مردِ ایرانی غیرت دارد!
خسرو ثابت قدم - کنترلِ زنِ ایرانی، از تولد و از خانه و تربیت آغاز می شود. در کودکستان و مدرسه و جامعه تقویت می گردد، و به اسید و کتک منتهی می شود.
«کنترلِ زنِ ایرانی در عصرِ دیجیتال ساده تر شده است: کنترل از راه دور. کنترلِ با امکاناتِ نامحدود: «فیسبوق»؛ «وایبر»؛ «تویتر»؛ «سِلفی»؛ «اسکرین شات» و غیره. سمعی و بصری. در آنِ واحد. قفلِ دیجیتالی. روسریِ دیجیتالی. عقب ماندگیِ دیجیتالی.»
(صحنه هائی که در این نوشتار ترسیم می گردند ذهنی و خیالی نیستند. همه واقعی اند)
[- «خو کجا نشستین حالا؟».
– «تو یه رستوران».
– «با کیا؟».
– «با عباس و سونیا و رامتین».
– «پَ یه عکس بفرس ببینم».
– «عکس برا چیته؟».
– «هاااا … همینه که میگم بهت مشکوکم دیگه عزیزم … همینه دیگه. اگه کاری نمی کردی، الآن خودت اصن عکس می فرستادی. باشه. نمیخواد. من هر چی باید می فهمیدم فهمیدم].
مکالمه بالا، فقط یک نمونه است.
نمونه ائی از مکالماتِ هر روزه دختری ۲۴ ساله بنامِ «م» و دوستِ پسرِ ٣۰ ساله اش بنام «ج».
«م» و «ج» خود نمونه هائی هستند برای صدها هزار جوانِ ایرانی.
جوانانی که آنچنان اسیرِ «عقده سکس» اند که همه حرکات و رفتارِ همسرِ خود را، مشکوکانه از زاویه «سکسی» می نگرند و مدام در این توهم بسر می برند که او، با مرد دیگری رابطه جنسی دارد.
به عبارتِ دیگر: هاله ای نامرئی از «سکس»، ذهنِ ضعیفِ این جوانان را، بطورِ شبانه روزی تصرف کرده است. محورِ تصورها و افکارِ این جوانان، «سکس» است. چنین پرداختی به «سکس»، نرمال نیست و در حوزه «اختلالات و بیماری ها» جای می گیرد. توضیحِ بیشترِ این «اختلالات و بیماری ها» کارِ یک متخصص است. کارِ این نوشتار و من نیست. من صرفاً به ٣ سرخط اشاره می کنم:
۱- مهد کودک و مدارسِ مختلط.
۲- تابو بودنِ «سکس» در جامعه ایران.
٣- تعالیمِ مذهبی، نه از نوعِ عادی و متعادل، بلکه از نوعِ متعصبانه.
[«با کی داری چت میکنی؟».
«با دختر عمه ام، مژگان».
«خو زود یه “اسکرین شات” بگیر برام بفرس ببینم … ساعتش روش نوشته … معلوم میشه راس میگی یا نه»].
نمونه بالا نیز از مکالماتِ زنی ٣۰ ساله بنامِ «س» با شوهرِ ٣٨ ساله اش بنامِ «ب» گرفته شده است.
مکالماتِ نسلی که مدرن شده است، اما مدرن نشده است.
نسلی که علی رغمِ «اینترنت» و «فیسبوق» و «مدرنیته»، سنتی و جاهل است.
نسلی که «پورن» نگاه می کند، اما غیرت هم دارد.
نسلی که «زیر ابرو بر می دارد»، اما غیرتی هم هست.
نسلی که عاشقِ غرب است، اما عاشقِ غیرتِ ایرانی هم هست.
نسلی که احتمالاً «با هنرپیشگانِ هالیوود» به خودارضائی می پردازد، اما مراقب است که خواهرش «منحرف» نشود.
کنترلِ زنِ ایرانی در عصرِ دیجیتال ساده تر شده است: کنترل از راه دور.
کنترلِ با امکاناتِ نامحدود: «فیسبوق»؛ «وایبر»؛ «تویتر»؛ «سِلفی»؛ «اسکرین شات» و غیره.
سمعی و بصری. در آنِ واحد.
قفلِ دیجیتالی. روسریِ دیجیتالی. عقبماندگیِ دیجیتالی. خاک بر سریِ دیجیتالی.
