• دیدگاه
چرا خمینی را تحریف میکنند و از او لیبرال و سکولار میسازند؟
اکبر گنجی- اصلاحطلبان و رفسنجانی، خمینی دموکرات را اختراع میکنند تا نقد درونی جمهوری اسلامی ممکن شود. سید حسن خمینی را هم بزرگ میکنند تا در برابر آیتالله خامنهای بایستند.
زمامداران جمهوری اسلامی طی ۲۶ سال گذشته بر سر نظرات آیتالله خمینی درگیر نزاع دائمی بوده و هستند. این مسئله آن قدر واجد اهمیت بود و هست که آیتالله خامنهای کل سخنرانی بیست و ششمین سالگرد در گذشت آیتالله خمینی- در ۱۳۹۴/۰۳/۱۴- را به موضوع "تحریف امام" اختصاص داد.
پیشینه نزاع
پس از آغاز رهبری آیتالله خامنهای حذف جریان "چپ"های مسلمان دهه شصت- اصلاحطلبان بعدی- شروع شد. از همان زمان چپها با استناد به سخنان آیتالله خمینی و سوابق نزدیک خود به او، به دفاع از خود پرداخته و نظام را به انحراف از خط امام متهم کردند.
در یک مورد آنان سخنانی از آیتالله خمینی نقل کردند که با مشی جدید سازگار نبود، آیتالله جنتی تعابیر تند و اهانتآمیزی در نماز جمعه به کار برد و گفت که از کفن پوسیده سخن در میآورند. مهدی کروبی به عنوان رئیس مجلس، پاسخ تندی به او داد.
در دهه هفتاد، آیتالله مصباح یزدی به تفسیر آرای آیتالله خمینی پرداخت و اصلاحطلبان به او تاختند که چهرهای مخدوش از "امام راحل" ارائه میکند. آیتالله مصباح یزدی معتقد بود که سخنان آیتالله خمینی در پاریس را نباید نظرات واقعی او به شمار آورد، برای این که در برابر دشمنان جهانی و داخلی، و برای پیروزی انقلاب، سخنانی باب میل و مذاق آنها بر زبان جاری میساخت. امام واقعی و حقیقی معتقد به حکومت اسلامی و ولایتفقیه بود که مشروعیت خود را از خداوند گرفته و انکار آن به شرک میانجامد.
مصطفی تاجزاده- زندانی شجاعی که بیش از ۶ سال برای دفاع از آزادی و مردمسالاری در حال مقاومت است - در ۱۵/۸/۸۹ در مقاله "گفتمان نوفل لوشاتو و سه فرض! " به طور مبسوط به آیتالله مصباح یزدی پاسخ گفت. اصلاحطلبان- از جمله مهندس موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی- با استناد به سخنان آیتالله خمینی در پاریس و با برجسته کردن این سخن او در تهران که "میزان رأی ملت است"، چهرهای دموکراتیک و آزادیخواه از "امام راحل" میسازند.
هاشمی رفسنجانی در چند سال اخیر با نقل خاطرات گوناگون از آیتالله خمینی- خصوصاً در مورد برقراری رابطه با آمریکا- واکنشهای تند محافظهکاران را برانگیخته است. او هم میکوشد تا "خمینی دموکرات" را اختراع کند. در آخرین مورد، هاشمی رفسنجانی در ۱۲ خرداد ۹۴ در "همایش بینالمللی جهان عاری از خشونت در اندیشه امام خمینی" گفت: «انقلابی که امام (ره) طراحی و رهبری کردند، عاری از هرگونه خشونت بود و هیچگاه در برنامهریزی ایشان فعالیتهای خشن وجود نداشت...امام همیشه بر مردم تکیه میکردند و هیچوقت مبارزات مسلحانه را تأیید نمیکردند.»
هاشمی در چند سال اخیر به تکرار میگوید که آیتالله خمینی همه امور را منوط به آرای مردم میکرد و بدون آزادی و با استبداد نمیتوان کاری از پیش برد. سخنان هاشمی رفسنجانی بیش از دیگران موجب واکنش آیتالله خامنهای و اصولگرایان شده است.
حسن روحانی نیز- همچون هاشمی رفسنجانی- به دنبال برقراری رابطه با آمریکا است. محافظهکاران به شدت نگران حل نزاع هستهای و بهبود روابط ایران و جهان غرب هستند. پیامدهای وسیع این رویداد احتمالی، آنان را به شدت دلواپس کرده است. حسن روحانی چندی پیش گفت که سیاست ما همان سخن حافظ است: "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا". این سخن نیز واکنشهای بسیار تندی برانگیخت.
آیتالله خامنهای و امام خمینی اصیل
واکنش تند آیتالله خامنهای باید در سیاقی خاص فهمیده شود که از آن سخن خواهیم گفت. خامنهای میگوید تحریف امام تا آنجا پیش رفته که برخی: «امام را به صورت یک آدم لیبرال که هیچ قید و شرطی در رفتار او در زمینههای سیاسی، حتّی در زمینههای فکری و فرهنگی وجود ندارد معرّفی میکنند؛ این هم به شدت غلط و خلاف واقع است.»
او به گونهای سخن میگوید که گویی تفسیر یک شخصیت و افکار او در طول زمان تغییر نمیکند و نباید بکند: «امروز کسانی میآیند طبق میل خود و سلیقه خود یکجور امام را معرّفی میکنند، ممکن است در فرداها کسان دیگری بیایند و بر طبق سلایق دیگری، بر طبق حوادث دیگری که در دنیا پیش میآید، مصلحت بدانند که امام را جور دیگری معرفی کنند؛ این نمیشود.»
این مدعا کاملاً نادرست است و تاریخ بهترین گواه آن است که دائماً تفاسیر تازهای از شخصیتهای تاریخی ارائه میشود. "سلیقه" و "مصلحت" نیز دو متغیر تغییر تفسیر شخصیتها و افکارشان بوده و هستند.
ابتدأ نگاهی به متفکران بیندازید. آیا تفسیر واحدی از آرای آنها وجود دارد؟ لاک شناسان امروزین، چهار نوع "جان لاک اصلی" متفاوت را به ما میشناسانند: لیبرال سیاسی، لیبرال اقتصادی، لیبرال فلسفی، لیبرال ایدئولوژیکی. کانتشناسان چندین تفسیر متفاوت از فلسفه سیاسی کانت عرضه میدارند: تفسیر مبتنی بر نفع شخصی، تفسیر مبتنی بر اجماع، تفسیر مبتنی بر غایت شناسی، تفسیر مبتنی بر قانون طبیعی، تفسیر مبتنی بر ساختمانگرایی.این حکم درباره میل، هابز، مارکس و دیگران متفکران نیز صادق است.
درباره شخصیتها و رهبران سیاسی هم همین حکم صادق است. آیتالله خامنهای میگوید راه تفسیر درست امام: «بازخوانی اصول امام است... این اصول را، این خطوط را کنار هم که بگذاریم، یک شاکلهای از امام بزرگوار تشکیل خواهد شد؛ شخصیت امام این است. نمیگویم به هر مطلب فرعی توجّه کنید؛ زندگی امام مثل همه انسانهای دیگر فرازونشیبهایی دارد؛ حوادثی در آن اتّفاق افتاده است و هر حادثهای اقتضائی داشته است؛ مطالب اصولی را عرض میکنیم، آن چیزهایی که قابل انکار نیست، جزو بیّنات امام است... این اصول را امام در بیانات خود تکرار کرده است؛ این اصول را گزینشی هم نبایستی انتخاب کرد... آنچه را من امروز عرض میکنم جزو مسلّماتِ منطق امام و مکتب امام و راه امام و خطّ امام است.»
هر گونه تفسیری گزینشی است و تفسیر غیر گزینشی اصلاً وجود ندارد. اولین گزینش این است که چه امری اصلی و چه امری فرعی است؟ مفسران همیشه در مورد این که چه امر یا اموری جزو "مسلمات" هستند اختلاف نظر داشتهاند. احتمالاً "کشف" یا "اختراع" مسلمات فیلسوفان راحت تر از "کشف" یا "اختراع" مسلمات رهبران سیاسی باشد. برای این که گروه دوم بسیار بیش از گروه اول تابع تحولات روزمره زندگی هستند.
