بنیادگرایی و دانش
مدرنیته و فرم بنیادگرایانه آن در جمهوری اسلامی (۳)
مهران رضایی − جمهوریاسلامی برخوردی دوگانه با دانش دارد. با علم با دید ابزاری مشکلی ندارد، اما با عقلانیت انتقادی دشمنی میورزد.
بخش پیشین این مقاله این گونه به پایان رسید:
به نظر میرسد که یک خواست قوی برای نوع خاصی از سرمایهداری در ایران مشاهده میشود که در صدد است عقلانیت ابزاری را هرچه پرتوانتر سازد و در برابر آن از آنچه به عقلانیت انعکاسی منجر میشود پرهیز کند. بنابراین در غیاب عناصری که مدرنیته اقتصادی را به چالش پایداری برای رسیدن به یک جامعه آزاد و برابر مبدل میساخت ما با نوع دیگری از ساختار اقتصادی روبروییم که همه عرصهها را برای تصاحب و انقیاد جامعه گشوده میخواهد. در ادامه در سه حوزه دانش، محیط زیست و جنسیت برنامه نظری و عملی این اراده سیاسی را شرح میدهیم.
اینک موضوع دانش:
با توجه به خصلت دوگانهای که از عقلانیت مدرن در نظر گرفتیم به نظر میرسد که جمهوریاسلامی برخوردی دوگانه با دانش داشته است. مادامیکه که علم خصلت ابزاریت داشته است و به مثابه وسیلهای خنثی به نظرش آمده آن را برگرفته و به کار آورده و تا جاییکه دانش نمایندهای برای عقلانیت انعکاسی بوده، که این یکی شامل علوم انسانی است، آن را دشمنی بالقوه تلقی میکند. به همین جهت سخن از اسلامی کردن علم تقریباً همیشه شامل علوم انسانی بوده است هرچند بحث اسلامی کردن فیزیک و ریاضی نیز گاهی شنیده شده.
اما بر رغم این نگاه سلبی رویکرد جمهوریاسلامی با دانش ایجابی نیز بوده و در صدد بهرهگیری از آن برآمده است. در سه کارکرد میتوان این رویکرد ایجابی برای کاربست دانش را ملاحظه کرد: ۱) در حوزه تولید ثروت، ۲) تولید انضباط و انقیاد بدنها و ۳) در حوزه تولید باورهایی که مشروعیت قدرت را تقویت میکند. خصلت سوم از ابتدای انقلاب با طرح «انقلاب فرهنگی» وجود داشته است. اما دو کارکرد دیگر بیش از هر زمان در دوره خامنهای برجسته شده است. اینکه تا چه میزان چنین برنامهای عملی شده است موضوع این نوشته نیست.
با توجه به رویکرد تحلیل گفتمان در صددیم که ببینیم چه فضای گفتمانی حول دانش و کاربردهایش برای جمهوریاسلامی ایجاد شده، چه بازنمودی از دانش در این گفتمان شکل گرفته است و چه بوروکراسی حول دانش توسعه یافته. این شیوه تحلیل وضع دانش در ایران امروز را نشان نمیدهد بلکه ارادهای را ردیابی میکند که در پی استقرار نوعی خاصی از دانش است.
