غلبه بر ترس در رسالة الطیر ابنسینا
تفسیر رسالة الطیر (۳)
شکوفه تقی − ابنسینا به مخاطبین خود میگوید برای اینکه زیر پای کسانی که میل به جنایت در روانشان اختلال ایجاد کرده، له نشوند، مقام كژدم را درک کنند.
ابن سینا: «اى برادران حقيقت پوست خويش را بشكافيد، آن سان که مار.»
ابنسینا در رسالةالطیر که از مهمترین آثار تمثیلی اوست، برای مخاطبش راز غلبه بر ترس فلجکننده از مرگ و گذر از موهومات را در غالب نمادهای جانوری با خویشکاری شناخته شده فاش میکند.
در این جستار که ادامهی دو جستار قبلی است به سه مقام مار، مور، و کژدم و بیان نمادین خویشکاری آنها میپردازیم.
سهلاون ساوى در تفسير نماد مار و عمل نمادين پوست انداختن مىگويد كه منظور ابنسينا از آن روح آدم و تن بوده و اينكه فرد مىبايست از علائق تن هرچند كه برايش عزيز باشد بكند. برود و اين جلد را پشت سر خود بگذارد، تا به مرتبه تازهترى از زندگى دست يابد. یعنی سالک با استناد به متن رساله مىبايست دائم در حال دلكندن از همهی تعلقاتى باشد كه به حس تعلق داشته، سبب مشغوليت قواى عقلانى مىشود. زیرا با آزاد شدن حس از تعلقات غریزی، قواى عقلانى رها مىشود. در نتیجه فرد میتواند آن قوا را در کار مکاشفه و ادراک درست به خدمت بگیرد.[1]
وقتى فرد توانست از جلد خود و تعلقات مادى بكند اگرچه به درجهی بالاتری از هشیاری دست مییابد در عین حال ممکن است این مرتبه در بسیاری خودبزرگ بینی ایجاد کند به طوری که فرد خود را در شمار ایزدان به حساب بیاورد. این گونه افراد که به اندکی دانش یا توانایی میرسند و خود را برای آن اندک چنان بزرگ میپندارند که گویا خالق جهان هستند کم نیستند. این گونه برخوردها و توهمات خود-خداپنداری معمولا در آغاز راه برای بسیاریها که به اندک مایهای رسیدهاند پیش میآید و نتیجه در آسیب رساندن به خود و دیگری میدهد. سفارش ابنسينا به شاگردانش که شنونده و خوانندهی او در این مرحله بودهاند پس از طی مقام مار درک مقام مور یا کرم است: «آرام و بىصدا رويد آن سان که موری.» به این معنا که از جلوه فروشی و خودنمایی بپرهیزند، روحانیت جعلی نفروشند و حالات خود را زیاده از حد جدی نگیرند. و به جای اصرار در جلوهفروشی، دیده نشدن را انتخاب کنند. از آن رو که کرم یا مور از هر سوراخی میگذارد و توان درک کنه تاریکی را دارد، به شرطی که دیده نشود.