آیتالله خمینی دائماً میگفت «اگر این جنگ ۲۰ سال طول بکشد ما ایستاده ایم". ۱۶ روز قبل از پذیرش قعطنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل، در تاریخ ۱۳/۴/۶۷، تردید در ادامه جنگ و سخن گفتن از صلح را "خیانت به اسلام" و "خیانت به رسولالله" به شمار آورد. ولی نایستاد و با پذیرش صلح- مطابق حکم خود- به اسلام و رسولالله خیانت کرد.
همین یک مورد نشان میدهد که تکرار یک سخن یا تأکید بر یک سیاست توسط رهبری سیاسی، لزوماً آن را به اصول یا مسلمات او تبدیل نمیسازد. پس از کشتن حجاج ایرانی توسط عربستان سعودی، آیتالله خمینی گفت که اگر ما از صدام حسین و همه بگذریم، از فهد و آل سعود نخواهیم گذشت. اما تحولات سیاسی موجب شد که رهبران جمهوری اسلامی بگویند که این سخن جزو اصول و مسلمات امام نبوده است.
به طور طبیعی همه تفاسیر در یک سطح قرار ندارند و هر تفسیری، تفسیر معتبر متن یا شخص یا تاریخ به شمار نمیرود. اما نقش مفسر در معنا بخشی به متن، شخصیت و تاریخ، چشمگیر و برجسته است.
نزاع بر سر چیست؟
چرا اصلاحطلبان چهرهای دموکراتیک و آزادیخواه از آیتالله خمینی میسازند و اختراع میکنند؟
الف- برخی از افرد واقعا به آیتالله خمینی علاقه دارند. به عنوان مثال، سید حسن خمینی واقعاً عاشق پدر بزرگ خود است و قصد دارد تا چهرهای کاملاً موجه از او بسازد. برای بزرگ کردن خمینی و عظمت بخشیدن به او، حرمی با شکوهتر از حرم ائمه شیعیان برای پدر بزرگ خود میسازد.
ب- برخی افراد واقعاً آیتالله خمینی دوران پاریس را آیتالله خمینی اصیل به شمار میآورند که از آزادی مطلق، حقوق بشر، حقوق زنان، دموکراسی، "جمهوری مشابه جمهوری فرانسه" دفاع میکرد و در تهران هم گفت که "میزان رأی ملت است". پرسش: چرا این آیتالله خمینی در تهران تحقق نیافت؟ پاسخ آنان: حوادث تاریخی پس از انقلاب، کنش و واکنشهای طرفهای درگیر جنگ قدرت، تجاوز صدام حسین به ایران و جنگ ۸ ساله موجب عدول امام از مواضع پاریس شد. به تعبیر دیگر، واقعیتهای تاریخی موجب شد تا او نتواند تفکرات اصلی اش را پیاده کند.
اگر بتوان آیتالله خمینیای اختراع کرد که اساس فلسفه سیاسیاش مبنا بودن رأی ملت باشد، نه هیچ امر دیگری، و میان پرده پاریس از مسلمات او باشد، دیگر با یک رهبر خودکامه سرکوبگر روبرو نخواهیم بود.
پ- اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی به خوبی میدانند که آیتالله خامنهای آنان را حذف و طرد و زندانی کرده است. آنها وضعیت بسیار خطرناک کشور را درک میکنند و برای مقابله با آیتالله خامنهای و محافظه کاران سنتی و افراطی طرفدار او و بازگشت به قدرت، راهی جز مخفی شدن در پشت آیتالله خمینی و علم کردن "امام راحل" ندارند.
اختراع "امام دموکرات و مخالف خشونت" ناشی از این ضرورت است. در مبارزه سیاسی، اعتبار هرمنوتیکی مدعیات، فرع بر تعقیب اهداف است. تقرب به حقیقت یک چیز است و مبارزه سیاسی با حاکم خودکامه چیزی دیگر. همه گروههای سیاسی؛ تاریخ و شخصیتهای سیاسی و گذشته خودشان را مطابق با نیازهای کنونی مبارزه سیاسی از نو "اختراع" میکنند. مگر لنینیستها و استالینستها با بازتفسیر تاریخ دهه پیش و پس از انقلاب خود را به عنوان مدافعان "ولایت خلق" (دموکراسی) در برابر ولایت فقیه (تئوکراسی) اختراع نمیکنند؟
آمریکاییها کریستف کلمب قهرمان را اختراع کردهاند. سموئل الیوت موریسون، پژوهشگر تاریخ دانشگاه هاروارد، در کتاب کریستف کلمب دریانورد مینویسد: «خط مشی بیرحمانهای که کلمب آغازگر آن بود و جانشینانش هم آن را ادامه دادند، به قتلعام و نسلکشی کامل بومیان منجر شد.» (هاوارد زین، تاریخ آمریکا از ۱۴۹۲ تا ۲۰۰۱، ترجمه مانی صالحی علامه، کتاب آمه، ص ۱۶). زین پس از بررسی اسناد تاریخی این نسلکشی مینویسد: «جمعیت سرخ پوستان شمال مکزیک در زمان ورود کلمب در حدود ده میلیون نفر بود که نهایتاً به یک میلیون نفر کاهش یافت.» (پیشین، ص ۲۷). هاوارد زین در اعتراض به کلمبی که آمریکاییها اختراع کردهاند می نویسد: «تأکید بر قهرمان بودن کلمب و جانشینانش به عنوان دریانوردان و کاشفانی بزرگ ، و ناچیز جلوه دادن درندهخویی و نسل کشی آنان نه یک ضرورت فنی بلکه گزینشی مکتبی و عقیدتی است که ناخودآگاه به توجیه اعمال و جنایاتی که مرتکب شده اند کمک می کند.» (پیشین ، ص ۱۷).
در اختراع کلمب نسل کشی ۹ میلیون انسان حذف و توجیه میشود و در اختراع خمینی دموکرات قتل عام حدود ۴ هزار زندانی سیاسی در تابستان ۱۳۶۷.
بدین ترتیب دو رویکرد را باید از یکدیگر متمایز ساخت:
اول- از نظر هرمنوتیکی و با توجه به شواهد و قرائن، کدام تفسیر از انقلاب ۵۷، رهبری آیتالله خمینی، گروههای معارض، و... تفسیر معتبر است؟ آیا تفسیر دموکراتیک از آیتالله خمینی تفسیری معتبر است؟
دوم- رهبران جمهوری اسلامی، اصلاحطلبان، گروههای خواهان سرنگونی رژیم، دموکراسیخواهان، و... چگونه با تفسیر و بازسازی تاریخ خود را از نو اختراع میکنند؟
در مورد مسئله اول در کتاب بود و نمود خمینی، وعده بهشت و برپایی دوزخ، مقالههای "جنبش سبز و آیتالله خمینی" و "اسطوره خمینی چگونه ساخته شد و از ان چه به جا مانده است؟ " به تفصیل سخن گفته و نشان دادهایم که نظرات او هیچ ربطی با دموکراسی و حقوق بشر نداشت و میزان بودن رأی مردم افسانهای بیش نیست. موضوع مقاله کنونی رویکرد دوم است.
اصلاحطلبان، هاشمی رفسنجانی، و... ؛ خمینی دموکرات و لیبرال و سکولار و ضد خشونت را اختراع میکنند تا بتوانند در چارچوب جمهوری اسلامی به پیش روند و تغییر را ممکن سازند. مایکل والزر در کتاب فربه و نحیف، خاستگاه هنجارهای اخلاقی از دو گونه نقد در مبارزه اجتماعی سخن میگوید. والزر میگوید که در اروپای شرقی سابق گروهی از کمونیستها با اتکای به تفسیر دیگری از مارکسیسم به "نقد درونی" رژیمهای حاکم و مبارزه با آن میپرداختند. "نقد بیرونی" آن رژیمها در چارچوب دیگری صورت میگرفت. اما در عین حال ما با تظاهرکنندگان مخالفی که دست به نقد درونی میزدند، احساس همدردی میکردیم.
اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی، خمینی لیبرال و دموکرات و سکولار را اختراع میکنند تا نقد درونی جمهوری اسلامی امکان پذیر شود. سید حسن خمینی را بزرگ میکنند تا با کمک و حمایت بیت آیتالله خمینی در برابر آیتالله خامنهای بایستند. خامنهای و شورای نگهبانش صلاحیت هاشمی را برای انتخابات ریاست جمهوری رد کردند. هاشمی میگوید که همسر امام مرا وادار با نامزدی در انتخابات کرد تا انقلاب امام از دست نرود.
آیتالله خامنهای هم کاملا دریافته که چرا اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی خمینی لیبرال و سکولار را اختراع میکنند که این چنین تند واکنش نشان میدهد. میگوید: «اولین مطلبی که در [مکتب] امام وجود دارد، اثباتِ اسلام ناب محمدّی و نفی اسلام آمریکایی است. امام، اسلام ناب را در مقابل اسلام آمریکایی قرار داد. اسلام آمریکایی چیست؟ اسلام آمریکایی در زمان ما و در زمان امام و در همهی زمانها - تا آنجایی که ما میشناسیم، ممکن است در آینده هم همینجور باشد - دو شاخه بیشتر ندارد: یکی اسلام سکولار، یکی اسلام متحجّر؛ لذا امام، آنکسانی را که تفکر سکولاری داشتند - یعنی دین را، جامعه را، رفتار اجتماعی انسانها را، جدای از اسلام میخواستند - همواره در ردیف کسانی گذاشت که نگاه متحجّرانهی به دین داشتند؛ یعنی نگاه عقبافتاده غیرقابل فهم برای انسانهای نواندیش و متعصّبانه برروی مبانی غلط، تحجّر؛ هردوی اینها را امام در کنار هم همواره ذکر کرده است.»
خامنهای اسلام سکولار و لیبرال را "اسلام آمریکایی" قلمداد میکند تا حذف رقبا ساده شود. البته در توضیح مدعا، ادعای خود را به حمایت دولت آمریکا از "اسلام سکولار" و لیبرال تقلیل میدهد: «بعضی از جریانهای به نام اسلام و بیگانه از عمل اسلامی و فقه اسلامی و شریعت اسلامی، مورد حمایت آمریکا است... اسلامِ بیتفاوت در مقابل جنایات صهیونیستی، در مقابل جنایات آمریکا، اسلامِ چشمدوخته به آمریکا و قدرتهای بزرگ و به اشاره آمریکا، اینها همه سر در یک آخور دارند؛ در یک جا اینها همه به هم میرسند؛ از نظر امام اینها همه مردودند. اسلامی که امام معرّفی میکند، در مقابل همه اینها است. پیرو امام، آن کسی که دنبالهرو امام است، باید مرزبندی داشته باشد؛ هم با اسلام متحجّر، هم با اسلام سکولار؛ اسلام ناب را شناسایی کند و دنبال کند.»
آیتالله سید احمد علمالهدی در ۱۵ خرداد ۱۳۹۴ با تبعیت از آیتالله خامنهای به تحریف کنندگان شخصیت امام حمله کرد و گفت: «آقایی [هاشمی رفسنجانی] که روزی در خدمت امام بوده، امروز بخواهد مصالح سیاسی خود را به اسم امام قالب کند. اینها اگر خسته شدهاند، فاصله بگیرند اما این کار را نمیکنند زیرا قدرتیاب هستند و هرچه مطابق مطامع آنهاست به اسم امام قالب میکنند.»
به روایت علم الهدی، دو تحریف بیش از همه خامنهای و فقیهان را دلواپس کرده است. اول- "تحریف امام به این است که امام یک اسطوره آزادیخواه تاریخی شود". دوم- "امام قیام کرد تا مسلمانان بدانند اگر آمریکا براندازی نشود آمریکا اسلام را براندازی میکند..." صمیمیت کافر با تو، وضع تو را با مؤمن به هم میزند و اجازه نمیدهد با مؤمن صمیمی باشی و این بدون اشداء علی الکفار قابل تحقق نیست. برخی لیبرالهای دینی [حسن روحانی] میگویند برخورد با کفار باید بر مبنای تساهل و تسامح باشد".
جواد لاریجانی- زمینخوار به شدت فاسدی که رئیس بخش حقوق بشر قوه قضائیه است- نیز با حمله به اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی گفت: «اگر این فرد یا جریان سیاسی انقلاب را حادثهای تاریخی بداند که ۳۶ سال از آن گذشته و به امام (ره) علاقه کاریزماتیک دارد و مشی سکولار را برای توسعه مدنی کشور دنبال میکند، باید هشیار باشیم که چنین عنصری ــ حتی اگر سوابق همراهی با انقلاب و امام (ره) را در کارنامه خود حمل میکند و مدعی راه امام هم باشد ــ مسلم مشروعیت فعالیت سیاسی ندارد... طیف سکولار اصلاحات که سلطه کامل بر میدان قلم و ادبیات جناح دارد، آشکارا جریانی منحرف است و بر اساس قوانین کشور حق سازماندهی، تجمع و تبلیغ ندارد.»
اختراع برای جنگ بر سر منابع کمیاب
علم سیاست و جامعهشناسی سیاسی رفتارهای رهبران و گروههای سیاسی را به عنوان جنگ بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی تبیین میکند. این حکم در مورد نظامهای دموکراتیک و دیکتاتوری صادق است. در نظامهای دموکراتیک هم افراد و گروههای سیاسی برای این منابع کمیاب با یکدیگر میجنگند.
بحث بر سر انگیزهخوانی و نسبت دادن نیات پلید به سیاستمداران نیست، سیاست قلمرو منابع کمیاب است. ممکن است فرد یا گروههایی به دنبال آن باشند تا از طریق دست یابی به منابع کمیاب تبعیضزدایی کرده و جامعه و ساختار سیاسی را هر چه بیشتر دموکراتیزه کنند.
آیتالله خامنهای و محافظه کاران هم خمینی خاص خود را اختراع کرده و میکنند تا به نظام دیکتاتوری و زمامداری مطابق میل خودسرانه ولی فقیه تداوم بخشند.
ایران و ایرانیان در خطرناکترین شرایط تاریخی قرار دارند. بدون دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی و آزادی و حقوق بشر، گذار از این مرحله بسیار دشوار خواهد بود. اگر با هر گونه اختراعی بتوان از نظام فقیه سالار کنونی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر گذر کرد، آن اختراع را باید به کار گیرند.
تحریف تاریخ و قلب حقیقت موجب آزادی نمیشود، اما نزاع بالاییها و عمیق تر شدن شکافها میتواند فضای تنفس و عمل برای پائینیها فراهم آورد. خامنهای و محافظهکاران نگران آنند که در حوزه داخلی نیز با ائتلاف هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، حسن خمینی، سید محمد خاتمی؛ انتخابات ۷ اسفند ۹۴ پیامدهای غیرقابل پیشبینی داشته باشد.
دموکراسی خواهان میتوانند تماشاگر اختراع "خمینی دموکرات لیبرال سکولار" باشند که با "خمینی دیکتاتور سرکوبگر ناقض حقوق بشر" در حال نبرد است. آنان باید از این فرصت برای گذار به دموکراسی بهره برند. بدون قدرتمند کردن مردم از طریق سازمان یابی و ایجاد موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی، دموکراسی ای در کار نخواهد بود. این آرمان نیازمند فعالیت عملی در سطح جامعه است و نمیتوان آن را به شعارهای صرف و تند فروکاست.