تولید ثروت
علم مدرن از آغاز با تولید ثروت نسبتی داشته است. در این مورد معمولا به فرانسیس بیکن ارجاع داده میشود. اگر فرانسیس بیکن از ضرورت توانمندسازی از طریق علم سخن میگوید، نسبت مشابهی میان علم و ثروت و قدرت در کلام خامنهای یافتنی است. خامنهای در سخنرانی هایش از ایده «زنجیرهی تجاری دانشها» سخن میگوید. به نظر او باید زنجیرهای از علوم بنیادی تا تولید محصول «صنعتی» برای «بازار» وجود داشته باشد، «والّا اگر چنانچه ما كار تحقيقاتى را كرديم، به فناورى هم رسيديم، امّا مثلاً تولید انبوه نشد، يا بازار برايش پيشبينى نشد، اين ضربه خواهد خورد؛ همهى اينها بايستى مورد توجّه قرار بگيرد و اين زنجیرهی كار علمى، تا تولید و بازار بايستى دنبال بشود»[1]. این مسئله امری تصادفی در سخنان او نیست او در سخنرانی دیگر این ایده را مجدداً طرح میکند و از «زنجیره تجاری سازی دانش» سخن میگوید که در یک دور باید دانش را به محصول قابل عرضه در بازار و «تولید ثروت ملی» تبدیل کرد[2]. این مفهوم در جدیدترین سخنان خامنهای تعبیری اقتصادیتر مییابد. او به اهمیت مولد بودن کار علمی در حوزه «نیازهای درونی کشور» و نیاز به ایجاد «زنجیره کامل و شبکه تولید علم» دارد. او این تعبیر را استفاده میکند که کشور باید به جای تکیه بر «منابع زیر زمینی» بر منابع روی زمین؛ «یعنی هوش و استعداد جوانان» اتکا کند[3]. تعبیرات خامنهای چنان برهنه و صریح بازتاب عقلانیت ابزاری است که نیاز به تشریح و نشانه شناسی ندارد. هایدگر در پرسش از تکنولوژی میگوید کاری که تکنولوژی میکند تبدیل کردن همه چیز در طبیعت به منبع انرژی است برای استخراج و چه بسا این شامل خود انسان نیز باشد. هایدگر برای نشان دادن این امر باید به خود زحمت دهد تا نشان دهد بحث «منابع انسانی» به تعبیر او «شاهدی» بر این است که انسان نیز بخشی از «فراخوان تکنولوژی» است (Heidegger, 1993, p. 323). اما خامنهای بدون پرده پوشی چنین سیمایی از حکومت خود ترسیم میکند که در پی کاربرد انسان به مثابه «منبع» است.
این ایده به طور جدی مورد اهتمام «دفتر سیاست گذاری علمی کشور» قرار گرفته است. دفتر سیاست گذاری علم و فنآوری کشور یکی از زیر مجموعههای معاونت سیاستگذاری و نظارت راهبردی وزارت علوم و فن آوری است. وزارتخانهای که از وزارت علوم به وزارت علوم و «فنآوری» تغییر نام داده است تا بر میل تکنولوژی خواهی جمهوریاسلامی تأکید بیشتری شود. این دفتر در جزوهای تحت عنوان «راهبرد تولید دانش بنیان» برای صورتبندی «بیانات» رهبر جمهوریاسلامی در ۲۰۰ صفحه نقشهای راهبردی ارائه میدهد که چگونه میتوان تولید علمی را در خدمت اقتصاد و سیاست جاری قرار داد. این جزوه دائماً این ایده زنجیره تجاری دانش را تکرار میکند. در واقع این جزوه مجموعهی توصیههای خامنهای در مورد تولید علمی است که عصاره آن در این گزاره وی منعکس شده است که میگوید: «علم را میشود به پول تبدیل کرد و قوی شد، این جایگاه علم است» (دفترسیاستگذاری, ۱۳۹۱, ص. ۴۹). مطابق این جزوه دانش برای دانش؛ اینکه حقیقتی کشف شده باشد «دلخوش کُنک است»؛ اینکه «صرفاً پیشرفت» کرده ایم. اما با «زنجیره تجاری دانش» «ثروت» نصیب کشور میشود (همان، ص ۵۰). اراده معطوف به کسب ثروت از طریق دانش تقریباً در تمامی این جزوه و سایر بیانات خامنهای موج میزند و خود مستقلاً میتواند موضوع تحلیل باشد. اظهارات خامنهای در این جزوه در جلسهای با شرکت مدیران شرکتهای «دانش بنیان» بیان شده است. وی در این سخنرانی نیز مانند اغلب اوقات بر ضرورت تبدیل کردن دانش به پول و قدرت سخن میگوید. به نظر او بر خلاف «منابع معدنی» دانش «یک سرمایه بی پایان» است. بنابراین ضروری است که در جریان استقلال کشور از اقتصاد نفتی بر «منابع انسانی» تکیه کنیم (خامنهای، ۱۳۹۱، ص ۲۲) و این مستلزم استخراج قدرت از دانش است. خامنهای شاید تحلیل نظری در مورد سرمایهداری نداشته باشد، اما مانند «معدهای که قانون هضم را نمیداند اما به آن عمل میکند» از ریسک پذیری در مورد سیاست اقتصادی جدید سخن میگوید که برای شرکتهای دانش بنیان وجود دارد و این خاصیت سیاست اقتصادی جدید است و باید از طریق دولت این ریسک تضمین شود. «ریسک» چنانکه خامنهای فهمیده است طبیعت اقتصاد تهورآمیز سرمایهداری است چنانکه آنتونی گیدنز در تحلیل از مدرنیته و جهانی شدن در سلسله سخنرانی هایش در مورد جهانی شدن ریسک را خصلت ویژهای برای سرمایهداری میشمارد که از کنش سرمایهدارانه جدایی ناپذیر است، خصلتی که موجب رشد سرمایهداری در دوره رنسانس تا روشنگری شد. خامنهای نیز درک میکند که اقتصاد دانش بنیان مانند هر کنش اقتصادی مبتنی بر کارآفرینی نیاز به پذیرش ریسک و حمایت از آن است (همان، ص ۲۶).
