بحران پناهجویان، تهدید یا فرصت؟
هومن زندیزاده- اروپایی که به آزادی بیان مینازید، اکنون برای ایستادگی در برابر موج پناهجویان، دست به دامن مسیحیت شده است.
از اولین روزهایی که به استرالیا آمدم، بارها غریبهها از من پرسیدهاند که «اهل کجایی؟»
این پرسش در وادی امر چندان عجیب به نظر نمیرسد. بالاخره هر کسی ممکن است با دیدن یک غریبه کنجکاو شود که این لهجه و این ظاهر متعلق به کجاست. ولی تا میگفتم «ایران»، در اغلب موارد پرسش دیگری هم -البته با کمی نگرانی- اضافه میشد: «چه دینی داری؟»
برای منی که از کودکی آموخته بودم که «هرگز نباید در گرایشات مذهبی دیگران تجسس کرد»، این پرسش حس وحال خوبی در پی نداشت. خصوصاً اینکه اگر من خودم را ایتالیایی یا مکزیکی جا میزدم، هرگز خبری از این سؤال نبود.
در واقع، ایرانی بودن برای خیلیها (نه همه؛ فقط برای «خیلیها» که تنها وجود یکیشان کافیست تا حالت خراب شود)، مترادف است با خاورمیانهای بودن، و خاورمیانهای بودن مترادف است با عرب بودن و مسلمان بودن؛ چیزی که در نگاه اینها افراط آن میشود داعش، و تفریط آن میشود چهار-زنه بودن، تحجر، انواع نابرابری و خیلی چیزهای دیگر. کسی هم کاری ندارد که مردمان یک سرزمین با حکومتشان تفاوت دارند یا نه. یک خاورمیانهای محکوم به قرار گرفتن در این موقعیت است.
خلاصه کمکم به این نتیجه رسیدم که چنین پرسشهایی خوشایند نیستند، چرا که دین و ملیت یک غریبه بیش از اینکه با ما یکسان باشد، متفاوت است. تفاوتهایی از این دست هم بیش از آنکه آدمها را به هم نزدیک کنند، از یکدیگر دور خواهند کرد. پس نه تنها از دین، بلکه دیگر از ملیت کسی هم هرگز نمیپرسم.
اتفاقاتی که در چند هفته اخیر در رابطه با هجوم پناهجویان به اروپا مطرح شد، بار دیگر تمام این افکار را به یادم آورد. بار دیگر به فکر افتادم که چقدر مهم است که مهم نباشد کی اهل کجاست یا چه دینی دارد. ماجرا از جایی شکل گرفت که اسلواکی گفت تنها ۲۰۰ پناهجوی سوری را «به شرط مسیحی بودن» قبول خواهد کرد. بعد هم نخستوزیر مجارستان با اشاره به تهدیدی که متوجه «ارزشهای مسیحی» شده، اضافه کرد که «اروپاییان در قاره خودشان تبدیل به اقلیت خواهند شد.»
شهروندان زیادی هم میگفتند و میگویند که «پناهجویان مسلمان باید به کشورهای مسلمان بروند.» نمونه بارزش هم ساکنان آلمانشرقی هستند که حملاتی را نسبت به پناهجویان صورت دادهاند.
اروپایی که به آزادی بیان مینازید، اکنون برای ایستادگی در برابر موج پناهجویان، دست به دامن مسیحیت شده است. بعد عدهای خیال میکنند که نژادپرستی ربطی به دین ندارد. اتفاقا دارد. وقتی عرب بودن و خاورمیانهای بودن پیش از هر چیز در ذهن افراد یاد و نامِ اسلام را زنده میکند، دینستیزی/مسلمانستیزی و نژادپرستی مفاهیمی جدا از هم نخواهند بود. آنها در شرایطی مسیحیت را بهانه میکنند که بر در و دیوار کلیساها این جمله به چشم میخورد: «مسیح [هم] یک پناهجو بود.»
پس خیلی ساده میتوان گفت کسانی که با ورود مسلمانان مشکل دارند، نمیتوانند خود را مسیحی بدانند. چرا که ارزشهای مسیحی تنها زمانی رعایت خواهند شد که جان انسانها و امنیت آنها بر هر چیزی ارجحیت داشته باشد.
