پناهجویان چگونه به مقصد می رسند؟
سفری به قیمت تحقیر و مرگ به روایت چند پناهنده
امید رضایی- از آغاز سال ۲۰۱۵ میلادی تاکنون، دستکم دو هزار پناهجو در راه رسیدن به اروپا، در دریا جان باختهاند. با وجود این همچنان کسانی از خطرناکترین راههای ممکن، راهی کشورهای توسعه یافته میشوند.
از آغاز سال ۲۰۱۵ میلادی تاکنون، دستکم دو هزار پناهجو در راه رسیدن به اروپا، در دریا جان باختهاند. غرق شدن پناهجویان آفریقایی و خاورمیانهای در آبهای منتهی به سواحل اروپا، به امری روزمره بدل شده است.
کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان در تازهترین گزارش خود، آماری از شمار آوارگان در جهان منتشر کرده است که بیسابقه قلمداد میشود: ۶۰ میلیون نفر در جهان آواره شدهاند.
جنگ داخلی سوریه، وضعیت بغرنج افغانستان، اوضاع همیشه بد آفریقا، فشارهای جمهوری اسلامی در ایران و ظهور دولت اسلامی در عراق، عواملی هستند که مردم این سرزمینها و البته سرزمینهایی دیگر را به امید رهایی یا زندگی بهتر، از خطرناکترین راههای ممکن، راهی کشورهای توسعه یافته میکند.
دولتهای اروپای غربی، حاضر به بررسی درخواست پناهندگی در جایی جز خاک خودشان نیستند و سفر پناهجویان از طریق ترکیه و یونان به ایتالیا، ممکن است به سالها گرفتاری در زندانهای یونان ختم شود.
کشورهایی چون آلمان و فرانسه، کشورهای منطقه اسکاندیناوی و بریتانیا که مقصد اصلی عمده پناهجویان هستند، تمام تلاششان را میکنند تا پناهجویی را که از خطر غرق شدن نجات یافتهاند، به یکی از کشورهای اروپای شرقی بازگردانند. اتحادیه اروپا اما به دنبال تصویب طرحی است که پناهجویان را بین کشورهای مختلف تقسیم کند. برخی کشورها، از جمله فرانسه، با این طرح مخالفند.
وضعیت رو به بدتر شدن کشورهای حاشیهای، پناهجویی را به یکی از چالشهای دائمی جوامع و دولتهای غربی تبدیل کرده است.
اما آنچه در میان چالشهای دولتهای غربی، جنگهای خاورمیانه و وضعیت آفریقا ناگفته میماند، روایت انسانهایی است که برای نجات جانشان یا به امید زندگی بهتر، قید همه چیز را میزنند؛ گرچه شانس زیادی برای رسیدن به نقاط امن دنیا ندارند.
از ایران تا آلمان: سه سال
علی، مردی ۳۰ ساله که هشت ماه پیش در آلمان تقاضای پناهندگی کرده، سه سال و نیم در راه این کشور بوده است. او میگوید که در مجموع ۶۰۰ روز را در زندان گذرانده، سه بار از ایتالیا به یونان دیپورت شده، سه بار در مجارستان دستگیر شده و یک بار هم در ترکیه.
او سه بار در قسمتهای مختلف شاسی کامیون یا بار آن پنهان شده تا بعد از طریق کشتی خود را به ایتالیا برساند، اما هر بار گیر افتاده و دیپورت شده است. علی بارها در شهری به نام کمونوزیا در یونان زندانی شده است.
او در مورد سفر از یونان به ایتالیا میگوید: «در ایتالیا وقتی در کشتی پناهجو را میگیرد، با همان کشتی به یونان میفرستد. خدمه کشتی در یونان پناهجو را تحویل پلیس میدهند. پلیس پناهجو را به زندان میبرد. بعد از حدود دو هفته بازداشت، یک برگه "ترک خاک" میدهند و فرصت میدهند یونان را ترک کند. با این برگه فقط میتوانی در آتن باشی چون وقتی به شهرهای مرزی و بندرها میروی، بازداشت میشوی و ممکن است برای ۱۸ ماه به زندان بروی. من یک بار در بار هندوانه در بندر مهمی در یونان دستگیر و دادگاهی شدم. مدتی در زندانی بودم که کمپ پناهجویی نبود و با زندانیان عادی و جنایی همبند بودیم. یک سال آنجا بودم، در حالی که برگه تردد شش ماهه داشتم. بعد از یک سال مجددا با برگه تردد شش ماهه آزاد شدم.»