حسن روحانی که رابطه نزدیکی با خامنهای داشته است به عنوان ریاست جمهوری جدید جمهوری اسلام این ایده زنجیره علم-فن آوری را تکرار میکند:
«باید چرخه علم و فنآوری در دانشگاه کامل شود و از سوی دیگر مقاله و پژوهشی که ارائه میشود، توأم با اخلاق باشد. ما نیاز به پژوهشهایی داریم که اصیل باشد یعنی محقق از خود و تلاش خود مایه گذاشته باشد. ما نیاز به دانشگاهی داریم که در آن کارآفرین تربیت شود، نه کارجو. ما نیاز به دانشگاهی داریم که در آن دانشجو با ذهن خلاق تربیت شود، به ذهن خلاق نه ذهنی که پر از محفوظات باشد. نیاز به دانشگاهی داریم که علم و پژوهش در آن مکمل یکدیگر باشند. ما نیاز به دانشگاهی داریم که قدرت تعامل با جهان با توجه به روند پیشرفت جهان را داشته باشد. ما نیاز به دانشگاهی داریم که اثر و نتیجه آن تولید قدرت و ثروت باشد»[4].
تولید انضباط
علاوه بر این اراده به ثروت، کارکرد دوم علم به ویژه علوم انسانی تولید قدرت و انضباط بوده است. علوم انسانی اگرچه خصلت تولیدگری لازم برای عایدی را ندارند، اما کارکرد مهمی میتوانند داشته باشند و آن تولید کنترل و انضباط و یا پیشگیری از سرکشی است. به این جهت خامنهای اصطلاحی را به کار میبرد که هرچند وی مبدعاش نیست اما او مدافع حکومتی این ایده است: «مهندسی فرهنگی» یا «مهندسی اجتماعی»؛ عنوانی که از حوزه تکنیک وارد علوم انسانی شده است و خامنهای علاقه بسیاری به آن دارد.
خامنهای در آخرین اظهارات اش «شورای عالی انقلاب فرهنگی» را مورد عتاب قرار میدهد که چرا این ایده هنوز به «سرانجام مطلوب اش نرسیده است». نگرانیها و نکاتی که در این حکم برای شورا بر میشمرد در بردارنده فوریت و اهمیت «شتاب» و تسریع روندهای رقابتی در زمینههای علمی و کاربرد و بهینه سازی روندهای موجود در جهت نیازهای اقتصادی است. زبان خامنهای در اینجا نیز آشکارا اقتصادی و صنعتی است وقتی از «ارتقاء کمی و کیفی مصرف و تولید محصولات فرهنگی» سخن میگوید که باید به درستی «سیاستگذاری و مدیریت» شود. به ویژه این بند حکم او موضوع بحث در رسانهها شده است[5]:
«مهندسی فرهنگی و موضوع تحول و نوسازی در نظام آموزشی و علمی کشور اعم از آموزش عالی و آموزش و پرورش و نیز تحول در علوم انسانی که در دورههای گذشته نیز مورد تأکید بوده است، هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است، به تعویق افتادن این امور خسارت بزرگی متوجه انقلاب اسلامی خواهد کرد، لذا باید این امور جدیتر گرفته شده و با یک بازنگری و برنامه ریزی جدید طی مدت زمان معقول و ممکن به سرانجام خود برسد»[6].
