ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ابن سینا و مسئله تسلط بر غرایز

تفسیر رسالة الطیر (۴)

شکوفه تقی - غریزه مرامی کودکانه دارد. برنامه‌ریزی نشده تا آینده‌نگر باشد و خواست‌های خود را در یک فرآیند زمانی و مکانی برای تحقق قرار دهد.

خوانشی که در سه جستار پیش از ‍ارائه شد به شرح و تفاوت میان برادارن دروغ و برادران حقیقت می‌پرداخت و چهار مرتبه‌ از مقامات عارفین را که با نمادهای خارپشت، مار، مور، و کژدم معرفی شده بودند از نگاه ابن‌سینا و شارحین آثار او بررسی می‌کرد. در این جستار در ادامه‌ی همان خوانش، به معرفی و تحلیل نمادها شترمرغ، افعی، سمندر، و خفاش پرداخته می‌شود. قصد است تا تفاوت میان دو مفهوم سرکوب کردن قوای غریزی و مدیریت آن قوا در راه سلوک، از نگاه ابن‌سینا نشان داده شده، نتایج هر کدام از این شیوه‌ی برخورد در چهار چوب این مقوله توضیح داده شود.

پرنده شدن در رسالة ‌الطیر

«همواره بپريد و بر يك آشيان باز نگرديد كه پرندگان را از آشيانه بگيرند. اگر نداشتن بال وبالتان است آن را برباييد و پيروزمند برآييد كه برترين پيشگامان آنانند كه در پرواز نيرومندانند.»

پرنده شدن در رسالة‌الطیر مقدماتی دارد که در دو مرتبه نشان داده مى‌شود، يكى رهایی از تعلقات خانوادگی است که ابن‌سينا و یاران نزدیکش و پیش از او رده‌های بالای اخوان صفا رعایت می‌کردند. ديگر تجربه‌ی سبک‌بالی. به این معنا که سالک در همه حال توانایی گذاشتن داشته‌ها و حرکت به سوی مرتبه‌ای دیگر را داشته باشد.

در نداشتن یا کمتر داشتن تعلقات خانوادگى مى‌توان به اردشير عبادى در صوفى‌نامه رجوع داد كه در واقع تأييدى بر مطلب بالاست. او مى‌گويد صوفى ‌بايستی مجرد باشد. و آن را تجريد از همه داشتن‌هاى دنيايى می‌داند و داشتن همسر، حتی مغرور بودن به اخلاق حسنه را هم از این شمار مى‌داند. و حديثى از پیامبر اسلام نقل مى‌كند كه مردی نزد او رفت و خود را مجرد خواند و رسول پرسيد: «ترا زنى و خانه‌اى هست كه بـه آنجا بازگردى و در آن مسكن بدان زن بياسايى؟ » مرد پاسخ مثبت داد و رسول او را از شمار مجردان به حساب نیاورد.[1] البته این به آن معنا نیست که هر کس پای در راه سلوک می‌گذاشته می‌بایست ترک دنیا و تعلقات خانوادگی می‌کرده است، اما در تعریفی که ابن‌سینا از پرنده شدن می‌کند و تطبیق آن با زندگی او که در مقالات قبلی نشان داده شد، می‌توان چنین معنایی را برداشت کرد. در همین رابطه سهلان ساوى پريدن و به سبکبالی رسیدن را عبارت از قبول فيض از ملكوت و قطع كردن علاقه از آنچه كه مانع كسب سعادت انسان مى‌شود مى‌داند.[2] آشيان گرفتن را كنايه از آرام گرفتن با لذات ناقص مى‌داند و اينكه قواى نفس حيوانى را فرد بر قوت نفس عامله برترى بدهد. در اين رابطه او تأكيد دارد همان طور كه كمال پرنده در پريدن و بال گرفتن است، كمال نفس نيز در درك كردن عوالم روحانى و كسب معقولات است.[3]

البغدادى آشيانه را كنايه از بدن و تن انسان مى‌گيرد. در آشيانه بودن را تمثیلی از محبتى مى‌داند كه نسبت به تن وجود دارد، و اينكه وقتی محبت به گرفتار شدن در خود می‌انجامد مانع نجات فرد از قيد تمنيات تن مى‌گردد.[4]