نظرها
حامد
از آقای گنجی سوالی دارم،شما که با این شدت و حدت از معامله اتمی حمایت میکنید و مدعی هستید که توافق اتمی میتواند سکویی باشد برای پرتاب ایران به دامن دموکراسی،مطلع هستید منابع حاصل از آزادی پولهای بلوکه شده در کجا هزینه خواهد شد؟آیا در این موضوع شک دارید که این پولها،هزینه ماجراجویی آقایان در خاورمیانه و سایر نقاط دنیا خواهد شد؟اگر به این موضوع واقف هستید،چرا اینطور بدون بی تبصره و بی پروا از معامله اتمی حمایت میکنید؟پول از آنطرف وارد حسابهای بانکی رژیم میشود و از آنطرف به جیب کارتل های اقتصادی عظیم سپاه و ستاد میرود.سپاهی که دستکم 10سال است نفوذ خود در اقتصاد ایران را به حدی گسترش داده که دیگر کسی جرات نمیکند حتا فکر کوتاه کزدن دست آنها از منابع مالی را به ذهن خود بیاورد.باید هفته ها و ماهها در مجلسی که اکثر افرادش عملا منتخبین سپاه هستند،وقت بگذارند تا ایشان را راضی کنند که اندکی مالیات عنایت بفرمایند!!!!جواب شما چیست؟مسلما جوابی ندارید دوست عزیز...
iliashid
با سلام بنظرم خمینی از ابتدا تحریف شده بود و خودش هم ناراحت از تحریف خودش نبود بلکه خیلی هم راضی بود؛ چرا باید ناراضی باشد زیرا بدون اینکه هیچ فعالیت خاصی بکند و بر نفسی غلبه کند یا خودش را اصلاحی بکند «امام» شده بود! هرگز به کسانیکه اورا «امام» کردند حتی یک تشر نزد اعتراض نکرد و هیچ به روی مبارک خودش هم نیاورد که «امام» یک کلمه بلکه یک مقامِ مقدش است «حداقل در تشیع»! و آنطور که از کلاس دوم ابتدایی تا چهارم دبیرستان مدام در همه کتابهای معارف اسلامی تدریس میکردند »امامت» یک مقام اعطایی از طرف خداوند است و از پیامبر هم والاتر است بطوریکه در قرآن فقط برخی از پیامبران را «امام» خطاب کرده اند مثل حضرت ابراهیم (ع) را! اما خمینی از همان ابتدا خودش را به یک امام تحریف کرد! و هرگز هم سعی نکرد که بگوید چندمین «امام»؟!! زیرا طبق همین آموزه های کتب دینی مدارس هر امامی را یا باید خدا با دادنیک معجزه به مردم بشناساند یا باید امام قبلی اش اورا به مردم معرفی کند مثل حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) و ماجرای غدیر خم! امام خمینی حتی اسمش هم یک تحریف بود! و فامیلی ای که از یک پدر هندی الاصل به فارسی تحریفش کرده بود! او اصلا اهل خمین نبود! بگذریم آیا واقعا خمینی مجمع الجزایر تحریف اسلام نبود؟
Ali Manly
براو. ولی چگونه؟
الزامی
در زمینه شناخت آیت الله خمینی باید به آقای خامنه ای اعتماد کرد بر خلاف آقای گنجی و دوستان اصلاح طلبشون باید عرض شود که خمینی دموکرات نبود حتی با ملاک قرار دادن جملات بریده شدهی خمینی در پاریس هم باید گفت که ایشون همه چیزو مشروط میکرد به چهار چوب اسلام... اسلام هم خوب طبیعتا قرائت خود آیت الله ملاک بود ، بگذریم از اینکه اصولا اسلام دموکراتیک نیست ، اصلا ادیان ابراهیمی با دموکراسی سنخیتی ندارن. اصلاح طلبان به دلایل شخصی و تاریخی اینکه در دوران حیات خمینی حلقه ی اول اطرافیان خمینی بودن نمی تونن از خمینی دل بکنن از طرف دیگه در حال حاضر دموکرات شدن اینجا یک تناقض و پارادکس به وجود میاد که در کل تصمیم گرفتن یک امامِ جعلی بسازن ، امامی که مهران بوده و روا دار ، در حالی که خمینی صرفا نسبت به اطرافیان مهربان بود خوب هیتلر و موسیلینی هم نسبت به اطرافیان مهربان بودن ، این آیا نکته بکر و بدیعی هست؟! به شخصه ارزو میکنم هیچگاه به عقب بر نگردیم هر چند که نسبت به علی خامنه ای انتقادات بسیاری وجود داره ، اما همین خامنه ای هزاران بار بهتر و قابل تحمل تر از مردی خشن و بی عاطفه به نام خمینی است
الزامی
با استنباط "iliashid" موافق نیستم غزالی و صدر هم به نام امام شناخته میشدن امام صرفا برای دوازده پیشوای شیعه نبوده
الزامی
من یه زمانی به نوشته های اکبر گنجی خیلی علاقه داشتم ، اما هرچی جلوتر میرم شخصا نا امید میشم اکبر گنجی صرفا با علی خامنه ای مشکل داره ، با ماهیت اون چیزی که جمهوری اسلامی هست با اون ماهیت غرب ستیزی و متوهم که همرو دشمن میدونه هیچ مشکلی نداره . تعدادی از اصلاح طلبان بیرون از کشور تمام مشکلو محدود کردن به مصداق ، برای نمونه عرض می کنم فردای روز اگر شخصی مثل حسن خمینی به قدرت برسد ، سروران بزرگواری مثل اکبر گنجی و علی افشاری در مدح و کرامات ولایت فقیه قلم فرسایی خواهند کرد. البته دیدم تحلیل های آقایون مقبولیت داره ، اما بعید میدونم از د تحلیل های این سبکی خیر و بهره ایی به کشور برسه. صحبت های خمینی سر راست و شفاف هست ، شعر نو یا کلاسیک نیست که بگیم در هر دوره باید تفسیر متفاوتی داشته باشه خمینی رو باید شفاف به مردم معرفی کنید ، این آدم ابتدا به ساکن مخالف رای دادن زن ها بود ، برای یک نویسنده فرمان قتل صادر کرد ، با آزاد اندیشی و قلم عداوت و کینه داشت می گفت بشکنید این قلم های فاسد را ، با آزادی فردی و حقوق فردی مخالف بود و می گفت اسلام پوست شما را میکند. روی همه ی این مسائل ماله کشی میکنن
شاهد
