مجید دری: تعليق من غيرقانونی است و بايد جوابگو باشند
مجید دری، دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه علامه طباطبایی تهران است. او درباره فعالیتهای صنفی و سیاسی دانشجویی و سرگذشت خودش در این سالها، با رادیو زمانه گفتوگو کرده است.
با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، دانشگاه در ایران، بیش از پیش به کنترل حاکمیت درآمد و در طول بیش از سه دهه گذشته، تلاشها برای ایدئوژیک کردن فضای آکادمیک ادامه داشته است. اگر هم در دورهای مانند دوران اصلاحات، دولت تلاش کرد تا فضای دانشگاهها را بازتر کند، جریان تندرو مورد حمایت رهبر ایران، واقعهای مثل ۱۸ تیر ۱۳۷۸ را رقم زد: حمله به کوی دانشگاه.
فشارها بر دانشگاه و دانشگاهیان اما در دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، شکل دیگری پیدا کرد. بسياری از استادان مستقل، حکم بازنشستگی اجباری دریافت کردند و از تدريس محروم شدند. بسياری از دانشجویان دگراندیش و منتقد نیز احضار، بازداشت و زندانی شدند و نهادها و نشریههای مستقل دانشجویی هم تعطیل شدند.
مجید دری، یکی از این دانشجویان منتقد است. او دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه علامه طباطبایی تهران است که پس از پنج سال حبس، ۲۲ خرداد ماه سال گذشته از زندان کارون اهواز آزاد شد.
دری، ورودی سال ٨٤ دانشگاه علامه بود که پس از گذراندن دو سال و ٩٠ واحد از دروس رشته ادبیات فارسی به مدت دو ترم از تحصیل معلق شد. او پس از آزادی از زندان متوجه شد که در زمان ریاست صدرالدین شريعتی، رییس برکنار شده دانشگاه علامه طباطبایی، پروندهاش از دانشگاه خارج و شماره دانشجوییاش هم باطل شده است. دری میگوید که به طور کلی از ادامه تحصیل محروم شده است.
رادیو زمانه درباره حضور فعالان دانشجویی و استادان مستقل و دگراندیش در دانشگاهها، با این دانشجوی محروم از تحصیل، گفتوگو کرده است.
• برخی ناظران و فعالان دانشجویی پاکسازی استادان و دانشجویان دگراندیش از دانشگاهها در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد را «انقلاب فرهنگي دوم»دانستهاند. آیا شما هم موافق اين موضوع هستید؟
مجید دری: آن زمان، جامعه دچار يک تنش شده بود. در زمان احمدینژاد، سال ٨٤ چنان وقفهای در فعالیتهای دانشجویی ايجاد شد که دانشگاه از حالت فعال خارج شد. كسانی كه وارد دانشگاه میشوند میتوانند از تجربيات دانشجويان قديمی استفاده کنند منتها در زمان احمدینژاد اين روند تعطيل شد، فعالان دانشجویی و استادها را حذف كردند و مانع از انتقال تجربیات نسل قبل به نسل بعد شدند. اين را میتوان بهنوعی انقلاب فرهنگی دوم نام گذاشت. فعالیتهای دانشجويی صنفی و سیاسی بهصورت كامل از بين رفت. با حذف استادان منتقد و دگراندیش و دانشجويان فعال و منتقد، دانشجويان تازهوارد در بدو ورود نمیدانستند چه کار كنند. ديدند دانشگاه همين است كه میبینند. انقطاعی كه رخ داد باعث ركود فضای دانشگاه شد. اين روند از سال ٨٤ شروع شد. البته استادان و دانشجويان ایستادگی کردند و بهشدت هم هزينه دادند.