«م» ادامه می دهد:
[زمانی که خیلی به هم نزدیک بودیم، «پَسوُردم» رو بهش داده بودم که بدونه هیچ خبری نیست. من با کسی رابطه خاصی ندارم. هر چی هست دوستی و رابطه عادیه. بعد، یه روز همه بهم زنگ زدن که چی شده؟ منم از دنیا بی خبر، گفتم چی چی شده؟
گفتند مگه تو برا ما ننوشتی که همه چت ها مون پاک شدن، دوباره برام بفرستینشون؟
تازه فهمیدم که ای وای … این رفته و خودش از صفحه من به اینا پیغام داده که چت ها همه پاک شدن، دوباره بفرستین. یعنی فکر کرده بوده که من خودم چت ها رو پاک کردم، حالا این از دوستام بگیره و بخونه و ببینه من با کی رابطه دارم].
مردِ ایرانی با غیرت است! «غیرت نزدِ ایرانیان است و بس». البته کُلاً مردِ شرقی. ولی خب من نه وکیلِ شرقم و نه بررسی کننده شرق. من از همین دور و برِ خودم خبر دارم. دور و بری که اغلب ایرانی اند. پس مرا همین بس که به غیرتِ مردِ ایرانی بپردازم. مردی که تا همین ۲۰ سالِ پیش، خجالت می کشید سبیل اش را اصلاح کند. چون مردِ بدونِ سبیل، زن می شد. امروزه هم سبیل دارند. منتهی سبیلِ دیجیتال. چون سبیل، سمبُلِ مردانگی ست.
مردِ ایرانی غیرت دارد! «بی بخار» و «ماست» نیست. مردِ غربی غیرت ندارد. بی بخار و ماست است. مردِ ایرانی نمی تواند ببیند که زن (زنش یا خواهرش یا زنِ عمویش یا هر زنی) هر کاری که خواست بکند. چون زن اگر آزاد باشد، «خراب» می شود. مرد خراب نمی شود. و خراب یعنی آنکه زنی با کسی «سکس» داشته باشد. آنگاه است که این زن «خراب» شده است. ما مردها می توانیم فکرِ زنان را بخوانیم. می دانیم که چه زمانی به سکس فکر می کنند و چه زمانی نمی کنند. و حتی فکرِ به سکس هم زن را «خراب» می کند.
زنانِ «خرابِ» بسیاری در ستاره شناسی و فضانوردی و طب و علوم دیگر در حالِ کار اند.
دستگاه های درمانی پزشکی که این جوانان به هنگامِ ابتلاء به بواسیر محتاجِ آنند، ماهواره هائی که این جوانان به کمکِ آنها «پورن» نگاه می کنند، ماشین هائی که این جوانان با آن به دختربازی می پردازند، تلفن های همراهی که این جوانانِ به مددِ آن خواهرانِ خود را کنترل می کنند، مشروباتی که این جوانان با آن «حال» می کنند، و و و همه با کمکِ زنهای «خراب» ساخته می شوند. اما مرد خراب نمی شود. مردِ ایرانی غیرت دارد. حتی اگر کمونیست باشد.
بابا غیرت داد.مامان هم غیرت داد. چون بلد نبودند که چیزِ دیگری یاد بدهند. خودشان هم همین را یاد گرفته بودند. بابا فرهنگ نداد. مامان هم یاد نداد که خواهر هم آدم است و آزادی اش مالِ خودش است.
نه بابا و نه مامان، هیچ کدام یاد ندادند که «شما اساساً اجازه ندارید که کسی را کنترل کنید». یاد ندادند که اگر مشکوکید و مظنون، جدا بشوید. و ظاهراً یاد ندادند که به جز «سکس»، به چیزهای دیگر هم فکر کنید. بابا بی سواد بود. مامان هم عقب مانده بود. اما من مدرن هستم. موبایل دارم. «فیسبوق» هم دارم.
من شخصاً این فُرم از غیرت را چندش آور می دانم. یعنی از این قبیل مردان چندش ام می شود. سوای اینکه این رفتار، در جامعه ائی مدنی و قانونمند، خلاف است و مجازات دارد. منتهی چون ما تا جامعه ائی مدنی و قانونمند میلیاردها سالِ نوری و غیرِ نوری فاصله داریم، دراین نوشتار کاری به جنبه های قانونی موضوع ندارم.
کنترلِ زنِ ایرانی، از تولد و از خانه و تربیت آغاز می شود. در کودکستان و مدرسه و جامعه تقویت می گردد، و به اسید و کتک منتهی می شود. نبودِ مکانیسم ها و استراتژی های تربیتیِ مدرن، راه را برای غلبه سُنتِ های وحشیانه و عصرِ حجری باز نگاه می دارد. و نبودِ قوانینِ جزائی جدی و قوی برای برخورد با خشونت علیه زنان، مردانِ بدوی را شجاع می کند.