علی وقتی دیده از راه ایتالیا شانسی برای رسیدن به اروپا ندارد، راه زمینی را امتحان کرده است که در این مسیر هم سه بار توسط پلیس مقدونیه دستگیر شده و به یونان بازگردانده شده است.
او در تلاش چهارم خود از مقدونیه رد شده و خود را به صربستان رسانده است. بعد وقتی تلاش کرده خود را از صربستان به مجارستان برساند، سه بار هم توسط پلیس مجارستان دستگیر و به صربستان بازگردانده شده است. در تلاش چهارم اما پلیس مجارستان او را مجبور کرده در همان کشور تقاضای پناهندگی کند. او در هر یک از تلاشها، بین دو هفته تا یک ماه در بازداشت بوده است.
همسفرهای او پاکستانی، کرد سوریه و افغانستانی بودهاند.
علی میگوید: «پلیس صربستان فاسد است. من یک بار با پرداخت پول آزاد شدم. مدتی هم در یک شهر مرزی با مرز مجارستان، در یک کوره مخروبه آجرپزی میخوابیدیم و طول روز را در جنگل بودیم. پلیس هر شب به آنجا میآمد و در مورد نفرات جدید پرسوجو میکرد و پول نقد و وسیلههای باارزش پناهجوها (مثل موبایل و تبلت) را به زور میگرفت.»
علی صربستان و یونان را کابوس خود میداند. او یکبار هم تلاش کرده از کرواسی خود را به غرب برساند که دستگیر و دیپورت شده است. همچنین یک بار تلاش کرده مستقیم از ترکیه به ایتالیا برود، اما در آنتالیا و در لنج دستگیر شده و ۷۰ روز در ترکیه زندانی بوده است.
بخش دیگری از مشکل علی این است که وقتی پناهجو در کشورهای مشمول «قانون دوبلین» اثر انگشت داده باشد، تقاضای پناهندگیاش در کشورهای بعدی بررسی نمیشود. به این ترتیب دولت آلمان تقاضای پناهندگی او را معلق نگاه داشته و تنها به حکم دادگاه است که فعلا او را به مجارستان بازنمیگردانند. او میگوید: «در شهری که من زندگی میکنم، وقتی حکم دیپورت کسی آمده باشد، پلیس شبانه به خانه یا کمپ میریزد و پناهجو را دیپورت میکند.»
۱۹ ساعت روی باک کامیون
یک فعال جنبش سبز که چند ماه پیش در سفری غیرقانونی به آلمان رسیده و تقاضای پناهندگی کرده است، در حالی سه سال و نیم در ترکیه بوده و سازمان ملل قرار بوده او را به آمریکا بفرستد، در چک امنیتی آمریکا معلق مانده است. او در حالی که پس از ۱۱ ماه قبولی گرفته و تعیین کشور هم شده، دو سال و نیم منتظر تایید چک امنیتی آمریکا بوده است.
این فعال جنبش سبز نهایتا تصمیم میگیرد خود را به اروپا برساند و تقاضای پناهندگی کند: «از ترکیه با با قایق بادی به یونان آمدیم. در حالی که شبها حرکت میکردیم و روزها میخوابیدیم، روز سوم در حالی که خواب بودیم پلیس یونان دستگیرمان کرد، موبایلهایمان را گرفت و پس نداد و ما را به ترکیه بازگرداند. همان شب در مرز، ارتش ترکیه دستگیرمان کرد. ۳۰ نفر بودیم که آنجا همگی –اعم از پاکستانی و افغانستانی و ...-خودمان را سوریهای معرفی کردیم. پلیس ترکیه از ما تعهد گرفت که ما را در شهرهای مرزی نبیند و ما را به استانبول بازگرداند.»
او چند روز بعد دوباره خود را به یونان رسانده و پس از روزها پیادهروی در جنگل، «قاچاقبرها» او را به خانهای در آتن بردهاند. قاچاقبر اصلی او کرد عراق و ساکن ترکیه است.
