ویتگنشتاین جوان و نظریۀ تصویری معنا
فلسفه ویتگنشتاین (۲)
سروش دباغ − در این نوشتار، با تفکیک میان معنا و مدلول و وضعیت امور ممکن و موجود، مؤلفههای نظریه تصویری معنا به بحث گذاشته میشود.
در مقالۀ «ویتگنشتاین و رساله منطقی-فلسفی»، زمینه و زمانۀ نگارش رسالۀ منطقی- فلسفی (از این پس آنرا به اختصار رساله خواهم خواند) توضیح داده شد. علاوه بر این، پروژۀ دلالت شناسانه ویتگنشتاین و تفاوت و تشابه آن با پروژه معرفت شناسانه کانت کاویده شد؛ همچنین مقومات خوانشِ استعلایی از رساله با ذکر برخی تفکیکهای مفهومی توضیح داده شد. در این نوشتار، با تفکیک میان «معنا» و « مدلول» و « وضعیت امور ممکن» و « وضعیت امور موجود» از یکدیگر، مؤلفههای «نظریه تصویری معنا» به بحث گذاشته میشود.
تفکیک میان معنا و مدلول
تفکیک میان معنا و مدلول در رساله بدین نحو صورت گرفته است.
۳. ۳. فقط گزارهها معنا دارند؛ فقط در بستر گزاره است که اسم مدلول دارد.
در این فقره که از فقرات مهم رساله است، ویتگنشتاین صورت بندی جدیدی از «اصل بافت» فرگه ارائه میدهد. بر اساس این اصل، واژگان معانی خود را تنها در داخل گزارهها مییابند. به عنوان مثال، معنای واژۀ « مداد» تنها در گزارهای نظیر « این مداد است» فهم میشود. در رساله نیز بر اساس این اصل، واحد معناداری جمله است. بر اساس آموزههای رساله، اسمها مدلول دارند و گزارهها معنا. وقتی میگوییم « کتاب روی میز است»، «کتاب» و «میز» مدلول دارند، اما « روی» مدلول ندارد. مجموعۀ واژگانِ « کتاب روی میز است»، یک گزاره است و معنا دارد؛ این تفکیک در فضای رساله از اهمیت بسیاری برخوردار است. بر اساس این آموزه، رابطهای میان « معنا» و « عالم خارج» وجود ندارد و تنها مدلول است که در ارتباط با عالم خارج است. مدلول، معنا ندارد؛ بلکه گزاره واجد معناست. معنای گزاره نسبتی با عالم خارج ندارد و در خود گزاره منطوی و مندرج است. همچنین میتوان بر اساس این تفکیک نشان داد که گزارههای سالبه چگونه معنادار شدهاند. هر گزاره سالبهای نقیض یک گزارۀ موجبه است؛ اگر گزارۀ موجبه واجد معنا باشد، گزارۀ سالبه هم معنادار خواهد بود، در واقع، گویی تصویر گزارۀ موجبه برگردانده و معکوس شده است. مثلا گزاره « کتاب روی میز نیست» معادل است با گزارۀ « نه اینکه کتاب روی میز است». حال، چون گزارۀ «کتاب روی میز است»، معطوف به یک وضعیت امور ممکن است و واجد تصویر و معنا دار، نقیض آن نیز واجد تصویر است و معنادار؛ تصویری که معکوس شده است.