سهلان ساوى در تفسير اينكه چرا مى‌بايست اگر پرنده فاقد بال است آن را بدزدد، مى‌گويد كه بال داشتن يعنى دست يافتن به دانش مكاشفه و حدس. يعنى فرد بى‌واسطه‌ی معلم یا کتاب بتواند به سرچشمه‌ی دانش دست‌یافته، كسب آگاهى ‌کند. که این شامل حال بسیاری نوابغ نیز می‌شود که با آمادگی متفاوتی برای کسب دانش به دنیا می‌آیند و آن آمادگی از عشق و توجهی که به فراگیری دارند و میزان فراگیری خود را نشان می‌دهد. اما دزديـدن تمثیلی برای تحصیل بواسطه‌ی علم دیگران است. به این معنا که فرد دانش را به جای آنکه از منبع آن بی‌واسطه بیاموزد از كسانـى كـه خـود بـه مـرتبه حـدس رسيده‌اند بدست می‌آورد. در این گونه مواقع یادگیری فرد فاقد آن اصالتی است که فرد آن را از سرچشمه دریافته و به کشف رسیده است. سهلان ساوى با استناد به ابن‌سينا مى‌گويد در اين راه مى‌بايست از قواى عقلانى به كمال به بهره برداشت. اگر امكان مكاشفه و حدس نيست با تحصيل كردن علم اين بال‌گشايى را تحقق بخشید.[5]

مرام غرایز و مدیریت آن

ابن‌سینا مرتبه‌ای را که فرد بال در آورده اما به دلیل علائق دنیایی هنوز توان پرواز ندارد با نماد شترمرغ مثل می‌زند. و به کسانی که در این مرحله هستند سفارش می‌کند: «مانند شترمرغ سنگ‌هاى آتشين فرو بريد.» شترمرغ در ميان حيوانات مشهور به طبيعت دوگانه است. این حیوان با وجود بال به دلیل داشتن جسمی سنگین توانایی پرواز ندارد اگرچه در هنگام دویدن بسیار سریع است. ديگر اينكه مانند ساير پرندگان براى آسياب كردن غذا سنگ مى‌خورد. با این تفاوت که پرندگان كوچك شن‌ريزه فرو مى‌برند، شترمرغ به دلیل زندگی در صحرا سنگ‌های داغ. این مجموعه براى ابن‌سينا تصويرى ساخته تا به وسيله‌ی آن مرتبه‌ی ديگرى از مقام عارفين را ترسيم كند. مرتبه‌اى كه فرد نيمى زمينى است و نيمى آسمانى. نيمه‌ی زمينى که هنوز منافع مادی خود را مى‌جويد و اگر مانعی بر سر راهش باشد با توسل به نيروى خشم به مقابله با آن مانع برمى‌خيزد.

از رسالة‌الطیر و تفاسير آن بر می‌آید سالکی که مرتبه‌اش به شترمرغ مثل زده شده بایستی با فرو بردن خشم خود كه به سنگ آتشين می‌ماند، در هضم و تحلیل آن تباهی که درون او را انباشته بکوشد، تا نيرويى كه قرار است خرج برداشتن موانع بیرونی و آسیب به جهان ‌شود با درون ریزی هشیارانه خرج برداشتن موانع درونی و تبدیل مضرات به روشنایی شود. به عبارت دیگر آنچه قرار است مانند دینامیت دیوار بیرونی را بردارد خرج برداشتن موانع درونی شود. اگر چنين امرى تحقق يابد فرد، هم به روشنايى مى‌رسد، هم به سبكى. زیرا بسیاری از خشم‌ها تنها به دلیل غلط برداشت کردن یا کم اطلاع داشتن از حقیقت انباشته می‌شود. چاره‌ی رهایی از آن خشم داشتن شناخت است تا فرد بتواند با ترازوی دقیق موضوعاتی که سبب خشم یا ترس او را فراهم کرده و از آن رو در جایگاه دفاع یا حمله قرار گرفته را بشناسد. مثالش سالکی است که پس از مدتی سلوک توانایی در اختیار گرفتن بخش‌هایی از خود را می‌یابد. و می‌خواهد به نام کرامت آن توانایی‌های تازه کشف شده را در جهت تخریب بکار گیرد. ابن‌سينا در رسالة‌الطیر نشان می‌‌دهد و سفارش می‌کند که سالکان نباید گول بازی‌های غریزه را بخورند. اگر هم موردی خشم ایشان را بر انگیخت، و تشویق شدند که از خشم برای آسیب رساندن به دیگری استفاده کنند راه غضب و توهم را رفته‌اند که حاصلش زیان است. و برای سالک بهتر است مانند شترمرغ آن سنگ داغ را خودآگاهانه فرو ببرد‍. این شامل خشم حق و ناحق می‌شود.