این پناهجوی ایرانی، قصد داشته با مدارک جعلی از فرودگاهی در یک جزیره در یونان، به سمت فرانسه پرواز کند، همه مراحل تفتیش را میگذراند تا اینکه در آستانه سوار شدن به هواپیما، مامورهای فرودگاه متوجه جعلی بودن مدارکش میشوند و مانع پرواز او میشوند. اما او را بازداشت نمیکنند و تنها به بیرون از فرودگاه میفرستند. او پنج بار این راه را امتحان کرده که هر پنج بار در فرودگاه لو رفته و پس از آن تصمیم گرفته شانس خود را از راههای دیگر امتحان کند: «قرار شد من را در یک کامیون جاساز کنند و روی کشتی تا ایتالیا بروم. نصف شب من را کنار جاده بردند و یک کامیون آمد دنبالم. از بین دو چرخ، رفتم زیر قسمت بار کامیون. روی باک کامیون، قسمتی را برای دراز کشیدن ساخته بودند. روی شکم در آنجا دراز کشیدم. سه ساعت راه رفتیم تا رسیدیم به یک بندر و سوار کشتی شدیم. ۱۹ ساعت در هوای سرد کشتی، به حالت دراز کش بودم. بعد از ۱۹ ساعت در ایتالیا پیاده شدم و همانجا رهایم کردند. بعد از چند ساعت سرگردانی ایستگاه قطار را پیدا کردم و خودم را به میلان رساندم.»
این فعال جنبش سبز با قطار به فرانسه رفته و بعد ترجیح داده به آلمان بیاید و تفاضای پناهندگی کند.
۱۰۰ ساعت پیادهروی
زهرا، دختر ۲۵ ساله افغانستانی است که میگوید از ترکیه تا آلمان، تقریبا ۱۰۰ ساعت پیادهروی کرده است. او از کشورهای یونان، مقدونیه، صربستان، مجارستان و اتریش گذشته است.
زهرا میگوید: «از ترکیه تا یونان را روی قایق بادی آمدیم. یک ساعت و نیم روی دریا بودیم. با قایق گم شدیم. طناب موتور قایق بادی پاره شد و با پارو خودمان را به یک جزیره رساندیم. اصلا نمیدانستیم آن جزیره کجاست. جیپیاس کار نمیکردم. با پلیس تماس گرفتیم، اما پلیس هم ما را پیدا نمیکرد. چند ماهیگیر یونانی عبور کردند، اما محل نمیگذاشتند. نهایتا راهبلدها به یک ماهیگیر یونانی وعده دادند که موتور قایق را به او میدهند که با پلیس تماس بگیرد و آدرس بدهد. پلیس یونان آمد و ما را با خود برد. دو روز در آن جزیره بودیم بدون آب و غذا در سرما. آب دریا را میجوشاندیم و میخوردیم. ۳۷ نفر آفریقایی و افغانستانی و عرب بودیم. همان ماهیگیر سه-چهار گالن آب به ما داد و چند تا ماهی. در آنجا احساس کردم آخر خطم.»
زهرا میگوید: «برای کسی مثل من که در ایران بزرگ شده، افغانستان واقعا غیر قابل تحمل است. این شد که با خودم گفتم بالاخره یا میمیرم یا یک زندگی درست را شروع میکنم.»
او با اینکه در ایران بزرگ شده، اما دولت ایران هیچ نوع مدرک شناسایی به او نداده و به همین دلیل نتوانسته در ایران بماند.
زهرا با قطار به یک شهر در مرز یونان و مقدونیه رفته و بعد از ۹ ساعت پیادهروی روی ریل آهن، به مرز مقدونیه رسیده: «در مرز یونان و مقدونیه، یک دره بود. ما آن وسط در هوای سرد و بارانی، یک هفته در یک چادر زندگی کردیم. پلیس مقدونیه اجازه نمیداد وارد مقدونیه شویم و پلیس یونان اجازه نمیداد برگردیم. پلیس یونان اگر دوباره ما را میگرفت، ممکن بود به ترکیه دیپورتمان کند.ب عد از یک هفته، پلیس یونان چادرهای ما را آتش زد و کسانی را که نتوانستند فرار کنند، دستگیر و دیپورت کرد. ما که توانستیم فرار کردیم و در جنگل پنهان شدیم و بعد از چند روز، دوباره با پای پیاده راه افتادیم.»