جنبش شبه توتالیتر به محض اینکه به قدرت دست می یابد در مقابل وظیفه ای دوگانه و متضاد قرار می گیرد . از یکسو باید به قواعد و قوانین حکومت کردن در یک کشور و قرار گرفتن به عنوان عضوی از جامعه جهانی عمل کند از سوی دیگر باید از شکل گیری هر نوع قانونگرایی در کشور که زندگی مردمان را عادی می کند و پذیرش قواعد دیپلماتیک جهانی سر باز زند . هانا ارنت توتالیتاریسم در راس قدرت ترجمه ثلاثی ص 182 تعارض بین رهبری جنبش و دولت بورکراتیک از همان اغاز شوع می شود . در ایران این نبرد بین رهبری ایت الله خمینی بعنوان رهبر نیروهای هوادار جنبش و دولت بازرگان و رهبری ایت الله خامنه ای و همه دولت های بورکراتیک جمهوری اسلامی ادامه داشته است . تنها مورد استثنا دولت مهندس موسوی و دولت اول احمدی نژاد است که در هردو تعارض بین رهبری جنبش و دولت به حداقل می رسد . هردو دولت فوق کشور را به شیوه جنبش اداره می کنند و در سطح دیپلماتیک نیز به گسترش جنبش می اندیشند و قدرت دولت را در جهت گسترش جنبش در بیرون از مرزهای ایران بکار می گیرند . دولت موسوی از روی اجبار چرا که با جنگی روبرو است که به شیوه جنبش از طریق بسیج عمومی اداره می شود و دولت اول احمدی نژاد کوشش برای در اختیار گرفتن دولت و استفاده از نیروی ان برای گسترش جنبش در جامعه ایران و سطح جهان . از دیدگاه ایت الله خامنه ای انچه از سخنان و میراث ایت الله خمینی در گسترش جنبش مفید به فایده باشد حقیقی و سایر سخنان موقتی و مجازی برای کمک به اداره کشور بوده است . از دید دولت و هواداران دولت مستقر بالعکس هر سخنی از ایت الله خمینی که به گسترش قانون در درون کشور و دیپلماسی در جهان کمک کند حقیقی و سایر سخنان موقتی و مجازی در جهت عقب راندن دشمنان نظام در ایران و جهان بوده است ! تعارض مدام بین ولی فقیه به عنوان رهبر جنبش و دولت مستقر که محدود به اجرای قانون است تنها در چهارچوب بین دو نیروی متعارض حاصل از به قدرت رسیدن جنبشی شبه توتالیتر قابل تبین است و نه بین نیروهای استبدادی و ازادیخواه یا تضاد بین راست گرایان و چپ گرایان . دولت روحانی از راست گراترین و سرکوب گر ترین دولت هایی است که در تاریخ ایران وجود داشته است تنها خواست دولت این است که حاکمیت باید در چهارچوب "قانون " سرکوب کند . ایت الله خامنه ای که در مقام رهبری جنبش است حاکمیت بلافصل قانون را نمی پذیرد چون موجب تثبیت شیوه زندگی می شود که به افول جنبش می انجامد . "رهبری توتالیتر تا زمانی به بقای خود ادامه می دهد که قادر باشد همه چیز را بگرد خویش به حرکت در اورد " هانا ارنت جنبش توتالیتر
هوشنگ
آقا حامد اشتباه شما اینه که می گوئید آقای گنجی گفته اگر توافق هسته ای بشود ایران دموکراتیک می شود. آقای گنجی همیشه می گوید باید توافق هسته ای صورت بگیرد تا ایران سوریه و لیبی و عراق نشود. می گوید اوباما بعد از توافق لوزان گفت سه راه در پیش دارم. اول- توافق هسته ای. دوم حمله نظامی. سوم افزایش تحریم ها که در مرحله بعد به تهاجم نظامی ختم می شود ضرورتاً. آقای گنجی همیشه گفته توافق هسته ای باید صورت بگیرد تا موجودیت ایران و ایرانیان از خطر نابودی نجات پیدا کند. در آخر همین مقاله دوباره گوشزد کرده که ایران و ایرانیان در خطرند. شما می گوئید چون احتمال دزدی وجود دارد پس نباید توافق هسته ای بشود و دولت های غربی و اسرائیل بیایند ایران را بمباران کنند و با جنگ عظیم ویرانگری سوریه دیگر را بهترین حالت درست شود؟
اصغر
آقای حامد، هدف سوال شما از آقای گنجی چیست؟ شما معتقدید که تحریمها باید ادامه یابند. همه، از هالوهای سیاسی گرفته تا آقای اوباما، میدانند که ادامه شرایط کنونی به جنگ با ایران منتهی خواهد شد، جنگی که جنگ عراق و تجزیه عملی آن در برابر جنگ با ایران بازی کودکانه خواهد بود. جنگ عراق و تجزیه عملی آن هم از شدیدترین تحریمهای آن زمان آغاز شد، دستکم نزدیک به ۶۰۰،۰۰۰ کودک و نوجوان عراقی را کشت، که این آمار مال سازمان ملل است نه چپها و ضدّ امپریالیست ها، و سرانجام به هجوم به عراق منتهی شد. اگر صداقت دارید، دستکم اعلام کنید اینرا میخواهید.
ابراهیم
آقای الزامی که چندین کامنت بلند گذاشته اید. معلوم است که اصلا نوشته های آقای گنجی را نخوانده ای و با نظرات او آشنا نیستی. آقای گنجی صدها صفحه در نقد جنایات خمینی نوشته است و اثبات کرده که خمینی جنایت علیه بشریت کرده و از هیچ راهی دموکرات شدنی نیست. در همین مقاله هم گفته که با این تفسیر موافق نیست و لینک دو مقاله و کتاب بسیار مفصل خودش را گذاشته است. اول لطفا انها را بخوانید و بعد بدون اساس چیزی به کسی نچسبانید. او فقط توضیح داده که چگونه افراد و گروه ها از شخصیت های سیاسی تاریخی برای مقاصد خود چهره مطلوب خود را اختراع می کنند. آیا توضیح فرایندی که در جهان واقع توسط دیگران رخ داده، به معنای تأیید عمل آنان است؟ ضمن اینکه گنجی به صراحت نوشته که خمینی دموکرات شدنی نیست.
ابراهیم
جناب شاهد مثل اینکه فقط یک کتاب ها آرنت را خوانده و همش با گزینش بخش هایی از آن این ادعا را تکرار می کند که این نظام فاشیستی و توتالیتر است. شما حتما اطلاع دارید که رژیم های توتالیتر دارای 6 ویژگی هستند که جمهوری استبدادی اسلامی فاقد آنهاست. زندانیان سیاسی این رژیم همش از داخل زندان ها بیانیه های سیاسی علیه رژیم صادر کرده و فیلم و عکس به بیرون ارسال می کنند و دائما موبایل هایشان گرفته می شود و دوباره از موبایل استفاده می کنند. این رژیم توتالیتر است؟ در داخل کشور برخی از افراد سیاسی هفته ای یک بار علیه خامنه ای بیانیه و فیلم تهیه کرده و بدتر دشنام ها را به او می دهند. مانند نوری زاد. آیا در نظام های توتالیتر چنین چیزی وجود داشته؟ کتاب های طرفداران سرنگونی رژیم هم بعضا در داخل منتشر شده است. افرادی که بارها در تلویزیون های فارسی زبان خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی شده اند. حتی کتاب مصاحبه های فردی که خواستار حمله نظامی به ایران شده، چون مرگ و میر تصادفات رانندگی زیاد است، منتشر شده در همین دولت. هر کسی یک نظام سیاسی را نوع اصی از رژیم سیاسی به تصویر می کشد، برای اثبات صحت نظرش باید موارد خلاف نظرش را توضیح دهد. هزاران مورد خلاف وجود دارد که نشان می دهند جمهوری استبدادی اسلامی توتالیتر نیست.
