شلیک از سایه: خشونت سایبری علیه فعالان زن ایرانی
در کامنتها، استتوسها و چتهای خصوصی، فردی وگروهی حمله میکنند. همهجا هستند؛ توئیتر، فیسبوک، وبلاگها و سایتها. «آزار سایبری» زن و مرد ندارد اما به فعالان زن شدیدتر و بهشکل متفاوتی حمله میکنند.
«فاحشه» و «هرزه» مودبانهترین کلماتی است که مزاحمان سایبری با آنها زنان نویسنده، روزنامهنگار و فعال عرصه مجازی را خطاب قرار میدهند. آنها در کامنتهای عمومی، در استتوسها، در چتهای خصوصی و ...، به شکل فردی یا گروهی حملههای خود را آغاز میکنند. همه جا هم هستند؛ در توئیتر، فیسبوک یا وبلاگها و سایتها. گاهی صفحات ویژه راه میاندازند تا در آن افشاگری کنند؛ گاهی ایمیلهای گروهی میفرستند تا تعداد بیشتری از آدمها را درگیر «اطلاعرسانی» خود کنند. آزار سایبری زن و مرد ندارد، اما زنان را با شدت بیشتر و به شکل متفاوتی مورد هجوم قرار میدهد.
حملههای سایبری که از آنها با عنوان خشونت و تخریب مجازی هم یاد میشود، خلاف مزاحمتها و خشونتهای دنیای واقعی، میتوانند از نظر شناسایی منبع، کاملا مورد ابهام باقی بمانند و با ایمیلهای موقت و جعلی، نامهای مستعار در اتاقهای چت و گفتوگو، متنهای ارسالی در تلفنهای همراه از سوی تلفنهای ثبت نشده، نام مستعار جعلی در فیسبوک و سایر فضاهای مجازی و انواع امکانات اینترنتی، افراد را مورد آسیب قرار بدهند. اینترنت، این امکان را بهسادگی فراهم کرده تا تخریبکنندگان و مزاحمان سایبری، با ماسکهای هویتی بر چهره خود، با هر انگیزه و به هر دلیلی به خشونت علیه کاربران دیگر دست بزنند.
هر چند که همه این خشونتها پشت ماسکهای هویتی و نامهای مستعار و آیدیهای جعلی صورت نمی گیرند؛ چه بسیارند افرادی که در فضای بحث و گفتوگو و اظهارنظر، از چنین ادبیاتی استفاده میکنند و در گروه افراد شناخته شده از جمله هنرمندان، روزنامهنگاران، فعالان حقوق بشر و ... نیز قرار میگیرند. در تمام این موارد، یک نقطه مشترک وجود دارد و آن هم ادبیات جنسیت زده و سکسیستی در مزاحمتهای سایبری علیه زنان است.
مردان و زنان، از گروههای سنی مختلف و قشرهای متنوع اجتماعی، آماج خشونتهای سایبری و ترور شخصیت در فضای مجازی هستند، به ویژه افرادی که به دلیل فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، حقوق بشری و ... از هیچ مصونیتی در برابر قضاوتها و کنجکاوی و مزاحمتهای مجازی در امان نیستند. با این همه آنچه که موقعیت زنان را در این وضعیت ویژه میسازد، ادبیات زنستیزانهای است که در جریان این تخریبهای مجازی نسبت به آنها روا داشته میشود.
مردانی که قربانی خشونتهای سایبری میشوند – اگر همجنسگرا یا ترنسسکشوال نباشند – ممکن است به دلیل عملکرد، رویکرد و سخنان خود مورد نقد و حمله قرار بگیرند اما کمتر پیش میآید که بدن، هویت جنسیتی، روابط خصوصی جنسی و هر آنچه که به جنسیت آنها باز میگردد، محل تاخت و تاز و مزاحمتهای سایبری باشد. در عوض، نقطه ویژه خشونتهای سایبری علیه زنان، بدن و جنسیت و روابط خصوصی آنهاست که مدام مورد حمله و تمسخر قرار میگیرد. برای مثال یک فعال سیاسی مرد ممکن است به دلیل عقاید سیاسی خود «مزدور» یا «جاسوس» لقب بگیرد، اما دایره چنین اتهامات و تخریبهایی، وقتی به یک فعال سیاسی زن میرسد، فراتر میرود و وارد حریم خصوصی جنسیتی و جنسی او نیز میشود.
هرچند ممکن است این تخریبها از سوی کاربرانی صورت بگیرند که با جمهوری اسلامی در ارتباط یا به آن وابسته هستند اما الزاما در همه موارد اینگونه نیست. به نظر میرسد گفتمان مردسالارانه و جنسیت زده، منشا اصلی شکلگیری چنین حملاتی باشد، به گونهای که در بسیاری از موارد حتی به دشواری میتوان با قاطعیت ردپای نیروهای امنیتی را شناسایی و دنبال کرد. به عبارت دیگر، گاه شیوه برخوردهای تخریبی پوزیسیون و اپوزسیون در این زمینه تفاوت چندانی با هم ندارند.
خشونت سایبری و زنان فعال ایرانی
از نمونههای شناخته شده خشونت در دنیای مجازی کاربران ایرانی، میتوان خشونتهای سایبری علیه مسیح علینژاد، خبرنگار ایرانی ساکن آمریکا را مثال زد. اما او تنها قربانی این نوع خشونتها نبوده و نیست. روزنامهنگاران و فعالان دیگری نیز همچون او قربانی این تخریبها بودهاند؛ از جمله پونه قدوسی، خبرنگار بیبیسی و دیگر همکاران او در رسانههای مختلف. دایره تخریبهای مجازی علیه این زنان حتی به تهمتهایی مرتبط با فساد اخلاقی و تجاوز جنسی نیز منتهی شده است.
