امید به رهایی در یک سفر دور و دراز
انقلاب ایران، بهار عربی و جنگ داخلی سوریه از مهمترین عوامل پناهجوییست. مضمون «گریز» در ادبیات معاصر ایران را در نظرخواهی از دو پژوهشگر پی میگیریم.
نیروی مرزی مشترک دریایی اتحادیه اروپا (فرونتکس) پیشبینی کرده است که در سال جاری بیش از یک میلیون پناهجو از آفریقا به سوی اروپا حرکت کنند. نیمی از پناهجویایی که در سال ۲۰۱۴ به اروپا آمدند، از کشورهای سوریه و اریتره بودند. آنها تلاش میکنند با ترفندهایی خود را به لیبی برسانند و سپس با قایق از دریای مدیترانه رهسپار اروپا میشوند. از ۲۱۸ هزار پناهجویی که سال گذشته این مسیر پرخطر را طی کردند، ۳۵۰۰ نفر آنها در دریا غرق شدند. سازمان ملل میگوید در لیبی یک میلیون پناهجوی آفریقایی و سوری در انتظار فرصتی برای عبور از آبهای مدیترانهاند.
در سال ۲۰۱۰ با وقوع «بهار عربی» نخستین موج پناهجویی به آبهای مدیترانه زد. با جنگ داخلی سوریه این موج سهمگینتر شد.
در پس آمارهای آوارگان و پناهجویان سرنوشتهایی نهفته است. در ادبیات و شعر رنج این آوارگان فرصتی برای به بیان درآمدن پیدا میکند و ممکن است از خبرهای روز فراتر رود و به عنوان سندی از یک دوران باقی بماند.
تاریخ ایران بعد از انقلاب با «گریز» و «پناهجویی» درآمیخته است. یکی از مضامین مهم «ادبیات تبعید» دشواریهای پناهجویان ایرانی، بعد از گریز از ایران است. یک نمونه: در زندگینامه «امواج بلند دریا» نوشته اکبر سردوزامی، راوی که به همراه دختر خردسالاش از یکی از بنادر جنوب ایران با لنجی به سوی «کشور عجال» میرود حادثهای خوفناک را تجربه میکند؛ دخترش بر اثر موجی به دریا میافتد و کوسهای او را نصف میکند.
ملیحه تیرهگل و بهروز شیدا، دو منتقد و پژوهشگر ادبی که در زمینه ادبیات تبعید و مهاجرت تحقیق کردهاند، درباره مضمون گریز در ادبیات داستانی ایران نظر میدهند:
فرار از ایران و سختیها و مصیبتهای راه
ملیحه تیرهگل - در گستره ادبیات تبعید این دوره از تاریخ ایران، مهمترین جلوه عینی فرار از مرزهای کشور، همانا انبوه «خاطره»ها و «شعر»ها و «داستان»هائی است که پیرامون این بنمایه به متن نشسته است. با پشتوانه این مجموعه هنگفت است که میتوان به جلوههای ذهن گریزندگانِ ناگزیر دست یافت، و به این تشخیص رسید که مجموعه متنهای مربوط به این بنمایه، آکنده است از آمیختگی دریافتها و عاطفهها و حسهایی که آشکارا با هم دوگانگی/ چندگانگی میکنند.
زمانی که راوی «شـعر»، «داسـتان»، یا «خاطره»، لحظههای خطیر فرار از کوهستانها، بیابانها، و آبهای مرزی را تصویر میکند، هراس از لو رفتن، دستگیری، و مرگ از یک سو، آرزوی شتابنده گذر از مرز ایران از سوی دیگر، تأسف و حس از دست دادن تعلقات و متعلقات مادی و معنوی- و تمام وابســتههای روانشـناختی آن از سوی سوم، و هراس از آینده مبهم و نامعلوم از سوی چهارم، شانه به شانه هم بر عرصه بازسـازی او میتازند. عناصری که بعداً به این عرصه وارد میشوند، و جای آرزوی گذر از مرز را میگیرند، ترس و اضطرابِ برخورد با مراجع قانونی و آرزوی دریافت اجازه اقامت و پناهندگی هستند؛ که برای بسیاری از پناهجویان ما، ماهها و حتا سالها به درازا انجامید و گزارشهای مربوط به خودکشی برخی از پناهجویان در کمپهای پناهندگی را به متن نشاند.