عبداله
وقتی که اندیشه یک فیلسوف توسط فیلسوفی دیگر خوانده می شود. جهتی دیگر می یابد. و این جهت در ذهن و خوانش آن دیگری است. و ما نمی توانیم بگوییم چند هابز و چند کانت وجود دارد. اینجاست که نظریه هابرماس مطرح می شود گفتگوی خوانش ها هر خوانشی با خوانشی دیگر فرق دارد. می توان در مقابل حقیقت متکثر قاعده را قرار داد. قاعده از نظریه ویتگنشتاین بیرون آمد. چیزی که مشخص نیست اما ربط و بست یک بازی را مشخص می کند. ویتگنشتاین تفسیری را که مبتنی بر قاعده نباشد بی ارزش می داند. یا دقیق تر اصلا برای آن امکان قائل نیست. این بحث نیز کلا یک مبحث هرمنوتیکی محسوب می شود. و ماشین تفاسیر مختلف وقتی به راه می افتد که کسی بخواهد آجری را به بنای قبلی کم و یا زیاد کند. بطور مثال آکامی اعتقاد داشت که قرائت اصلی از ارسطو را از دل قرون وسطی بدست داده است. فیلسوفان وقتی که کتابی در مورد فیلسوف دیگر می نویسند مجبورند به قاعده آن فیلسوف وفادار باشند آیا می توان لاک را بخاطر دفاع از برده داری از غیر مسیحیان یک لیبرال ندانست. و یا کلمب را در حد چنگیز پایین آورد پس تاراج و قتل عام بومیان فرعی و یا الزامی از کشف کلمب بود. همینطور که قاره جدید فرعی و الزامی از کار کلمب بود. برخلاف نظر گنجی تفسیر غیر گزینشی نیز ممکن است. جامعه ایران در خواب تاریخی خود از این شانه به آن شانه پهلو به پهلو می شد و خوابش خراب شده بود. و بصورت ناخودآگاه گفت مشروطه! کسی که آن طرف دیگر خواب بود گفت مشروطه مشروعه! وهمین موج به خمینی رسد و او گفت ممنوعه! به قول میلان کوندرا نبرد آزادی با استبداد نبرد حافظه با فراموشی است. و این دعوای تفسیری بین خمینی لیبرال و ... همان تناقضی است که در دل اندیشه خمینی وجود دارد نکته ای که جا را برای ادامه بحث باز می گذارد غلطی و اشتباهی که دیگران در اندیشه ای می بینند و تفسیر را می گشایند. یک رهبر کاریزماتیک باید آنقدر وجاعت پیدا بکند و اندیشه رقیب را در خود داشته باشد که بتواند آن ها را حذف کند. خمینی باید نو اندیش سکولار لیبرال کمونیست سنتی و.. بوده باشد تا بتواند به این وجاهت و فرهمندی همه ی آن ها را کنار بگذارد. و اگر فرد بعدی یکی از این خصوصیات را نداشته باشد اختلاف هویدا می شود و آن سرکوب سابق وجاهت خود را از دست می دهد. واقعیت این است که رهبر کاریزماتیک خود را در آیینه مردم قرار می دهد. آنی می شود که آن ها می خواهند. و هم مردم او را آنگونه می بینند که خود می خواهند. مصباح می گوید سخنان خمینی در پاریس نمایشی بوده است و اصل نظر ایشان فرق داشته است. و یا ممکن است دیگری بگوید خمینی سیاه ترین دهه تاریخ معاصر را ایجاد کرده است اما مردم در آن وقت چیز دیگری بپندارند. اما خمینی یک رهبر کاریزماتیک کامل نبود بلکه یک مرجع تقلید نیز بود و همین باعث شد که مانند هیتلر جنگ را تا انتها ادامه ندهد و صلح را بپذیرد. اگر شکست هیتلر کاریزمای او را باطل کرد پذیرش صلح توسط خمینی باعث شروع دوران پسا کاریزمای رهبری در ایران شد. و تشییع او بیشتر تشییع و مرگ کاریزماست. مردم بر پایان فرهمندی او نوحه و دلسوزی کردند . او خاک شد و خاک شد. رهبر بعدی نه می خواهد باب میل مردم باشد و نه مردم او را باب میل خود می بینند. و به همین نسبت دوران بهتری را در مقایسه با خمینی رقم زده است. قتل های زنجیره ای هم میراث خمینی بود که بر گرده خامنه ای افتاد. همینطور شریعتمداری و...هر چقدر زنده خمینی به چپ اسلامی سود رساند چپی که فقط از چپ بودن چشمش لوچ بود و همه چیز را تا به تا می دید. مرده اش به راستی سود می رساند که می خواهد به زور لوچ ببیند. جنایت کهریزک با فشار حوزه علمیه قم رسما افشا شد. وگرنه نهاد های حکومتی ساکت بودند. و نهایتا احمد خاتمی به قم می رود تا از ظلم بزرگ تر مردم به نظام به روحانیت شکایت ببرد. تا ظلم نظام به مردم کم رنگ شود. اگر در گذشته سلطنت و روحانیت دو قطب بودند. اکنون سلطنت در شکل نظام خود را بازنمایی کرده است. شکافی که پر نمی شود چون دو طرف ماجرا به سلطنتی که زمانی علیه آن قیام کرده بودند برگشته اند. اگر روحانیت قدیم نهاد سلطنت را نگهبان دین می دانست. اکنون نیز سقوط نظام را خطرناک می داند. در هر صورت هاشمی_روحانی خیر و عافیت مردم را می خواهند. و بیان خمینی لیبرال به این جهت می باشد. واژه امام که در شیعه به معصومین اطلاق می شد به روش سنت و جماعت بر تن خمینی پوشانده شد. آیا هاشمی-روحانی و اصلاح طلبان می توانند انتظار داشته باشند که نظام خواسته مردم را قبول کند. خامنه ای به صراحت یک نه بزرگ گفته است. آیا این جامعه بد خواب یک بار دیگر کلمه مشروطه را تکرار می کند؟ یا خامنه ای خود پیمان و مفاهمه هسته ای با آمریکا را می پذیرد و خود را از این میراث خمینی خلاص می کند. بعید است خامنه ای اشتباه عین الدوله را تکرار کند. و سلسله خود را چون قاجار در کنف حمایت روسیه نابکار قرار دهد. نارضایتی سیاسی 88 با نارضایتی اقتصادی هم پوشانی کرده است او ممکن است رو به جلو حرکت کند و جنگ راه بیندازد کاری که در مقیاس کوچکتر در کشور های اطراف انجام می دهد. سیاستی که روحانی را زمین زده است.
هوشنگ
در کنار این مقاله زمانه دو مقاله دیگر آقای گنجی در مورد خمینی را قرار داده که خود گنجی در این مقاله به آنها اشاره ای نکرده است. خوب است منتقدان این دو مقاله را هم ببینند. ضمن آن که گنجی مقاله های زیاد دیگری در نقد خمینی نوشته است که در سایت های دگر موجود است. در هر مقاله ای موضوعی خاص و از جهتی خاص بررسی می شود. خوب یک نفر حداقل هزار صفحه مستند نوشته است. اگر کسی اتهامی وارد می کند اول باید همه این هزار صفحه را بخواند و بعد بگوید که نظر گنجی یا نظرات گنجی درباره خمینی چیست؟ آقای گنجی از چند سال پیش که بحث های قرآن محمدی و نقد تشیع را آغاز کردند، هی می گویند که اینها را برساخته اند. اختراع کرده اند. اگر خوانندگان محترم به این دو واژه کلید توجه نکنند، نظر او تحریف خواهند کرد. الان روس ها دارند دوباره شخصیت تازه ای از استالین اختراع می کنند.
بهرام
استاد گرامی جناب دکتر حامد (دامت برکاته)! چه کسانی در روزنامه ها سایت ها و خبرگزاری ها، هر روز و بدون وقفه از مذاکرات اتمی انتقاد می کنند؟مگر غیر از این است که سپاهیان و وابستگان آن ها در صف اول منتقدان مذاکرات هستند؟ مگر از سپاهیان دلواپس تر هم دیده اید؟مگر به آنها کاسبان تحریم نمی گویند؟ جز این است که تحریم، تمام بخش های خصوصی را فلج کرده و سپاه تمام پروژه های اقتصادی کشور را در دست گرفته؟وقتی مثلا یک شرکت و تولیدی بتواند پس از رفع تحریم جنس مورد نیاز خود را بدون واسطه و با قیمت کمتری از خارج از کشور بخرد، سپاه سود اقتصادی می کند یا آن تولیدی؟! عقل من که قد نمی دهد که اگر تمام سود و مزایای ناشی از رفع تحریم ها قرار است به جیب برادران جان بر کف سپاهی و تندروها برود، دلیل این همه مخالفت و سنگ اندازی ها در راه مذاکرات از جانب سپاهیان چیست؟! مگر اینکه کلا به چیزی به نام منطق اعتقاد نداشته باشیم و بخواهیم با توهم توطئه سر و ته همه چیز را بپیچانیم! آقای حامد این که عامل و سبب هر موضوع و پدیده ای را توطئه و دستهای پنهانی بدانیم، ساده ترین و بهترین راهی است تا از شر (اندکی) فکر کردن راحت شویم.برادران سپاهیمان هم برای این «جان بر کف» هستند که به خود زحمت فکر کردن نمی دهند! شاید برای همین از سپاهیها و بسیجیها نفرت داریم؛ که آنها هم قدری شبیه ما هستند...
بهرام
«بر خلاف آقای گنجی و دوستان اصلاح طلبشون باید عرض شود که خمینی دموکرات نبود» آقای الزامی خوبی؟نه جدی خوبی؟شما اصلا چیزی به اسم متن را هم می خونید یا فقط نظر می دید؟وقتی متن را نمی خوانی، نظر دیگه واسه چی میدی؟واسه کی میدی؟!! بابا آقای گنجی بیچاره کل متن داره میگه خمینی دموکرات نیست: «در مورد مسئله اول در کتاب بود و نمود خمینی، وعده بهشت و برپایی دوزخ، مقالههای “جنبش سبز و آیتالله خمینی” و “اسطوره خمینی چگونه ساخته شد و از ان چه به جا مانده است؟ ” به تفصیل سخن گفته و نشان دادهایم که نظرات او هیچ ربطی با دموکراسی و حقوق بشر نداشت و میزان بودن رأی مردم افسانهای بیش نیست. موضوع مقاله کنونی رویکرد دوم است.» دیگه از این واضح تر؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا این قدر راحت تحریف میکنی؟ لابد دموکرات هم هستی!!! بابا شما تو دروغگویی دست احمدی نژاد هم از پشت بستین!
