شانتال آکرمن و تجربههای یکه سینماییاش
پرویز جاهد - شانتال آکرمن، یکی از مهمترین زنان سینماگر جهان است. برخی منتقدان از او به عنوان مهمترین فیلمساز اروپایی از نسلاش یاد کرده و با گدار و فاسبیندر مقایسهاش کردهاند.
شانتال آکرمن، یکی از مهمترین زنان سینماگر جهان است اگرچه او با همه اهمیت فیلمهایش، تنها در میان نظریهپردازان فیلم، فمینیستها و «سینهفیل»ها، شهرت دارد و در میان تماشاگران عادی سینما چندان شناخته شده نیست. او بعد از برادران داردن، مشهورترین فیلمساز بلژیکی است. جی هوبرمن، منتقد برجسته آمریکایی او را مهمترین فیلمساز اروپایی از نسلاش دانسته و با گدار و فاسبیندر مقایسه کرده است.
خودش گفته است که تحت تأثیر سینمای تجربی و آوانگارد استن براکیج، جوناس مکاس، مایکل اسنو، و اندی وارهول بوده است. در نظرخواهی سال ۲۰۱۲ نشریه سایتاند ساوند از منتقدان سینمایی، تنها نام دو فیلمساز زن در لیست ۱۰۰ فیلم برتر منتقدان قرار گرفت که یکی از آنها کلر دنی بود و دیگری شانتال آکرمن که با فیلم «ژان دپلمن» در جایگاه سی و پنجم قرار گرفت.
آکرمن در خانوادهای یهودی و لهستانیتبار در بلژیک به دنیا آمد. مادرش از بازماندگان آشویتس بود. ابتدا میخواست نویسنده شود اما پس از دیدن فیلم «پیرو خله» ژان لوک گدار در سن ۱۵ سالگی، تغییر عقیده داد و تصمیم گرفت فیلمساز شود. آوانگاردیسم سینمایی گدار و رویکرد غیرمتعارف و ساختارشکنانه او، برای آکرمن هیجانانگیز بود و از نخستین فیلم کوتاهش تا امروز با او باقی مانده است.
آکرمن بعد از انصراف از تحصیل در مدرسه سینمایی، در سن ۲۱ سالگی به نیویورک مهاجرت کرد. در آنجا با آثار سینمای تجربی و زیرزمینی نیویورک از جمله کارهای جوناس مکاس و مایکل اسنو آشنا شد و تحت تأثیر آنها قرار گرفت.
آکرمن دومین فیلمش یعنی «ژان دیلمن» را در سن ۲۴ سالگی ساخت یعنی حتی از اورسون ولز هم که «همشهری کین» را در ۲۵ سالگی ساخت جوانتر بود و نیز تروفو که در ۲۷ سالگی «۴۰۰ ضربه» را ساخت و آیزنشتین که او هم در ۲۷ سالگی اولین فیلمش «رزمناو پوتمکین» را ساخت.
بیشتر فیلمهای آکرمن به نوعی اتوبیوگرافی او به حساب میآیند و بر اساس تجربههای شخصی زندگی او و افراد خانوادهاش به ویژه مادرش شکل گرفتهاند. بازی او در برخی از فیلمهایش نیز این برداشت را تقویت میکند. در مورد فیلم «ژان دیلمن» گفته است که آن را بر اساس آنچه که در کودکی دیده و از روی ژستهای مادرش ساخته است.
مینیمالیسم آکرمن
آکرمن را یکی از مهمترین نمایندگان سینمای مینیمالیستی هم معرفی کردهاند. سینمای مینیمالیستی آکرمن استوار بر برداشتهای بلند، دوربین ثابت، سادگی روایت، ریتم آرام و فقدان نماهای نقطه نظر (پی او وی) است. استفاده از برداشتهای بلند و پرهیز از کات (برش) در تدوین، منجر به خلق ریتم کند و کشداری شده که خصلت اصلی فیلمهای آکرمن است. در نظر آکرمن، همه عناصر درون قاب از بازیگر گرفته تا رنگ، نور و لوازم صحنه به یک اندازه اهمیت دارند و میزانسن نهایی او را میسازند. ویژگیهایی که در فیلمهای سهراب شهید ثالث هم میتوان جستجو کرد. شباهتهای میان کارهای دو سینماگر انکارناپذیر است. تنها ویژگیهای سبکی نیست که سینمای آکرمن را شبیه سینمای شهیدثالث میکند بلکه تأکید بر زندگی یکنواخت و ملالآور روزمره، نشان دادن رویدادهای معمولی و پیش پا افتاده در زمان واقعی و پرهیز از دراماتیزه کردن رویدادها، از وجوه مشترک فیلمهای دو سینماگرند. هر دو فیلمساز تقریباً همزمان کار فیلمسازی را شروع کردهاند. آکرمن نخستین فیلم بلندش یعنی «من، تو، او» را در سال ۱۹۷۴ ساخت و شهید ثالث نیز «یک اتفاق ساده» (نخستین فیلم بلندش) را در سال ۱۹۷۳ ساخته است.