با وجود تکرار ایده «مهندسی» و نگاه کالایی و اقتصادی به دانش توسط حسن روحانی و طیف اصلاح طلب یک زاویه نگاه متفاوت میان ایشان وجود دارد که خاستگاه آن گرایش اقتصادی متفاوت این دو است. در حالی که خامنهای از چشمنداز اقتصاد مرکانتلیستی انحصار در تولید و توزیع را میطلبد و آن را بر حسب ایدئولوژی مشخصی دنبال میکند، حسب روحانی و اصلاحطلبان مدافع همان رویکرد کالاییاند اما چشمنداز بازار آزاد را اظهار میکنند. روحانی در پاسخ به حکم خامنهای که روند اسلامی کردن دانشگاه را رضایت بخش نمیداند در نامهای سرگشاده مینویسد:
«مردم ما با خودآگاهی نسبت به تاریخ، فرهنگ و تمدن خویش، دلبستگی به ارزشهای اخلاقی، اسلامی، و زمان آگاهی نسبت به تمدن جدید، فعالانه در راه تولیدِ فرهنگیِ بومی و به گزینی در مصرف کالاها و محصولات فرهنگی جهانی گام برمی دارند». اما روحانی رویکرد سلبی در مهندسی فرهنگی را نمیپسندد (یا دست کم چنین وانمود میکند) بلکه «سیاستهای فرهنگی مستلزم رویکردی ایجابی برای جوشش و آفرینش و حل مسائل است و نه رویکردی سلبی برای سکون و رکود و ایجاد موانع»[7].
با توجه به رویه متظاهری که در رفتار روحانی وجود دارد دست کم در سطح تظاهر و بازنمود چنین به نظر میرسد که او ضمن پذیرش رویکرد مهندسی فرهنگی خامنهای تنها در تاکتیک راه دیگری را پیش مینهد.
این نامه و پاسخ روحانی حول بحث از سازمانی مبادله شده است که به نظر خامنهای مسئول اصلی «مهندسی فرهنگی» است؛ شورای انقلاب فرهنگی. به نظر خامنهای «شورای انقلاب فرهنگی را باید اتاق فرمان کشور» یا «مرکز مهندسی فرهنگی کشور» دانست[8]. به همین مناسبت مجلهای در این نهاد منتشر میشود با همین نام (مهندسی فرهنگی) که تا کنون نزدیک به ۱۰۰ شماره آن در بحث از چگونگی مهندسی فرهنگ منتشر شده است. زینت بخش چنین فعالیتهای پرخرجی اغلب سخنانی از خامنهای است که به روشنی وظیفه مهندسی کردن فرهنگ را متذکر میشود. به زعم او فرهنگ را نباید از اقتصاد، سیاست و سایر شئونی که دولت در آن مداخله میکند جدا کنیم[9]. اینکه مردم به چیزی عمل میکنند یا باور دارند امر خنثی محسوب نمیشود؛ اگر «صواب است» دولت باید آن را بشناسد و اگر «صواب نیست» دولت و مسئولان باید «آن را تصحیح کنند»[10].
اما قلمرو مهندسی فرهنگی فراتر از یک نهاد مشخص میرود و رویکردی است که بوروکراسی دانش موجود را میسازد. شاید مجموعه فعالیتهای شورای انقلاب فرهنگی، مجله «مهندسی فرهنگی» اش و صدها بخشنامه و مصوبه آن بیشتر برای ارتزاق کسانی باشد که در این فعالیتها شرکت میکنند، مدیرانی که بودجه ویژهای دریافت میکنند، ناشرانی که مجلات جدیدی منتشر میکنند، نویسندگانی که حق تألیف دریافت میکنند. در این میان فرهنگ راه خود را میرود. اما دو مسئله در جریان این فعالیتها روی میدهد که برای ما اهمیت دارد نخست جهان گفتمانی که از طریق این نهادسازی و گفتارهای سیاسی آشکار میشود و دوم (در سطح زیست جهان) بوروکراسی خاصی که حول این گفتمان در ایران شکل گرفته است و زمینه هر دانش دیگر را تدریجاً سلب میکند.