عبداله
گنجی می گوید می توان در راه دموکراسی خمینی را لیبرال نامید و یا دیگرانی می توانند این کار را انجام دهند. هرچند که ظاهرا خود گنجی خمینی را لیبرال که نه مستبد و جنایتکار می داند. سخنان گنجی مثل خطبه های نماز جمعه هر نوشته اش دو بخش دارد. بخش اول به پاره مفاهیم فلسفی عموما اشتباه می پردازد در بخش دوم حرف مربوط به جهان سیاست را می زند. گنجی بجای آنکه به تاریخ درست دعوت کند تحریف ضمنی تاریخ را به اسم تفاسیر مختلف تایید می کند. گویی که هدف وسیله را توجیه می کند. و نیز بافت ذهنی خود را به دیگرانی که خمینی را لیبرال نامیده اند نعمیم داده و می گوید هر کسی میوه خود را می چیند. شاید بسیاری چون خمینی را منادی آزادی می دیدند قبولش کردند و هنوز نیز بر این اعتقاد هستند. اما گنجی مدعای آن ها را قبول ندارد و خمینی را مستبد می داند و با قرائت خامنه ای از خمینی موافقت تر است. اما چون ذات تفسیر را مختلف می داند می گوید بگذاریم آن ها هم تفسیر کنند. این اسمش تفسیر است؟ در هیچ کجای هرمنوتیک چنین چیزی نیست. گنجی وقتی می تواند این ادعا را داشته باشد و امکان خوانش لیبرال از خمینی را بپذیرد که قابلیت صدق تفسیر لیبرال و اطلاق صفت لیبرال برای منش خمینی را ممتنع بداند و نه غیر ممکن. آیا می توان تفسیری لیبرال از استالین داد؟ آیا می توان تفسیر لیبرال از خمینی داد؟ گنجی باید در نوشته خود این موضوع را روشن می کرد تا اینکه بگوید چرا عده ای تفسیر لیبرال از خمینی می دهند. آیا قرینه های برای لیبرال نامیدن خمینی وجود دارد و یا صفت لیبرال برای او یک اتهام دروغ است. اگر گنجی خود به شخصه مجالی برای لیبرال نامیدن خمینی نمی بیند نباید از یک اتهام به دلیل فوایدی که می رساند به اسم تفاسیر مختلف که اسمش توهم های مختلف است دفاع کند.
شاهد
جناب ابراهیم بنظر می رسد کتابی را نخوانده اید و در ضمن علاقه تان به حکومت اسلامی چنان است که از نامیدن ان به نام حکومت "شبه توتالیتر " بر اشفته شده اید . شما شش ویژگی اعلام فرمودید اما علاقه تان فقط بر یک دلخوشی استوار است که برادران اصلاح طلبتان (و نه همه زندانیان سیاسی )از درون زندان اظلاعیه می دهند . نخست :این حکومت توتالیتر نیست چون شکل دادن به حکومت توتالیتر که بنیادش بر پایه جلوگیری از گسترش اطلاعات و "تنها سازی " افراد است در این زمان گسترش اطلاعات اساسا رویایی ناممکن است . حکومت جمهوری اسلامی "شبه توتالیتر" است همچنانکه حکومت " موسولینی در ایتالیا "فاشیستی " بود . دوم : اگر معیار اعدام مخالفان سیاسی و دادن اطلاعیه از درون زندان است برای مقایسه حکومت فاشیستی موسولینی و حکومت اسلامی تان را انتخاب کنید . در سراسر حکومت موسولینی 12 نفر به جرم سیاسی اعدام شدند و در حکومت اسلامی شما هزاران زندانی سیاسی اعدام کرده است در حکومت موسولینی انتونیو گرامشی مارکسیست که سر سخت ترین دشمن حکومت بود در درون زندان کتاب می نوشت و اطلاعیه می داد و در حکومت اسلامی شما فقط شما هواداران شرمگین ان اجازه دارید اطلاعیه دهید و سایرین تا دم مرگ گلویشان فشرده می شود . بسیاری از جمله من حکومت مورد حمایت تان را "شبه توتالیتر" نامیده اند و نه توتالیتر و تفاوت این دو شیوه حکومت اشکار است همچنانکه در همان کتاب هانا ارنت حکومت فاشیستی موسولینی را " دیکتاتوری شبه توتالیتر " می نامد . در یکی حکومت تمامی ارزشهای توتالیتر را با کشتار و سرکوب بکار می گیرد و دیگری می کوشد چنین ارزشهایی را بر جامعه حاکم کند اما در اجرای ان ناکام است . البته حق دارید از توصیف کردن حکومت مورد علاقه تان به " شبه توتالیتر " ناراحت شوید همچنانکه هواداران دولت موسولینی از توصیف ان به دیکتاتوری شبه توتالیتر ناراحت بودند وانرا حکومت خلقی ایتالیا می نامیدند . اما این امر تغییری در ویژگی های توتالیتر چنین حکومت نداشت که عبارتند از : استفاده از تظاهرات توده ای هواداران برای سرکوب و وادار کردن بقیه مردم به سکوت ( حکومت اسلامی از این شیوه از اغاز تاکنون استفاده می کند ) گسترش ارزشهای نظام حاکم به زندگی شخصی افراد ( سرکوب میلیونها زن به دلیل پوشیدن لباسی متفاوت ) تغییر قدرت حاکم از ارتش به پلیس ( سردار جعفری هدف سپاه دفاع از مرزهای کشور نیست بلکه دفاع از ارزشهای نظام اسلامی است ) گسترش ارزشهای نظام حاکم به بیرون از مرزهای حکومت ( حمایت از جنبش هایی که در خدمت ارزشهای نطام حکومتی هستند در همه جهان حتی حکومت های متحد ) اداره کردن کشور به شیوه جنبش ( قانون باید در خدمت ارزشهای نظام حاکم باشد و نه معیار حکومت ) دوگانگی بین دولت و حزب ( اولی از حکومت در یک کشور حمایت می کند و دومی از جنبش )
جل
به آخوند از هر دینی و به انسان وابسته به آخوند و انسان نظامی و انسان وابسته به نظامیان هیچ موقع اعتماد نکنید.همگی این افراد تنها دلشان به حال اعتقادات خودشون میسوزد و همه کس و همه چیز را سپر خود میکنند.انسانی اگر هنر داشت و انسانیت را بشناسد وارد هیچ یک از ۴ گروه نمیشود.