سهلان ساوى نیز در تفسير خود تمثیل سنگ داغ را کنایه از غضب گرفته است. او معتقد است فرد مى‌بايست در احوال كسى كه بر او خشم گرفته تفكر كند و به عاقبت آن بينديشد و بدان وسيله خود را از آن كار بازدارد.[6]

البغدادى نيز فرو بردن سنگ داغ را كنايتی از صبر كردن بر رنجى كه فرد در راه تربيت قواى بهيمى مى‌كشد دانسته است.[7] با استناد به متن رساله و تأکید مفسرین آن می‌توان چنین نتیجه گرفت؛ وقتى فرد توانست خشم خویش را هشیارانه در اختيار بگيرد، یکی از قدم‌های بزرگ را در راه سلوک برداشته است. اما هنوز ممکن است در برابر هوس‌های بسیاری که در مراتب لطیف‌تر خود را به او عرضه می‌کنند و به دست و پایش می‌پیچند نتواند مقاومت کند. به همین دلیل از غریزه‌ی مرگ شکست می‌خورد. شيخ صنعان که غزالی او را معرفی کرده و در منطق الطير عطار نقشی بزرگ پیدا کرده است از‍ شيخى می‌گوید که اگرچه سلوک بسیار کرده اما هنوز خود را خوب نشناخته است. در همانجا که به سرکوب نفس پرداخته امکان سقوطش فراهم می‌شود. به طوری که پیر سالک، با مریدان بسیار زنار می‌بندد، شراب می‌خورد، قرآن می‌سوزاند، خوکبانی می‌کند تا عبادت دختر ترسا را بکند. و اگر این همه را به دلیل عشقی حقیقی انجام دهد هنوز به شیخ در اعتلای روحش کمک می‌کند. اما قصه می‌گوید که عشق شیخ به دختر ترسا، مجازی است. و او دختر را برای آب و رنگش می‌خواهد. به عبارت دیگر شیخ در اولین بند زندان طبیعت گرفتار است و هر چه پیش از آن با مریدان گفته لافی بیش نبوده است. به استناد ابن‌سینا بسیاری از این سالکان برای همیشه در همین مرحله می‌مانند منتها اسم دختر ترسایشان، گاه ثروت مادی، گاه قدرت اجتماعی و گاه ترکتازی در عرصه‌ی تن‌خواهی می‌شود.

بعد از گذر از مرتبه‌ا‌ی که با نماد شترمرغ نشان داده می‌شود، ابن‌سينا مرتبه‌ی بعد را با نماد افعی مطرح می‌کند. مى‌گويد: «مانند افعی استخوان‌هاى سخت را نرم كنيد.» استخوان خوردن نماد تجربه‌ی مرگ است. زيرا كه استخوان در واقع بقاياى تن يك لاشه حيوانى است. هيچ چيز در خوراك سخت‌تر از استخوان نيست، افعى در متن ابن‌سينا به عنوان خورنده و نرم‌كننده استخوان مرده ظاهر مى‌شود. استخوان خوردن كنايه از تن سپردن به كارهاى سخت و طاقت‌فرساست و در عين حـال حركت كردن خلاف خوش‌آيندهـاى غریزی که ظاهر آنها عسل باطنشان زهر است.

سهلان ساوى مى‌گويد كه ابن‌سینا، آن استخوان‌هاى سخت و كثيف را به شهوت تشبيه كرده است.[8] و البغدادى مى‌گويد منظور خواجه آن است كه بريدن از خواهش‌هاى نفس سخت است و كسى كه بر آن سختى صبر كند به نجات مى‌رسد.[9]