تولید باور
کارکردی که ظاهراً ارتباطی به روحیه سرمایهداری در جمهوریاسلامی ندارد، اهمیت دانش برای تقویت باورهایی است که مشروعیت نظام به لحاظ اجتماعی به آن متکی است. دینی کردن دانش بیش از آنکه ایده ناب بنیادگرایانه باشد، آنگونه که از قشریون بنیادگرا انتظار میرود، میتواند در سایه یک خوانش سیاسی رویکردی برای بهینه کردن دانش در یک دستگاه حکومتی قلمداد شود. ایده اسلامیکردن علم و دانشگاه به صورت اولیهاش ایده است که مورد اهتمام بسیاری از تاریخ دانان علم اسلامی و روشنفکران مسلمان بوده است. اما در جریان استقرار حکومت اسلامی از یک مسئله نظری و روش شناختی به مسئلهای مرتبط با سیاست دانش جاری تبدیل شده است. رویداد سیاسی که این ایده را به امری فوری تبدیل کرد حوادث خشونتباری است که در دانشگاههای تبریز، مشهد، تربیت معلم تهران و برخی دیگر از دانشگاههای کشور روی داد. نزاعها عمدتاً از جانب دانشجویان مخالف با مارکسیسم و چپگرایان علیه دانشجویان چپگرا به وقوع پیوست. نخستین اظهار خمینی در جهت ایجاد یک انقلابفرهنگی در دانشگاه حول مسئله «اسلامیکردن» دانشگاهها طرح شد. این مفهوم چنان سر بسته بود که هر تغییر مورد نظر حاکمیت را میتوانست در بر بگیرد؛ از تصفیه اساتیدی که با جمهوریاسلامی همسویی نداشتند، تا تغییر جنسیتی رشتهها، تفکیک جنسیتی کلاسها، دخالت حوزه در دانشگاه، حذف شخصیتهایی که مورد پسند جمهوریاسلامی نبودند از کتب درسی، و تقریبا حذف هر چیزی که اراده حاکم را نمیپذیرفت از سلطنت طلبان تا لبیرالها و چپها. ارادهای که میخواست باوری متناسب با خواست حاکمیت تولید کند تدریجاً با انتشار آثار جدیدی که ایده اسلامی بودن را یدک میکشید دنبال شد. دستگاه بوروکراسی بزرگی حول این اراده حکومتی شکل گرفت. شورای انقلاب فرهنگی به دستور خمینی تأسیس شد، نهادهای کمکی دیگری مانند دفتر همکاری حوزه و دانشگاه (۱۳۶۱ زیر نظر محمد تقی مصباح بزدی) که در حوزه علوم انسانی اسلامی تحقیق میکند، جهاددانشگاهی (۱۳۵۹) که نهادی در راستای تحقق انقلاب فرهنگی درون دانشگاه بوده است و تدریجاً (۱۳۶۹) توسط شورای انقلاب فرهنگی به عنوان پلی میان دانشگاه و بخش صنعت معرفی شد. انتشارات سمت که ناشر آثار این مؤسسات است. سرنوشت این فعالیت برای اسلامی کردن در نهایت ایجاد بوروکراسی بزرگ و پرخرجی است که به نظر میرسد بیشتر منجر به تأثیر پذیری این نهادها از دانشگاه شده است. برای مثال جهاددانشگاهی به موسسهای پژوهشی و صنعتی تبدیل شده و دفتر همکاریهای حوزه و دانشگاه به پژوهشکده و نهایتاً پژوهشگاه مبدل شده است. نهادهای انقلابی که در ابتدا مشغول به تصیفه اساتید بودند امروز تنها در سطح بوروکراتیک از ایده اسلامی کردن دانش پیروی میکنند. به همین جهت خامنهای همچنان ایده اسلامیکردن دانشگاه را پس از سه دهه ایدهای به انجام نرسیده میخواند.
اما از سوی دیگر ایده اسلامی کردن دانشگاه که قصد نظارت بر دانشگاه از طریق حوزه و متولیان دینی بوده است تا حد زیادی موجب سانسور اندیشههایی شده که امکان بسیج سیاسی نیروهای دانشگاهی را میداده است؛ امکان ایجاد اجتماعات رادیکال، سکولار و حتی فمینیستی سلب شده، پلیس جنسی سخت گیری روابط انسانی را در دانشگاهها نظارت میکند، و حجم زیادی از باورهای متناسب با نظام موجود از طریق کتب معارف و بخشی از دروس علوم انسانی وارد سیستم دانشگاهی شده است. اینکه تا چه میزان این دانش نظارت شده است و بنیادهای سیستم موجود را تقویت میکند جای بحث از محتوا و آثار آن دارد. در چنین تحلیل ممکنی نباید از ایده مکلوهان در مورد «رسانه پیام است» غفلت شود[11]. به نظر میرسد که صرف کاربرد رسانه میتواند اثر ویژهای بر محتوا داشته باشد. اما تصمیم آن بوده که این نظارت خشونت بار بر سیستم دانش باورهایی را نظارت کند که به حاکمیت مشروعیت میبخشیده است.