سهلان ساوى كرم يا مورچه را نماد كـمآزارى و پنهان داشتن مقصود مىگيرد و اينكه فرد از هرچه كه او را از راه حقيقت باز مىدارد مىبايست خود را بىنياز نشان دهد و شاهد كلامش آيه قرآن را مىگيرد كه «الذين يمشون على الارض هونا» (فرقان: ٦٣)[2] الهاشمى البغدادى در تفسير عربى خود از رسالة الطير مور يا كرم را نماد پيمودن مراتب مختلف علم و دانش مىگيرد و اينكه تا مرتبهاى را پشت سر گذاشته نشود به مرتبهاى ديگر دست نمىتوان يافت.[3]
اما وقتى انسان مانند مور بىآزار جلوه مىكند، شرایطی مطلوب پیش میآید برای او که از تماشای آسیبپذیری دیگران لذت میبرد و از آن برای بیان خشونت و تماشای قدرت خویش لذت میبرد. بسیارند کسانی که تمایلات سایکوپاتی دارند. این افراد با یک زیرکی حیوانی متوجه نقاط ضعف و آسیبپذیری دیگران میشوند و در صدد آسیب رساندن به افرادی که ناتوان میپندارند بر میآیند. و معمولاً کسانی را بعنوان قربانی خود انتخاب میکنند که از جانب آنها خطری سایکوپات را تهدید نمیکند. پس هر کس بی دفاعتر و تنهاتر باشد مورد مطلوبتری برای سایکوپات به حساب خواهد آمد. دگرآزاری میتوان گفت به میزان کم یا زیاد در بسیاری افراد به صورت نهفته یا آشکار وجود دارد. این افراد که در کودکی معمولاً رفتاری بیرحمانه با حیوانات دارند، در بزرگسالی نیز متفاوت عمل نمیکنند. منتها اگر کسی را از خود قویتر بیابد و بفهمند که توانایی حتی ضربه زدن را دارد رفتاری متفاوت که تؤام با احترام و اطاعت است در پیش میگیرند.
ابنسینا که روانشناسی توانا بوده، به مخاطبین خود میگوید برای اینکه زیر پای کسانی که میل به جنایت در روانشان اختلال ایجاد کرده، له نشوند، در طول سلوک مقام كژدم را درک کنند. يعنـى در عين بىآزارى و اقـدام نكردن به آسيب ديگـران همواره هشیار و آماده براى برخورد و رويايى با دشمنان باشند: «همسان كژدم باشيد و سلاح خويش همآره بدوش كشيد كه شيطان به نيرنگ از پشت بر آدمى مىتازد.» تفسيرى كه مفسران رسالة الطير از اين مطلب كردهاند اين است كه عارف با سلاح بر دوش راه ورود دشمن درونى را ببندد و نگذارد اوهام و توهمات بر او غلبه كند. از ديد ايشان عارف در اين مرتبه مىبايست مانند كژدم هشيار باشد و همواره آماده تا آن سوى نيرنگ دشمن را هم ببيند. نشان میدهد وقتى سالک در چنين مراقبهاى باشد كمتر امكان دارد كه از از برادران دروغين يا دشمنان دوستنما آسيب ببيند. در پشت سلاح داشتن نماد هشيارى و بيدارى است. يعنى به آنچه كه از ديده نهان است و فرد آمادگى مبارزه با آن را ندارد آگاه باشد. و در جهت مقابله با آنها خود را تقويت كند. عرفا به اين مرتبه جهاد با نفس مىگويند.
سهلاون ساوى در تعريف شيطان یا اهریمن مىگويد آن عبارت از قوتهاى وهمى و خيالى و قوه خشم و شهوت است كه مردم را از دانستن و ميل به نجات و آزادى باز مىدارد.[4] اخوان صفا شيطان را قوه خشم و شهوت و نفس اماره مىدانند.[5]
سهلان مىگويد در رابطه سلاح بـر پشت داشتن بـه تعريف پيش و پس مىپردازد و مىگويد مراد از پيش و پس آدمى كنايه از دو قوه نفس ناطقه انسانى يعنى قوه عالمه و قوه عامله است. قوه عامله چون سروكارش با قوتهاى بدنى و عملى است، كارش مراقبت و دوام بر اخلاق و اعمال نيكو است،. پس توجهش به پشت سر بوده، مانند اسلحهدارى مراقب به پشت سر توجه دارد. قوه ديگر عالمه است توجهش به عوالم عاليه و ملكوت و پيش رو است.[6] به عبارت ديگر مقام كژدم و سلاحدارى را مقابله با نفس اماره مىداند كه از پشت بر عارف مىتازد. اما به نظر میرسد که منظور از پشت ناخودآگاه نیز باشد. زیرا فردی که آسیب میبیند معمولاً آسیبپذیریش نخست در نزد خودش ممکن میشود. پس یک وظیفهی عارف میتواند هشیاری از آن ابعادی باشد که در ناخودآگاه خود دارد.