فیلمهای آکرمن انباشته از شخصیتهای عادی و زندگیهای معمولی و روزمره است. او تصویرگر دنیای یکنواخت و کسلکننده زنان خانهدار و تنهاست. در فیلم «ژان دیلمن»، آکرمن، از زندگی عادی، یکنواخت و بیحادثه زنی خانهدار در بروکسل که برای گذران زندگیاش، خودفروشی میکند، درامی بزرگ و تأثیرگذار ساخته است.
تأثیر رویکرد سینمایی آکرمن از جمله استراتژی مشاهدهگرانه، برداشت بلند، دوربین ثابت و نمایش زندگی آدمها در زمان واقعی را امروز میتوان در فیلمهای سینماگرانی چون جیا ژانکه، پدرو کوستا و آپیچاتپونگ ویراسه تاکول مشاهده کرد.
«شهرم را منفجر کن»، یک تجربه عصیانگرانه
نخستین فیلم آکرمن، فیلم کوتاهی است به نام «شهرم را منفجر کن» که در سال ۱۹۶۸ در سن ۱۸ سالگی ساخت. در واقع با همین فیلم کوتاه بود که او تمها و استراتژیهایی را از نظر سبک سینمایی برگزید که تا امروز هم در فیلمهایش به آنها پایبند بوده است.
«شهرم را منفجر کن» ساخته شانتال آکرمن
دختر جوان این فیلم، از بسیاری جهات شبیه ژان دیلمن، شخصیت زن فیلم معروف آکرمن است. او همانند ژان دیلمن، دختری تنها و منزوی است. او را میبینیم که وارد اتاق تنگ و کوچکش میشود. ماکارونی درست کرده و میخورد. زمین را نظافت میکند و در همان حال درزهای در و پنجره اتاق را با نوار چسب میگیرد. حرکات عجیب و دیوانهواری میکند. جلوی آینه میرقصد. وسایل آشپزخانه را روی زمین میریزد. پاهایش را واکس میزند. با اینکه ظاهرش آرام است و زیر لب آواز میخواند اما همه حرکاتش عصبی و عصیانگرانه است. در انتهای فیلم، او کنار اجاق گاز میرود. کاغذی را آتش میزند و پیچ گاز را میچرخاند و به آن تکیه میدهد و فیلم تمام میشود.
آکرمن خود آن را «تصویر معکوس ژان دیلمن» خوانده است، چرا که دختر جوان این فیلم، برخلاف ژان دیلمن نمیخواهد به قواعد نرمال زندگی روزمره تن دهد و در نتیجه علیه آنها طغیان کرده و خود را نابود میکند.
جاناتان رزنبام فیلم «شهرم را منفجر کن» را ترکیبی از چارلی چاپلین و ژان دیلمن خوانده و آن را با فیلم کوتاه «ساعت یک صبح» (۱۹۱۶) چاپلین مقایسه کرده است. رفتار دخترک، شورش علیه همه عادتها و کارهای روزمره زنها (به طور مشخص زنان خانهدار) است از آشپزی گرفته تا خوردن، شستن ظروف، تمیز کردن زمین، واکس زدن کفشها، و مرتب کردن وسایل خانه.
ژان دیلمن، بیانیه فمینیستی آکرمن
فیلمهای آکرمن، به خاطر تمرکز روی دنیای زنان و رویکرد فمینیستی آنها مورد توجه نظریهپردازان فمینیست بوده است. به اعتقاد شوهینی چودوری نویسنده کتاب «نظریههای فمینیستی فیلم»، آنها در فرم آوانگارد و تجربی سینمای او، ایده «اختراع دوباره سینما» را کشف کردهاند.
