آزمون خشونت خانگی: آیا من یک قربانیام؟
نیلوفر جعفری- مشت محکمی که از آن جا خالی دادید یا گلدان کریستالی که چند قدم جلوتر از شما شکست، میتوانستند جانتان را بگیرند. ارزش دارد که زندگیتان در سایه تهدید تباه شود؟
اولین تصویر ما از خشونت خانگی احتمالا چیزی شبیه این است: زنی کتک خورده، هراسان، بیپناه و تحقیر شده.
این تصویر یعنی ما واقعا چیز زیادی از خشونت خانگی نمیدانیم، چون خشونت خانگی یک مساله اجتماعی فراگیر و گسترده است.
هر لحظه گروههای مختلفی از افراد، به شکلهای مختلف بدون شناخت از وضعیتی که در آن هستند، با خشونت خانگی درگیر میشوند. با این حال این مساله هنوز هم انکار میشود یا خیلی جدی گرفته نمیشود؛ به ویژه اگر خشونتها از نوع آزارهای جسمی نباشند و تهدید و آزار روحی و روانی تلقی شوند.
آگاهی از انواع رایج خشونت در روابط، اولین قدم موثر برای پایان دادن و محدود کردن رفتارهای خشونت آمیز است.
یادتان باشد: هیچ کس نباید با ترس و تهدید زندگی کند. اگر فکر میکنید شما یا یکی از اطرافیانتان در معرض خشونتهای خانگی قرار دارید، قدم اول را بردارید تا راهی برای حل مشکل پیدا کنید.
خشونت را بشناسیم
خشونت خانگی یا همسر آزاری یعنی کنترل و ایجاد محدودیت در روابط صمیمی و زناشویی. خشونت و آزار فقط و فقط یک هدف دارد و آن هم کنترل و نظارت بر زندگی شماست. فرد آزارگر عادلانه رفتار نمیکند. او با ترس، احساس گناه، ایجاد شرمسازی و تحقیر شما را احاطه میکند. برای او تهدید، تحقیر و صدمه زدن اصلا کار سخت و ناراحتکنندهای نیست؛ اگر لازم باشد هر کسی را که اطراف شماست آزار خواهد داد تا بیشتر و شدیدتر شما را کنترل کند.
خشونت خانگی محدوده ندارد. در هر نوع رابطه بین دو فرد همجنسگرا یا دگرجنسگرا با هر نژاد، قومیت، سطح رفاه، میزان تحصیلات و هر پیشینهای ممکن است خشونت و دیگر آزاری وجود داشته باشد. اگرچه زنان بیشترین قربانیان خشونتهای خانگی هستند اما خشونت علیه مردان نیز هر روز بیشتر میشود. مردها بیشتر قربانیان خشونتهای کلامی و آزارهای عاطفی هستند.
آزارگر شما زن باشد یا مرد، همسرتان باشد یا هم خانه و شریک زندگیتان، در هر موقعیتی و به هر شکلی، رفتاری توجیهناپذیر دارد چون امنیت، ارزش و احترام شما را به خطر میاندازد.
هرچند خشونتهای فیزیکی، نمود و شدت بیشتری دارند، اما آزارهای عاطفی و روانی نیز به همان اندازه مهم هستند. وقتی در معرض آزارهای روانی و عاطفی قرار دارید، احساس افسردگی، اضطراب، بیارزشی، بیپناهی و تنهایی میکنید.
هیچ کس سزاوار تحمل این رنجها نیست، اما خیلی از افراد تحت خشونت اصلا متوجه این آزارها نیستند چون ممکن است با وجود آزار و رنجشی که احساس میکنند این رفتارها را در روابطشان عادی و طبیعی بدانند. سیلی خوردن از همسر واقعا درد دارد، اما هنوز هم زنان زیادی هستند که آن را به حساب اشتباه رفتاری خودشان میگذارند. اگر یک نفر دائم شما را تهدید کند یا زیر نظر بگیرد، حتما عصبی و ناراحت میشوید اما اگر این خشونت را به حساب علاقه و دوست داشتن طرف مقابل بگذارید، یعنی اصلا متوجه خشونت نیستید.