• از منظر انفعال و افول جنبش دانشجويی چه تفاوتهایی بين فضای فعالیتهای دانشجویی در دوران اصلاحات و دوران رياست جمهوری احمدینژاد وجود دارد؟
- بهطور حتم اتفاقاتی كه در دوره رياست جمهوری خاتمی رخ داد، با دوران رياست جمهوری احمدینژاد قابل قياس نیست. در زمان احمدینژاد دوران بسيار تاريکی ايجاد شد. هزینهها در دوران خاتمی پايين بود و تا حد امكان روسای دانشگاهها خود را درگیر فضای دانشگاهها نمیکردند. اتفاقی كه در زمان احمدینژاد رخ داد باور كردني نبود. اتفاقی که برای بستن، قلعوقمع و سیطره بر دانشگاه انجام شد. افراد بیسواد و کمسواد سركار آمدند: فردی مثل صدرالدین شريعتی كه اساساً دانشگاه ندیده بود و تصور میکرد كه طرز اداره دانشگاه مثل حوزه علمیه است. ممكن است چنين فردی در حوزه علميه مديری قوی باشد اما الزاماً در دانشگاه نمیتواند مدير قدرتمندی باشد. اين فرد آمد و یک فاجعه آفريد. در زمان خاتمی تعليق دانشجویی به لحاظ سیاسی بسيار بهندرت اتفاق میافتاد. نه اینکه نبود. حتی دانشجوی اخراجی هم داشتيم اما در مقام قياس با دوران احمدینژاد تفاوت فاحش داشت. در زمان احمدینژاد فقط در دانشگاه علامه در طول یک ترم، احکامی بالغ بر ٣١ ترم تعليقی داشتيم. از آنجا که خطر تعليق و اخراج در زمان خاتمی كم بود، فعاليتهای دانشجویی رنگ و بوی ديگری داشت. طبيعتاً فعالیتهای سیاسی سمت و گرايش خاص خود را پيدا میکرد، تند میشد، بهشدت منتقد عمل میکرد و ممكن بود دانشجویان اشتباه عمل کنند، اما پويا عمل میکردند. در زمان احمدینژاد دانشجويان را له كردند. آن افرادی که بودند از ترس دچار شدن به عاقبت دانشجويان و استادان اخراجی، خود را كنار كشيدند. بهنوعی هزينه مازادی كه در زمان احمدینژاد به دانشجويان تحميل شد باعث شد فعالیتهای دانشجویی بهشدت افت كند و دانشگاه از حالت دانشگاه به دبيرستان تغییر شکل پیدا كرد. در دورهای حتی فعالیتهای صنفی را هم تعطيل کردند و بعد فجايع خوابگاههای دانشجویی زمان زاهدی رخ داد و اختلاسی كه اين اواخر در صندوق دانشجویی پديد آمد. این همه از بیتدبیریها و کمسوادیهای افرادی بود كه در دانشگاهها بر سر كار آمده بودند.
• اگر انتخابات سال ۸۸ را کودتای سیاسی بدانیم، بخش تندروی حاکمیت چه وضعیتی را بر فضای سیاسی دانشگاهها حاکم کرد؟
- سه خط از دانشگاههای علامه، تهران و پلیتکنیک گرفته شد. دانشگاه پلیتکنیک سه نفر از دانشجويانش را به زندان فرستاد، سرجمع، هر سه پنج سال حكم گرفتند. میخواستند ببينند میتوانند بهوسیله زندان جلوی فعالیتهای دانشجويي را بگیرند که دیدند نمیتوانند. در دانشگاه تهران كمی نرمتر عمل كردند: با تعامل و ايجاد اختلاف. با وجود اینکه انجمنها دو تكه شد اما فعالیتها همچنان ادامه داشتند. در دانشگاه علامه به شدت احکام شديد تعليق صادر كردند و حتی کار به اخراج كشيد. این هزینه مختص افراد خاص نبود. كافی بود در يک تجمع شركت میکردید. بعد از احضار، حكم سنگينی میگرفتید. اين سه خطی بود که در دانشگاهها طی شد. اما مبدع اين قلعوقمع بیضابطه و کثیف كسي نبود جز صدرالدين شريعتی که با انجام اين اقدامات، دانشگاه علامه را در مشت خود گرفت. اين روش بعدها به نوعی در سایر دانشگاهها به کار گرفته شد.