البغدادى در تعريف سلاح كژدم و توجه به پيش و پس مىگويد كه منظور شيخ آن است كه جايگاه كارهاى بد و شهوات در پشت فرد دارد و شيطان از همانجا بر آدم مىتازد و به او آسيب مىرساند، و ديگر اينكه بديها از ناحيهی شهوات هستند نه از ناحيهی عقل. ديگر اينكه انسان را يك رو است و يك پشت، روى او سينهی اوست كه جايگاه عقلش بوده و پشت او جايگاه شهواتش است. و سفارش میکند اسلحه بر پشت داشته باشيد تا گول موهومات را نخورند چرا که نخستین آسیب از همان حقیقت پنداشتن موهومات به فرد میرسد.[7]
به این ترتیب كژدم مقام آمادگى دائم و نياسودن در راه است تا فرد بتواند قوایی که از درون و بیرون وی را در جایگاه شکستن و آسیب دیدن قرار میدهد را در اختیار خود بگیرد. این قوا میتواند اطلاعات به هم ریختهای باشد که به اشتباه به جای حمله به دشمن به خود حمله میکند. به جای گل زدن به تیم حریف دروازهی خویش را هدف قرار میدهد. برای نظم بخشیدن به این اطلاعات نامرتب، سالک چارهای ندارد مگر برقراری ترتیبی سازنده.
از دید ابنسینا و مفسران اثر او وقتی نفس بهیمی تربیت میشود و در ذات خود هشیار میگردد، بال درآوردن آغاز میشود. و فرد پای در مرحلهای روحانی میگذارد که با نماد پرنده یا اسب بالدار، یا بُراق به نمایش گذاشته میشود. ابن سینا تبدیل نفس را از یک مرحله به مرحلهی دیگر به نوعی مرگ مرحلهی نخست تعریف میکند که در این مورد با نقطهنظر صوفیه، بخصوص جلالالدین رومی همخوانی دارد: «زهر بنوشيد تا خوش زندگانى كنيد، مرگ را دوست بداريد تا زنده بمانيد.» در عین حال به اصلی بسیار مهم اشاره دارد که بر طبق آن باور دارد از هر چه بترسیم بیشتر زندانی آن خواهیم بود. تنها با رویاروی شدن با مورد ترس است که میتوان راه حل رهایی از آن اسارت را یافت.
سهلان ساوى زهر نوشيدن را كنايه از مقهور کردن یا در اختیار گرفتن قواى شهوانى و غضبى نیز مىگيرد، كه براى سالک مساوى با خوردن زهر است، يعنى زاهد با هشيارى دست از خوشيهاى اين دنيا بر میدارد، تا راه مقابله با خطرات احتمالی آن را که بیابد. در واقع پای گذاشتن در مرحلهی عقلانی لزومش گذر از حجابهای وهم است. از حجاب وهم نمیتوان گذشت مگر بازیهای لحظهبه لحظهای که نفس در قالب شهوت و غضب برای انسان برنامه ریزی کرده را شناسایی کرد. سهلان ساوى اين دست كشيدن از شهوات و نفسانيات را چيره كردن قواى عاقله نفس بر قواى بدنى مىداند.[8] البغدادى نيز در اين رابطه تأكيد مىكند كه منظور از زهر خوردن مردن در شهوات و زنده شدن در قوهی عقلانى است.[9]
سالکی که عادات غلط و مضر خویش را تغییر میدهد، به افکار، رفتار و گفتارش نظم میبخشد، با دیسپلینی خودآگاهانه زندگی میکند، سختی کشیدن در راه، برایش زجری کور، تؤام با احساس حقارت نیست. به عبارت دیگر انجام آن دیسیپلین را مجازاتی برای خود نمیپندارد که از آن بخواهد بگریزد، بلکه آن را پاداشی میداند که به آن رسیده یا خواهد رسید. بنابراین با هدفمندی و شعور قدم بر میدارد. این اصل در تربیت کودکان نیز بسیار مؤثر است. مادامی که کودک میداند آموختن نظمی آگاهانه و خردمندانه نتیجه در اقتدار و احاطه میدهد، و اثر آن را در بهبود زندگی خود درک میکند، با شوق بیشتری قدم در راه تربیت خود بر میدارد. چرا که راه و کمال برایش با دیدن نتیجهی مثبت همراهی دارد. در حالی که اگر همان تعالیم بی منظق یادگیری به او حقنه شود، نه تنها نتایج را ثبت نمیکند که راه را با تنبیه و مجازات و دهها اطلاع نامرتب و مزاحم دیگر گره میزند که در رشد تواناییهای فردی و اجتماعی او میتواند نتیجهای خلاف داشته باشد.