آکرمن با فیلمهایش، رویکرد تازهای را در سینمای زنان و نمایش میل زنانه بر پرده سینما، معرفی کرد که پیش از او دیده نشده بود. او بازنمایی تصویر زنان در سینمای مِین استریم (جریان مسلط) را به چالش کشید.
به نوشته پروفسور ژانت برگستروم در مقالهاش در مجله «سایتاند ساوند»، آکرمن در دورهای فعالیت فیلمسازیاش را شروع کرد که فمینیسم وارد عصر تازهای شده بود و فیلمهای آکرمن نیز به عنوان متنهای کلیدی در حوزه مطالعات سینمایی و نظریههای فمینیستی فیلم مورد استفاده قرار گرفت.
نخستین فیلم بلند آکرمن، «من، تو، او» (۱۹۷۶)، داستان زن جوان همجنسگرایی به نام ژولی است که تنها زندگی میکند و اوقات بیکاریاش را به نامه نوشتن و خوردن میگذراند تا اینکه با دختر دیگری آشنا میشود و با او رابطه جنسی شورانگیزی برقرار میکند.
دومین فیلم آکرمن، «ژان دیلمن، شماره ۲۳ خیابان کامرس کوئی، ۱۰۸۰ بروکسل» (۱۹۷۵)، درباره زن خانهداری است که از راه تنفروشی زندگی میکند و خرج خود و پسرش را درمی آورد. روزنامه نیویورک تایمز آن را شاهکار فمینیستی در تاریخ سینما خواند.
نماهایی از فیلم «ژان دیلمن، شماره ۲۳ خیابان کامرس کوئی، ۱۰۸۰ بروکسل» (۱۹۷۵)
این فیلم سه ساعت و بیست دقیقهای، به عنوان یکی از رادیکالترین نمونههای سینمای تجربی و غیرمتعارف جهان شناخته شده است. فیلمی که همه عوامل تولید آن از جمله فیلمبردارش (بابت منگولته) زن بودند. همه کارهای روزمره ژان در زمان واقعی فیلمبرداری شد. آکرمن در این فیلم، سه روز از زندگی زن چهل سالهای به نام ژان دیلمن (با بازی دلفین سیریگ، بازیگر فیلم «سال گذشته در مارین باد» آلن رنه) را با جزئیات کامل و نمایش فعالیتهای روزمره زندگیاش به تصویر کشیده است. تماشاگر، در زمانی واقعی، اعمال روزمره ژان و ریتم زندگی او را تجربه میکرد از پوست کندن سیب زمینی گرفته تا درست کردن قهوه، سابیدن وان حمام تا خوردن یک کاسه سوپ. دوربین لحظات طولانی روی ژان دیلمن در حالی که مشغول پوست کندن سیب زمینی یا حمام گرفتن و یا نظافت است، ثابت میماند. برای آکرمن، نمایش سیب زمینی پوست کندن یا خوردن یک کاسه سوپ در زمانی واقعی همان قدر اهمیت دارد که نمایش به ارگاسم رسیدن ژان و کشتن مشتریاش با قیچی. حتی عنوان دراز فیلم نیز، گواهی است بر رویکرد جزئینگر و پرشکیب آکرمن به زندگی و هنر. به گفته او، «ژان دیلمن» در مورد یک نوع زندگی دفاعی و مرده و مرز مخاطره آمیز بین عقل و جنون است: «ژان باید زندگیاش را طوری تنظیم کند که هیچ فضا و زمانی برای افسرده شدن یا اضطراب نداشته باشد. او اصلاً نمیخواهد یک ساعت هم وقت آزاد داشته باشد چرا که نمیداند چطور باید آن را پر کند.»
دلبستگیهای روزمره ژان با خاطرات کودکی او در محیط یهودینشین بروکسل گره خورده، جایی که زندگی بر اساس آیینها، تنظیم میشود. آکرمن در این مورد میگوید: «من آدم مذهبی نیستم اما فیلم ساختن آنقدر برایم مهم است که برخی چیزهای آن برایم جنبه مقدس پیدا میکنند.»
ژان دیلمن تا سال ۱۹۸۳ امکان نمایش در نیویورک پیدا نکرد اما بارها از سوی منتقدان فیلم، نظریهپردازان و فمینیستها، تحسین شد و به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما در لیست فیلمهای برتر منتقدان قرار گرفت.