• صدرالدین شریعتی در طول هشت سال ریاست خود بر دانشگاه، برخوردهای شدیدی با تشکلها، نشریههای دانشجویی، استادان و دانشجویان دگراندیش داشت. در زمان او اعتراضهای متعدد سیاسی و صنفی دانشجویان چگونه سرکوب میشد؟
- زمانی خواستند انجمن اسلامی را ببندند؛ آخرين پايگاهی كه با آن میتوانستیم مقابل افرادی بايستيم که میخواستند دانشگاه را پایگاه گروههای متحجر خود کنند. با وجود تمام سختیها، تهديدها و موانع، تجمعات را برگزار كرديم، نشریههای شبانه را پخش كرديم و .... زماني كه حكم معلق شدن انجمن اسلامی صادر شد، زير بار نرفتيم. با وجود اساسنامه، اين دانشجو است كه رأی میدهد و به انجمن اسلامی مشروعيت میدهد. ما در مقابل زیادهخواهی دانشگاه ايستادگی كرديم و انتخابات را با وجود تمام سختیها بهصورت آزاد برگزار كرديم. آن زمان ١٠٠ تومان، ٥٠٠ تومان، هزار تومان جمع كرديم و یک بلندگوی دستی خريداری كرديم. سال ٨٦ بود. با نظم و ترتيب انتخابات شورای مركزی دانشگاه و مراكز دفتر تحكيم وحدت را انجام دادیم و صندوقها را جمع كرديم. اين اقدامات عصبانيت روسای دانشگاه را به دنبال داشت. تلاش كردند انجمن تعطيل شود. نه تنها تعطيل نشد بلکه بهشدت پويا شد و انتخابات برگزار کرد. بالاخره شریعتی فاجعه ٣٢ ترم تعليقی در سال ٨٦ را پياده كرد و ادامه داد و سایر دانشگاهها نیز به تبعت از او دست به کار شدند. لازم به ذکر است که دانشگاهها در مواردی حتی از وزارت علوم تبعيت نمیکردند و بهصورت خودرأی، خودمختار و غيرقانونی و بر اساس سليقه شخصی دست به سرکوب میزدند.
• خود شما يکی از دانشجويان تعليقی دانشگاه علامه بودی. این محرومیت از تحصیل چه فراز و فرودهایی داشت؟
- من هم يكی از آنها بودم. بعدها من و مهدیه گلرو، صادق شجاعی و سعید فیضالله حاضر نشديم تعهد بدهيم. گفتيم که ما كار خطایی نكرديم و بر اساس قوانين دانشگاه عمل كرديم. وقتی سال بعد ما چهار نفر با وجود گذراندن دو ترم تعليقی برای ثبتنام رفتیم، گفتند دو ترم دیگر تعليق شدهاید با احتساب سنوات که شد چهار ترم. در حالی که دانشگاه بالاتر از دو ترم نمیتوانست دانشجویی را تعليق كند.شكايت خود را به ديوان عالی كشور ارائه كرديم و حتی نقض حكم گرفتيم اما رييس دانشگاه (شریعتی) حكم را پاره كرد و گفت دیوان چه کاره است؟ من اينجا دارم حرف میزنم. اين روند ادامه داشت تا اینکه در سال ٨٧ جلوی دانشگاه تحصن كرديم. گفتیم به چه دليل دو ترم ديگر به ما تعليق دادهاند؟ اين تعليق غیرقانونی است و بايد جوابگوی ما باشند. سال ٨٧ ما را بازداشت کردند. اعتصاب ١٢ روزه کردیم. قول دادند ما را به دانشگاه برگردانند. وقتی از زندان آزاد شديم نه تنها به قولشان عمل نكردند كه باز هم تعليق دادند. در سال ٨٨ بازداشت شدم و پنج سال نبودم. زماني كه برگشتم ديدم به دليل غيبت غيرموجه، برايم اخراجی رد کردهاند. نامه از زندان و حكم دادگاه را انتقال داديم به کمیسیون موارد خاص. كميسيون موارد خاص دانشگاه میگفت که این کمیسیون بايد مساله را تأييد كند و كميسيون موارد خاص وزارت علوم هم من را به دانشگاه ارجاع میداد. خلاصه جواب مشخصی ندادند تا اینکه یک ماه پيش بهواسطه يکی از دوستان همراه با خانم گلرو با يکی از معاونان وزير ديدار