نتیجه گیری: بوروکراسی واسطه انقیاد دانش
در ادامه سخن از فرم سرمایهدارانه جمهوریاسلامی باید افزود که دانش کالایی دوگانه در نظام موجود تلقی میشود. از سویی به جهت کاربرد ثروتافزایی که دارد منبعی برای کسب در آمد و قدرت است و از سویی دیگر (به ویژه در علوم انسانی) نیروی مخربی است که باید مهار گردد. از ابتدای انقلاب و به ویژه با انقلاب فرهنگی جمهوریاسلامی بر وجه دوم متمرکز بوده است. هرچند در همین دوره به روایت صادق زیباکلام این ایده آل وجود داشته که علوم فنی باید با نیازهای توسعه در جامعه ایران متناسب گردد که ایدهای ایجابی است [12]؛ صورت دیگری از آنچه سالها قبل در مباحث انتقادی چپگرایان و برای مثال جلالآل احمد در «غربزدگی» مطرح بوده است. اما در دوره خامنهای دو کاربرد دانش (در کنار وظیفه نخست) برجستهتر شد. نخست امکان به انقیاد درآوردن جمعیت و بهینهسازی نیروهای انسانی از طریق علومانسانی و دوم ثروتافزایی و تکمیل برنامه توسعه تکنولوژیک. در مورد کاربرد نخست جمهوریاسلامی مانند هر حکومتی که مشروعیتاش به نوعی از دانش (در این مورد فقه و علوم دینی) پیوند خورده است همواره نگران دانشهای رقیب است. تا اینجا شباهت نظام دانش در ایران و حکومتهای مدرن اشتراک در نگرانی است که دانشهای رهاییبخش برای قدرت ایجاد میکنند. نگرانی برخی حکومتهای کمونیستی از دانش و یا نگرانی حکومتهای لیبرال از بابت دانشی که خصلت انقلابی پیدا میکند. اما دو وجه دیگر (تولید انضباط و ثروت) چهره برهنه و خشنتری از استخدام دانشگاه برای تکمیل «زنجیره تولید» را نشان میدهد. نه در دوره رنسانس و نه در دوره مدرن و معاصر دولتها متولی ایدهی تولید ثروت و انضباط محسوب نشدهاند و مداخلهگری حال حاضر تنها میتواند ویژه یک حاکمیت «رانتی» و دولت «سرِخود» شمرده شود. یعنی حاکمیتی که انحصار مالکیت و تولید اقتصادی را در اختیار دارد و متولی مطلق امور است و به تنهایی نقش یک مؤسسه سرمایهدارانه را ایفا میکند.
اخذ عقلانیت ابزاری و تبدیل کردن آن به الگوی غالب رفتار یک حاکمیت از این جهت خطرناک است که در جامعه مدرن تضاد و چالش دائمی عقلانیت ابزاری و انعکاسی به نحوی مجال فراخی برای دستاندازی تکنوکراسی نمیدهد. اما فقدان اتونومیهای اجتماعی میتواند چنین مجال برای دستاندازی این اراده بر بدن آدمی و محیطزیست فراهم سازد. در دو بخش بعدی خطرات این قدرت مطلقه عقلانیت ابزاری در حوزه محیطزیست و زندگی جنسی را ملاحظه میکنیم.
ادامه دارد
پانویسها
[5] . موضوع «مهندسی فرهنگی» با این بند مجددا موضوع بحث رسانه ها پس از انتشار این حکم شد. برای مثال در رادیو فردا، یا روزآنلاین، یا یا دویچه وله.
همه این نگرانی ها از این بند از حکم خامنهای در فضایی شکل میگیرد که عنوان «مهندسی» از انتخابات سال ۱۳۸۸ بر سر زبان ها افتاد و تأکید بر کاربرد آن این شکل از نگرانی در مورد روند های تمامیت خواهانه در افکار عمومی فراخوان می کند. هرچند کاربرد این عنوان به سال های پیش از آن باز می گردد اما پس از این دوره است که حساسیت رسانه ای حول این واژه تقویت شده است.
[11] . برای مثال بنگرید به این اثر او:
Marshall McLuhan (1967) The Medium is the Message: An Inventory of Effects . Random House; reissued by Gingko Press, 2001
نظرها
نظری وجود ندارد.