شگفتا که این روایتها، با تمام شباهتهایی که با یکدیگر دارند، «مکرر» به نظر نمیآیند. چرا که درد مشترک در بازنمائی هر راوی به نسبت موقعیت اجتماعی و جهانبینی او نمایندههای منحصر به فرد خود را به کار گرفته است. البته تا جائی که درج شده و تا جائی که من خواندهام، در مجموعه این متنها، استثناء زنده یاد داریوش همایون را هم داریم که هراسهای او با گذر از مرز ایران پایان میگیرد؛ چرا که به روایت خودش: «گذرنامه دیپلماتیک» داشته؛ در «آنکارا، از کارمند هتل» شنیده که «جناب رئیس جمهور ترکیه منتظر تلفنِ شماست»؛ و ظرف «چند ساعت» نیز «برای ورود به فرانسه» روادید گرفته است. منتها، به رغم این تفاوت آشکار، در خاطرات همایون نیز پرهیبی از همان هراسها و آرزوها و تأسفهای همگانی قابل ردیابی است.
گریزندگان و آفرینشهای ادبیشان
ملیحه تیرهگل - به نظر من، هیچ اثری نمیتواند «معیار» سنجشِ یک مجموعه همزمینه و یا حتا همژانر قرار گیرد. اما کتاب «پرندگان مرز» گردآورده و تألیف دکتر بهرام محیط (۱۳۸۲/ ۲۰۰۳)، و کتاب دو جلدی «گریز ناگزیر»، به کوشش میهن روستا، مهناز متین، سیروس جاویدی، و ناصر مهاجر (۱۳۸۷/ ۲۰۰۸) را در زمینه «گریز از ایران» آثار معتبری میدانم. چرا که این دو اثر مجموعاً، خاطرات گریز ۴۰ تن از گریزندگان را در خود جا دادهاند. تصویر عینی و ذهنی گریز، به عنوان یکی از درونمایههای کتاب دو جلدی «خشت و خاکستر»- خاطرات میرزا آقا عسگری (مانی)- نیز به زیبائی ترسیم شده است.
در قلمرو «آفرینشهای ادبی»، میتوان- فقط به عنوان نمونههائی در این زمینه- به آثاری از منصور خاکسار، ژاله اصفهانی، سعید یوسف، محمود فلکی، جواد طالعی (در ژانر شعر)، مهری یلفانی، نسیم خاکسار، حسین دولتآبادی، ساسان قهرمان، (در ژانرهای داستان)، اشاره کرد. اما داستان بلندِ «پایان یک عمر»، نوشته زندهیاد داریوش کارگر، در خوانش من، اثر برگزیدهای در این قلمرو شناسائی میشود. چرا که، کل زندگی راوی در مسیر گریز پاره پاره میشود، تا تمامی جلوههای ذهنیای که برای فرار برشمردم، ، یک جا، به زیبائی و به کمال، در رابطه با انگیزههای گریز، به عرض تاریخ ادبیات فارسی در تبعید برسد.
فرار از مرزهای پرهراس
بهروز شیدا- ادبیات خارج از کشور را شاید بتوانیم به سه دوران تقسیم کنیم: دوران اول را دوران تازهگی زخم میخوانیم؛ دوران دوم را تعمق در گناه جمعیای که سببساز وضعیت کنونی ما است؛ دوران سوم را دوران تعمق در ریشههای هستیشناسانه انسان. و البته بیآنکه دیوار ضخیمی این سه دوران را از یکدیگر جدا کند؛ یا امکان حضور موضوعهای یک دوران در دورانهای دیگر منتفی باشد.
«فرار از ایران» و آنچه در راه بر «فراریان» میگذرد، در کنار موضوعهایی چون زندانهای جمهوریی اسلامی، شکنجه، اعدام، بحران غربت در کشورهای میزبان از محوریترین موضوعهای دوران اول ادبیات خارج از کشور است؛ «فرار» از مرزهای پر هراس و مرگ و اندوه به سوی تبعید.