كوتاهی داشتم. با پيگيریهای او متوجه شدم در زمان شريعتی، بهواسطه وزارت اطلاعات پرونده ما را از سازمان سنجش گرفتهاند و شماره دانشجویی مرا حذف كردهاند. بنابراين هيچ مدارکی در اختيار ندارم و نمیتوانم در كشور خودم درسم را ادامه بدهم. من از حق طبیعی خودم محروم شدهام و الان یک دانشجوی اخراجی محسوب میشوم. دانشگاههای خارجی هم قاعدتا برای مقاطع بالاتر از کارشناسی به من پذيرش نمیدهند و تحصيل در مقطع كارشناسی هم هزينه بالایی دارد و من از پس پرداخت هزینهها برنمیآیم. به این ترتیب حالا معلق هستم. نه اینجا قادر به درس خواندن هستم و نه در كشور دیگری. ١٠ سال است گرفتار یک ليسانسم. دو سال درس خواندم و ٩٠ واحد پاس کردم. هم من هم خانم گلرو و بيشتر دانشجويان تعليقی معدلهای خوبی داشتيم و با توجه به فعالیتهای سياسی در درس خواندن كاهل نبودیم. من برای هر ترم ٢٤ واحد برداشته بودم و میتوانستم در عرض سه سال درسم را تمام كنم، اما با وجود گذشت ١٠ سال، همچنان دیپلمه محسوب میشوم.
• به نظر شما برخوردهای کنترلی و حذفی که به قیمت حذف فیزیکی، اخراج استادان و ستارهدار کردن و محروم کردن دانشجویان غیرخودی از تحصیل انجام شده است، توانستهاند صدای دانشجويان منتقد را در دانشگاهها خاموش کنند؟
- بايد بپذيريم وقتی هزينه یک حركتی بالا برود، طبيعتاً تعداد داوطلبان آن حركت كاهش پيدا میکند. هزینهها در زمان احمدینژاد بهشدت بالا رفت. بسياری میترسیدند وارد اين عرصه شوند. بار اين هزینهها بر دوش دانشجويان گذاشته شده بود. اگر دانشجو بتواند حرفش را بزند و تمرين سياست و كار جمعی داشته باشد و اختلافات خود را حل كند، وقتی وارد جامعه شد فرد متفاوتي خواهد شد و فردی منفعل و كوتوله باقی نخواهد ماند. اگر صادق باشيم برآورد عملكرد دانشگاهها در سالهای قبل و بعد از تحمیل اين هزینهها نشان میدهد که اين مساله به نفعشان بود. آنها تا حدودی در كارشان موفق بودند. به قول دوستی قرار بود الگوی ديگران باشيم، شديم آيينه عبرت ديگران: تعليق و پنج سال حبس در يكی از بدترين زندانهای ايران. حكم من ١١ سال بود. حكم ضيا نبوی ١٥ سال بود. مجيد توكلی هفت سال حكم گرفت. شوخی نيست. هشت دانشجو بالغ بر ٥٠ سال حكم گرفتند. سال ۸۸ را بايد سال ذبح مدنيت دانست. تمام تلاش حاکمیت جهت سرکوب جامعه و دانشگاه و ايجاد شکاف بين اين دو، پس از ۸۸ آشکار شد. طبيعی است که ترس ايجاد میکنند و دانشجويان خود را كنار میكشند. اين فرايند روی حرکتهای دانشجويی تأثير زیادی گذاشت. شكافی ايجاد شد که کمکم دانشگاه را به وضعیت کنونی رساند. اما در همين دوران سرکوب، بودند دانشجويانی که فعالیتهای خود را ادامه دادند و با علم به اینکه اتفاقهای ناگوار برای آنها متصور است، جسورانه به فعالیتهای خود ادامه دادند. آنچه روحانی از احمدینژاد تحويل گرفت، يک سری دبیرستان پيشرفته بود. به نظرم روحانی بايد اعتبار از دست رفته دانشگاهها را به آنها بازگرداند. البته نه در كلام و سخنرانی بلکه در عمل. لازم است که ترس چنبره زده در دانشگاهها را از بين ببرند و امنيت دانشگاهها را احيا کنند چرا که دانشگاه با وجود تمام سرکوبها، هميشه مرکز تحول بوده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.