آکرمن در مورد این فیلم میگوید: «از ساختن آن احساس غرور میکنم. خیلی از قسمتهای آن از ناخودآگاه من سرچشمه گرفته است. وقتی آن را مینوشتم، مثل یک روخانه جاری شد. متن آنقدر پر از جزئیات بود که دلفین سرینگ شاکی شد که جایی برای ابداع و خلاقیت او نگذاشته است.»
«به درازای شب» (۱۹۸۲)، سمفونی شبانه آکرمن درباره رابطه یک دختر با دو پسر جوان است که تماماً در یک شب و در بروکسل میگذرد. این فیلم نیز از کارهای نسبتاً مهم او به شمار میرود و دربردارنده ویژگیهای سبکی و روایتی سینمای اوست.
در فیلم اتوبیوگرافیک «قرار ملاقاتهای آنا» (۱۹۷۸)، آکرمن به مشکلات زندگی و بحرانهای روحی دختر جوان سینماگری به نام آنا و سفرها و قرار ملاقاتهایش با افراد مختلف میپردازد. این فیلم نیز با همان استراتژیهای فرمی و شگردهای مینیمالیستی روایت مثل نمایش کشدار زمان، و تاکید بر رویدادهای ساده و یکنواخت زندگی روزمره و پرهیز از هرگونه پیچیدگی و زرق و برق ساخته شده است.
مقاومت در برابر برچسبها
شانتال آکرمن همواره با مینیمالیستی یا فمینیستی خواندن فیلمهایش مخالفت کرده است. او در واکنش به مینیمالیستی یا فمینیستی خواندن «ژان دپلمن» گفته است: «فکر نمیکنم مینیمالیستی باشد. به نظرم ماکسیمالیستی است. خیلی بزرگ است. و اگر فیلم را امروز میساختم، نمیدانستم که فمینیستی نامیده خواهد شد، چرا که میتواند در مورد زندگی یک مرد هم باشد.»
به اعتقاد ژانت برگستورم، استاد دانشگاه یوسی الای، در اغلب بحثها در مورد «سینمای جدید زنان»، سینما را به دو دسته به اصطلاح رئالیست (به معنی قابل دسترس) و آوانگارد (به معنی نخبهگرا)، تقسیم کردهاند اما فیلمهای آکرمن، این تمایزها را در نظر نمیگیرد و در این طبقهبندیها نمیگنجد.
فیلمهای آکرمن، مرز بین رئالیست بودن و آوانگارد بودن را نادیده میگیرد و در برابر طبقهبندیهای مرسوم و متعارف مقاومت میکنند. اکرمن میگوید که فیلمهایش بیشتر بیانگر حالتها هستند تا اینکه صرفاً منظری فمینیستی داشته باشند.
آکرمن میگوید که همه برچسبهایی که به فیلمهای او میزنند، تا حدی آزاردهندهاند: «نام گذاشتن روی یک چیز، به معنی مالکیت آن است. به نظرم این برچسبها فیلم را کوچکتر میکند. شاید آنها حق داشته باشند اما هرگز کاملاً حق با آنها نیست.»
قطعاً فمینیستی یا مینیمالیستی خواندن سینمای آکرمن، خوانشی محدود، تقلیلگرا و یکسویه از فیلمهای اوست و بسیاری از وجوه مهم سبکی و تماتیک کارهای او را نادیده میگیرد. هر فیلم آکرمن را باید بر اساس دنیایی که خلق میکند و شخصیتها و فضاهایش تحلیل کرد. بدون طبقهبندی فیلمهای آکرمن در این دستهها و پکیجهای محدودکننده و تقلیلگرا، میتوان فیلمهای او را دید و از نگاه سینمایی واقعگرا و متفکرانه سازنده آنها لذت برد.
آکرمن با اینکه همجنسگراست و گرایش جنسی او به طور صریح در فیلمهایش به ویژه «من، تو، او» منعکس شده اما همان طور که دیوید ادگار میگوید، به سختی میتوان فیلمهای او را در ژانر سینمای همجنسگراها قرار داد چرا که فیلمهایش در برابر هر نوع طبقهبندی شدن مقاومت میکنند.
به گفته ادگار، فیلم «من، تو، او» (۱۹۷۴) در میان کارهای آکرمن استثناست چرا که در آن، شخصیت زن اصلی فیلم که خود آکرمن نقش او را بازی میکند، وارد آپارتمان دوست دختر سابقاش میشود و در پلان- سکانسی طولانی با او سکس میکند. سکانسی که به گفته دگار، به خاطر طولانی بودن آن و نشان دادن هماغوشی دو زن برهنه در رختخواب، شاید نظربازانه باشد اما به خاطر ثابت بودن دوربین، خصلت پورنوگرافیک ندارد.