می‌توان دید غریزه مرامی کودکانه دارد. برنامه‌ریزی نشده تا آینده‌نگر باشد و خواست‌های خود را در یک فرآیند زمانی و مکانی برای تحقق قرار دهد. از آنجایی که می‌خواهد فوراً به خواست خود برسد و می‌ترسد اگر وقفه‌ای بین او و تحقق خواست بیفتد نتیجه در مرگ بدهد با همه‌ی قوا عمل می‌کند. تربیت قوای غریزه قبل از هر چیز کمک می‌کند فرد به درک معنای زمان، پی‌آمد، برخورد واقعی، و در اختیار داشتن قوایی که می‌توانند نقشی انفجاری داشته باشند، دست یابد. چرا که در غریزه ثبت شده که به طور مثال فرد با روبرو شدن با حرکتی که خشونت می‌پندارد برخوردی سریع کند، وگرنه ممکن است به مرگ منجر شود. اما وقتی فرد برخوردهای خود را در اختیار شعور خود می‌گذارد، می‌تواند با درایت بیشتری عمل کند و راه‌حل‌های مفیدتری که نتیجه در سازندگی می‌دهد بیابد.

نتيجه آنكه افعى كنايه از مرتبه‌ای است که غریزه یاد می‌گیرد بر شکل تازه‌ای از آنچه برایش سخت جلوه می‌کند صبوری کند و ببیند که از این صبوری کردن نخواهد مرد بلکه به توانایی‌های تازه‌تری دست خواهد یافت. ابن‌سینا سفارش می‌کند که سالک برای درک مقامی که با نماد پرنده نشان داده می‌شود باید بتواند از مرتبه‌ی افعی هم بگذرد، تا با صبوری موفق به تصفیه‌ی مواد خامی شود که در صورت بیرون‌ریز شدن می‌توانسته آتشفشانی باشد. اما با درون‌ریزی هشیارانه فرد را آماده‌ی تجربه‌ی نخستین مراتب کیمیاگری می‌کند.

پس از آنکه فرد توانست فلز وجودی خود را به طلا مبدل کند، هنوز بایستی آن را داوطلبانه با آتش محک بزند از آن جمله است با جرأت اهل ملامت شدن و هوشیارانه تابوهایی را که زندان دست و پا گیری بیش نیستند را شکستن. در جایی که فرد در مظان اتهام است به جرم ناکرده، و دیگران پاداش می‌گیرند به اعمال ریایی، سالک می‌تواند در آتش رود و مطمئن باشد که به سلامت از آن بیرون می‌آید.

اینکه فرد در مساعدترین شرایط با جهان اطراف خود برخوردی نیکو داشته باشد چه بسا دشوار نباشد. اما اگر شرایط دشوار شد و علیرغم آن فرد از خوش‌خویی، راستی، و عدالت بیرون نرفت و چنان درستکارانه عمل کرد که گویا در ‍شرایطی مناسب است گواه آن خواهد بود که نیکویی به لایه‌های درونی شخصیت سالک پیوسته است و او به جایگاهی امن دست یافته است که کمتر شرایط اطراف در عملکرد شخصیتی او و رفتارش اثر منفی می‌گذارد.

ابن سینا مرتبه‌ای که سالک با اطمینان در آتش قدم می‌گذارد و از سوختن نمی‌ترسد را با نماد سمندر نشان می‌دهد: «سمندر باشيد و با اطمينان جامه از آتش در پوشيد.» علت سفارش ابن سینا به ورود داوطلبانه در آتش و استقبال از پاره‌ای شرایط سخت در اختیار گرفتن شرایط به صورتی خودآگاهانه است. در حالی که اگر عارف ناخواسته با آن شرایط روبرو شود چه بسا نتواند آن شرایط را به اقتدار شخصی خویش بدل کند و از آن درس لازم را بگیرد. مثل بسیاری که ناخواسته در آتش قرار می‌گیرند و می‌سوزند بی آنکه برایشان تجربه‌ای مفید محسوب شود. اما اگر با وجود ناخواسته بودن شرایط و حتی ناگهانی بودن برخوردی درست و شریف داشته نشان ارتقا به درجه‌ای بالا و مطمئن است. این از مراتبی است که نفس لوامه در مرحله‌ی نخستین نفس مطمئنه وارد شده است.