عبداله
به شاهد: هانا آرنت شاگرد یاسپرس و هایدگر بود و از او فیلسوفی فاضل ساخته گردید. برای آرنت واژه ها بی در و پیکر نبودند و او به دقت آن ها را انتخاب می کرد. او اعتقاد داشت که واژه های مثل آزادی و استبداد پیش پا افتاده شده اند و هر کسی به میل خود از آن ها استفاده می کند. آرنت سپس بیان می کند که با مفاهیم سنتی نمی توان رژیم های بلشویک و فاشیست را توضیح داد. مثل لایه های پیاز از بیرون همه چیز طبیعی است اما در درون استبدادی وجود دارد. گونتر گراس در زندگی نوشت خود تحت عنوان پوست کندن پیاز به همین عضویت داوطلبانه خود در گروه جوانان هیتلری اشاره می کند. آرنت از واژه تمامیت خواه برای توصیف حکومت های فاشیستی و بلشویکی و نه سوسیالیستی یا کمونیستی استفاده می کند. در نظر شماره 11 آورده شده است که: " رژیم های توتالیتر دارای ۶ ویژگی هستند که جمهوری استبدادی اسلامی فاقد آنهاست. " مساله این است که جمهوری استبدادی اسلامی با همان مفاهیم سنتی قابل توصیف است و احتیاجی به آرنت نیست. هرچند که آنچه شما از آرنت می گویید درست است. رژیم ایران بیشتر براساس کارهای یونگر و فانون و امه سزر و سنت و مذهب شکل گرفته است. مفهوم ولایت فقیه را نمی توان با آرنت نقد کرد. بطور مثال مواد مخدر در زندان های ایران خرید و فروش می شود و به راحتی در کوچه و بازار می توان مشروب و مخدرات را تهیه کرد قلیان علنا توسط زن و مرد و پیر و جوان مصرف می شود. ولی تمام این ها ممنوع و بعضا جرم می باشد. جمهوری اسلامی با پشتوانه مذهب خواسته است با فسق و فجور مبارزه کند اما فسق و فجور بیشتر شد و خودشان هم به آن مبتلا شدند. با همان تاریخ بیهقی هم می توان حکومتی را که چون مسعود غزنوی دست در سوراخ جهان کرده و قرمطی می جوید را توضیح داد. حتی با موسولینی هم قابل مقایسه نیستند چون موسولینی شاه و نظام سلطنت ایتالیا را سرنگون نکرد. سنت و ادبیات ایران آنقدر قوی هست که در این خصوص کفایت کند. و تحلیل های مدرن تر شاید انتظار گرد و خاک از سمت صحرای عراق و عربستان برای خاک بر سر شدن این حکومت باشد در حالی که این حکومت با دستان خود خاک را به هوا پاشیده است. نظر شماره 17 شما نظر خوبی بود. و توضیحات خوبی داشت.
هرمز
لیبرال یا ازایخواه به کسی گفته میشود که برای مردم و حقوق مردم ارزش قائل باشد حال اگر اشخاصی مانند رفسنجانی و خاتمی می خواهند خمینی را ازادیخواه و طرفدار حقوق مردم معرفی کنند به یک سوال ساده پاسخ دهند و ان اینکه اگر خمینی ازادیخواه و طرفدار حقوق مردم بود چرا ادعای ولایت کرد و خود را ولی فقیه نامید ؟چنانکه می دانیم برای اشخاص صغیر و مهجور ادعای ولایت میشود کما اینکه جنتی در یکی از نماز جمعه های سال 1378 به صراحت گفت:مردم ایران انقدر صغیر و مهجورند که نیاز به ولی و قیم دارند . خمینی کسی بود که در یک موضوع بنا بر شرایط و زمان موضع گیری متفاوت داشت به طوریکه حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان می گوید اخرین موضع گیری خمینی در هر موضوعی ملاک است و موضوع دیگر اینکه رفسنجانی که ادعا میکنه حرکت خمینی عاری از خشونت بوده چرا خمینی و هوادارهایش قبل از انقلاب برای تحریک مردم علیه شاه کارشان سوزاندن سینما بوده (مانند فرج الله سلحشور)بطوریکه در واقعه سوزاندن سینما رکس ابادان 500 تا 600 تن از مردم ابادان را سوزاندند و در پایان باید بگم خمینی مردم ایران را ملت نمی دانست که برای حقوق انان ارزش قائل باشد که اگر می دانست پسوند مجلس ایران را از ملی که نماد ملت هست به اسلامی که نماد امت هست تغییر نمی داد
nader
اطلاق خمینی بعنوان لیبرال و سکولار ! خواندن ٬ مثل کلاغ را رنگ زدن و بعنوان بلبل جا زدن است !
faryad
مجید محمدی : " من در یک برنامه خبری اعلام کردم که این دو ( حکومت اسامی ایران و داعش ) به دلایل تشابه ایدئولوژیک (اسلامگرایی)، خواست اجرای شریعت در عرصه عمومی با اتکا به قوای قهریه و تلاش برای بنیاد گذاشتن حکومت جهانی اسلام با هم شباهت دارند!
saleem
جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست و اصلاح طلبان و عملگرایان تفاوتهای بنیادی با جناح مقابل خود ندارند!
farid
فرض کن تحریم لغو شد و ۴۰ میلیارد دلار گرفتید. این پول میرود برای یمن و اسد و لبنان و عراق و......
hasani
سود ۵۰ میلیارد دلاری رفع تحریمهای ایران، "در جیب حزبالله لبنان خواهد رفت" روزنامهی والستریت جورنال در یادداشتی به بررسی رفع تحریمهای جمهوری اسلامی پرداخته است. دلایل بازداشت یکی از نزدیکان حزبالله لبنان در قبرس و اخراج یکی دیگر از گامبیا، حساسیتها را بالا برده است. به نوشتهی وال ستریت جورنال، جک لیو، وزیر خزانهداری آمریکا معتقد است که بخش عمدهی پولهای بلوکه شدهای که بعد از توافق هستهای به ایران باز خواهد گشت، برای اهداف تروریستی هزینه نخواهد شد!. اما اتفاقات اخیر در قبرس و گامبیا، نشان میدهد که نظر وزیر خزانهداری کابینهی اوباما با نویسندهی وال ستریت جورنال، نزدیک نیست. اخراج حسین تاجالدین، یک تاجر لبنانی از گامبیا به خاطر دست داشتن در«شیوههای تجاری غیر قابل قبول» از سوی مقامهای گامبیا در آفریقا، اخراج شد. که به گفتهی مقامهای آمریکایی، شبکهی تجاری آقای تاجالدین در خدمت حزبالله لبنان بوده است. از طرف دیگر، کشف ۵ تن نیترات آمونیوم از سوی ۲۷ پلیس قبرسی در خانهای در شهر لارناکا، زنگ خطر را به صدا در آورد. نیترات آمونیوم، که مادهای منفجره محسوب میشود، در خانهی یک لبنانی جوان ۲۶ ساله با گذرنامهی کانادایی یافت شد، که بنا به گفتهی وزیر دفاع اسرائیل، با حزبالله لبنان در ارتباط است
hasani
بنیصدر : یک بار نوهاش به من نامه نوشت که خدا نکند شاه برود و پدر [بزرگ] من جایش را بگیرد که صد برابر از او زورگوتر است. من به او گفتم جوان چرا حالا به من گفتی؟ او این را در بهار ۶۰ روزهای قبل از کودتا به من گفت. من به او گفتم جوان چرا وقتی او نجف بود نگفتی تا از همان وقت از پیش تدارک میدیدم که در چنین دامی نیفتیم. دیر فهمیدم،. البته من حتی در آخرین لحظه هم باورم نمیآمد که خمینی آدمی باشد که حاضر به خونریزی باشد. طوری که در زمان جنگ من در جمع دوستانی بودم یکی از آنها به من گفت هنوز باور دارید که خمینی آدم نمیکشد؟ روز ۳۰ خرداد ما فهمیدیم حق با آنها است !!
Neda
36 سال از رسیدن خمینی به قدت در ایران و برپایی نظام جمهوری اسلامی می گذرد. در این دوره سیاست های ایران بر ورود به جنگ های خارجی به صورت مستقیم یا نیابتی متمرکز شد. اما رنج های مردم ایران در حد جنگ های خارجی و هزینه های بسیار گران آم متوقف نشد؛ بلکه قتل، سرکوب و اعدام ایرانی ها با گرایش های مختلف و نژادها و مذاهب متفاوت آن ها را نیز در پی داشت. آن چه خمینی از بازگشت امید و آرزو و عدالت برای ایرانی ها و نسل هایشان وعده داده بود، به یک کابوس تبدیل شد و در حقیقت وعده بهشت به جهنمی چند فصلی تبدیل شد
Majid
چه تا ابد از کسی تعریف و یا تمجید شود و یا او را تحریف و یا تکفیر کنیم کوچکترین اثری در تسویه حسابش توسط خالقش که شاهد و ناظر تمامی اعمالش بوده و تمامی را ضبط و نگهداری کرده ندارد. پس بگذاریم علی خامنه ای هر چه میخواهد بگوید و اکبر گنجی به گنجینه نوشته هایش در ذکر و تحلیل مردگان مرتب بیافزاید. که عدالت خدا را چون و چرایی درش نیست.
hasani
لیبرال و سکولار ازنظر گنجی = مرتجع و متحجر در واقعیت!