من، تو، او» (۱۹۷۴)
آکرمن، همواره با نمایش این فیلم در جشنوارهها و رویدادهای سینمایی مربوط به همجنس گراها مخالفت کرده است. او گفته است که هرگز اجازه نمیدهد فیلمی از او در یک فستیوال مربوط به همجنس گراها به نمایش درآید. اگرچه او بعدها حرفش را در مورد «من، تو، او» پس گرفت و اجازه نمایش این فیلم در جشنواره دگرباشان لندن در سال ۲۰۱۳ را صادر کرد.
مستندهای آکرمن
آکرمن در فیلمهای نیویورکی مستندش مثل «خبرهایی از خانه» (۱۹۷۶) و «داستانهای آمریکایی، غذا و فلسفه» (۱۹۸۹)، تصویر غیرمتعارفی از نیویورک ارائه داد که در فیلمهای دیگر دیده نشده بود. در مستند «خبرهایی از خانه»، با ساختاری غیر روایی مواجهایم. دوربین در خیابانها، مترو و فضاهای عمومی نیویورک مثل ایستگاه و گذرگاه زیرزمینی تایمز اسکوئر و منطقه هلز کیچن (کلینتون) در نزدیکی منهتن پرسه میزند و به ثبت زندگی یکنواخت و ملالآور روزانه میپردازد.
این فیلمها از دید یک زن مهاجر یهودی بلژیکی و لهستانیتبار ساخته شده و با هویت نژادی و ملی آکرمن عجیناند. هر قاب بابِت مونگولت، فیلمبردار همیشگی آکرمن از نیویورک، مثل یک تابلوی ادوارد هاپر است. صدای آکرمن که نامههای مادر دلتنگش را میخواند و به صورت وویس اور بر روی فیلم شنیده میشود، فضایی به شدت ملانکولیک ایجاد کرده است.
فیلم با نمایی لانگشات از کوچهای خلوت در نیویورک شروع میشود که گاهی اتومبیل یا عابری از آن عبور میکند. دوربین، دقایقی برای طولانی ثابت میماند. بعد قطع میشود به نمایی دیگر از خیابانی پهنتر که همچنان خلوت است. آنگاه صدای آکرمن شنیده میشود که نامهای را که مادرش از بلژیک برای او فرستاده میخواند: «فرزند عزیزم. نامهات رسید. امیدوارم اغلب برایم بنویسی. در هر حال امیدوارم زودتر به خانه برگردی. امیدوارم تا الان کار گیر آورده باشی. فکر میکنم نیویورک بهت خوش میگذره. برای همین ما هم با اینکه دلمان برایت تنگ شده خوشحالیم. کی برمیگردی؟ اینجا همه چیز مثل سابق است. اما سیلوین سرما خورده و من هم حال چندان خوبی ندارم. فشار خونم خیلی پایین آمده و برای آن قرص میخورم. امروز روز تولد منه و من احساس اندوه میکنم. امروز، یک روز شنبه کسالتآور و ساکت در فروشگاه است. برای تولدم، ما شام را با دوستانمان خواهیم خورد. تولد تو هم در پیش است و من برایت بهترینها را آرزو میکنم. زود برایم بنویس. من نگران کار تو، نیویورک و همه چیزم. از طرف هر سه تایمان تو را در آغوش میگیرم. ما همیشه به تو فکر میکنیم. مادرت.»
نمای آخر نمای دوری است از آسمانخراشهای نیویورک در هوایی ابری و مهآلود که از میان آب گرفته شده.
در پایان فیلم، دوربین اکرمن، برخلاف شروع فیلم به حرکت درمیآید. در پلان سکانس طولانی آخر فیلم که حدود ۱۲ دقیقه طول میکشد، دوربین درون قایقی قرار دارد که آرام از بندر نیویورک دور میشود و آنقدر فاصله میگیرد که در آخر تنها نمایی دور از آسمانخراشهای بلند در فضایی ابری و گرفته به چشم میآید.
آکرمن آخرین نامه مادرش را خوانده و دیگر جز صدای امواج آب و آواز مرغان دریایی، هیچ صدایی شنیده نمیشود.