خشونت در رابطه به شکلهای متفاوتی خودش را نشان میدهد. رایجترین نشانهاش این است که از شریک یا همسرتان بترسید. اگر احساس میکنید همیشه روی یک لبه پرتگاه راه میروید و باید مراقب باشید تا مبادا کاری کنید، حرفی بزنید و چیزی بخواهید که او را ناراحت و از جا به در کند، یعنی در معرض خشونت و آزار قرار دارید. اگر خودتان را در رابطه، آدمی تحقیر شده، بیپناه، مورد انزجار و ناامید میبینید و همه این احساسات را از زندگی مشترک به دست آوردهاید، یعنی قربانی خشونت خانگی هستید.
حالا به این پرسشها پاسخ بدهید. هرچقدر پاسخهای مثبت شما به این سوالها بیشتر باشد یعنی در معرض خشونت و آزار بیشتری قرار دارید:
ـ بیشتر وقتها از او میترسم.
ـ کاری نمیکنم که باعث خشم و عصبانیتش بشود.
ـ احساس میکنم هیچ وقت، هیچ کار درستی برایش انجام نمیدهم.
ـ من شایسته تهدید و تحقیر هستم.
ـ کسی که درست رفتار نمیکند من هستم.
ـ خیلی آدم تنها، ترسو و بی کسی هستم.
ـ او مدام توهین میکند و غر میزند.
ـ همه چیز من بد است. من آدم انتقاد پذیری هستم ولی او همیشه به همه چیز من ایراد میگیرد.
ـ او لحن کلام، شکل بدن و نوع پوشش من را مسخره میکند.
ـ همه افکار و احساسات من مسخره و بچهگانه هستند. من هیچ وقت درباره چیزی نظر نمیدهم.
ـ او معتقد است من باعث عصبانیت و آزارش میشوم و همه رفتارهایی که میکند نتیجه عمل من است.
ـ فحش دادن برای او خیلی راحت است و من هم به این فحشها و متلکها عادت کردهام.
ـ او بد خلق و بی اعصاب است.
ـ بارها کتکم زده و مرا تهدید به مرگ کرده است.
ـ بچهها را تهدید میکند، کتک میزند و به آنها هم فحش میدهد.
ـ او تهدیدم کرده است که اگر رهایش کنم حتما خودکشی میکند یا بلایی سر من و دیگران میآورد.
ـ همیشه مجبورم کارهایی را انجام بدهم که او دوست دارد. باید مطیع و فرمانبردار باشم.
ـ رابطه جنسی ما تحت کنترل اوست. من مثل یک برده جنسی فقط توقعات و نیازهای او را برآورده میکنم.
ـ او حسود و تملک گراست.
ـ او به من میگوید که کجا بروم و با چه کسی معاشرت کنم.
ـ اوضاع مالی من بد است چون من هیچ پولی برای خودم ندارم.
ـ من باید تلفن همراهم را همیشه به او نشان بدهم تا مطمئن شود کار خطایی نکردهام.
ـ او دائم لباسها، وسایل شخصی و بدنم را کنترل میکند.
ـ من با هیچ زن یا مردی به تنهایی حرف نمیزنم چون به من شک میکند.
ـ رفت و آمد من با خانواده یا دوستانم بسیار محدود است. نمیتوانم به تنهایی برای مراوداتم تصمیم بگیرم.
از خشونت فیزیکی چه میدانم؟
خشونت خانگی معمولا با خشونت جسمی برجسته میشود. هر نوع فشار جسمی و فیزیکی که به دیگری صدمه و آسیبی برساند، خشونت فیزیکی است. خشونتهای فیزیکی میتوانند جان افراد خانواده را تهدید کنند. قتلهای خانوادگی همگی ناشی از خشونتهای خانگی هستند.
علاوه بر این، آزار جنسی نیز نوعی خشونتی خانگی است. هر وضعیتی که در آن مجبور شوید کاری را انجام بدهید که برایتان اصلا خوشایند و مطلوب نیست یا انجام هر عمل جنسی که احساس کنید در آن تحقیر میشوید، آزار جنسی است. اجبار در رابطه جنسی حتی اگر توسط همسر یا صمیمیترین شریک و دوستتان هم باشد پرخاش، خشونت و تجاوز است. خوب است که بدانید قربانیان آزارهای جنسی و فیزیکی، بیشتر با قتل و کشتار تهدید میشوند.