تفکیک میان وضعیت امور ممکن و وضعیت امور موجود
وضعیت امور ممکن در فضای رساله به چه معناست؟ میتوان به این پرسش با یک مثال پاسخ داد. در گزارۀ « گربه کنار بخاری است»، قرار گرفتن گربه در کنار بخاری، فارغ از اینکه در حال حاضر هیچ گربهای در عالم خارج در کنار بخاری ای وجود دارد یا نه، یک وضعیت امور ممکن است. این وضعیت ناظر به امکان تعینِ مدلول نامها در جهان خارج و همریختیِ میان ساخت منطقی گزاره با ساختار عالم است. حال اگر این وضعیت امور، محقق شود، تبدیل به یک امر واقع میشود؛ اما اگر تنها یک امکان باشد و تحقق خارجی نداشته باشد، یک وضعیت امور ممکن خواهد بود. وضعیت امورِ ممکن، تقرر و تعین وجودیِ کمتری نسبت به وضعیت امور موجود دارد. رابطهای که در هیچ یک از دو موقعیت «وضعیت امور ممکن» و « وضعیت امور موجود» قرار نگیرد، علی الاصول نمیتواند جزئی از این عالم باشد. بنابر آموزههای رساله، عالم عبارتست از تمامیت امور واقع؛ بر این مبنا، رابطۀ میان دو نامی که مدلولی در تمامیت امور واقع ندارند، اساسا نه میتواند ناظر به وضعیت امور موجود باشد و نه معطوف به وضعیت امور ممکن. به عنوان مثال، مطابق با این آموزه، گزارۀ « راستگویی خوب است»، ناظر به هیچ وضعیت امور ممکنی نیست؛ زیرا خاصه اخلاقی ای مانند « خوبی»، مدلولی در عالم خارج ندارد. بنابر این، علی الاصول هیچ رابطهای نمیتواند میان « خوبی» و « راستگویی» وجود داشته باشد و رابطۀ میان « راستگویی» و « خوبی» ناظر به هیچ امر ممکنی نیست. لازمۀ این سخن این است که گزارۀ « راستگویی خوب است»، تصویر ندارد و فاقد معناست.
نظریۀ تصویری معنا
موضوع اصلی رساله، طرح نظریۀ دلالت شناسانۀ ویتگنشتاین دربارۀ معناداری است؛ این نظریه ناظر به چگونگی رابطۀ میان جهان، زبان و اندیشه است. برای انجام این مهم، صاحب رساله، ابتدائا به تبیین امور و اصناف نِسَب و روابط میان آنها، از آن حیث که هستند، میپردازد. سؤال از اینکه « عالم مبتنی بر چه سنخی از روابط است؟ » به کار وی صبغۀ وجودشناسانه میبخشد که پیش از این تبیین شد. با در نظر گرفتن این مقدمات، اکنون به طرح مفهوم معناداری در فضای رساله و آنچه قوام بخش معناداری است، میپردازم:
مقدمۀ اول: زبان ماهیت گزارهای دارد.
مقدمۀ دوم: گزاره ماهیت تصویری دارد.
نتیجه: زبان ماهیت تصویری دارد.
تصویر عبارتست از مصور شدن/ کردنِ صورت منطقی مشترکِ میان گزاره و مدلول آن در عالم خارج در فضای منطقی. گزارهای میتواند دارای تصویر باشد که صورتبندی آن علی الاصول معطوف به یک وضعیت امور ممکن باشد. وجود این صورت منطقیِ مشترک، گزاره را معنادار میکند وگرنه گزاره و مدلول آن در عالم خارج از یک سنخ نیستند؛ زیرا واژگان، در گزاره هویت زبانی دارند و امور واقع و اعیانِ جهان پیرامون، هیئت فیزیکی. بنابر این، ماهیت تصویر در فضای رساله عبارتست از صورتی که نشان دهندۀ همریختی میان ساخت منطقی گزاره و مدلول آن در عالم خارج است؛ این همریختی، ناظر به ساخت منطقی یک وضعیت امور ممکن است. از اینرو، تفکیک میان وضعیت امور ممکن و وضعیت امور موجود در نظریۀ تصویری معنا بسیار مهم است، زیرا در فضای رساله گزارهای معنادار است که معطوف به یک وضعیت امور ممکن باشد. به عنوان مثال، گزارۀ «گربه روی میز است»، در صورتی معنادار خواهد بود که بتوان علی الاصول رابطهای میان « گربه بودن» و «میز بودن » را در عالم خارج تصور کرد. به عبارت دیگر، باید وضعیت امور ممکنی قابل تصور باشد که در آن بتوان از رابطۀ میان «گربه» و « میز» سخن گفت و سراغ گرفت.
منطق در رساله
در رساله منطق دربرگیرندۀ عالم است؛ به عبارتی دیگر، منطق مرز این عالم است. نسبت میان منطق و جهان را میتوان به نسبت میان داربست و ساختمان تشبیه کرد؛ داربست نه چیزی به ساختمان میافزاید و نه چیزی از آن کم میکند، اما ساخته شدن ساختمان منوط به وجود داربست است. ویتگنشتاین در رساله میگوید:
۴۷۳ . ۵ منطق باید از خود مراقبت کند... به معنای معینی، در منطق نمیتوانیم اشتباه کنیم.