اما چرا پناهجویان حق دارند اروپا را انتخاب کنند؟ خاورمیانه و آفریقا از سوی همین دنیای غرب به مثابه جهنمی بر روی زمین تصویر شدهاند. اما شرایط خاورمیانه آنقدرها هم که در رسانههای غربی بیان میشود، جهنمی نیست. یمن، عراق و سوریه را که در نظر نگیریم، عمده کشورهای خاورمیانه از امنیتی نسبی برخوردارند. منتها وضعیت طوری تصویر شده که مثلا وقتی من سال گذشته قصد سفر به ایران را داشتم، عدهای از دوستان استرالیاییام نگران بودند که مبادا هواپیمای ما را داعش سرنگون کند!
یا مثلا وقتی بهشان میگویم که ترکیه کشوری خاورمیانهایست، زیر بار نمیروند. چرا که در نظرشان جایی که بشود در ساحلش آفتاب گرفت، نمیتواند خاورمیانه باشد!
در عین حال، غرب نیز آن بهشتی که یک خاورمیانهای «دنیا ندیده» تصور میکند، نیست. کسانی که در مرزهای خاورمیانه حبس شدهاند، همانقدر درباره غرب رویاپردازی میکنند که یک غربی خاورمیانهندیده در رابطه با ما کابوسپردازی کرده است. مثلا همین که در آمریکا شهروندان میتوانند با اسلحه از هم انتقام بگیرند، حاکی از عمق فاجعه در قدرتمندترین کشور دنیاست. البته که شرایط عمومی به نحویست که اروپا، آمریکا، کانادا و استرالیا رفاه و امنیت بیشتری را عرضه میکنند، اما، نه ما آنقدرها فلاکتباریم و نه آنها آنقدرها سعادتمند. با این حال به واسطه دستگاه عظیم رسانهای غرب، این پازل به نحوی چیده شده که آفریقا و خاورمیانه نماد «شرّ مطلق» و غرب نماد «خیر مطلق» باشند. برای همین کسی که مثلا دارد از کشوری خاورمیانهای میگریزد، هرگز نمیخواهد از جهنمی به جهنم دیگر وارد شود. علاوه بر این، همین کشورهای غربی به طور مستقیم در جنگهای امروز نقش داشتهاند. پس پذیرش پناهجویان آواره کمترین کاریست که میتوانند در راستای بهبود اوضاع انجام دهند.
اروپا از یک نقطهنظر دیگر هم محکوم به پذیرش پناهجویان است. آنها خود روزگاری در پی جنگهای جهانی روانه اقصی نقاط جهان ــ از جمله خاورمیانه ــ شده بودند. برای من یک نمونه بارزش مادربزرگم است که در کودکی همراه خانواده از شوروی به ایران پناه برد. نمونه دیگر، استرالیا است. در استرالیا هم موج پناهجویان اروپایی از آغاز جنگ جهانی دوم شدت گرفت.
گفته میشود که از آغاز دهه ۱۹۴۰ تا پایان دهه ۱۹۶۰ بیش از سه میلیون اروپایی وارد استرالیا شدند. یعنی تا سال ۱۹۷۰، حدود یکچهارم جمعیت استرالیا را جنگزدگان اروپایی تشکیل میدادند. جمعیت این کشور در سال ۲۰۱۴ معادل ۲۲ میلیون نفر اعلام شد. از این تعداد حدود ۹۰ درصد سفیدپوست هستند و بومیان استرالیا ــ ساکنان اولیه این سرزمین ــ تنها چیزی حدود یک درصد را تشکیل میدهند. شرایط در سایر ممالک چندفرهنگی نظیر آمریکا و کانادا هم از لحاظ ماهوی چندان تفاوتی ندارد.
حال اروپا که خود روزی با فراری دادن آوارگان دنیا را اشغال کرده بود، چطور میتواند مانع از ورود سایر نژادها به قاره سبز شود؟ جمله «این بدترین بحران مهاجرت پس از جنگ جهانی دوم بوده است» که به کرات این روزها تکرار میشود، به همین واقعیت تاریخی اشاره دارد.
حضور پناهجویان در اروپا هزینههایی در پی خواهد داشت. آنها زبان بلد نیستند، شغل ندارند، سرمایه ندارند، و از نظر روحی دوران سختی را گذراندهاند. آنها حتی ممکن است تا سالهای سال نتوانند بر احساس غربت غلبه کنند. با این حال این تنها یک روی سکه است. وقتی این پناهجویان شرایط لازم را کسب کنند، میتوانند به عنوان نیروی کار ارزان به اقتصاد اروپا کمک کنند. این مساله به تازگی در نشست وزرای دارایی ۲۰ کشور ثروتمند جهان هم مطرح شد.