خشونت روانی، مهمتر از آنچه فکرش را میکردم
اینکه کسی در خانه شما را کتک نمیزند یا تهدید به مرگ نمیکند، به معنای آن نیست که لزوما از خشونت خانگی در امان ماندهاید. متاسفانه هنوز آزارهای عاطفی و روانی یا مالی به اندازه خشونتهای جسمی جدی گرفته نمیشوند.
اگر زندگی مشترک، اعتماد به نفستان را نابود کرده و احساس بی ارزشی و حقارت میکنید، یک قربانی خشونت خانگی هستید. آزارهای عاطفی و روانی گسترهای از رفتارهای بارز و پنهانی است که در آن احساسات و افکار و نیازهایتان نادیده گرفته میشود. هرجایی که احساس کنید حقوق و آزادیهایتان محدود شده است ،یا به شما توهین میشود و تحت سلطه و مقهور فرد دیگری هستید به این معنی است که در معرض خشونت قرار دارید. متاسفانه درک آزارهای عاطفی و روانی خیلی ساده نیست.
شاید اگر کسی به شما مستقیما فحش بدهد، بفهمید که مورد خشونت قرار گرفتهاید اما وقتی شریک رابطه با زیرکی و مهارت و به بهانه تشخیص صلاحیت و یا ابراز علاقه مانع کار کردن، درس خواندن یا معاشرتتان میشود یا کاری میکند که دائم نگران ظاهرتان باشید و از خودتان و رفتارتان احساس شرم کنید. یا زمانی که شما را در مضیقه مالی میگذارد، خیلی متوجه خشونت نمیشوید و ممکن است آن را مثلا به حساب دوست داشتن بگذارید.
بار دیگر از خودتان بپرسید: «چرا من در این رابطه خوشحال نیستم؟» «آیا ممکن است من قربانی نوعی از خشونت باشم؟ آیا این رابطه سالم است؟ آیا من از حضور خودم در این ارتباط راضیام؟» یا «چه چیزی باعث شده به فکر راههای فرار از ارتباط باشم؟» پاسخ به این پرسشها درک شما را از موقعیتی که در آن قرار گرفتهاید بیشتر میکند.
حالا چه کار کنم؟
آگاهی از خشونت شما را با چالشهای بیشتری رو به رو میکند. بعد از اینکه نشانههای آزار را شناسایی کردید باید برای تغییر شرایط تلاش کنید. این تلاش برای تغییر شرایط شامل درمان فرد آزارگر، ایجاد تغییراتی در رابطه، کمک از دیگران و در نهایت تصمیم برای ترک رابطه است.
آسان نیست که بفهمید زندگیتان با خشونت تهدید شده و حالا باید راهی طولانی را برای خروج از بحران طی کنید. خشونتهای خانگی معمولا افراد را خسته، ناامید و افسرده میکند، قضاوتهای اجتماعی و فقدان همدلی دیگران باعث ترس قربانی میشوند با این حال این راهی است که باید بروید. زندگی در شرایط خشونت آمیز شانس خوب زندگی کردن را کم میکند. همیشه این احتمال را در نظر بگیرید که میتوانید بهتر از این زندگی کنید. ترسهای شما برای مواجهه با این واقعیت قابل درک است اما مقابله با این ترسها و روبه رو شدن با واقعیت آسانتر از تحمل خشونتهایی است که جان و روانتان را تهدید میکنند.
به این فکر کنید که مشت محکمی که دفعه قبل از آن جا خالی دادهاید یا گلدان کریستالی که چند قدم جلوتر از شما شکست هر کدام میتوانستند جان شما را بگیرند. آیا ارزشش را دارد که زندگیتان در سایه تهدید یک نفر که معمولا ادعا میکند دوستتان دارد تباه شود؟
نظرها
پویش
متاسفانه در فرهنگ ما با توجیه این خشونت ها ، پذیرش آنها را موجه جلوه میدهند. مفاهیمی هم چون "زن ذلیل" ، دست زدن داره" و غیره در واقع پذیرش خشونت را توجیه میکند. برای مبارزه با این خشونت ها باید فرهنگ سازی شود. در رابطه مردان مساله پیچیده تر عمل میکند به خصوص اینکه در ایران اگر مردی لب به شکوه بگشاید به بی عرضگی محکوم میشود. مردی که مهربان باشد از نظر جامعه آدم پخمه ای است.