ویتگنشتاین پیش از این گفته بود که جهان تمامیت امور واقع است.[1] حال میگوید که منطق و فضای منطقی بخشی از این عالم نیستند، اما مرزهای عالماند. اینکه گزاره معطوف به وضعیت امور ممکن است، بدین معناست که امکان مصور شدن آن در فضای منطقی که از مرزهای عالم پرده بر میگیرد، وجود دارد. ویتگنشتاین در رساله امکان مصوّر ساختن تصویر در فضای منطقی را « صورت تصویری»[2] مینامد:
۱۵۱. ۲ صورت تصویری عبارتست از این امکان که اشیاء به همان شیوهای با یکدیگر مرتبط باشند که مؤلفههای تصویر با یکدیگر مرتبطاند.
۱۵۱۱ . ۲ اینگونه است که تصویر به واقعیت گره میخورد؛ درست به واقعیت میرسد.
۱۵۱۲۱ . ۲ تصویر مانند یک پیمانه روی واقعیت قرار میگیرد.
ناظر به وضعیت امور ممکن بودن، قوام بخش معناداری است؛ اما معناداری متفاوت با صادق بودن یا کاذب بودن است؛ تنها گزارۀ معنادار قابل اتصاف به وصف صدق و کذب است. صادق بودن گزاره منوط به مطابقت آن با یک وضعیت امور موجود است. مثلا، گزارۀ « پلنگهای وحشی پرواز میکنند»، گزارهای معنادار است؛ زیرا ناظر به یک وضعیت امور ممکن است. هر چند تا جاییکه میدانیم پلنگها پرواز نمیکنند؛ اما این امر ناظر به یک رابطۀ امکانی میان « پلنگ بودن » و « پرواز کردن» در جهان پیرامون است. از آنجا که هر دو مدلول، یعنی «پلنگ بودن» و « پرواز کردن» در جهان خارج تعین دارند، میتوان علی الاصول رابطهای میان آن دو در فضای منطقی تصور کرد. از اینرو، گزارۀ فوق، معنادار، اما کاذب است. در نتیجه، مطابق با نظریه تصویری معنا، معنا در خودِ گزاره است و تنها برای احراز صدق و کذب آن باید به جهان خارج رجوع کرد.
بنابر این، باید میان شکل گیریِ تصویر و صدق و کذب آن تمایز قائل شد. تکون تصویر در فضای منطقی صورت میگیرد و امری امکانی است؛ یعنی ناظر به امکانِ ارتباط میان امور واقع با یکدیگر در عالم خارج است. به عبارت دیگر، تصویر یک موقعیت ممکن را در فضای منطقی مصوّر میکند. اگر چه ویژگیِ دارای تصویر بودن، ناظر به یک امر امکانی در عالم خارج است، اما در خود گزاره مندرج است و ناظر به هیچ امر عینی در عالم خارج نیست. بنابر این، معناداری یا واجد تصویربودنِ یک گزاره، امری استعلایی و ضروری است. یعنی تکون آن منوط به تجربه و تحقق امور عینی در عالم خارج نیست، اما صدق یک گزاره مشروط به رجوع به عالم خارج و مطابقتِ تصویر آن با واقعیتی است که در عالم خارج تعین یافته است:
۲۰۱ . ۲ تصویر، با بازنمایی امکان وجود داشتن و وجود نداشتنِ وضعیتهای امور، واقعیت را تصویر میکند.
۲۰۲ . ۲ تصویر، موقعیت ممکنی را در فضای منطقی بازنمایی میکند.
۲۰۳ . ۲ تصویر متضمن امکان موقعیتی است که آنرا بازنمایی میکند.
۲۱ . ۲ تصویر یا با واقعیت وفق دارد یا ندارد؛ تصویر یا درست است یا نادرست، صادق است یا کاذب.
۲۲ .۲ آنچه تصویر بازنمایی میکند، مستقل از صدق یا کذب آن، به وسیلۀ صورت تصویری اش بازنمایی میشود.
۲۲۳ . ۲ برای اینکه دریابیم تصویری صادق است یا کاذب باید آنرا با واقعیت مقایسه کنیم.