اما چیزی که در این روزها بیش از همه حال آدم را خراب میکند، از جانب خودیهاست، نه اروپاییان.
خاورمیانهایهای زیادی در محیطهای مجازی و غیرمجازی تلاش میکنند تا مانع از ورود پناهجویان به دنیای غرب شوند. آنها که خود را «پناهنده قانونی» و آوارگان را «پناهنده غیرقانونی» میدانند، معتقدند که نباید هر کسی را به غرب راه داد. استدلال عمدهشان هم این است که «ما از آنجا بریدیم که با آن مردمان مواجه نشویم. پس چرا حالا باید دوباره در دنیای غرب نیز تحملشان کنیم؟»
حتی دیدهام که عدهای میگفتند «اینها آنقدر پول دارند که میتوانند هزاران دلار/یورو به قاچاقچیان انسان بدهند و وارد این مرزها شوند. پس وضعشان خوب است.»
این خودیها با دولتهایی مثل استرالیا که جلوی قایقهای پناهجویان را گرفتهاند، همنوایی میکنند. اینها به روی خودشان نمیآورند که این دلارها/ یوروها تمام دار و ندار و گاهی قرضهای هنگفتی هستند برای پرداخت هزینه سفرهای مرگ.
اگر قانونی بودن روند پناهجویی به معنای اقدام از طریق سازمان ملل باشد، آن وقت دو مشکل عمده وجود خواهد داشت:
۱) برای بسیاری از جنگزدگان امکان چنین اقدامی از طریق دفاتر سازمان ملل وجود ندارد.
۲) حتی اگر این امکان میسر باشد، روند رسیدگی به این پروندهها آنقدر پیچیده، فرسایشی و نامطمئن است که کسی تمایل به آزمودن این راه نخواهد داشت. گاهی دیده شده که پناهجویانی برای سالها در کشورهای واسطه ــ نظیر ترکیه ــ منتظر پاسخ ماندهاند. در این شرایط نه تنها کسب درآمد تقریبا ناممکن است، بلکه همواره خطر رد شدن پرونده نیز وجود دارد. این شرایط، برزخی بیپایان است.
خانواده آیلان ــ کودک سه سالهای که عکسش خبرساز شد ــ قبلا درخواستشان برای مهاجرت به کانادا رد شده بود. بعد از زدن به دریا و مرگ مادر و فرزندان خانواده، کانادا به پدر آیلان پیشنهاد پناهندگی داد که او البته نپذیرفت. حرفهای کسانی که در این شرایط «کاسه داغتر از آش» شدهاند، مصداق چشم بستن بر حقایق تلخ زندگی پناهجویان است.
بشر در برهه حساسی قرار گرفته است. بحرانی عظیم دارد انسانیت را به چالش میکشد. ولی در عین حال اکنون بهترین زمان برای تغییر در رفتارها و حل کردن مشکلات ناشی از تبعیض و نژادپرستی است. ما تنها دو راه داریم: یا به این مشکلات دامن زنیم، یا از آنها شرافتی برسازیم. این شعر سعدی برای روزگار ما سروده شده تا تمام مردم جهان آن را به یاد بسپارند:
بنیآدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار ...
