی کرده است، گرچه هنوز رونمایی نشده است چون نشانی دانشنامه همچنان به همان صفحه قدیمی میرود که از بسیاری جهات یک صفحه نامناسب است. از این بابت، دانشنامه ایرانیکا چندسالی جلوتر است. چون وبسایت ایرانیکا مدخلها را به صورت متنی در اختیار قرار میدهد. گرچه وبسایت ایرانیکا هم از نظر جستجو و کاربرپسندی ضعیف است و نظام حرفنویسی انگلیسیاش برای گروهی از مدخلهای فارسی غریب و نامتناسب با وب.
ایرانیکا البته دانشنامه بسیار مهمی است اما من آن را قابل مقایسه با دایره دائرةالمعارفهای ایرانی نمی دانم. دلیل اش ساده است: دانشنامه ایرانیکا زباناش انگلیسی است و ادامه دانشنامهنویسی در غرب است. مؤسسه ایرانیکا در تحول دانش در ایران و به زبان فارسی و در تربیت نیروهای علمی نقشی ندارد. اما دائرةالمعارفهای فارسی صاحب نقش های اجتماعی یگانهای هستند و تأثیر قاطعی در رشد علم و تحقیق دارند. به نظر من، روش تحقیق در ایران در حوزه تمدنی ایران و اسلام به دو دوره پیش از دائرةالمعارفنویسی فارسی و پس از آن تقسیم میشود. به همین دلیل است که فکر می کنم مدیریت دانش دائرةالمعارفی اکنون پس از سه دهه تجربه باید جداگانه محل بحث و بررسی و مطالعه عمیق شود تا از ذخیره دانشی که فراهم آمده بهترین حاصلها برداشته شود (برای بحث بیشتر بنگرید به: "پیشنهادی به دایرهالمعارفنویسان ایرانی"، راهک). نه تنها ما نیازمند رشتههای تازه دانشگاهی هستیم – که مدیر دانشنامه جهان اسلام پیشنهاد کرده است ولی در اساس از دهه ۶۰ مطرح بود اما پایههای علمی و درسیاش فراهم نبود – بلکه نیازمند سمینارهای علمی مداوم برای پیوند زدن دائرةالمعارفنویسی با دانششناسی شبکهای هستیم که مقدمه نگارش تاریخ علم در ایران در موضوعات مختلف است. امری که به نوبه خود دید تاریخی را در مراکز علمی و دانشگاهی ایران عمق تازهای خواهد داد. چرا که دائرةالمعارف از یک بابت چیزی نیست جز بازبینی جزء به جزء تاریخ و تاریخ خود مجموعه عظیمی از ارتباطهاست. درک و کشف و بازشناخت این ارتباطها همان تاریخ دقیق علم و تمدن است. و در وضعیتی که در قرن بیستم بیگانگیهای عمدی با تاریخ و سنت رقم خورد و برنامهریزی بسیاری برای تحریف و جعل تاریخ صورت گرفت تا سیاستهای دولتها و ایدئولوژیها را تأمین کند، کمتر چیزی به ارزش بازنگری تاریخ می توان نشان داد. از این بابت باید گفت مقدمات یک رویداد اساسی در مطالعات تاریخی فراهم شده است؛ مطالعهای که هیچ ایدئولوژی بر آن مسلط نیست.
صفحه بعد:
محمد رضا نیکفر: دائرهالمعارفهای اسلامی با رانت منزلت دارند
محمد رضا نیکفر: دائرهالمعارفهای اسلامی با رانت منزلت دارند
در دائره المعارفنویسی مدرن دو خط وجود دارد، یک خط انتقادی، خطی که با دائرةالمعارف دیدرو و دالامبر و همکارانشان شروع میشود و هدف آن ارائه اطلاعاتی سنجیده و فشرده به همگان است، و خطی دیگر که یک پروژه ناسیونالیستی است، و چیزی است در زمره «هواپیمایی ملی».