هنرمندان، فعالان حقوق بشر و فعالان حقوق همجنسگرایان نیز با شدت زیادی مورد چنین تخریبها و ترور شخصیتهایی قرار میگیرند. از جمله شادی امین، فمینیست و فعال حقوق همجنسگرایان که به تازگی مورد حملات سایبری گروهی با هویتهای ناشناس قرار گرفته است.
به گفته شادی صدر، حقوقدان و فعال حقوق زنان، این زنان با وجود همه تفاوتهایی که با هم دارند در یک ویژگی شریک هستند: آنها زنهایی هستند که «زیادتر از حدی که جامعه برایشان تعیین کرده» حرف میزنند. او در اینباره به رادیو زمانه میگوید: «وقتی این زنان در جریان قالب، حرکت و گفتمان مسلط را تایید میکنند، قربانی خشونت سایبری نمیشوند اما وقتی از قلمرویی که برایشان کشیده شده پا را فراتر میگذارند با ترور شخصیت و تخریب سایبری مواجه خواهند بود. من در جریان حملات اخیر فراوانی که نسبت به زنان ایرانی در فضای مجازی صورت گرفته خیلی یاد فروغ فرخزاد میافتم. تا زمانی که در چارچوبهای رایج شعر میگفت مورد تشویق قرار میگرفت. به محض اینکه در شعر و در زندگی شخصی پا را از گفتمان مسلط فراتر گذاشت، حتی از سوی جامعه روشنفکری مورد تخریب قرار گرفت؛ حتی درباره بوی عرق بدنش هم حرفها زده شد.»
مینا خانی، فمینیست و فعال سیاسی ساکن آلمان که خود قربانی خشونتها و مزاحمتهای سایبری بوده، این تخریبها را در سه سطح تجربه کرده و به رادیو زمانه میگوید: «در سطح اول از سوی کاربران معمولی است که معمولا به راحتی و بیمقدمه پیشنهاد ارتباط جنسی میدهند و چون پاسخی نمیگیرند، توهینهای آزار دهنده جنسی میکنند. سطح دوم، کاربرانی هستند که با نظرات سیاسی من همخوانی ندارند و به خشونتهای کلامی آمیخته با فحاشیهای جنسی متوسل میشوند. در سطح سوم اما بخشی از جامعه متفكر، روزنامهنگار و دگرانديش بوده كه با اولين مخالفتهای سياسي مرا با توهينهای جنسی و اتهامات اثبات نشده شخصی و سياسی يا تحقير جنسی روبهرو كردهاند.»
شادی امین، فعال حقوق همجنسگرایان، مسیح علینژاد، روزنامهنگار و لیلی نیکونظر، روزنامهنگار، که تجربه آزار و خشونت سایبری را داشتهاند، درباره احساس، واکنش و نظرشان در این زمینه با رادیو زمانه گفتوگو کردهاند:
آنچه مرا نکشد قطعا قویترم میکند
با اینکه من به دلیل ضرورت حوزه فعالیتم، در زمینه سکسیسم و هموفوبیا و همچنین حملات سایبری مطالعه کردهام، اما به جرات میگویم که درک و شناخت آن، با در معرض آن قرار گرفتن دو دنیای متفاوت است. کسی با شنیدن دو فحش نمی توند ادعا کند که درک میکند اینکه کمپینی برای تخریب کسی راه بیفتد یعنی چه. این اتفاق درست مثل درد زایمان است که یک پزشک با وجود تخصصش هرگز تا آن را تجربه نکرده باشد، نمیتواند درکش کند.
من اولین بار نیست که با چنین حملات و تهمتهایی روبهرو میشوم و کسانی بینام و نشان یا به ندرت با نام و نشان، به جای نقد، با توهین و افترا بحث میکنند یا دروغی را مطرح میکنند. به دلیل زندگی سیاسی پر مشغلهام خیلی وقتها این نوع حملهها را تجربه کردهام.
با شروع چنین حملاتی دوره جدیدی در زندگی فرد آغاز میشود. دوستانت را طبقهبندی میکنی. یاد میگیری که هر اتفاق و صحبتی در زندگیات ممکن است به نحو دیگری علیه تو استفاده شود. تا تجریه نکرده باشی نمیتوانی این حس را منتقل کنی. با وجودی که من مدام در تیررس این حملات بودهام، اما این بار به دلیل وسعت و شیوهای که بر اساس آن عمل میکنند، متوجه شدهام که تاکنون ما چقدر کم در این زمینه کار کردهایم و شبکههای اجتماعی چطور به عنوان سلاح برای ساکت کردن فعالان اجتماعی استفاده میشود.
در مجموع دو نوع سایبر بولینگ یا افترا زنی داریم. یکی پراکنده است، یعنی مثلا افراد از یک موضع شما خوششان نمیآید یا کلا افراد مشکلداری هستند و به شکل فردی یا موردی پیامهای خشونتآمیز میدهند یا کامنت توهینآمیز و افترا و فحش میگذارند. اما گاهی این حملهها سازماندهی شده است. یعنی وبسایتی درست میکنند، دهها اکانت توئیتر میسازند، صفحات جعلی در فیسبوک درست میکنند، گاهنامه درست میکنند و افترا و دشنامهایشان را به زبانهای مختلف برای تمام نهادها و رسانهها و فعالان میفرستند. در این حالت نیرویی که در سایه نشسته، متشکل است و تنها هدفش زدن و تخریب و حذف شماست. گفتمان جمهوری اسلامی معمولا از اتهام مالی و وابستگی مالی به بیگانه و اتهامات جنسی استفاده میکند. نوشتن درباره حوزه خصوصی شما و روابط جنسی و شخصیتان و تحریف و تلاش برای آلوده کردن زندگی و شخصیت شما، یکی از وسیلههای این گروهها و افراد است.
