خودکشی سه شاعر در چهار سال گذشته در بلخ
شهزاده سمرقندی - چهار سال پیش مسعود یمام، سال گذشته زهرا ستوده و اکنون اسرار حامد مقتدر. حامد هنگام وداع با ما مینویسد: آیا مرگ واقعاً چندشآور است؟
سومین بار است که در پنج سال گذشته در شمال افغانستان شاعری دست به خودکشی میزند. چهار سال پیش مسعود یمام، سال گذشته زهرا ستوده و اکنون اسرار حامد مقتدر، شاعر جوان در مزار شریف، واقع در شمال افغانستان.
روز گذشته، ۲۰ مرداد ماه مسئولان بیمارستان بلخ مرگ حامد مقتدر را تأیید کردند. او خود را در خانهاش حلقآویز کرده بود. اسرار حامد مقتدر قبل از خودکشی نامهای نوشت و آن را در صفحه فیسبوک خود منتشر کرد. او در این نامه ضمن معذرتخواهی از عزیزانی که ممکن است از مرگ او ماتمزده شوند مینویسد، «چیزی ندارم برای بخشیدن اما طلب بخشش از همهتان را دارم همه آنهایی که میخوانید همین متن را… بدرود...»
به گفته بیژن برناویچ، شاعر و از دوستان نزدیک حامد مقتدر در پاسخ به این جمله بود که گروهی از کاربران افغان در فیسبوک حامد مقتدر نوشتند «مارا ببخش که تو را نفهمیدیم».
دلیل خودکشی حامد مقتدر را دوستان و نزدیکان او اعتراض به وضعیت کنونی اجتماعی و سیاسی افغانستان میدانند.
حامد مقتدر از شاعران سبک شعر پستمدرن و از نقاشان سبک آبستره بود که در افغانستان طرفداران زیادی ندارد. حامد مقتدر سال پیش مجموعه شعری با عنوان «گی ممنوع» را توسط انتشارات «اچ اند اس مدیا» به چاپ رساند که در برگیرنده ۱۵ شعر به زبان فارسی و ترجمه آنها به زبان انگلیسیست. این اشعار را پروانه ترکمانی از فارسی به انگلیسی ترجمه کرده است.
مجموعه دیگری از او هم چند ماه قبل از آن در نشر پاریس با عنوان «مرگ مانیاک» منتشر شده است.
حامد مقتدر متولد دوم ماه جولای سال ۱۹۸۸ است و یک سال و نیم تجربه مهاجرت به ایران و ترکیه را نیز داشت. او قصد داشت از طریق ترکیه به اروپا مهاجرت کند که موفق نشد. در این سفرها اما با هنر نقاشی و سبک شعر پستمدرن آشنایی پیدا کرد.
نقاشیهای او در سبک آبستره است و او تعدادی از آنها را در شهر پیشاور پاکستان از طریق برگزار کردن نمایشگاه به فروش گذاشت و پول به دستآوردهاش را به سیلزدگان در افغانستان اهدا کرد.
حامد مقتدر از مدافعان حقوق بشر و به ویژه حقوق همجنسگرایان بود و این گرایش و نظریات او در دفاع از همجنسگرایان بخش مهمی از انتقادهایی بود که او از مخاطب دریافت میکرد. گفته میشود که قبلا نیز دست به خودکشی زده و صحبتهایی از خودکشی کرده است اما دوستان نزدیکاش این سخنان را جدی نگرفته و باور نکرده بودند. حامد یک روز و یک شب قبل از خودکشی خود نامه وداع مینویسد، آن را در صفحه فیسبوک خود منتشر میکند و بعد از تگ کردن ۲۳ دوست خود در پای آن به چند نفر دیگر پیغام خصوصی میفرستد که چه کسی کتابهای او را بگیرد و چه کسی از فرزندان او مراقبت کند.
بیژن برناویچ، شاعر و از دوستان نزدیک این شاعر در گفتوگو با رادیو زمانه گفت بر خلاف آنچه که میگویند دلیل خودکشی حامد تنگدستی مالی نبوده. او از وضع مالی خود شکایتی نداشت. او هم مثل بقیه همسالان خود از نظر مالی وضع نسبتاً معتدلی داشت و آنچه او را عمیقا آزار میداد تنهایی و درک نشدن نوشتهها و تلاشهایش بود.
آقای برناویچ میگوید حامد مقتدر از توانایی سرودن شعر موزون و نوشتن در سبکهای رایج برخوردار بود اما ترجیح میداد آبستره کار کند. چون معتقد بود در این سبک میتواند نوآورتر باشد.