زمانی همه میخواستند یک شرکت هواپیمایی ملی داشته باشند. این شرکتها به تدریج ورشکست شدند، و جالب آنجاست که تقریبا همزمان دائرةالمعارفهای ملی هم رونق و اعتبار گذشته خود را از دست دادند. برخی از این دائرةالمعارفها را مؤسسات خصوصی اداره میکردند، مثلاً آمریکانا یا بریتانیکا (که در آمریکا چاپ میشد)، اما به یارانه دولتی هم اتکا داشتند، از جمله به شکل خریدکلان آنها توسط مؤسسات دولتی و عمومی. برخیها کاملا دولتی بودند، مثل سووتسکایا (دائرهالمعارف شوروی).
ایده پشت دایرةالمعارفهای «ملی» عرضه دانش استاندارد است. از هیبت این دائرةالمعارفها قدرت میبارد و در آنها با قدرت کوشیده میشود که دانسته استاندارد شود. وقتی میگوییم «در دائرةالمعارف فلان یا بهمان آمده است که...» بعید نیست که داریم با این حرف ِاعمال قدرت میکنیم. در اینجا دائرةالمعارف یک انبان قدرت است. و وقتی دائرة المعارف دولتی باشد، در آن دانش و دولت به شکل مشکوکی با هم درآمیخته.
البته اینک دیگر با اتکا بر دائرةالمعارف نمیتوان همچون گذشته اعمال قدرت کرد. سطحی بودن، یکجانبه بودن، به روز نبودن و انتقادی نبودن از آفتهای شناخته شده مقالات دائرةالمعارفها هستند. از دائرةالمعارفها میتوان تاریخ تولد و مرگ کسی را درآورد، اما در مورد اینکه او چه کرده و چه اندیشیده است، در بهترین حالت میتوان اطلاعاتی سطحی از دیدی معین کسب کرد.
دائرةالمعارف البته میتواند خوب باشد. «واژهنامه تاریخی فلسفه» در زبان آلمانی، نمونه یک دائرةالمعارف تخصصی خوب است. چنین اثری از دل تحقیق انتقادی درآمده است. اما این مشکل را داشته که خود «تاریخی» شده است، یعنی سطح تحقیق دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ را بازتاب میدهد. جلد دوم آن که منتشر شد، جلد اول آن کهنه شده بود.
دائرةالمعارف اینترنتی ویکیپدیا هم یک دائرةالمعارف خوب است، چون باز است، چون میتوان آن را تغییر داد، میتوان از مقالات آن انتقاد کرد و دید که این انتقاد تأثیر دارد.
البته انبوهی از دادههای این دائرةالمعارف «لانسه» شدهاند؛ در آن چپاندهاند، با این گمان که در ذهن خواننده بچپانند.
کل ایده دائرةالمعارف در جمهوری اسلامی چپاندن است. به دائرةالمعارف به عنوان ابزار قدرت نگاه کردند. رهبر داریم، سپاه داریم، زندان داریم، نفت داریم، جمکران داریم، (ایضا غنیسازی داریم) پس دائرةالمعارف هم باید داشته باشیم.
دائرةالمعارف در جمهوری اسلامی جزو پروژههای قدرت و پرستیز است. ضمن احترام به برخی انسانهایی بامعرفتی که در این پروژهها کار کردهاند یا میکنند، نباید دایرهالمعارف راه افتاده با ابتکار حکومت فقها را معرفتافزا تلقی کرد. دائرهالمعارفهای اسلامی از دل دانش تاریخی انتقادی برنیامدهاند، در مؤسساتی آزاد تولید نشدهاند، در محیطی آزاد در معرض انتقاد قرار نگرفتهاند، از رانت زندگی میکنند، با رانت منزلت دارند، و همه کمابیش دکان هستند. این که عدهای کاردان و پاکدست در آنها کار میکنند، بایستی اسباب تأسف باشد، نه شادی.
نظرها
K9
عالی بود.