در توضيح مقام سمندر مى‌توان چنين گفت كه ابن‌سینا با آوردن این نماد مى‌كوشد بر اهميت تقواى كامل جنسى عارف تأكيد كند اگرچه ظاهری مطلبی دیگر را به نمایش بگذارد و مردم عادی برداشتی غلط از حقایق داشته باشند. سالكى كه در مقام سمندر است از تهمت‌هاى مردم و يا اتهامات نفس لوامه خويش نمى‌هراسد چون مى‌داند كه وجودش پاك است. براى اثبات اين پاكى آتش نقشى تعيين‌كننده‌ دارد. مثال ابراهیم در قرآن یک نمونه آن است (انبياء: ‍٦٨؛ عنكبوت: ٢٤) که در قصص انبیاء نیز به آن اشاره شده است: «پس در ميان آتش تختى پديد آمد تا ابراهيم بر آنجا نشست حوض آب پيش او پديد آمد و نرگس و رياحين گرد بر گرد تخت او برست و حله بهشت بياوردند و هيچ‌كس آنجا نتوانست رفتن تا سه روز.»[10] سياوش در شاهنامه مثالی دیگر، [11] زرتشت نیز با آتش آزموده مى‌شود تا راستى سخنش و حقيقت پيامبريش پديدار شود.

در اين مرتبه فرد اگرچه دچار سختى‌هاى فراوان مى‌شود، وقتى از دغدغه‌ها و وسوسه‌ها فراغت می‌یابد با اطمينان بیشتری دوباره به استقبال امتحانات تازه‌تری می‌رود و در هر مرتبه برتر و تواناتر از قبل بیرون مى‌آيد. بسيارى از عرفا اين آتش را امرى واقعى برمى‌داشتند و رسماً پاى در آتش مى‌گذاشتند. براى بسيارى ديگر اين آتش كنايه از پاى نهادن در سختى‌هاى روحانى به منظور آزمايش و محك نفس بوده است.

از رسالة‌الطیر مى‌توان چنين برداشت كرد كه مرتبه‌ی اطمینان و نترسیدن از اتهام با نماد سمندر نشان داده می‌شود. در منطق الطير در اين رابطه مى‌آيد :

مرحبا اى طوطى طوبى‌نشين

پوششت حله است و طوقت آتشين

طوق آتش از براى دوزخى ست

حله از بهر بهشتى و سخى ست

چون خليل آن كس كه از نمرود رست

خوش تواند كرد در آتش نشست‍

سر ببر نمرود را همچون قلم

چون خليل‌الله در آتش نه قدم

چون شدى از وحشت نمرود پاك

حله‌پوش از آتشين طوقت چه باك[12]

از آتش به در آمدن نماد معصوميت و پيوستن به نور و پيوستن به نور رسيدن به مرتبه‌ی ملائك و مقام روح است. در اين مرتبه فرد مى‌داند كه چگونه در تاريكى اين دنيا راه خود را پيدا كند. تجربه‌ی آتش که می‌بایست نتیجه در اثبات معصوميت عارف بدهد وقتی می‌رسد که عارف از ظواهر به كلى مى‌پردازد و به خدمـت كامـل سرّ درون مشغـول مى‌شـود و پـاى در مـرتبه‌ی فـرشتگى مى‌گذارد که نخستین مرتبه‌ی سیر است. اين مرتبه را ابن‌سينا در رسالة الطير با نماد خفاش نشان مى‌دهـد و در اين رابطـه سفارش مى‌كند: «همـانند خفاشـان از آشكـار شـدن در روز بپرهيزيـد كـه خفـاشان نيكـوتريـن پرندگانند.»

البغدادى مرتبه خفاش شدن را كه پس از درآمدن از آتش تحقق مى‌يابد، مرتبه‌ی استغناى محض مى‌داند و مى‌گويد كه فرد نبايد با اين دنيا و زرق و برقش و آنچه به نظر نيكو مى‌نمايد فريب بخورد، بلكه مى‌بايست مانند خفاش باشد كه حتى از خورشيد نيز مى‌گريزد.[13]

سهلان ساوى خفاش را نماد حكيم مى‌داند و مى‌گويد كه خفاش اگرچه صورت پرندگان را ندارد اما داراى توانايي‌هاى پرندگان است و مى‌گويد آدمى نيز اگرچه صورت فرشتگان ندارد به اخلاق مى‌تواند به فرشتگان متخلق شود.[14]