خودکشی راه مناسبی برای اعتراض نیست
مختار وفایی از روزنامهنگاران شناخته شده و یکی از چهرههای حوزه ادبی بلخ و از دوستان نزدیک حامد مقتدر است. او میگوید اقدام به خودکشی حامد مقتدر میتواند نشانگر اعتراض به وضعیت کنونی افغانستان باشد. او اما معتقد است که چون حامد مقتدر مشخصاً دلیل اصلی خودکشیاش را بیان نکرده نمیشود دلیل خودکشی او را این یا آن عنوان کرد.
حامد مقتدر در دو مجموعه آخر خود از نگاه همجنسگرایانه بدون خودسانسوری و بدون هیچ رعایت معمول نوشت و با انتقادهای شدید و مقابلههای خوانندگان رو به رو شد. آن طور که آقای وفایی میگوید او در مدت مهاجرت کوتاهش به ایران نیز اقدام به خودکشی کرد اما موفق نشد. حامد مقتدر هرگز از دلایل مشخص بیزاریاش از زندگی و از انگیزهاش برای خودکشی با دوستانش صحبت نکرده است. اما میل به خودکشی در پارهای از شعرهای او دیده میشود.
مختار وفایی در گفتوگو با رادیو زمانه گفت حامد مقتدر میدانست که سبک شعر پستمدرن و سبک نقاشی آبستره نه تنها در بلخ بلکه در کل افغانستان نیز مخاطب زیاد ندارد اما اصرار داشت که در این راه قلم بزند با این که کسان زیادی نبودند که او را درک کنند یا حرفهای او را بفهمند.
مختار وفایی میگوید زندگی و مبارزه در فضای پریشان و بیسامان افغانستان کار آسانی نیست اما خودکشی نیز راه حل هیچ مشکلی نمیتواند باشد.
نامه خداحافظی حامد مقتدر که در دهم ماه اوت سال ۲۰۱۵ در صفحه فیسبوک خود نوشته است:
«لغزش دستم به این واقعیت که دلم میلرزد شاهد است. قسمی که باید فهمانده باشم میخواهم از همه برای این پیش آمد و این تجربه که قرار است بکنم پوزش بخواهم از همه از همهی آنهایی که در عشق من غرق شدهاند و یا من غرقشان کردهام پوزش میطلبم از تمام شماها که روانی مثل من را تحمل کردید پوزش میخواهم از مادرم که هیچ وقت پسر خوبی برایش نبودم و از پدرم پوزش میخواهم که همیشه ساز مخالف در مقابلش کوک کردهام. از اینکه پدر خوب نبودم پوزش میخواهم.
خب هرچند به پوزش خواستن هم ارزش نمیدهم چون همهمان به نوبت خودمان سهم خودمان را زندگی میکنیم و به سهم خودمان هستیم و از دایره خودی برون زده نمیتوانیم و اینکه برون زده نمیتوانیم یعنی اینکه محکوم به خود هستیم محکوم به پیرامون خودی به خودی که همیشه در یک طرف پله قرار دارد و همیشه هم ترازویمان پانگ دارد.
به اینکه فکر میکنم باید تجربه کنم پس باید تجربه کنم چون در زبان اتفاق افتاده است که من در شرف یک مرگم یک مرگ که میتواند تجربه باشد تجربه که شاید آنطرف پرده هیچی نباشد اما برای خطر کردن اینجایم و سراسر من خطر است و به قولی در خطرناک زندگی میکنم در خطرناکی که قرار است و یا نیست اما برای من اینکه است یا نیست مفهوم ندارد؛ فقط به حرکت ایمان دارم به رفتن و خودی را کشاندن به یک سو.
روز قبل یکی از دوستان میگفت داستان کوتاهی خوانده است به نام خودکشی که پایانش باز بوده است و من هم نیز با یک پایان باز مواجهام که به بودن در اینجا شک دارم به بودن در اینکه همین حالا مینویسم به بودن به اطرافم به پیرامونم اما واقعن لیاقت تجربه را ندارد که باید آدمی بکند آیا مرگ خیلی چندش آور است؟
اما من چنین فکر نمیکنم...
بگذریم
کفن و دفن ندارم اگر توانستید برای اینکه بیشتر اذیتتان نکنم بپوشانید برایم و زودتر به دریچه که قرار است باشد یا هم نباشد تسلیمم دارید چون هیچگاه بد کسی را نخواستهام و نمیخواهم.
گذشته از این من فکر میکنم عشق یکی همه جا با من بوده و است و برای همان یکی مینویسم برای همان که ساده از کنارم رده شده است و میشود که حق هم دارد.
به هر حال چیزی ندارم برای بخشیدن اما طلب بخشش از همهتان را دارم همه آنهایی که میخوانید همین متن را...
بدرود...»
گزارش کامل را میتوانید در اینجا گوش دهید:
نظرها
نظری وجود ندارد.