بنابراین جامعه ایران، برای زنانِ خود، برای دختران خود، آشی پخته است که در آن، تربیت، فرهنگ، قانون، سنت و مدرنیته همه در حالِ جوش اند. و رویش هم یک وجب روغن. و در این آش، موضوعِ «غیرت» یکی از «مزه های» اصلی ست.
می بینید که موضوع نه ساده است و نه تک عُنصری. مخلوطی ست از فاکتورهای زیاد و بی نهایت پیچیده.
* * * * * * * * * * * *
در اوائلِ عصرِ «اینترنت» – نمی دانم چه سالی بود – تحقیقِ وسیعی در اروپای غربی صورت گرفت. بر اساسِ آن تحقیق، حدودِ ٨۵ درصد از دختران جوان، بین ۱٨ تا ۲۵ ساله، اظهار کرده بودند که «کمی خشونت از سوی مرد را سکسی و مطلوب می دانند. نه کتک زدن را. بلکه گاهی، مثلاً فقط یک سیلی را، یا کمی خشونت در سکس را».
نتیجه برای آن زمان و برای جوامعِ غربی مصیبت بار بود. ٨۵ درصد. مگر می شود همچین چیزی؟ حالا که شده بود.
یک هفته پس از انتشارِ این تحقیق و اعلامِ نتایجِ آن در رادیو، من خودم تمامِ «اینترنت» را بدنبالِ آن جستجو کردم. ساعتها. روزها. اگر شما اثری از آن دارید، بنده هم اثری از آن یافتم.
برای کسانی که به تحقیق مشغولند، پدیده ناپدید شدنِ برخی تحقیقات، برخی اخبار حتی، در «اینترنت»، چیزِ عجیب و چندان فوق العاده ای نیست. منتهی در آن زمان هنوز کسی خبر نداشت که «WWW» تا چه حد تحتِ کنترل است. کسی خبر نداشت که به چه سادگی می توان خبری را برداشت یا نهاد.
این تنها تحقیق از این دست نبود و نیست. خشونت به معنای «مردانگی»، در بسیاری از جوامع موجود است و دخترانِ نسبتاً زیادی بر این باورِ احساسی هستند که «مرد، باید کمی خشن باشد». منتهی طبیعی ست که در جوامعِ سنتی و مذهبی (منظورِ نوعِ متعصبِ مذهب است) چنین باوری تشدید می یابد و حتی «نهادینه» می شود.
حال منظور از ذکر موضوعِ بالا چیست؟ منظور نشان دادنِ این واقعیت است که تا چه حد مقوله «خشونت میان زن و مرد» پیچیده است.
منظور آنست که راست است که بسیاری از دخترانِ جوان، مردی را که «نزند»، مرد نمی دانند. این صحیح است. اما ملاک نیست. صحیح است چون واقعیت دارد. و ملاک نیست چون این زنان، تحتِ تأثیرِ همان ارزش ها، همان تربیت، و همان جوامعی اند که مردانِ خشن. این موضوع، چون بی نهایت پیچیده است و نیازمندِ گفتاری مستقل، درهمینجا به کنار گذارده می شود. پرداختنِ ناقص به این مقوله بدانجا منجر می شود که فردِ ناآگاه نتیجه بگیرد که «پس زنان خود ذاتاً مایل اند که خشونت ببینند». و این نتیجه گیری کاملاً نادرست است. من «باید» بدین شکل به این موضوع اشاره می کردم تا خواننده با دقت ببیند که بحث بر سرِ «خشونتِ بین زن و مرد» چیزی نیست که به سادگی قابلِ پرداخت باشد.
موضوعِ دیگری که باید کوتاه ذکر شود و فوراً به کنار گذاشته شود، چون آن هم بی نهایت پیچیده است و نیازمندِ گفتاری مجزا، این موضوع است که من، نه در اینجا و نه در هیچ جا، قصدِ آن ندارم که به نوعی از «فمینیسمِ افراطی» حمایت کرده باشم و آنرا صحیح دانسته باشم. برای من، «فمینیسمِ افراطی» آنسوی دیگرِ بام است که برخی از آن افتاده اند.
حمایتِ من از برابریِ حقوقی زنان با مردان، یا توضیحِ مشکلاتِ حادِ زنان در جامعه ایران، در نگاه من، هیچ ربطی به «فمینیسمِ افراطی» ندارد. چنین موضوعاتی تنها در حوزه «فمینیسم» جای می گیرند، نه در حوزه افراطیِ آن. همانطور که عدالتِ اقتصادی و اجتماعی در حوزه «مارکسیسم» جای می گیرد، و نه در حوزه «کمونیسم».