نظرها
امیر حسین
پرسش از بحران مهاجرت زمانی می تواند چاره ساز باشد که از نگاه رایج مانند متن فوق که همچنان مطابق با سیاست های راست( البته غیر افراطی ) نسبتش را مشخص کند. اینکه غربی ها به واژه های جعلی مثل شرق، خاور دور، خاور میانه و ... "دیگری" میسازند و آن را بر اساس پیش فرض های تبلیغاتی تحلیل میکنند به ذات مشکل ساز نیست. اینکه آنها مفاهیمی مانند خاورمیانه ، اسلام، چادر، داعش، خشونت یکسان سازی میکنند پروپگندایست که در دستور کار همه ی رسانه ها قرار گرفته . رسانه ها بودجه میگیرند تو جهان مارا مطابق هدف خودشان بسازند. بدون تردید این رسانه ها میتوانند گاهی افراطی باشند و نقش خود را روبازی کنند مثل کیهان، یا اینکه با ظرافت جلو بروند و با این ادعا که صدای های مستقل هم به محل بازنمایی ادعای دمولراتیک بودند کنند مثل بی بی سی. مسله بحرانی این نیست که شرق جهنم است و غرب بهشت. چرا که این دوگانه جعلی واقعیت ندارد. اما اینکه چه کسی خاوره میانه را به ویرانه تبدیل میکند پرسش چاره سازی است. تجربه شخصی آقای زندی زاده چیزی چندان جدیدی نیست. نژاد پرستی، عدم آگاهی، تعصبات دینی و... اما این ها زمانی بحران ساز میشوند و مصداق پیدا میکند که پای اقتصاد و سرمایه به میان می آید. برای مثال عرب های امارات متحده و عربستان ، عرب های سوریه وعراق هردو زمینه های مشترک زیادی دارند اما چرا یک زن از دوبی ( با روبنده) در هتل هیلتون اقامت میکند و یک زن روسی( با روبنده) در کمپ پنها جویان؟ مسله ساده است، سرمایه. تحلیل بحران های حال حاضر مادامی که با پرسش از سرمایه گره نخورد، لاپوشانی کردن آنهاست. همان چیزی که غربی ها میخواهند. باید میزان فروش اسلحه، درآمدی که غربی ها از چنین کابوسی که در خاور میانه ساخته اند را هم بررسی کرد. باید حواس جمع بود که پناهنده ها امروز نیرو های کار فردای آلمان و اتریش و فرانسه خواهند بود و قرار است به طرز متمدنانه ای برده غربه ها شوند.سوری ها عراقی ها یمنی ها افغانی ها فرار نکرده اند فرارشان داده اند . باید واضح سازی کرد که این بیابان گرد ها نسبتشان با مافیای اسلحه کجاست. تاریچ استعمار را خواند و استعمار گران را وادار به پرداخت غرامت کرد.
motaro
چه فرصتی؟ البته که تهدید است. چنین تحلیلهایی بیش از آموزنده بودن , متاسفانه رقت انگیزند. از آن رو که نشانی هستند از اینکه کسانی که مهربان و دلسوزند,عقل ندارند وآنان که عاقلند وجدان ندارند.چرا نمیتوانیم هر دو را با هم داشته باشیم؟ چرا انسانیت و مهربانی ها همیشه باید از نوع دوستی خاله خرسه باشند؟ نخست باید بدانیم جهان امروز با زمان جنگ جهانی تفاوت کرده. جمعیت جهان آن زمان کمی بیش از ۲ میلیارد نفر بود و اکنون ۷/۳ میلیارد. وضع اروپا که افتضاح است.مثلا تراکم جمعیت در ایران حدود ۴۳ نفر بر کیلومترمربع است اما این رقم در آلمان ۲۳۰ در کل بریتانیا ۲۴۵ و در کشور انگلستان ۴۰۵ است. و مهربانان بی عقل انتظار دارند دولتهای اروپایی بدون سقف به شکل نامتناهی پناهجو قبول کنند. من نگران اروپا نیستم. آنها نیازی به نگرانی امثال من ندارند. حرف من راجع به آوارگان بینوا است و تبعیضی که با مهاجر پذیری بر آنها روا میشود. این را قبلا زیر یک نوشته دیگر که مثل همین متن بود نوشتم که ظاهرا میان کامنتهای فراوان دیگر, گم شد واینجا دوباره تکرار میکنم: در سوریه(مجموعا درون و بیرون مرزهای کشور) اکنون ۱۲ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر آواره اند: http://www.unocha.org/syria دو تبعیض عمده رخ می دهد که ذاتی امر مهاجرپذیری است: ۱- تبعیض اول: ۱۶۰ هزار نفر را می پذیرند یعنی ۱۲میلیون و ۴۰ هزار نفر بقیه را نمی پذیرند ! این است معنی کمک کردن؟ که بینشان تبعیض اعمال کنند؟ ۲- تبعیض دوم: از آن ۱۶۰ هزار هم ۴۰ هزار میروند آلمان و بقیه به جاهای دیگر اروپا. در حالی که همه می خواهند بروند آلمان نه مثلا یونان که خودش هزار مشکل دارد. اینجا هم باید دست به انتخاب زد و میانشان تبعیض اعمال کرد. من که هر چیزی در این کار می بینم جز انسانیت و خیرخواهی. معنی اش این است که مثلا کودک "الف" زنده بماند و کودک "ب" بمیرد ! مهاجرپذیری بلای خانمانسوزی بر سر مردمان کشورهای فقیر است. باعث شده مردمان به جای تلاش برای تغییر وضع موجود به فکر فرار از آن باشند.به یاد دارم در همین ایران زمان درگیری های سال ۸۸ خوشحالی بیشتر همکلاسی هایم نه دموکراسی و آزادی وطن بلکه این بود که با شرکت در تظاهرات و ساختن پرونده سیاسی برای خود بتوانند از فلان کشور پناهندگی بگیرند. بسیاری هم اتفاقا موفق به این کار شدند که البته مبارکشان باشد. و اما: وضع مردم سوریه درست نمیشود جز از درون سوریه. اگر میخواهیم به آنان کمک کنیم ؛ تلاش کنیم آزاد شوند. هم از دست نصره و داعش هم از دست بشار و حزب بعث.