در مقابل اما در جامعه نوعی بیتفاوتی به این مسائل وجود دارد. من معتقدم که در چنین حالتی نمیشود روشنگری کرد، چون با یک بیانیه نمیتوان جلوی چنین حرکتی ایستاد و اتهامات را رد کرد. آنها خوراکی گیر میآورند که روی حرف شما حرف بزنند. کاری که من در مقابل این حملهها کردهام این است که اصلا پاسخی به آنها ندادهام. قویا معتقدم این افراد حتی اگر به جایی وصل نباشند، کارشان خدمت به نیروهای اطلاعاتی است. من به تاثیر تخریبهای آنها در جامعه اهمیت میدهم و فکر میکنم که این نوع حملات به نفع فعالیتهای ما و جامعه هدف ما نیست. کمترین تاثیر مخرب آن ایجاد بیاعتمادی و خستگی در جنبش نو پای همجنسگرایان و ترنسجندرهاست.
در واکنش به این نوع حملات معمولا از سوی جامعه به فرد گفته میشود که این نوشتهها سطحی و سخیف است و نباید به آنها اهمیت داد. اتفاقا این یکی از شگردهای آنهاست تا شما حتی از این سخیف بودن اتهامات و لحن آنها رنج بکشید. شبکههای مجازی هم به این افراد امکان داده کارشان را بدون مزاحمت ادامه دهند. اما باید بین افرادی که نقد میکنند و علیه شما مینویسند با کسانی که تخریب سایبری میکنند، تفاوت قائل شد. کار این گروه یک پروسه حساب شده است که آغاز و پایان مشخصی دارد و هدفشان این است که رمقی برای فعالیت شما باقی نگذارند.
اما پاسخ و واکنش من با تلاش بیشتر و افزایش فعالیتم همراه است. من با این حملات قویتر میشوم؛ آنچه مرا نکشد قطعا قویترم میکند. با این واکنش میخواهم به قربانیانی که گاه تاب نیاورده و میشکنند، نشان دهم که باید با قدرت در برابر چنین حملاتی ایستاد. میدانم که ساده نیست، ولی کسی که با نام و چهره خودش در یک جنبش یا فعالیت اجتماعی، آن هم در حوزههای تابو زده و ممنوعه پا میگذارد باید بتواند مقاومت کند وگرنه اساسا نباید پا در چنین راهی بگذارد.
اما از آنجا که این گروهها میتوانند به دلیل سکوت جامعه بیرونی، حملات و فشارهای خود را افزایش دهند، انتظار بیجایی نیست که بخواهیم جامعه روشنفکری در مقابل این حرکات بایستد. سوال من این است که مثلا جنبش زنان در مقابل چنین حملاتی به یک فعال زن، کجا ایستاده است؟ جنبشها باید خود را ارزیابی کنند که اساسا سکسیسم و حملات سایبری را چطور شناسایی میکنند؟ هر کسی باید از خود سوال کند که چقدر دستش به این حملات آلوده است، چه با همراهی و چه با سکوت؟ باید درباره این چیزها نوشت و واکنش نشان داد.
آنچه برای من دردناک است این است که عدهای مسئولیت پاسخگویی را بر عهده قربانی میگذارند و به او میگویند که چرا جواب نمیدهی و چرا سکوت کردهای. کسانی که پاسخ میخواهند، در واقع گفتمان عدم برائت را بازتولید میکنند. آنها از قربانی میخواهند در مقابل اتهامات و افتراها از خود دفاع کند در حالی که این اتهام زنندگانند که باید ادعا و اتهامات خود را اثبات کنند. کجای دنیا قربانی باید پاسخ چنین اتهاماتی را بدهد؟ به جای این کار باید درک درست از موقعیت داشته باشیم. اینکه در کدام کانتکست قربانی را مورد سوال قرار میدهیم؟ در جامعه مدرن اصل بر برائت است مگر با اسناد و شواهد معتبر بتوان جرم کسی را ثابت کرد. هر ادعایی قبل از طی چنین پروسهای عین افتراست و قابل پیگیری حقوقی، به همین دلیل است که تخریبکنندگان سایبری که بر جرم بودن عملشان واقفند، معمولا در سایه و ناشناس میمانند.
من خوشبختانه از حمایت بسیار وسیع دوستانم و اعتماد همکاران سالیانم برخوردار بودهام. همچنین از اعتماد وسیع جامعه الجیبیتی برخوردار بودهام و تاکنون این اتهامات آنها خللی به فعالیتهای من وارد نکرده است.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که وقتی از آسیبپذیر بودن اقلیتها حرف میزنیم، یک نمودش در چنین مواردی است. یعنی آنها از حمایت اجتماعی اکثریت محروم میشوند. به عنوان یک زن و فمینیست، در این شرایط خیلی از مردها پشتت نمیایستند یا مردانی ممکن است فکر کنند که میتوانند از تابوهای اجتماع علیه تو استفاده کنند. به عنوان یک همجنسگرا، در جامعهای که هموفوبیای شدیدی دارد و همجنسگرایان ضعیفترین حلقه جنبشهای اجتماعی محسوب میشوند، خیلی راحت، هم زنان و هم مردان، میتوانند یک فرد همجنسگرا را مورد حمله قرار دهند. مجموعه حمله کننده، از هموفوبیا و سکسیسم رایج در جامعه در حملاتشان استفاده میکنند در حالی که در مورد مردان، کمتر پیش میآید که مساله به حوزههای خصوصی کشیده شود. به همین ترتیب میزان حمایت هم از گروههای به حاشیه کشانده شده، به نسبت کمتر است. یعنی شما حمایت بسیاری از زنان دگرجنسگرا را نیز ممکن است به همین دلیل از دست بدهید. کما اینکه در این تخریبهای اخیر، رگههای شدید لزبوفوب و ضد زن را میبینیم.