اما مگر در پیرامونِ خودتان چند نفر را سراغ دارید که این تفاوت ها را بشناسند؟
بنابراین، به گمانِ من، پرورشِ یک دختر به یک «فمینیستِ افراطی» همانقدر نامتعادل و ناسالم است که پرورشِ یک پسر به یک «مردِ خشن». چون هر دوی اینها، از دیدِ شخصیِ من، افراط و خروج از تعادل در رفتار هستند. عدالتخواهی و برابریِ انسانی، نه جنسیت می شناسد و نه افراط و تندروی. هر دوی این حالات لاجرم به «دره عدمِ توفیق در هدف» سقوط خواهند کرد.
* * * * * * * * * * * *
«س» ادامه می دهد:
[یک روز صبح طبقِ معمول رفت سرِ کار. ماچ و بوسه و خداحافظی. مثلِ هر روز. بعد، یه رُبع بعد، عینِ فیلم ها، خیلی تند در رو باز کرد و دوید توی خونه و یه راست رفت پای کامپیوتر. یعنی می خواست مثلاً من فرصت نداشته باشم که کامپیوتر رو خاموش کنم.
رفت مستقیم سرِ کامپیوتر و همه رو نگاه کرد ببینه من دارم با کی چت می کنم. دید دارم با دختر خاله ام در انگلیس چت می کنم. گفت خب خیالم راحت شد. دوباره ماچ و بوسه و رفت سر کار].
این رفتار، نه مختصِ این یک مرد است و نه نمونه ای نادر و استثنائی. اگر چنین می بود، نه مشکلی وجود می داشت و نه من مجبور بودم که خودم را با این موضوع تهوع آور خسته کنم. این رفتار در نسلِ دیجیتالِ ایران، «عمومیت» دارد. بنابراین یک معضلِ دیجیتال – اجتماعی ست.
نسلی که برای کنترلِ زنان و خواهرانِ خود به مدرن ترین تجهیزاتِ تولید شده توسطِ بی غیرتان متوسل می شود. و این کار را غیرت و مردانگی می داند.
منبع: اخبار روز
نظرها
احمد
غیرت؟ یعنی کسی که توی سر زن و بچه اش میزند و به زور محدودشان میکند غیرت دارد؟ یا کسی که شرافتمندانه کار میکند و کلاه سر دیگران نمیگذارد و در برابر ظلم می ایستد و نمیترسد؟
علی
نمیدانم که این مطلب تا چه حد با واقعیت غالب بر جامعه ایران انطباق دارد، جامعه ای که درصد تحصیل کرده هایش در چند دهه اخیر تصاعدی رشد کرده است، ولی این رفتارها در هر سطحی واقعا چندش آور است. اعتماد و اطمینان به همسر و شریک زندگی و خواهر و دوست، کجای این پیوندها قرار دارد؟ آیا جامعه تحصیل کرده ، میزان تحصیلاتش افزایش یافته ولی شعور اجتماعی را گم کرده است؟ نمیدانم عصبانی باید بود یا گریه باید کرد به حال چنین اجتماعی؟
علی 2
آقای علی متاسفانه کاملا با حقیقت انطباق داره .سواد شعور نمی اره اینکه زن من خواهر من دختر من و..... گله من هستن و من باید به عنوان یه چوپان اون ها رو کنترل کنم کاملا در جامعه ما نهادینه شده و حکومت هم از این موضوع نفع میبره
saeid
شما بگو برای گذر از این معضل چه کاری باید کرد ، نشین مثل سیاسیون قبل از انقلاب همیشه حق با زن هست؟ نه عزیز فقط یک پاراگراف انتخاب نکن و تایپ نکن توی این صفحه . احترام یاد مردم بده
بادوباد
ما واقعا توی رسانه ها نیاز به بررسی این مسئله غیرت و حق جنسی برای زن و مرد داریم. موضوع هم آنقدر جذاب هست که همیشه خوانده شود. دست شما توانا و باز هم بنویسید که حتما لازم داریم. من توی نوشته فقط اشاره به یک سری موارد پیدا کردم و نه مقاله ای که موردی را بررسی کند. هر پاراگراف اشاره به یک موضوع میکند که بعد خود شما می نویسید که خارج از موضوع است. حیفم آمد که خاطرات خانمها از مردان غیرتی، که حتما دلیل مهمی برای نوشتن این مقاله بوده، فقط مانند یک تیتر خبر آمده و رفته (یا حتی سوخته)، بدون اینکه کارکردی داشته باشد. از این موارد فقط در حد متلک انداختن به مردان متعصب استفاده شده یا اینکه مثلا: "خیلی پیچیده است ...". خلاصه که شما هر چقدر نتایج بررسی و مقایسه خود را هم بنویسید راه دوری نمی رود. این که شما افراطی نیستید هم که واقعا گفتن ندارد و نیازی نیست که سه پاراگراف از خودتان دفاع کنید. بنویسید آقا. خوشحالمان کنید و بنویسید.