ابنسینا میگوید عارفی که با تحمل سختى و تقويت قواى انسانى خود را از زندان عادات روزمره و طبيعت محدود کننده در مىآورد، در هر مرحله با تواناييهاى تازهتری در خود آشنا مىشود. به میزانی که با آن تواناییها بیشتر یکی شود از مرگ فاصلهای دورتر میگیرد. بر این اساس بنمایهی زهر خوردن را، در رسالةالطیر مىتوان چنین تعبیر کرد: هشیارانه به استقبال سختىها رفتن به منظور دستيابى به اقتدار. در همين رابطه ابنسينا سفارش مىكند كه شنوندگانش به جای ترسیدن با مرگ از در دوستی در آیند تا مرگ رازهای زندگی و جاودانگی را برای ایشان بازگو کند. مگر نه اينكه بزرگترين دليل نابودى انسانها ترس از نابودى است؟ با وارونه كردن اين قانون و همراهى آن با دانش و خرد سالک را راهنمون میکند تا به راز زندگى دست يابد.
ادامه دارد
بخشهای پیشین
پانویسها
[1] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، ص. ٦١.
[2] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، صص. ٦١، ٦٢.
[3] . ر ك. نسخه خطى ٣٢٦٨، ب ٢٦ موجود در كتابخانه احمد ثالث تركيه.
[4] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، ص. ٦٢.
[5] . ر ك. رسائل اخوان صفا، ج. دوم، ص٣٤٤.
[6] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، صص. ٦٢، ٦٣.
[7] . ر ك. به نسخه خطى ٣٢٦٨، ب. ٢٧.
[8] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، ص. ٦٤.
[9] . ر ك. نسخه خطى ٣٢٦٨، ب. ٢٧.
نظرها
منوچهر پرشاد
درود و سلامی دگر باره باد بر خانم دکتر شکوفه تقی چشم براه خامه ی گهر بار شما بودیم.بدمید دگر باره بر تنور دانش ابتکاری و بینش تازه ی شما در معرفی بخشی از گوهر های دانش بیکران ابن سینای همیشه بزرگ و کم شناخته- که فروید وبزرگان طب چند سده ی گیتی بسیار از وی آموخته و برداشته و بنام خود- دگر باره به نماد و نمود آورده اند.هر چه بیشتر از سینای بزرگ بیاموزیم-باز هم کم است -آنهم از کلک تازه نگر و امروزین شمای دانا و آگاه-سپاس ها بر شما باد.تندرست و کوشا باشید.بنازم همت والای شما را. با ادب و احترام و با سپاسی درخور از رادیو زمانه ی عزیز مان. منوچهر پرشاد
بهرام سپاسگزار
با سلام پژوهش های بانو شکوفه تقی را دوست می دارم.
Mai
باز هم ممنون سرکار خانم تقی گرامی سالم و خوشبخت و دیرزی باشید در پناه حق تعالی
شکوفه تقی
با درود و سپاس متقابل خدمت خوانندگان گرامی. شاد و تندرست باشید.
لیلی
بسیار عالی. سپاسگذارم.