اما مقابله وسیع فعالان سیاسی، چه مرد و چه زن با این شیوههای تخریب نشان میدهد آنطور که تخریبکنندگان تصور میکنند، جامعه در کُما به سر نمیبرد و همچنان در مقابل افترا و تخریب شخصیت فعالان عکسالعمل لازم را نشان میدهد. این عکسالعملها بسیار امیدوار کننده هستند.
زبان به کلام دلآزار باز نکنید
من هم مثل همه آدمهای دیگر از کلمات دلآزار میرنجم. خیلی وقتها دستهایم پشت کامپیوتر یخ میکند؛ وقتی میبینم اجزای بدنم را نام میبرند و به شکلهای مختلف به من توهین میکنند. بدتر از همه زمانی است که به اعضای خانوادهام فحش جنسی میدهند. الان حتی از گفتن این حرفها هم نگرانم، چون فکر میکنم ما با کسانی سر و کار داریم که هم اخلاق ندارند و هم خیلی بیرحم هستند. اگر احساس کنند ما را با این کلمات میرنجانند و نقطه ضعفمان را پیدا کنند، شاید این کار را تکرار کنند. اما واقعیت این است که هر کلمهای که آنها در فضای مجازی به سمت من یا به روزنامهنگاران و فعالان مدنی پرتاب میکنند، یک شلیک به سمت امید آن آدم است. هر چقدر هم که فرد قوی باشد، تنها میخواهد از این تگرگ فرار کند. اما نمیدانم چرا خیلی از اوقات تکتک این کلمات را میخوانم و با خودم فکر میکنم که واقعا پشت کامپیوتر کسی که این کلمات را فرستاده یک آدم نشسته؟ پرخاشگر است؟ منتقد است؟ از حکومت است؟ برایش تحلیلی پیدا نمیکنم.
من تجربههای تلخی داشتهام. در ایران از طرف کسانی که قانونگذار بودهاند الفاظ رکیک شنیدهام؛ الفاظ تحقیرآمیز و توهینآمیز. آقای کوچک زاده، نماینده مجلس، به همه خبرنگاران گفته بود «زنا زاده» یا حمید رسایی، نماینده مجلس، مرا یک زن روسپی میدید و در نشریهاش مرا «فاحشه» خطاب کرد.
زمانی که در مجلس ایران خبرنگار بودم هم این تجربه را داشتهام. به من میگفتند با عشوهگری و طنازی خبر میگیرد، صیغه میشود و با مردان مختلف ارتباط دارد. هر بار مرا به عقد یکی از مقامات مسئول در میآوردند. یعنی در قاموس آنها زنی که صدایش بلند است، زنی که رهاست، بلند حرف میزند و نقد و اعتراض میکند، این زن مرزهای اخلاقی را رعایت نمیکند و با مردان مختلف رابطه دارد.
از ایران که خارج شدم، بعد ازمصاحبهای که با رضا پهلوی کردم، دو هزار کامنت فحش رکیک از طرفداران او گرفتم. یکی نوشته بود برویم ببینیم این مسیح اصلا زن است یا مرد، چون هم صدایش مردانه است و هم خودش زشت است. یک بار هم عکس کسی را که شبیه سیدحسن خمینی بود منتشر کردم و به شوخی استتوسی درباره مصاحبه با او نوشتم که در مقابل، همان ادبیات فحش را از طرفداران این امام زاده گرفتم. درست مشابه همینها را از طرفداران حکومت در ایران میگرفتم.
چند بار هم در فضاهای عمومی مثل کنسرت و خیابان کامنتهایی از این نوع گرفتهام. شنیدن این حرفها جلوی پسرم، همسرم و دوستام سخت بوده برایم. تن و روح آدم را زخمی میکند. در عین حال، قدرتی هم به آدم میدهد. گاهی فکر میکنم من چقدر قوی شدهام که آن فرد ابزاری جز کلمات رکیک ندارد تا با من مقابله کند. یعنی یک تناقض در درون آدم است: هم زخمی میشوم و هم قدرت پیدا میکنم.
تنها کاری که در مقابل کردهام این است که در صفحه خودم از مخاطبانم خواستهام که هرگز شبیه فحاشان نشوند و کلماتشان آلوده و دلآزار نشود چون این تنها راه نجات ما از این فضای آلوده است. اینکه شبیه آنها نشویم و کلماتی را که آنها به کار میبرند به کار نبریم. از آنها خواستهام کسی جواب فحش را با فحش ندهد و تنها گفتوگو کند، چون معتقدم تنها راه نجات جامعه از فروپاشی اخلاقی گفتوگوست.
کار دیگری که کردهام استفاده از شیوه «نام ببر و شرمنده کن» است. چون فکر کردم کسی که شرم ندارد از بیان این الفاظ و نام بردن اجزای بدن، پس باید از او نام برد و عکس کامنتهایش را منتشر کرد. من ۶۰-۷۰ کامنت را این طوری منتشر کردهام. فکر میکنم به عنوان واکنشی در فضای عمومی، شاید باید فحش را مثل واکسن به خورد همان مخاطب داد تا ببیند و شاید شرمنده شود.
ولی هنوز برایم عادی نشده؛ با اینکه زندان رفتهام و حتی در زندان حامله بودم، از مجلس اخراج شدهام، از کشورم اخراج شدهام، نمیتوانم خیلی در مقابل این فحشها قوی باشم. خیلی وقتها پای لپتاپ گریه کردهام. یکی میگوید از هاشمی پول میگیری، یکی میگوید از اینتلیجنت سرویس پول میگیری. یعنی هیچ مرزی قائل نیستند. سندی رو نمیکنند. من در برابر اینها چه میتوانم بکنم؟
کار دیگری که کردهام این بوده که با کارم پاسخ دادهام. هرچه بیشتر به من انگ میزنند، من بیشتر کار میکنم. با کار خودم پاسخ آنها را میدهم.