امید به رهایی در یک سفر دور و دراز
بهروز شیدا - گمان میکنم در ادبیاتی که گرد موضوع «فرار» از ایران شکل میگیرد، ماجراها به چشم میخورد:
۱) ماجرای برآمده از آمیختگی احساسهای متناقض اندوه و گناه «فرار» از وطن و امید به رهایی از حس ترس و تعقیب؛
۲) ماجرای فاجعههایی که در راه رخ میدهند؛
۳) ماجرای مکان «میانجی» میان وطن و مقصد تبعید.
از هر یک از این سه ماجرا نمونهای در ژانر رمان به دست میدهم؛ بیآنکه هیچ نمونهای را معیار بخوانم؛ و با تأکید بر این نکته که چه بسیار نمونههای دیگر که اشاره به آنها در ژانر رمان و ژانرهای دیگر ممکن است.
«پایان یک عمر»، نوشته داریوش کارگر، ماجرای اول را منعکس میکند: مردی بر مرز ایران و ترکیه بر اسبی نشسته است؛ به دلایل سیاسی آمده است که از ایران فرار کند. در ساعت فرار اما همه اوج و فرود یک عمر در سرش میچرخند؛ روزهای کودکی، ستیز آرمانخواهانه با رژیم شاه، اعدام برادر در دوران جمهوری اسلامی، خاطره خشم پدر و مهر مادر، لرزشهای عاشقانه دل، اشکهای همسر بههنگام وداع، ستم حاکمان، معصومیت شورشیان؛ اندوه و حس گناه خروج از ایران؛ زخمهایی که جز گریز راهی باقی نگذاشته است.
«در آنکارا باران میبارد»، نوشته حسین دولتآبادی، ماجرای دوم را منعکس میکند: جمیله، زنِ جوانی به دلایل سیاسی به همراه دخترش از مرز ترکیه فرار میکند.
در راه خروج از ایران بر اثر تیراندازی پاسداران انقلابِ اسلامی دخترش از اسب سقوط میکند؛ میمیرد.
«بدون شرح، شرح حالِ نسل خاکستری»، نوشتهی مهدی استعدادی شاد، ماجرای سوم را منعکس میکند: یکی از شخصیتهای رمان، مجید، هنگامی که میخواهد خود را از طریق كردستان عراق به تركیه برساند. هنگام عبور از منطقه كوهستانی كردستان توسط ارتش عراق دستگیر میشود، و دو هفته زندان سلیمانیه و دو سال زندان بغداد را تجربه میکند.
و در کنار این سه رمان، دو زندگینامه را نیز به یاد میآورم؛ دو زندگینامه که در کتابِ «پرسه در کوچه پس کوچههای ناآشنا: سه زندگینامه» «به تحریر» اکبر سردوزامی ثبت شدهاند؛ دو زندگینامه از کسانی که انگار ماجراهای دوم و سوم رمانهای ما را زیستهاند.
در زندگینامه «امواج بلند دریا» راوی که بههمراه دختر خردسالاش از یکی از بنادر جنوب ایران با لنجی به سوی «کشور عجال» میرود؛ حادثهای خوفناک را تجربه میکند؛ دخترش بر اثر موجی به دریا میافتد و کوسهای او را نصف میکند.
در زندگینامهی «سفر دور و دراز من» راوی که میخواهد از مرز پاکستان از ایران بگریزد، پس از گذر از حادثههای بسیار توسط پلیس پاکستان دستگیر میشود و زندانهای پاکستان را تجربهای سخت میکند.
نظرها
farid
36 سال از رسیدن خمینی به قدت در ایران و برپایی نظام جمهوری اسلامی می گذرد. در این دوره سیاست های ایران بر ورود به جنگ های خارجی به صورت مستقیم یا نیابتی متمرکز شد. اما رنج های مردم ایران در حد جنگ های خارجی و هزینه های بسیار گران آم متوقف نشد؛ بلکه قتل، سرکوب و اعدام ایرانی ها با گرایش های مختلف و نژادها و مذاهب متفاوت آن ها را نیز در پی داشت. آن چه خمینی از بازگشت امید و آرزو و عدالت برای ایرانی ها و نسل هایشان وعده داده بود، به یک کابوس تبدیل شد و در حقیقت وعده بهشت به جهنمی چند فصلی تبدیل شد!