Behrouz
آدمی که تنها به قاضی برود راضی هم بر میگررد. سفری به لوتون، رادرهام، برادفورد،........در انگلستان و سفری به مالمو در سوئد و سفری به پاریس و مارسی در فرانسه و...........و.................بزنید و ببینید چه فاجعه ای نسل دوم و سوم این قوم ببار آورده اند. با این حمله و اشغال، اروپا تبدیل به جهنمی نظیر افغانستان، سوریه، عراق،...........و آفریقا میشود. مسیحیت و اروپا مسئولیتی ندارد. این فاجعه را اسلام و مسلمانان بوجود آورده اند و خود باید در کشورهای بهشت اسلامی خودشان حل کنند.
Bahram
اسلواکی حرفی زده آقای نویسنده آنرا بهانه کرده کلّ اروپا را به میان میکشد.ضّد غرب بودن نویسنده چنان چشم گوشش را بسته که حضور یک میلیون سوری در آلمان و استقبال مردم اروپا را ندیده میگیرد و امریکا و اروپا و استرالییا را مسٔول میپندارد.یک کلام از باعث این بحران یعنی اسد که تظاهرات آرام مردم را به خون کشید و که امروز با صدها هزار کشته و ملیونها آواره رو در رو هستیم.نه اسمی از ایران نه از روسیه نه از حزب الاه که آتش بیار این معرکه اند.
منطقی ترین
مترو مشکل سوریه و تمامی کشورهایی مانند سوریه (افغانستان، عرق، ایران، پاکستان، هند، لیبی، قطر، و و و) در واقه در فقر این کشورها در زمینه تریخشناسی هست و بی اطلاعی از تاریخ جنگهای جهانی اوّل، دوم و همینطور صنعتی شدن اروپا و همینطور کلنیالیسم هست. راسیسم اروپا در بطن تاریخ و فرهنگ اروپا جأ داره. باید خوند، نه هرچیزی رو، باید از خود سوال کرد، نه هر سالی رو بلکه مهمترین سؤالها رو، باید از آسمون پامونو بذاریم زمین و کمتر اسسی باشیم. این فقر از کجا سرچشمه گرفته؟ از سرکوب و دست اندازی مدام در روند این کشورها توسط سلطههای جهانی، عمدتا ! این به این مانع ایست که هرچی غربیست بد است. یا ما بهترین هستیم، یا اینکه هکومتهایمون هر سیاستی دارند پشتشان باشیم. ما باید مطالعه کنیم و فکر کنیم! و بر این پایه سازماندهی کنیم (با هم باشیم) و تصمیم بگیریم. این شعار نیست. این تنها راه است. مردم سوریه با کشوری غنی، مردمی با فرهنگ هستند. دعوای قلدرهاست (آمریکا و روسیه) به خصوص آمریکا! ادامه جنگ سرد است.. که اثرش در منطقه بدبختی ملتهاست.. درواقع ادامه جنگ اول جهانی، و بعد جنگ دوم جهانیست در ظاهری دیگه..