آزاد
درود بر تحلیل عالی
كشكساب
بادرود برهمه ايرانيان، با انكه از بيسوادي مفرط رنج ميبرم ولي گاهي اوقات نوشته هاي زنده ياد نادره افشاري را ميخواندم وبا او ساعتها گفتگو يا مكاتبه مينمودم. اين نوشته تحسين برانگيز مرا يادايشان انداخت. انقدر واقع بينانه و همه فهم مكتوب شده كه حتي بيسوادي چون من نيز ، انرا لمس ميكند و از خويش ميپرسد جايگاه من بعنوان يك مرد( مذكر) در كجاي روابط اجتماعي با جنس مخالفم ميباشد؟ با احترام وسپاس از نگارنده. پاينده ايران، سربلند ايراني
خسرو ثابت قدم
جناب آقای "کشکساب" عزیز، ای کاش همه باسوادان و بی سوادانِ ایران شبیه شما بودند. فکر می کنم وضعِ بهتری می داشتیم. چه خوب که یادی از مرحوم "افشاری" کردید. تنها فمينيستي بود که من شناختم و منطقی و متعادل بود. جایش در داخل و بیرونِ دل خاليست. درود بر شما و بر او
علی
اصلا در محیطی که هستم چنین چیزی را ندیده ام منکر وجود ادمهای احمق نیستم ولی به نظر من چنین داستانی به یک فیلم تخیلی شباهت دارد اگر واقعیت دارد بسی تاسف ٬ بر خلاف تصور نگارنده جامعه ای که سعدی دارد حافظ دارد کاملا فرهنگی است با غنای بالا و چرا نویسنده سعی دارد جامعه ایران را وحشی و بدوی جلوه دهد
كشكساب
بادرود برهمه ايرانيان، ضمن عرض پوزش ا ز حضور خوانندگان محترم و زحمتكشان اين رسانه ، بعلت اينكه وظيفه خودميدانم به اظهار لطف جناب ثابت قدم عرض سپاس بنمايم، لذا از اينكه كمي نماي خصوصي دارد ، شرمنده ام و اميدوارم مورد عفو قرار بگيرم. در باره زنده ياد افشاري، بنابر فرمايش جناب ثابت قدم محترم، ايشان ازاد نويسي را اگر بنا نگذاشت ولي در حد توان خويش ادامه داد و خودسانسوران قلم زن مصلحتي را خجالت زد ه ميكردوآزار ميداد. و در باره فرمايش جناب علي معروض ميدارم تاكيدمينمايم، نويسنده محترم اين مقاله بسيار هوشيارانه و صدالبته وقايع ناخشنودكننده جاري جامعه منِ ايراني را درايران و حتي در موارد نه چندان كم شمار در خارج از كشور نيز به نگارش دراورده اند،. البته برايم بعنوان يك مردِ مدعي غيرتمندي و مخلوط با دموكرات معابئ سخت است كه بپذيرم. ولي واقعيت دارد اگرچه نبايد باشد. پاينده ايران، سربلند ايراني
ناصر
این واقعیت جامعه امروز ماست. انفدر در زمینه آموزش فرهنگی عقب مانده ایم که حدی بر آن تصور نیست. تمام ذهنیت ما پر از آموزش ها و آموخته هایی سنتی است که بغیر نابودی روح و روان مان هیج کارکرد دیگری ندارد. در این جامعه تبلغ فرهنگی است و بودجه کلانی که هزینه می شود برای ارتقاء فرهنگی که فقط ۲۰٪ مردم طالب آن هستند. درحالی ۸۰ درصد مردم درعمل و ظاهر طالب فرهنگ مدرن امروزی هستند . متاسفانه همین خیل عظیم طالب فرهنگ مدرن کمترین تلاش و مطالعه ای برای فهم و درک این فرهنگ جدید نمی کنند. بدین خاطر با مسایل مطرح شده در این مقاله روبرو می شوند