نمیتوانم انکار کنم که گاهی در برابر فحاشیهایی که میشنوم، یک سلام ساده خستگیام را در میکند و مرهم زخمم میشود. اما از طرفی هم نمیتوانم از مخاطبی که خودش هزار مشکل و درد دارد توقع داشته باشم که سینه سپر کند در مقابل اینها. این توقع خطرناک است، چون مخاطب حساس است و هر واکنش او ممکن است به تکثیر این فضا دامن بزند. من جز اینکه شبیه فحاشان نشوند و در برابر ادبیات آلوده زبانشان را آلوده نکنند، از آنها توقعی ندارم.
ساکت کردن زنی که زیاد حرف میزند
به اعتقاد من، اگر مردم بدانند آزار سایبری یعنی چه و نتایج کاری را که خیلی وقتها در اطرافشان انجام میشود و خودشان هم در آن مشارکت میکنند بشناسند، این روند کندتر میشود.
آزار سایبری خیلی خلاصه دو شکل دارد: یکی شایعهسازی و دامن زدن به دروغ و دیگری نفرتپراکنی. اینکه مطلبی را منتشر کنی و آدمی را هدف حملات خود قرار دهی و بعد آدمها را دعوت کنی که به حملات دامن بزنند، یعنی آزار سایبری؛ یعنی نفرت آنلاین.
آزار سایبری دست کمی از آزار در دنیای واقعی ندارد. به همان اندازه میتواند ایجاد مساله و تروما کند و چه بسا بیشتر؛ چون در دنیای واقعی میدانی با چه کسانی طرفی و دلیل نفرتشان چیست، اما در آزار سایبری تنها تعدادی آیدی تقلبی یا واقعی وجود دارد.
من وقتی با چنین حملاتی مواجه میشوم و میبینم به دلیل عقاید سیاسیام، ویژگیهای شخصیتیام یا دشمنی در گذشته، عدهای جمع شدهاند و به موج نفرتپراکنی دامن میزنند، برایم ناراحت کننده است و در من ایجاد خشم میکند. خیلی وقتها نمیدانی خشم را به که ابراز کنی. چون برخی از آیدیها غیرواقعی هستند، در تاریکی به تو شلیک میکنند و از اساس نمیدانی باید به چه کسی واکنش نشان دهی. شخصا اگر به من توهین شود یا جکی در موردم گفته شود، آنقدر ناراحت نمیشوم که ببینم از نوشتههای من برداشتهای عجیب میشود یا چیزی که مطرح میکنم طور دیگری فهمیده میشود. آنها معمولا حتی حاضر نیستند دانش خود را بررسی کنند و به محض اینکه ببینند حرف گندهتر از دهانت میزنی، تو را به شکل گروهی مسخره میکنند و حتی زندگی خارج از زندگی آنلاینت را هم تهدید و مختل میکنند.
کار دیگری که این آزارها میکند ایجاد شرم است. بهمنی راه افتاده که تو را تحقیر میکند، به تو توهین میکند، دستاورهایت را نادیده میگیرد و تمام جنبههای شخصیتت را زیر سوال میبرد. پس شرمگین میشوی و شرم نسبت به خشم احساس دیرپاتر و ماندگارتری است. آدمها ممکن است از شرم حتی خود را بکشند.
همین گنگهای آزار رسان به سادگی میتوانند فضاسازی کنند و با موج شایعه و تخریب و توهین، قربانی را از زندگی مجازی حذف کنند و حتی بر زندگی واقعی او اثر بگذارند و او را در زندگی واقعی، افسرده، خشمگین و ناکارآمد کنند.
اتفاقی که در مورد من افتاده هم جدا ازین تجربهها نیست، جز اینکه اگر زنی باشی که حرفت جنجالبرانگیز باشد، موضوع شکل دیگری پیدا میکند. اگر مرد باشی، معمولا همان بخش از حرفت را نشانه میگیرند اما وقتی زن باشی اتفاق دیگری میافتد.
در یک جامعه زن آزار، زنی که زیاد حرف بزند یا بلند حرف بزند، متهم به بیسوادی میشود و باید دهانش را ببندد. موج نفرت بیشتری به سمتش میآید. این اتفاقها بارها در رسانهها و در مورد افراد مشهور افتاده است. آزار سایبری باعث شده افراد موثری که صدایشان طرفدار داشته و آگاهیبخش بوده، حذف یا خاموش شوند.
در مرحله بعد، شخصیت زن را زیر سوال میبرند و میگویند دزد است، شارلاتان است و در نهایت به او تهمتهای جنسی میزنند و این همان مرحلهای است که خیلی از زنهای اثرگذار که آسیبپذیر هستند، حذف میشوند، چون تحمل موج فحاشی و حرفهای جنسیت زده و جکها و شایعات درباره زندگی شخصی و عاطفی و جنسی، بسیار دشوار است. خیلی از زنها دوست دارند زندگی خصوصی و تعهدات عاطفی خود را حفظ کنند. اگر زنی در رابطه باشد یا بچه و همسر داشته باشد، ممکن است این شایعات و حرفهای رکیک او را وادار به سکوت کند، چون نمیتواند موج فحاشی را کنترل کند. آمار نشان میدهد زنانی که در فضای مجازی مورد فحاشی قرار گرفتهاند و رفتار ایذایی دیدهاند، زندگی شخصی و عاطفیشان خراب شده است.
این است که خیلی اوقات زنها ترجیح میدهند در حوزه عمومی صدای کمتری داشته باشند یا کمتر از موضع کارشناس حرف بزنند. اگر مرد باشی و مدام تحلیل اشتباه بدهی یا حرف جنجالبرانگیز بزنی، نهایتا چند روزی دربارهاش بحث میشود، اما اگر زن باشی بدون استثنا بحث جنسیتی میشود.