به طور خلاصه میتوان گفت تنها گزارههایی معنادارند که ناظر به رابطۀ میان اموری باشند که علی الاصول قابل تصویر کردن در فضای منطقی هستند. یک وضعیت امور ممکن، ترکیبی ممکن از اشیاء و امور واقع است.
ویتگنشتاین در رساله، قرار گرفتن اشیاء در کنار یکدیگر در یک وضعیت امور ممکن را، به در هم تنیده شدن حلقههای زنجیر تشبیه میکند:
۰۳ . ۲ در یک وضعیت امور، اشیا مانند حلقههای زنجیر در یکدیگر جفت و جور میشوند.
۰۳۱ . ۲ در یک وضعیت امور، اشیا رابطۀ معینی با یکدیگر دارند.
۰۳۲ . ۲ نحوۀ پیوند اشیا با یکدیگر در یک وضعیت امور، همان ساختار وضعیت امور است.
۰۶۲ . ۲ از وجود داشتن یا وجود نداشتن یک وضعیت امور نمیتوان وجود داشتن یا وجود نداشتن وضعیت امور دیگری را استنتاج کرد.
هر چند شئ، واحد وجود شناختی ای است که برای حل مشکلِ تسلسل مفروض گرفته شده، اما مثالی از آن در رساله ذکر نشده؛ بنابر این کوچکترین واحد وجودشناختی که امکان تشخیص آن وجود دارد، وضعیت امور ممکن است. در زبان نیز واحد معناداری گزاره است که از کنار هم قرار گرفتن واژگان چندی تشکیل شده است. هم ریختی میان ساختار منطقی گزاره و مدلول آن در عالم خارج قوام بخش معناداری است. اگر دو طرف یک رابطۀ زبانی علی الاصول قابل تصویر باشند، این رابطه ناظر به یک وضعیت امور ممکن است و گزارهای که آنرا تصویر میکند، معنادار است. در فضای رساله، همریختیِ میان صورت منطقی گزاره و وضعیت امور ممکن از منظر سوژه استعلایی احراز میشود که بر خلاف سوژۀ تجربی بخشی از عالم نیست، بلکه در مرز آن قرار دارد.
باید توجه داشت معنایی که از تصویر در اینجا مراد میشود، استعاری است و هیچگونه دلالت روانشناختی ندارد. مراد از تصویر، صورت منطقی گزاره در فضای منطقی است و نه تصویر ذهنیِ سوژۀ تجربی. دراین میان، تصویر نسبتی با سوژۀ تجربی ندارد و محوریت با سوژۀ متافیزیکی است. تصویر منطقی در فضای منطقی شکل میگیرد، فضای منطقی مرز عالم است و نه جزئی از آن؛ بنابر این تصویر منطقی نیز جزئی از عالم یا در عالم نیست. تصویر منطقی در منظر سوژه استعلایی و با مقولاتی چون ضرورت و کلیت در فضای منطقی شکل میگیرد.[3] اما تصویر ذهنی در ذهنِ سوژۀ بدن مندِ تجربی شکل میگیرد و جزئی از اثاثۀ این عالم است و شان روانشناختی دارد. ویتگنشتاین به اقتفای فرگه مخالف با هرگونه رویکرد روانشناسی گرایانه در فلسفه است و امر روانشناختی را فاقد ارزش فلسفی میداند.
ادامه دارد
بخش پیشین
بخش بعدی و پایانی
اخلاق، سوژۀ متافیزیکی و فلسفه در"رساله" ویتگنشتاین
پانویسها
[1] فقره ۱ . ۱
[2] Pictorial form
[3] در رساله، قوانین منطق به این دلیل که پیشینی و ضروری اند، بی معنا هستند. این گزاره ها ناظر به هیچ وضعیت امور ممکنی نیستند و از اینرو تصویر ندارند. در نتیجه، گزاره های معنادار همواره فاقد ضرورتند؛ زیرا ناظر به امری امکانی اند. در واقع، معناداری معطوف به یک امر ممکن است. ویتگنشتاین در فقرۀ ۳۷ .۶ می گوید: « تنها ضرورتی که وجوددارد، ضرورت منطقی است».
نظرها
نظری وجود ندارد.