در پايان مبحث «وصيت» ابن‌سينا از اين مى‌گويد كه بيناترين[15] و با توجه‌ترين مردم كسى است كه نگران آينده خود است و با پرداختن به پرهيزگارى و فراگيرى دانش به آباد كردن خانه‌ی روح خود مى‌پردازد. از ديد ابن‌سينا سست‌ترين و بى‌همت‌ترين مردم كسى است كه خود را غرق هوس‌هاى زودگذر نفس حيوانى مى‌كند و از كار كمال بخشيدن روح خود غافل مى‌ماند. او سپس به مقايسه‌ی دو بُعد حيوانى و روحانى انسان مى‌پردازد. و تأکید می‌کند اگرانسان با وجود برخوردارى از مقام روح و نور كه مرتبه‌ی فرشتگی است همچنان اسير عالم حيوانى بماند از حيوانات هم كمتر است. اما اگر راه پرواز از قفس عالم طبيعت را كه همان زندانى بودن در دست مرگ است بيابد تدريجاً پاى در جايى مى‌گذارد كه مقام ملائك و در خور انسان مـى‌باشد.

نه مقام نمادین

نتيجه‌اى كه در پايان بخش «وصيت» مى‌توان گرفت اين است كه ابن‌سينا در اين بخش نه مقام را مطرح مى‌كند، كه آن نه مقام عبارتند از مقام‌های نمادین خارپشت، مار، كرم یا مور، كژدم، پرنده، شترمرغ، افعى، سمندر و خفاش. اين نه مقام نمادین که در مرتبه‌ی سلوک انجام می‌شود در واقع مساوى با عدد كوه‌هايى است كه مرغان ابن‌سينا در رسالة الطير در بخش حديث در سفر روح در مرتبه‌ی سیر پشت سر مى‌گذارند تا به شهر ملك اعظم برسند.

به این ترتیب ابن‌سینا در مرتبه‌ی سلوک دو راه را در تربیت نفس به سالک نشان می‌دهد. راه نخست عبارت از آن است که فرد شناختی از توانایی‌های غریزه‌ی خویش ندارد یا با زور و ارعاب آن را چنان سرکوب می‌کند که نتواند سربلند کند. اما همین که به اندکی اختیار و مجال ابراز می‌‌رسد به صورتی انفجاری طغیان می‌کند به طوری که حاصل تمام زحمت کشید‌ن‌های

سالک بر باد می‌رود. دیگر اینکه فرد با کمک معلمی راه‌آشنا و برخورداری از قوه‌ی حدس، با کمک کسب دانش و تربیت تؤام با آگاهی از توانایی‌های غریزه باخبر می‌شود، به جای کشتن یا سرکوب آن توانایی‌ها به تربیت و رشد آن قوا می‌پردازد. در همه حال با خلوص در پرورش دقت سنجش ترازوی خرد می‌کوشد، به طوری که می‌تواند مرتبه به مرتبه قاطری چموش را تبدیل به ‌مرکبی راهوار و بالدار کند. چنین مرکبی نه تنها سوارش را به مقصد می‌رساند که در بسیاری موارد با راکبش به تنی واحد تبدیل می‌شود.

پانویس‌ها

[1] . ر ك. عبادى، صوفى‌نامه، صص. ١٣٠. ١٣١.

[2] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، ص. ٦٤.

[3] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، ص. ٦٤.

[4] . ر ك. نسخه خطى ٣٢٦٨، ب. ٢٧.

[5] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، ص. ٦٤.

[6] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، ص. ‍٦٦.

[7] . ر ك. نسخه خطى ٣٢٦٨، ب. ٢٨.

[8] . ر ك. اسپيس و ختك، ثلاث رسائل، ص. ٦٦.

[9] . ر ك. نسخه خطى ٣٢٦٨، ب. ٢٨.

[10] . نيشابورى، قصص الانبياء، ص. ٥٢.

[11] . ر ك. فردوسى، شاهنامه، ج. ٣، صص. ٣٣، ٣٤.

[12] . عطار، منطق الطير، تصحيح مشكور، صص. ٣٩، ٤٠.

[13] . ر ك. نسخه خطى ٣٢٦٨، ب. ٢٨.

[14] . ر ك. اسپيس و ختك. ثلاث رسايل، ص. ٦٨.