منطقی ترین -
بهروز و بهرام هردو نوشتههایتان دلیلی شد که من مطلبی رو خاطر نشان کنم. امیدوارم که بخونید و تعمّق کنید. دوستان شاید کمی سادگی باشد این که ما به کمکهای برخی مردم انسان دوست در آلمان و یاآ کلاً در اروپا نگاه بیندازیم و سپس به اروپا فش بدهیم یا ندهیم.. رسانهای آلمان، اتریش، فرانسه، انگلیس را نگاه کنید، سرتیتره خبرهاشون رو بخونید، مطالب رو بخونید، و میبینید که مهمترین رسانهها در این کشورها چگونه علیه مردم و کشورهای خاورمیانه مینویسند، و چه اندازه تاثیرگذار بر موج راسیسم اروپا هستند. این رسانهها اگرچه عموما همپای سیساتهای آمریکا (در امور خارجی) هستند ولی بخش عمده احزاب و مردم در اروپا همگرای این موج ضدّ انسانی هستند. اکثر مردم اروپا "خرسوران" موج سوار هستند و آگاه به این نکته. این آگاهی را همین رسانهها بهشون میدهند و همزمان اینکه هرچه غیر از ما هست، بد است. ما بهترینها و اصیل ترینها هستیم.. برین تو دلشون، بهاشون گفتگو کنید و میبینید که حرف بنده گمان نیست. من به هر سه زبان میتونم صحبت کنم و سالهاست که در اروپا زندگی میکنم. بنابرین اگر از موج راسیسم در اروپا صحبت میکنم به این معنا نیست که کلیهٔ ملت اروپا راسیست هستند اما این موج خیلی قوت پیدا کرده، با هر دخالت نظامی در کشوری در این جهان این موج رو میتونن قویتر کنند. نگاه بندازیم به دخلتهای نظامی که داشتند: عراق ۲۰۰۳، افغانستان ۲۰۰۱، لیبی ۲۰۱۱، سوریه (ای س). کنترا رولوسین در زمان مصدق در ایران ۱۹۵۳، دخالت در شیلی ۱۹۷۳، دخالت در گوانتانامو ۱۹۵۴، دخالت در سرببستان ۱۹۹۹، دخالت کنونی در اوکراین از سال ۲۰۱۴ تبلورش رو در رسانهها دیدیم. چاره: این نیست که پشت حکومتهایی منطقهای قرار بگیریم (که آنها دست نشاندها هستند). این نیست که به هم فحش بدهیم. این نیست که به الله پناه ببریم. شباهتهای خود را دریابیم. پیوند.. به این امر آگاه باشیم که از هر کشوری افرادی هستند که پول میگیرند من به نفع این سیاستها در لفافه "فعالیت برای وطن" کار میکنند و تاثیر میگذرند تا مردم با آرزوهیشان برای فردایی بهتر به خیابان میآیند آب را همین نیروها گلآلود کرده و بستر جنگ و دخالت نظامی را در بدترین شکل به ارمغان میاورند، و در بهترین شکل نیروهای دستنشاندهای را حاکم سرنوشت ملتها. همانند حکومتهایی ایران قبل و بعد از مصدق در ۱۰۰ سال گذشته.
شاهد
از این " منطقی ترین " سوال کنید حکومت ایران دست نشانده کیست ؟
شاهد
بخوانید و تعمق کنید . الحیات / خالد الدخیل http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/57256 "اکثریت عربها و مسلمانان به برتری غرب در زمینه تمدن اعتراف نمیکنند. آنان تنها به برتری غرب در زمینه فنی و مادی اذعان دارند، اما منکر پیشرف و یا پیشتازی غرب در زمینههای فرهنگی و اخلاقی هستند. بهترین نشانه له له زدن صاحبان این دیدگاه و، همصدا شدن بعثیها، ناصریها، سنیها، شیعهها، سلفیها، اخوانیها، ناسیونالیستها و چپها در بدگویی از غرب و نیشخند زدن به ابتذال اخلاقی آن و تحقیر دستآوردهای سیاسیاش و یا انکار دربست آن است. مشخصا چنین نگرشی است که علی خامنهای، رهبر ایران، را با ابوبکر البغدادی رهبر باصطلاح دولت اسلامی (داعش) و حسن نصرالله، دبیرکل «حزب الله» لبنان و ابو محمد الجولانی، رهبر «جبهه النصره» و میشل عون رهبر «ائتلاف تغییر و اصلاحات» لبنان و بشار اسد دبیرکل حزب عربی سوسیالیستی بعث (شاخه سوریه) را همسنگر می کند. "