دلیلش این است که جامعه چنین نقشی را برای زن دوست ندارد. به زنها تنها در چند حوزه اجازه میدهند که حرف بزنند؛ در مورد روزمرگی، یا خودشان. ولی اگر پا فراتر بگذاری و موضوعات و دغدغههایت را گسترش بدهی، جامعه تحمل نمیکند. زن بودن باعث میشود که بر نادان و احمق بودن زن تاکید کنند؛ یعنی ندانستن تو را جنسیتی میکنند.
کسی که در معرض این حملات بوده، خوب است مدتی از شبکههای اجتماعی فاصله بگیرد و به زندگی روزمره بپردازد. کم کردن حضور در شبکههای احتماعی و پرداختن به زندگی واقعی، جایی که شبکه دوستان وجود دارد و زندگی را مفرحتر میکند، فضا را برای خود شخص قابل تحملتر خواهد کرد.
یکی از مهمترین کمکها، داشتن شبکههای حمایتی است. چون دوستان نزدیک اغلب میدانند که این روند ناسالم است. پیدا کردن کانون بحرانسازی و شایعه سخت نیست و آدمها باید به آن اعتراض کنند و هرجا که هستند، دربارهاش بنویسند.
و بدترین کار دو چیز است: اینکه وقتی فردی میگوید این مساله مرا آزار داده به او گفته شود که مساله اصلا اهمیت ندارد، این آدمها مهم نیستند و هر کسی باید کار خود را بکند. با این که حرفشان درست است، اما درستش این است که باید آسیبی را که به فرد رسیده به رسمیت شناخت. این بازی بیاهمیت است، اما آسیبهایی را که وارد میشود باید دید. رنجی را که در این موجهای اینتنرنتی به فرد وارد میشود، باید به رسمیت شناخت و به فرد آسیبدیده گفت که حق داری و تحمل آن آسان نیست.
هر کس به هر نحوی که میتواند باید درباره این موضوع بنویسد، کامنت بگذارد و اجازه ندهد قربانی بیشتر آسیب و لطمه ببیند. شبکههای اجتماعی این قابلیت را دارند که یک سوی ماجراها را پررنگ کنند و باعث شوند که قربانی، فضای حرف زدن را از دست بدهد و ترجیح بدهد خود را حذف کند و با حذف کردن، از خود محافظت کند. دیگران باید جلوی این کارکرد مخرب شبکههای اجتماعی را بگیرند و آگاهیبخش باشند.
تخریب یک زن یا ارعاب همه زنان؟
شادی صدر بر این باور است که هدف چنین تخریبها و خشونتهایی فقط زنان فعال و شناخته شده نیستند، بلکه در این میان فضایی ایجاد میشود که زنان کل جامعه از قرار گرفتن در موقعیتهای مشابه دوری کنند و خلاف گفتمان مسلط حرف نزنند یا ننویسند.
او میگوید: «این فقط زنان روزنامهنگار، فمینیست، همجنسگرا و فعال نیستند که مورد حملات سایبری قرار میگیرند. خطر بزرگتر، ترساندن بقیه زنان جامعه ایرانی است. به هرحال زنان گروه اول در صحنه هستند و به نوعی ممکن است با چنین تخریبهایی مقابله کنند، اما چندین هزار زن دیگر هستند که با وجود چنین خشونتهایی دیگر جرات نمیکنند پا به عرصه بگذارند و در صحنه حرف زدن، نظر دادن و نوشتن و فراتر رفتن از گفتمان حاکم، حتی یک گام بردارند. اساسا هدف چنین تخریبی همین است که زنان، به خصوص زنان جوان را مرعوب کنند تا وارد عرصه نوشتن و اظهارنظر نشوند. یا حتی در جامعه همجنسگرایان، همیشه مردهای همجنسگرا به دلیل مرد بودنشان موقعیت فرادست داشتهاند. حالا شما تصور کنید یک دختر جوان لزبین باشی و با چنین فضای تخریبی مواجه بشوی. دیگر جرات حضور در صحنه اظهارنظر را نخواهی داشت.»
از سوی دیگر نمیتوان منکر آسیبهایی شد که زنان در این فرآیند متحمل میشوند. زنان مورد خشونت مجازی واقع شده، هر چقدر هم قوی باشند، در مقام یک انسان قادر به تاب و تحمل حجم انبوهی از خشونت و توهین و ناسزا نیستند. واکنشها شکلهای مختلفی دارد؛ گاه شاهد بسته شدن حساب فیسبوک و توقف فعالیتهای مجازی برخی از این زنان بودهایم که برای دور شدن از فضای توهین و خشونت، ترجیح دادهاند مدتی دور از فضای مجازی باشند. گاه، پاسخها و نامههایی از سوی این افراد در همان فضای مجازی منتشر میشود که گویای خشم و آسیبدیدگی و روان زخم خورده و نژند آنهاست و گاه تا مدتها دست از فعالیت کشیدهاند. در صورتی که هیچیک از اینها نبوده باشد، بار روانی آسیب مورد نظر را در خود و با خود حمل کردهاند تا بتوانند راههایی برای مقاومت بیابند.
اما شادی صدر بر این باور است که تجربه نشان داده بسیاری از این زنان در مقابل چنین تخریبها و آسیبهایی، راههایی در پیش میگیرند تا این آسیبها را به یک موضوع سازنده و تحلیلی تبدیل کنند. کما اینکه برخی زنانی که به آنها تجاوز شده، تبدیل میشوند به رهبران کمپین علیه خشونتهای خانگی یا حمایت از زنان مورد تجاوز قرار گرفته. زنان مورد خشونتهای سایبری قرار گرفته هم در صورت شناخته شده بودن، میتوانند آسیب های ناشی از چنین تخریب هایی را پشت سر بگذارند، اما نه به آسانی.
از سکوت تا شکایت قانونی
سکوت، شاید نخستین واکنش مشترکی باشد که زنان مورد خشونت سایبری واقعشده، در پیش میگیرند. هرچند که این رویه در ماههای اخیر تغییر کرده و حتی صفحاتی در فیسبوک با هدف حمایت از این زنان و افشای خشونتها و مزاحمتها ایجاد شدهاند تا جسارت و جرات برملا کردن چنین تخریبهایی افزایش بیابد؛ با این همه در گام نخست بیشتر این زنان ترجیح میدهند در سکوت از کنار مزاحمتهای سایبری بگذرند.