در مستند دراماتیزه شده داستانهای آمریکایی، غذا، خانواده و فلسفه (۱۹۸۹) نیز آکرمن بار دیگر دوربیناش را به نیویورک و این بار به میان جامعه یهودیان این شهر میبرد و به ثبت فرهنگی که رو به زوال است میپردازد. در این فیلم نیز دوربین آکرمن در قابهای ثابت و نماهای طولانی، به ثبت حرفهای خانوادههای یهودی و روایتهای آنها از مهاجرت، هولوکاست و زندگی در نیویورک و سنتهای یهودی میپردازد.
فیلم «شرق» (۱۹۹۳) آکرمن، مستندی درباره اروپای شرقی و روسیه بعد از فروپاشی کمونیسم است. در این فیلم آکرمن به سرزمین اجدادی و ریشههای لهستانی و شرقیاش توجه کرده است. «شرق» نیز با همان سبک «خبرهایی از خانه» ساخته شده. قابهایی ثابت از صفهای دراز و مردمی که به دوربین زل میزنند.
اقتباسهای ادبی
بیشتر فیلمهای آکرمن بر اساس تجربههای زندگی شخصی او ساخته شدهاند اما او چند فیلم هم بر اساس رمانهای معروف از نویسندگان سرشناس اروپایی ساخته است. فیلم «اسیر» (۲۰۰۰) او اقتباسی از رمان «زندانی» اثر مارسل پروست است. داستان مرد ثروتمندی به نام سیمون که محبوبش آریانه را در آپارتمانش حبس میکند چون که به او مشکوک است و میخواهد بفهمد که آیا او لزبین است یا نه. این فیلم مثل کارهای اولیه آکرمن، مطالعهای درباره ماهیت عشق و هویت جنسی است.
نماهایی از فیلم «اسیر»
آخرین فیلم آکرمن با عنوان «حماقت آلمایر» (۲۰۱۱) نیز اقتباسی از رمان جوزف کنراد، نویسنده انگلیسی است. داستان تاجری هلندی است که در جنگلهای بورنئو زندگی میکند. این فیلم نیز، ادامه تجربههای رادیکال قبلی آکرمن در سینماست با پلان سکانسهای طولانی و مکث زیاد روی لحظههای زندگی. آکرمن، خوانشی فمینیستی و پسا استعماری از رمان عصر استعماری جوزف کنراد ارائه کرده است. نمای ده دقیقهای آخر فیلم که پلانی ثابت از صورت آلمایر و تکگویی او رو به دوربین است، بسیار جسورانه و تأثیرگذار است.
شانتال آکرمن بعد از «ژان دیلمن»، فیلمهای زیادی ساخت اما به قول دنیس لیم، او همانند اورسون ولز که همیشه زیر سایه «همشهری کین» بود، هرگز نتوانست از زیر سایه شاهکار اولیهاش خلاص شود.
خود در اینباره میگوید: «گاهی فکر میکنم که باید این فیلم را بعد از ساختن چند فیلم دیگرم و در آخر دوره فیلمسازیام میساختم. یادم هست که با خودم میگفتم، چطور میتوانم فیلمی بهتر از این بسازم؟ اما این فیلم دقیقاً همان فیلمی بود که باید میساختم. فیلمی که حرفهایی درباره زنان دارد، درباره روش زندگی، درباره زندگی پس از جنگ. من نباید هیچ چیزش را تغییر میدادم.»
شانتال آکرمن هماکنون در کالج شهر نیویورک به تدریس سینما مشغول است.
نظرها
آرمان شهر | Armanshahr| بنیاد آرمان شهر | هفتروز نامه حقوق بشری زنان ـ شماره 109
[…] شانتال آکرمن و تجربههای یکه سینماییاش رادیو زمانه ۲۲ آگست ۲۰۱۵ شانتال آکرمن، یکی از مهمترین زنان سینماگر جهان است اگرچه او با همه اهمیت فیلمهایش، تنها در میان نظریهپردازان فیلم، فمینیستها و «سینهفیل»ها، شهرت دارد و در میان تماشاگران عادی سینما چندان شناخته شده نیست. او بعد از برادران داردن، مشهورترین فیلمساز بلژیکی است. جی هوبرمن، منتقد برجسته آمریکایی او را مهمترین فیلمساز اروپایی از نسلاش دانسته و با گدار و فاسبیندر مقایسه کرده است. […]