او در مورد سفرش از مقدونیه به صربستان هم میگوید: «قسمتی را با ماشین رفتیم. موقع سوار شدن به ماشین، فرصت نداشتیم و قاچاقبرها عجله داشتند. یک دختر ۱۹ ساله در وسط جنگل و بیابان جا ماند و مادر و برادرش سوار ماشین شدند. مادرش حال خیلی بدی داشت. وسط راه ماشین خراب شد و ما را به داخل جنگل بردند و خودشان ماشین را رها کردند و رفتند. بعد از یک شب که زیر باران و سرما ماندیم، تصمیم گرفته بودیم خودمان را به پلیس معرفی کنیم، دوباره ماشین فرستادند و ما را تا لب مرز صربستان آوردند. پنج-شش ساعت پیادهروی کردیم.در مرز صربستان ۱۰ روز در یک خانه که مانند طویله بود معطل بودیم. از کوه با تراکتور ما را تا جایی بردند. حدود ۲۰ ساعت در برف پیادهروی کردیم تا اینکه وارد صربستان شدیم. در صربستان ما را وسط خیابان رها کردند و گفتند بروید. ما هیچچیز نمیدانستیم و نمیدانستیم کجا باید برویم تا اینکه پلیس صربستان دستگیرمان کرد. یک هفته در کمپ بودیم. من در کمپ بیمار بودم و باید بستری میشدم، اما نه پولش را داشتم و نه زمانش را. پلیس صربستان هم به ما نامه ترک خاک داد و از ما خواست صربستان را ترک کنیم. بعد که آزاد شدیم قاچاقبرها دوباره ما را پیدا کردند. از صربستان تا مجارستان ساعتها پیادهروی کردیم. بخشی از مسیر را با ماشین آمدیم. پلیس صربستان جلوی خودروها را میگرفت و با گرفتن پول اجازه حرکت میداد. بعد از ۱۵-۱۶ ساعت پیادهروی ما را در جایی رها کردند که ما نمیدانستیم کجا بود. آنجا پلیس ما را دستگیر کرد و ما فهمیدیم که در مجارستان هستیم. پلیس مجارستان وحشی بود و رفتار خیلی بدی داشت. ما را دو روز در چادر نگه داشتند، بدون آب و غذا. حتی توالت هم با التماس میرفتیم. بعد از دو روز ما را به کمپ بردند. چند روزی آنجا بودیم تا اینکه مجبورمان کردند تقاضای پناهندگی بدهیم. وقتی از کمپ آزاد شدیم، قاچاقبر با قطار ما را تا آلمان آورد.»
زهرا هم مانند علی بهخاطر اینکه مجبور شده در مجارستان تقاضای پناهندگی بدهد، در آلمان به مشکل برخورده و هنوز مصاحبه نشده است.
او در پاسخ به این سوال که آیا رسیدنش به آلمان ارزش این همه سختی و خطر را داشته است میگوید: «اگر بتوانم اینجا زندگی کنم و مفید باشم، ارزشش را دارد. اگر بگذارند اینجا بمانم، درس بخوانم، کار کنم و وارد جامعه شوم، ارزش این همه سختی را داشته. حقوق زن و مرد در این کشور رعایت میشود و من هم میخواهم مانند زنان این کشور کار کنم.»
بازی با مرگ
دیاکو، فعال سیاسی کرد،که یک سال قبل در سوئد تقاضای پناهندگی کرده است درباره مسیر سفر و دشواریهای راه برای یک پناهنده میگوید: «این مسیر جدای از اینکه پر از بیم و امید، وحشت و هراس و مرگ و زندگی است، مملو از تحقیر و خفت است. شیوه برخورد قاچاقبرها، نحوه سوار کردن گلهای پناهجو در ماشینها و قایقهای کوچک و دستگیری پناهجو توسط پلیس، کرامت و شخصیت هر انسانی را از بین میبرد.»
دیاکو معتقد است دولتهای غربی در به وجود آمدن این وضعیت سهیم و شریکند: «انتقال صدها نفر پناهجو به یک بندر با اتوبوس و سپس سوار کردن آنها به قایق، معمولا نمیتواند بدون اطلاع مقامات محلی باشد، اما انگار آنها کاری به کار این موارد ندارند.»
نظرها
نظری وجود ندارد.