اما در مواردی که این وضعیت ادامه پیدا کرده، عکسالعملهای مختلفی از این زنان سر میزند. برخی وقتی با حمله از سوی فردی با اسم و هویت واقعی روبهرو شدهاند او را در پستهای عمومی فیسبوکی یا دیگر شبکههای مجازی مورد پرسش قرار دادهاند. مینا خانی دراینباره از تجربه شخصیاش می گوید: «من در اكثر موارد واكنشي نشان ندادهام، از كنارش گذشتهام و به بلاگ كردن طرف مقابل اكتفا كردهام. تنها يگ مورد را به فعالان سياسی يگ شهر كه آن شخص در آن زندگی میكرد اطلاع دادم و در يک مورد خاص چون شخص مورد نظر به هر حال از سرمایه نمادین فلسفه و نگاههای پیشرو استفاده میکرد ولی در پیامهای شخصی من را به طور ضمنی به تجاوز تهدید کرده بود و حرفهایی با انگارههای نژادپرستانه زده بود، آن را عمومی کردم.»
شادی صدر اما بر این باور است که بهتر است زنان مورد خشونت واقعشده محتوای این تخریبها و مزاحمتها را نخوانند و به آن اهمیت ندهند. او میگوید: «من روانشناس و آسیبشناس اجتماعی نیستم اما بر اساس تجربه شخصی میگویم که این تخریبها و مزاحمتها مثل زباله هستند. وقتی آنها را میخوانی و مرور میکنی، وارد مغزت میکنی. بهتر است با بیاعتنایی از کنار این تخریبها بگذریم و به کار خودمان ادامه بدهیم. البته اینکه میگویم واقعا گاهی غیرممکن است چون آدم در شرایطی روانی قرار میگیرد که نمیتواند عکسالعمل نداشته باشد. اما به طور کلی به نظرم ما باید به نقد جواب بدهیم و نه به تخریب. چون جواب دادن به تخریب مشروعیت بخشیدن به تخریبگر است.»
در قوانین برخی کشورها از جمله ایالات متحده امریکا، استرالیا، کانادا، ژاپن و نیز اتحادیه اروپا پیشبینیهایی در بررسی و مقابله با مزاحمتهای سایبری صورت گرفته؛ با این همه خلاء قانونی در زمینه خشونتها و تخریبهای سایبری علیه زنان بسیار مشهود است؛ به ویژه که بسیاری از این خشونتها و توهینها با اسامی مستعار و هویتهای جعلی و ناشناخته صورت میگیرند و قابلیت پیگیری قانونی ندارند.
از سوی دیگر، هنوز نه تنها در جامعه ایرانی بلکه در بیشتر جوامع نسبت به خشونتهای سایبری حساسیت وجود ندارد و قابل تصور نیست که مزاحمت مجازی هم میتواند به اندازه خشونت فیزیکی تخریبگر باشد.
شادی صدر از اقدام حقوقی علیه خشونتهای مجازی دفاع میکند و میگوید: «شکایت حقوقی حق هر آدم است. همه این زنانی که در فضای مجازی مورد حمله قرار میگیرند افراد کنشگر و فعالی هستند که از حقوق دیگران دفاع میکنند. بنابراین این افراد باید حتما از حق خودشان هم دفاع کنند. اما متاسفانه در این زمینه خلاء و محدودیت حقوقی وجود دارد و این مختص ایران هم نیست. سیستم حقوقی کشورها هنوز این آمادگی و جوامع هنوز این حساسیت را ندارند.»
مینا خانی هم عکسالعملهای جامعه و اطرافیان به خشونتهای سایبری علیه زنان را تاسف برانگیز میخواند و میگوید: «در اكثر موارد افراد دیگر در برابر چنین رفتارهایی سكوت میکنند و بعد همدلي با فرد حمله كننده و اين سوال مخصوصِ همدلان متجاوز را مطرح میکنند كه "خب! تو چه كردی كه طرف اين را گفت." اما اگر منصفانه بخواهم بگویم، تعداد كسانی كه با اين مسائل مسئولانهتر برخورد میكنند، در سالهای گذشته بيشتر شده است.»
با این همه نکته قابل تامل این است که جامعه ایرانی نیز همچون بسیاری از جوامع دیگر هنوز به يک مكانيسم جمعی، دستکم در ميان قشر روشنفكر جامعه برای برخورد صريح و قاطع با مساله خشونت سایبری علیه زنان و همجنسگرايان دست پيدا نكرده است. هنوز زنان روزنامهنگار، فعال حقوق بشر و همجنسگرا، هنرمند و شناخته شده متعددی از مزاحمتهای مجازی رنج میبرند که با ادبیات جنسیت زده و سکسیستی، حریم خصوصی آنها را مورد تاخت و تاز قرار میدهد.
سیستم سرکوب و سانسور همچنان این زنان را تهدید میکند و گفتمان مردسالارانه حاکم نه تنها از سوی حکومت جمهوری اسلامی بلکه حتی از سوی کاربران معمولی اینترنت، در تلاش برای تشدید این سرکوب و سانسور است.
نظرها
محمد حسینی
مقاله ی بسیار مفیدی بود…از زحمات شما تشکر میکنم،
علی منفرد
مینا خانی از کی فعال سیاسی شده؟ فعالیت سیاسی تعریف ش چیه از نظر شما؟
الف - نون
یک سری دوستان فمینیست یک صفحه ای به اسم " آنتی -مزاحم " راه انداختند , برای افشای کسانی که پیام های جنسی در فیسبوک میفرستند , من بهشون اعتراض کردم و گفتم که این کار یک روش غیر متمدنانه است در واکنش به یک کار غیر متمدنانه دیگر , جوابشون بلاک کردن من بود و انتشار پروفایل من , زیرش هم نوشته بودن این اقا حتما برای بقیه پیام جنسی فرستاده که با این صفحه مخالفه . خوب اینها رو میتونم بگم مطمئن هستم اگر روزی به قدرت برسند , همون کاری رو میکنن که پل پت و استالین و مائو و هیتلر کردند .
