همه چیز از خون شروع شد
مسعود کدخدایی - "خودزنی" نخستین کتاب داوود آتشبیک، شامل شش داستان کوتاه با موضوع "خشونت" است. این داستانها با زبانی ساده گفته میشوند.
"خودزنی" نخستین کتاب داوود آتشبیگ است. این کتاب شامل شش داستان کوتاه است که موضوع اصلی آنها "خشونت" است. داستانها با زبانی ساده و بی دستانداز گفته میشوند و کشش لازم را دارند که تا آخر خوانده شوند.
داوود آتشبیگ همراه با سینا حشمدار سردبیران سایتی هستند بهنام "ادبیات ما" که به معرفی و نقد ادبیات میپردازد.
او جوانی سی و یک ساله است، دکترای داروسازی دارد و پیش از این در نشریاتی مانند شهروند امروز، تجربه و اندیشه پویا مطالبی نوشته است.
داوود آتشبیگ دربارهی این کتاب در وب سایت شخصیاش نوشته است:
"همه چیز از داستان کوتاه "جوی خون" شروع شد؛ جوی خون را تحت تاثیر فضا و اتفاقهای خاصی نوشتم. بعد از بحثها و بازخوردهای فراوانی که از این داستان گرفتم، یکهو دهها داستان با یک محور مشترک یعنی "خشونت" به ذهنم هجوم آورد. همه را نوشتم و بعد از میانشان، با مشورت دوستان، این شش داستان را که در این مجموعه گرد آمده انتخاب کردم. دوستانم خوششان آمد و تشویقم کردند که چاپش کنم. بعد از حذف یک داستان و تغییراتی جزئی مجموعه را به نشر چشمه سپردم."
در داستان اول این مجموعه بهنام "جوی خون" قتلی در روز روشن و در برابر چشم مردم در یک پاساژ صورت میگیرد. مردمی که تماشگر این صحنهی فجیع هستند هیچ واکنشی نشان نمیدهند و تنها تماشاگر باقی میمانند. تماشاگرانی که مقتول را میشناختهاند، هرکدام روایت خود را از زندگی او دارند که روی نتیجهگیری آنان در مورد علّت قتل تاًثیر میگذارد. به گمان من این بهترین داستان این مجموعه است. او بهویژه در این داستان به لحن شخصیتها توجه داشته است.
در داستان دوم بهنام "گوش"، مردی در شبی بارانی و فضایی سرد و تاریک با ماشین به کسی میزند. او چیزی از مصدوم را که افتاده بود، روی صندلی کناری گذاشته است و حالا نمیتواند آنرا پیدا کند. حتا زیر قرآن کوچک را هم که توی داشبرد بوده نگاه میکند و آنرا نمییابد. این چیز گمشده میتواند برای او دردسرآفرین باشد.
راوی از اینجا به بعد ما را رفته رفته با زندگی این مرد و جزئیات تصادف آشنا میکند، اما از وسط داستان، ما دیگر میتوانیم پایان آن را حدس بزنیم. داستان نثری روان دارد و به سرعت خوانده میشود.
در داستان "سالشمار زندگی رضا نقندری (۱۳۸۲-۱۳۶۱)"، داوود آتشبیک به تجربهای تازه دست زده و تلاش کرده است تا توان خود را در نوشتن داستانی با فرمی متفاوت بیازماید. او در قالب روزشمار زندگی جوانی که شرایط زندگیاش و موقعیتی را که به ارث برده بهناچار او را روانهی راهِ بد کرده، داستان خوبی پرداخته است.
هنگام خواندن این داستان باید به چند نکته توجه کنیم. این جوان که به اعدام محکوم میشود اما به علتی غیرمعمول میتواند در بیست و یک سالگی از زندان بیرون بیاید، از سوی راوی یا نویسنده سالشمار زندگیاش در همین سالِ خروج از زندان پایان میپذیرد؛ و این در حالی است که او نه تنها به زندگیاش ادامه میدهد، بلکه این امکان را مییابد که به آرزوهایش برسد. از جمله میخواهد برای همسرش کلفت بیاورد، و این در حالی است که دربارهی زندگی او خواندهایم: "مادر از صبح تا شب خانهی این و آن کلفتی میکرد. کم پیش میآمد همدیگر را ببینند."
در این داستان، ذهن خواننده برای درک نتیجهی داستان، بیشتر از داستانهای دیگر این مجموعه بهکار گرفته میشود.
در داستان "خودزنی" که نام کتاب نیز از آن گرفته شده، مردی اقدام به خودکشی میکند. ما انتظار داریم که با پیش رفتن داستان علت اقدام او بر ما معلوم شود. اما چنین اتفاقی نمیافتد و بهجای آن با دردسرهایی که مرگ او برای بازماندگان ایجاد میکند، روبهرو میشویم. داستان به شکلی نمادین پایان مییابد. کسی که همهی تقصیرها به گردنش افتاده، ناچار میشود چیزی را بخورد که در ابتدا از تصورِ خوردنش حالش بههم میخورد.
در داستان "سوءظن" مردی طاس، با دست و پای کوچکی که بدقوارهاش کرده در بیمارستان است. او که ششمین روز بستری شدنش را میگذراند، در تلاش است تا علت حملهی ضاربِ بسیار خشن و ناشناسی را که قصد کشتنش را داشته بفهمد. اما در این کنکاشِ ذهنی، او به افراد زیادی مشکوک میشود که هرکدام به علتی میتوانند از مرگ او خوشحال شوند.
"و عشق..." آخرین داستان این مجموعه است. در این داستان هنرمندی هست که از بدِ روزگار حرفهاش قصابی است و تاکنون زندگیاش را از این راه اداره میکرده است. او حالا استعفا داده تا بتواند به نقاشی بپردازد. این هنرمند سواد درست و حسابی ندارد و املای کلمات را درست نمینویسد. برای نمونه ظرف را با ز، حرص را با سین و... مینویسد. اما اشکال اینگونه نوشتن او در رابطه با داستان در این است که دستور زبان را بیغلط و به خوبی بهکار میبرد. اشکال دوم این است که این داستان گرتهبرداری از بوف کور است. این مرد که هم قصاب است و هم هنرمند، با کارد قصابی زنش را که یادآور لکاتهی بوف کور است و از او میخواسته بهجای هنر به قصابی بپردازد کشته است و با سایهاش حرف میزند.
این داستان چندان به دل نمینشیند، چون بوف کور را بهیاد میآورد بی آنکه غنا و ژرفای آن را داشته باشد. جادوی بوف کور در این است که ذهن خواننده برای فهم داستان، در ساخت و پرداخت آن فعالانه شرکت میکند و جاهای ننوشته را میخواند.
در پایان به دو نکتهی دیگر اشاره میکنم. در داستان جوی خون، آتشبیک دو مثال آورده است که جالب نیستند. یکی اینکه موها را به "گربههای خیس" تشبیه کرده، و دیگری اینکه میگوید: "انگار کلهاش را تو استخر خون فرو کرده باشند."
نکتهی دوم بیشتر متوجه ویراستار است که بهتر بود در مکالمهها، آنجا که گویندهها عوض میشوند، با گذاشتن یک خط تیره این عوض شدنها را مشخص میکرد.
در مجموع، "خودزنی" به عنوان نخستین کتاب داوود آتشبیگ کار قابل توجهی است و باید به نویسندهاش تبریک گفت.
شناسنامه کتاب:
خودزنی
مجموعه داستان
داوود آتشبیگ
۹۰ صفحه
تهران، ۱۳۹۴، نشر چشمه
نظرها
نظری وجود ندارد.