[15] لازم به تذكر است كه مهرن در متن خود كلمه «اغنى» را بجاى «اعنى» آورده كه به معناى ثروتمندتريـن است و البته در رابطه با كل جمله مى‌تواند معنى داشته باشد اما در رابطه با كلمه «افشل» كه به معناى سست‌تـرين اسـت بى‌مناسبت است. حال آنكه اعنى در عربى صفت كسى است كه با توجه، نگرانـى و دقت نگـران امرى است. و اين بـا كل جمله كه منظورش دقت در كـار آینده و مآل اندیشی و پرهیز از بى‌توجهى و كاهلى است، معنى پيدا مى‌كند. حـال آنـكه اغنـى و افشـل به لحـاظ معنايـى هيچ مفاهيـم متضـادى را نمـى‌رسانند. پيتر هيث نيز كه متن مهرن را مورد استفاده قرار داده است در مقاله خود درباره‌ی رسالة الطير جمله مورد نظر را چنين ترجمه مى‌كند:

«بياييد برادران حقيقت. ثروتمندترين مردم كسى است كه فردا را به مبارزه مـى‌طلبد.»

(Heath .Cf., Islamic Studies in intellectual reorientation and orientation No".165 Ibn Sina, Risalat ut-tair)

پيتر هيث در ابتـداى مقاله تأكيـد مى‌كند كه فهم رسالة الطير به دليـل عـدم تجانـس و هم‌آهنگـى كه بين سه قسمت آن وجود دارد (او به شيـوه‌ی هانـرى كربن رسالة الطير را به سـه قسمت مقدمه، داستان و مؤخـره تقسيـم كرده است.) بسيار سخـت است، بايد گفـت كه در واقـع متنى كه پيتر هيث براى ترجمه در اختيار داشته متن پرغلط و سختى بوده است.

بخش‌های پیشین

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • manouchehr parshad

    گلی به جمال بی مثال معنوی شما! خانم گرامی استاد دکتر تقی       نوشته ی آخرین جنابعالی در ۴ بخش راجع به جنبه  های روان شناختی بخشی از آثار ابن سینای نابغه- در هزار سال اخیر- بین صد ها بحث و تفسیر راجع به تالیفات این همیشه بزرگ کم شناسا- بکلی تازه و بکر ونخستین است- تا آنجا که من دیده یا شنیده و یا خوانده ام. و هم با نوشته های قبلی ده ساله ی اخیرتان- که بخشی از آنان را در همین رادیو زمانه گرامی خوانده ایم-تفاوت ها دارد و یک تافته ی جدا بافته ای از نظرات ژرف و هنوز تازه روی ابن سینا دارد که برای نخستین بار به حلیه  کلک گهر بار آراسته می آید به زبان فارسی. شادیم که شما را داریم با خرمنی از دانش ها و بینش های تازه روی.آفرین بر شما باد!  منوچهر  \رشاد   

  • رضا

    با سلام، تجرد به معنای عدم وابستگی بحثی است متفاوت از ترک دنیا و پر واضح است که بشر عصر حاضر نیز اکثراً بر عدم تعلق صحه می گذارند تا سرکوب قوای غریزی و سفارش می کنند به مدیریت قوا در راه سلوک. لیکن نکته مهم در چگونگی آن است. آیا منظور دین تأکید بر زهد ورزی در شروع و آغاز راه بوده و یا در ادامه آن نیز بر کنترل قوا با اتکاء بر توان فردی همچنان ممارست می طلبد؟ آیا کنترل امیال، خود مشغله فکری دیگری برای پریدن نخواهد شد؟ تفاوت چه بخورم و چه بپوشم با چه نخورم و چه نپوشم در اشتغال ذهنی چیست؟ به خصوص آنچنان که آمد "مغرور بودن به اخلاق حسنه" هم از موانع سلوک می باشد. این "من" که با زهد پروار می شود، چه سرانجامی خواهد داشت؟ چه زمانی به سبک بالی خواهیم رسید؟ از سوی دیگر اگر هدف از سبک بالی، وصل و درک عوالم روحانى است، به واقع چه ارتباط تکنیکی بین مدیریت قوای غریزی و کسب معقولات وجود دارد؟ این ها از یک جنس نیستند که تالی هم قرار گیرند. آیا وصل به او امری مهارتی است؟ یا موضوعی بی قانون و بی حساب و هر چه او بخواهد سر آخر ؛ اگر این باشد، خود عین بی عدالتی است. شما اگر مایلید نظرتان را بفرمائید تا بعداً ادامه دهم.