اشکان
شاید یکی از دلایلی زنان در مباحث اجتماعی کمتر فعال هستند,همین باشد.اما به هر حال هر مشکلی یک راهی دارد.به نظر من بهترین کار همان است که خانم امین پیشنهاد کردند یعنی اهمیت ندادن.مشهور است که: "به troll غذا ندهید".کاش این جمله معروف را آویزه گوش کنیم چه در فضای اینترنتی چه بیرون از آن.به نظر من حتی نباید خشونت سایبری "ترول"ها را نقد یا حتی بررسی کرد چون این همان چیزی است که آنها می خواهند.البته کار خانم علینژاد یعنی افشای نام فحاشان به نظر من درست نیست.چون اولا این افراد فاقد غرور و شخصیتی هستند که خجالت بکشند(شاید که ذهن بیمارشان شاد هم بشود) ثانیا جعل هویت در فضای مجازی آسان است.ممکن است کسی با دیگری دشمنی داشته باشد,به اسم او به کسی دشنام دهد که نامش افشا شود و آبرویش را بریزد. پیشنهاد: چند روز پیش کامنتی را در همین سایت زمانه قرار دادم.چون از نوشته نویسنده ناراحت شده بودم عنان قلم از کف بدادم وچیزی نوشتم که خودم پشیمان شدم.اما دیدم که آن قسمت از نوشته ام با علامت (***) درج شد.فهمیدم که قسمت نظرات سایت زمانه ویراستار دارد(از ویراستار محترم برای زحماتشان سپاسگذارم).این کار به هیچ وجه مصداق سانسور نیست. فعالان اجتماعی زن هم میتوانند برای هر ۲۰ یا۳۰ نفر یک ویراستار استخدام کنند.هزینه اش زیاد نمیشود چون کار نیمه وقت است و نیز هزینه بین یک گروه مثلا ۲۰ نفره بخش می شود. ضمنا چون فضای اینترنتی است ,آن شخص میتواند در ایران هم باشد که میانگین دستمزد در آن پایین است.خدا هم خوشنود میشود.برای یک بنده خدایی که کار پارت تایم میخواهد کار درست میشود.
اشکان
این پیشنهادی که دادم برای ایمیلهای تهدیدآمیز وغیره بود.وگرنه برای چیزهایی که بنگاههای دروغ پراکنی چمهوری اسلامی در سایتهای خودشان می نویسند,راه حلش همان توجه نکردن است.
رحمت
به نظر من کنشگران اجتماعی و سیاسی افراد و شخصیتهایی که مسولیت رهبری سازمان و یا جنبشهای صنفی و سیاسی دارند.نمی تواتتد انتظار داشته باشتد که مردم به آنها اعتماد داشته باشند اگر از پاسخ دادن به ابهاماتی که در کارشان پیدا میشود سر باز زنند. این استدلال که در جامعه ایرانیان تهمت افترا زدن هست و این افراد مرتباً مورد اهانت، خصومت ،توهین و افترا قرار میگیرند قانع کننده نیست بخصوص زمانیکه شخص نه از جانب اشخاص بی نام و نشان که از جانب دیگر فعالین و سردسته های همان جنبش دعوت به رفع ابهام میشود. اگر افراد و کنشگران این جنبشها که مرتب در مجامع و کنگره جهانی خود را نمایندگان دیگران میخوانند، سطح فرهنگ ودیالوگ بینشان اینقدر نازل باشد که یکی ابهام را تبدیل به افترا و توهین کند و دیگری جواب دادن به یک ابهام را کسر شان خود بداند و هاله تقدسی دور خودش بکشد که گویا نعوذ باله به ساحت مبارکش توهین بزرگی شده اگر کسی سوالی و یا ابهامی در کارش بیابد. حداقل چیزی که اینجا نخست فدا میشود اعتماد عمومی و باور به شفافیت در کار و مسئولیت است. متشکرم
نازنین
ممنون از سایت رادیوزمانه برای این مقاله های بسیار مفید و روشنگر ممنون از نویسندگان این مطلب. راه و شهامتی که در پیش گرفتید خدمت بزرگی است.
سپید
به سن و سال هم خیلی گیر میدن . مثلا به زن چهل یا پنجاه ساله میگن ننه یا حتی پیرزن یا میگن تو چی میگی این وسط! زنها رو فقط بین رختخواب و آشپزخونه می تونن تصور کنند . زن جوان رو یه جور آزار میدن و زن میانسال رو جوری دیگه .به نظر من باید با اوباش مثل خودشون رفتار کرد . وقتی شرم و حیا می بینند وقیح تر میشن .
شکیبا
به نظر من افرادی که واقعاً قصد تخریب ندارند، باید این شهامت را داشته باشند که اسامی خود را آشکار کنند. مثلآً بیایند و اگر ادعا دارند که از فعالین یک حوزه هستند یک صفحه یا حتی کمپین تشکیل دهند. همگی چهره و نام حقیقی شان را با تصویرشان در صفحه سایت بگذارند. بعد هم بگویند : فلانی شما بیا پاسخ این ابهامات را بده اما این که پنهان شوند و از اسامی جعلی و اکانت های جعلی استفاده کنند نشان گر این است که نه تنها قصد تخریب دارند، بلکه اساساً افراد خوشنامی هم نیستند و در صورتی که خودشان را آشکار کنند، کسی آنهارا جدی نخواهد گرفت.